توضیحات:
(1)
ـ ما به هیچ
وجه قصد آن را
نداریم تا کار
محافل کوچکی
را که از
افراد صدیق
تشکیل شده و
سعی کردند در
حد امکانات
خود لااقل به
انتشار آثار مارکسیستی
در کشور و
روشن شدن بعضی
مسائل جنبش
کمک کنند، نفی
کنیم.
اینگونه
محافل همواره
در حد توانایی
خود، کمکهای
ارزنده ای به
جنبش کرده و
امروز نیز به
این وظیفه خود
عمل میکنند. این
محافل پس از
پیدایش جنبش مسلحانه،
خدمات تئوریک
ارزنده ای به
آن کرده اند. اینها
در حد خود کار
میکنند، بدون آنکه
مدعی بیش از
آن باشند. بحث ما
بر سر آن
محافل سیاسی
کاری است که
می گفتند:
آنچه ما انجام
نمی دهیم،
همان کاری است
که نباید
انجام داد و
از این طریق
لطمه بزرگی به
جنبش میزدند.
(2)
ـ این عبارتی
است که
اپورتونیستهای
سازمان ما،
هنگام خطاب به
رهبری
"سازمان
پیکار" به کار
میبرند.
(3)
ـ ولی
متأسفانه
برخورد
ناپیگیر رفیق
جزنی با حزب
توده در آثاری
که بعداً از
زندان بیرون آمد،
تا حدی این
قاطعیت را
خدشه دار کرد. جزنی
ضمن همه
انتقاداتی که
به حزب توده و
روش آن وارد
میکند، باز
گاهی با بیان
جملاتی از قبیل
اینکه "حزب توده
در طول ۱۲ سال از
یک حزب
دموکراتیک به
یک حزب طبقه
کارگر تکامل
یافت"، این
حزب را "حزب
طبقه کارگر ایران"
میداند و نه
از غیر
مارکسیستی
بودن این حزب،
بلکه از
"انحرافات"
آن سخن به
میان می آورد.
این
پراکندگی و نا
استواری در
برخورد، باز
راه رخنه
اپورتونیستهایی
از قماش
اپورتونیستهای
حزب توده را به
درون جنبش
مبارزین مسلح
باز کرده و
تصادفی نیست
که فریدون
کشاورز ـ که
چنانکه از
مصاحبه ُمدونش
برمی آید هنوز
تا مغز
استخوان در
پندارهای
"کمیته
مرکزی" غرق
است و آن چنان
با گذشته خود
لیبرالیستی
برخورد
میکند
که میخواهد
حتی شرکتش را
در کابینه
قوام که پوششی
برای سرکوب
خلق بود،
توجیه کند و
آن را غیراز
شرکت اسکندری
و دیگران
بداند ـ پس از
آنکه در واقع به
دلایل شخصی از
حزب توده
کناره گیری
کرد، ناگهان
با همان قد
وقواره، بدون
هیچ انتقاد از
خود به
هواداری از
"سازمان
پُرافتخار چریکهای
فدایی خلق"
برمیخیزد و
تولیت تئوریک
آن را برعهده
میگیرد و به
پاسخگویی
گروه منشعب از
چریکهای
فدایی خلق و
سایر
انتقادات حزب توده
از "سازمان
چریکهای
فدایی خلق
ایران" برمیخیزد
و در این دفاع
تئوریک دو
نکته ظریف جالب
توجه است، یکی
آنکه آقای
کشاورز با فرض
آنکه نظرات
اولیه
"سازمان" که
در آثار رقیق
مسعود و رفیق
پویان منعکس
میباشد، خام و
ناپخته و
احیاناً غلط
است، مخالفین
"سازمان
چریکهای
فدایی خلق
ایران" را فرا
میخواند تا
اگر مرد
میدانند،
بیایند و
نظرات جزنی را
مورد انتقاد
قرار دهند. نکته
دیگر این است
که در کار این
انتقادات،
آقای کشاورز
به سبک دیرین
خود عمل میکند
یعنی رونویسی
از نظرات
جزنی، بدون
آنکه به تحلیل
و بسط هیچ یک
از آنها
بپردازد. این
نمونه ای از
راههای نفوذ
است که اپورتونیستها
بدان وسیله به
داخل
سازمانهای پرولتاریا
و تئوری
انقلابی وی
رخنه میکنند و
آن را از درون
مورد تهدید
قرار میدهند.
(4)
ـ تازه اگر
دلیلی هم
ارائه دهند،
از این قماش است:
"رشد و گسترش
سازمانهای
متکی بر مشی
سیاسی ـ
تشکیلاتی،
خود پاسخ به
ضرورتهایی
بود که مشی
چریکی نمی
توانست
پاسخگوی آن
باشد." ( پیک
کارگر،
هوادار
سازمان پیکار
در راه آزادی
طبقه کارگر۱/۶/۵۸ ).
ملاحظه
میکنید که
اپورتونیسم
چگونه خودش را
ضرورت تاریخی
میداند و این
ضرورت تاریخی
را توجیه
حقانیت راهش
قرار میدهد؟ دکارت
میگفت: "می
اندیشم، پس
هستم"، اینها
میگویند:
"هستم، پس
برحقم".
(5)
ـ وقتی ما به
یک اسم عام،
صفتی اضافه
میکنیم یعنی
قبول میکنیم
که انواع دیگری
از آن اسمها
هست که یا
فاقد آن صفت
است و یا صفت
دیگری دارد. مثلا
وقتی میگوئیم
گل سرخ، مفهوم
این عبارت این
است که گلها
به رنگهای
دیگری هم هست. ولی
هرگز
نمیگوئیم شکر شیرین،
چون هیچ شکری
نیست که شیرین
نباشد.
این توضیح
دستوری برای
روشن تر شدن
اصطلاح "بورژوازی
لیبرال" لازم
است. در
کشورهای کلاسیک
معمولاً
بورژوازی
لیبرال در مقابل
"بورژوازی
دمکرات" یا
"محافظه کار"
یا "رادیکال"
و یا حتی
"فاشیست" می
آید تا نحوه
سلوک سیاسی
آنها را روشن
کند.
ولی مبتکرین
واژه
"بورژوازی لیبرال"
در ادیبات
نهضت ما، هنوز
روشن نکرده اند
که با این صفت
کدام دسته از
بورژوازی را از
دسته یا دسته
ای دیگر جدا
میکنند.
در مقابل این
بورژوازی
لیبرال چه
بورژوازی
دیگری وجود
دارد؟
آیا ما
بورژوازی
دموکرات یا
رادیکال هم
داریم؟
اگر نداریم و
همه بورژواها
همین هستند که
با صفت لیبرال
می آورید،
منظورتان از
اضافه کردن
این صفت
چیست؟
"رابرت فراست"
مردی را توصیف
میکند که در
حالیکه با زحمت
سنگهای
سنگینی را به
دوش میکشد تا
دیوار مابین
خود و همسایه
اش را بسازد،
زیر لب میگوید
کاش میدانستم
که با کشیدن
این دیوار چه
چیزی را این
سوی دیوار
میگذارم و چه
چیزی را آن
سوی دیوار.
این مبتکرین
که با زور،
اصطلاح "بورژوازی
لیبرال" را به
ادبیات جنبش
ما وارد میکنند،
زحمت این
سئوال را به
خودشان
نمیدهند که با
این اصطلاح چه
دسته ای را از
دسته دیگر جدا
میکنند.
آنهایی که
بورژوازی فعلی
ما را به
بورژوازی ملی
و وابسته
تقسیم میکنند،
هم از لحاظ
دستوری کار
درستی میکنند
و هم صمیمیت
شان بیش از
اینهاست. چرا
که آن چه را که در
نظر دارند،
عیناً
میگویند. طرح این نکته
در اینجا
مخصوصاً به
این دلیل
اهمیت داشت که
زیر پوشش
اصطلاح مبهم
"بورژوازی
لیبرال" عده
ای از
"تئوریسینهای"
ما، مشغول
شعبده بازی
هستند.
(6)
ـ تضاد اصلی
جامعه ما تضاد
خلق با
امپریالیسم
است و تضاد
خلق با
بورژوازی
وابسته از این
تضاد سرچشمه
میگیرد یعنی
وجه مشخصه
مبارزه در این
مرحله،
مبارزه با
وابستگی به
امپریالیسم
است.
تذکر این نکته
از این لحاظ
لازمست که
بعضی از حرکات
رژیم جدید،
مخصوصاً وقتی
با تحلیلهای
اپورتونیستی
تزئین میشود،
ظاهر
مبارزاتی
پیدا میکند. وقتی
دولت بانکها،
بیمه و تعدادی
از صنایع را
به اصطلاح
خودش "ملی"
میکند و یا با اصطلاح
دقیقتری که
گاه به
کار میبرد
"مدیرت آنها
را به دولت می
سپارد"، ممکن
است این
شبهه پیش آید
که دولت کنونی
قصد از بین
بردن بورژوازی
وابسته و در
نتیجه
آن، وابستگی
به امپریالیسم
را دارد.
