بررسي شعارهای "جمهوری" و "رفراندوم"

 

در پرتو تجربيات رستاخيز سياهکل و قيام بهمن 57

 

 

آنچه که پيش روی داريد متن سخنراني ای است تحت عنوان زير  که در تاريخ 7 فوريه توسط رفيق پولاد از سوی چريکهای فدايي خلق ايران به مناسبت سي و سومين سالگرد رستاخيز سياهکل و بيست و پنجمين سالگرد قيام توده ای بهمن 57 ، در مراسم گراميداشت اين دو روز بزرگ تاريخي در شهر استکهلم سوئد ارائه گرديد. لازم به يادآوری است که مضمون اين سخنراني همچنين در مراسم های يادماني که به همين مناسبت در شهر تورنتو کانادا (در تاريخ 15 فوريه) و سپس در پالتاک (در تاريخ 21 فوريه) برگزار شد، ارائه گرديد.

 

 

 

 

با درود به خاطره همه جانباختگان راه آزادی و سوسياليسم و با سلام به همه عزيزانی که جهت گراميداشت سی و سومين سالگرد رستاخيز سياهکل و بيست و پنجمين سالگرد قيام بهمن در اين مراسم حضور يافته اند و با تشکر و سپاس از رفقايی که با برگزاری اين مراسم به من اين امکان را دادند تا بطور مستقيم و رودررو با شما سخن بگويم، از آنجا که اين اولين بار است که افتخار حضور در جمع شما را يافته ام اجازه بدهيد که قبل از پرداختن به موضوع بحث امروز نکته ای را تذکر دهم.

به باور من رستاخيز سياهکل و قيام بهمن رويدادهايی هستند که به اعتبار نقش تعيين کننده  و بزرگشان در مبارزات مردم ما برای رسيدن به آزادی و دمکراسی و سوسياليسم هنوز هم عليرغم گذشت اين سالهای طولانی و عليرغم همه فراز و نشيب هايی که در اين سالها تک تک ما شاهدش بوده ايم منبع الهام برای مبارزين و حاوی تجربيات گرانقدری هستند که توجه به آنها راه آينده ما را هموار می کند. وقتيکه عليرغم همه تبليغات دشمنان مردم ايران و بدخواهان جنبش انقلابی و يا کسانی که از درک اهميت تاريخی اين رويدادها عاجزند باز هم شاهديم که مبارزين و جوانانی مشتاقانه به گراميداشت اين وقايع برخاسته و جهت درس گيری از تجربيات نهفته در آنها می کوشند بهتر می توانيم نقش عظيمی که اين رويدادها در روند انقلاب ايران بازی کرده اند را درک نماييم. به واقع خود گردهمايی امروز ما در اينجا تأئيدی است براين امر.

در رابطه با رستاخيز سياهکل و اينکه چرا و چگونه اين رويداد توانست چنين جايگاه بلندی را در مبارزات مردم ما اشغال کند به خصوص مايلم اشاره کنم که آنچه حرکت رزمندگان سياهکل را از تلاشهای  مبارزاتی پيشين مجزا ساخت و چنين دستاوردهائی را  امکان پذير می نمود اين واقعيت بود که اين حرکت بر اساس تئوری انقلابی ای هدايت میشد که تا آن زمان جنبش انقلابی مردم ما از فقدانش در رنج بود، تئوری مبارزه مسلحانه. اين تئوری که از دل شرايط عينی جامعه ايران بيرون آمده و منطبق با شرايط و قانون منديهای مبارزه طبقاتی در کشور بود همچون چراغ راهنمايی در دست چريکهای فدايی خلق به آنها امکان ميداد و هنوز هم می دهد که در مسير انقلاب سير محتمل رويدادها را تشخيص داده و در مقابله با تحولات گوناگون موضع انقلابی اتخاذ کنند. تجربه نشان داد که درست هر کجا که آنها از اين تئوری عدول کردند و يا آنرا بدرستی درک نکردند قدرت و توانايی خود را در تأثيرگذاری درست بر شرايط از دست دادند!

