"پایان سخــن"

 

     استعمار و شکل عالی آن امپریالیسم، چند قرن است که پیاپی با هر سرکوبی سنگر تازه ای را در کشور ما اشغال کرده است.  پرولتاریا نیز در یک دوره طولانی و با جنگ سنگر به سنگر می تواند میهن ما را که به تسخیر رفته مجدداً به کمک سایر اقشار و طبقات خلق فتح کند.  هر تصوری غیر از این ساده اندیشی است. تصور اینکه امپریالیسم با دیدن مشتهای گره کرده و فریاد خشم آلود خلق و یا یک قیام مسلحانه خود به خودی و ناگهانی نظیر قیام ۲۱ بهمن در یک شهر از میدان بدر خواهد رفت، تصور پوچی است.  آنهایی که این قیام را وسیله ای برای توجیه تئوریهای خود قرار داده اند، فقط از یک فریبکاری سود می جویند، خود آنها در همان اوایل فریاد میزدند که سازش صورت گرفت و سازشکاران چنین اند و چنان.  این سازش کدام بود؟  چرا آن را برملا نکردند؟  تا بفهمند قیام ۲۱ بهمن نه تنها پیروز نشده است، بلکه خلق در این قیام شکست بزرگی خورد و اوج انقلابش را از دست داد.(31)  شاه از صحنه خارج شد، بدون اینکه بورژوازی وابسته سرنگون شده باشد.  اگر قیام خلق رهبری پرولتاریا را داشت، آیا باز هم ارتش "سازش" کرده  از بمباران تهران خود داری میکرد و اگر ارتش به بمباران شهر دست میزد، این قیام جز مقدمه ای برای جنگ طولانی چیز دیگری بود؟  بگذارید بورژوازی وابسته برای فریب خلق ۲۱ بهمن را قیام پیروزمند بخواند، ولی ما باید ۲۱ بهمن را به خلق، قیام دلیرانه ای معرفی کنیم که با شکست روبرو شد.  درست به همان دلیل که قیامی آگاهانه نبود یعنی سازمان نداشت، رهبری نداشت و آینده اش مشخص نبود.

 

     ۲1 بهمن تجربه بزرگی است برای خلق و بسیاری از مسائل را برای  مردم روشن کرد و به مردم یاد داد که به زرادخانه امپریالیسم به عنوان انبار سلاح خودش نگاه کند و این اخلاق تازه ای است.  به مردم یاد داد که اعمال قهرضدانقلابی را باید با اعمال قهرانقلابی پاسخ داد.  ولی به هیچ وجه این درس را نداد که تنها شکل اعمال قهر، قیام ناگهانی است.  بلکه دقیقا نشان داد که همه آن درسها درست، ولی راه کار این نیست.  بقیه را این پیشاهنگان هستند که باید برای توده ها حل کنند.  پس راه کار چیست؟  آیا قیام ۲۱ بهمن نیاموخت که مبارزه مسلحانه طولانی مؤثرترین و تنها شکل اعمال قهرانقلابی در شرایط جامعه ما است.  شیوه مبارزه ای که پیشاهنگ باید آن را در عمل به توده ها بیاموزد.  ولی متأسفانه می بینیم که عده ای از اپورتونیستها با استفاده از این قیام، تئوریهای ورشکسته خود را از تابوتشان خارج میکنند و سعی میکنند بگویند جریان به همان صورتی رخ داد که ما پیش بینی کرده بودیم، که لنین گفته بود!!  ولی دیگر اضافه نمیکنند که با شکست روبرو شد و یا لااقل اضافه نمیکنند به "موفقیت نیانجامید" به اپورتونیستها بگوئید باز این تئوریها را مومیایی کنند، به کناری دور از دسترس خلق قرار دهند و الا در فضای آزاد خلق، تجزیه خواهد شد و شما را مسخره خاص و عام خواهد کرد.  این قیام برای توده ها فقط یک پیروزی داشت و آن اینکه مبارزات آنها را به سطحی بالاتر ارتقاء داد.  اپورتونیستهای سازمان به جای درس گیری از تجربه ۲۱بهمن، دنباله رو اپورتونیستهای شکست خورده شدند.  آنها به جای برخورد انتقادی و جدی با ضعفهای سازمان در گذشته و دیدگاههای انحرافی خود و تأثیر آنها در جریان جنبش های یک سال و نیم اخیر که موجب شد سازمان نتواند آن چنان که می بایست نقش خود را ایفا نماید، تازه به یاد شان افتاده است که گویا مدافعین کار آرام سیاسی راست گفته اند و علت همه نارسایی ها در عدم کوشش به شیوه اپورتونیستها در ایجاد حزب بوده است.  ببینیم آنها با چنین عقب گردی چه بر سر سازمان و جنبش کمونیستی ایران آوردند و چگونه با شیفتگی دروغین نسبت به ایجاد حزب کمونیست در عمل به سدی در مقابل تشکیل آن بدل شدند.

