نگاهی به مواضع اپوزيسيون

 
در مسئله "انتخابات"


 

 


در جريان به‌اصطلاح انتخابات ششمين دوره مجلس شورای اسلامی، تبليغات پُر‌سر‌و‌صدايی مبنی بر اينکه گويا اين "انتخابات" برای آينده ايران سرنوشت‌ساز بوده و دارای اهميت تعيين‌کننده است، به راه انداخته شد و ما شاهد يک هماهنگی بين دستگاههای تبليغاتی رژيم و غرب در اين زمينه بوديم. از طرف ديگر بخشی از اپوزيسيون جمهوری اسلامی که پيش از اين، مضحکه‌های انتخاباتی رژيم را باطل اعلام کرده و آنها را تحريم می‌نمودند، خواهان شرکت مردم در اين به‌اصطلاح انتخابات شدند.

برای اينکه متوجه چرايی اين واقعيت گرديم و به سئوالاتی که در اين زمينه مطرح هستند پاسخ گوئيم، در زير کوشش می‌شود با مرور نظراتی که دفاع از خاتمی و به‌اصطلاح برنامه توسعه سياسی وی را توصيه می‌کنند، به توضيح آن دلايلـی بپردازيم که يک نيروی واقعاً انقلابی را بر آن می‌داشت که اين مضحکه انتخاباتی را نيز همچون ساير انتخابات قلابی جمهوری اسلامی تحريم کند.

تم اصلـی تبليغات نيروهايی که کوشيدند انتخابات مجلس ششم را در نزد توده‌ها مهم و تعيين‌کننده جلوه داده و آنها را به شرکت در آن ترغيب نمايند اين بود که سرنوشت جامعه در مجلس آينده تعيين خواهد شد. در تخالف با جناح "محافظه‌کار" يا به قولـی "تماميت خواه" مطرح می‌کردند کسانی که می‌خواهند برنامه "توسعه سياسی" خاتمی ادامه يابد و يا کمتر از اين می‌خواهنــد جناح "تماميت‌خواه" را به عقب‌نشينـی وادار نمايند، بايد در انتخابات شرکت نموده و به کانديداهای "اصلاح‌طلب" رای بدهند. اپوزيسيون مدافع شرکت در انتخابات در برخورد به اين واقعيت که سرنوشت انتخابات در جمهوری اسلامی با رای مردم تعيين نشده بلکه معادلات ديگری نتيجه انتخابات را مشخص می‌نمايند، مجبور بود "انتخابات" مجلس ششم را تافته‌ای جدا بافته قلمداد کرده و در حاليکه ظاهراً به غيردمکراتيک بودن اين به‌اصطلاح انتخابات نيز اعتراف می‌نمود با توجيهاتی، پروسه آخر و بخش اعلام نتايج انتخابات را دمکراتيک جلوه دهد. مسلماً در بين اين طيف از اپوزيسيون (در اين طيف از سلطنت‌طلب و اکثريتی و "راه ‌کارگر" گرفته تا نيروهای هميشه آماده سازش و پشت کردن به منافع توده‌ها نظير حزب دمکرات کردستان ايران و غيره حضور داشتند) (۱). اختلاف‌نظرهايی نيز در نحوه بيان و يا چگونگی توضيح چرايی شرکت در انتخابات وجود داشت (۲). ولـی به‌طور کلـی نظر آنان را ميتوان در دو برخورد جمع‌بندی نمود.

۱_ برخورد در وجه دفاع مثبت از خاتمی و توضيح ضرورت شرکت در "انتخابات" با اين ادعا که برنامه توسعه سياسی خاتمی و روندی که از دوم خرداد شروع شده روند دمکراتيزه کردن جامعه است و بايد با پشتيبانی از خاتمی کوشيد دمکراسی را در جامعه نهادی نمود.

۲_ دفاع از خاتمی در وجه منفی، با تاکيد بر تضاد و تفاوت نظرهای دو جناح رژيم و با اين نتيجه‌گيری که مردم مجبور به انتخاب بين بد و بدتر هستند. در نتيجه بهتر است در مقابل بدترها (جناح راست يا محافظه‌کار رژيم) بدها (جناح و دسته‌های طرفدار خاتمی) را انتخاب نمود. (۳)




۱_ دفاع از خاتمی در وجه مثبت:

پس از گذشت دو سال از روی کار آمدن رئيس جمهور جديد اگر مدافعين او نمی‌توانند در زمينه اقتصادی جز پرونده‌ای سياه از او ارائه دهند و وضعيت اقتصادی مردم، به‌خصوص شرايط زندگی کارگران و زحمتکشان بسيار وخامت‌بارتر از آن است که بشود در اين زمينه به دفاع از خاتمی پرداخت، آنها ظاهراً دست آوردهايی از پروسه دو سال رياست جمهوری خاتمی سراغ دارند که با تکيه به آنها بتوانند به دفاع از او برخيزند. عمده دستاوردها از نظر اينان عبارتند از پاگيری احزاب و تشکلات سياسی و به‌وجود آمدن نشريات و مطبوعات متعدد که در آنها مطالبی درج می‌شود که در گذشته کفر و تابو محسوب می‌شدند. اينها دستاوردهای عمده هستند.