با توجه به آنچه که گفته شد بايد تأکيد کنم که از نظر ادامه دهندگان راه رزمندگان سياهکل بهترين روش پاسداری از راه و خاطره آن رزمندگان و همچنين توده های قيام کننده در بهمن 57 ، آموزش تئوری راهنمای آنها و  ادامه راه شان جهت نابودی دشمن و رسيدن به آزادی است. در همين چهارچوب در صفوف چريکهای فدايی خلق از همان سالهای 50 تاکنون سنتی رايج بوده که بر مبنای آن آنها سالگرد اين روزهای بزرگ را به موقعيتی جهت بررسی شرايطی که جنبش انقلابی در آن به سر می برد تبديل کرده و می کوشند با تکيه بر تئوری راهنمای رزمندگان سياهکل و تجربه اين رويدادها برخی از مهمترين مسائلی که در مقابل جنبش انقلابی قرار گرفته را تجزيه و تحليل نموده و جهت پيشبرد بهتر پراتيک مبارزاتی چگونگی برخورد با اين مسائل را روشن سازند.

در چهارچوب همين سنت و به پاسداری از آن امشب بحث ما پررسی شعارهای رفراندم و جمهوری با تکيه بر تجربيات اين وقايع می باشد. شعارهايی که اين روزها از سوی نيروهای مختلف اجتماعی چه در ايران و چه در خارج از کشور طرح و تبليغ ميشود.

همانطور که ميدانيد در بستر آشکار شدن شکست پروژه اصلاحات دولت خاتمی و اشاعه کسترده تررسوايی افسانه اصلاح طلبی جمهوری اسلامی که در اين چند سال گذشته از سوی رژيم و دنباله روانش تبليغ ميشد يکسری از گرايشات ناهمگون سياسی که بخش بزرگی از آنها اتفاقأ تا ديروز به معجزه همين پروژه  اصلاحات و مردم سالاری دينی دل بسته بودند حال به اين نتيجه رسيده اند که راه برون رفت جامعه ايران از معضلاتی که گريبان گير آن میباشد تفويض جمهوری اسلامی با يک جمهوری ديگر است. تداوم ديکتاتوری و گسترش  نابسامانيهای اجتماعی رسوائی شعارهای فريبکارانه خاتمی مبنی بر حکومت قانون و برقراری مردم سالاری را هر چه بيشتر آشکار ساخته و اين نيروها را  بر آن داشته تا دليل شکست اين پروژه را فعال مايشائی ولی فقيه و قدرت بی اندازه نهادهای انتصابی دانسته و مدعی شوند که با حذف  يا تعديل اختيارات ولی فقيه و تغيير قانون اساسی با يک جمهوری اسلامی بهتر و يا يک جمهوری سکولار و دمکراتيک که منشور بين المللی حقوق بشر را برسميت بشناسد و بر حق انتخاب مردم تکيه داشته باشد می توان بر معضلات حاکم بر کشور غلبه نمود.

