"طرح مجدد
مسائل کهنه
شده از طرف
اپورتونیستها"
با پای گیری
جنبش نوین
کمونیستی
ایران و پدید
آمدن گروهها و
محافلی که خط
مشی و نظرات
رفرمیستی حزب
توده را مطرود
شماردند،
مسائل جدیدی
در جنبش نوین
کمونیستی طرح
و سالها مورد
بحث
قرارگرفت. مسئله
ضرورت تشکیل
حزب کمونیست
در رأس آن
مسائل قرار
داشت. پیشروترین
این گروه ها موضوع فوق
را به صورتی
جدی از دیدگاه
حل مسئله اصلی
جنبش در آن
مقطع یعنی "چه
باید کرد؟"
مورد توجه
قرار دادند. چگونگی
راهگشایی
مبارزات خلق
ما، نیروهای
واقعاً
انقلابی را
برآن داشت که
حل تمام مسائل
از جمله مسئله
مهم حزب را در
ارتباطی
ارگانیک با
مسئله اصلی در
نظر گرفته و
به آن پاسخ
گویند.
مرزبندی
قاطع با حزب
توده، به خصوص
با توجه به
موضع گیری
آنها در مورد
ماهیت
اصلاحات ارضی
نشانه ای از
اصالت
انقلابی گروه ها و
محافلی بود که
در جنبش نوین
کمونیستی جای
میگرفتند. ولی شرط
انقلابی بودن
گروهها و
سازمانها به
این امر نمی
تواست ختم
شود.
از نظرگاه
حزب توده،
اصلاحات ارضی
جوابی به
خواست توده ها
بود و گویا
رژیم با این
کار قدمی عقب
نشسته بود. به این
ترتیب آنها "
تصور"
میکردند که
دیگر اسباب و
موجبات
انقلاب از بین
رفته و لحظه
قطعی مبارزه
عقب افتاده
است. به
خصوص هنگامی که
کمکهای
کشورهای به
اصطلاح
"سوسیالیستی" به رژیم
را کمک به ملت
ایران جهت
کاهش وابستگی
به امپریالیسم
جا می زدند،
دیگر موجبی
برای کشاندن
توده ها به
صحنه مبارزه
قطعی نمی
ماند. شاید
هیچ خادمی
نتواند آن
چنان که حزب توده
با استتار
ماهیت
اصلاحات
ارضی، به امپریالیسم
خوش خدمتی
کرد، به ارباب
خود خدمت نماید. البته
پُر واضح است
که این همه
برای توجیه بی
عملی بود. برای
کمیته مرکزی
خائن حزب توده
شرایط
انقلاب
و مبارزه از همان
سال
ولی گروه ها
و محافلی که
نظرات حزب توده
را مردود می
شمردند و
انقلاب را در
دستور کار
قرار داده
بودند، اغلب
دچار دگماتیسم
بودند.
دگماتیسم
آنها غرق شدن
در یک رشته
فرمولهای
تئوریک و
بالنتیجه
انکار هرگونه
تغییر و تحول
حاصل از
اصلاحات ارضی
بود.
نگرش دوم در
مورد مسئله
حزب، بی توجهی
به واقعیتهای
جامعه و به
جای کوشش در
درک جوهر
مارکسیسم،
الگوبرداری
ازانقلابات
جوامع دیگر و
...، مانع از آن
میشد که به
مسئله "چه
باید کرد؟" جواب
داده شود. در این
میان تنها
گروه رفیق
احمدزاده بود
که با ایمان
قاطع به
اینکه:
"شرط صداقت
انقلابی،
برخورد جدی با
مسائل است"،
توانست "چه
باید کرد؟" را
حل نماید و
تنها پاسخ
مارکسیستی ای
که می بایست
راهگشای مبارزات
خلق ما باشد،
به آن بدهد.
بدین ترتیب
بعد از سالها
بحث، مسئله حزب
در رابطه با
جنبش مسلحانه
حل شد.
با این حال
امروز ما شاهد
آنیم که مسائل
کهنه گذشته،
از جمله مسئله
حزب مجدداً با
شکل و شمایل دیگری
مطرح شده و
اپورتونیسم
بدین وسیله در
عرضه جنبش میدانداری
میکند.
امروز غلبه
اپورتونیسم
در جنبش،
نیروهای
انقلاب را در
جستجوی علل آن
به تفکر
وامیدارد و
باید اذعان
کنیم که مبارزه
ایدئولوژیک
با
اپورتونیسهای
مدافع "کار آرام
سیاسی" که با
تقدیس دگمهای
گذشته، خود را
در مقابل
کمونیستها ی
صدیق قرار
داده اند، به هیچ
وجه به نحو
پیگیر انجام
نشده است و
سازمان ما در
این عرصه از
مبارزه
نتوانسته است
نقش شایسته و
لازم خود را
ایفاء نماید. بیهوده
نیست که در
شرایط کنونی
طرح مجدد
مسائل کهنه از
جانب
اپورتونیستها
موجب سردرگمی
نیروها و حتی
صدیق ترین
آنها، رفقای
فدایی ما و
کادرها و
هواداران شده
است.