بلـی واقعيتی است که هر روز از گوشه‌ای تشکل سياسی و حزبی همچون قارچ سر بيرون می‌آورد. ولـی تنها با کشيدن پرده ساتر بر بخش بزرگی از واقعيت است که می‌توان اين به‌اصطلاح دستاوردها را دليل بر دمکراتيزه شدن جامعه قلمداد نمود. جامعه از اقشار و طبقات گوناگون تشکيل يافته است. به ما بگويند کداميک از اقشار و طبقات تحت‌ستم ايران، کدام بخش از نيروهای خلقی طی دو سال گذشته امکان آن را يافته‌اند که در جهت تحزب و تشکل خود گام بردارند؟ اگر روند آغاز‌شده از دوم خرداد روند دمکراسی است که در طی آن احزاب و تشکل‌های سياسی پا گرفته‌اند چگونه است که کارگران رنجديده ايران هنوز هم از تشکيل يک سنديکای ساده کارگری محرومند؟ چگونه است که هر جا کارگران مبارز در پی دفاع از حقوق زايل شده خويش و کاستن از بار رنج و محروميت‌هايشان به فکر تشکل خود بيافتند و يا کمتر از آن به تجمعات مستقل خود در برابر سرمايه‌داران شکل و نظم دهند با نيروهای سرکوبگر دولت، با حملات و تهديدات وزارت کشـــور و بالاخـــره با زنـــدان و شکنجـــه و اعـــدام مواجـــه می‌شــوند؟ آيا حتی برای دانشجويان، اين اقشار روشنفکر جامعه امکان ايجاد تشکل‌های مستقل دانشجويی_ بدون آنکه عوامل رژيم بر آنها کنترل داشته باشند_ وجود دارد؟ از امکان فعاليت سازمان‌يافته نيروهای مترقی و انقلابی جامعه به‌مثابه نمايندگان و مدافعين اقشار و طبقات خلقی در جامعه سخن نمی‌گوئيم ولـی در طی بيش از دو سال رياست جمهوری خاتمی کجا نويسندگان، شعرا و روشنفکران منفرد (غير‌وابسته به حزب يا سازمان انقلابی و مترقی) امکان انتشار آزاد نظراتشان را داشته‌اند؟ کدام قانون يا روندی دمکراتيک در جامعه شرايطی برای آنان به‌وجود آورده است که بتوانند فارغ از فکر يورش وحشيانه مزدوران وزارت اطلاعات به محل کار و زندگيشان و زندان و شکنجه و ترور دست به قلم برده و مطلبی بنويسند!؟ اما در مورد آن تشکل‌های سياسی و احزابی که امروز ظاهراً به فعاليت مشغولند بايد گفت که آنها وابسته به بخشهای مختلف طبقه حاکم می‌باشند. حتی خودشان هم پنهان نکرده‌اند که در راس هر يک از روزنامه‌های به‌اصطلاح اصلاح‌گرا يک مامور کهنه‌کار وزارت اطلاعات (ساواک جمهوری اسلامی) قرار دارد (دم خروس از زير عبا پيداست) و همين کافيست تا نشان دهد چه نيات فريبکارانه‌ای با انتشار اين روزنامه‌ها تعقيب می‌شود.

در زمينه اجتماعی و فرهنگی نيز از دوم خرداد به اين طرف نه تنها نشانه‌ای از روند به‌اصطلاح دمکراتيک ديده نمی‌شود بلکه اجرای قوانين بينهايت وحشيانه و مستبدانه قصاص، سنگسار و شلاق و قطع دست و پا و غيره که هر يک نموداری از حاکميت شرايط بسيار خفقان‌آور در جامعه می‌باشند، کماکان با شدت تمام ادامه دارد.

سعی کردند محاکمه نوری وزير کشور سابق را نمونه‌ای از پيشبرد روند دمکراسی در کشور نشان دهند، چرا که نوری در دادگاهی با حضور وکيل مدافع و هيات منصفه و غيره ايستاد و آزادانه (!) از خود دفاع نمود و قاضی نيز فرصت يافت تا قضاوت خود را بنمايــد. اما نگفتنــد که همزمان با محاکمــه وی چه کسانــی از ميان توده‌هــای مــردم را در دادگاههای قلابی به جرمهای واهی به اعدام، شلاق و حبس محکوم نمودند و چند صد تن از دانشجويان و نيروهای مبارز جامعه را به جرم مخالفت با رژيم بدون هيچگونه محاکمه‌ای در زندانهای مخوف خويش محبوس کردند! اين واقعيتها که بايد به عنوان مشتی از نمونه خروار محسوب شوند، مشت کسانی را باز می‌کنند که از اقدامات مثبت خاتمی سخن می‌گويند و بيانگر آنند که اين مدافعين آنچه که در شرايط تسلط اوضاع و احوال خاص در جامعه به بخشهايی از خود طبقه حاکم اعطاء شده را بحساب مردم می‌گذارند. به حساب مردمی که کماکان از فقدان کمترين دمکراسی در جامعه، از بی‌حقوقی، از سانسور و از فضای اختناق گسترده‌ای که در جامعه حاکم است در رنج و عذاب به سر می‌برند.

 



۲_دفاع از خاتمی در وجه منفی:

می‌گويند اگر خاتمی نبود جناح راست جامعه را در همان وضع سابق نگاه می‌داشت (می‌ايستاند!!) و امروز نيز اگر به حمايت از خاتمی برنخاسته و دست از پا خطا کنيم و موانعی بر سر راه وی به‌وجود آوريم آنوقت جناح محافظه‌کار رژيم تمام قدرت را تصاحب کرده و جامعه را به وضعی که در سابق بود بر خواهد گرداند. و می‌پرسند آيا بين بد و بدتر تفاوتی وجود ندارد؟ و نبايد بين دو بد آنچه کمتر بد است را انتخاب نمود؟ اين سئوالات و طرحی که اينان از واقعيت ارائه می‌دهند، اساساً انحرافی و فريبکارانه است.

