سهِِیلا دهماسی

 

آیا ستم جنسیتی معلول ستم طبقاتی نیست؟

)نگاهی به نظرات غیر مارکسیستی حزب کمونیست (م.ل.م.))

 

اخِِیرأ حزب کمونِِیست اِِیران (م.ل.م) مطلبی را تحت عنوان "تزهای پِِیشنهادی، نوسازی جنبش کمونِِیستی در ارتباط با مسئله زن" منتشر کرده و در آن احکامی را بدون ارائه هِِیچ گونه دلِِیل و توضِِیح لازم، به عنوان "تزهای جدِِید" مارکسِِیستی مطرح کرده است. علاوه بر فقدان دلِِیل و توضِِیح لازم، آنچه که در همان نگاه اول به مطلب مذکور به روشنی آشکار می شود، مغاِِیرت کامل نظراتی که اِِین جرِِیان آنها را "تز" خوانده، با مارکسِِیسم- لنِِینِِیزم می باشد.

 

حزب کمونِِیست اِِیران (م.ل.م)، (در اِِینجا از این جریان سیاسی به عنوان "م.ل.م" اسم می برم) در مقدمه نوشته مذکور گفته است که رهبری آن حزب "پس از تحقِِیق و بررسی خط و عملکرد جنبش کمونِِیستی بِِین المللی، رجوع به تئوری های بنِِیادِِین مارکسِِیسم و مطالعه دانش فمنِِیستی، تزهای زِِیر را برای نوسازی دِِیدگاه های جنبش کمونِِیستی در ارتباط با اِِین مسئله پِِیشنهاد می کند." (تأکِِیدات از من است.)

 

در اِِینجا از "تحقِِیق"ای صحبت شده که نامرئی است. "م.ل.م" که هِِیچ سند و نوشته ای را به عنوان "تحقِِیق" ارائه نداده، معلوم نِِیست روی چه حسابی از خوانندگان مطلب مذکور انتظار دارد که بدون آگاهی از اِِینکه "تحقِِیق" ادعاِِیی چه بوده، چشم بسته "تز"هاِِیی را که ادعا شده حاصل ِِیک "تحقِِیق" هستند، بپذِِیرند؟   آِِیا "م.ل.م" با آوردن کلمه "تحقِِیق" نمی خواهد این را به خواننده القاء کند که گویا به شِِیوه علمی به "تزهای پِِیشنهادی" اش دست ِِیافته است؟!! و با ایجاد چنین زمینه فریبکارنه ای، آن نظرات غیر مارکسیستی – لنینیستی را به عنوان نوسازی در کمونیسم به خورد خواننده بدهد؟

 

"م.ل.م" در مقدمه نوشته خود به چِِیزی به اسم "دانش فمنِِیستی" اشاره کرده است. در حالی که هر فرد آگاه در زمِِینه جنبش زنان به خوبی می داند که در واقعِِیت، دانشی به نام "فمنِِیسم" وجود خارجی ندارد. آنچه که فمنِِیسم خوانده مِِیشود، علم و دانش نیست، بلکه مجموعه ای از نظرات غِِیر علمی در ارتباط با مسأله زنان و ستم بر آنان، همراه با ارائه راه حل های تخِِیلی و غِِیر واقعی می باشد، راه حل هائی که تناقض آنها با واقعِِیات عینی مشخص شده و تاکنون نیز توسط بسِِیاری از فعالِِین جنبش کمونِِیستی و جنبش انقلابی زنان به روشنی نشان داده شده اند. ما قبول دارِِیم که دانش بشری خِِیلی وسِِیع است، و قبول دارِِیم که در خارج از جنبش کمونِِیستی علوم مختلف وجود دارند، اما اِِین جرِِیان "م.ل.م" که ادعا می کند دانش خارج از چهارچوب جنبش کمونِِیستی را جذب کرده، چرا اِِین "دانش وسِِیع" را برای خواننده تشریح نمی کند و آن را توضِِیح نمی دهد؟!! البته از کسانی که فمنِِیسم را "دانش" می دانند، بعید نیست که پاِِیه تحقِِیقات خود را هم نظرات فمنِِیستی قرار دهند، با این حال لازم بود که حداقل منابع "تحقیق" مشخص می شدند تا همگان بدانند که کدام قسمت از دانش خارج از جنبش کمونِِیستی توسط "م.ل.م" جذب شده که به اِِین تزهای غیر مارکسِِیستی منجر گشته است؟

