بخش اول

 

پیشگفتار

 

 

     پس از انتشار متن "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" انتظار می رفت که مرکزیت "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" ناگزیر شود دست به تحلیل مسائل مبرم و حاد جنبش ما بزند و به هرحال نظر خود را دقیقا در هر مورد روشن کند، ولی انتشار جزوه "پاسخ به مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" نشان داد که این انتظار آشکارا بیهوده بوده است و نویسنده یا نویسندگان "جزوه" از همان آغاز با این مانور که: "ما نمی توانستیم صرفا به کپیه کمرنگ آن بپردازیم و از کنار نسخه اصلی بی تفاوت بگذریم" (ص3) و با اعلام این که رفیق اشرف "کپیه کمرنگ" "نسخه اصلی" یعنی رفیق مسعود است، بحث را به کانال انحرافی پاسخ به " نسخه اصلی" که در متن جزوه "پاسخ" معلوم می شود آن هم بالاخره رفیق مسعود نیست، بلکه دبره است، می کشاند و دیگر لازم نیست توضیح دهیم که از زمان پیدایش تئوری مبارزه مسلحانه تاکنون همه اپورتونیست ها به رهبری کمیته مرکزی خائن حزب توده در این زمینه مشغول قلم فرسائی بوده اند.  لذا نباید انتظار چیز تازه ای را از این جزوه داشت و از قضا هیچ انتظار تازه ای را هم برآورده نمی کند.

 

     هر خواننده ساده "مصاحبه با رفیق ..."، حداقل انتظار داشت که مرکزیت سازمان به این انتقاد صریح رفیق که می گفت سازمان هیچ تحلیلی از وضعیت طبقاتی دولت کنونی ارائه نکرده و در نتیجه نیروهای جنبش و هواداران سردرگمند، صراحتا پاسخ دهد.  ولی اتفاقا مطلبی که در سراسر این نوشته به آن اشاره نمی شود همین مطلب است، ولی در عوض یک بخش کامل از "جزوه" صرف انتقاد نظرات دبره از حزب می شود که نه موردی دارد، نه تازگی و نه دقت و صحت.

 

     لذا پاسخگوئی به این جزوه آن اهمیت ایدئولوژیکی را که می توانست برای حل مشکلات تئوریک امروز جنبش ما داشته باشد، فاقد است و پاسخگوئی به آن شاید صرفا برای تشریح شیوه برخورد مرکزیت سازمان مفید باشد.  زیرا این نوشته صراحتا آن چه را که رفیق اشرف در مورد بی پرنسیبی اپورتونیسم حاکم بر مرکزیت سازمان عنوان می کند، به اثبات می رساند.

 

     ما در این جا سعی می کنیم ابتدا به چند نکته ای که مخصوصا طرح آن ها امروز از مسائل حیاتی جنبش ماست اشاراتی کنیم و سعی کنیم به هر حال از خلال مطالب پراکنده این جزوه دریابیم که بالاخره نظر مرکزیت سازمان در این مورد چیست و سپس به چند نکته که پیرامون مصاحبه رفیق اشرف طرح شده اشاره می کنیم و مخصوصا نشان می دهیم که چگونه نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." برای آن که بحث را از شکل مشخص خود به مسیر بحث های عقیم اپورتونیست ها در نُه سال گذشته بیاندازند، چگونه سخنان رفیق اشرف را تحریف می کنند.

 

     ولی پاسخگوئی به همه آن چه که در این جزوه آمده، فعلا در این مقاله لازم نیست.  بدون اغراق می توان گفت تقریبا تمام جملاتی که در این جزوه آمده اگر حاوی حداقل یک اشتباه اصولی نباشد، بدون تردید بی مورد و نابجا ادا شده و کار پاسخگوئی به آن ها اگر بخواهد وارد جزئیات شود از همان مسیر انحرافی  سر درمی آورد که خود جزوه "پاسخ" از همان آغاز آگاهانه بدان قدم گذاشته و به نظر ما کشاندن مبارزه ایدئولوژیک در این شرایط حساس به آن مسیرهای انحرافی برای جنبش انقلابی خلق ما زیانی جبران ناپذیر دارد.

 

 

 

 

1- پایگاه طبقاتی دولت کنونی:

 

 

     رفیق اشرف در مصاحبه خود با بیان این که به نظر او پایگاه طبقاتی دولت کنونی همان بورژوازی وابسته است، به تشریح وظایفی می پردازد که در چنین شرایطی برعهده کمونیست ها و مخصوصا "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" است و در همین مصاحبه صراحتا از مرکزیت سازمان انتقاد می کند که تحلیلی از پایگاه طبقاتی دولت کنونی ارائه نکرده و از آن جا که تحلیل طبقاتی دولت پایه اساسی هرگونه برنامه مبارزاتی کمونیستی است، این انتقاد دوم را به مرکزیت سازمان وارد می کند که این مرکزیت فاقد برنامه مبارزاتی است و به همین دلیل این انتقاد سوم بر "شعار تشکیل حزب" وارد می شود که این شعار تشکیلاتی بدون برنامه مبارزاتی، شعاری بی محتوا ست.

 

     به هر حال پایه همه مطالب مطروحه در مصاحبه را، چه آن ها که متوجه کل جنبش است و چه آن ها که مخصوصا متوجه مرکزیت سازمان است، همین تحلیل از ماهیت دولت تشکیل می دهد.  ولی بسیار جای تعجب است که اتفاقا در همین مورد جزوه "پاسخ" ساکت است(1) و اگر پراکنده گوئی های نویسنده یا نویسندگان جزوه نبود ما در این قسمت هیچ مطلبی برای پاسخگوئی نداشتیم، ولی اکنون در این جا سعی می کنیم از میان پراکنده گوئی های این جزوه دریابیم نظر مرکزیت سازمان در مورد حاکمیت کنونی چیست.  در صفحه 27 مطلبی ذکر شده که از آن می توان فهمید که از نظر نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" قیام بهمن ماه در تحلیل نهائی به نفع خرده بورژوازی و بورژوازی تمام شده است.  "جزوه" می پرسد: "چه چیز باعث شد که سرنوشت قیام حماسی خلق دستخوش تاراج بورژوازی(2) و خرده بورژوازی که نمی خواهند و نمی توانند امپریالیسم را از پای درآورند، شوند؟ ".

 

     و یا در جائی دیگر جمله ای می خوانیم که نشان می دهد از نظر جزوه "پاسخ"، "روحانیت مبارز در حاکمیت کنونی شریک است".

 

     "... روحانیت مبارز را (در حالی که خود در حاکمیت شریک است) متقاعد کنیم..." (ص 31 جزوه "پاسخ...").

 

     و در صفحه بعد، از یکی از جملات نوشته باز این گونه برمی آید که: "قشر بالای خرده بورژوازی" نیز در حاکمیت شریک است. "پس از قیام از آن جا که قشر بالای خرده بورژوازی در قدرت سیاسی حاکم بر جامعه سهیم شده است..." (ص 32 "پاسخ به...").

 

     و کمی بعد صراحتا از شراکت خرده بورژوازی با بورژوازی در حاکمیت کنونی سخن می گوید: "خرده بورژوازی هرگاه به حاکمیت برسد یا هم چون شرایط فعلی با بورژوازی در حاکمیت شریک شود..." (ص34 جزوه "پاسخ به...").

 

     و باز در صفحه 35 از تکیه زدن روحانیون مبارز خرده بورژوا بر مسند حاکمیت صحبت به میان می آید: "... هرگز نمی خواست خرده بورژوازی(3) را در حالی که بر مسند حکومت تکیه زده متقاعد کند که..." (ص35 جزوه "پاسخ...").