واقعيت اين است که در چند سال اخير با شدت‌گيری و گسترش مبارزات توده‌ها رژيم تحت چنان شرايط اسفباری قرار گرفت که عرصه برای ادامه روشهای خشونت‌باری که امروز به جناح محافظه‌کار نسبت داده می‌شوند، بسيار تنگ و تنگ‌تر گشت. لکوموتيو تاريخ، جريان مبارزه طبقاتی چنان شرايطی را در جامعه به‌وجود آورد که حکومتيان ديگر نمی‌توانستنـــد به شيـــوه سابــق حکـــومت کننــد. يا می‌بايست در شيـــوه‌ها و روشهـــای حکومت‌داری خويش و در چگونگی تحت سلطه نگاه داشتن توده‌ها تغييراتی ايجاد نمايند و يا سيل شورشهای توده‌ای و از دست رفتن کنترل از دست خويش را پذيرا شوند. ظهور خاتمی و تغييراتی که از دوم خرداد در اوضاع سياسی و اجتماعی جامعه به‌وجود آمد گواه اين امر بود که "آلترناتيو بدتر" يا جناح محافظه‌کار ديگر نمی‌توانست از مبارزات رو به رشد توده‌ها جلوگيری نمايد. همانطور که امروز نيز نمی‌تواند جامعه را از حرکت باز ايستانده و اوضاع و احوال سابق را بر آن حاکم سازد. اين‌ را خود مدافعين شرکت در انتخابات نيز به انحاء مختلف تائيد می‌کنند. وقتی آنها روی کار آمدن خاتمی را انتخاب بد در مقابل بدتر توده‌ها می‌نامند، وقتی از رای اعتراضی توده‌ها چه در "انتخابات" دوم خرداد و چه در "انتخابات" اخير سخن می‌گويند و وقتی مطرح می‌کنند که توده‌ها نه برای تائيد خاتمی بلکه برای برای گفتن نه‌ی بزرگ به پای صندوق‌های رای رفته‌اند، به‌واقع به ورشکستگی جناح محافظه‌کار و سياستها و شيوه‌های حکومت داری آن اعتراف می‌کنند. در يک کلام بايد گفت که "جناح محافظه‌کار" نه ديروز قادر بود با روشهای سابق بر جامعه حکم راند و نه امروز قادر است وضع سابق را مجدداً به جامعه ايران برگرداند. واقعيت‌های عينی، حرکت رو به رشد جامعه، در حقيقت اين "بدتر" را کنار زده و شانس آلترناتيو بودن را از او گرفته است.

واقعيتی است که بين جناحهای مختلف رژيم تضاد وجود دارد، ولـی اختلاف و تضاد به‌هيچوجه آنطور که بدخواهان توده‌ها، جلوه می‌دهند بر سر آن نيست که جناحی دمکرات و اصلاح‌گرا و جناح ديگر "تماميت خواه" (توتاليتر)، ديکتاتور، جنايتکار و وحشی هستند. تضاد اينان تضاد روشهای سلطه‌گری است. واقعيت را بخواهيم اين جريان رو به رشد مبارزات مردم و شدت تضاد پائينی‌ها (مردم) با همه آن بالائی‌ها (حکومت) است که جناحهای رژيم را به تقلا برای حفظ نظام و ارائه راه‌حلهای مختلف برای جلوگيری از شورشهــای توده‌ای و انقلاب آنان به جان هــم انداختــه است. نکتــه بسيار مهمــی که در اين
رابطه بايد به آن توجه داشت اين است که فضا و شرايط متفاوت امروز جامعه ايران با اوضاع و احوال پيش از روی کار آمدن خاتمی حاصل توافقی است که نزديک به سه سال پيش بين بالاترين مقامات رژيم بوجود آمد. در واقعيت امر خاتمی حاصل سازش جناحهای متضاد رژيم بود و نه شکست يک جناح و پيروزی جناح ديگر (آنهم به دليل رای توده‌ها). در اوضاع و احوال کنونی جامعه در زمينه‌هايی سخت‌گيری‌های کمتری صورت می‌گيرد، مثلاً کمتر پاپيچ زنانی می‌شوند که مقررات جمهوری اسلامی را در مورد حجاب اسلامی نقض کرده‌اند. امروز در مقابل کسانی که "ولـی فقيه" را تنها در مقابل خدا مسئول می‌دانند، کسانی هم پيدا شده‌اند که می‌خواهند بر قامت اين پديده ذاتاً نابکار ردای قانونی بپوشانند و از ضرورت حاکميت قانون بر اعمال ولـی فقيه سخن می‌گويند. امروز در مقابل کسانی که صرف به‌کار‌گيری لفظ دمکراسی را کفر می‌خوانند، کسانی مدعی به راه‌‌انداختن مطبوعات آزاد هستند و سعی می‌کنند خود را دمکرات هم جلوه دهند. اينها تفاوتهاست و جای انکار نيست که برای مردم ايران که در يک شرايط جهنمی به بند کشيده شده‌اند همين تفاوتها حائز اهميت است.