 

     چریک فدایی به پشتوانه سالها مبارزه  بی امان با رژیم منفور، در قلب توده ها جای گرفته بود و به پشتوانه سالها برخورد صادقانه و جدی با مسائل انقلاب ایران توانسته بود هژمونی استراتژی خویش را در جنبش نوین کمونیستی ایران تأمین نماید.  ولی سلطه اپورتونیسم در سازمان ما یعنی تنها سازمانی که امکانات بالقوه و بالفعل نفوذ هر چه بیشتر به درون طبقه کارگر ایران را داشت، بعد از قیام مثلاً شرایطی به وجود آورد که سازمان را از انجام وظایف خویش ناتوان کرد.  به جرأت میتوان گفت اگر اپورتونیسم  به درون ما نفوذ نکرده بود، به دلیل مجموعه شرایط سیاسی که سازمان در آن قرار داشت، میتوانست به اتکاء مسلح بودن به تئوری انقلابی و در شرایط گسترش بی سابقه مبارزه کارگری و مردمی چشم انداز ایجاد حزب کمونیست را هر چه بیشتر نزدیکتر کند و گامهای ارزنده ای در جهت ایجاد حزب بردارد.  ولی بحران فکری و آشفتگی نظری که اینان با رد مبارزه مسلحانه به عنوان هم استراتژی و هم تاکتیک و عدم اعلام رسمی آن دامن زده اند، باعث شده است که امروز در جنبش کمونیستی هیچ استراتژی مشخصی از هژمونی برخوردار نباشد و اپورتونیسم در میدان یکه تازی کند.(32)   کمونیستهای صدیق که میبایست در این شرایط در جهت ارتباط هر چه بیشتر با طبقه کارگر و اعتلای جنبش توده ای مبتنی بر تئوری مارکسیستی جنبش بکوشند، در قفس تنگ بحثهای روشنفکری محبوس شده اند.  تشتت نظری حاکم بر جنبش کمونیستی باعث اتلاف انرژی انقلابی روشنفکران و در نتیجه کم بها دادن به مسائل عملی توده ها گشته است.  در شرایطی که توده ها به علت بغرنجی وضعیت موجود با همه وجود در جستجوی رهنمودی مشخص از طرف پیشاهنگان خویش هستند، روشنفکران ما یا به طور شرم آوری غرق در بحثهای "سوسیالیستی" و جهانی میباشند.   و یا نیروی انقلابی بسیاری از آنان (هواداران سازمان ما) با فریبکاری مرکزیت اپورتونیست سازمان به هدر میرود.   اپورتونیستهای مرکزیت برای پوشاندن نظرات رسوای خویش به شیوه های گوناگون متشبث میشوند.  آنها گاه با ابراز جملاتی از قبیل اینکه سازمان باید همواره مسلح باقی بماند، میخواهند چنین توهُمی ایجاد کنند که گویا ادعای ما مبنی بر اینکه آنها معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه نیستند، درست نیست و این خود باعث سردرگمی نیروها میگردد.