در حالیکه
آنچه صورت
گرفته واقعیت
دیگری دارد. همین
پیام مهندس
بازرگان را به
مناسبت ملی
کردن پاره ای
از صنایع، بار
دیگر بخوانید
و ببینید که
با چه صراحتی
وابستگی به
امپریالیسم
را یک ضرورت
گریزناپذیر
تاریخی
میداند و
توضیح میدهد
که با چه
دلسوزی کوشش
کرده است که
خرابیهای
ناشی از
انقلاب را درست
کند و حتی
نقشه اولیه،
آن بود که این
صنایع را با
همان سرمایه
داران قبلی به
راه بیاندازند،
ولی چند عامل
مانع آن شدند:
یکی از آنها
کارگران
هستند که دیگر
زیر بار نمی
رفتند.
دیگر آنکه
سرمایه داران
وابسته
قبلی از ترس
مردم حاضر به
بازگشت و به
راه انداختن
کارخانه های
خود نبودند و
سوم آنکه اساساً
این صنایع
ورشکسته اند و
برای صاحبان
اصلی آنها صرف
نمی کند.
پس دولت به
این دلایل
تصمیم گرفت
این صنایع را
"ملی" کند. وقتی این
صنایع متعلق
به دولت
باشند، سرکوب
کارگران آسانتر
است و دولت
ناگزیر نیست
برای سرکوب کارگران،
نیرو به کمک
فلان سرمایه
دار بفرستد که
در شرایط
کنونی صورت
خوشی ندارد. زیان
این صنایع
ورشکسته از
بودجه
دولت یا به
عبارت خودشان
"بیت المال"
تأمین میشود
تا از سقوط حتمی
آنها جلوگیری
شود.
همه اینها
برای چیست؟ آیا
برای قطع
وابستگی یا
برای احیای
مجدد آن؟ مهندس
بازرگان در
این نُطق خود،
همه این حرفها
را با سادگی
بیان کرد. اصولاً
بازرگان "صمیمی
ترین و صادق
ترین" عضو
هئیت حاکمه
موجود است. آنچه را
می اندیشد، به
سادگی با مردم
در میان
میگذارد. مثلا
وقتی در مقابل
سپاه
پاسداران به
چریکهای
فدایی خلق
حمله میکند،
صاف و بی پرده
علت وجودی این
سپاه را از نظر
دولت
موجود به
آنها تذکر
میدهد.
مهندس بارزگان
نخست وزیر
"راستگویی"
است و هر وقت
هم که بخواهد
دروغ بگوید و
یا مردم فریبی
بکند، خودش بیش
از همه به
خنده می افتد. مثلاً
در پایان همان
پیامی که به
مناسبت ملی
کردن پاره ای از
صنایع ایراد
کرد و در طی آن
همه حقایق را
آن طور که
بود، بیان
نمود.
بعد به فکر
اقتاد که یک
دروغ هم بگوید
و این عمل خود
را انقلابی
جلوه دهد و
برای اثبات
انقلابی بودن
کار خود، آن
مثال مُضحک را
انتخاب کرد که
اگر زنهای
حامله پس از ٩
ماه و یا ۷ ماه
نوزادی به
دنیا می
آورند، من و
دولت هم به نسبت
آنها کار
انقلابی کرده
ایم و نوزاد ۵
ماهه به دنیا
آورده ایم و
همه آن چه در
این زمینه گفت
با شوخی و
مزاح توأم
بود، در
حالیکه آنچه
را که قبل از
آن میگفت
کاملاً جدی
بود.
به هر حال تا
وقتی این
صنایع وابسته
اند، چگونگی
وابستگی
مالکیت آنها
اهمیتی ندارد
و در زمان شاه
هم قسمت عُمده
ای از صنایع
وابسته، به دولت
تعلق داشت.
بازرگان در
پیامش این نکته
را هم افزود
که از بین
رفتن این
صنایع وابسته،
کارگران را هم
بیکار میکند،
ولی توانست با
یک پوزخند این
جمله را هم
بیافزاید که
حالا ما بیشتر
به فکر
کارگران
هستیم یا
کمونیستها؟ در این
جا شاید بی
مناسبت
نباشد که این
نکته را هم
اشاره کنیم
که: وقتی
بازرگا ن
میگوید اگر
شما میخواهید
انقلابی کار
کنید، مرا بی خود
انتخاب
کردید.
خطابش به
مردم نیست،
بلکه با کسانی
است که درهئیت
حاکمه فعلی
واقعاً در به
سر کار آمدنش
مؤثر بودند. ولی
امروز، خواه
به دلیل مردم
فریبی و برای
بَرنده شدن در
بحث های
تئوریک، خواه
به دلیل تأمین
زمینه جهت جاه
طلبی های خود
در آینده و
خواه به دلایل
دیگر، در جمع
مردم از
"جامعه بی
طبقه توحیدی"
سخن میگویند و
آن چنان جامعه
ای را قابل
وصول میدانند
که در آن برای
همه غذای کافی
برای خوردن و
سجاده کافی
برای نماز
گزاردن موجود
است و هر کسی
تا نمازش
برجاست،
غذایش مهیاست.
ولی وقتی "به
خلوت
میروند"،
درعمل "آن کار
دیگر
میکنند": باند
های مسلح سر
هم بندی
میکنند و از
گروههای
اراذل و اوباش
که برای حمله
به اجتماعات
مردم آماده
شده اند سان می
بینند،
روزنامه های
آن چنانی براه
می اندازند و
غیره و هر بار
پس از این
تهدید
بازرگان، می
بینیم که این
"انقلابیون"
به دامنش می
آویزند و با
التماس از او
میخواهند که
بماند.
(7)
ـ این
اپورتونیستها
که همواره از نام رفقای
شهید ما و
اعتماد و
احترام خلق
نسبت به آنها
سوء استفاده
کرده اند، این
بار به بدترین
شکل ممکن دست
به این کار
زدنند و در میان
ده ها هزار
نفر مردمی که
برای
بزرگداشت شهدای
ما در روز هشت
تیر در
دانشگاه جمع
شده بودند،
اعلام کردند
که ما راه
آنها را رد
کردیم:
"... امروز
دریافته ایم
که تأکید به
نقش محوری م. م.
و تعمیم آن در
تمام طول
پروسه
انقلاب،
تأکیدی در جهت
تشکیل حزب طبقه
کارگر نیست." و
با اغتنام
همین فرصت و
ظاهراً به
احترام شهادت
رفیق حمید
اشرف و
سایرین
اعلامیه ای
منتشر کردند و
در آن چند منظور
پلید را
گنجاندند. در یک جا
با نقل قولی
از رفیق حمید
اشرف به این
صورت که "من
قویاً با آغاز
فعالیت مجدد
در روستا در
آن شرایط مخالفت
میکردم.
بحث های
زیادی بر سر
این مسئله
صورت گرفت. رفیق مسعود
معتقد بود که
ما برای اتمام
این برنامه
امکانات و
رفقای کافی
داریم، فقط
کافیست که
حرکات خود را
در این جهت
سمت دهیم. من این
نظریه را رد
کردم ..." ( گرامی
باد خاطره
رفیق حمید
اشرف) ظاهراً
بدون هیچگونه
توضیح دیگری
خواسته اند به
خواننده، این
نظر را القاء
کنند که گویا
رفیق حمید
اشرف هم با
رفیق احمدزاده
که در مورد خط
مشی مسلحانه
اختلاف نظر
داشته است،
بدون آنکه
اشاره کنند
اساس این بحث
بین مسعود و حمید
بر سر چگونگی
عملیات بوده
است و این
درست دلیل آنست
که دو رفیق
شهید ما در
قبول خط مشی
مبارزه مسلحانه
وحدت نظر
داشته اند و
همین وحدت نظر
بوده که باعث
ایجاد این بحث
شده است.
در جای دیگر،
سخنانی را به
رفیق حمید
نسبت میدهند
که گویا پس
ازشهادت بیژن
جزنی و هشت مبارز
دیگر در زندان
گفته است "این
ضربه بزرگی به
جنبش بود و
اگر عملیات ما
باعث آن شده
باشد، کارمان
اشتباه بوده
..." (همان جزوه ). چنین
سخنانی را به
مبارزی چون حمید
نسبت دادن
واقعاً وقاحت
میخواهد. این افکار
فقط از مغز
علیل این
اپورتونیستها
ممکن است
سرچشمه بگیرد،
زیرا جوهر این
نظر این است
که: اگر مبارزین
بخواهند
مراقب وضع
اُسرایشان در
دست دشمن
باشند، باید
از هر گونه
مبارزه ای دست
بکشند و این
اندیشه ای است
که به رفیق حمید
اشرف که یکی
از طولانی
ترین عُمرهای
زندگی چریکی را
داشت، نمی
چسبد. و
درجای دیگر با
اشاره به
نظرات رفیق حمید
اشرف در مورد
سازمان که صحت
انتصاب آنها
نیز روشن نیست،
معلوم نیست چه
نتیجه ای می
خواهد بگیرند. شاید
میخواهند
شعار دست
کشیدن از مبارزه و به
انتظار تشکیل
حزب نشستن را
توجیه کنند. و شاید
هم میخواهند
حمله خود را
به خط مشی
مبارزه
مسلحانه و
سازمان
چریکهای
فدایی خلق
ایران زیر
مَحمِل "منافع
طبقه کارگر"
بپوشانند. به هر حال
هیچ یک از این
کارها، این
اپورتونیستها
را از
ورشکستگی
نجات نمیدهد.
