ملاحظاتي درباره سازماندهي طبقه کارگر ايران

 

 

آنچه که پيش روی داريد متن سخنراني ای است با عنوان فوق که اخيرا توسط رفيق پولاد از سوی چريکهای فدايي خلق ايران به مناسبت گراميداشت اول ماه مه ، در پالتاک ارائه گرديد. پيام فدايي ، متن اين سخنراني را با برخي ويراشهای جزئي ، از صورت گفتار به نوشتار درآورده و در اختيار خوانندگان قرار مي دهد.

 

 

 

با سلام به همه رفقا و دوستانی که در این جلسه شرکت کرده اند، قبل از هر چیز اجازه بدهید که روز جهانی کارگر را به همه رفقا تبریک گفته و خاطره همه کارگرانی که جهت رهائی طبقه کارگر از نظام ظالمانه حاکم جان باخته اند را گرامی بدارم. گرچه ده روزی از اول ماه مه روز همبستگی جهانی طبقه کارگر می گذرد اما امیدوارم که این تبریک با تأخیر را از من بپذیرید. به امید روزی که طبقه کارگر رزمنده ایران جشن اول ماه مه را در شرایطی آزاد و دمکراتیک برگزار کند. در شرایطی که امواج خروشان مبارزه کارگران و بقیه توده های ستمدیده سلطه سرمایه داری وابسته را در سراسر ایران درهم شکسته و به کارگران امکان دهد که جهت نابودی همیشگی ریشه ظلم و ستم طبقاتی، مبارزات خودشان را جهت رسیدن به کمونیسم به پیش ببرند.

 

همانطور که میدانید امسال کارگران ایران در شرایطی اول ماه مه را جشن گرفتند که ما از یک سو شاهد اوج گیری اعتراضات کارگری هستیم و می بینیم که چگونه کارگران جهت دستیابی به مطالبات برحق شان به صدها اعتصاب، تحصن و تظاهرات و راه بندان متوسل شده اند که یکی از برجسته ترین نمونه هایش مبارزات قهرمانانه کارگران چیت سازی بهشهر می باشد که بیش از ده روز سلطه جمهوری اسلامی در این شهر را به لرزه درآورد. از سوی دیگر شاهد تعرض هر چه وحشیانه تر بورژوازی وابسته حاکم به حقوق کارگران می باشیم. که با بیشرمی تمام می کوشد همین زندگی بخور و نمیر کارگران را نیز محدودتر سازد. بواقع در شرایط دیکتاتوری حاکم نفس اوج گیری مبارزات طبقه کارگر خود حکایت از آن شرایط دهشتناکی می کند طبقه حاکم برای کارگران ایجاد نموده است. کارگرانی که آنچنان تحت ظلم و ستم سرمایه داران کارد به استخوانشان رسیده که اینجا و آنجا به خیابانها می ریزند و فریاد می زنند یا "ما را بکشید" و از این شرایط ذلت بار خلاص مان نمائید و یا حقوق معوقه مان را بازپس بدهید تا حداقل امکان باز تولید نیروی کار به تاراج رفته مان مهیا گردد.

 

شرایط فلاکت بار زندگی و ابعاد عظیم ظلم و ستم کارفرمایان آنچنان عرصه را بر کارگران تنگ نموده که گاه برخی از آنها به خودزنی و خودکشی روی می آورند و شما در جریان ابعاد روبرشد این معضل در صفوف کارگران قرار دارید و حتماً برای نمونه خبر خودکشی آن کارگر دردمند کرمانشاهی را شنیده اید که در اعتراض به اجحافات و بی توجهی های کارفرمایان و کارگزارانشان در مقابل اداره کار و امور و اجتماعی کرمانشاه خودش را با نارنجک منفجر نمود. بواقع اینها خود گواهی است روشن بر آن شرایط غیر قابل تحملی که طبقه حاکمه برای کارگران ایجاد نموده است.