 

     برای آن که بدانیم از نظر "جزوه پاسخ..." مسیر آینده این حاکمیت که تا این جا معلوم شد روحانیون مبارز، خرده بورژوازی، بورژوازی و بورژوازی وابسته در آن شریکند(4) در چه مسیری حرکت می کند، به این جمله توجه کنید: "بورژوازی نیز رندانه دارد قدرت را قبضه می کند.  او بیش از هر چیز در فکر ترمیم خرابی های سیستم کمپرادوری با پوشش اسلامی است." (تکیه از ماست ص46).  اگر این "بورژوازی" همان بورژوازی غیروابسته و ملی باشد که عمل او در "ترمیم خرابی های کمپرادوری" نه تنها "رندانه" نیست، بلکه "احمقانه" است. زیرا به هر حال تیشه به ریشه خود می زند و "سیستم کمپرادوری" به هر حال باعث اسارت و نابودی "بورژوازی ملی" می شود و این مطلب را دیگر رفیق مسعود نگفته که به خواننده توصیه کنیم برای آن که بفهمند این حرف چقدر بی پایه است، بروند کتاب "انقلاب در انقلاب" رژی دبره را بخوانند(ص36)، بلکه رفیق جزنی توضیح داده است که ظاهرا عقایدش از همان سال 53 در سازمان آغاز به قبول کرد و فقط اتفاقا پس از شهادت همه اعضای مرکزیت سابق و در سال 56 توسط مرکزیت کنونی، جانشین عقاید رفیق مسعود شده(ص7).

 

     یا منظور از "بورژوازی" همان بورژوازی وابسته است که دیگر نه کلمه "رندانه" برای او مناسب است و نه "دارد قدرت را قبضه می کند" به او مربوط می شود، زیرا علی الاصول او از قدرت ساقط نشده بود که در صدد قبضه کردن آن باشد.

 

     ولی اگر منظور از کلمه عام "بورژوازی" هم بورژوازی وابسته باشد و هم بورژوازی غیروابسته مشکل بزرگ تر می شود و آن اینست که چگونه کسانی که این قدر از دست رفیق اشرف به جهت نادیده گرفتن تضادها در درون صف خلق و دشمنانش می نالند، خود یکباره و حتی بدون کوچک ترین اشاره ای این دو را که در هر حال با یکدیگر تضادهائی دارند، در یک جا جمع می کنند؟  آیا نویسنده یا نویسندگان "جزوه" نمی خواهند بگویند حکومت در کف "بورژوازی ملی" است؟  ولی همان طور که رفیق اشرف گفته به خاطر فقدان پرنسیب "جرأتش" را ندارند(6).

 

     با درخشان ترین جمله ای که در این مورد در جزوه "پاسخ" آمده به این نقل قول های کسل کننده خاتمه می دهیم و آن گاه به بررسی این موضوع می پردازیم که چگونه صاحبان چنین تحلیلی از وضع طبقاتی دولت به جنگ رفیق اشرف می روند.  به این جمله مخصوصا توجه کنید، ما هم به سبک نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" توصیه می کنیم که این جمله مخصوصا دوباره خوانده شود: "... در این شرایط خرده بورژوازی جمهوری اسلامی خویش را به دست نمایندگان بورژوازی سپرده است تا زیر پوشش نام آن تمام خرابی های مبتلا به سرمایه داری وابسته را ترمیم نمایند."*

 

     جمهوری اسلامی از آن خرده بورژوازی است.  خرده بورژوازی آن را به دست بورژوازی می سپارد و به او سفارش می کند که خرابی های سیستم کمپرادوری را ترمیم کند.  یکی از عالی ترین نمونه های تحلیل مارکسیستی.  تا امروز تحلیل مارکسیستی پس از بررسی نظام طبقاتی جامعه و تعیین طبقه یا طبقات حاکم بر تولید و مبادله و بررسی نظام حکومتی در ارتباط متقابل با آن روابط، وضعیت طبقات حاکم بر هر سیستمی را روشن می کردند، ولی در این جا می بینیم که نظام حکومتی جامعه به طبقه ای تعلق دارد که طبقه دیگری را مأمور می کند تا منافع طبقه سومی را تأمین نماید، بحث بسیار جالبی است.

 

     البته در تاریخ گاه اتفاق افتاده است که طبقه ای برای آن که موجودیت خود را حفظ کند، موقتا از قدرت دست برداشته و آن را به افراد یا اقشاری سپرده است که فکر می کرده در این شرایط بهتر از خودش می توانند نظام طبقاتی موجود را به نفع او حفظ کنند.  مارکس در هیجدهم برومر لوئی بناپارت یکی از این موارد را در بررسی تحول انقلاب 1848 فرانسه مطرح می کند و نشان می دهد که بورژوازی برای آن که نظام موجود را حفظ کند، قدرت دولت را به کف رذلی چون لوئی ناپلئون و اراذلی چون اراذل  جمعیت 10 دسامبر سپرد.  ولی این بحث را مبادا با بحث نویسندگان جزوه "پاسخ..." مخلوط کنید، در آن جا بورژوازی قدرت سیاسیش را واگذار می کند تا قدرت اقتصادیش حفظ شود.  در این جا خرده بورژوازی قدرت سیاسیش را واگذار می کند تا قدرت اقتصادی بورژوازی کمپرادور حفظ شود و این دیگر "ابداعی" در مارکسیسم است که از "ابداع" های رفیق مسعود که از زمین جدا شده و رفیق اشرف که "در هوا معلق" است، جالب تر است و در واقع نه از "زمین جدا شده" و نه "درهوا معلق است"، بلکه از سر روی زمین قرار دارد.

 

 

 

 

2- تسلیح توده ها:

 

 

     می بینیم که به هر حال بین درک رفیق اشرف از پایگاه طبقاتی دولت با درک نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." تفاوت بسیار موجود است.  رفیق اشرف اعلام می کند که هنوز بورژوازی وابسته بر مسند حاکمیت است و از همه طبقاتی که از حاکمیت بورژوازی وابسته به امپریالیسم رنج می برند می خواهد که مسلح بمانند و مبارزه مسلحانه را سازمان دهند و در عین این که بر ضرورت همه اشکال مبارزه تأکید می کند و مخصوصا می گوید هر شکل از مبارزه که بتواند حقی از حقوق پایمال شده این خلق را از دشمنانش بگیرد، باید انجام پذیرد، ولی در عین حال باید فهمید که همه این مبارزات و همه این سازمان های مبارزاتی که به وجود خواهد آمد، در صورتی که متوجه نباشیم که شکل اصلی مبارزه در شرایط حاکمیت بورژوازی کمپرادور همچنان مبارزه مسلحانه است و لذا هرگونه سازماندهی باید با توجه به سازماندهی مبارزه مسلحانه خلق و اصلی و اساسی بودن این سازماندهی برای حفظ هرگونه سازمان دیگری صورت پذیرد، به موفقیت نخواهیم رسید.

 

     نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." این نظر را به ریشخند می گیرند و می پرسند!! مگر نه این که هر طبقه ای که به حاکمیت دست یابد، خود به نیروی حافظ نظم بدل می شود؟ (ص31).

 

     روحانیون مبارز که مخصوصا در مصاحبه مورد خطاب رفیق اشرف قرار دارند و قشر بالای خرده بورژوازی و حتی تمام خرده بورژوازی در حاکمیت شریک شده اند و لذا دیگر فراخواندن آن ها به تسلیح توده ها معنی ندارد: "... از آن جا که قشر بالای خرده بورژوازی در قدرت سیاسی حاکم بر جامعه سهیم شده است، نیروهای مسلح تحت رهبری او از موقعیتی که می شد آن را نوعی تسلیح توده ای نامید، جدا شده و به صورت دسته های خاص افراد مسلح (پلیس- ارتش دائمی) که مافوق جامعه قرار داده شده و خود با آن بیگانه می شود در می آیند." (ص32) (7).

 

     وقتی بحث حول این محور می چرخد، گفته هواداران جمهوری اسلامی چقدر منطقی به نظر می رسد: "شما سلاح را برای چه می خواهید؟  اگر برای مقابله با امپریالیسم سلاح می خواهید که این وظیفه ارتش ملی و اسلامی است و باید آن را به عهده گیرد و اگر سلاح را برای مقابله با دولت و قیام بر ضد حکومت می خواهید که ما هرگز اجازه چنین کاری را به شما نخواهیم داد..." (8).