چریکهای فدایی
خلق دست اینها
را خوانده
اند.
اینها یک روز
از اختلاف نظر
رفیق بیژن
جزنی با رفیق مسعود
سوء استفاده
کردند، فقط به
این منظور که
به سازمان و
خط مشی آن
لطمه بزنند و
روز دیگر به
دروغ
زمزمه هایی
در مورد
اختلاف نظر
بین رفیق پویان
و رفیق مسعود
به میان
کشیدند و
امروز همان
دروغ را تکرار
کرده و دزدانه
به اختلاف نظر
رفیق حمید
اشرف و رفیق مسعود
اشاره میکنند
و پس از آن مشت
خود را باز
میکنند و نقاب
از چهره خود
بر میدارند. ساده
دلانی که در
آن زمان که
اینها از
اختلاف نظر مسعود
و بیژن سخن
میگفتند،
تصور میکردند
که صرفاً یک
بحث تئوریک
مطرح است،
امروز می
بینند که
واقعیت این
بحث از نظر
اپورتونیستها
چه بوده
و چه بسیاری
افراد صمیمی
که فریب این
بحث ها را
خوردند و به
این سو و آن سو
کشیده شدند. ولی
امروز هم، ما
وظیفه داریم
که این بحث را
به یک سو بیافکنیم
و از تئوری
"مبارزه
مسلحانه، هم
استراتژی هم
تاکتیک"
سازمان خود در
مقابل این
اپورتونیستها
دفاع کنیم.
اختلافات نظری در
میان کسانی که
واقعاً به
پرولتاریا
عشق میورزند
قابل حل است،
ولی با اینان
به هیچ وجه
نمی شود کنار
آمد. اینها
امروز دشمنی
خود را با
تئوری انقلابی
پرولتاریا
آشکار کرده
اند.
(8)-
در این جا
تنها جنبش
کمونیستی
مورد نظر
ماست.
والا اگر
اثرات مبارزه
مسلحانه را به
طور کلی در بی
اعتبار کردن
فرصت طلبان بی
عمل مورد توجه
قراردهیم،
باید مساعی
انقلابی تمام
مبارزین مسلح
جنبش
ضدامپریالیستی
و در رأس آنها
سازمان
مجاهدین خلق
ایران را نیز
یاد آورشد.
(9)-
البته رفقای
ما در آن
شرایط به دلیل
ضعف تئوریک
قادر به تشخیص
اپورتونیسم
مسئولین
نشدند و باور
کردند که واقعاً
علت عدم ارائه
تحلیل از طرف
مسئولین، صرفاً
ناشی از ضعف
تئوریک است. در
حالیکه این
خود دقیقاً
بیانگر ماهیت
اپورتونیسم
آنها بود. وقتی
مسئولین ادعا
میکنند که در مورد
نقطه نظرات
اساسی سازمان
تعمق کافی صورت
گرفته و در
پروسه یک
مبارزه
ایدئولوژیک
آن نظرات مردود
شناخته شده
اند، به معنی
این نیست که
آنها قبول
میکنند
شناختشان نه
در مرحله حسی،
بلکه در مرحله
تعقلی بود. بنابراین
از نظر اصولی
آنها می توانستند
تحلیلی از
نظرات خود به
جامعه ارائه
دهند.
مردم از آنها
نظراتشان را میخواستند،
حال این نظرات
با انشاء بد
باشد یا با
انشاء خوب و
حقیقتاً هم
آنها نقطه
نظرات خود را
ارائه دادند(
در پیام
دانشجو شماره ۳). ولی اگر
هیچیک از
کادرهای صادق
سازمان بر آن
تحلیل صحه
نگذاشتند،
نشانه آن بود
که بین
دیدگاههای
رفقای ما و
اپورتونیسم
مسئولین دره
عمیقی حُکم
فرما بود. کادرها
خواهان
برخورد
مسئولانه و
عمیق با نظرات
سازمان بودند،
در حالی که حد
احساس
مسئولیت در
قاموس اپورتونیسم
همان است که
نشان دادند.
(10)-
اگر که روی
ضعف تئوریک
خود اصرار
دارند، باید
از آنها
بپرسیم شما با
این ضعف
تئوریک چگونه
به خود اجازه
دادید نظرات
گذشته سازمان
را که خود
محصول سالها
کار تئوریک و
تجربه عملی پاک
باخته ترین
کمونیستهای
ایران بود، با
فریبکاری
تمام که گویا "
فقط"( تمام
مسئله روی
همین فقط است)
نظرات رفیق مسعود
احمدزاده را
قبول ندارید،
رد کنید؟ چگونه
با مسئله ئی به
این مهمی، آن
چنان غیر
مسئولانه و با
شیوه کاملاً
غیر
دموکراتیک
برخورد
کردید؟
(11)-
به همین دلیل
هم هست که
امروز با عدم
تطابق تئوریهای
مذکور با
واقعیتها،
مجبور شده اند
در کلاسهای
آموزشی خود و
در بین
هواداران
مرتبط با ستاد
اظهار کنند که
نظرات رفیق بیژن
جزنی کاملاً
غیر
مارکسیستی،
ذهنی و
مکانیکی میباشد. بدون
اینکه حتی این
نتایج را
صراحتاً و به
طور رسمی
اعلام نمایند.
(12)-
البته باید
گفت در وادار
کردن آنها به
این "صراحت
گویی"،
افشاگری و
مبارزه پیگیر
طرفداران
راستین مشی
سازمان نقش
قاطعی داشت.
(13)- رکود به
حالتی از
مبارزه توده
ها اطلاق میشود
که با توجه به
شرایط مادی
جامعه،
مبارزات وسیعی
از آنها قابل
انتظار است. ولی به
دلیل مجموعه
شرایطی که
توده ها در آن
قرارگرفته اند،
از پراتیک
مبارزاتی
گریززده و در
نتیجه در سطح
جامعه از جنبش
وسیع خود به
خودی خبری
نیست.
(14)-
خمود به حالتی
از روانشناسی
توده ها اطلاق
میشود که تحت
تأثیر مجموعه
ای از عوامل،
چه فشار و
خفقان رژیم و
چه اشتباهات و
خیانتهای
رهبری مبارزه
و یا شکستهای
بزرگ، روحیه
توده ها افول
کرده و حالت
تعرضی و
مبارزه جویی
در آنها دیده
نمیشود.
(15)-
منظور از رفاه
چیست؟
این رفاه
برای کدام بخش
از خلق(
پرولتاریا ـ
دهقانان ـ
خُرده بورژوازی
) ایجاد
گردید؟
و تازه
بخشهای دیگر
که از این
رفاه
برخوردار
نبودند، چرا
دست به مبارزه
وسیع نمی
زدند(؟)
(16)-
"دانش
مارکسیستی"
شاید چیزی جز
همان "نیروهای
مولده"
نباشد که
مارکسیستها
بارها بی
اعتباری آن را
نشان دادند.
(17)-
کوبا را درنظر
بگیرید، با
آنکه تولید
اصلی در این
کشور نیشکر
بود و
امپریالیستها
نمی توانستند
از راه مثلاً
نفرستادن
قطعات یدکی به
آن صورتی که
در مورد کشور
ما میتوانند
تولید آن را
با محاصره
اقتصادی
متوقف کنند،
از فروش شکر کوبا
در بازار
جهانی
جلوگیری
کردند و عکس
العمل آن را
ما حتی در
کشور خود حس
کردیم . به این
ترتیب که
ایران تا سال۱٩۶۰
شکر کوبا را
به قیمت
نسبتاً نازلی
از بازار جهانی
میخرید، از آن
تاریخ طبق
سیاست جهانی
امپریالیسم
آمریکا، خود
به فکر تولید
شکر افتاد و
دیدیم که چگونه
مزارع پنبه ما
جای خود را به
مزارع چغندر
قند داد.
و شکر در
داخل کشور به
قیمتی چندین
بار بیشتر از
بازار جهانی
تولید شد.
(18)-
اثرات سوء
نفوذ
امپریالیسم
در میهن ما به
مواردی که ذکر
کردیم ختم
نمیشود، عواقب
وخیم آن با
گذشت زمان هر
چه بیشتر
آشکار شده
است.