 

در چنین اوضاع و احوالی و در شرایط سلطه سرنیزه و وجود یک دیکتاتوری عنان گسیخته که هرگونه اعتراضی را وحشیانه سرکوب می کند و در شرایط وجود یک ارتش میلیونی ذخیره کار – خیل انبوه بیکاران – که قدرت مانور بزرگی در اختیار بوروژوازی وابسته حاکم قرار داده است و به آنها امکان داده تا با تهدید به اخراج و جایگزینی کارگر اخراجی از صفوف سیل کارگران بیکار، قدرت اعتراض کارگران را تضعیف نمایند، باز هم شاهد مبارزات و اعتراضات کارگران هستیم. اعتراضاتی که گاه دولت و کارفرمایان را مجبور به عقب نشینی میسازد و در خیلی از موارد نیز به دلیل پراکندگی صفوف اعتراض کنندگان سرکوب می گردد و یا اسیر وعده های دروغین کارگزاران رژیم میگردد. بواقع مبارزات و اعتراضات کارگری و نتایج آن در چنین شرایطی در حالیکه از آن اوضاع طاقت فرسائی که بر محیط کار و زیست طبقه کارگر حاکم می باشد خبر میدهد از درد بزرگ دیگری نیز پرده برمیدارد و آن پراکندگی صفوف کارگران و فقدان تشکل این طبقه می باشد. واقعیت اینستکه طبقه کارگر از فقدان تشکل های مستقل کارگری از فقدان تشکل های توده ای پایدار و از فقدان یک سازمان رزمنده انقلابی در پیوند با طبقه در رنج است. و این واقعیتی است که از سوی همه فعالان جنبش کارگری و نه تنها این فعالان بلکه اکثر سازمانها و نیروهای سیاسی امر پذیرفته شده ای است جز آنها که تشکل های رژیم ساخته را به عنوان تشکل کارگری جازده و باین ترتیب مشکل چگونگی سازمان یابی طبقه کارگر را به خیال خام خود برای همیشه حل کرده اند. و یا آنها که خیال میکردند با اعلام موجودیت یک اتحادیه کارگری البته صرفاً بر روی کاغذ باین معضل پاسخ داده اند. همانطور که برخی از روشنفکران جدا از توده سالهاست که معضل حزب تراز نوین طبقه کارگر را به همین شکل و بر روی کاغذ حل کرده اند.

 

همانطور که میدانید بحث امشب ما در باره سازمان یابی طبقه کارگر می باشد. و این مسئله ای است که همواره مورد بحث نیروهای کمونیست و فعالان جنبش کارگری بوده و هنوز هم هست. روشن است که چه بدلیل تاریخ طولانی این بحث ها و چه بدلیل تنوع نیروهای شرکت کننده در این مباحثات ما شاهد ایده های مختلفی بوده و هستیم که امکان پرداختن به همه آنها در این فرصت نیست. بنابراین در اینجا تنها بطور اجمال به معرفی بعضی از این ایده ها در رابطه با تشکل های صنفی طبقه کارگر می پردازم و بحث در مورد هر موضوع دیگری در این زمینه را به قسمت بعدی یعنی قسمت پرسش و پاسخ موکول می کنم.

 