 

     قسمت مهمی از "جزوه" مصروف بحث در این زمینه می شود که ما برای تشریح خطوط آن همین را کافی می بینیم.  اکنون بررسی کنیم و ببینیم اختلاف در چه بود و به اختلاف در چه تبدیل شد.

 

     رفیق اشرف می گفت بورژوازی وابسته حاکم است و همه نیروهای ضدامپریالیست از جمله روحانیون مبارز و خرده بورژوازی ملی را باید متقاعد کرد و جزو وظایف تبلیغاتی این مرحله کمونیست هاست که مسلح نگاه داشتن خلق و سازمان دادن مقاومت و مبارزه مسلحانه خلق به نفع همه است.  جزوه "پاسخ..." معتقد است که روحانیون و خرده بورژوازی در قدرت سهیم اند، لذا اجازه تسلیح توده ها را علیه خود نمی دهند.  اندکی توجه نشان می دهد که منشأ این اختلاف، نه در موضوع تسلیح توده ها، بلکه در دو درک متفاوت از ماهیت طبقاتی دولت نهفته است.  یکی معتقد است حاکمیت همچنان در کف امپریالیسم و بورژوازی وابسته به اوست و این وظیفه تبلیغاتی را در مقابل خود قرار می دهد که به روحانیون مبارز و خرده بورژوازی حتی اگر دچار توهم شرکت در حاکمیت شده اند بفهماند که این توهمی بیش نیست و از آن ها بخواهد که مبارزه ضدامپریالیستی را همچنان ادامه دهند و مجدانه در راه سازمان دادن شکل اصلی مبارزه ضدامپریالیستی یعنی مبارزه مسلحانه با سایر نیروها همکاری کنند و دیگری معتقد است که خرده بورژوازی همراه با بورژوازی در حاکمیت شریک است و لذا نه تنها علاقه ای به تسلیح توده ها ندارد، بلکه در خلع سلاح آن ها مستقیما ذینفع است.

 

     نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." اگر می خواستند در مسیر اصلی بحث کنند می بایست نظر خود را در مورد پایگاه طبقاتی دولت در مقابل نظر رفیق اشرف قرار دهند، ولی بحث اصلی را رها کرده اند و در زمینه ای بحث می کنند که دیگر اساس ندارد.

 

     زمانی یکی از روحانیون قشری در بحث با کسروی پرسیده بود: "آقای کسروی شما که خدا را قبول ندارید پس بگوئید ببینم چه کسی جبرئیل را نزد پیامبر فرستاد؟"  در این بحث یک اشتباه معرفتی وجود داشت و یک اشتباه متدولوژیک: اولا کسروی منکر وجود خدا نبود و ثانیا اگر کسی به وجود خدا معتقد نباشد به طریق اولی مسئله وحی و آمدن جبرئیل به نزد پیامبر را نیر قبول نخواهد داشت.  بحث جزوه پاسخ به رفیق اشرف نیز به همین صورت درآمده.  رفیق اشرف می گوید من قبول ندارم که خرده بورژوازی* در حاکمیت سهیم است و خرده بورژوازی را باید برای ادامه انقلاب "متقاعد" نمود (البته تا جائی که خود متقاعد نیست) و این ها می گویند خرده بورژوازی حاکم چگونه اجازه خواهد داد که توده ها برعلیه او مسلح شوند.

 

     اکنون با نظری کوتاه به این که جزوه "پاسخ..." این بحث بی اساس را تا کجا ادامه می دهد به این جمله توجه کنید: "... اگر او در پروسه قیام در ایران بود (9) می توانست متوجه شود که چگونه روحانیت وقتی پیروزی مورد نظرش برایش مسلم شد، به سرعت و با تمام نیروی خود کوشید از تسخیر پادگان ها توسط توده های ستمکش و تسلیح آن ها جلوگیری کند." (ص31).

 

     اگر رفیق اشرف "در ایران بود" و این کار روحانیون را می دید، لابد امروز از آن ها نمی خواست که مردم را مسلح کنند، ولی اگر او پس از قیام "در ایران بود" می دید که چگونه همین اپورتونیست ها که امروز رفیق اشرف را به تمسخر می گیرند که چقدر ساده لوح است که می خواهد روحانیون مبارز را متقاعد کند که از خلع سلاح خلق توسط بورژوازی وابسته جلوگیری نمایند از دولت بازرگان که به نظر نویسنده "جزوه" دیدیم که عبارتست از حکومت خرده بورژوازی، بورژوازی، روحانیت مبارز و احیانا بورژوازی وابسته (در این مورد بالاخره حرف صریحی از نویسنده یا نویسندگان جزوه نشنیدیم) بود، قاطعانه می خواستند که ارتش موجود را منحل کند و ارتش خلقی را بپا نماید و به این منظور حتی راه پیمائی هم ترتیب می داد و به طرف خانه رهبر خرده بورژوازی نیز راه پیمائی می کرد.  آیا تصور رفیق اشرف بیهوده است که از خرده بورژوازی به حکومت نرسیده بخواهد مسلح شوند و مسلح بمانند یا تصور اپورتونیست های مرکزیت سازمان که تشکیل ارتش خلق را از دولت بازرگان می خواست.  بگذارید در این زمینه بیش تر از این پیش نرویم.

 

     به هر حال پس از این همه ریشخندها که نثار رفیق اشرف می شود که از چه کسانی می خواهد مانع خلع سلاح مردم شوند، می بینیم که نویسنده یا نویسندگان "جزوه" به این لاف می زنند که: "سازمان در تمام بیانیه ها، قطعنامه ها و در هر فرصتی مجدانه ضرورت انحلال ارتش سابق و تشکیل ارتش نوین انقلابی خلق را که چیزی جز تسلیح توده ها نیست که دقیقا عبارتست از تشکیل ارتش توده ای متشکل از کارگران، دهقانان و زحمت کشان که سربازان و درجه داران و افسران جزء انقلابی به آن ها پیوسته اند را مطرح ساخته است.  سازمان بارها خارج کردن سلاح از دست توده ها را خیانتی آشکار نسبت به آرمان خلق شمرده است..." (ص29) و با مراجعه به متن این اعلامیه ها معلوم خواهد شد که در این گناه، مرکزیت سازمان بیش از رفیق اشرف پیش رفته و او هم از کسانی خواسته است مانع خلع سلاح شوند که همگی جزو استثمار شوندگان نیستند.

 

     به هر حال اگر می بینیم بحث با رفیق اشرف از طرف جزوه "پاسخ" براساس هیچ اصولی صورت نمی گیرد صرفا به این دلیل است که اپورتونیسم به هیچ اصلی پایبند نیست.

 

 

 

 

 

3- شعار سیاسی مستقل:

 

 

     رفیق اشرف در مصاحبه خود اظهار می دارد که در شرایط کنونی طبقه کارگر شعار سیاسی خاص خود را ندارد و شعارهای سیاسی این مرحله را طبقه کارگر به صورتی تعیین می کند که برای همه نیروهای ضدامپریالیست قابل قبول و در نتیجه بین آن ها مشترک باشد و اضافه می کند که فقط در زمینه مبارزه صنفی (10) می توان شعارهای خاص طبقه کارگر را عنوان نمود و جنبش مستقل طبقه کارگر اساسا جنبه تشکیلاتی و تبلیغاتی دارد.  این گفتار ساده و صریح بیش از همه سخنان رفیق اشرف در موارد دیگر موجبات خشم و برافروختگی نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." شده و مغشوش ترین و بی پایه ترین قسمت های این جزوه را به وجود آورده است.

 

     در این جاست که جزوه "پاسخ..." پس از یک رشته حملات چپ و راست (11) به رفیق اشرف و با تکرار خشم آلود جملاتی از این قبیل که: "... باید پرولتاریا را در سازمانی جداگانه که خط و مرز کاملا مشخصی با سایر طبقات دارد متشکل کنیم." که بدون این که خود بدانند در واقع تأییدی است بر گفته رفیق اشرف دائر بر جنبه تشکیلاتی و تبلیغاتی داشتن صف مستقل پرولتاریا در این مرحله که به این گونه به انتقاد از این نظر می پردازد: " رفیق اشرف معتقد است در شرایط کنونی طبقه کارگر شعار سیاسی مستقلی برای خود ندارد."  ما می پرسیم منظور از "شرایط کنونی" چیست؟  اگر منظور رفیق در مرحله کنونی انقلاب باشد که ادعائی پوچ است. اگر منظور از "شرایط کنونی" همین وضعیت فعلی باشد می توان پرسید پس چه تغییری در اوضاع باید پدید آید تا طبقه کارگر بتواند شعارهای سیاسی مستقل خود را مطرح سازد؟".

