درباره
تئوری مبارزه
مسلحانه
تقدیم
به شهدائی که
در راه تحقق
آرمان های
سازمان
چریک های فدایی
خلق ایران
جان
باختند.
از
انتشارات چریک
های فدایی خلق
ایران
مرداد
حکومت سر نیزه
و جنبش خود به
خودی توده ای
"شکوفائی
سرمایه داری ایران
در عصر امپریالیسم!!"
"اپورتونیستها
و شیوه اصلی
مبارزه"
"طرح مجدد
مسائل کهنه
شده از طرف
اپورتونیستها"
امروز تئوری
"مبارزه
مسلحانه هم
استراتژی و هم
تاکتیک" که طی
سالیان دراز و
در سخت ترین
شرایط
مبارزه،
رهنمود عمل
سازمان چریکهای
فدائی خلق ایران
بوده و به چریکهای
فدائی خلق کمک
کرد تا پرچم
مبارزه ی طبقه
کارگر و
مبارزه ی ضد
امپریالیستی
خلق را
برافراشته
نگهدارند، از
هر سو مورد حمله
ی اپورتونیستهای
بی عمل قرار
گرفته است، همانهایی
که برای اثبات
وجود خود ناگزیرند
راه چریکهای
فدائی خلق را
نقی کنند، چرا
که خود عملی
نداشته اند تا
با تکیه بر
آن، اظهار
وجود کنند. درچنین
شرایطی وظیفه ی
چریکهای فدائی
خلق این بود
که با مبارزه ی
ایدئولوژیک
فعال این
اپورتونیستها
را که پیش از
آن هم در نزد
خلق رسوا
بودند،
رسواتر کند و
از جنبش طبقه ی
کارگر طرد
نموده تا امر
سازماندهی
مبارزات طبقه
کارگر و خلق
با سهولت هرچه
بیشتر انجام
شود. ولی
متاسفانه
اپورتونیسم
حاکم بر مرکزیت
سازمان اجازه ی
انجام به موقع
چنین وظایفی
را نداد.
چندی پیش
جزوه ای تحت
نام "پیش به سوی
مبارزه ی ایدئولوژیک"
از طرف مرکزیت
سازمان
انتشار یافت
که در واقع نه یک
مبارزه ی ایدئولوژیک
با اپورتونیسم،
بلکه خود محرکی
بود برای
اپورتونیستها
که حمله ی خود
را به چریکهای
فدائی خلق و
به تئوری
انقلابی آنها
شدت بخشند. در واقع
این شلیک
تپانچه برای
آغاز حمله ی
جدید بود و
اپورتونیستها
هم این علامت
را به خوبی
شناخته و
همانند
اسلافشان هر یک
به شیوه ی
مختص خود به
رد مباررزه ی
مسلحانه
پرداختند و در
این بین
هواداران صدیق
ولی بی خبر از
اوضاع سازمان
که محتوای
جزوه را درک
نکرده بودند و
انتظار
داشتند تا
مرکزیت پس از
انتشار جزوه و
پاسخ اپورتونیستها
به دفاع از خط
مشی سازمان
برخیزد، دیدند
که که مرکزیت
چگونه تنها
نظاره گر صحنه
ی هجوم شده و
با سکوت خود این
توهُم را به
وجود آورد که
گویا اپورتونیستها
راست می گویند!؟ حقیقت این
بود که مرکزیت
اپورتونیست
در عمل با عقب
نشینی از
مواضع تئوری
مبارزه ی
مسلحانه سخن
اپورتونیستها
را تصدیق کرد
و با سخنانی
درگوشی، آرام
آرام، کادرها
و هواداران را
برای رد تئوری
مبارزه ی
مسلحانه
آماده نمود ... .
در چنین شرایطی
دیگر برای چریکهای
فدائی خلق جای
سکوت باقی نمی
ماند و آنها
باید شخصاً و
جُدا از رهبری
اپورتونیست
سازمان پا به
میدان مبارزه ی
ایدئولوژیک
بگذارند. نوشته ای
که پیش روی
شماست، شاید
بتواند مقدمه
ای باشد برای
مبارزه ی ایدئولوژیک
وسیعی که چریکهای
فدائی خلق باید
برعلیه
اپورتونیستها
به پیش برند.