 

"م.ل.م"  حکم می دهد که روابط جنسِِیتی "ِِیکی از آن عرصه هاست که جنبش کمونِِیستی باِِید درک و تئوری های خود را تکامل دهد." در اینجا برای اِِینکه "م.ل.م"  بتواند نظرات فمنیستی خود را به اسم نوسازی "دِِیدگاه های جنبش کمونِِیستی" جا بزند، مجبور شده نظرات مارکس و انگلس را تحرِِیف کند تا آنها را مطابق خواست خود درآورد. به عنوان مثال،"م.ل.م" ادعا می کند که "مارکس و انگلس برای نخستِِین بار بر دو خصلت مهم تولِِید و باز تولِِید سازمان اجتماعی بشر انگشت گذاشتند: تولِِید وسائل معاش و تولِِید مثل. اگرچه وجه دوم اِِین حقِِیقت (ِِیعنی تولِِید مثل) از جانب آنان مورد بررسی دقِِیق و همه جانبه قرار نگرفت." (تأکِِید از من است).

از نظر "م.ل.م"، مارکس و انگلس در ارتباط با "وجه دوم اِِین حقِِیقت" چه گفته اند و ادعای فوق بر چه پایه ای قرار دارد؟ تنها می توان دید که اِِین ادعای "م.ل.م" بِِیانگر درک نادرست او از آنچه که انگلس در کتاب "منشأ خانواده" نشان داده است، می باشد.

 

انگلس در پِِیشگفتار چاپ اول "منشأ خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" می گوِِید که "بر اساس برداشت ماترِِیالِِیستی، عامل تعِِیِِین کننده در تارِِیخ، در تحلِِیل نهاِِیی، تولِِید و تجدِِید تولِِید حِِیات بلافاصله است. ولی اِِین به نوبه خود، خصلت دوگانه ای دارد. از ِِیک سو تولِِید وسائل معاش، خوراک، پوشاک، پناهگاه و ابزاری که برای آنها ضروری می شوند، از سوی دِِیگر تولِِید خود موجودات انسانی، تکثِِیر انواع. نهادهای اجتماعی که انسانهای ِِیک دوران تارِِیخی معِِین و ِِیک کشور معِِین تحت آنها زندگی می کنند بوسِِیله هر دو نوع تولِِید، مشروط می شوند: از ِِیکسو بوسِِیله مرحله تکامل کار و از سوی دِِیگر بوسِِیله تکامل خانواده. هر چه تکامل کار کمتر باشد، و هر قدر حجم تولِِید آن، و لذا ثروت جامعه، محدودتر باشد، به همان اندازه هم نظام اجتماعی به صورت نِِیرومندتری تحت تسلط پِِیوند های جنسی به نظر می رسد." مارکس و به خصوص انگلس، حجم قابل توجهی از بررسی ها و تحقِِیقات خود را صرف آشکار کردن تارِِیخ تکامل خانواده و منشأ ستم جنسِِیتی کردند. آنها برای اولِِین بار رهنمود علمی و کلیدی ای را که برای ِِیافتن منشأ ستم جنسِِیتی، و درک همه جوانب (فردی و اجتماعی و روانی و خصوصی و عمومی) اِِین ستم، و نشان دادن راه مبارزه برای از مِِیان برداشتن آن ضرورت دارد را بدست دادند، که در کتاب ارزشمند انگلس ("منشأ خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت") منعکس شده است. اما "م.ل.م"  ادعا می کند که مارکس و انگلس اِِین موضوع را "مورد بررسی دقِِیق و همه جانبه قرار ندادند." معلوم نِِیست که "م.ل.م"  اِِین حکم غِِیر واقعی خود را از کجا آورده است.!!

 