  

     البته بسیاری از ساده اندیشان و آنهایی که خود را آماده کرده اند فریب بخورند، سخنان فوق را به مفهوم اعتقاد به مبارزه مسلحانه تلقی نموده و تبلیغ میکنند.  ولی هرگز نمی پرسند چرا در مقابل آنهمه تبلیغات سوء اپورتونیستها در مورد سازمان لب فرو بستند.  چرا سخنی در مقابل نظرات انحرافی اپورتونیستها که مدام سازمان ما را متهم به خُرده بورژوایی بودن و غیره میکنند، نمی گویند.   چرا هنگامیکه می بینند این اپورتونیستها با فریب اذهان، حتی هواداران سازمان را به طرف خود جلب میکنند و سعی در بی اعتبار ساختن "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران" دارند و با ایجاد بدبینی در کارگران نسبت به سازمان ما به "کارشان در کارخانجات ضربه میزنند" به دفاع از مشی انقلابی آن برنمی خیزند. اگر به راستی نظریات اپورتونیستها را قبول ندارند و همچنان معتقد به نظرگاههای سازمان هستند، علت چیست که حتی یک تحلیل کوتاه در رابطه با اثبات درستی مبارزه مسلحانه ارائه نمیدهند؟  آیا آنها به راستی معتقدند که سازمان ما تنها سازمان واقعاً مارکسیست ـ لنینیست ایران بود؟  آیا به راستی معتقدند اگر امروز سازمان ما مورد علاقه و پذیرش مردم واقع گشته، به دلیل مشی مارکسیستی آن بوده است؟  اگر مبانی تئوریک سازمان ما را مارکسیستی و نه همچون اپورتونیستها، خُرده بورژوایی رادیکال میدانند، چرا آن را صراحتا مطرح نمیکنند؟  و چرا در ابهام در اين یا آن جزوه میگویند: "مراجعه گسترده و بی چون و چرا به مارکسیسم ـ لنینیسم و رشد شرایط عینی، تکانها و طوفانهای فکری سازنده ای در ذهن آگاه ترین و صادقترین نیروهای هوادار سازمان پدید آورده بود.  مسائل، دیگر به برخی خُرده گیریهای تاکتیکی از گذشته محدود نمیشد." (تاکید از ماست ـ پیش به سوی مبارزه ایدئولوژیک ـ اسفند۵۷ ـ از انتشارات س. چ. ف. خ. ا.).  یا در بعضی اعلامیه ها به خصوص در سخرانیها چنان برخوردی دیده میشود.

 

     صرف نظر از عده ای هوادار فرصت طلب که درست به دلیل اپورتونیسم مرکزیت، هوادار سازمان شده اند، عده ای کادرها و هواداران ساده اندیشی هستند که نمی خواهند در معانی جملات بالا دقیق شوند.  آنها به دلیل ترس از مقابله با واقعیت های تلخ، سعی در سرپوش گذاشتن به آن واقعیت ها را دارند.  لیبرالیسمی که مرکزیت اشاعه داده است، دامن آنها را نیز فرا گرفته است.  چنین وضعیتی آرام آرام شکل گرفت.

 

     هنگامی که مرکزیت سازمان، آن نامه لیبرالیستی مشهور را به بازرگان نوشت و سخنگوی آنها از مردم خواست به آقای بارزگان مهلت دهند و صبر کنند(33) این امر موجب رنجش انقلابی کادرها و هواداران صدیق سازمان واقع گشت.  ولی مرکزیت با بیان شفاهی اینکه ما اشتباه کردیم(بدون اینکه توضیح دهد، چرا اشتباه کرد و ریشه این اشتباه کجاست و چگونه میتوان با آن اشتباه مبارزه کرد) سعی در به فراموشی سپردن موضوع کرد.  کادرها و هواداران، اینها را بر مرکزیت بخشیدند و بسیار نیز نابخشودنی بخشیدند.  در پی علل آن برنیامدند و پیگیری نکردند که علل آن را دریابند.