اگر برای
مدتی رژیم
علیرغم قانومندی
های سیستم
امپریالیستی
که میبایست خیلی
زودتر قطعات
کوچک زمین
دهقانان را از
آنها باز
ستاند،
آگاهانه با
اتخاذ
سیاستهای
مختلف از آهنگ
چنین حرکتی
جلوگیری
مینمود( رجوع
شود به جزوه " درباره
بقایای
فئودالیسم در
ایران" نوشته
فدایی شهید
حمید مومنی )،
با رشد سیستم
امپریالیستی
و حدت یافتن
تضادهای
موجود بین
امپریالیستها
که در مرحله
ای موجب
افزایش قیمت
نفت شد،
نتوانست
سیاست خود را
دنبال کند. افزایش
قیمت نفت
سرمایه
هنگفتی را در
دست بورژوازی
وابسته
متمرکز نمود و
چاره ای جز
سرمایه گذاری
جدید در پروژه
های گوناگون
وجود نداشت. ولی
سرمایه گذاری
های جدید
بنابر مکانیسم
خویش به خانه
خرابی و فلاکت
زندگی تمامی
خلق ما منجر
شد.
محصولات بی
مقدار قطعات
کوچک زمین
دهقانان با
توجه به مخارج
قابل توجه در
مقابل
محصولات حاصل
از مزارع
مکانیزه سرمایه
داران و
محصولاتی که
بورژوازی
وابسته از خارج
وارد می نمود،
نمی توانست
رقابت کند. دهقان
ناچار بود
قطعه زمین خود
را رها سازد و
به جستجوی کار
روانه شهر
شود. افزایش
قیمت ارزاق که
خود نتیجه
توُرم پول در
جامعه و تمرکز
آن در دست
بورژوازی
بود، فشار
زندگی بر روی خلق
را چندین
برابر ساخت. به خصوص
طبقه کارگر با
دستمزد ناچیز
خود و با توجه
به دوران
متفاوت کار و
بیکاری، فشار
سختی را متحمل
گشت. هر
چند دستمزدها
و حقوقها
افزایش یافت،
ولی این
افزایش
متناسب با
افزایش قیمت
اجناس نبود. خُرده
بورژوازی
سنتی که خود
از این شرایط
رنج میبُرد،
اتاق اصناف را
بالای سر خود
مشاهده کرد که
هر دم به
بهانه ای
اندوخته های
او را غارت
میکرد و تازه
رژیم برای
انحراف افکار
مردم و واژگون
جلوه دادن علل
گرانی، خُرده
بورژوازی را
بز بلاگردان
ساخته بود و
با وارد آوردن
سیل اتهامات
بی اساس در
مورد اینکه
گویا اوست که
موجب گرانی
ارزاق شده و
اوست که گران
فروش است،
خُرده
بورژوازی را
از نظر اجتماعی
مورد تحقیر
قرارمیداد و
نفع دیگری میبُرد. تشدید
تضادهای درون
خلق.
(19)-
منظور رسیدن
موقعیت
انقلابی است
که مسلماً
عوامل
روبنایی در
فرارسیدن آن
نقش ایفا کرده
است، به خصوص
تأثیر مبارزه
مسلحانه در
این مکانیزم
باید جداگانه
مورد بررسی
قرار گیرد.
(20)-
پس از شهریور۲۰
دیدیم که
چگونه با رشد
تضادهای
درونی امپریالیسم
که منجر به
برچیده شدن
دیکتاتوری
رضا خان شد،
خلق یکپارچه
به مبارزه
برخاست.
چه چیز جُز
برداشتن آن
فشار سیاسی
باعث گسترش و
بسط سریع
مبارزات خلق
شد؟
(21)-
اپورتونیستها
در مقابل طرح
این مسئله
اساسی از طرف
رفیق مسعود،
فقط شادمانه
با شنیدن نام دبره
فریاد زدند که
یافتیم آن
نقطه ضعفی که
با آن تئوری
مبارزه مسلحانه
را که نمی
توانیم از
لحاظ نظری رد
اش کنیم،
لااقل لجن
مالش کنیم. وای بر
رفیق مسعود،
از دبره نقل
قول میکند، صد
وای بر او که
از این خُرده
بورژوای
روشنفکر
پاریسی نقل
قول میکند. از این
آبجو خور کافه
های پاریس. واقعاً
وای بر رفیق مسعود. و در
میان این هو و
جنجال مسئله
اساسی را که
رفیق مسعود
در این جا طرح
کرده از نظرها
پنهان میکنند.
بگذارید یک
بار برای
همیشه به این
یاوه سرایی ها
پایان دهیم. لنین
میگفت مارکسیستی
که فقط به
مطالعه آثار
مارکسیستی
بپردازد به
کسی میماند که
از یک کتاب
قطور فقط صفحه
آخر آن را
بخواند و
توصیه میکرد
که
مارکسیستها
باید آثار همه
را بخوانند و
با استفاده از
آنها مارکسیسم
را اعتلا
بخشند.
ُدگماتیستهای
ما مانند
مذهبی متعصبی
که جُز کتاب
مقدس خود، حاضر
نیستند چیز
دیگری را
بخوانند فقط
به متون
کلاسیک
مارکسیستی
چسبیده اند، و
هر چه میخواهند
بگویند باید
با "آیه ای" از
این آثار
همراه باشد. وای به
حال کسی که
چیز دیگری
بخواند و از
کس دیگری مثال
آورد.
ولی رفیق مسعود
مارکسیست
انقلابی است و
در صدد حل
مسائل جنبش
خلق است.
او برای حل
این مسائل به
همه جا سر
میزند و از هر
آن چه بتواند،
استفاده
میکند.
از جمله
نوشته های دبره.
اپورتونیستهای
ما نقل بعضی
از جملات از دبره
توسط رفیق مسعود
را چنین
وانمود کردند
که گویا رفیق مسعود
یک "دبریست"
است، نه یک
مارکسیست. اینها
در عین اینکه
ظاهراً دبره
را تحقیر
میکنند، او را
تا حد یک صاحب
مسلک بالا
میبرند. در
حالیکه کتاب
"انقلاب در
انقلاب؟" رژی
دبره به هیچ
وجه یک سیستم
فکری را نشان
نمیدهد که کسی
بتواند
هوادار آن
باشد.
این کتاب اساساً
فاقد یک تحلیل
طبقاتی از
جامعه کوبا
است و صرفاً
به شکلی
پراگماتیک
بعضی از
تاکتیکهایی
را که در
مبارزه کوبا
به کار رفته
اند را جمع
بندی میکند و
نتایج فنی و
علمی میگیرد
که در مورد آنها
هم میتوان
موافق یا
مخالف بود و
رفیق مسعود
همه اینها را
خود شخصاً در
کتاب "مبارزه
مسلحانه، هم
استراتژی هم
تاکتیک"
توضیع داده
است و ایرادات
اساسی کتاب را
بیان کرده و
اساساً مقایسه
فصل بندی رفیق
مسعود با
کتاب دبره
کافیست که
نشان دهد رفیق
مسعود چقدر
کار دبره را
ناقص
میدانسته و در
مورد تقلید و
دنباله روی از
دبره نیز هیچ
کس جُز
بدخواهان
اپورتونیست،
نمیتوانند
مدعی آن
باشند.
در کتاب رفیق
مسعود نقل
قول های زیادی
از مارکس و لنین
و مائو هست و
هیچکدام از
آنها باعث
نشده است که
اپورتونیستهای
ما رفیق مسعود
را مارکسیست ـ
لنینیست
بدانند، ولی
چند نقل قول
از دبره و
مقایسه نتیجه
گیریها با
آنچه در کتاب
"انقلاب در
انقلاب؟"
آمده کافی
بوده تا وی را
"دبریست"
بخوانند. وقتی،
سوء نیت این
اپورتونیستها
کاملاً آشکار
میشود که
ببینیم در کتاب
"م. م. هم ا. هم ت."
از مارکس،
لنین و مائو
نقل قول شده
بدون آنکه
انتقادی به
شیوه کار آنها
وارد شود، ولی
در مورد دبره
مخصوصاً رفیق مسعود
پاره ای از
انتقادات خود
را بر این
کتاب در توضیحات
پایان کتاب
آورده و هشدار
داده که رجوع به
کتاب او دلیل
پذیرفتن نقطه
نظرات وی
نیست.
یک مطلب دیگر
در این مورد
گفتنی است که
رفیق مسعود
در مورد ارجاع
به دبره نه تنها
کاری خلاف
لنینیسم
انجام نداده،
بلکه درست به
َسبک لنین
رفتار کرده
یعنی آن چه را
که برای حل
مسائل مبارزه
کشور خود لازم
میدیده، حتی
از کتاب دبره
اخذ کرده است. لنین هم
وقتی درباره
ماهیت جنگ سخن
میگفت، از این
جمله کلازویتس
استفاده
میکرد که: "جنگ
ادامه سیاست
است، منتها با
ابزارهای
دیگر".
اکنون اگر در
نظر بگیریم که
به هر حال دبره
هرچه بود،
خُرده
بورژوای
سمپاتیزان
مبارزه انقلابی
خلقها بود و کلازویتس
ژنرال ارتش
پروس که مسلماً
درجه ژنرالیش
را مرهون
سرکوب
مبارزات خلق
بوده است،
آنوقت
میتوانیم
بفهمیم که از
نظر تنگ
اپورتونیستها
گناه لنین
تا چه حد از
گناه رفیق مسعود
بزرگتر است.