امروز امپریالیسم
برای سرکوب
جنبش انقلابی
خلق ما به
توطئه چینیهای
گوناگون
مشغول است و این
جنبش را از
مواضع تئوریک،
سیاسی و نظامی
زیر هجوم خود
گرفته است و
امیدواراست
که بتواند بار
دیگر رژیم
دلخواه خود یعنی رژیم
اختناق و
استبداد را بر
مردم ما تحمیل
کند.
خلق ما و در رأس
آن طبقه کارگر
و پیشاهنگانش
باید برای پیشبرد
انقلاب رهائی
بخش میهنمان
در هر سه زمینه
ی تئوریک، سیاسی
و نظامی آماده
و برپا باشند،
در غیر این
صورت فاجعه ی
بزرگی ببار
خواهد آمد.
جنبش خلق ما
در این شرایط
از بیرون و از
درون زیر
ضربات متعددی
قرار گرفته است
که در این جا
بررسی همه ی
آنها مورد نظر
ما نیست، فقط
می خواهیم به
اختصار ضرباتی
را که اپورتونیستها
در داخل صفوف
روشنفکران
طبقه کارگر به
این جنبش وارد
می کنند و نتایج
عملی آن را،
بررسی کنیم و
از انقلابیون
پرولتری
بخواهیم با
هوشیاری علیه
این اپورتونیسم
مبارزه کنند.
پس از آنکه
در سال
اولین دسته
اپورتونیستها
محافل سیاسی
کاری(
امروز هم اینها
همان حرفها را
تکرار می کنند
و خوشحالند که
گویا واقعیات،
سخنانشان را
تأئید کرده
است. ولی
به نظر ما
اپورتونیستهای
حزب توده
امروز
خطرناکترین
دشمنان تئوری
انقلابی
پرولتاریا نیستند،
گرچه عده ای و
از آن جمله
سازمان پیکار،
می خواهند
امروز آنرا
خطرناکترین
دشمن تئوری
انقلابی
پرولتاریا جا
بزنند و مضرات
چندی برای آن
برمی شمارند
که عبارتست از
نمایندگی به
اصطلاح
"بورژوازی لیبرال"،
ناقل "سیاستهای
سوسیال امپریالیسم
شوروی" به
جنبش
و"اپورتونیسم
بیکران و تاریخی". لذا
مبارزه با
آنرا نخستین
وظیفه
مبارزه ی ایدئولوژیک
درون
سازمانهای
پرولتری می
دانند.
بنظر ما خطر
اپورتونیسم
حزب توده
امروز این اهمیت
را ندارد و این
حضرات برای
آنکه نظر
مبارزین را از
خطر اصلی یعنی
وجود خودشان
منحرف کنند،
آن را بیش از
آنچه هست،
بزرگ می کنند. حزب
توده حامل همه
ی آن چیزها و
همه ی این
خطراتی که می
گویند، هست. ولی
در اثر
مبارزات جدی
مشی انقلابی
مخصوصاً از
طرف سازمان چریکهای
فدائی خلق ایران
از سال
گروههای تشکیل
دهنده سازمان
چریکهای فدائی
خلق ایران چه
در تبریز،
تهران و مشهد
از سالهای
البته اینکه
امروز میگوئیم
حزب توده خطر
عُمده نیست و
این حزبی است
که برای توده
های خلق رسوا
شده به این
معنی نیست که
در آینده نیز
ضرورتاً چنین
خواهد بود. میدانیم
که کشور ما
کشوری است
وابسته و زد و
بندهای امپریالیستی
در سطح بین
اللملی در
سرنوشت آینده
آن، مادام که
توسط پرولتاریا
و متحدینش
مستقل نشده،
گاه تأثیر تعییین
کننده خواهد
داشت و میدانیم
که حزب توده
از حمایتهای
خارج از مرز
کشور
برخوردار
است. چه
بسا که روزی
با توجه به
سازشها و جو بین
اللملی و موقعیت
داخلی، وضعی
به وجود آید
که بورژوازی
وابسته به
امپریالیسم
برای حفظ
موجودیت خود
ناگزیر باشد
به این حزب
متوسل شود.