بی پاسخ ماندن يک سری از مطالبات مردم همچون جدايی دين از دولت و آزادی زندانيان سياسی ، لغو شکنجه و هر گونه مجازات وحشيانه مثل سنگسار و اساسأ برقراری آزادی به مفهوم آزادی انديشه و بيان ، آزادی مطبوعات و اجتماعات و احزاب باعث شده است که برخی از اين نيروها ادعا کنند که تحقق همه اين خواستها منوط به استقرار يک جمهوری غيردينی و يا سکولار می باشد. اين واقعيتی است که خواستها و شعارهای فوق الذکر هر يک جزيی از مطالبات مردم ما بوده و مبارزه  جهت تحقق آنها در اين سالها به اشکال مختلف تداوم داشته است. اگر تحقق همه اين خواستها را بطور کلی در استقرار دمکراسی خلاصه کنيم. آنگاه تاکيد بر برقراری دمکراسی بدون روشن کردن اين واقعيت که دمکراسی مورد نظر بر چه  سيستم اقتصادی و زيربنای توليدی استوار می باشد جز توهم پراکنی معنائی ندارد. و اتفاقأ اکثر کسانی که از جمهوری سکولار صحبت ميکنند محتوای اقتصادی و پايه مادی جمهوری مورد نظر خود را روشن نمی سازند. در شرايطی که جمهوری يک شکل حکومتی است، عدم روشن نمودن محتوای اقتصادی اجتماعی اين شکل حکومتی بيان صرف جمهوری را فاقد ارزش ميسازد. اگر دمکراسی مورد نظر و جمهوری ادعائی قرار است بر مبنای نظام اقتصادی موجود که در جهت تأمين منافع مشتی سرمايه دار شکل گرفته است پا بگيرد بنابراين چه تضمينی وجود دارد که با وجود حفظ اين نظام شکل حکومتی  دمکراسی و جمهوری سکولار يا "مطلوب عموم" قادر به تحقق مطالبات فوق الذکر باشد. در اين صورت چرا اين نظام  در طول سلطنت و جمهوری اسلامی تن به تحقق اين خواستها يعنی استقرار دمکراسی  نداد؟ آيا اضافه کردن صفاتی همچون دمکراتيک و سکولار به جمهوری موردنظر کمکی به روشن نمودن ماهيت دستگاه دولتی می کند؟ بواقع  آنچه در اين ميان اهميت اساسی دارد اين امر است که روشن سازيم چه طبقه يا طبقاتی هدايت و کنترل اين جمهوری را در دست خواهند داشت و اين جمهوری در جهت حفظ چه سيستم اقتصادی و منافع چه طبقاتی حرکت می کند.

نگاهی به يکسری از ديکتاتوریهای حاکم در کشورهای تحت سلطه آشکار می کند که خيلی از اين ديکتاتوری ها خود را جمهوری و آنهم از نوع دمکرات و سکولار می نامند اما عليرغم اين امر رژيم های سرکوبگری هستند که در جنايت و سرکوب دست کمی از جمهوری اسلامی ندارند. پس صرف تأکيد بر جمهوری به عنوان شکل رژيم جانشين مشکلی از مشکلات مردم را حل نمی کند. بايد ديد که اين رژيم حافظ چه نظام اقتصادی و در جهت منافع چه کسانی حرکت می کند.

چه تئوری  رزمندگان سياهکل و چه تجربه قيام بهمن نشان داد که شکل حکومتی و يا لفافه های  عقيدتی حکومت ها، تعيين کننده  ددمنشی  آنها نيست. وقتی مصلحت طبقه حاکم در ايران يعنی بورژوازی وابسته حکم کرد همانطور که ديديم تاج و چکمه را با عمامه و نعلين عوض نمود و  اين امر  تغييری در ماهيت سرکوبگر ماشين دولتی نداد. باين دليل ساده که نه رژيم سلطنت بدليل خصلت و خوی جنايتکارانه شاه به سرکوب خواستها و مبارزات مردم ما متوسل ميشد و نه جمهوری اسلامی باين دليل دست به جنايت می زند که رژيمی صرفأ اسلامی است.

در واقع اعمال ديکتاتوری ضرورت حفظ مناسبات پوسيده ای است که در بستر آن اکثريت جامعه  استثمار و چپاول ميشوند تا اقليتی هر روز فربه و فربه تر گردند. به همين دليل هم تئوری راهنمای رزمندگان سياهکل تاکيد داشت بورژوازی وابسته که از انقلاب سفيد سال 41 کاملأ بر اقتصاد کشور مسلط شده است جز با ديکتاتوری وسيعا و  شديدا  قهرآميز نمی تواند حکومت کند.

به همين دليل تحقق دمکراسی و آزادی در اين کشور وابسته است به نابودی ديکتاتوری و سرنگونی ديکتاتوری بدون در هم شکستن قدرت بورژوازی وابسته که اين امر نيز بدون انقلابی به رهبری طبقه کارگر شدنی نيست امکان ناپذير است.

بر اساس اين واقعيت چه سلطنت پهلوی و چه جمهوری اسلامی چون حافظ همين مناسبات پوسيده بودند و هستند از پاسخگويی به مطالبات و خواستهای  مردم ما عاجز بوده و به همين دليل هم در تعارض با مبارزات مردم قرار گرفتند و در نتيجه جهت حفظ سلطه خود اين مبارزات را سرکوب می کنند. و هر رژيمی هم که در فردای سقوط جمهوری اسلامی بخواهد دوباره در جهت حفظ و حراست از همين مناسبات پوسيده گام بردارد چاره ای جز تکرار اين امر نخواهد داشت.