کسانی که نقل
قول از یک
خُرده بورژوا را هو
میکنند، با
نقل قول از یک
ژنرال بورژوا
چه میگویند؟
(22)-
ممکن است این
ایراد مطرح
شود که مگر در
همین مبارزات
اخیر بالاخره
این اعتصابات
کارگری نبود
که شاه را
ناچار به گریز
و امپریالیسم
را ناچار به
عقب نشینی
کرد. پس
چرا میگوئیم
در اینجا
اعتصاب شکل
اصلی مبارزه
نیست.
در
روسیه
اعتصابات
اقتصادی طبقه
کارگر بعد از
طی دوره ای به
مبارزات
سیاسی تبدیل
شد، در
حالیکه در این
جا ابتدا
مبارزات سیاسی
و حتی قهرآمیز
خود به خودی
توده ها رژیم
شاه را به
چنان وضعی
افکند که دیگر
قادر به اعمال
سرکوب
سیستماتیک
نبود، آنگاه
زمینه برای اعتصابات
وسیع فراهم
شد.
وانگهی این اعتصابات
نیز اساساً
اعتصابات
اقتصادی
نبودند و از
همان آغاز
خواستهای
سیاسی را مطرح
میکردند و بودند
اعتصابیونی
که در قطعنامه
اعتصابی خود حتی
آشکارا تصریح
میکردند که
فعلاً
خواستهای اقتصادی
و رفاهی
ندارند و
خواسته های
آنها صرفاً
سیاسی است. شاید
این تذکر لازم
نبود، ولی می
بینیم که
اپورتونیستها
با مغلطه گویی
در مورد
جنبشهای اخیر
به نفع
تئوریهای خود
استفاده کرده
اند.
وقتی ده ها
هزار نفر با
فریاد "درود
برفدایی" و
شعار "تنها ره
رهایی ره سرخ
فدایی" به
خیابانها
ریختند،
چریکهای فدایی
اصیل با شوق و
شعف دیدند که
آن چه را که رهبرانشان
در سال ۴۸ و ۴٩
پیش بینی کرده
بودند، فرا
رسیده است. آنها
گفته بودند که
سرانجام مبارزه
ما اعتماد
توده ها را به
ما جلب کرده و
راه مبارزه را
به آنها خواهد
آموخت و آنها
به سوی ما
خواهند آمد و
آن گاه است که
زمینه توده ای
کردن مبارزه
مسلحانه
فراهم است و چریکهای
فدایی اصیل می
دیدند که چقدر
زود پیش بینی
آن رهبران که
در آن زمان با
دیرباوری همین
اپورتونیستها
روبرو شده
بود، تحقق
یافته است. ولی
اپورتونیستها
با دیدن این
منظره چه
کردند؟
آیا اعتراف
کردند که انتقادشان
از تئوری
مبارزه
مسلحانه غلط بود
و اینکه فکر میکردند
این مبارزه
جدا از توده
هاست و امکان پیوند
با توده ها را
ندارد، به
عینه غلط از
آب درآمد؟ نه
اینها با کمال
بیشرمی گفتند،
دیدید
انتقادات ما
درست از آب
درآمد و دیدید
مبارزه
مسلحانه جدا
از توده بود؟ اپورتونیستها
هیچ گاه فکر
نکرده اند که
مارکسیسم چرا
تنها به
اعتبار
سازمان
چریکهای
فدایی خلق ایران،
در نزد توده
های میهن ما
دارای اعتبار
و حیثیت
میباشد؟
(23)-
اپورتونیستها
در بیان این
نظر رفیق مسعود،
یک دزدی سیاسی
انجام میدهند
و به جای
اصطلاح مرکب
سیاسی ـ
نظامی،
اصطلاح ساده
نظامی را میگذارند
و آنگاه دیگر
همه چیز به
مراد دلشان
هست.
میخواهند به
این نظر
بتازند و
بگویند وی
کارسیاسی را نادیده
میگیرد.
نقل قول از
کتاب "م. م . هم ا.
هم ت."، خود نشان
دهنده آن است
که رفیق احمدزاده
برخلاف
ادعاهای کوته بینان و
مغرضان، که
تجربه انقلاب
روسیه را به رخ
ما میکشند،
متعقد به
انجام تمام
وظایفی که
کمونیستها برای
پیشبرد
مبارزه بر دوش
دارند،
میباشد.
مسئله در
اینجا بر سر چگونگی
انجام آن
وظایف است که
مسلماً در دو
شرایط متفاوت،
چگونگی انجام
آنها هم
متفاوت
خواهند بود.
(24)-
در تئوری
مبارزه
مسلحانه،
خودِ مبارزه
مسلحانه نیز
با دیدی بسیار
کلی و
وسیع مورد نظر
است، نه با
دیدی محدود که
بعضی از
مخالفین برای
رد کردن این
تئوری ارائه
میدهند و
مثلاً آن را
به "خط مشی
چریکی"
و یا "تاکتیک
مسلحانه" و
"تبلیغ
مسلحانه" و غیره
تعبیر
میکنند.
در تئوری
مبارزه مسلحانه،
هم استراتژی
هم تاکتیک،
مبارزه
مسلحانه از
ساده ترین شکل
دفاع از خود
تا پیچیده
ترین شکل،
یعنی جنگ توده
ای را در بر
میگیرد.
مثلاً تبلیغ
مسلحانه
قسمتی از آنست
و نه همه آن. به عبارتی
در این تئوری،
مبارزه
مسلحانه هم
تاکتیک است و
هم استراتژی. یعنی هم
به طور تاکتیکی
ظاهر میشود(مثل
تبلیغ
مسلحانه) و هم
به صورت
استراتژیک، یعنی
دید این تئوری
از جنگ توده
ای طولانی.
در این جاست
که باید
بگوئیم کسانی
که فریاد
میزنند توده
به مبارزه
برخاست و دیگر
"مشی چریکی"
از نظر تاریخی
صحیح نیست،
تصور خود را
رد میکنند، نه
تئوری مبارزه
مسلحانه را. از نظر
مبارزه
مسلحانه، خلق
دارد به شکل
عالی این
مبارزه یعنی
به جنگ توده
ای نزدیک
میشود و در
واقع دشمن آن
را به وی
تحمیل میکند. همین
باید اساس
سیاست کنونی
باشد.
نکته دیگری
که از این سوء
تعبیرها ناشی
میشود، این
است که وقتی
تئوری مبارزه
مسلحانه میگوید
شکل اصلی
مبارزه،
مبارزه
مسلحانه است، این
تصور پیش می
آید که پس
همواره باید
شاهد عمل
مسلحانه
باشیم. در حالی
که عمل
مسلحانه، خود
حاصل پروسه
وسیعی از کار
تشکیلاتی و
تدارکاتی و
سنجش اوضاع
است. تا
این تدارکات و
این سنجش ها صورت
نگیرد، عمل
مسلحانه بروز
نمیکند.
در همان
شرایط گذشته
می دیدیم که گاه
برای یک عمل
مسلحانه که
زمان آن ده
دقیقه طول می
کشید، چند ماه
کار تشکیلاتی
و تدارکاتی
صورت می گرفت. اگر
مبارزه
مسلحانه به معنای
عمل مسلحانه
بود، این
موضوع مفهوم
نبود که چرا
امروز ما
میگوئیم هنوز
هم شکل اصلی مبارزه،
مبارزه
مسلحانه است
ولی دست به
عمل مسلحانه نمیزنیم.
امروز باید
زمینه
تشکیلاتی و
تدارکاتی
پراتیکی را
فراهم کرد که
فردا در برابر
تهاجم
امپریالیسم
لازم است،
صورت گیرد.
سازمانی که
به فکر تدارک
فردای خود نباشد،
به موقع به
هیچ عملی دست
نخواهد زد. گر چه از
هم اکنون آن
را پیش بینی
کند و اذعان
نماید که در
آن شرایط و در
مقابله با
امپریالیسم باید
دست به سلاح
بُرد، این "
باید" را کسی
میتواند در آن
شرایط عملی
کند که امروز
تدارک لازم را
دیده و سازمان
مناسب را
ایجاد کرده
است.
(25)-
هر جا، پای
مسئله مالکیت
به میان آید،
مبارزه شکل
مسلحانه به
خود میگیرد.
دهقانان
مستقیماً
برای مالکیت مبارزه
میکنند، از
این رو
ناچاراً از
همان ابتدا
مسلحانه عمل
می نمایند.