همچنانکه در
بسیاری از
کشورها، برای
فریب توده ها،
احزاب رویزیونیستی
را قانونی
اعلام کرده و
در کابینه ها
شرکت میدهند
تا بدین گونه
از آنها همچون
وسیله ای در
مقابل جنبش
خلق سود جویند. در آن
زمان مسلماً
باز این حزب
به خطر عُمده
تبدیل خواهد
شد، ولی در
حال حاضر این
حزب با رسوایی
تمام
به ریزه چینی
خوان "حزب
جمهوری اسلامی"
نشسته و حتی
از ادعاهای دیرینه
ی خود دائر بر
کمونیست بودن
و تنها "حزب
طراز نوین
طبقه ی کارگر"
بودن، به طور
ضمنی صرف نظر
کرده و
حتی می توان
گفت که به یک
عبارت در خارج
از نهضت طبقه ی
کارگر و خارج
از نهضت خلق
قرار گرفته،
آن را دشمن
اصلی داخل
جبهه ی
پرولتاریا
دانستن
نادرست است،
که یا از
نادانی
سرچشمه میگیرد
و یا آنچنان
که ما در مورد
"رفقای پیکار"
تصور می کنیم
از زیرکی بیش
از حد است.
ولی به نظر
ما خطرناک ترین
این اپورتونیست
ها، همان
"رفقای پیکاری" و دست
نشاندگانشان
که در رهبری سازمان
چریکهای فدائی
خلق ایران
رخنه کرده
اند، می
باشند.
"رفقای پیکار"
که از سابقه ی
مبارزاتی
درخشانی
برخوردارند،
مخصوصاً به این
افتخار میکنند
که توانسته
اند با
"برخورد ایدئولوژیک
خلاق" یک
سازمان سیاسی
نظامی را به یک
سازمان منتظر
تشکیل حزب تبدیل
کنند. اینها
در تئوری
انقلاب
دستکاری بزرگی
کردند و یا
اگر به زبان
خودشان سخن
بگوئیم، آن را
"بسط داده
اند". اینها
تئوری مبارزه ی
مسلحانه را در
اطلاعیه خود
(مهر ماه سال
این
"رفقای پیکار"
در عین اینکه
آن "خدمت
بزرگ" را کرده
اند و نهضت
پرولتاریا را
متوجه فقدان
حزب طراز نوین
طبقه ی کارگر
نمودند!!
"خدماتشان"
به همین جا
ختم نشده،
علاوه بر
پرولتاریا به
بورژوازی
وابسته نیز
خدمت بزرگی
کرده اند، یعنی
قسمتی از آن
را و مخصوصاً
آن قسمتی را
که امروز از
نظر سیاسی
فعالتر است،
غُسل تعمید
داده و با نام
بورژوازی لیبرال(
ببینیم اینها
پس از آنکه با
آن همه ریاضت
و سیر و سلوک
برای چندمین
بار مدعی دستیابی
به مارکسیست ـ
لنینسم واقعی
شدند، چگونه
در جریان عملی
مبارزات توده
ها، آن هم در
شرایطی که به
قول خودشان سیل
خروشان توده ای
همه چیز را در
راه خود جارو
میکند، شرکت می
نمایند و کدام
برنامه و شعار
عملی را به
نهضت ارائه میدهند. در
اعلامیه
"کودتای نظامی
آخرین حربه ی
رژیم تبهکار
شاه" در تاریخ
آبان
در این جا می
بینیم که آنها
شعار استراتژیک
جنبش را به
وضوح مطرح میکنند،
لیکن هیچ راهی
برای تحقق آن
ارائه نمیدهند
و کوشش در جهت
تحقق آن را
منوط به ایجاد
حزب میکنند که
البته برای ایجاد
حزب نیز راهی
ارائه نمی
دهند، پس به
طریق اولی
شعار استراتژیک
در پرده ای از
ابهام میماند
و مثل همیشه
وسیله ای برای
فریب توده ها
میگردد.