بياييد لحظه ای تصور کنيم که جمهوری اسلامی سرنگون شده و جمهوری خواهانی که مورد بحث ما هستند بقدرت رسيده اند و "جمهوری مطلوب عموم" خود را برقرار ساخته اند و بقول برخی از آنها طبقه متوسط ايران هدايت ماشين دولتی را به دست گرفته است. آيا سلطه اين طبقه متوسط که بواقع جز بورژوازی وابسته نمی باشد جز به مفهوم  حفظ مناسبات توليدی موجود که به قطبی شدن شديد جامعه دامن زده و اردوگاه فقر و ثروت را با چنين شکاف  عظيمی از هم دور ساخته معنايی دارد؟ و در اين صورت آيا فحشا، اعتياد، بيکاری، فقر و گرسنگی و ظلم بر زنان و ستم بر مليت های تحت ستم به مثابه نتايج  طبيعی  مناسبات  توليدی  حاکم و منافع بورژوازی انگل صفت ايران تداوم نخواهند يافت؟ روشن است که اين جمهوری به مثابه حافظ همين مناسبات و جهت منافع طبقه حاکمه از هيچ کوششی دريغ نخواهد ورزيد. و اين امر به طور طبيعی او را در مقابل خواستها و مطالبات مردم قرار خواهد داد. چرا که اين بورژوازی جز با استثمار و چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان، جز با حق کشی و اخراج کارگران و ظلم و ستم بر دهقانان و خلقها اموراتش نمی گذرد. تا زمانيکه مناسبات موجود پابرجاست جمهوری  مطلوب مورد نظر وظيفه دارد جهت منافع اين بورژوازی باز هم منابع طبيعی کشور را به حراج گذاشته و در آمد حاصل از آن را صرف پر کردن جيب بورژوازی انگل صفت و تقويت بورکراسی و ارتش سرکوبگر جهت مقابله با اعتراضات مردمی نمايد. و بطور طبيعی تداوم چنين مناسباتی با اعتراض کارگران و زحمتکشان مواجه شده و "جمهوری مطلوب" هم چاره ای جز سرکوب اين اعتراضات نخواهد داشت. لحظه ای فکر کنيد در شرايطی که در هر گوشه و کنار اين کشور کارگران برای دستيابی به خواستهای برحق خود برخاسته اند، کارگران مس خاتون آباد نيز خواهان خواستهای خود شوند و تهديد کنند که جاده اصلی معدن را خواهند بست آيا جمهوری مطلوب عموم جهت حفظ منافع بورژوازی حاکم جز با گلوله با کارگران سخن خواهد گفت؟

بنابراين اعلام جمهوری به عنوان آلترناتيو جمهوری اسلامی بدون روشن نمودن اين امر که اين جمهوری بوسيله چه طبقه ای هدايت شده و قرار است  چه مناسبات توليدی را حفاظت کند جز خاک پاشيدن به چشم توده ها معنايی ندارد. و تا زمانيکه اين جمهوری در جهت حفظ همين مناسبات گام برميدارد امکان برقراری دمکراسی و تحقق مطالبات مردمی فوق نيز وجود ندارد. و اين را هم تئوری رزمندگان سياهکل و هم تجربه قيام بهمن ثابت نموده است .اما اگر از طيف  ناهمکون جمهوری خواهان بپرسيم که حال اين جمهوری فرضی را چگونه قرار است بدست آوريد فورأ پاسخ خواهند دادکه از طريق رفراندم.

اميدوارم که زياد خسته تان نکرده باشم اما اجازه بدهيد که کمی هم درباره شعار رفراندم که اين روزها چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور از سوی يکسری از نيروها مطرح ميشود صحبت کنم و بعد به صحبت هايم خاتمه دهم.

همانطور که ميدانيد نيروهای مختلف با خواستگاهای  گوناگون و اهداف  متفاوت از رفراندم سخن می گويند .