ولـی بحث بر سر اين است که کدام فاکتورها باعث به‌وجود آمدن چنين فضايی شده است؟ ما در پاسخ به اين سئوال همانطور که پيش از اين گفته‌ايم دو فاکتور را اساسی می‌دانيم. اول مبارزات مردم و شرايط انفجاری جامعه که جناحهای مختلف رژيم را از ترس از دست دادن قدرت سلطه‌گری بر مردم، به سازش با يکديگر و اتخاذ سياست جديدی کشانده و دوم ضرورت تنظيم رابطه‌ای جديد با نيروهای امپرياليستی (علنی کردن رابطه) در جهت تسهيل سرمايه‌گذاری‌‌های اين نيروها در ايران. ولـی کسانی که اوضاع جديد را صرفاً دست‌ساز به‌اصطلاح اصلاح‌گرايان جلوه می‌دهند سعی می‌کنند آگرانديسمان کردن تفاوت‌های ذره‌بينی بين شرايط گذشته و امروز، مردم را به پشتيبانی از يک جناح حکومت بکشانند. آنها اينطــور جلوه می‌دهند که گويا يک جناح رژيم واقعاً اصلاح‌گراست و پشتيبانی مردم از اين جناح باعث شدت‌گيری اصلاحات در جامعه خواهد شد، ولـی آنها پنهان می‌کنند که اتفاقاً اين مبارزات مردم بر عليه هر دو جناح و کل رژيم جمهوری اسلامی است که بخشی از جناحهای رژيم را به فريادهای دروغين اصلاح‌طلبی کشانده است. تضاد فيمابين جناحها امروز بر سر چگونگی روند و حد و حدود تغييراتی است که سران اصلـی رژيم اصل آن را برای مقابله با مردم پذيرفته‌اند. در اين زمينه البته وضع آشفته‌ای وجود دارد طيف وسيعی را می‌توان در بين گردانندگان و پيشبرندگان امور جمهوری اسلامی مشاهده کرد. در يک سر اين طيف کسانی چون ملاحسنی و نقدی قرار دارند و کماکان از تکه‌تکه کردن مخالفين و به جرثقيل بستن آنها حرف می‌زنند و در سر ديگر کسانی که برای جلب توجه توده‌ها و کنترل مبارزات آنها حتی قربانی شدن رفسنجانی به عنوان يکی از خر مهره‌های رژيم را نيز لازم تشخيص می‌دهند. در اين ميان خود خاتمی را هم داريم که می‌کوشد از تندروی‌های هم جبهه‌ای‌هايش جلوگيری کند و يا "کار‌گزاران سازندگی" که طرفدار رفسنجانی است.

مدافعين خاتمی استدلال می‌کنند که برای گريز از تماميت‌خواهی بايد به پشتيبانی از جناح به‌اصطلاح اصلاح‌گرا برخاست و يا با اين جناح "همسو" شد_ که البته اين دومی اصطلاح زيرکانه‌ای است برای کمرنگ کردن واقعيت حمايت و پشتيبانی‌شان از خاتمی و کمتر زشت جلوه دادن اين امر. ولـی نمی‌گويند که اين جناحها که امروز دعوای خانگی با يکديگر دارند و با همه تمايزشان هدف خود را حفظ سيستم اقتصادی_ اجتماعی به‌غايت ارتجاعی کنونی قرار داده‌اند، هنگامی که موفق شوند با فريب توده‌ها و کسب حمايت و پشتيبانی از آنها و يا کمتر از اين با بازداشتن آنان از پيشبرد مبارزات خود بحران کنونی را از سر خود بگذرانند، چه وضعی برای مردم به‌وجود خواهند آورد! مردم را به شرکت در انتخابات به نفع خاتمی يا جناح به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان تشويق می‌کنند، ولـی نمی‌گويند در صورت اشغــال حتی همه کرســی‌های مجلس توسط اين جناح کدام قوانيــن به نفع توده‌های مردم قرار است در آنجا به تصويب برسد؟

تا آنجا که واقعيات عينی گواهی می‌دهند، چه در دو سال پيش که "انتخابات" دوم خرداد برگزار شد و چه امروز که مجلس ششم را با هياهوی تبليغاتی بر پا می‌نمايند، در مقابل مردم ايران آلترناتيو انتخاب بين بد و بدتر قرار نداشته است، بلکه سئوال واقعی که توده‌های ما به‌طور عينی با آن مواجه بوده و هستند اين است که بين تمکين به خاتمی و يا عدم اتکاء به او کداميک را بايد انتخاب نمايند. سئوال اين است که آيا مردم بايد به خاتمی اعتماد نموده و منتظر شوند تا او اوضاع جامعه را به نفع توده‌های ميليونی تحت ستم ايران تغيير دهد و يا بر‌‌عکس با تشديد مبارزات مستقلانه خويش بر‌عليه کليت رژيم (با هر جناح و دسته‌اش) و جلوگيری از هرز رفتن انرژی مبارزاتيشان روندی را پيش ببرند که به سرنگونی جمهوری اسلامی و نابودی ارتجاع خواهد انجاميد!