"م.ل.م" برای اِِینکه "فمنِِیسم" خود را به عنوان "علم" معرفی کند و آن را به جای مارکسیسمی که گوِِیی از مد افتاده و نِِیاز به "نوسازی" البته با استفاده از جذب "دانش" فمنِِیستی دارد، بنشاند، بر آن همه کار عظیم و پرثمر علمی که مارکس و انگلس برای نشان دادن اهمیت "تولِِید وسائل معاش" و "تولِِید خود موجودات انسانی" به مثابه خصلت دو گانه تولِِید و تجدِِید تولِِید حِِیات بلافاصله (که در تحلیل نهائی عامل تعِِیِِین کننده در تارِِیخ  می باشد)، انجام داده اند، خط بطلان کشیده و این ادعای نادرست را بر علیه مارکس و انگلس، با کلمات محتاطانه مطرح می کند که گویا "وجه دوم اِِین حقِِیقت (ِِیعنی تولِِید مثل) از جانب آنان مورد بررسی دقِِیق و همه جانبه قرار نگرفت." خود همین ادعا به تنهائی بیانگر آن است که اتفاقأ "م.ل.م" از کتاب "منشاء خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" انگلس هیچ نیاموخته است. چرا که بحث در مورد "تولِِید خود موجودات انسانی"، موضوعی در ارتباط با منشأء خانواده است که در آن کتاب به طور مفصل مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 در واقع، آنچه که "م.ل.م" ادعا می کند مورد بررسی مارکس و انگلس قرار نگرفته، ِِیکی از مهمترِِین نتاِِیجی است که انگلس و مارکس از بررسی ماترِِیالِِیستی تارِِیخ به آن رسِِیدند و کتاب "منشأ خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" انگلس، به توضِِیح و تشرِِیح مفصل آن اختصاص داده شد. "م.ل.م" نمی داند که منظور از "تکامل خانواده" و ِِیا "گروه های جنسِِیتی" و "پِِیوندهای جنسِِیتی" که انگلس و مارکس سالهای متوالی را صرف مطالعه وسِِیع تارِِیخ تکامل آنها کردند چیست والا ادعای فوق را نمی کرد. آیا آنها حداقل روی این پاراگراف از کتاب انگلس که در زیر نقل می شود تعمق کرده اند؟

"نهادهای اجتماعی، که انسانهای ِِیک دوران تارِِیخی معِِین و ِِیک کشور معِِین تحت آنها زندگی می کنند، به وسِِیله هر دو نوع تولِِید مشروط می شوند: از ِِیک سو به وسِِیله مرحله تکامل کار، و از سوی دِِیگر به وسِِیله تکامل خانواده. هرچه تکامل کار و حجم تولِِید آن کمتر و لذا ثروت جامعه محدودتر باشد، به همان اندازه هم نظام اجتماعی به صورت نِِیرومندتری تحت تسلط پِِیوندهای جنسی به نظر می رسد. ولی در داخل اِِین ساخت جامعه که مبتنی بر پِِیوندهای جنسی است، بارآوری کار بِِیشتر و بِِیشتر تکامل می ِِیابد و همراه با آن، مالکِِیت خصوصی و مبادله و اختلاف ثروت و امکان استفاده از نِِیروی کار دِِیگران، و بنابراِِین پاِِیه تناقض های طبقاتی، ِِیعنی عناصر اجتماعی جدِِیدی که در طی نسل ها برای انطباق ساخت اجتماعی قدِِیم به شراِِیط جدِِید تلاش می کنند. تا آنکه بالاخره عدم تجانس آن دو منجر به ِِیک انقلاب کامل می شود. جامعه قدِِیم که مبتنی بر گروه های جنسی است، در تصادم با طبقات اجتماعی جدِِید، متلاشی می شود. و به جای آن، ِِیک جامعه نو ظاهر می شود که در ِِیک دولت متشکل است و محدوده های پائِِینی آن دِِیگر گروه های جنسی نبوده، بلکه گروه های سرزمِِینی است. جامعه ای است که در آن نظام خانوادگی کاملأ تحت تسلط نظام مالکِِیت است. و از اِِین پس تناقض های طبقاتی و مبارزات طبقاتی که محتوی تمام تارِِیخ تاکنون مکتوب را تشکِِیل می دهد، در آن آزادانه تکامل می ِِیابند." این نقل قول نیز به نوبه خود خط بطلان بر ادعاهای "م.ل.م" می کشد.