اجازه بدهید که قبل از هر چیز به نظری بپردازم که نهادهای رژیم ساخته در محیط های کارگری را تشکل کارگری قلمداد نموده و حکم فعالیت در این نهادها را می دهد. مدافعین این دیدگاه می گویند هر کجا کارگران هستند نیروهای پیشرو نیز باید حضور یابند و جهت اثبات سخن خود حتی به لنین هم استناد می کنند که گفته است باید در ارتجاعی ترین اتحادیه ها و جمعیت ها نیز کار کرد. اما استناد به این اصل درست در این مورد کاملاً نادرست است و اساساً حاصل یک تحریف آشکار می باشد. چرا که لنین تأکید داشت باید در آن اتحادیه ها و جمعیت هائی که به هر حال پرولترها و نیمه پرولترها را در خود جمع کرده ولو اینکه ارتجاعی باشند کار کرد تا ضمن کمک به کارگران ناآگاه آنان را از زیر سیطره تبلیغات چنین اتحادیه ها و جمعیت هایی خلاص کرد. در حالیکه شوراهای اسلامی کار و انجمن های اسلامی و خانه کارگر جمهوری اسلامی اساساً نهادهای امنیتی می باشند که مورد بی توجهی و تحریم کارگران قرار دارند. و اساساً کارگران در چنین نهادهایی متشکل نشده اند که بشود جهت آگاه کردن آنها و رها سازیشان از زیر تبلیغات چنین تشکل هایی حکم کار در چنین نهادهایی را داد. تجربه نشان داده است که حتی آنجا که الزامات کار، در کارخانه ای کارگری را مجبور میسازد تا به چنین نهادهایی مراجعه نماید، تفکر غالب اینست که رجوع به چنین نهادهایی همانند رجوع هر کارگر و کارمندی به بخش های حراست و حفاظت و ادارات امنیتی رژیم می باشد. در نتیجه چنین نهادهای سرکوبگری را نهادهای کارگری تلقی کردن و رهنمود یا حکم کار در آنها را دادن در واقعیت هیچ معنایی ندارد جز فرستادن کارگران و از جمله کارگران پیشرو به صفوف" سربازان گمنام امام زمان" و بی اعتبار کردن آنها در محیط های کارگری. بنابراین از آنجا که تشکل های دولتی موجود به هیچ رو تشکل های کارگری مستقل و واقعی نبوده ونیستند چنین تفکری از بنیان نادرست است. اساساً تشکلی که با صفت اسلامی تعریف شود نمی تواند تشکل همه کارگرانی تلقی شود که با ایده ها، مذاهب مختلف و یا عدم اعتقاد به هر مذهبی در زیر یک سقف کار می کنند. به واقع این تشکل ها نه حتی تشکل های زرد بلکه تشکل های سیاه و ابزارهای سرکوب جمهوری اسلامی می باشند. و این واقعیتی است که طبقه کارگر نه تنها در جریان بیش از دو دهه سلطه جمهوری اسلامی و تجربه عملکرد نهادهای ضد کارگری رژیم در محیط های کارگری کاملاً به آن دست یافته است بلکه کارگران قدیمی تر نیز که تجربه دوران شاه مزدور را دارند حتماً بیاد دارند که سندیکاهای شاهانه نیز جز بخشی از ساواک شاه که وظیفه اش کنترل طبقه کارگر بود معنائی نداشتند. کارگران قدیمی و فعالین جنبش کارگری حتماً بیاد دارند که در جریان قیام وقتیکه مردم به مراکز ساواک حمله کردند و برخی از اسناد ساواک بدستشان افتاد روشن شد که همه مسئولین سازمان کارگران شاه ساخته در تهران و شهرستانها عضو یا همکار ساواک بوده اند. در این میان به خصوص اسنادی که از ساواک شیراز بدست مردم افتاد بسیار گویا بود.

 

واقعیت اینست که چه آن زمان و چه امروز تشکل های مزبور نه تشکل های کارگری بلکه ابزارهای سلطه رژیم در صفوف کارگران و نهادهایی مطلقاً ضد کارگری بوده و هستند که اساساً جهت جلوگیری از شکل گیری تشکلات مستقل کارگران سازمان یافته اند.

 

نگاهی به چگونگی شکل گیری و قوانین حاکم بر این ارگانها و عملکرد تاکنونی شان خود گویای همین واقعیت می باشد.

 

در جریان انقلاب سالهای 56 و 57 و پس از قیام بهمن ماه و در اوضاع و احوالی که قدرت حاکم هنوز پایه های سلطه خود را محکم نکرده بود یکسری تشکلات خودجوش کارگری از جمله یک نوع شوراهای صنفی شکل گرفتند و همچنین خانه کارگر بوجود آمد که در عمل مرکزی شد جهت تجمع کارگران و تماس سازمانهای انقلابی یا کارگران. در همین جا اجازه بدهید که یاد یکی از چهره های فعال خانه کارگر، کارگر آگاه رفیق اسد رفیعیان یکی از اعضای چریکهای فدائی خلق در آن زمان که بعدها بوسیله مزدوران جمهوری اسلامی به شهادت رسید را گرامی بدارم. همانطور که میدانید سردمداران جمهوری اسلامی بتدریج جهت حفظ پایه های سلطه خود حمله به دستاوردهای قیام بهمن را شروع کردند و به همین دلیل هم خانه کارگر آماج حمله قرار گرفت و شوراهای صنفی کارگران سرکوب و شوارهای اسلامی جایگزین آنها شدند. باین ترتیب تشکل های رژیم ساخته جهت مقابله با کمونیستها و کارگران پیشرو و خلع سلاح طبقه کارگر شکل گرفتند.