از منتظری و برخی تشکل های دوم خردادی در درون رژيم گرفته تا بخش زيادی از باصطلاح جمهوری خواهان در خارج از کشور و اخيرأ  سازمان مجاهدين همه از رفراندم سخن می گويند. حال برخی جهت تغيير قانون اساسی و محدود کردن حدود اختيارات ولی فقيه و يا تصويب لوايح دوگانه خاتمی خواهان همه پرسی شده اند و برخی جهت تغيير جمهوری اسلامی و جايگزينی آن با سلطنت يا شکل ديگری از جمهوری. از آنجا که رفراندم نوعی مراجعه به آرا و افکار عمومی جهت روشن نمودن نظر يا اراده مردم در مورد مسئله واحدی است پس بطور طبيعی ضروری است که روشن کنيم اولأ هدف از برگزاری رفراندم چيست و قرار است از مردم چه سوالی شود و در ثانی اين رفراندم در چه شرايطی و بوسيله چه نيروها و نهادهايی قرار است که برگزار شود. بدليل کمبود وقت از بررسی خواستها و دلايل کسانی که جهت تغييراتی در قانون اساسی يا محدود نمودن قدرت ولی فقيه رفراندم را مطرح می کنند می گذرم. در اينجا روی سخن با کسانی است که رفراندم را جهت تغيير جمهوری اسلامی و تغيير ساختار قدرت دولتی مطرح می کنند. اين نظر مدعی است که می توان و بايد جمهوری اسلامی را به پذيرش رفراندم وادار ساخت. يک رفراندم به قول اينها "ساختارشکن" که طی آن مردم نظر و رأی خود را اعلام خواهند نمود و رژيم هم که تاکنون نشان داده برای رأی مردم پشيزی ارزش قائل نيست ، گويا هم برگزاری رفراندم را قبول کرده و هم به رأی اکثريت تن خواهد داد و به آن عمل خواهد نمود. و اگر مردم به سران کشور گفتند ما شما را نمی خواهيم خامنه ای، ر فسنجانی و خاتمی دمشان را می گذارند لای پايشان و صحنه را خالی می کنند. از قرار با رفراندم اين نوع از جمهوری خواهان، کسانی که 25 سال است جهت حفظ قدرت خود از هيچ جنايتی دريغ نورزيده اند ناگهان بچه های سربراهی شده و به رأی مردم تن خواهند داد. سناريوی جالب و رويايی است و اتفاقأ تنها ايراد اساسی به آن هم همين رويائی و تخيلی بودنش می باشد که با واقعيت های سر سخت  زمينی ارتباطی ندارد.

اولأ مردم در طول سالهای طولانی سلطه سياه رژيم جمهوری اسلامی به اشکال مختلف و به مناسبت های گوناگون مخالفت خود را با جمهوری اسلامی به نمايش گذاشته و بر عزم خود مبنی بر تغيير و يا روشن تر سرنگونی اين رژيم تأکيد نموده اند. از هزاران تظاهرات و شورش توده ای از صدها جنبش مسلحانه و قهرآميز و از هزاران اعتصاب کارگری که بگذريم همين اسفند ماه سال گذشته مردم با امتناع گسترده از شرکت در باصطلاح انتخابات شوراهای شهر و روستا بار ديگر اين خواست توده ای را به نمايش گذاشتند و با صراحت تمام اعلام کردند که جمهوری اسلامی را نمی خواهند و حتی  روزنامه های خودشان هم نوشتند که اين نوعی "قهر ملی" بود. بنابراين رژيم کاملأ و بهتر از مخالفين رفراندم خواه خود می داند که فاقد هرگونه مشروعيت و پايگاه مردمی است.  و اساسأ يکی از دلايل تکيه اين رژيم  بر زور و نيروهای مسلح و سرکوب مردم به همين دليل می باشد.

ثانيأ جمهوری اسلامی ديکتاتوری عنان گسيخته ای  است که در 25 سال گذشته و در طی 24 به اصطلاح انتخابات با صراحت تمام نشان داده که برای آرا و نظر و افکار مردم ارزشی قائل نيست. بنابراين چنين رژيمی هرگز به ميل خود تن به پذيرش آراء مردم نمی دهد و سرنوشت خود را به انتخاباتی که شکست اش در آن از پيش محرز است گره نمی زند.