ببینیم در
ادامه ی مطلب
چه میگویند: "
برای کسب پیروزی
واقعی در این
مرحله برقراری
یک جمهوری
آزاد و مستقل
ضرورت دارد که
طبقه کارگر
رهبـری
انقلاب
را به دست داشته
باشـد." (اعلامیه
ی کارگران
مبارز، اعضای
سندیکای
مستقل
بافنده، سوزنی
و کشباف
وقتی راه
تحقق شعار
استراتژیک
روشن نگردد و
وسائل رسیدن
به آن مبهم و
راه رسیدن به
این وسایل خود
مبهم تر باشد،
پس مسئله ی
اصلی پا در
هوا مانده و سیر
منطقی جریان چیزی
بیش از این نیست. آنها در
"نامه ی سر
گشاده ای به
امام خمینی"
در
حاصل این همه
گنده گویی و شعارهای
دهن پُرکُن در
عمل چیست؟ هیچ،
بی عملی کامل. اینان
شعارهایی
ارائه میکنند
که مطابق با دیدگاهشان
قابل تحقق نیست
و در نتیجه از
ساده ترین وظایف
که تعیین تکلیف
مبارزات
روزمره ی خلق
است، شانه خالی
میکنند.
بدین ترتیب
است که این
مدعیان تشکیلات
دادن به پرولتاریا
که مهمترین وظیفه
همه مارکسیست
ـ لنینست ها
را در شرایط
کنونی ایجاد
حزب میدانند،
به منظور ایجاد
تشکلهای
کارگری برای
خود فقط وظیفه
ی صدور یک
دستورالعمل
را می شناسند،
همان طور که
در مقاله ی
"هسته سیاسی
کارگری و وظایف
آنها" (کارگر
به پیش شماره
یک مبارز صدیق
همان طور که
لنین توضیح میدهد،
همواره نگران
کارهای ساده و
روزمره ای است
که باید انجام
دهد و میداند
که جز از طریق
انجام صحیح و
دقیق این
کارهای
روزمره، نمی
توان به هدفهای
بزرگ و عالی
رسید.
کمتر ُگنده
گویی تئوریک و
بیشتر کار
ساده و روز
مره. دیگر
لازم نیست که
ما بگوییم که
ضرورت تشکیل
حزب طراز نوین
طبقه کارگر چیز
تازه ای نیست
که این
اپورتونیستها
وارد جنبش ما
کرده باشند و
این نیز که هیچ
برنامه ی عملی
برای تشکیل این
حزب ارائه نمی
شود، تازگی
ندارد.
فقط آن چه که
تازگی دارد این
است که این
دروغگویان
مسئله را آن
گونه جلوه میدهند
که گویا
پس از آنکه
مبارزه ی
مسلحانه توسط
پیشاهنگان
خلق در سال
این اپورتونیستها
در این بیانیه
از مطلب زیرکانه
ای کار خود را
آغاز میکنند و
آن تذکر این
امر است که
"اکنون قیام
دلاورانه ی
خلقهای ستمدیده
ایران، رژیم سیاه
دیکتاتوری را
به گور سپرده
و امپریالیسم
را از بسیاری
مواضع گذشته
اش وادار به
عقب نشینی
نموده است. در تاریخ
مبارزات آزادیبخش
مردم ما، قیام
بهمن که به
سقوط رژیم ضد
خلقی شاه
انجامید،
نقطه عطفی بسیار
مهم به شمار میرود
که در نتیجه ی
آن، دوره ی جدیدی
از انقلاب رهایی
بخش مردم ما
آغاز میشود و
از ویژگیهای دیگری
برخوردار
است".
به طور کلی
از تغییر شرایط
سخن میگویند،
بدون آنکه دقیقاً
نشان دهند این
تغییر به چه
صورت بوده، چه
نیروهایی جا
به جا شده اند
و چه تغییرات
طبقاتی به
وجود آمده
است.
مبهم گذاشتن
این "نقطه عطف
بسیارمهم" و
خصوصیات این
"دوران جدید"،
کلیدی است که
به آنها وسیله
توجیه در سخن
بی منطق دیگری
را میدهد. دیگر
حالا میتوان
به هواداران
تئوری مبارزه
مسلحانه تاخت
و گفت که "دوره
جدید" احتیاج
به خط مشی جدید
دارد، ولی دیگر
لازم نیست که
توضیح دهیم
خصوصیات این
دوره جدید چیست؟ ما هم
قبول میکنیم
که با قیام
گوش کنید، آیا
جمله بندی
متعلق به "پیکاری
ها" نیست!؟ "اما
هرگاه مارکسیست
ـ لنینیست ها
می خواهند این
شعارها از
تئوری به عمل
درآید، باید
در جهت وحدت درونی
خود و پیوند سیاسی
ـ تشکیلاتی با
طبقه کارگر و
سازماندهی این
طبقه در حزبی
انقلابی و
طراز نوین با
تمام نیرو
بکوشد".