 

نگاهی به مرام نامه خانه کارگر خود مؤید ماهیت ضد کارگری آن می باشد، در این مرام نامه آمده است که "به منظور نیل به اهداف والای اسلام ناب محمدی خانه کارگر به عنوان یک تشکیلات معتقد به ولایت فقیه و ملتزم به قانون اساسی" شکل گرفته است. شوراهای اسلامی هم که در سال 63 قانون شان تصویب شد، طبق قانون وظیفه شان "همکاری با مدیریت" می باشد و شرط عضویت در آنها "التزام عملی به اسلام، ولایت فقیه و وفاداری به قانون اساسی" ذکر شده. و تأکید شده که کسانی حق شرکت در چنین شوراهایی را دارند که "گرایش به احزاب و گروههای غیر قانونی" نداشته باشند. باین ترتیب این تشکل های قانونی قانوناً ماهیتی ضد کارگری دارند و به همین دلیل هم کارگران مبارز به کسانی که بیش از اندازه به چنین نهادهایی رفت و آمد می کنند به چشم خوبی نگاه نمی کنند چه رسد به کسانی که رهنمود فعالیت در چنین نهادهایی را ارانه میدهند.

 

نکته دیگری که مایلم در این بحث به آن اشاره کنم ایده ای است که در حالیکه بر ضرورت تشکل های مستقل کارگری تأکید دارد، اما مدعی است که یکسری التزامات اقتصادی و نه صرفاً برخی ملاحظات سیاسی بورژوازی ایران را مجبور ساخته در جهت شکل گیری چنین تشکل هایی اقدام نماید. این تفکر به کسانی که بدنبال تحولات سیاسی اخیر در ایران و باصطلاح "حماسه دوم خرداد" مدعی اند که بعد از یک عمر دارند "حق اتحادیه" را در ایران به کارگران میدهند تشر می زند که این آنها نیستند که دارند این حق را میدهند بلکه یکسری الزامات اقتصادی است که بورژوازی ایران را مجبور به تن دادن به این واقعیت کرده است. یعنی به حق اتحادیه تن داده است. این تفکر مدعی است که زیر سلطه جمهوری اسلامی شرایط شکل گیری تشکل مستقل کارگری در حال بوجود آمدن است. بقول ایرج آذرین یکی از مدافعین این نظر چرا که: "صنعت ایران و صاحبان صنایع ایران اکنون به تشکل های کارگری احتیاج دارند" و این یک "نیاز پایه ای" برای آنهاست چرا که وجود چنین تشکل هایی مثلاً باعث بالا رفتن بهره وری کار میگردد. این گرایش با توجه به آنچه از آن به نام "جنبش اصلاحات" نام می برد معتقد است که این جنبش حاصل تحولات جهانی سرمایه داری و آنچه "جهان گستری" نامیده شده می باشد. از این نظر با توجه به ضرورت ادغام بازار ایران در بازارهای جهانی صاحبان صنایع ایران در تلاش اند تا در قدرت سیاسی دخیل شوند به همین دلیل هم جنبش اصلاحات جنبش طبقه بورژوازی ایران جهت سهیم شدن در قدرت سیاسی می باشد. بورژوازی ای که بقول اینها "واقعاً به نوعی تشکل های مستقل کارگری نیاز دارد".