 

     منظور رفیق اشرف از "در شرایط کنونی" اتفاقا هم "در مرحله کنونی" و هم "همین وضعیت فعلی" است که ناگزیر جزئی از مرحله کنونی است.

 

     پس از این که چندین بار به انحای گوناگون عنوان شد که چگونه می تواند طبقه کارگر در این مرحله شعار سیاسی مستقل نداشته باشد و چگونه کسی که این حرف ها را می زند کمونیست است و غیره، بالاخره هیچ اشاره ای به یکی از شعارهای سیاسی مستقل و خاصی که در این مرحله به پرولتاریا اختصاص دارد مطرح نمی شود جز شعار جمهوری دموکراتیک خلق که اتقاقا در مورد آن گفته می شود: "... شعار استراتژیک طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک توده ای ضمن این که شعار مستقل است، یعنی آشکارا همواره چیزی بیش از شعارهای خاص سایر اقشار و طبقات خلق را مطرح می کند ولی ماهیتا چنان است که امکان گردآوردن و تشکل همه نیروهای انقلاب حول آن فراهم است." (تکیه از ماست، ص40).

 

     پس ماهیت شعار "جمهوری دموکراتیک توده ای" آنست که به گونه ای تنظیم شده که سایر طبقات ضدامپریالیست را هم در مرحله کنونی دربر می گیرد، یعنی شعاری است که بازگو کننده منافع آن طبقات نیز هست، یعنی بین طبقه کارگر و آن طبقات مشترک است و درست به همین دلیل است که می توان آن طبقات را نیز گرد این شعار فراهم آورد. (12)

 

     ولی اگر شعار "جمهوری دموکراتیک توده ای" چیزی بیش از شعارهای خاص سایر اقشار و طبقات خلق دارد، اتفاقا در جنبه تشکیلاتی آن نهفته است و بنا به گفته خود جزوه "پاسخ..." لازمه تحقق این "چیزی بیش از..." به این بستگی دارد که "... هژمونی کدامیک از اقشار و طبقات خلق در انقلاب تأمین شود." (ص40) و تأمین هژمونی همان مسئله سازماندهی است و درست به همین جهت است که رفیق اشرف در مصاحبه خود می گوید که روشنفکران پرولتاریا از هم اکنون باید در جریان سازماندهی مبارزات سایر طبقات و مخصوصا دهقانان و خلق های تحت ستم، به خصوص در جریان سازمان دادن عمده ترین شکل این مبارزه یعنی مبارزه مسلحانه دهقانان و خلق های تحت ستم، فعالانه شرکت کنند و زمینه تأمین هژمونی پرولتاریا را فراهم نمایند و در هیچ جا کار تشکیلاتی و سازماندهی طبقه کارگر را نفی نمی کند، بلکه این کار را برای روشنفکران طبقه کارگر چنان فرض می گیرد که ذکر آن را ضروری نمی بیند.

 

     به هر حال پس از آن که رفیق اشرف در مورد این که طبقه کارگر در این مرحله فقط در زمینه صنفی می تواند شعار مستقل داشته باشد به ریشخند گرفته شده، باز محض تبرک و تقرب جزوه "پاسخ..." جمله ای از لنین نقل می کند که از قضا دقیقا بازگوکننده همین سخن رفیق اشرف است: لنین می گوید: "پرولتاریا در مبارزه اقتصادی کاملا تنهاست.." لنین ادامه می دهد: "... حال آن که در مبارزه دموکراتیک یعنی در مبارزه سیاسی طبقه کارگر تنها نیست." (ص44)

 

     پس از طرح مسئله و انتقاد از نظر رفیق اشرف به شیوه ای که در بالا آمده باز به عنوان روشن کردن وظائف تاکتیکی و استراتژیکی مرحله کنونی در جزوه "پاسخ..." جمله ای می آید که حتما باید دوبار خوانده شود تا هم وظیفه تاکتیکی را روشن کند و هم وظیفه استراتژیکی را: "به اعتقاد ما مبارزه سیاسی طبقه کارگر اساسا مبارزه ای است در راه سوسیالیسم.  این مبارزه در شرایط کنونی در بُعد تاکتیکی آن، مبارزه ای است در راه خواست های سیاسی- طبقاتی پرولتاریا و در بُعد استراتژیک آن، مبارزه ای است در راه استقرار جمهوری دموکراتیک و انقلابی خلق..." (ص44). 

 

     مطلب کلی که هیچ کس حق ندارد در مورد صحت آن شک کند این است که "مبارزه سیاسی طبقه کارگر اساسا مبارزه ای است در راه سوسیالیسم"، ولی ما حق داریم که بپرسیم ذکر این مطلب در این جا چه موردی دارد؟  آیا رفیق اشرف منکر این موضوع بوده و یا در تعیین تاکتیک و استراتژی مبارزه در مرحله کنونی مؤثر بوده؟  نظری به دنباله جمله نشان می دهد که چندان ارتباط مستقیمی هم با استراتژی این مرحله و تاکتیک شرایط کنونی ندارد.  هدف استراتژیک مبارزه در مرحله کنونی "جمهوری دموکراتیک و انقلابی خلق" می باشد و تاکتیک آن هم "در شرایط کنونی" ، "مبارزه ای است در راه خواست های سیاسی- طبقاتی پرولتاریا".

 

     ما در این جا کاری به آن هدف بسیار دور دست سوسیالیسم و هدف نزدیک تر ولی به هر حال دور دست استراتژیک مرحله کنونی یعنی "جمهوری دموکراتیک و انقلابی خلق" نداریم و رفیق اشرف هم در جزوه خود با فرض این که اينها مسائلی از جنبش است که به طور کلی حل شده و باید وسائل نیل به آن ها را در "شرایط کنونی" شناخت و به کار بست یعنی به تاکتیک کنونی که وظیفه کمونیست ها را از نظر نویسنده یا نویسندگان آن جزوه "پاسخ..." تعیین می کند، می پردازیم و می بینیم که مبارزه در شرایط کنونی در "بُعد تاکتیکی" آن، مبارزه ای است در راه خواست های سیاسی- طبقاتی پرولتاریا.  ما در بالا دیدیم که هر چند نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" از آن که رفیق اشرف گفته است "طبقه کارگر در شرایط کنونی شعار سیاسی مستقل خاص خود ندارد" برآشفته شده اند ولی در عین حال جز یک شعار سیاسی مستقل و خاص طبقه کارگر در این مرحله پیدا نکرده اند و آن هم شعار "جمهوری دموکراتیک و انقلابی خلق" است که بعدا می بینیم آن هم یک شعار استراتژیک است.  پس آن "خواست های سیاسی- طبقاتی پرولتاریا" که "تاکتیک" کنونی مبارزه را تعیین می کنند، کدام اند؟  آیا در تحلیل نهائی جز همان مبارزات اقتصادی چیز دیگری است.