آیا این کشفی
که اپورتونیستها
به عنوان
اقتضای دوره ی
جدید مطرح میکنند،
در نوشته های
سازمان ها و
گروههای
اپورتونیست
مخصوصاً در
خارج از کشور
در همان سالهای
اول مبارزه
مسلحانه و حتی
قبل از آن
تکرار نمی شد؟
حقیقت این
است که
تئوری
مبارزه
مسلحانه
سرنگونی
بورژوازی
وابسته به
امپرياليسم و
قطع هر گونه
نفوذ امپرياليستی را هدف
خود قرار میدهد
و مبارزه
مسلحانه را تا
حد گسترش یک
جنگ توده ای پیش
بینی میکند و
هم اکنون نیز
از نظر تئوری
مبارزه
مسلحانه، شرایط
توده ای شدن
مبارزه
مسلحانه بر علیه
امپریالیسم
فراهم است. از طرف دیگر
شاه سرنگون
شده، ولی
بورژوازی
وابسته تکیه
گاه اقتصادی
امپریالیسم و
مخصوصاً ارتش
به عنوان
ابزار سلطه
آنها همچنان
موجود است. مبارزه
مسلحانه در این
مرحله باید
توده ای شود و
برای این کار
باید کار عظیم
تشکیلاتی چه
در زمینه نظامی،
چه در زمینه سیاسی
و چه در زمینه
اقتصادی صورت
گیرد.
ولی اپورتونیستها
فقط به تغییر
اوضاع اشاره میکنند،
تا آن را وسیله
ای برای رخنه
دادن نظرات
انحرافی خود
کنند.
البته
همانطور که در
فوق اشاره کردیم،
در این بیانیه
عقایدی مطرح و
به ظاهر رد می
شوند(
در پایان به
این اپورتونیستها
توصیه میکنیم
که اختلاف جزئی
خود را با
"رفقای پیکار"
بر سر سوسیال
امپریالیست
دانستن شوروی
به نحوی فیصله
دهند و صفوف
سازمان ما را
ترک کنند و
وحدت خود را
جشن بگیرند.
óóóóóóóóóóóóóóóóóóóó
شرایط شبه
دمکراسی (هرج
ومرج) حاکم بر
جامعه که در
اثر مبارزات
توده ها ایجاد
شده، فرصت
طلبان بی عمل
را از پناهگاه
های خویش بیرون
کشیده است. آنان
درشرایط
سرکوب وحشیانه
رژیم محمد رضا
شاهی امکان
ابراز وجود
نداشتند و در
لاک خود فرورفته
و ناله هایشان
از اطاق های
دربسته بیرون
نمی آمد. آنها
درآن
شرایط از
لحاظ سیاسی
چنان تحقیر
شده بودند که
عملاً حضوری
در جنبش
نداشتند و اگر
وجودشان را
احساس میکردیم
(البته نه
توده ها) فقط
خارج ازمرز و
بدور از پنجه
سفاک رژیم
بود. ولی
اینک در شرایط
جدید هر روز
شاهد رویش
قارچهای سیاسی
جدیدی هستیم. اینان
به تئوریهای
کهنه خویش حتی
با توجه به
تجربه
مبارزات اخیر
توده ها چیزی
اضافه نکرده و
استدلالهایشان
همچنان تکرار
همان نغمه های
کهنه گذشته میباشد.
علیرغم به
ثبوت رسیدن
ورشکستگی سیاسیشان
و علیرغم پیروزیهای
چشم گیری که
جنبش مسلحانه
بدست آورده
است، بیش از
گذشته و با
جسارت(!) بیشتری
سازمان ما را
به عنوان
پرچمدار جنبش
مسلحانه مورد
حمله قرار میدهند. این
موضوع شاید عجیب
به نظر آید و به
لحاظی باید عجیب
نیز باشد.