جهت گريز از همين واقعيت برخی از طرفداران رفراندم مدعی ميشوند که بدليل گسترش مبارزات مردم و اوج گيری اعتراض آنها يعنی فشار از پائين و همچنين بدليل فشارهای بين المللی رژيم تن به رفراندم خواهد داد. ثانيأ رفراندم زير نظر سازمان های بين المللی نظير  سازمان ملل برگزار شده و  اين امر امکان دست کاری در نتايج کار را از رژيم سلب می کند.

بنابراين اجازه بدهيد که همين استدلالها را بررسی کنيم.  فرض کنيم که مبارزات مردم ما آنچنان گسترش يافته که در  سد ديکتاتوری حاکم شکاف ايجاد کرده و اين ديکتاتوری بدليل فشار از پائين در شرايطی قرار گرفته که مجبور به پذيرش رفراندم شده است. در اين صورت روشن است که ما در شرايطی قرار داريم که مبارزات مردم ما يعنی انقلاب مردم ما گام های بزرگی به جلو برداشته و رژيم را به لبه پرتگاه سقوط رسانده است. در چنين شرايطی سخن گفتن از رفراندم جز در مقابل انقلاب مردم ايستادن معنی نخواهد داشت. به تجربه دوران قيام رجوع کنيد و سرنوشت کسانی را که به کمتر از سرنگونی شاه تن میدادند را بياد آوريد!

در شرايطی که توده ها فرياد می زنند رهبران   ما را مسلح کنيد تصور موقعيت کسانی که مردم را می خواهند به پای صندوقهای رأی هدايت کنند زياد مشکل نخواهد بود. در چنين شرايطی مردم طرفداران  رفراندم را در کنار طرفداران حفظ نظم موجود قرار داده و حماقتشان را به ريشخند ميگيرند! در مورد فشارهای بين المللی و نظارت سازمان ملل هم بايد توجه داشت که اولأ اين فشارها تنها تا جايی است که قدرت های خارجی به خواست های خود دست يابند. اين قدرت ها در برخورد با جمهوری اسلامی به عينه نشان داده اند که جز به منافع و مصالح اقتصادی و سياسی خود نمی انديشند و تا آنجا به مخالفت با سياست های اين رژيم برمی خيزند که راه دستيابی به امتيازهای غارتگرانه شان را هموار سازد و يا در صحنه رقابت های بين خود موقعيت بهتری را کسب نمايند. و خلاصه تنها به تغييراتی رضايت می دهند که سلطه خودشان را محکم تر ميسازد. بنابراين متوهم کردن مردم به دلسوزی چنين قدرت هايی خطرناک ترين کاری است که يک تفکر سياسی يا نيروی سياسی در شرايط کنونی به آن مبادرت می ورزد. آنهم در شرايطی که برخی از گرايشات امپرياليستی قصد خود در مداخله مسلحانه در ايران را  کتمان نکرده و متأسفانه مردم ناآگاهی هم پيدا می شوند  که جهت خلاصی از شر جمهوری اسلامی از چنين اقداماتی استقبال کنند. بنابراين بدون شک اگر رفراندم کذايی قرار باشد زير نظر چنين قدرتهايی برگزار شود نتيجه ای جز تأئيد آنچه که از قبل آنها دنبالش بودند در بر ندارد و اين جز در جهت مخالف منافع مردم ايران و جز محکم کردن بندهای اسارت توده های ستمديده ما حاصلی در بر ندارد. فراموش نکنيم که در دوران شاه  و زير نظر همين قدرت ها بحرين بوسيله يک رفراندم از ايران جدا شد.  در آن زمان پس از  توافق شاه با قدرتهای  خارجی مبنی بر استقلال  بحرين ، يک رفراندم بر گزار شد  و در ظاهر شاه به نتيجه  رفراندم که جدايی بحرين  بود تن داد. بالاخره اعلاحضرت هم می بايست به رای مردم پای بندی شان را نشان دهند! بنابراين رفراندم زير نظر چنين قدرت ها و سازمانهايی تنها به آنها امکان می دهد که سياست های غارتگرانه شان را با توسل به آرای مردم خواست خود مردم جلوه دهند.