 ذهنی بودن و نادرستی این ایده ها آنقدر آشکار است که از هر زاویه ای به آن بپردازیم نادرستی اش عیان می شود اما از آنجا که بحث ما بر سر سازمان یابی طبقه کارگر است ما فعلاً تنها روی این موضوع متمرکز میشویم که این گرایش مدعی است بورژوازی ایران در تلاش است تا تشکل های مستقل کارگری شکل بگیرند. نگاهی به سیر رویدادها در ایران و نگاهی به سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی به عنوان نماینده بورژوازی وابسته ایران اما نشان میدهد که بر عکس این نظر، بورژوازی ایران به هر وسیله ای متوسل میشود تا از شکل گیری تشکل های مستقل کارگری جلوگیری نماید. و اتفاقاً در سرکوب جنبش کارگری و در عدم اجازه به شکل گیری تشکل های مستقل همه جناح های طبقه حاکمه هم صدا و هم آوازند.

 

در شرایطی که سالهاست بورژوازی وابسته ایران قدرت سیاسی را قبضه کرده سخن گفتن از تلاش این بورژوازی جهت سهیم شدن در قدرت تنها نشان میدهد که حاملین این تفکر هیچ شناختی از واقعیت های جاری در ایران نداشته و به صرف مشاهده یکسری بحث ها در مطبوعات رژیم در باره "جامعه مدنی" و ضرورت شکل گیری نهادهای مدنی، حکم بر امکان پذیری شکل گیری تشکل های مستقل کارگری آنهم در شرایط سلطه جمهوری اسلامی میدهند. گرچه این افراد تأکید می کنند که نباید جنبش اصلاحات را با دوم خرداد یکی گرفت اما از قرار آنچه آنها را به چنین استنتاج هایی رهنمون ساخته اتفاقاً رشد تضادهای درونی هیات حاکمه و تبلیغات و فضا سازیهایی است که بدنبال این مسئله و به خصوص پس از دوم خرداد در صحنه سیاسی ایران رخ داده است. اما سیر رویدادها در این سالها بروشنی نشان داده است که اصلاح طلبی جمهوری اسلامی افسانه ای بیش نیست و این رژیم نه تنها اجازه شکل گیری هیچ گونه تشکل کارگری مستقل را نمیدهد بلکه به هر وسیله ای متوسل میشود تا همین حداقل روابطی هم که در حین اعتراضات کارگری در بین کارگران پیشرو شکل می گیرد را متلاشی نماید. به سرکوب کارگران پیشرو و آگاه که در اعتراضات سالهای اخیر رهبری مبارزات کارگران را بر عهده داشته نگاه کنید که چگونه در همه جا آنها آماج ضربات چاقو لباس شخصی ها و هدف حمله و دستگیری نیروهای انتظامی بوده اند.

 