(26)-
البته امروز
طبقه کارگر
ما، وسیعاً به
میدان مبارزه
آمده و ضمن
انجام مبارزه
اقتصادی خویش
فعالانه به
اشکال سیاسی
مبارزه دست
میزنند و جنبش
کمونیستی که
مهمترین
وظیفه
تشکیلاتیش
علی الخصوص
متشکل کردن
این طبقه است،
وظیفه دارد از
فرصتی که پیش
آمده حداکثر
استفاده را
بنماید و با
توجه به شکل
اصلی مبارزه
یعنی مبارزه
مسلحانه
سازمانهای
سیاسی ـ
نظامی، سیاسی
ـ صنفی و صنفی
این طبقه را
تا جائی که
میتواند به
وجود آورد، یا
لااقل در
جریان ایجاد
آنها شرکت کند. بحثی که
در اینجا مطرح
است نفی این
وظیفه نیست،
بلکه بحث بر
سر آنست که با
توجه به مبارزه
مسلحانه به
عنوان شکل
اصلی مبارزه،
نیروی بالقوه
مبارزاتی هر یک از
طبقات را بررسی
کنیم و ببینیم
که کدام
نیروها را
زودتر میتوان
به میدان
مبارزه
مسلحانه کشید
و یا خود به
خود به این
میدان کشیده
میشوند.
بحث بر سر
این است که
هرگاه
دهقانان به
مبارزه برخیزند،
بلافاصله این
مبارزه شکل
مسلحانه میگیرد
و این را
تجربه روزمره
ما به خوبی
نشان میدهد. در
حالیکه
کارگران برای
رسیدن به این شکل
مبارزه پروسه
پیچیده تری را
طی میکنند.
(27)-
وقتی میگوئیم
اینان
معتقدند قبل
از تشکیل حزب
کاری نمی شود
کرد، به هیچ
وجه
نمیخواهیم بگوئیم
آنها مبارزه
را رها کرده و در خانه
های خود نشسته
اند و به خوبی
میدانیم که
آنان هم
کارهایی
میکنند، ولی
کار داریم تا
کار.
همیشه مسئله
کمونیستها
اینست که
چگونه میتوان
واقعیت موجود
را تغییر داد
و در نتیجه
چگونه میتوان
توده ها را
یعنی نیرویی را
که توان تغییر
واقعیت را
دارد آگاه،
بسیج و متشکل
کرد. ما
معتقدیم و
اثبات میکنیم که
تنها در پروسه
مبارزه
مسلحانه است
که توده ها متشکل
شده و نظام را
واژگون
خواهند کرد و
تمامی کارهای
دیگر اگر به
اعتبار این
شکل از مبارزه
نباشد، هیچ
چیز نیست جُز
خُرده کاری و
خُرده کاری
نیز به یک
مفهوم، یعنی
کاری نکردن. همه حرف این
است که آیا
میتوان ابتدا حزب
را تشکیل داد
و سپس مبارزه
مسلحانه را
آغاز کرد و
آیا اینکه
خودِ حزب نیز
در جریان
مبارزه مسلحانه
تشکیل میشود. اگر قبل
از مبارزه
مسلحانه این
دو دیدگاه
صرفاً یک بحث
تئوریک تلقی
میشد، اما حال
میتوان نتایج
عظیم عملی آن
دو دیدگاه را
نشان داد. قیام
دلیرانه ۲۱
بهمن چه چیز
را ثابت کرد؟
منتظرین
تشکیل حزب در
مقابل قیام
کاملاً
غافلگیر شده و
نه اینکه
بگوئیم شرکت
نکردند، ولی
هیچ نقش قابل توجهی
نتوانستند
ایفا کنند. این
طرفداران
مبارزه
مسلحانه
بودند که به
پشتوانه سالها
مبارزه
مسلحانه خیلی
زود خود را با
شرایط انطباق
داده و نقش
عظیمی در قیام
ایفا کردند،
تا آن جا که خودِ
اپورتونیستها
نیز مجبور
شدند اعتراف کنند:
این چریکهای
فدایی خلق
بودند که به
علت "شکل
سازمانی"
خویش
توانستند در
قیام نقش بیشتری
داشته باشند. اینکه
اپورتونیستها
ادعا میکنند
اگر حزب وجود
داشت، این
چنین و آن چنان
میشد.
آری ما نیز
به این امر
معتقدیم، ولی
مسئله
آرزوهای ما
نیست.
مسئله نشان
دادن راه هایی
است که این
آرزوها را به
واقعیت تبدیل
کند.
(28)-
همانطور که
میدانیم در
روسیه در چنان
شرایطی،
اپورتونیستم
عُمدتا خود را
در دو شکل
نشان میداد. گروهی
در مقابل
جنبشهای خود
به خودی سر
فرود می
آوردند و قدمی
فراتر از آن
را ولنتاریسم
و تحمیل اراده
روشنفکر
خُرده بورژوا
به جنبش طبقه
کارگر می پنداشتند
و معتقد بودند
که هنوز
نمیتوان
انقلاب سیاسی
انجام داد،
ولی گروهی
دیگر که به
قول لنین از
هرگونه شیوه
تدریج کاری به
دور بودند،
میگفتند
انقلاب سیاسی
ممکن است و
میتوان آن را
انجام داد،
ولی برای این
کار احتیاجی
به سازمان
انقلابیون
حرفه ای نیست.
گروه دوم (سوسیال
رولوسیونرها)
با ابراز چنان
عقایدی جهل
خود را از
آموزشهای
مارکسیسم در
مورد انقلاب
توده ها و نیز
عدم شناخت
شرایط کشور
خویش و شیوه
اصلی مبارزه
ای که میبایست
درآن شرایط به
کار رود، را
بیان
میداشتند. همین
بود که با
وجود تمام
"قهرمانیشان"،
نتوانستند
موجب حرکت
انقلابی در
جامعه
گردند.
بسیاری از
اپورتونیستها
که با تعریف و
تمجیدهای
ظاهری از
چریکهای فدایی
سعی در تهی
ساختن مضمون
مبارزات ما
دارند،
قهرمانی
چریکهای فدایی
را با افرادی
که در روسیه
متعقد به ترور
بودند، یکی
جلو میدهند. در
مارکسیسم قهرمانی
و قهرمان بودن
مفهوم و
اعتبار ویژه
خود را
داراست.
هر شجاعتی،
قهرمانی ی مارکسیستی
نیست.
تروریستهای
روسیه از آنجا
که خط مشی شان
منطبق بر
شرایط جامعه
نبود، هر چند
هم افراد شجاعی
بوده باشند،
قهرمان به
مفهموم
مارکسیستی به
حساب نمی
آیند.
(29)-
مارکسیسم
اجازه نمیدهد
دوستی یا حتی
تماس سیاسی با
عناصر کارگر
را به معنی
پیوند با طبقه
کارگر و حضور
در کارخانجات
را به معنی
شرکت در
مبارزات طبقه
کارگر تلقی
نمائیم.
(30)-
این امیدواری
نمی توانست به
وجود آید، مگر
اینکه بعضی از
مواد چندین
گانه "انقلاب
سفید" گشایشی
در زندگی خلق
به وجود آورده
باشد و آنها
را به
گشایشهای
دیگری
امیدوار سازد.
(31)-
جالب توجه است
که مدعیان
پیشاهنگی
طبقه کارگر(
مسئولین
سازمان ) شکست
قیام ۲۱
و ۲۲
بهمن را پیروز
تلقی کرده و
بر تبلیغ آن
نشسته اند و
از این طریق
یکبار دیگر
باعث فریب
توده ها
میشوند.
به همین دلیل
است که ما
گفته بودیم،
اپورتونیسم
چیزی نیست جُز
رسوخ ایدئولوژی
بورژوازی( و
در شرایط
جامعه ما
بورژوازی وابسته)
در درون جنبش
طبقه کارگر. باید از
این مدعیان
طبقه کارگر
سئوال کرد، چه
کسی از این
تبلیغات نفع
میبَرد.
مگر نه اینست
که تمامی کوشش
امپریالیسم
پس از قیام،
پیروز جلوه
دادن آن بود. تا سازش
انجام شده در پرده
ابهام بماند.(
اشاره به متن
اعلامیه "خسرو
روزبه" ۲۱
اردیبهشت)
(32)-
تجربه "خانه
کارگر تهران"
به خوبی
ضرباتی را که
اپورتونیستهای
حاکم
برسازمان ما
به جنبش کارگری
زدند، نشان
میدهد.
خانه کارگر که
با فعالیت و
ابتکار خود
کارگران
پُرشور و مبارز
میرفت تا هرچه
بیشتر مرکز
گسترش مبارزات
کارگران
گردد، روز به
روز افول
یافته و به
محلی برای
تجمع روشنفکران
تبدیل میشود. کارگران
که ابتدا با
شور و شوق به
خانه کارگر می
آمدند، وقتی
دیدند آن جا
محلی برای خُرده
اختلافهای
"ستاد
نشینان" با
"کنفرانس چيها"
تبدیل شده، سر
خورده شدند. کارگرانی
که به پشتوانه
سالها مبارزه
مسلحانه
چریکهای
فدایی خلق به
آنها ایمان
آورده بودند،
با کمال تعجب
همان
دیدگاهها و
سخنانی را از
به اصطلاح
فدایی می
شنیدند که از
زبان اپورتونیستهای
شناخته شده
بیرون می آمد. دید
گاههای
مشترک،
تردیدها و
سازشهای
"ستاد
نشینان" با
"کنفرانس
چيها" کار را
به جایی رساند
که بعضی از
کارگران
گفتند "ما
احتیاجی به روشنفکران
نداریم". حال
باید پرسید
این مدعیان
ایجاد حزب، با
چنان نظرات و
با چنان
اعمال،
میتوانند بین
آگاهی
سوسیالیستی و
جنبش کارگری
پیوند زنند؟
آیا کسانی که
درک شان از
تبلیغ و ترویج
درجهت ایجاد
حزب طبقه
کارگر به این
محدود میشود
که روشنفکران
به جنوب شهر
بروند، در
آنجا اتاق
بگیرند، با
صاحب خانه و
همسایه ها از
گرانی روغن
نباتی و ... صحبت
نمایند، (اشاره
به سخنرانی
نماینده
سازمان
دردانشگاه صنعتی)
به جنبش
کارگری ما
ضربه نمی
زنند؟
آیا عملاً
خود سدی در
راه ایجاد حزب
طبقه کارگر
نیستند؟ این است
یکی از جلوه
های عملی
اپورتونیستهای
حاکم بر
سازمان ما.