 

     امروز کم کاری سازمان در مورد افشاگری های سیاسی و عدم کوشش در گسترش مبارزات ضدامپریالیستی همچون امری طبیعی، حس انتقاد و برخورد انقلابی را در این هواداران برنمی انگیزد.  مستمسک مرکزیت که گویا سر باز زدن از گسترش مبارزات ضدامپریالیستی از توجه عمیق به طبقه کارگر ناشی میشود، ظاهراً مورد قبول آنهاست، گوئی خلق صرفا از طبقه کارگر تشکیل  شده، گوئی دهقانان و خُرده بورژوازی شهر در این مبارزه جایی ندارند. عشق کاذب به پرولتاریا گویا باعث کینه به خُرده بورژوازی شده است(34) و وظایف مهمی را که کمونیستها در جنبش ضدامپریالیستی به عهده دارند، از یاد بُرده است.  اینان میگویند که اگر به مبارزات کل خلق بیاندیشیم از طبقه کارگر غافل میمانیم و یا قاطعانه در مقابل اقدامات دولت ایستادن و افشاگری نمودن باعث تحریک مرتجعین گشته و به کار ما در کارخانجات لطمه وارد خواهد کرد.

 

     می بینیم که چه مشابهت نظری بین اپورتونیستهای گذشته که در دفاع از تئوری بقاء و ضدیت با مبارزین مسلح انقلابی به چنان استدلالاتی متشبث میشدند، با نظرگاه این فرصت طلبان وجود دارد.  نتیجه کار هم یکی است.  با ادای مطنطن کار در میان طبقه کارگر، بی عمل ماندن.  این مطالب تنها بیانگر خصوصیت مُشتی لیبرال و اپورتونیست است.  باید گفت اتفاقا برعکس.  تنها با گسترش مبارزات ضدامپریالیستی، تنها با تعرض  انقلابی است که میتوان به طور مؤثر در کارخانجات به کار پرداخت.  امکان مبارزه را هئیت حاکمه به ما اعطاء نمیکند، بلکه نیروی مادی ناشی از گسترش مبارزات توده هاست که حُکام وقت را مجبور به برسمیت شناختن ما میکند.  اینها نمونه ای از طرز تفکر و برخورد های لیبرالیستی مرکزیت سازمان است(35) ولی هوادران ساده اندیش دوست دارند حُسن نیت خود را به جای واقعیت ها بنشانند، هر چه واقعیت تلختر باشد آنها همانقدر بیشتر از آن میگریزند و به حُسن نیت خود تکیه مینمایند.  اگر َکبک از روی طبیعت ناآگاهش سر در برف فرو میبرد، اینها که انسانند و قدرت تفکر دارند و میدانند عمل آگاه گرانه آدمی در تغییر پدیده ها نقش کاملاً مؤثری دارد ـ آنهم در این مورد، نقش تعیین کننده ـ َکبک وار عمل میکنند.  با این فرق که بر َکبک حرجی نیست، ولی ما از انسان صحبت میکنیم، آنهم از انسان آگاه و کمونیست که میداند جبر تاریخی با دخالت او ساخته میشود.  در این جا تنبلی فکری، محافظه کاری، عدم مبارزه با لیبرالیسم درونی خود، فراموش کردن وظیفه پیشاهنگی و مسئله را در اکثریت و اقلیت دیدن، اینها است که اختیارات انسانی  او را میگیرد و سرش را همچون َکبک در برف فرو میبرد.