مسئله بعدی که مایلم در این بحث توجه شما عزیزان را به آن جلب کنم سنت نادرستی است که در صفوف نیروهای مدعی دفاع از منافع طبقه کارگر رایج گشته است. سالهاست که هر کس بنابه سلیقه اش شکلی از اشکال متنوع تشکل های کارگری را برای طبقه کارگر پیشنهاد می کند. از سندیکا و اتحادیه تا کمیته کارخانه و شورا مطرح میشوند بدون اینکه این اشکال را از عینت خود مبارزات طبقه کارگر کسب کرده باشند و بدون اینکه راههای مشخص این پیشنهادها را با روشنی و صراحت توضیح دهند. و تازه هنوز هیچ تشکلی شکل نگرفته کسانی بر سر ضرورت علنی یا مخفی بودن این تشکل ها و یا حتی ضرورت استقلال آنها از سازمانهای سیاسی به بحث می پردازند. اما اشکال همه این بحث ها اینست که نیروهای پیشنهاد دهنده متوجه این واقعیت نیستند و یا به صلاح شان نیست که به آن توجه کنند که اساساً اشکال مشخص تشکل کارگران از دل مبارزات عینی خود طبقه بیرون می آید. و روشنفکران انقلابی نمی توانند بدون توجه به واقعیات عینی جنبش، در ذهن خود اشکالی را تعیین و آنرا به طبقه کارگر تحمیل نمایند. ممکن است در شرایطی مبارزات طبقه کارگر اتحادیه را به عنوان شکل اصلی تشکل اقتصادی طبقه کارگر الزامی سازد و در شرایط دیگری کمیته های کارخانه را. بواقع این روشنفکران انقلابی نیستند که شکل تشکل های اقتصادی طبقه کارگر را تعیین می کنند این عینت مبارزه کارگران است که تعیین می کند کدام شکل از تشکل با توجه به توازن قوای موجود امکان تحقق و بقا دارد. برای مثال در انگلستان از پیش از سال 1824 که اتحادیه های کارگری قانونی شدند تاکنون همواره اتحادیه ها یکی از مهمترین تشکل های اقتصادی کارگران بوده اند در حالیکه در اسپانیا و در دوره ای از سالهای سلطه فرانکو این کمیته های کارگری بودند که وسیعاً اشاعه یافتند. اینکه طبقه کارگر در مبارزه با سرمایه جهت ایجاد شرایط بهتری برای زندگی و کار باید متشکل شود و اصولاً تشکل بهترین وسیله قدرتمند شدن طبقه است واقعیتی انکار ناپذیر است و اینکه تاریخ جنبش طبقه کارگر در سراسر جهان مملو از اشکال متنوع تشکل های کارگری است که هر یک بسته به شرایط شکل گرفته و نقش واقعی در پیشبرد مبارزات طبقه کارگر ایفا نمودند نیز امری غیر قابل چشم پوشی است. اما این اصول درست تنها راهنمای حرکت کارگران و فعالان جنبش کارگری باید قرار گیرد و هیچ نیروی سیاسی حق ندارد انرژی انقلابی فعالان جنبش کارگری را با درگیر کردن آنها در بحثهای اسکولاستیکی حول طرح هایی که هیچ رابطه ای با واقعیت جنبش کارگری ندارند به هرز برد. از سوی دیگر تجربه همه تلاش هایی که در زمینه ایجاد چنین تشکل هایی سازمان یافته – و در اینجا من به تلاش هایی که بطور واقعی پیش برده شده اند اشاره می کنم و نه ادعاهای دروغین و در روی کاغذی که فاقد ارزش پاسخگویی است – بدرستی نشان میدهد که یکی از اصلی ترین عواملی که جلوی شکل گیری تشکل های مستقل کارگری را در ایران گرفته است قدرت دولتی و اختناقی است که این قدرت ایجاد نموده است. واقعیت اینست که تمامی کسانی که در مورد اشکال مختلف تشکل اقتصادی طبقه قلم فرسائی می کنند اتفاقاً به همین عامل بی توجه اند و هر کجا هم که خواسته اند به این عامل توجه کنند، شاهد بوده ایم که چگونه از این ادعاها با شرمساری عقب نشینی کرده اند.

 

واقعیت اینستکه دیکتاتوری ذاتی سلطه سرمایه داری وابسته عامل اصلی پراکندگی صفوف طبقه کارگر و مانع اصلی عدم سازمان یابی این طبقه می باشد و هر راه حلی در این رابطه باید قبل از هر چیز پاسخگوی چگونگی غلبه بر این مانع بوده و این مانع اصلی را آماج حمله خود قرار دهد.

 

نگاهی به تاریخ طولانی سلطه دیکتاتوری در ایران و همچنین تاریخ جنبش کارگری به روشنی نشان میدهد که درست هر کجا این دیکتاتوری تضعیف یا شکاف برداشته امکان بروز و شکل گیری تشکل های توده ای و مستقل کارگری مهیا گردیده است. اجازه بدهید در پایان صحبت هایم به همین موضوع بپردازم.

 