بواقع کسانی که بدون توجه به همه اين واقعيات چنين روشهايی را تبليغ می کنند کسانی هستند که بجای تکيه برجنبش انقلابی مردم ايران و بسيج قدرت انقلابی توده ها چشم به قدرت های خارجی و از جمله سازمان ملل بسته اند و چنين کسانی در بهترين حالت ساده انديشانی هستند که خود بر حد ناآگاهی خود  آگاه نمی باشند.

مگر تجربه اين سالهای طولانی نشان نداده که سازمان ملل جز مجری اميال و اهداف قدرت های بزرگ امپرياليستی در شورای امنيت نيست.  آيا ما اين سازمان را در هيچ کجا در نقش حامی مردم ديده ايم يا همه جا اين سازمان پوششی بوده در جهت پيشبرد سياست های قدرت های امپرياليستی که اساسأ پيروزی انقلاب مردم ايران  و دستيابی مردم ما به دمکراسی و آزادی جز با نابودی سلطه آنها در ايران معنا و مفهوم نمی يابد. به نقش سازمان ملل در جنگ های بالکان ، در آفريقا و بخصوص در جريان حمله  آمريکا به سومالی نگاه کنيد آيا واقعيات جز اين می گويند؟

در پايان اين بحث اجازه بدهيد که تأکيد کنم که اشاعه چنين شعار هائی بيشتر ناشی از فضائی است که به انتخابات دوم خرداد و رياست جمهوری خاتمی منجر شد. در اين سالها و با قدرت گيری جناح به اصطلاح اصلاح طلب جمهوری اسلامی دستگاه تبليغاتی اين رژيم کوشيد تا با فريب توده ها و اشاعه توهم اصلاح پذيری نظام حاکم خشم و نفرت  و اعتراضات مردم را در چهارچوب اختلافات درونی رژيم مهار و کنترل کرده و به جمهوری اسلامی جهت مقابله با بحرانهای خود فرصت و زمان لازم را بدهد. در فضائی که افسانه اصلاح طلبی جمهوری اسلامی تبليغ ميشد در فضايی که رفرم و اصلاح رژيم از درون امکان پذير جلوه داده ميشد روشن است که رفراندم و همه پرسی به جای انقلاب و سرنگونی قهرآميز آن اشاعه يابد.

تبليغات رژيم در اين سالها می کوشيد  نشان دهد که مردم از انقلاب خسته شده اند وخواهان  انقلاب ديگری نيستند. تا انقلاب و مبارزه مسلحانه که تجربه رزمندگان سياهکل نشان داد بواقع تنها راه رسيدن به آزادی است ايزوله و به پشت صحنه رانده شود. بواقع شعار رفراندم و جمهوری حال چه سکولار و چه غير سکولار حاصل چنين فضايی است. که به خصوص با اشکار شدن هر چه بيشتر  شکست پروژه اصلاحات خاتمی  حال می کوشند توده ها را به اين وسيله فريب دهند.

بنابراين در سالگرد رستاخيز سياهکل و قيام پرشکوه بهمن اجازه دهيد که بار ديگر با تکيه بر تئوری راهنمای رزمندگان سياهکل و تجربه قيام بهمن تاکيد کنم که بدون نابودی نظام حاکم که  همانا نظام سرمايه داری وابسته می باشد امکان دستيابی به آزادی و دمکراسی وجود ندارد. و اين نظام نيز جز از طريق انقلاب و آنهم انقلابی برهبری طبقه کارگر نابود نخواهد شد.

رزمندگان سياهکل جهت نابودی همين نظام ظالمانه سلاح برگرفتند و توده های قيام کننده در بهمن سال 57 نيز درست  بدليل ناتوانی شان در نابودی همين نظام بود که به آزادی و دمکراسی دست نيافتند. و رژيمی بر آنها حاکم شد که در 25 سال گذشته جهت سرکوب مبارزات آنها از هيچ جنايتی کوتاهی نکرده است.