 

     وانگهی مگر تاکتیک نباید منعکس کننده خواست های برنامه استراتژیک باشد.  مگر برای تحقق برنامه استراتژیک که "جمهوری دموکراتیک و انقلابی خلق" است، خود جزوه "پاسخ..." نپذیرفت که مستلزم اتحاد پرولتاریا و سایر طبقات تحت رهبری پرولتاریاست.  پس چرا در این وظیفه تاکتیکی، وظیفه پرولتاریا در متشکل کردن و رهبری سایر طبقات منعکس نیست.  وظیفه کمونیست ها به طور تاکتیکی پیش بردن "خواست های سیاسی- طبقاتی پرولتاریا" است و در قبال طبقات دیگر فعلا و از لحاظ تاکتیکی وظیفه ای شناخته نمی شود، در حالی که تحقق هدف استراتژیک مبارزه لازمه اش تشکل همه طبقات خلقی تحت رهبری و هژمونی پرولتاریاست.  این چگونه تاکتیکی است و با چنین تاکتیکی چگونه می توان به هدف استراتژیک نائل شد.  آیا لازمست از لنین نقل قول کنیم که این هدف "عریان ترین شکل اکونومیسم" (ص42) است که نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." آن را به ناحق به رفیق اشرف نسبت می دهند و آیا رفیق اشرف حق نداشت که می گفت کسانی که سر در لاک طبقه کارگر فرو می برند، طبقه کارگر را از متحدانش محروم می کنند.  باید از قول خود جزوه "پاسخ..."، به نویسنده یا نویسندگان این جزوه گفت: "این مسائل چنان آشکار است که شاید برای عقب مانده ترین اذهان هنوز شکافته نشده باشد." (ص43).

 

     در همین قسمت باز جزوه "پاسخ..." نقل قولی از لنین می آورد که گویا مخصوصا برای تأیید سخنان رفیق اشرف در مورد وظایف پرولتاریا در انقلاب دموکراتیک استنتاج شده: "سوسیال دموکراسی به پرولتاریا می گوید: انقلاب ما همگانی است- به این جهت تو باید به مثابه پیشروترین طبقات و یگانه طبقه تا آخر انقلابی، مساعی خود را صرف آن نمائی که نه تنها به جدی ترین طرزی در آن شرکت ورزی، بلکه رهبری آن را نیز در دست گیری.  به این جهت نباید خود را در چهاردیوار مبارزه طبقاتی به مفهوم محدود آن و به خصوص یک جنبش حرفه ای محدود نمائی، بلکه برعکس باید بگوئی که حدود و مضمون مبارزه طبقاتی خود را به حدی وسعت دهی که نه تنها تمام وظائف انقلابی فعلی دموکراتیک و همگانی روس، بلکه وظائف انقلاب سوسیالیستی آتی را نیز دربر گیرد.  به این جهت تو بدون این که جنبش حرفه ای را نادیده بگیری و بدون این که از استفاده از کوچک ترین میدان فعالیت علنی امتناع کنی، باید در عصر انقلاب، وظایف قیام مسلحانه، تشکیل ارتش انقلابی و حکومت انقلابی را به مثابه یگانه طریق نیل به پیروزی مردم بر تزاریسم و به کف آوردن جمهوری دموکراتیک و آزادی واقعی سیاسی در درجه اول اهمیت قرار دهی" (ص48).       

 

 

 

 

 

در حاشیه

 

 

     ما در پیشگفتار این نوشته تذکر دادیم که پاسخگوئی به انبوه مطالب آشفته ای که در جزوه "پاسخ" مطرح شده، نه فوری است و نه لازم، ولی از آن جائی که قسمت نسبتا زیادی از جزوه نه به پاسخگوئی به مصاحبه رفیق اشرف، بلکه به تحریف تئوری درخشان مبارزه مسلحانه اختصاص داده شده و در این مورد باز همان یاوه هائی که همه اپورتونیست ها از کمیته مرکزی حزب توده فرا گرفته اند تکرار شده، ما در جای دیگر و در پاسخ "نسخه اصلی" نه این "کپیه کمرنگ" به دفاع از این تئوری خواهیم پرداخت.  تا این جا ما سعی کردیم حتی الامکان با این جزوه که پایبند هیچ اصولی نیست، یک بحث اصولی داشته باشیم که پاره ای از مشکلات ایدئولوژیک نهضت ما را لااقل مطرح کند.  در این جا به بعضی از مطالبی که از طرف این جزوه مطرح شده که به نظر ما جنبه فرعی دارند، ولی به هر حال بی پاسخ گذاشتن آن ها به اپورتونیست ها فرصت میدان داری در حضور افراد کم اطلاع را می دهد، به ترتیبی که در جزوه "پاسخ..." آمده به اختصار پاسخ می دهیم:

 

     1- در صفحه 5 ضمن انتقاد از رفیق اشرف که گویا می خواهد رفیق مسعود را بدون تغییرعینا کپیه کند، نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." با کبر و غرور به خود می بالند که به حمدالله ما چنین نیستیم: "... ما اصیل بودن را نه درجا زدن و عقیم ماندن که رشد کردن و برخورد دیالکتیکی کردن با سیستم اندیشگی خود در گذشته می دانیم".

 

     این جمله را مقایسه کنید با این جمله از صفحه 20 و21 "جزوه" : "... ضرورت اعمال قهر از سوی عنصر آگاه و کاربُرد آن، تأثیرات و نقش عمل نظامی و به طور کلی فعالیت 8 ساله سازمان تا قیام و همچنین بررسی تئوری های ما (نظریات پویان، مسعود، بیژن و دیگران) براساس مارکسیسم- لنینیسم همراه با مطالعه رابطه پراتیک با برداشت های نظری مان هم اکنون در سطح سازمان بحث است و در هر مورد پس از رسیدن به نتیجه، آن ها را در سطح جنبش انتشار خواهیم داد. این اندیشه که سازمان در برخورد با گذشته به نتایج واحد و جامعی دست یافته و آن را اعلام نمی کند، تنها برخوردی مغرضانه و نفاق افکنانه است" (13).

 

 دقیقا نشان می دهد که هنوز سازمان نتوانسته به تحلیلی واحد و صحیح از خط مشی گذشته سازمان دست یابد و نظرات گذشته سازمان مورد بررسی است و هنوز به نتیجه قطعی نرسیده است، ولی "اصیل بودن" و" درجا" نزدن و "عقیم" نماندن ایجاب کرده است که جزوه حاضربا فرض این که عقاید رفیق مسعود که تا سال 56 اساس تئوریک سازمان بوده کاملا غلط است و وی از زمین کنده شده بوده و دارای "انحرافات فکری ریشه ای" (ص4) بوده و همچنین عقاید رفیق بیژن که پس از سال 56 ظاهرا اساس تئوریک سازمان قرار داشته، لااقل در زمینه محوری دانستن تاکتیک مسلحانه ( زیرنویس ص12) و مرحله استراتژیک مبارزه (ص22) و ماهیت پیشاهنگ (ص50) کاملا در اشتباه بوده، نوشته شود.  اگر هنوز این مسائل مورد بررسی است، چرا با فرض غلط بودن آن ها به مقابله با رفیق اشرف برمی خیزند؟

 

     2- جزوه "پاسخ" معنای جملهً "چنان وضع را بر توده ها تنگ می کند که هیچ گونه مبارزهً صرفا سیاسی نمی تواند بسط یافته و از حالت محافل روشنفکری خارج شود..." مصاحبهً رفیق اشرف را درست نفهمیده و براساس "سوء تفاهم خود!" مطالبی عنوان کرده که متوجه مصاحبه نیست (ص14 جزوه پاسخ).  برای رفع این سوء تفاهم توضیح می دهیم که در این جمله، منظور رفیق اشرف به سادگی این است که چون توده ها در شبکه حفاظتی سخت پلیس قرار دارند، تماس با آن ها از طرف محافل روشنفکری و در نتیجه بسط مبارزات سیاسی این محافل مقدور نیست.

 

     البته باید توجه داشت که رفیق اشرف در این قسمت از مصاحبه راجع به شرایط جامعهً ما هنگام فرمول بندی تئوری مبارزه مسلحانه در نیمهً دوم سال های 40 سخن می گوید و هر خواننده ساده ای بدون آن که سوء تفاهمی برایش پیش آید این مطلب را می فهمد، ولی گویا تئوریسین های مرکزیت به این سادگی ها این مطلب را نمی فهمند و یا فهم مطلب را به نفع خود نمی بینند.  زیرا در این قسمت از جزوه با مخلوط کردن شرایط آن زمان با شرایط امروز و مقایسه های نامعقول مکانیکی دلائلی به ضرر تئوری مبارزه مسلحانه جمع آوری کرده که گویا پایهً بازداشت موقت این تئوری قرار گرفته تا پس از پایان یافتن بحث درون سازمان، آن ها را در محکومیت قطعی آن نیز اقامه کند.  چون این روش در تحریف تئوری مبارزه مسلحانه ویژهً نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" نیست و در این زمینه هم آن ها کاری نکرده اند که پیش از آن اسلافشان در "کمیته مرکزی" نکرده باشند، لذا ما بررسی این اسلوب ها را در جای دیگر وعده می کنیم.