اپورتونیسم
کنونی آمیخته
ای از انواع
نظرات
انحرافی به
خصوص التقاط
دو نوع اپورتونیسم
گذشته و هم
چنین
اپورتونیسمی
که خود را مدافع
جنبش مسلحانه
نشان میدهد،
میباشد. و در طیف
وسیع آن، هم
این و هم آن
نظر به نحوی
در هم مخلوط
شده است.
در واقع بعد
از روشن شدن
نتایج درخشان
مشی مبارزه
مسلحانه در
جامعه،
اپورتونیسم
جدید به بازسازی
خود پرداخت. اگر
دیروز ضمن
تجلیل از
صداقت
انقلابی
رفقا، راه
آنها را محکوم
میکرد.
امروز برای
مبارزه با آن،
خود را مدافع
برخی تاکتیک
های مبارزه
مسلحانه جلوه
میدهد.
عُمده ترین
نقطه اشتراک
اپورتونیستهای
کنونی نگرش
آنها
به چگونگی
تشکیل حزب
طبقه کارگر
میباشد که خود
با نگرش
اپورتونیستهای
گذشته منطبق
است.
ولی گاه با ابراز
مسائلی که
شرحش گذشت
(اعتقاد به
شکوفایی اقتصادی،
به وجود آمدن
رفاه کاذب)،
از آنان فاصله
گرفته و عقب
می افتند.
اینها به جای
اینکه ابتدا
مشخص سازند،
مسئله اصلی هر
انقلاب چیست. هدف و
وسیله نیل به
آن و شیوه
رسیدن به هدف
کدام است، به
طور مداوم
تکرار میکنند
که ما باید
حزب کمونیست
تشکیل دهیم. با طرح این
مسئله آنها نه
تنها هدف و
وسیله نیل به
هدف را با یک
دیگر اشتباه
می گیرند،
بلکه آن چنان در
ایده تشکیل
حزب غرق می
شوند که
فراموش میکنند
حتی شیوه اصلی
مبارزه را
برای نیل به
آن تعیین
نمایند.
هدف مبارزه،
وسیله نیل به هدف،
شیوه مبارزه و
شکل سازمانی
برای اینان همگی
در حزب خلاصه
میشود.
عُمدتاً نگرش
آنها چنین است
که قبل از
تشکیل حزب
کاری نمیشود
انجام داد.(
البته
خطا بودن
استدلال اخیر
روشنتر از آن
است که احتیاج
به شکافتن آن
باشد. اینها
آن چنان تحت
سلطه بودن
میهنمان را از
نظر دور
میدارند که
تصور میکنند
در عصر
امپریالیسم و
در مقابل او و
ارتش تازه نفس
امپریالیستها
که در صورت
لزوم می
توانند اعزام
نمایند،
میشود با قیام
ناگهانی شهری
کاری از پیش
بُرد.
ولی آنهایی
که از تشکیل
ارتش خلق بعد
از به وجود
آمدن حزب
کمونیست صحبت
میکنند، اگر
چه نظرگاههای
یکسان و
تاکتیکهای
مشابهی ارائه
میدهند (به
خصوص در شرایط
کنونی)، ولی
حداقل در مورد
جمع بندی تجارب
گذشته از نظر
کاربُرد
تاکتیک دارای
اختلافاتی
هستند.
دسته اول که
همان اپورتونیستهای
شناخته شده
میباشند، همه
کار را در
پناه صرف "کار
آرام سیاسی"
امکان پذیر
میدانند. دسته
دوم که
متأسفانه
طیفی از نیروهای
صادق و
هواداران بی
تجربه مشی
مسلحانه را به
خود جلب نموده
است، در عین
حال که
نظرگاههایشان
اساساً
متفاوت از
دسته اول
نیست، ولی به
دلیل آنکه
هنوز صداقت و
واقع بینی
خویش را
تماماً از دست
نداده اند،
میگویند که
میبایست برای
وصول به حزب،
از تاکتیکهای
نظامی هم
استفاده میشد. اینها
که هنوز خود
را هواداران جنبش
مسلحانه
میدانند،
درعین حال که
از آن همه دستاوردهای
درخشان جنبش
مسلحانه در
جهت پیشبرد
نظرات خود
بهره
میگیرند، با
خشم و غضب به تئوری
مبارزه
مسلحانه، هم
استراتژی و هم
تاکتیک،
میتازند که
گویا با ارائه
دیدگاه غلط و "چپ"
مانع از تشکیل
حزب کمونیست
آنها گردیده
است و ضمن
آنکه از اهمیت
و ضرورت حزب
کمونیست به
طور کلی صحبت
میکنند، چنین
وانمود
میسازند که
گویا استراتژی
سازمان
چریکهای
فدایی خلق
ایران استراتژی
شکست بوده
است، چرا که
نتوانسته است
حزب طبقه
کارگر را
بسازد و آنگاه
با شرمندگی به
انتقاد از خود
(از رفقای
شهید ما!)