بحث اصلـی اينجاست که آيا واقعاً در مقابل مردم ايران همين يک انتخاب بين بد و بدتر قرار دارد؟ آيا به نفع زحمتکشان و ستمديدگان جامعه نيست که هم بد و هم بدتر را نفی و طرد نموده و به جای بازی در بساط رژيم، راه مستقل خويش را برای رهايی از حاکميت ننگين جمهوری اسلامی در پيش گيرند؟ (۴)

 


اپوزيسيون سازشکار در مقابل انتخاب بين بد و بدتر

 
يکی از اهداف مهم رژيم (هر دو جناح) از به‌راه انداختن تبليغات پر سر و صدا در مورد انتخابات مجلس ششم و "اساسی" و "سرنوشت ساز" جلوه دادن آن، انحراف افکار عمومی و دور کردن اذهان از مبارزات واقعاً سرنوشت‌ساز جاری کارگران و زحمتکشان‌ می‌باشد. مبارزاتی که امروز با شدت تمام گاه در شکلهــای انفجـاری در سراسر کشور جريان دارد و شدت‌گيری و گسترش هر چه بيشتر آن برای تعيين روندهای سياسی_ اجتماعی بعدی و سرنوشت آينده کشور واقعاً حياتی است (۵).

در مواجهه با اين خطر است که اپوزيسيون سازشکار يعنی همه کسانی که منافع خود را در حفظ نظام سرمايه‌داری وابسته ايران می‌بينند و يا کمتر از اين از انجام يک انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر بيشتر هراسناکند تا حفظ وضع نکبت بار کنونی، خود را به دامان رژيم آويخته‌اند. آنها که ظاهراً از توده‌ها و رنج و محروميت آنان سخن می‌گويند با احساس خطر از جانب کارگران و زحمتکشان به کمک رژيم شتافته‌اند تا او را در مهم و حياتی جلوه دادن "انتخابات" مجلس ششم ياری دهند. همانها که به نوبه خود می‌کوشند با برجسته کردن بيش از حد اهميت جريان مبارزه در بالا و تضادهای درون حکومت از پُر‌‌‌رنگی مبارزات جاری در خيابانها بکاهند (۶). به‌راستی که اين اپوزيسيون مجبور شده است بين بد و بدتر يکی را انتخاب کند. بدتر برای آنها همان پروسه تحولات انقلابی در جامعه است که مبارزات اميد‌بخش کنونی کارگران بخشی از آن را تشکيل می‌دهند. از ترس اين "بدتر" است که آنها به "بد" يعنی روند "تحولات" خاتمی پناه برده و به آن دل بسته‌اند. (۷)

 

 


انتخابات مجلس ششم، گدايی مشروعيت از توده‌ها


اگر نخواهيم عبارت سرنوشت‌ساز را برای انتخابات مجلس ششم به‌کار بريم، يقيناً می‌توانيم بگوئيم که اين انتخابات برای رژيم و حاميان و هاديان امپرياليست‌اش بسيار مهم و حياتی بود.

انتخابات مجلس ششم حدود ۷ ماه پس از جنبش دانشجويی ــ مردمی ۱۸ تير بر پا شد. يکی از نتايج گرانقدر جنبش اخير آن بود که آب پاکی بر روی همه آن تبليغاتی ريخت که می‌کوشيدند مردم ايران را دلبند به "اصلاحات" خاتمی و در اين رابطه مردمی که به سلطه رژيم جمهوری اسلامی تمکين نموده‌اند، جلوه دهند. جنبش ۱۸ تير انزجار و نفرت توده‌ها از رژيم جمهوری اسلامی را با برجستگی هر چه تمامتر آشکار ساخت و نشان داد که مردم ستمديده ايران جز به سرنگونی کل حاکميت جمهوری اسلامی به چيز ديگری نمی‌انديشند. رژيمی که می‌کوشيد با برگ خاتمی سلطه خود را مشروع و حاکميت ننگين خود را در نزد توده‌ها مقبول جلوه دهد، پس از جنبش دانشجويی_ مردمی ۱۸ تير در کنار همه بحرانهايش خود را بيش از گذشته با بحران مشروعيت و مقبوليت نيز مواجه ديد. برجسته شدن هر چه بيشتر عدم مشروعيت و مقبوليت رژيم می‌بايست به گونه‌ای از ذهن توده‌ها کنار زده شده و زايل گردد. انتخابات مجلس بهترين فرصت برای تحقق اين امر برای رژيم بود. در اين انتخابات رژيم بيش از هر وقت ديگر به کشاندن توده‌ها به پای صندوق‌های رای نياز داشت. مسئله به‌هيچوجه اين نبود که مردم به نفع کدام جناح رای خود را به صندوق‌ها خواهند انداخت بلکه اين نفس شرکت آنها در انتخابات بود که اهميت داشت و به تعبيری "سرنوشت ساز" بود. مسئله آن بود که حضور مردم در پای صندوق‌های رای در رسانه‌های گروهی منعکس شود. تصاوير آنها با اگرانديسمان لازم در تلويزيون‌ها نشان داده شود تا به اين ترتيب رژيم بتواند تاثيرات _ از نظر آنان "شوم" _ جنبش ۱۸ تير را از بين برده و برای خود به گونه‌ای مشروعيت دست و پا نمايد.