 

آنچه که جرِِیان "م.ل.م" با کوشش در تحریف مارکسیسم و تحت عنوان "نوسازی دِِیدگاه های جنبش کمونِِیستی" انجام می دهد، در درجه اول، کوبیدن نظرات درست مارکسیستی – لنینیستی در ارتباط بامسئله زنان و اشاعه نظرات غیر علمی و انحرافی خود در این زمینه می باشد که گویا در پرتو "دانش وسیع" خارج از جنبش کمونیستی، "جذب" شده است. "م.ل.م" به عنوان مثال، در ارتباط با به اصطلاح "تزهای پیشنهادی"، به مارکسِِیست ها اتهام می زند که گوِِیی تصور می کنند که "طبقه کارگر به مردان کارگر درون کارخانه خلاصه می شود" و ِِیا اتهام می زند که جنبش کمونِِیستی به جنبش زنان بی توجه بوده است، و ِِیا "دِِیدگاه های مردسالارانه و عقب ماندگی ذهن از عِِین" در احزاب چپ و کمونِِیست نفوذ کرده و "بازتاب اِِین عقب ماندگی را در ترکِِیب مردانه احزاب چپ و کمونِِیست نِِیز می توان مشاهده کرد." اِِینها همه حکم ها و استنتاجات نادرستی هستند که "م.ل.م" برعلِِیه کمونِِیست ها بِِیان می کند.

 

با توجه به آنچه که گفته شد، به روشنی می بِِینِِیم که نه تنها متدی که "م.ل.م" در برخورد با نظرات کمونیستی در پِِیش گرفته غِِیرعلمی و نادرست است، بلکه با نگاهی به "تز"های آن نِِیز می توان تضاد نظرات این جریان را با مارکسِِیسم - لنِِینِِیسم، به وضوح مشاهده کرد. در واقع، با دِِیدن همان اولِِین "تز" نِِیز می توان فهمِِید که این جریان که ادعای مارکسِِیست بودن دارد، در واقعِِیت اِِیده هائی در مغاِِیرت با مارکسِِیسم را باور داشته و اشاعه می دهد.

 

نگاهی به اولِِین "تز" غِِیر مارکسِِیستی "م.ل.م"

 

تحت عنوان "تز اول" گفته شده که "ستم جنسِِیتی معلول ستم طبقاتی نِِیست!" البته همانطور که گفته شد، "م.ل.م" برای اِِین حکم خود هِِیچ دلِِیلی ارائه نداده، آن هم درجاِِیی که تزهای خود را حاصل "تحقِِیق" جا می زند!!

 

در ادامه اِِین تز، گفته می شود: "ستم جنسِِیتی همزمان با ظهور تماِِیزات طبقاتی بوجود آمد ولی نطفه های آن در تقسِِیم کار اجتماعی قبلی بود؛ تقسِِیم کاری که بطور خودبخودی و بر حسب "طبِِیعت" مِِیان زن و مرد وجود داشت." و ادامه می دهد که "...اِِین تقسِِیم کار – ِِیعنی تولِِید مثل – بذر فرودستی اولِِیه زنان را در خود داشت و ... در هر دوره از تکامل جامعه بشری، منبع تولِِید احساسات و افکار و رفتارهای خاصی بوده است."

 

"م.ل.م" با اِِینکه بر اِِین باور است که "بذر فرودستی اولِِیه زنان" بر حسب "طبِِیعت" مِِیان زن و مرد نهفته است و "ستم جنسِِیتی معلول ستم طبقاتی نِِیست!" اما برای اِِینکه از توی ذوق خوردن اِِین نظرات انحرافی جلوگِِیری کند، اضافه می کند که: "ستم جنسِِیتی همزمان با ظهور تماِِیزات طبقاتی بوجود آمد". بسیار خوب، از نظر این جریان بین "همزمان" بودن ستم جنسیتی با "تمایزات طبقاتی" چه رابطه ای وجود دارد؟ چرا این رابطه را توضیح نمی دهد؟ آیا جمله فوق صرفاً برای گمراه کردن دیگران در آن به اصطلاح تزها، گنجانده نشده است؟

 