چریکهای فدایی،
این صدیقترین
فرزندان خلق
در روزهای سیاه
استبداد در
شرایط دیکتاتوری
"وسیعاً"
و"شدیداً"
قهرآمیز و در
شرایطی که
رکود و خمود
جنبشهای توده
ای را فرا
گرفته بود،
درفش سرخ
مبارزه
مسلحانه را
برافراشتند و
با جانبازیها
و فداکاریهای
بی نظیرشان در
جهت جلب
اعتماد توده
ها، آنان را
خطاب قرار
داده و به
مبارزه با رژیم
مزدور پهلوی
فرا می
خواندند و در
نتیجه خواب
زمستانی
اپورتونیستها
به هم خورد. آنان که
رسالت خود را
صحه گذاشتن به
رکود و خمود
مبارزات توده
ها و دعوت
روشنفکران به
"کارآرام سیاسی"
(آن قدر آرام
که زندگیشان
را به مخاطره
نیندازد و رژیم
را نیز از
آرامش خاطر
برخوردار
سازد) می دیدند،
یکباره خود را
با مبارزین جدی
و جان برگف
روبرو دیدند. این
مبارزین راستین
که جز مبارزین
مسلح و در رأس
آنها چریکهای
فدایی خلق
نبودند با
تئوری انقلابی
خود، تئوری بی
اساس و تسلیم
طلبانه شان را
افشاء نمودند
و بی اعتباری
آن را در میان
مردم، بی
اعتبارتر
ساختند(
در شرایطی که
نام فدایی و
راه انقلابیش
برای توده های
خلقمان ـ برای
کارگران دلیر،
دهقانان
مبارز و اقشار
دیگرـ
گرمابخش
وجودشان شده
است، درشرایطی
که توده های
ما به ارزنده
ترین چیزی که
در اختیار
دارند یعنی
سازمان چریکهای
فدایی خلق ایران
می بالند، در
شرایطی که
بدخواه ترین نیروها
نمی توانند
انکار کنند که
امروز مردم
تنها از سازمان
ما انتظار
رهبری آینده
جنبش را
دارند، درست
در چنین شرایطی
اپورتونیستها
چشمان خود را
به روی واقعیتها
بسته و در زیر
آفتاب روشن،
حقایق را تحریف
میکنند و پیشاهنگی
سازمان ما را
انکار میکنند
و حتی با کینه
جویی ابلهانه
ای با نادیده
گرفتن
آگاهانه
دستاوردهای
مهم جنبش
مسلحانه، از
تجربه دردناک
باید تذکر دهیم
دلیل رویش جدید
این قارچهای سیاسی
تنها شرایط
شبه دمکراسی
فعلی نیست. این
"جرأت" و
"جسارت" در
آنان از هنگامی
به وجود آمده
و رشد نموده
است که با
توجه به شرایط
سخت مبارزه،
بسیاری از
کادرها و
مسئولین
سازمان ما شهید
شده اند و
رفقای سازمان یا
به دلیل عدم
درک روشن خود
از تئوری
مبارزه
مسلحانه و یا
عوامل تحمیلی
چند،
نتوانستند وظیفه
دفاع از این
تئوری را
انجام دهند.
در چنین شرایطی،
اپورتونیستها
که همواره با
هر ضربه نظامی
دشمن به
سازمــــان
ما اشــــک
تمساح ریزان
منتظر نابودی
سازمان و
"ناکامی"
تئوری مبارزه مسلحانه
بودند، این
بار نیز ضربات
سنگین وارده
را شکست
استراتژیک ایدئولوژیک
و تشکیلاتی
تعبیر نمودند
و با سوء
استفاده از
ضعف سازمان ما
که ناشی از
ضربات پلیس و
اشتباهات و
ضعف های گذشته
ی سازمان بود،
به اشاعه
نظرات انحرافی
خود
پرداختند. "فضای
باز سیاسی" در
سال
شرایط جدید
نه تنها مسئله
دفاع از تئوری
مبارزه
مسلحانه،
بلکه گسترش و
اعتلای آن را
ایجاب مینمود
و میبایستی
برای رسوا
نمودن این
اپورتونیستها
و علیه نقطه
نظرات انحرافی
شان، که حتی
در غالب
مشــــی
مسلحانه نیز
خود را عرضه میکرد،
مبارزه وسیعی
را آغاز نمود. ولی این
وظایف خطیر در
آن شرایط
انجام نیافت و
حتی در فضای
مسموم ایجاد
شده، نقطه
نظرات انحرافی
چندی در
سازمان ما رشد
یافت و کار به
جایی رسید که
اپورتونیسم در
سطح مسئولین
سازمان حاکم
شد، به طوری
که یکباره در
"نشریــــــه
پیام دانشجو
شماره
در این مقطع
هرچند سازمان
در موضع مخالف
با نظرات
مدافعین کار
آرام سیاسی
قرار داشت، ولی
دیگر هرگز
امکان نداشت
در مقابل آنها
از مشی انقلابی
دفاع نماید. نظرگاه
مسئولین
سازمان،
اساساً با
نظرگاههای
آنان متفاوت
نبود. می
توان گفت در این
دوره نظرات
التقاطی،
التقاط از
تئوری های
انقلابی و
نظرگاه های
انحرافی بر
سازمان حاکم
بود.