انتخابات مجلس ششم برای تغيير افکار عمومی جهان نسبت به رژيم جمهوری اسلامی و بخصوص مردم غرب نيز از اهميت حياتی برخوردار بود. رابطه جمهوری اسلامی با امپرياليستها و بر‌‌‌عکس که از پايان جنگ ايران و عراق شکل جديدی يافته و با آشکاری هر چه بيشتری پيش می‌رود (رابطه‌ای که در آن جمهوری اسلامی منابع و ثروت‌های ايران را به حــراج گذاشتــه و بانــک جهــانی و ديگر کمپانــی‌های امپرياليستــی همه سالــه دستــرنج کارگران و زحمتکشان ما را به صورت سودهای کلان نصيب خود می‌سازند.)، امروز بنا به الزامات شرايط می‌بايد يک رابطه معقول و منطقی جلوه داده شود. تجارت، عقد قراردادهايی برای سرمايه‌گذاری امپرياليستها در ايران، اقدامات بانک جهانی در رابطه با اعطای وام و غيره، همه، تقويت رژيم جمهوری اسلامی از طرف نيروهای امپرياليستی و کمک به او در پيشبرد سياستهای داخلـی‌اش را ايجاب می‌نمود. در اين راستا بود که "انتخابات مجلس ششم" مدتی به سر‌خط اخبار رسانه‌های غربی تبديل شد و نيروهای امپرياليستی، به‌خصوص امريکا از هيچ کوششی برای مهم و سرنوشت‌ساز و حتی "تاريخی" جلوه دادن آن "انتخابات"، برای مردم ايران و جهان کوتاهی نکردند.

در چنين اوضاعی تحريم انتخابات مجلس ششم از طرف نيروهای انقلابی و مترقی بيانگر درجه هشياری آنان در مقابل تبليغات فريبکارانه جمهوری اسلامی و نيروهای امپرياليستی مدافع اين رژيم بود که خود نشانگر درجه‌ای از دوستی و صميميت آنان با توده‌های رنجديده ايران می‌باشد.

 

 

 

 

سخن آخر:


آنچه امروز به نام توسعه سياسی و فاز اصلاحات از آن ياد می‌شود، کوششی برای ايجاد فضای باز کنترل شده‌ای در جامعه می‌باشد.

"انقلاب دوم"ی که گويا در دوی خرداد صورت گرفت، "غرش رعد در آسمان صاف و بی‌ابر" نبود. تا آنجا که به مسايل داخلـی جامعه ما مربوط می‌شود خاتمی در شرايطی به رياست جمهوری برگزيده شد که گسترش انفجارهای توده‌ای کوچک و بزرگ در اقصی نقاط ايران نشان می‌داد که ديگر تحمــل وضع موجود برای توده‌های تحت ستــم غيرممکن گشته و حتی اقشار بالا دست و بخشهای مختلف خود طبقه حاکم نيز به سختی آن را تحمل می‌کنند. اذعان به ورشکستگی شيوه‌های پيشين سلطه‌گری لزوم ايجاد سياستها و روشهای جديدی را برای تداوم سلطه جمهوری اسلامی در جامعه ايجاب می‌نمود. حال خاتمی با شيوه‌های جديد حکومت‌داری در مصدر کار قرار گرفته است تا در فضای جديدی که در جامعه ايجاد شده، توده‌ها را به قول خودشان از "فاز انقلاب" به "فاز اصلاحات" بکشانند. به عبارت روشن‌تر، به "فاز اصلاحات" روی آورند تا از "انقلاب" جلوگيری شود. (۸)

اما منظور از "اصلاحات" همانطور که پيشتر نشان داده شد، اصلاحات به نفع توده‌های مردم نيست (مغايرت حرف و عمل خاتمی در رابطه با توده‌ها آنقدر واضح است که فقط با طنز می‌توان از او به عنوان مدافع اصلاحات نام برد. مثلاً آنجا که زباناً از ايجاد شغل برای جوانان سخن می‌گويد و عملاً دسته دسته کارگران را به خاطر پيشبرد برنامه‌های اقتصاديش به نفع بانک جهانی از کار بيکار می‌کند)، تحت اين عنوان آنها انجام اصلاحاتی را به نفع بخشهايی از طبقه حاکم به آنها وعده می‌دهند و برای آنهاست که در عمل آزاديهايی قائل می‌شوند. معنی اين واقعيت آن است که امروز جمهوری اسلامی توسط خاتمی و دار‌‌و‌‌دسته‌اش برای کنترل جامعه بحران زده کنونی دست ياری به سوی بخشهايی از طبقه حاکم دراز کرده است و می‌کوشد با ميدان دادن به اين بخش، نه فقط نارضايتی آنها را تخفيف داده و خاموش سازد، بلکه توسط آنها مبارزات توده‌ها را کنترل و از مسير واقعی خود خارج نمايد. اين سياست را آنها، به‌خصوص از تجربه منفی شاه، آموخته‌اند.