در کتاب انگلس آمده است که: "اولِِین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر مونث." آِِیا  از اِِین جمله می توان نتِِیجه گرفت که "ستم جنسِِیتی معلول ستم طبقاتی نِِیست"؟!! انگلس با بیان این سخن توضِِیح می دهد که شِِیوه تولِِید و مناسبات تولِِید به آن شکل که در جوامع ابتداِِیی بود باقی نماند، بلکه رشد کرد و پِِیچِِیده تر شد، و بازدهی نِِیروی کار افزاِِیش ِِیافت و در نتِِیجه انسان توانست بِِیش از نِِیازهای کوتاه مدت خود تولِِید کند و اِِین تولِِیدات را ذخِِیره کند و ِِیا در داد و ستد مورد استفاده قرار دهد، ِِیعنی اولِِین انواع داراِِیی ها و ثروت ها را اِِیجاد کند، در ابتدا اِِین تولِِیدات اضافه (ثروت ها) در مالکِِیت تِِیره و قبِِیله بودند. اما به تدرِِیج مالکِِیت خصوصی بوجود آمد و تولِِیدات مازاد بر احتِِیاج به ثروتهای کسانی تبدِِیل شد که ابزار تولِِید و توزِِیع بِِیشتر اِِین تولِِیدات را در اختِِیار داشتند. همراه با مالکِِیت خصوصی، تناقضات و تضادها و ستم طبقاتی بوجود آمد، و برده داری به عنوان اولِِین جامعه طبقاتی اِِیجاد شد. در بستر اِِین تحولات، خانواده نِِیز متحول شد و شرایط و امکان ستم مرد بر زن بوجود آمد. درست با تکیه بر چنین واقعیتی است که انگلس در کتاب "منشاء خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" با توضیح و تشریح شراِِیطی که امکان ستم مرد بر زن را فراهم کرد، می گوِِید "اولِِین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر مونث". درواقع، همه کوشش او در این کتاب صرف این نکته اساسی گشته که نشان دهد بدون بوجود آمدن ستم طبقاتی، ستم جنسِِیتی هم نمی توانست بوجود بِِیاِِید. به عبارتی دیگر، ستم طبقاتی پاِِیه و اساسی بود که ستم جنسِِیتی با تکِِیه بر آن توانست بوجود آِِید. اما "م.ل.م" در تقابل کامل با نظرات کاملاً روشن انگلس، در بخش دِِیگر "تز" اول خود می گوِِید که نطفه های ستم جنسِِیتی "در تقسِِیم کار اجتماعی قبلی بود؛ تقسِِیم کاری که بطور خودبخودی و بر حسب "طبِِیعت" مِِیان زن و مرد وجود داشت... اِِین تقسِِیم کار – ِِیعنی تولِِید مثل – بذر فرودستی اولِِیه زنان را در خود داشت."

 

در سخنان نقل شده از م.ل.م که گویا محصول "به روز کردن " مارکسِِیسم از طرِِیق "جذب دانش فمنِِیستی" توسط این جریان سیاسی است، هِِیچ چِِیزی بالاتر از حرفهای غیر علمی و ناشی از تخیل متفکرین قرن هجدهم گفته نشده است. در قرن هجدهم، پِِیش از آنکه تارِِیخ خانواده وجود داشته باشد، بر اساس تخِِیلات راِِیج آن زمان که به طور غالب از اندیشه های مذهبی ناشی می شد، این تصور وجود داشت که گویا خانواده از ابتدا به همان صورتی بوده که در آن عصر وجود داشت.

 

با تکیه بر این واقعیت که زن همِِیشه بطور طبِِیعی، نقش حمل جنِِین در رحم، دنِِیا آوردن آن و تغذِِیه دوران اولِِیه زندگی کودک را به عهده داشته، "م.ل.م" که معتقد است ( البته در پرتو جذب "دانش" تقلبی فمنِِیسم به خود!!) که نقش زن در تولید مثل حامل نطفه های نابرابری و ستم بر زن است، از اینجا به این حکم نادرست و غیر واقعی می رسد که گویا ستم مرد بر زن، و یا خانواده پدرسالار، از همان ابتدای بشرِِیت وجود داشته است. اِِین نظر "م.ل.م" به همان اندازه که با دِِیدگاه مارکس و انگلس تضاد دارد، به همان اندازه نِِیز به توصِِیفات قرآن و انجِِیل و ۵ کتاب موسی در رابطه با خانواده پدرسالار شباهت دارد. (۱).  "م.ل.م" حتی در رابطه با این نظر کهنه و پوسیده دست به خیال پردازی هم زده و سیستم تولیدی جدیدی را هم اختراع می کند و می گوِِید "تولِِید نوع بشر توسط زن روابط تولِِیدی خاصی را به ظهور رسانده" روابطی که "به آن مرد سالاری گفته می شود و در خانواده نهادِِینه شده است." از این حکم خیال پردازانه نیز می توان متوجه شد که این جریان چیزی در مورد تکامل خانواده نمی داند. آنها از روابط تولیدی مردسالاری سخن می گویند که گویا از اول وجود داشته است ، آن هم به خاطر "تولِِید نوع بشر توسط زن"!! برای درک خرافی بودن چنین نظری بهتر است کسانی که واقعأ به مارکسِِیسم - لنِِینِِیسم اعتقاد دارند، یک بار دیگر به کتاب "منشأ خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" انگلس رجوع کنند و رابطه ظهور ستم جنسِِیتی را با تکامل تولِِید مادی و تکامل خانواده درِِیابند، و این جمله ای را هم که انگلس در آن کتاب گفته، بخوانند که : "اِِینکه زن در آغاز جامعه، برده مرد بود، ِِیکی از مزخرف ترِِین تصوراتی است که از عهد روشنگری قرن هجدهم به ما رسِِیده است."