 

     رفیق اشرف در مصاحبهً خود می گوید: "... مبارزه صنفی بدون شرایط دموکراتیک تقریبا بی معناست  و بلافاصله پس از آغاز به مبارزه سیاسی یعنی به مبارزه برای آزادی و دموکراسی تبدیل می شود و می دانید که مبارزه برای آزادی و دموکراسی در شرایط سلطهً بورژوازی وابسته معنایش اعمال قهرانقلابی است و تا این طبقه برنیافتد، دموکراسی به وجود نمی آید." (ص62 مصاحبه رفیق اشرف دهقانی).

 

     3- نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ"، با نادیده گرفتن قسمتی از سخنان رفیق اشرف و تأکید بر قسمت های بخصوصی از آن و حتی تلفیق قسمت های مختلف مصاحبه در جهت مورد نظر خویش، گفته رفیق اشرف را به این شکل مضحک جلوه می دهند که گویا رفیق اشرف معتقد است که طبقه کارگر در هر مورد به جای مبارزه صنفی دست به مبارزه نظامی می زند و آنگاه که مطلب را به این شکل مضحک جلوه دادند از رفیق اشرف این سئوال مضحک را می کنند که با شادی رو به خوانندگانش می کند که به جهت این پیروزی در بحث، برایش دست بزنند: "کدام نمونه مشخص نشان داده است که در آن شرایط مبارزه صنفی بلافاصله بعد از آغاز به مبارزه نظامی تبدیل شده است؟" (ص17).             

 

     هیچکدام!  شما عصبانی نشوید، باور کنید تقصیر از رفیق اشرف نبود.  این وضعی را که باعث عصبانیت شما شده، خودتان به وجود آوردید.  او از خصلت کلی مبارزه سخن می گفت.  او از آن استراتژی قهرآمیزی سخن می گفت که "در سراسر طول پروسه" تا نابودی بورژوازی وابسته وامپریالیسم حاکم است و تکلیف شیوه اصلی مبارزه (تحریف نکنید.  نگوئید "تنها شیوه مبارزه") را روشن می کند.

 

     مارکسیست- لنینیست از کل پروسه سخن می گوید و اکونومیست که در خرده کاری های خود غرق است، می خواهد تمام پروسه را در همین خرده کاری های خود بگنجاند و چون نمی گنجد برآشفته می شود.

 

     4- در صفحه 22 جزوه "پاسخ..."، ایراد گرفته می شود که چرا در مصاحبه خود از "مرحله قبلی انقلاب" سخن گفته "در حالی که ما تنها وقتی می توانیم مدعی انجام یک مرحله انقلاب در جامعه کنونی ایران باشیم که انقلاب تحت رهبری طبقه کارگر به پیروزی رسیده باشد." و خود حدس می زند که ممکن است "سهوی" صورت گرفته باشد.  ما توضیح می دهیم که سهوی صورت نگرفته و رفیق اشرف کلمه "مرحله" را به معنی متداول و ادبی آن به کار بُرده و نظری به معنای تکنیکی آن نداشته و به هیچ وجه تصور نمی کرده که برای کسی سوء تفاهم پیش آید و اکنون هم ما تصور نمی کنیم که نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" در این مورد دچار سوء تفاهم شده باشند، بلکه گمان می کنیم که آن ها چون نخواسته اند به طور جدی با مسائل اساسی که از طرف رفیق اشرف در سطح جنبش عنوان شده برخورد کنند، صفحات جزوه خود را از این گونه مطالب جزئی پُر کرده اند و اعلام می کنیم که این یکی از شیوه های شناخته شده اپورتونیست هاست که برای فرار از پاسخگوئی به مسئله اصلی این چنین جلوه می دهند.

 

     رفیق اشرف معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه است و تئوری مبارزه مسلحانه دقیقا اعلام کرده است که مرحله کنونی مبارزه ما مرحله انقلاب دموکراتیک نوین است که به برقراری دموکراسی نوین (با تطبیق با وضع خاص جامعه ما) در کشور ما منتهی خواهد شد.  پس رفیق اشرف می تواند کلمه "مرحله" را به کار ببرد بدون آن که برای کسی سوء تفاهمی ایجاد شود، ولی در مورد انتقاد تعریف جزوه "پاسخ..." دو مطلب را شایان ذکر می بینیم:

 

     اول آن که، تعریفی که در این جا به عنوان تعریف مرحله به طور عام عنوان شده به هیچ وجه عمومیت ندارد.  صرفنظر از سیستم های تئوریک جداگانه که بنا به اقتضای خود به هر کلمه معنای خاصی می بخشند، از لحاظ تئوری ِصرف هرگاه در داخل یک پروسه وضعیت تضادها تغییر کند، می توان گفت مرحله جدیدی آغاز شده است.  رفیق اشرف حق نداشت در این مورد از کلمه "مرحله" به معنای تکنیکی آن سخن بگوید، زیرا او معتقد نبود که وضعیت دو طرف تضاد اصلی جامعه تغییر یافته است و به همین دلیل هم کلمه "مرحله" را به معنای تکنیکی آن به کار نبُرد.  ولی چرا کسانی که معتقدند "بورژوازی" و"خرده بورژوازی" و"روحانیت" مبارز در حاکمیت جدید "شراکت" دارند، باز از دیدن کلمه "مرحله" این چنین برآشفته می شوند و انتقاد می کنند.  اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده چرا نباید گفت مرحله جدیدی در پروسه به وجود آمده؟  مگر مائو پس از هجوم ژاپن به این دلیل صحبت از مرحله جدیدی کرد که انقلاب تحت رهبری طبقه کارگر به پیروزی رسیده بود؟  نه!  او به این دلیل از مرحله جدیدی سخن گفت که تضاد عمده جامعه و صف بندی نیروهای دو طرف تضاد تغییر کرده بود.  پس اگر کسانی حق انتقاد از به کار بُردن کلمه "مرحله" را داشته باشند، آن کسان نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ به..." نیستند.

 

     دوم آن که، مگر نه این که در آغاز این جزوه کلی از رفیق بیژن تشویق و تمجید شده و حتی اعلام گردیده که از سال 56 عقاید او اساس نظرات سازمان است و مگر نه این که رفیق جزنی مبارزه با دیکتاتوری شاه را یک "مرحله استراتژیک" می دانست و مگر این ها هوادار عقاید او نیستند و مگر شاه سرنگون نشده است، پس چرا نباید گفت "مرحله قبلی" و حتی از آن دید استراتژیک داشت؟  نکند که این ها به دروغ شهادت رفیق جزنی را پیراهن عثمان کرده اند برای پوشاندن مقاصد خود.  و رفیق اشرف حق داشت که گفت: "این ها می خواهند با نام بیژن جزنی راه بهروز دهقانی را کم رنگ کنند و یا از بین ببرند".  البته تئوری مبارزه مسلحانه این نظر رفیق جزنی را اشتباه می داند و معتقد است هرگاه قبول کنیم (که اتفاقا رفیق جزنی هم آن را در بعضی از آثارش می پذیرد.) که مادام که بورژوازی وابسته به امپریالیسم وجود دارد، شکل حکومت لزوما دیکتاتوری است.  پس سرنگونی دیکتاتوری شاه اگر با سرنگونی بورژوازی وابسته به امپریالیسم ملازمه نداشته باشد، صرفا به جایگزینی یک دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگری منجر خواهد شد.  لذا نمی توان آن را یک مرحله استراتژیک دانست، مگر آن که مانند حزب توده معتقد باشیم که در شرایط بورژوازی وابسته نیز می توان دموکراسی داشت و لذا بر این عقیده باشیم که دیکتاتوری شاه جای خود را به یک دموکراسی می دهد که البته رفیق جزنی در نظرات خود به این تصور نزدیک می شود ولی قادر به تلفیق آن با این نظریه اساسی نیست که با وجود بورژوازی وابسته، شکل ناگزیر حکومت دیکتاتوری است   (نگاه کنید به کتاب نبرد با دیکتاتوری).