شاه با اعمال ديکتاتوری گسترده چندين ساله خود چنان شرايطی در جامعه به‌وجود آورده بود که وقتی در فضای باز سياسی حاکم در آن دوره، بخشهايی از طبقه حاکم امکان نفس کشيدن پيدا نمودند، به جای اينکه در مقابل توده‌ها به کمک شاه بشتابند، شرايط را به گونــه‌ای ديدند که با مردم بر عليــه شاه همسو شدند. اين امر برای شاه يک پارامتــر منفی بود که در خارج شدن اوضاع از دست وی نقش مهمی ايفا نمود. خطای شاه آن بود که صدای انقلاب مردم را دير شنيد و در استمداد از هم طبقه‌ای‌های خويش که بتوانند با فريب توده‌ها، مبارزات آنان را کنترل نمايند، تعلل ورزيد. حال اين جانشينان به‌حق شاه می‌کوشند از تجربه تلخ شاه بياموزند. آنها به موقع دست به کار شده و پيش از آنکه "سيل" فرا برسد سعی می‌کنند سدهای لازم را در مقابل آن ايجاد نمايند. امروز بايد گفت که اتفاقاً آنها موفق شده‌اند توجهات زيادی را به طرف خود جلب نمايند و با تبليغات گسترده چنان فضای آلوده‌ای را ايجاد کرده‌اند که تنها با درايت لازم و با تکيه بر خواستها و منافع واقعی طبقات محروم جامعه می‌توان خود را از آن آلودگی محفوظ داشت. واقعيت اين است که نه در آن زمان، هنگامی که مثلا پزشکپور و بنی‌احمد از تريبون مجلس نطقهای غرای فريبکارانه‌ای در تقبيح سياستهای شاه ايراد می‌کردند و نه امروز که از طرف طبقات استثمارگر انتقادات غلاظ و شداد نسبت به وضع کنونی و يک بخش از رژيم مطرح می‌شود، به خاطر دفاع از مردم نيست و هيچکدام از اصالت برخوردار نبوده و نيستند. تاکيد روی اين واقعيت از آنجا اهميت دارد که امروز کسانی خاتمی و دار‌‌و‌دسته‌اش را نمايندگان بورژوازی‌ای تصور می‌کنند که به اصلاحات مترقی بورژوايی مشغول است و از اين رو دلشان را در پيش او به گرو می‌گذارند. اين قبيل افراد که بيش از اين منشاء همه بدبختی‌ها و مصائب جامعه را ناشی از اسلام و آخوندها قلمداد می‌کردند، (نه ناشی از سلطه امپرياليسم و بورژوازی وابسته در شکل حکومت آخوندی‌اش) حال در وجود خاتمی ملا، بورژوازی مترقی قرن ۱۸ را می‌بينند که عبا و عمامه را به خود پيچيده و در حال مبارزه با متحجرين غير بورژوا (لابد فئودال‌ها و آريستوکرات‌ها!!) است و باز نمی‌فهمند که در شرايطی که سيستم امپرياليستی بر سراسر جهان حکمفرمايی می‌کند، بورژوازی از هر نوعی که باشد جز قهر و ارتجاع نمی‌تواند تحويل جامعه دهد. واقعيت اين است که گردانندگان جمهوری اسلامی چه معمم و چه غير‌معمم همگی يا خود بورژوا هستند و يا خدمتگزار بورژواها می‌باشند و همه مسئله اين است که امروز با رشد و شدت‌گيری مبارزه طبقاتی در جامعه اين بورژوازی که همانا بورژوازی وابسته به امپرياليسم می‌باشد، با همه نمايندگان رسمی و غير‌رسمی‌اش به ميدان آمده‌اند تا در شرايط بحرانی جامعه، سيستم امپرياليستی حاکم بر کشور را در مقابل کارگران و زحمتکشان و توده‌هايی که از مظالـم اين سيستم جانشان به لب رسيده است، نجات دهند.


پاورقی‌ها:

۱_ حزب دمکرات کردستان از مردم درخواست نمود که "نمايندگان مورد اعتماد خود را روانه مجلس نمايند". در پاسخ به آنها بايد گفت اگر بپذيريم که تنها افراد انقلابی و مترقی می‌توانند نمايندگان مورد اعتماد مردم باشند، با توجه به قوانين و مقررات انتخاباتی که قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل ولايت مطلقه فقيه و موارد ارتجاعی ديگر از اين قبيل را برای کانديداتوری الزامی ساخته است، افراد مورد اعتماد مردم هرگز نمی‌توانند به مجلس شورای اسلامی راه يابند. حتی با تظاهر به‌اصطلاح مصلحتی به قبول آن اصول ارتجاعی نيز چنين امری امکان‌پذير نيست. علاوه بر همه سدها در مقابل کسانی که خواهان کانديداتوری می‌باشند اول سد هيات‌های اجرائی وزارت کشور قرار دارد که بايد مطابق شرايط کانديداها با موازين جمهوری اسلامی را تائيد نمايد و سپس گذشتن از خوان هيات‌های نظارت شورای نگهبان مطرح است. که اخيرا کار غربال کردن کانديداها را به آنجا رساندند که برای اينکه از عدم امکان نفوذ "غير‌خودی" در صف کانديداتورها مطمئن شوند حتی دست به تحقيق در زندگی خصوصی آنان تحت عنوان جمع‌آوری استشهاد محلـی زدند. در چنين اوضاعی معلوم است که جز يک مشت افراد سودجو و مرتجع که هرگز نمی‌توانند "نمايندگان مورد اعتماد مردم" باشند کس ديگری امکان راه‌يابی به مجلس نخواهد داشت. براستی حزب دمکرات به چه دليل قصد دارد بر تن "خودی‌های" جمهوری اسلامی يعنی دشمنان قسم خورده توده‌های رنجديده و از جمله توده‌های دلاور کردستان لباس "نمايندگان مورد اعتماد مردم" بپوشاند!؟

۲_ مثلاً در نشريه "نيمه اکثريتی" "اتحاد کار" از زبان مصطفی مدنی می‌شنويم که: "خاتمی در پيشبرد برنامه‌اش "جامعه مدنی و حکومت قانون" هنوز به هدف نرسيده ولـی جهتی را برگزيده که سر بدين سو دارد". ولـی (متاسفانه) "حرکت رو به جلوی خاتمی در چشم مردم همچنان يک منحنی افول دارد." و "خاتمی فقط توانسته است تعرض افسار‌گسيخته جناح راست عليه مردم را تا حدودی مهار کند. اما نتوانسته است انتظارات آنان را برآورده سازد." نتيجه آنکه: "ما بايد از کانديداهای مستقل و نيروهای راديکال جناح دوم خرداد پشتيبانی کنيم "(اتحاد کار شماره ۶۷) در حاليکه دوستان "راه ‌کارگر" جناب (!) مدنی بيشتر با مستمسک کوشش در تشديد تضادهای درونی حکومت است که ضرورت شرکت در انتخابات به نفع کانديداهای جناح خاتمی را مطرح ساخته‌اند.