(33)-
نقل قول از
کیهان دوشنبه ۲۱
اسفند ۱۳۵7،
شماره ۱۰۶۵٩
"به نظر
سازمان
چریکهای
فدایی خلق
ایران ، مدافع
حقوق و منافع
مردم دولت است
و باید به دولت
فرصت و
اختیارات
کافی داده شود
تا از این
حقوق دفاع کند"(؟!)
(34)-
ما مخصوصاً
باید با یک
طرز برخورد با
تحلیل نقش
خُرده
بورژوازی که
امروز در آثار
و سخنان حتی
مارکسیستهای
صدیق و وفادار
به آرمان پرولتاریا
دیده میشود و
به نظر ما از
قالب برداری از
آثار مارکس
در تحلیل وضع
خُرده بورژوازی
در انقلاب ۱۸۴۸
فرانسه ناشی
میشود،
مبارزه کنیم.
عباراتی
نظیر "سازش
خُرده
بورژوازی"،"ترس
خُرده
بورژوازی از
انقلاب
پرولتری"،"جدا
شدن خُرده
بورژوازی از
پرولتاریا"
وغیره این
روزها بسیار
شینده میشود و
منبع همه اینها
هم آن است که
در انقلاب
فوریه ۱۸۴۸
خُرده
بورژوازی با
بورژوازی
سازش کرد و
پرولتاریا را
درهم شکست،
زیرا که خرده
بورژوازی از
انقلاب
پرولتاریی
بیشتر از
بورژوازی می
ترسید.
اینها حملات
اوباش و اراذل
را به جمعیت
های کارگری که
توسط
بورژوازی
وابسته به امپریالیسم
سازماندهی
میشود، تکرار
وقایع ژوئن ۱۸۴۸
میدانند که در
آن خُرد
بورژوازی
پاریس با کمک
بورژوازی
اجتماع
کارگران را
درهم شکست. فرق
کسانی که
اینگونه
تحلیل میکنند
با مارکس آن
است که مارکس
آن چه را که
میدید، تحلیل
میکرد و اینها
آن چه را که
میخواهند،
تعمیم
میدهند.
مارکس
میدید که
دکانداران
پاریس چگونه
دکانهایشان
را تعطیل
کردند و به
پرورلتاریا
حمله ور شدند. ولی
اینها اگر
بخواهند
ببینند، چه می
بینند؟
مراسم اول ماه
مه را به خاطر
آورید، در یک
اجتماع
چندصدهزار
نفری که به
دعوت کارگران
تشکیل شد،
اکثریت بزرگی
از جمعیت را
خُرده
بورژوازی
تشکیل میداد
که با شور و
شوق شعارهایی
را که
پرولتاریا
میداد، تکرار
میکرد و در یک
فاصله بزرگ در
شهر تهران از
جلو صدها دکان
گذشت و همه با
شور و شوق آن
را تحسین
کردند و
کارمندان
دولت همین
"خُرده بورژواها"
بر سرشان ُنقل
و پول ریختند
و حتی حمایت
همین ها بود
که مانع از
درهم شکستن تظاهرات
به وسیله
اراذل و اوباش
وابسته به بورژوازی
وابسته به
امپریالیسم
شد. معنی
این وقایع
چیست؟
چرا وقتی کارگری
با نثر شکسته
و بسته در یک
اجتماعی بزرگ
از خُرده
بورژواها
اعلام میکند
که ما بالاخره
حکومت کارگری
خود را برپا
خواهیم کرد،
"هزاران
خُرده
بورژوا" در
حالی که اشک
شوق در
چشمهایشان
برق میزند، برایش
هورا میکشند. معنی
این وقایع آن
است که تهران،
پاریس نیست و
امسال هم سال ۱۸۴۸نیست. خُرده
بورژوازی ما
طی سالها
مبارزه دیگر
این را فهمیده
است، تنها راه
نجات وی جنبش
پرولتاریا
است و حتی
سازمانهای
خُرده بورژوایی
بلافاصله پس
از تشکیل، به
سراغ
پرولتاریا میروند
و از او
میخواهند که
به نهضت
برخیزد.
این خُرده
بورژوازی در
بالای سر خود
کسی را نمی
بیند که با او
سازش کند. خُرده بورژوازی
چگونه
میتواند با
بورژوازی
سازش کند، این
به معنای
نابودی اوست. البته این
خُرده بورژوازی
تسلیم
بورژوازی
وابسته میشود
و حتی در شرایط
سرکوب سخت به
پای بوسی و
تملق گویی از
او می پردازد،
ولی هرگز برای
سرکوبی
پرولتاریا با او
همدست نمی
شود.
این خُرده
بورژوازی به
واسطه طبیعت خود
ممکن است در
جریان جنبش
فریب بخورد و
به دنباله روی
بیافتد، ولی به
محض آنکه
بورژوازی
وابسته
بخواهد از
وجود او علیه
پرولتاریا
استفاده کند،
بلافاصله به
خود می آید و
از این کار سر
باز میزند و
این وضعی است
که ما در
جریان جنبش
اخیر در ایران
دیدیم.
به هرحال می
بینیم که گاه
اراذل و اوباش
عربده کش
بورژوازی
وابسته در
تحلیل های مارکسیستی
به خُرده
بورژوازی
تعبیر میشوند. آن گاه
این "خُرده
بورژوازی" با
چوب و چماق و
حتی سلاح به
آن
"پرولتاریا
حمله ور میشود
و عیناً صحنه
ژوئن ۱۸۴۸
تکرار میشود. ما باید
با این برخورد
غلط با خُرده
بورژوازی
مبارزه کنیم
تا نیروهای خلقی
با انتشار این
افکار به یکدیگر
بدبین نشوند. البته
امپریالیسم و
بورژوازی
وابسته با پول
و مقام، عده
ای از افراد
را میخرند و
به خدمت خود
میگیرند. این
افراد فقط
متعلق به قشر
خُرده
بورژوازی هم
نیستند و حتی
از میان طبقات
کارگر و دهقان
نیز این
سربازگیری
میشود و نباید
آن را به حساب
خُرده
بورژوازی
گذاشت.
در دورانهای
مختلف ترکیب
این افراد که
به خدمت
امپریالیسم و
بورژوازی
وابسته در می
آیند، بنا به
مصالح سیاسی ـ
نظامی و
اقتصادی
امپریالیسم و
بورژوازی وابسته
تغییر میکند. وظیفه
آنها نیز تغییر
شکل مییابد،
مثلاً در زمان
پس از سرکوب
نهضت خلق اینها
وظیفه خاصی
دارند و در
زمان اوج نهضت
خلق این وظیفه
کاملاً
دگرگون
میشود، به
طوری که گاه
از عهده کسانی
که در دوره
قبل نوکری
امپریالیسم و
بورژوازی
وابسته را
انجام
میدادند، برنمی
آید. لذا
سربازگیری
جدیدی صورت
میگیرد و این
تغییر مهره ها
و عُمال ممکن
است عده ای را
به اشتباه
بیاندازد. دشمن را
از چشمهایش
بشناسیم تا
هرگز اشتباه
نکنیم، نه از ریشش. زیرا یک
روز آن چنان
ریشش را می تراشد
که کاغذ هم
روی آن صدا
نمی کند و روز
دیگر آن را
چنان رها
میکند که تا
پَر سالش می
آید.
خبر چین هایی
که تا دیروز
با سکوت و مخفیانه
در جمع دو
نفری سرک می
کشیدند تا آن
چه را می
شنوند گزارش
کنند، با
عربده کشانی
که امروز به
اجتماعات
حمله میکنند،
هر دو یک عمل
واحد انجام
میدهند و آن
سرکوب خلق
است.
تفاوتی که در
شکل می بینیم
صرفاً حاصل
انطباق این
مأموریت با دو
وضع متفاوت
است. از
یک پلیس مخفی
در هنگام اوج
تظاهرات خلق و
جایی که همه
به مبارزه
برخاستند و
آشکارا و علنی
شعارهایشان
را فریاد
میزنند، دیگر
چه کاری ساخته
است. پس
بسیار طبیعی
است که در این
مرحله حتی خود
شاه نیز معتقد
به لزوم
انحلال ساواک
شود.