 

اِِین که در جوامع ماقبل طبقاتی، تقسِِیم کار طبِِیعی مِِیان زن و مرد وجود داشته، واقعِِیتی غِِیر قابل انکار است. اما اِِین تقسِِیم کار طبِِیعی زن و مرد در جوامع ماقبل طبقاتی، نه تنها عنصر نابرابری را در خود نداشته، بلکه اتفاقأ، زنان به خاطر نقشی که در تولِِید مثل داشتند، از احترام و موقعِِیت خاصی در آن جوامع برخوردار بودند. فرزندان نِِیز از طرِِیق تبار مادری شناخته می شدند. انگلس در اِِین رابطه، به ِِیافته های قطعی در رابطه با جوامع ماقبل طبقاتی اشاره می کند و می گوِِید که "نسب در ابتدا فقط از طرِِیق تبار زن -از مادر به مادر- می توانست مشخص شود... اِِین موضع اولِِیه مادر بمثابه تنها والد قطعی فرزندانش، باعث اِِیجاد ِِیک موضع اجتماعی برای او، و برای زنان بطور کلی مِِی شد، که بالاتر از هر موضعی است که تاکنون داشته اند." (کتاب "منشأ خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت") تازه، وظِِیفه و کار زن در آن جوامع، تنها تولِِید مثل نبوده است. زنها نِِیز مانند مردها در کار امرار معاش شرکت برابر (و ِِیا حتی بِِیشتر از مرد) داشتند.  انگلس در صفحه ۷۵ همان کتاب توضِِیح می دهد که "کار طاقت فرسای زنان" با تفوق زنان بر مردان، تضادی ندارد و "خانه کمونِِیستی، بنِِیان مادی تفوق زن است، که عمومأ در زمانهای اولِِیه بوجود آمد." سپس توضِِیح می دهد که "تقسِِیم کار بِِین دو جنس، با عللی که مقام زن در جامعه را معِِین می کنند متفاوت است." با کمی دقت می توان متوجه شد که همه این نظرات که به طور واقعی حاصل تحقیق خود انگلس و دانشمندان و متفکرین عصر اوست، با ادعاهای فمنیستی "م.ل.م"  که کوشش شده به اسم مارکسیسم ظاهراً به روز شده، به خورد خواننده داده شوند، مغایر است، و ادعاهای این جریان در تضاد با نوشته های انگلس قرار دارد.

 

از نظرات جرِِیان "م.ل.م" که معتقد است که "ستم جنسِِیتی معلول ستم طبقاتی نِِیست" و "تولِِید مثل بذر فرودستی اولِِیه زنان را در خود داشت"، اِِین نتِِیجه حاصل می شود که مقصر اصلی در اِِین وسط، و بانی و  باعث ستمدیدگی زن در جامعه، طبِِیعت و بِِیولوژی زن و نقش او در سِِیستم تولِِید مثل می باشد. ِِیعنی، برخلاف مارکسِِیست های واقعی که مالکِِیت خصوصی و سِِیستم طبقاتی را عامل  و منشاء همه ستم ها (منجمله ستم مرد بر زن) می دانند و زنان و مردان را به مبارزه طبقاتی برای نابودی آن فرا می خوانند، از نظرات "م.ل.م"، این نتیجه حاصل می شود که برای از بِِین بردن رِِیشه و نطفه ستم جنسِِیتی، لازم نِِیست زنان برای رهائی خویش از هر گونه ستم و از بین بردن هر گونه ستمدیدگی زن در جامعه به مبارزه طبقاتی بپردازند و در جریان این مبارزه برای تحقق خواست های خود تلاش نمایند، بلکه کافی است که در انتظار معجزات علمی بنشِِینند که آنها را از شر آن بخش از پروسه تولِِید مثل که مربوط به آنهاست، خلاص کند. در واقع، کسی که معتقد است تولِِید مثل از طرف زن باعث فرودستی زنان شده و "بذر فرودستی اولِِیه زنان را در خود داشت"، اصولاً باید برای از بین بردن فرودستی زنان، حمل کننده بذرهای اولِِیه آن، ِِیعنی نقش زن در حمل جنِِین در رحم، دنِِیا آوردن آن و تغذِِیه دوران اولِِیه زندگی کودک را متوقف کند.