شخصیت رفیق بیژن
جزنی جذابتر
از نظرگاههای
او در مورد
جامعه و
انتقادات غیرمستقیمش
از تئوریهای
سازمان عمل
نموده بود. و
بــــدون اینکه
حتی در گزینش
این نقطه
نظرات تعمق
کافی شود،
بدون اینکه این
گزینش در
پروسه یک
مبارزه ایدئولوژیک
صورت گرفته و
محصول کار ایدئولوژیک
خود سازمان
باشد، مسئولین
با شتاب تمام
در سطح جامعه
به تبلیغ وسیع
آن
پرداختند.(
هنگامی که این
عناصر فرصت
طلب در رأس
سازمان
توانستند تا حدی
نظرات کادرها
و هوادران را
نیز از محتوای
انقلابی خود
خالی نمایند.
عده ای از
آنان که دارای
"صراحت"(
اگر به
اظهارات رسمی
و غیررسمی
کسانی که خود
را نمایندگان
جنبش مسلحانه
معرفی می نمایند
و به اسم
سازمان ما از
زبان او سخن می
گویند توجه کنید،
خواهید دید که
این سخنگویان
ضمن جنگ زرگری
با اپورتونیستهای
شناخته شده به
بسیاری از
نظرگاههای
آنان به اسم
نطرگاه جنبش
مسلحانه و
سازمان ما صحه
می گذارند و
بدتر از آن با
"شکسته نفسی"
همان ایرادات
بنی اسرائیلی
آنان را به مشی
مسلحانه به
عنوان
"انتقاد از
خود و
انتقادات
وارد به
سازمان" به
خورد مردم میدهند. ما در
سطور پائین به
افشای این
نظرات خواهیم پرداخت
و از روی متونی
که اپورتونیستها
علیه مشی
مسلحانه و
پرچمدار آن
سازمان چریکهای
فدایی خلق ایران
نوشته اند،
نشان خواهیم
داد که چرا
اپورتونیستم
چیزی جز رسوخ
ایدئولوژی
بورژوایی در
درون جنبش
کارگری به
منظور جلوگیری
از اعتلای
مبارزات این
طبقه
تا آخر
انقلابی نیست. ولی قبل
از این کار
سئوال میکنیم،
آیا برای کسی
باز رشد
اپوتونیستها
و بالا رفتن
"جرأت" و
"جسارتشان"
در این شرایط
عجیب مینماید!؟
اپورتونیستها
تنها در زمانی
امکان رشد پیدا
میکنند که
انقلابیون
کمتر در میدان
حضور داشته
باشند، آیا هم
اینک میدان
برای تاخت و
تاز اپورتونیستها
خالی نیست؟ کدامین
سخنشان، سخن
تازه ای است؟ آیا
تجربه
مبارزات توده
ها و تجربه
ظفرنمون سازمان
ما هنوز خط
بطلان به
نظرات انحرافی
آنان نکشیده
است؟ آیا
هنوز تجربه دیگری
لازم است که
ورشکستگی سیاسی
این فرصت
طلبان
مفتضحانه تر
از پیش به
اثبات برسد؟ واقعاً
که دیگر بس
است، هر چه از
این رهگذر دیدیم
برای خلق ما
کافیست. آن چه
لازم است تنها
اندکی شعور سیاسی
است و احساس
مسئولیت بیشتر
در قبال طبقه
کارگر و خلق
قهرمانمان. شکی نیست
که انقلابیون
صدیق هم چون
گذشته به این
نیاز پاسخ
مثبت خواهند
داد و راه
پُرشُکوه چریکهای
فدایی را
پُرشُکوه تر و
با غنای بیشتری
دنبال نموده و
پرچم
خونین چریکهای
خلق را هم
چنان
برافراشته
نگه خواهند
داشت.