میپردازند و
قسم میخورند
که آنها دیگر
راه چریکهای
فدایی را
دنبال نکنند و
به همراه سایر
اپورتونیستها
خود را با
"تشکیل" حزب
طبقه کارگر
مشغول
گردانند. کارگر
آگاهی که به خاطر
عشق به
چریکهای
فدایی، اکنون
که آنها نام
فدایی برخود
نهاده اند، به
دنبال آنها
میافتد، وقتی
از زبان آنها
می شنود که
پیشاهنگان
فدائیش از
تشکیل حزب او
که تازه به
ضرورت و
اهمیتش پی
بُرده است، سر
باززده اند (ظاهراً)
کم کم احساس
میکند عشقش به
فدایی در حال
فروکش است،
درعین حال که
به تجربه
دریافته است،
تنها راه صحیح
همان بود که
چریکهای
فدایی خلق رفته
اند. این طیف
تمام کسانی را
که اعتقادشان
به مشی
مسلحانه تا حد
تاکتیک
مسلحانه تنزل
یافته است، در
بر میگیرد.
ما
ابتدا در مورد
اساس
نظرگاههای
این دو دسته
که یکسان است،
صحبت می کنیم
و در مورد نظرگاه
خاص دسته دوم
که شاید بتوان
آنها را
هواداران
شرمگین جنبش
مسلحانه نام
نهاد، بعداً
سخن خواهیم
گفت.
مقدمتاً
باید بگوئیم
تمام کسانی که
حلوا حلوا
گویان
میخواهند ذهن
خود را با حزب
شیرین سازند،
ما را متهم
میکنند که
گویا معتقد به
تشکیل حزب
کمونیست در
ایران نیستیم
و یا نمیدانیم
که حزب
عالیترین
تشکل طبقاتی
پرولتاریاست
و هنگامی که
با نوشتجات ما
که آشکارا از
این موضوع
صحبت میکند،
مواجه می شوند
با تحریف آنها
و "اما"،
"اگر" گویان
مسئله را ماست
مالی میکنند. ولی
اتهام آنها
قابل درک است،
چرا که آنان
با حمله به ما
در واقع سعی
میکنند بی
محتوائی شعار
تشکیلاتی ئی
را که ارائه
میدهند از نظر
دور بدارند و
خُرده کاری و
بی عملی خود
را با توضیح
ضرورت و اهمیت
کلی حزب طبقه
کارگر
بپوشانند. ما
میپرسیم آیا
بحث بر سر این
است که
مارکسیستها
باید و یا
نباید در جهت
تأمین هژمونی
پرولتاریا به
تشکیل حزب بپردازند؟ یا بحث
در شرایط مشخص
ایران این است
که باید و یا
نباید
روشنفکران
انقلابی
درجهت تشکیل
حزب کمونیست
تلاش نمایند؟ شما که
میخواهید بحث
را چنین جلوه
دهید و اختلاف
ما با خودتان
را در اعتقاد
یا عدم اعتقاد
به تشکیل حزب
بنامید، یک جا
در آثار سازمانی
ما نشان دهید
که ما خلاف
اعتقاد به
تشکیل حزب سخن
گفته ایم. بیائید
شرافتمندانه
برخورد کنید و
به یاد داشته
باشید که لنین
گفت: "بسیار خوب
آزادی در شیوه
برخورد به
مطلب، حق مقدس
هر فردی است. فقط
باید برخورد
جدی و شرافتمندانه
به مطلب را با
برخورد
ناشرافتمندانه
فرق گذاشت".
نخیر اختلاف
ما با شما بر
سر ضرورت و اهمیت
تشکیل حزب،
این که آیا
باید در ایران
در جهت
تشکیل آن
فعالیت کرد یا
نه، نیست. اختلاف
ما با شما بر
سر آن است که
شما نه پروسه
تشکیل یک حزب
کمونیست
واقعی را به
طور کلی می
شناسید و نه
قادرید منطبق
با شرایط
ایران آن خط مشی
اساسی و آن
شیوه اصلی
مبارزه را که
در طی تحقق آن
امکان ایجاد
حزب کمونیست
بوجود می آید،
ارائه دهید و
اصولاً شما به
خاطر اینکه
قادر به ارائه
خط مشی
انقلابی،
شیوه اصلی برای
مبارزه
نیستید با
تأکیدات کلی
روی اهمیت و
ضرورت حزب،
ضعف خود را می
پوشانید.