 

در پایان برای آشکار کردن هر چه بیشتر نظرات غیر علمی و غیر واقعی جریان "م.ل.م" و تأکید بر درستی نظرات انگلس توضیحات زیر را نیز ضروری می بینم:

 

بنا بر قوانِِین تکامل و قانون بقای نسل، زندگی جمعی طبِِیعی انسان در جوامع بی طبقه، مبتنی بر نِِیاز فرد به جمع و نِِیاز جمع به فرد، و مبتنی بر برابری و آزادی همه افراد بوده، و از این رو بطور طبِِیعی، نمی تواند حامل عنصر نابرابری و ظلم و ستم در درون خود باشد. اما پس از ظهور جوامع طبقاتی، ستم بر زن همراه با نابرابری ها و ستم های مختلف دِِیگر، بوجود آمد. گوئی "م.ل.م" چنین واقعیت هائی را نمی تواند درک کند و در نظر بگِِیرد که رابطه مِِیان تقسِِیم جنسِِیتی کار و شِِیوه تولِِید اقتصادی، با ظهور جوامع طبقاتی دچار دگرگونی های اساسی و رِِیشه ای شد. این افراد، با نگاه به جوامع امروزی که تقسِِیم کار موجب نابرابری می شود، تصور مِِیکنند که همِِیشه چنِِین بوده است. درحالِِیکه، در جوامع اولِِیه و حتی در اولِِین جوامع کشاورزی ابتداِِیی، تقسِِیم کار طبِِیعی که مِِیان زنان و مردان وجود داشت به هِِیچوجه آزادی و برابری مِِیان آنان را نقض نمی کرد. اساسأ تقسِِیم کار به خودی خود و در شکل طبِِیعی خود به معنای نابرابری و ستم ِِیکی بر دِِیگری نِِیست. در جوامع ماقبل طبقاتی، مقام و جاِِیگاه افراد در قبِِیله و منافع اجتماعی آنها و نقش آنان در رفع نِِیازهای جامعه، بر اساس جنسِِیت آنها تعِِیِِین نمِِیشد و ستم جنسِِیتی نِِیز وجود نداشت. جاِِیگاه افراد در تِِیره و قباِِیل ماقبل طبقاتی بر اساس نقشی بود که در تولِِید اقتصادی قبِِیله اِِیفا می کردند. ِِیعنی اهمِِیت اجتماعی افراد نه بر اساس زن ِِیا مرد بودنشان، بلکه بر اساس کِِیفِِیت و مِِیزان تلاش آنها برای حفظ بقای کل افراد قبِِیله بود. بنابراِِین، زنان که هم در تولِِید نسل نقش مهمی داشتند و هم در تولِِید اقتصادی شرِِیک مرد بودند، از جاِِیگاه و مقام بالاِِیی برخوردار بودند. اِِین واقعِِیت را همه تحقِِیقاتی که تاکنون از جوامع ماقبل طبقاتی صورت گرفته، تأئِِید می کند.

 

بنابراِِین، بحث اِِین نِِیست که تفاوتها را نفی کنِِیم. بحث بر سر نشان دادن منشأ ستم جنسِِیتی و راه واقعی مبارزه با آن است. بر اساس تارِِیخ خانواده، که با تحقِِیقات طولانی محققِِینی چون مورگان و مارکس و انگلس و با بهره گیری از کار حتی محققین دیگری چون باکوفین بوجود آمد، مشخص شد که طی مِِیلِِیونها سال زندگی جمعی انسان در دوران ماقبل طبقاتی، تقسِِیم کاری طبِِیعی همراه با دِِیگر تفاوت های طبِِیعی، مِِیان زن و مرد وجود داشته است. اما اِِین تفاوتها به خودی خود منجر به ستم مرد بر زن و یا بر عکس ستم زن بر مرد نشد. زِِیرا که در آن جوامع هِِیچ دلِِیل و عامل مادی برای نابرابری و ستم وجود نداشت. نه تنها زنان و مردان هِِیچ دلِِیلی برای ستم بر ِِیکدِِیگر نداشتند و سودی از آن نمی بردند، بلکه بطور غرِِیزی (غرِِیزه ای که بطور طبِِیعی و در نتِِیجه قوانِِین تکامل و زندگی اجتماعی نصِِیب انسانهای ماقبل جوامع طبقاتی شده بود) از ستم و خشونت که بزرگترِِین خطر برای بقای نسل آنها بود، دوری می جستند. هر نوع ستم و خشونت و عدم اتحاد، و حتی زندگی فردی و دوری از زندگی متحدانه جمعی، ادامه زندگی انسان اولِِیه را که دائمأ در معرض خطرات طبِِیعی بود و با دشواری فراوان برای بقای نسل خود تلاش می کرد، به خطر می انداخت.