 

     رفیق اشرف در طی مصاحبه خود عملا نشان می دهد که چگونه سازمان های پیشرو پرولتاریا که ناگزیر هنوز تا حد حزب سیاسی طبقه کارگر تشکل نیافته اند، ضمن کوشش برای متشکل ساختن پرولتاریا باید به تشکل مبارزه سایر طبقات اقدام نمایند تا به تدریج زمینه رهبری کل نهضت برای پرولتاریا که در عین حال، هم خود تشکل یافته و هم مبارزه طبقات دیگر را متشکل کرده فراهم شود.  رفیق اشرف در عین حال هشدار می دهد که تشکیلات پرولتاریا تا جائی که به سازمان یا حزب و ستاد رهبری کننده این حزب مربوط می شود به هیچ وجه نباید سازمان زمان صلح باشد، بلکه این سازمان باید در عین حال سیاسی و نظامی باشد و باید بتواند در حال جنگ گسترش یابد.  اگر چه از هر فرصت تنفسی باید حداکثر استفاده را بکند و به همین دلیل است که می گوید ما در حال حاضر با این دولت نمی جنگیم، ولی آنقدر ساده لوح نیست که تصور کند جنگ به پایان رسیده است.  رفیق اشرف وضعی را که در زمان مصاحبه حاکم بود، به همان صورتی می دید که دشمن می دید: یک آتش بس محدود، موقت و تا حدود زیادی موضعی و در این فرصت می دید که دشمن با شدت مشغول آرایش جنگی است و به نیروهای ضدامپریالیست هشدار می داد که آن ها نیز باید همان گونه رفتار کنند که دشمن رفتار می کند.  نباید همه نیروهای خود را صَرف به وجود آوردن سازمان های صرفا سیاسی و یا صرفا صنفی کند که دشمن یکشبه آن ها را برچیند.  در مقابل این درک روشن، نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." آسمان و ریسمان به هم می بافند، فریادهائی از این قبیل برآوردند که:   "رفقا نقش سلاح را مقدم بر نقش توده ها گرفته اند." (ص60) یا "اعتقاد به اعمال قهر اعتقاد به توده ها را تحت الشعاع قرار داده است." (ص61) و یا "او (منظور رفیق اشرف است) با قهر درآمیخته نه با توده ها" و لاطائلاتی از این دست و آن گاه با غرور و افتخار روش انقلابی خود را به این صورت و با این کلی گوئی ها اعلام می کنند: "ما همیشه و در هر شرایطی بنا به مصالح طبقه کارگر با صراحت اعلام کرده و می کنیم که طبقه کارگر به هیچ وجه از طریق پارلمانتاریسم به پیروزی نمی رسد.  ما آشکارا اعلام می کنیم که صرفا از طریق تلفیق مبارزه سیاسی و مبارزه نظامی در جریان نبرد قهرآمیز توده هاست که سازش کاری نیروهای غیرپرولتری درهم شکسته شده و امپریالیسم با استقرار جمهوری دموکراتیک خلق اساسا اخراج می گردد..." (ص25).

 

     آیا مشکلات مشخص انقلاب ما را با این سخنان کلی می توان حل کرد؟  این که با شیوه پارلمانتاری، پرولتاریا نمی تواند قدرت را به دست بگیرد و یا این که فقط با جمهوری دموکراتیک خلق می توان امپریالیسم را از کشور اخراج کرد، این ها مسائل حل شده کلی انقلابند.  مسئله بر سر حل این ها نیست.  مسئله بر سر اینست که با قبول همه این حرف ها، در حال حاضر چه باید کرد و چگونه باید گامی هرچند کوچک در راه تحقق آن هدف های بزرگ برداشت؟  در سال 49 رفیق مسعود از برداشتن این گام سخن گفت و اپورتونیست ها که هرگز بحث هایشان به چنین حوزه ای وارد نشده بود و همواره به تکرار کلیات مبارزه پرولتاریا پرداخته بودند، این سخنان او را یکسره با آن چه برای گوش هایشان آشنا بود متفاوت دیدند و چون فقط آن کلیاتی را که خود همواره تکرار می کردند مارکسیسم می دانستند، فریاد برآوردند که نه، سخنان رفیق مسعود مارکسیستی نیست و برای ریاکاری این را هم اضافه کردند که البته ما برای جانبازی او احترام بسیار قائلیم.  امروز رفیق اشرف از این گام عملی سخن می گوید و باز اپورتونیست ها با کُرنشی در مقابل جانبازی های رفیق مسعود، فریاد برمی آورند که نه، این ها مارکسیسم نیست.

 

     5- نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ" در این گفته رفیق اشرف که می گوید امپریالیسم در کمین انقلاب ماست و دیر یا زود هجوم نظامی خود را آغاز خواهد کرد، فرصت خوبی برای تحریف موضوع و پیروزی در بحث به دست آورده اند.  رفیق اشرف در مورد شکل این هجوم همه گونه احتمال را داده است.  از پیاده کردن تفنگداران دریائی تا هجوم به وسیله سازمان های سیاسی- نظامی مخفی.  ولی جزوه "پاسخ..." چنان سخن می گوید که گوئی رفیق اشرف فقط از لشکرکشی امپریالیسم به ایران سخن گفته و با این تحریف مطلب را به نفع خود تشریح می کنند تا زمینه برای بیان این گونه جملات آماده شود: "او (رفیق اشرف) راه حل همه تضادها را چنان که شمردیم اعمال قهر می داند.  اشرف فکر می کند امپریالیسم برای بازگردانیدن اوضاع به حال سابق حتما و ضرورتا به "هجوم نظامی" متوسل خواهد شد... امپریالیسم خوب می داند که تنها راه تحکیم رابطه اش یورش نظامی نیست، با هزاران حیله و زد و بند و توطئه و سازش می تواند این مهم را پیش بَرد... او چون راه حل تضادها را قهرآمیز می داند مثال از ناصر تا سادات را به خاطر نمی آورد".

 

     رفیق اشرف "راه حل همه تضادها را قهرآمیز" نمی داند، ولی راه حل تضاد خلق با امپریالیسم را مسلما قهرآمیز می داند و این راه حل هرگز از راه "زد و بند" به مجرای مسالمت آمیز نیافتاده است و در مورد "ناصر تا سادات" هم نیافتاده.  "زد و بند" هائی که مورد نظر نویسنده یا نویسندگان آن جزوه است، دسته بندی هاست که بین امپریالیست ها و سگ های زنجیریشان برای اِعمال قهرمتحد علیه خلق ها صورت می گیرد و الا خلق ها هرگز با "زد و بند" با امپریالیسم کنار نمی آیند.  در زمینه ناصر تا سادات نیز اولا آن چه ناصر را به حکومت رساند به هیچ وجه خیزشی نبود به وسعت انقلابی که دو سال است خلق ما بدان دست زده و ثانیا خلق مصر این فاصله را با سرکوب وحشیانه یکی از نیرومندترین پلیس مخفی ها و ارتش های خاورمیانه پیموده است.  آیا راه حل قهرآمیز تضادها و یا هجوم نظامی، فقط به معنای لشکرکشی امپریالیسم است؟  رفیق اشرف این درک محدود را رد می کند و وقتی اشاره به این می کند که ممکنست این هجوم توسط سازمان های سیاسی- نظامی صورت گیرد، پلیس مخفی دولتی را هم در نظر دارد.  اگر جزوه "پاسخ..." موضوع را با همان دامنه ای که مورد نظر رفیق اشرف است در نظر می گرفت این گونه سئوالات برایش پیش نمی آمد و هر جا که خلق و امپریالیسم را در هر حالتی مقابل هم می دید، می فهمید که فقط اعمال قهر حافظ این رابطه است.  خواه خلق مشغول مبارزه علنی با امپریالیسم باشد و خواه موقتا به وضع خود تسلیم شده باشد.  در هر حال چه در صورت مبارزه خلق ها و چه در صورت تسلیم آن ها قهر عامل اصلی بقای این رابطه است.