 

     امروز توجه به تجارب جهانی و تجربه تلخ تاریخ کشور خودمان نشان میدهد، شرایط نیم بند دموکراسی موجب فریب روشنفکران گشته و آنها را از اقدام به ایجاد آمادگی مسلحانه در توده ها، باز میدارد.  امروز کاملاً عیان است که دوام دموکراسی های نیم بند و یا گسترش و تحکیم آن دموکراسی ها تنها با مسلح بودن خلق امکان پذیر است.  ولی مرکزیت سازمان حتی تا این زمان از دادن آگاهی سیاسی به مردم در این زمینه و یاد آوری تجارب تلخ گذشته غافل مانده، دست به تبلیغ وسیع لزوم مسلح بودن توده ها نمیزند.  درمقابل تبلیغات مرتجعین که گویا ماندن سلاح در دست مردم موجب نا امنی و هرج و مرج خواهد شد، سکوت اختیار میکند.  حتی موقعی که می بیند این تبلیغات تا حدودی روی مردم ناآگاه تأثیر منفی به جا میگذارد و افکار عمومی را به نفع تبلیغات مرتجعین دگرگون میسازد، به خود نیامده، با شیوه های گوناگون چه با صدور اعلامیه و تراکتها، چه در سخنرانی ها و غیره به دفاع از ایده مسلح باقی ماندن و تشریح ضرورت آن نمی پردازد(36).  ساده اندیشان با ناباوری میگویند مگر ممکن است کسی با توجه به آنهمه تجارب گذشته به ضرورت این امر بدیهی واقف نباشد؟  باید پرسید آیا برای ما، باید حرف و ادعا ملاک باشد یا عمل؟  این امر بدیهی در کدام عمل مرکزیت سازمان متجلی شده است؟  کدام تبلیغات سیاسی برای آمادگی اذهان مردم و کدام رهنمود را برای فعالیت عملی در این زمینه ارائه داده است.  مرکزیت سازمان که عُمده ترین و اساسی ترین و در واقع همه  وظیفه خود را دنباله روی از شعار بی محتوای معروف اپورتونیستها "پیش به سوی تشکیل حزب طبقه کارگر" میداند، به هیچ وجه نمیتواند ادعا کند که به آن "امر بدیهی" معتقد است.  وظیفه عُمده و اساسی قرار دادن تشکیل حزب با همان تعیُنات اپورتونیستی که حرفش رفت، کاملا مغایر با انجام وظیفه اصلی و اساسی کمونیستها در شرایط کنونی است.  مسئله تبلیغ وسیع ایده مسلح شدن و دادن رهنمود جهت سازماندهی مسلح توده ها مهمترین و عُمده ترین کار پیشاهنگ را در این شرایط تشکیل میدهد.  انقلابیون آگاه و مسئول خواهان آن خواهند بود که قاطعانه به مسائل فوق برخورد شود.  و به طور وسیع و همه جانبه در مورد آن امور تبلیغ و در جهت آن فعالیت شود.  باید دانست که خاموشی فعلی نیروهای انقلابی (ساده اندیشان) و یا "رضایت" آنها از سازمان، سطح قضیه و ظاهر امر است.  مطمئناً در بین عناصر انقلابی، جوشش انقلابی در حال تکوین است و اگر شرایط مناسب بوجود آید ، آن جوشش به نحو بارزی خود را نشان خواهد داد.  در پایان ذکر نکته ای را ضروری می بینیم.  برخورد با نظریات گذشته سازمان برخلاف عوامفریبی مرکزیت، امری جدا از مسائل امروز جنبش نیست. هیچ نیرویی نمیتواند بدون جمع بندی تجارب گذشته و توضیح نظرگاههای مربوط به آن، برای شرایط کنونی برنامه و خط مشی تعیین نماید.