در این جا
ممکن است فرصت
طلبان که به ایده
های ذهنی خود
بیش از واقعیات
اعتبار میدهند،
به سخنان ما ایراد
بگیرند و رشد
خود را به دلیل
"حقانیت" خویش
و به اصطلاح
نا درستی
مبارزه
مسلحانه
قلمداد نمایند. در این
مورد اپوتونیستهای
مرکزیت
سازمان ما،
آشکارا با
اپورتونیستهای
شناخته شده هم
آوازی دارند.
هر دو آن چنان
از نادرستی
تئوری مبارزه
مسلحانه، هم
استراتژی و هم
تاکتیک صحبت میکنند
و چنان خود را
پیروزمند می
نمایانند که
گویی به راستی
در عرصه یک
مبارزه ایدئولوژیک
گسترده چنان
"پیروزی" ئی
را کسب کرده
اند.
مطلب بر سر
آن است، این
ادعا که گویا
"موقعیت شان"
محصول مبارزه
ایدئولوژیک بین
نظرات آنها با
نظریات گذشته
سازمان میباشد،
ادعای بی اساسی
بیش نیست. ما
نمونه ای عینی
از تاریخ غنی
روسیه ذکر میکنیم
تا دریابند که
موقعیت کنونی
چریکهای فدایی
خلق اصیل در
مقابل غلبه
اپورتونیسم،
موقعیت
استثنائی نیست.
هنگامی که لنین
و رفقایش
"اتحاد
مبارزه در راه
آزادی طبقه
کارگر" را پایه
گذاری نمودند
و به فعالیت
انقلابی
پرداختند،
چندی بعد توسط
پلیس تزاری
دستگیر شده و
به زندان
افتادند. سازمان
حفظ شد و توسط
عناصر دیگری
به فعالیت
ادامه داد، ولی
در هئیت
رهـــــبری
تغییر کلی پیدا
شد. عده ای
که خود را
جوانان می نامیدند،
شروع به تخطئه
نظریات لنین و
رفقایش نموده
آنان را "پیر"
خطاب نمودند و
کم کم نظرات
انحرافی خود
را غالب
ساختند.
لنین در مورد
اتهامات آنها
که اکثریت
بودن خود را
ناشی حقانیت
نظراتشان به
حساب می
آوردند و در
واقع به قلع و
قمع آگاهی می
پرداختند،
نوشت: " خود همین
قلع و قمع به
توسط جریان
خود به خودی نیز
که در فوق
متذکر شدیم به
طور خود به
خودی
انجام گرفته
است. ظاهراً یک
بازی الفاظ به
نظر می آید، لیکن
هیهات این یک
حقیقت تلخ
است. این امر
از راه مبارزه
آشکار دو جهان
بینی کاملاً
متضاد و پیروزی
یکی بر دیگری
روی نداده است،
بلکه از راه ریشه
کن نمودن کمیت
بسیاری از "پیران"
انقلابی از
طرف
ژاندارمها و
از روی کار
آمدن
روزافزون
"جوانان" یعنی
"و. وهای سوسیال
دموکراسی
روس" روی داده
است."( لنین چه
باید کرد).
ما نیز در این
جا جوابی غیر
از آن چه لنین
در آن موقع به
"جوانان"
داد، به این
کهنه کاران نمیدهیم. معهذا
باید مطالب را
بیشتر شکافت و
ما در اینجا
کوشیده ایم
درچند مورد به
نظرات فرصت
طلبان، چه در
موقع حمله به
مشی مسلحانه و
چه در موقع
"اعتقاد" به
مشی مسلحانه،
پاسخ داده و
آنها را مورد
بررسی قرار دهیم.