 

     در مورد این هجوم نظامی امپریالیسم که در این قسمت از مصاحبه رفیق اشرف عنوان می کند باید این توضیح را هم داد که در این جا منظور از هجومی همه جانبه و با تمام قوا و سراسریست، والا بارها در طول مصاحبه رفیق اشرف به هجوم های موضعی و آزادی کُشی های تدریجی امپریالیسم و بورژوازی وابسته اشاره می کند، ولی معتقد است که امپریالیسم سرانجام به هجومی قطعی و نهائی دست خواهد زد و این که بنا به گفته جزوه "پاسخ" ممکنست این به ضررش تمام شود، ولی به هر حال چاره ای هم ندارد.  انقلابی با این دامنه را با "زد و بند" با چند روحانی و چند سیاستمدار فرتوت بی سیاست نمی توان خاموش کرد.

 

     سئوال دیگری که معمولا در این زمینه مطرح می شود اینست که اگر پایگاه طبقاتی این دولت بورژوازی وابسته است، هجوم امپریالیسم چه ضرورتی دارد؟  در پاسخ باید گفت اولا رفیق اشرف هجوم را ناگزیر می داند، ولی این که به دست چه کسانی انجام شود حتی پیش بینی می کند که عده ای از افراد رژیم در زمان مصاحبه نیز در آن دست داشته باشند.  ثانیا وابسته بودن یک دولت دلیل این نیست که این بهترین دولت برای امپریالیسم هم هست.  در بسیاری از کشورهای وابسته، ما می بینیم که با کودتاهای پیاپی، دولت ها عوض می شوند و همه هم وابسته به امپریالیسم و بورژوازی وابسته هستند.  البته امروز ما دیگر شاهد آغاز این هجوم نظامی سراسری هستیم و بحث های اسکولاستیک درباره احتمال یا عدم احتمال وقوع آن بی مورد است.

 

     در صفحه 59 جزوه "پاسخ..."، به رفیق اشرف انتقاد شده است که در مصاحبه خود اسیر احساسات گشته، منطق را از دست داده و به شیوه" رهبانان" سخن گفته است و مخصوصا انتقاد شده است که "کسی که همه چیز را واژگونه سازد قطعا جبر تاریخ را بیرحمی تاریخ خواهد دید." (ص59) و فراموش می کند که رفیق اشرف در همین قسمت و در مورد ایثار تاریخی پرولتاریا گفته است  او" ناچار" است که چنین باشد واین جبر را به خوبی بیان کرده است.  اگر جبر تاریخی متضمن ظلم و بیرحمی باشد، بیان آن واژگونه کردن مسائل است؟

 

     نویسنده یا نویسندگان "جزوه" همان طور که تاکنون چندین بار تذکر داده ایم درصدد برخورد اساسی با مسائل اساسی نیستند و به خیال خود در سخنان اشرف به دنبال بهانه ای می گردند تا دست به هوچی گری بزنند از جمله اين موارد  این جمله رفیق اشرف است که در مصاحبه خود می گوید: "طبقه کارگر با رهبری مبارزه اعتصابی، تظاهراتی و حتی قیام مسلح قسمتی از بورژوازی وابسته و خرده بورژوازی وابسته را از اسارت شاه نجات نجات داد" (نقل از ص 59 جزوه پاسخ).

 

     هم از سیاق کلام این جمله و هم از مفهوم و کل مطالب مصاحبه کاملا پیداست که منظور رفیق اشرف در این جا رهبری موضعی و جداگانه تک تک این مبارزات است یعنی رفیق اشرف در این جا می گوید در این گونه مبارزات همیشه کارگران پیشاپیش دیگران بوده اند، نه آن که رهبری کل جنبش در دست طبقه کارگر بوده و مسلما برای هیچ خواننده معمولی این تصور پیش نیامده که رفیق اشرف معتقد است که در مرحله قبلی مبارزه، پرولتاریا رهبری جنبش را به دست داشته، به خصوص که رفیق اشرف در همان اوائل مصاحبه، نظر خود را در مورد رهبری جنبش تا قبل از سقوط شاه به روشنی بیان کرده است.

 

     ولی همه این واقعیات مانع از آن نمی شود که نویسنده یا نویسندگان جزوه "پاسخ..." از فرصتی که برای خودشان پیش آورده اند استفاده نکنند و با جملاتی از این قبیل کاغذ را سیاه نکنند: "ِاشکال کار اینست که در این جا هم طبقه کارگر نه در واقعیت، بلکه در ذهن رفقا، مبارزات و قیام را رهبری کرده است." (ص59).

 

     مطلب آخری که باید در این جا عنوان کنیم این است که ما هنگامی که قرار شد مصاحبه به طور رسمی و علنی پخش شود به دلائل امنیتی و قانونی و حقوقی که رعایت آن ها شرط انجام مبارزه در شرایط علنی است و نیز آن که این مطلب از طرف یک شخص حقیقی مطرح می شد، نه از طرف یک سازمان، با آن که اوراق برای چاپ آماده بود، چاپ قسمت هائی از آن را درآن شرایط و با نام رفیق اشرف مصلحت ندیدیم و متأسفانه حذف این مطلب برای صرفه جویی در کار چاپ به صورتی انجام شد که جای مطالب حذف شده، نقطه چین شد.  همین امر باز موجب شانتاژ وسیعی برعلیه رفیق اشرف شد و در این مدت با بُزدلان بسیاری برخورد کردیم که با پوزخند می گفتند: "رفیق اشرف ترسیده است همه حرف هایش را منتشر کند".  به این بُزدلان باید پاسخ داد که شجاعت رفیق اشرف را دیگر امروز تاریخ گواهی می دهد.  با خواندن این جمله در جزوه "پاسخ..." که: "براستی شگفت آور است وقتی می بینیم فردی تا این حد "مقاصد و نظریات" خویش را چنان که از لابلای متون پیداست دقیقا با محاسبه واکنش "طبقات حاکمه" پنهان ساخته است" (ص62 و63 جزوه)، می توانیم منشأ پخش این شانتاژ را تا حدی حدس بزنیم.  آیا لنین وقتی می خواست کتاب "امپریالیسم عالی ترین مرحله سرمایه داری" را به طور علنی در روسیه چاپ کند، ملاحظه واکنش تزار را نکرد؟ آیا بلشویک ها در نشریات علنی خود با الفاظ خاصی معانی پاره ای از مفاهیم را که از نظر دولت پخش آن ها غیرقانونی بود، نمی رساندند؟  آیا این که آن ها مستقیما سخن خود را نمی گفتند، به خاطر واکنش "طبقات حاکمه" نبود؟ وانگهی کدام سازمان یا گروه و دسته و فردی در جریان شش ماه اخیر با این بی پروائی سخن گفته است؟  چرا اپورتونیست ها به جای آن که باری از دوش جنبش بردارند، این چنین به جنگ اعصاب در داخل جنبش دامن می زنند؟  آیا این ها که به این جمله "مانیفست" برای محکوم کردن عمل رفیق اشرف استناد می کنند، نمی فهمند که مصاحبه رفیق اشرف به همین صورتی که فعلا منتشر شده بارزترین تجسم همین توصیه "مانیفست" است؟ گوش کنید، این جمله "مانیفست" برای سرزنش رفیق اشرف است یا برای ستایش از او: "کمونیست ها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند، آن ها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود از راه زور، وصول به هدف هایشان میسراست..."(نقل از ص63جزوه).

 

     چرا اپورتونیست ها حتی برای تهمت زدن به دیگران مارکس و انگلس و لنین را دستاویز قرار می دهند؟  پاسخ این "چرا" را در تاریخ جنبش کارگری بیابید.

 



*  نه! ادامه ندهید، حتما باید یک بار دیگر این جمله را بخوانید.

 

*  البته در تمام این بحث ها بخش غیروابسته خرده بورژوازی مورد نظر ماست.