اولین تشکل های کارگری ایران در دوران انقلاب مشروطیت شکل گرفتند و با کودتای انگلیسی رضا شاه، همه تشکل های مردمی از جمله سندیکاهای کارگری و حزب کمونیست ایران سرکوب و نابود شدند. بدلیل سلطه دیکتاتوری سیاه رضا شاهی عملاً امکان شکل گیری تشکل های توده ای و مستقل از بین رفت بنابراین تا جنگ جهانی دوم و هجوم متفقین به ایران و تبعید رضا شاه در سال 1320 ما شاهد شکل گیری و تداوم فعالیت چنین تشکل هایی نبودیم. از شهریور 1320 تا کودتای امریکایی 28 مرداد در یک دوره 12 ساله ما شاهد تضعیف قدرت دولتی و در نتیجه شاهد شکل گیری دوباره سندیکاها و اتحادیه های کارگری و از جمله شورای متحده کارگری وابسته به حزب توده بودیم. رشد جنبش کارگری در این سالها بآنجا رسید که در اول ماه مه، 11 اردیبهشت، سال 1325 دهها هزار نفر به خیابانها ریخته و اول ماه مه روز کارگر را جشن گرفتند. اما با کودتای سال 32 بار دیگر حکومت سرنیزه حاکم شد و دیگر از تشکل های کارگری خبری نبود و حتی فضای نسبتاً باز سیاسی سالهای 39-42 نیز که با سرکوب 15 خرداد سال 42 پایان یافت نیز باعث شکل گیری توده ای چنین تشکل هایی نشد و این وضع ادامه یافت تا مبارزات سالهای 56 و 57 و تضعیف دیکتاتوری شاه و سپس سرنگونی این رژیم. و در نتیجه گسترش موج وار تشکل های کارگری تا آنجا که بعد از قیام بهمن شاهد تشکیل نوعی شوراهای کارگری بودیم. فضای انقلابی این سالها سرنگونی رژیم شاه و محکم نشدن پایه های رژیم جانشین، فضایی ایجاد کرد که شوراهای کارگری و خانه کارگر علناً شکل گرفتند و فعالیت می کردند و حتی به دعوت سازمان چریکهای فدائی خلق صدها هزار نفر در روز کارگر در تهران به خیابانها آمدند. این وضع با سرکوب سیستماتیک و خونین سال 60 پایان یافت و از آن زمان تاکنون یعنی در طول بیش از دو دهه، استبداد خونین جمهوری اسلامی و اختناق و سرکوب بی سابقه شاهد وجود تشکل های مستقل کارگری و توده ای نبوده و نیستیم.

 

بنابراین با قاطعیت باید گفت برای شکل گیری تشکل های کارگری مستقل و توده ای و تداوم فعالیت آنها الزاماً باید در سد دیکتاتوری موجود شکاف انداخت و به مبارزه ای دامن زد که باعث تضعیف قدرت دولتی و در نتیجه امکان شکل گیری تشکل های کارگری می گردد.

 

در این جاست که روشنفکران کمونیست و انقلابی باید با شناخت این واقعیت که تجربیات تاریخی بارها آنرا به اثبات رسانده به این بیندیشند که چگونه می توان در سد دیکتاتوری شکاف انداخت و امکان جاری شدن سیل مبارزه توده ای و شکل گیری تشکل های مستقل را مهیا ساخت. این معضلی واقعی است که در مقابل جنبش کارگری و کمونیستی قرار دارد و متأسفانه خیلی از کسانی که خود را وابسته به این جنبش می دانند سنتاً از پاسخگویی به این معضل اساسی می گریزند. در حالیکه تجربه نشان داده که تنها با اعمال قهر انقلابی است که امکان حفظ تشکل های کمونیستی و ادامه کاری آنها و در همان حال تضعیف دیکتاتوری و تسهیل شرایط جهت شکل گیری تشکل های مستقل کارگری و امکان ارتباط گیری این سازمانها با طبقه کارگر و پایان دادن به جدایی غم انگیز روشنفکران کمونیست از طبقه کارگر مهیا می گردد.

 

بدون شک تأکید بر این واقعیت و تمرکز تلاشها در این رابطه نه تنها از ارزش شکل های دیگر مبارزه و اشکال دیگر تشکل نمی کاهد بلکه برعکس بستری ایجاد می کند جهت کانالیزه شدن همه جویبارهای اعتراض بسوی هدف اصلی و ایجاد شرایط سرنگونی دشمن یعنی نظام سرمایه داری وابسته.

 

با سپاس از تک تک شما که با حوصله تمام با این صحبتها گوش کردید و بامید اینکه در بخش پرسش و پاسخ و در بستر برخورد تک تک رفقا این بحث غنای هرچه بیشتری یابد برایتان پیروزی و موفقیت آرزو می کنم.