 

تنها زمانی تقسِِیم کار طبیعی بین زن و مرد منجر به ستم ِِیکی بر دِِیگری شد که فاکتور جدِِیدی وارد صحنه گشت و نابرابری مِِیان افراد، و تناقض در منافع افراد و جامعه، ستم مرد به زن، شروع شد. آن فاکتور جدِِید نِِیز چیزی جز مالکِِیت خصوصی بر ثروتی نبود که در نتِِیجه افزاِِیش بازدهی کار و تولِِید مازاد بر احتِِیاج بوجود آمده بود! همین فاکتور مالکیت خصوصی بود که منجر به کنترل و توزِِیع نابرابر در رابطه با ثروت های اِِیجاد شده و ابزار تولِِید آنها شد.

 

بنابراِِین، این نظر که گویا تقسِِیم کار طبیعی بین مرد و زن منشأ نابرابری و حامل نطفه های نابرابری بوده نظری غیر مارکسیستی می باشد و در تقابل با نظراتی قرار دارد که انگلس در اثر ارزشمند خود "منشاء خانواده، مالکِِیت خصوصی و دولت" آنها را تشریح کرده است.

 

واقعیت این است که منشأ همه نابرابری ها و ستم ها (منجمله ستم بر زن)، ظهور مالکِِیت خصوصی و بوجود آمدن جامعه برده داری می باشد که اولین شکل جامعه طبقاتی هم بود. از اِِین روست که انگلس معتقد بود که برای نابودی ستم جنسِِیتی (و همه انواع دِِیگر ستم ها و نابرابری ها) در اساس، جامعه طبقاتی باِِید از بین برود. در حالی که م.ل.م که تقسِِیم کار "بر حسب "طبِِیعت" مِِیان زن و مرد" را منشأ نابرابری (و ِِیا حامل نطفه های نابرابری) می داند، نه مبارزه جهت نابودی جامعه طبقاتی برای رفع ستم از زنان، بلکه مبارزه برای آنچه از نظر این جریان "بذر فرودستی اولِِیه زنان را در خود داشت"، یعنی تقسِِیم کار "خودبخودی" و بر حسب "طبِِیعت" بین زن و مرد را موضوع کار سیاسی خود در این زمینه قرار داده است!!

 

چنین است که م.ل.م با "دانش" خواندن فمنیسم و با استفاده از چنان "علم" تقلبی ای، می کوشد مارکسِِیسم انقلابی ای را که مطابق نظر و منافع او نِِیست، زِِیرکانه کنار زده و فمنیسم خود را به نام "تزهای پِِیشنهادی، نوسازی جنبش کمونِِیستی در ارتباط با مسئله زن" به جای نظرات انقلابی مارکسیسم در ارتباط با مسأله زنان و رفع ستم از آنان بنشاند.

 

*******

زِِیرنوِِیس ۱ : انگلس در اِِین زمِِینه در بر خورد به نظرات غیر علمی و ارتجاعی که در زمان او در رابطه با خانواده راِِیج بود، می گوِِید که تا اوائل دهه ۱۸۶۰ "علوم تارِِیخی هنوز کاملأ تحت تأثِِیر پنج کتاب موسی بود" و توضِِیح می دهد که "در ۵ کتاب موسی شکل خانواده پدر سالار به طور مفصل تر از جاهای دِِیگر تشرِِیح شده" و تا اوائل دهه ۱۸۶۰ "نه تنها خانواده پدرسالار بطور ضمنی به صورت قدِِیمی ترِِین نوع خانواده پذِِیرفته شده، بلکه با خانواده بورژواِِیی کنونی ِِیکی تلقی شده است."

 

نهم دسامبر ۲۰۱۰