اکنون دیگر
به
غیرنظامیانی
احتیاج است که
به ظاهر از
خود خلق جلوه
کنند و به
تظاهرات خودِ
خلق حمله ور
شوند.
این روش را
از همان آغاز
جنبش عمومی
خلق،
امپریالیسم و
بورژوازی
وابسته در پیش
گرفت و هنوز
هم که هنوز
است، ادامه
میدهد.
اگر حوادث ۵/1 سال
اخیر را بررسی
کنیم، می
بینیم در این
مدت کمتر روزی
بوده است که
یک عده چماق
به دستان
برنخیزند. این
روشی است که
امپریالیسم
در سراسر جهان
در شرایط اوج
گیری جنبش خلق
در پیش میگیرد
و اخیراً بعضی
ها که دوست
دارند قالب
سازی کنند،
نام آن را به
"راه انداختن
لبنان دیگری" گذاشته
اند و به این
وسیله نهضت
خلق را میترسانند
و همین ترس
نیروهای خلق
از "ایجاد
لبنان دیگر"،
این عُمال
سرسپرده
امپریالیسم
را جری تر
کرده و
گستاخانه تر
عمل میکنند. حال اگر
"تحلیل
مارکسیستی"،
این
سرسپردگان
خود فروخته را
"خُرده
بورژوازی"
توصیف کند،
جای تأسف
بسیار است. خُرده
بورژوازی در
کشور ما نه
متحد بالقوه،
بلکه متحد
بالفعل
پرولتاریاست
و سرنوشتی جُز
سرنوشت
پرولتاریا
برای خود نمی
شناسد.
این قالب
سازی از روی
کار مارکس
بوده یک قالب
سازی دیگر هم
از روی کار لنین
گاه به چشم
میخورد. بعضی
ها در تحلیل
وضع طبقه کارگر
در ایران
مخصوصاً در
زمان شاه از
"آریستوکراسی
کارگری"(
اشرافیت
کارگری) صحبت
می کنند و باز
وقتی خوب به
سخن آنها گوش
میدهی، می
بینی که
منظورش همین
پلیس هایی است
که لباس کارگری
بر تن دارند. در
حالیکه منظور لنین
از وجود
آریستوکراسی
کارگری در
کشورهای متروپل
امپریالیستی
زمینه
اقتصادی ـ
اجتماعی کامل
دارد و نشان
میدهد که
چگونه یک قشر
کامل از طبقه
کارگر با رشوه
ای که به
مناسبت
موقعیت خود از
بخشی از غارت
کشورهای تحت
سلطه توسط
بورژوازی
امپریالیستی
کشور خود
دریافت
میکنند، نقش
عامل ترمز
کننده نهضت
کارگری و در
نتیجه سرکوب
آن رابازی
میکنند.
این کاملاً
با مورد کشور
ما مغایرت
است.
رخنه پلیس در
میان کارگران
و عضوگیری از
آنان و جای
دادن افرادی
در صف آنها
چیزی است که
اساسا با
"آریستوکراسی
کارگری" در آن
کشورها تفاوت
میکند.
مخصوصاً پس
از سقوط شاه و
امکان دسترسی
به بعضی
پرونده های
مخفی نشان داد
که گاه کارگر
روزمزدی فقط
به خاطر ماهی ۳۰۰
تومان حقوق که
از ساواک
دریافت
میکرده، به خبرچینی
مشغول بوده و
حتی مواردی
دیده شده که
کارگر
خبرچینی در
ازاء هر گزارش
پول معینی
دریافت
میکرده و به
همین منوال
است وضع
آنهایی که در
سطوح بالاتر
به این کار
مشغول بودند. اینها
را بیشتر باید
یک شبکه پلیسی
در درون طبقه
کارگر دید تا
یک قشر اشرافی
کارگری.
سیاست نو
استعماری
امپریالیسم
بسیار
علاقمند است
که تلاشهایی
را که برای
سرکوبی نهضت
کنونی ایران
انجام میدهد،
با نام جنگ داخلی
در سطح جهانی
تقدس بخشد و
دست خود را در
مقابل افکار
عمومی بشوید. و این
تحلیلهای به
اصطلاح
مارکسیستی
نیز با
اصطلاحاتی از
قبیل "روحیه
ضدمارکسیستی
خُرده
بورژوازی" و
غیره اکثراً
ندانسته برای
این سیاست نو
استعماری
آذوقه تئوریک
و صورت ظاهر
عوام فریبانه
تری تهیه
میکند.
اگر انبوه
توده خُرده
بورژوازی و
پرولتاریائی
که فریب بورژوازی
را خورده به
کمک دولت حاضر
بر علیه پرولتاریا
و مبارزات
دموکراتیک
خلق مبارزه میکند
و به سرکوب آن
می پردازد،
چرا هر جا
مقاومتی جدی
صورت میگیرد
فوراً
مزدورانی
تفنگ به دست
از مراکز و یا
سایر مراکز
نظامی با
هواپیما و هلی
کوپتر اعزام
می شنوند و
سرانجام ارتش
وارد عرصه
کارزار
میشود؟
آیا حمله به
مردم ستم دیده
مریوان و
منجلمه توده
های خُرده
بورژوازی آن
به شکلی که
"صدا و سیمای
جمهوری
اسلامی"
رسماً یک روز
پس از حادثه
اعلام کرد که
صد نفر پاسدار
از کرمانشاه
به کمک پاسداران
مقیم در
مریوان
فرستاده شده و
در صورت ادامه
اختلاف ارتش
مداخله
میکند، باز هم
نشان دهنده
خُرده
بورژوازی
بودن حاکمیت
است؟
اینها همان
مزدورانی
هستند که شاه
هم برآنها
تکیه داشت.
(35)-
ما از آوردن
نمونه های
مختلفی که
حاکی از سیاستها
و نظرگاههای
لیبرالیستی
مرکزیت سازمان
است، اجتناب
میکنیم.
ولی لازم
میدانیم از
پیش برای
جلوگیری از
توجیه این
سیاستهای
لیبرالیستی
بگوئیم تصور
نشود که ما هر
نوع عقب نشینی
در مقابل دولت
و یا حتی هر
نوع مذاکره با
دولت را مصلحت
نمیدانیم، اتقاقاً
برعکس.
اگر این
کارها با
رعایت کامل
اصول
مارکسیستی
صورت گیرد و
در جهت خط مشی
مبارزاتی ما
بوده و کمکی
به پیشبرد امر
مبارزه کند،
کاملا درست و
اجتناب از آن
چپ روی است. مسئله
بر سر آن است
که این کارها
حتماً باید با
توجه به منافع
مردم و پیشبرد
امر مبارزه
صورت گیرد. تنها با
گسترش مبارزه
انقلابی و
انجام
تاکتیکهای
انقلابی
میتوان از این
روشها نیز
استفاده
نمود.
موقعی که رفیق
تی بین ، آن زن
مبارز
ویتنامی،
همراه رفقایش در
میزگرد پاریس
جهت مذاکره در
مورد صلح شرکت
میکند، جنگ
همچنان در
جبهه های
ویتنام گسترش دارد. ولی
وقتی مرکزیت
سازمان
چریکهای فدایی
مثلاً از
برگزاری
میتینگ برای
افشاگری در مورد
مجلس مؤسسان
سر باز میزند
و آن گاه
یکباره میرود
تا در کنفرانس
وزارت خارجه
شرکت کند، حق
ندارد شرکت
خود را در آن
کنفرانس به
معنی رعایت
آموزشهای لنین
در مورد پرهیز
از چپ روی
القاء نماید. باید
توجه داشت این
سطور قبل از
شرکت سازمان
در"مجلس
خبرگان"
نوشته شده است. شرکت در
مجلس
"خبرگان" خود
نمونه گویایی
از لیبرالیسم
حاکم بر
سازمان است.
(36)-
پس از انتشار
"مصاحبه با
رفیق اشرف
دهقانی" اپورتونیستهای
سازمان
ناگزیر شدند،
رسماً با خلع
سلاح مخالفت
کنند. ولی باز
این کار را با
شیوه خاص خود
انجام دادند،
یعنی اول بار
در اعلامیه ای
که برای آزادی
"حماد شیبانی"
منتشر کردند،
به آن اشاره
نمودند و در
جریان مراسم
هشت تیر
استقبال مردم
از شعار "مرگ
بر خلع سلاح
کنندگان" به
خوبی نشان داد
که چه مسئله
مهمی از طرف
"مصاحبه با
رفیق اشرف
دهقانی" مطرح
شده است. ولی
اپورتونیستهای
سازمان ما در
این زمینه
تبلیغ کافی،
آن چنانکه شایسته
این مسئله
بسیار مهم
است، نمیکنند.
وانگهی
همانطور که در
مصاحبه مطرح
شده، مخالفت
با خلع سلاح،
مسئله مهم
کنونی جنبش
است. ولی
وظیفه
سازمانهای
پیشاهنگ به
مخالفت با آن
منحصر نمی
شود، بلکه
باید به فکر
تشکل مردم مسلح
باشند.