 

     جهان بینی و ایدئولوژی یک فرد یا سازمان از گذشته و حال انفکاک ناپذیر است.  ایدئولوژی کلیتی را تشکیل میدهد که چه در گذشته و چه در حال و آینده عملکردهای انسانی را تعیُن می بخشد.  نمی توان مبنای تئوریک مبارزه مسلحانه را قبول نداشت، ولی درشرایط فعلی دیدگاههای منطبق با دیدگاه چریکهای فدایی خلق ارائه داد و تازه  مدعی شد که دیدگاه جدید تکامل دیدگاههای رفقای شهید ماست.  برخلاف ساده اندیشی رایج در جنبش، باید بگوئیم تنها کسانی میتوانند در برخورد با واقعیت امروزی میهنمان تئوری انقلابی ارائه دهند و به آن عمل نمایند که عمیقاً معتقد به مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی خلق باشند.

 

     اگر اعتقاد و عدم اعتقاد به  تئوری مبارزه مسلحانه که پرچمدار آن سازمان پُرافتخار چریکهای فدایی خلق ایران بوده است، چندان ربطی به شرایط کنونی نداشت، نه ما و نه هيچ نیروی دیگری تا این حد به روشن شدن موضوع تأکید نمیکردیم و در افشای دیدگاههای مرکزیت سازمان در مورد تئوری م. م. هم ا. هم ت.، اصرار نمی نمودیم.  ما چگونگی انظباق نظرگاههای سازمان در گذشته را بر شرایط کنونی جنبش بیان کرده ایم (رجوع شود به "مصاحبه رفیق اشرف دهقانی").  گفته ایم که چگونه باید آن تئوری انقلابی را در شرایط کنونی دنبال نمائیم (هرچند در حدی که از یک مصاحبه میتوان انتظار داشت).  در حالی که مسئولین سازمان که تئوری مبارزه مسلحانه را غیر مارکسیستی میدانند و در حقیقت استراتژی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را نفی میکنند، باید توضیح دهند خط مشی کنونیشان چیست و اصولاً ضرورت تبیین خط مشی و استراتژی جدید از کجاست؟  باید توضیح دهند این خط مشی یا استراتژی جدید چه ربطی به خط مشی و استراتژی سازمان ما (چریکهای فدایی خلق ایران) که در سال ۴٩ برای جنبش ضد امپریالیستی جامعه تدوین شده است، دارد "باید" را تنها ما تعیین نمیکنیم.  این "باید" را نیروهای مبارز جامعه از آنها میخواهند و حق دارند و وظیفه انقلابیشان حُکم میکند این توضیح را از مرکزیت بخواهند و از همه مهمتر "باید" را خلق قهرمان ما در مقابل آنهایی که راه بهترین فرزندان او را انحرافی تلقی کرده و در حال حاضر ادعای رهبریش را دارند، میگذارند.

 

     هرگز از یاد نخواهیم بُرد آن سخنان گرانقدر چریک فدایی خلق مهدی فضیلت کلام را که:

 

"امپریالیستها، بورژوازی وابسته و کلیه ارتجاعیون داخلی همگی دشمنان خلق ما هستند و نفرت انگیزند، ولی نفرت انگیزتر از تمام آنها فرصت طلبان بی عملی هستند که کمبود انرژی انقلابی خود را در پوششی از عبارات عاریتی پنهان داشته اند و بدین ترتیب خود را نه در صف خلق،  بلکه در صف دشمنان خلق قرارداده اند."

                          

     آری ما این سخنان را که خون پاک رفیق مهدی فضیلت کلام و دیگر رزمندگان فدایی پشتوانه آن میباشد، هرگز فراموش نخواهیم کرد و خونمان نیز خود ضمانت تعهد مان خواهد شد.

                                

 

 

هم چنان برافراشته باد پرچم خونین چریکهای فدایی خلق!

فشرده تر باد پیوند مبارزاتی نیروهای انقلابی بر علیه ارتجاع و امپریالیسـم!

ریشه کن باد نفوذ موذیانه اپورتونیسم در صف اپوزیسیـون!

هر چه مستحکم تر باد صفـوف چریکهای فدایی خلق!

 

 

 

با ایمان به پیروزی راهمان

چریکهای فدایی خلق ایران