۳_ از نظر "راه ‌کارگر" آنطور که در نوشته شالگونی (تک برگی شماره ۶۱) آمده است اين انتخاب و کمک مردم به اشغال کرسی‌های مجلس توسط جناح خاتمی گويا موجب تشديد تضادهای درونی حکومت می‌گردد.

۴_ مصطفی مدنی که متوجه چنين سئوالـی می‌باشد تحريم "انتخابات" را مساوی اقدامی برای سرنگونی رژيم فرض می‌کند". هر سازمان سياسی که .... سرنگونی حکومت را در دستور روز دارد، اين انتخابات را به طور قطع بايد تحريم کند" و آنوقت از اينکه در حال حاضر آلترناتيوی نيست که جای رژيم را بگيرد هشدار می‌دهد: "پرهيز داشته باشيم از اينکه اگر همين امروز حکومت سرنگون شد، مردم، هيچ آمادگی برای حاکميت بر سرنوشت خويش نداشته باشند".

اولاً تحريم يا شرکت در انتخابات يک امر مربوط به تاکتيک است. بسته به شرايط می‌توان انتخاباتی را تحريم نمود بدون اينکه انقلاب و امر سرنگونی رژيم در دستور روز قرار داشته باشد. اما در مورد آلترناتيو انقلابی چه کسی نمی‌داند که چنين آلترناتيوی تنها در بستر مبارزات توده‌ها شکل گرفته و تکوين می‌يابد. اينان تا زمانيکه چنين آلترناتيوی به‌وجود نيامده است همواره سازشکاری خود را با فقدان آن توجيه می‌کنند. با دعوت توده‌ها به شرکت در انتخاباتی که فقط ممکن است گرهی را برای ارتجاع بگشايد آلترناتيو انقلابی ساخته نمی‌شود.

۵_ جريان رو به رشد اين مبارزات، آن دسته از مزدوران رژيم را که ماموريت کنترل و سنگ‌اندازی در مقابل آن را دارند هم اکنون وادار کرده است با احساس ترس از آينده سياه خود و نظام حاکم فغان برآورند که: "در صورت عدم حل ريشه‌ای و سريع آن (مسايل کارگری) شاهد انفجاری بزرگ در محيطهای کارگری خواهيم بود که هيچ چيز برای هيچ کس باقی نخواهد گذاشت".

۶_ شالگونی مدعی است که شرکت مردم در "انتخابات" (منظور انتخابات مجلس ششم است) مانع گسترش اقدامات مستقيم و تشکل‌های مستقل آنها نمی‌شود.... چون "مجموعه‌ای از مبارزات به شدت متنوع و در ظاهر بسيار ناهمگون هستند که انقلاب را پيش می‌رانند". اين سخن موقعی درست بود که شرکت مردم در اين "انتخابات" واقعاً در خدمت امر انقلاب قرار می‌گرفت در حاليکه بر عکس، کشيده شدن توده‌ها به بساطی که رژيم گسترده در شرايط مشخص کنونی در نقطه مقابل رشد مبارزات آنها و به ضرر رشد جريان انقلاب می‌باشد.

۷_ اتفاقی نيست که يونسی وزير اطلاعات رژيم در طی سخنرانی که چندی پيش ايراد نمود از اينکه نيروهايی از اپوزيسيون (و به‌خصوص کسانی که قبلاً به مبارزه مسلحانه با رژيــم مشغــول بودند) به حمايت از جمهوری اسلامــی در برگــزاری انتخـابـات مجلس ششــم برخاسته‌اند، به خود باليد. البته بايد متذکر شد که اين بخش از اپوزيسيون از دو دسته نيروهای ضد مردمی و نيروهای خرده بورژوايی که همواره در توهم به سر می‌برند و به آسانی فريب تبليغات رژيم را می‌خورند تشکيل يافته است.

۸_ در اين رابطه مسئله مهم ديگری که اکيداً بايد مورد توجه قرار گيرد رابطه فيمابين جمهوری اسلامی و امپرياليستهاست. خاتمی در تداوم و تکميل سياستهای رفسنجانی برنامه‌ای را دنبال می‌کند که در خدمت ايجاد زمينه‌های هر چه بيشتری جهت رشد و گسترش سرمايه‌گذاريهای امپرياليستی قرار دارد. بنا به چنين الزاماتی و به منظور تقويت جمهوری اسلامی در مقابل توده‌های رنجديده ايران، امپرياليستها امروز می‌کوشند ضمن "عادی" کردن رابطه خود با رژيم، به تدريج عنوان تروريسم و بنيادگرايی اسلامی را در تبليغات جهانی خويش از جمهوری اسلامی حذف نموده و آنرا به جمهوری مدافع اسلام معتدل و رژيم ميانه‌رو ملقب سازند.