مبارزه مسلحانه و اپورتونیست ها
( جلد اول )
به خاطره
چریک فدائی خلق
رفیق کبیر حسن نوروزی
تقدیم می شود
از انتشارات چریک های فدائی خلق ایران
فهـــــرست:
* شرح مختصری از زند گی رفیق
کبیر حسن نوروزی
بخش اول:
* مقدمه
* منتقدان امروزی مبارزه مسلحانه
چه کسانی هستند و شیوه کارشان چیست؟
* طرح بحث
* حزب توده و تئوری مبارزه مسلحانه
* حزب توده پیشاپیش همه اپورتونیست ها
به انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه می پردازد
* رئوس انتقادات حزب توده بر تئوری مبارزه مسلحانه
بخش دوم:
* مقدمه
* نظری به خصوصیات کار منتقدین کنونی
مبارزه مسلحانه
*"مبارزه مسلحانه- هم استراتژی، هم
تاکتیک" و بعضی دیدگاهها
* توضیحات
رفیق کبیـــر حسن نوروزی
(
*******************************************
رفیق حسن
در سال
پایان
زندگی پدر، بزرگ ترین و آخرین درس انقلابی او بود که به
فرزندش داد و تأثیری شگرف بر حسن باقی گذارد. حسن
این عمل
نشان دهندهَ آن بود که سنگر مبارزه در شرایطی از طرف رهبران حزب خالی
شد که توده های حزبی آمادگی جانبازی و نبرد و جلوگیری
از پیروزی ارتجاع را داشتند، ولی عدم مرکزیت سالم و
انقلابی باعث شد که نیروهای آمادهَ خلق به هدر رود و روحیهَ
مصمم و پرشور توده ها به یأس و نومیدی تبدیل شود.
پس از شهادت
پدر، حسن که بیش از
در سال
در اوایل
سال
در این
ایام فعالیت گروه رفیق احمدزاده شکل مشخص تری به خود گرفت
و دو برنامهَ مشخص در دستور کار رفقای گروه قرار داده شد: اول تشکیل
هسته های سه نفری مطالعه و کار تئوریک و دوم انجام حرکاتی
در جهت رسوخ در توده های کارگری و ایجاد زمینهَ مناسب برای
تشکیل حزب .
بر اساس این
برنامه از طرف گروه مقرر شد که رفیق نوروزی دست به یک نوع فعالیت
سیاسی در کارخانجات راه آهن بزند. به این ترتیب که
با کارگرانی که زمینه های مساعدی نشان می دهند، آمیزش
نماید و رفته رفته آن ها را با مسائل کارگری و مبارزات سیاسی
آشنا کرده و به مبارزه جلب نماید. رفیق نوروزی به دنبال این
برنامه، علارغم فضای خفقان بار کارخانه، اقدام به ارتباط گیری
با کارگران مستعد و جلب ایشان به کسب آگاهی های طبقاتی
نمود. رفیق نوروزی با تنی چند از کارگران در بارهَ مسائل
کار و کارگری سخن می گفت و ضمنأ کتاب هائی از قبیل
بشردوستان ژنده پوش، پاشنهَ آهنین و مادر ماکسیم گورکی را در
اختیارشان قرار می داد، ولی این عده پس از مدتی از
ادامهَ این کار خودداری کردند. خفقان شدید پلیسی
در کارخانه و تهدیدهای دائم مأمورین پلیس سیاسی
ایشان را از ادامهَ چنین کاری بازمی داشت. برخی
از کارگران که قدیمی تر بودند و تجاربی از فعالیت های
سیاسی قبل از سال
این نیز
امری طبیعی و واضح بود، زیرا مردمی که مرتبأ در
مبارزات شان شکست خورده و با دستگاهی مواجه بوده اند که مرتب هرگونه حرکت
شان را با شدت سرکوب کرده، نمی توانند بیهوده به چیزی دل
ببندند و امیدوار باشند. آن ها برای کسب اعتماد نسبت به عنصر پیشگام
سیاسی احتیاج به دلائل عینی داشتند. آن ها نمی
توانستند به حرف های بدون ارتباط با عمل دل خوش کنند. در این میان
تنها یک کارگر بسیار جوان از قسمت نجاری کارخانجات بود که با
شور و شوق بی حد کتاب هائی را که رفیق نوروزی در اختیارش
قرار می داد مطالعه می کرد و تا به آخر این فعالیت ها را
ادامه داد، ولی او نیز نسبت به این شکل کار معترض بود. این
رفیق جوان یوسف زرکار بود که بعدها در صفوف چریک های فدائی
خلق به مبارزه برعلیه رژیم برخاست و قهرمانانه در راه آرمان سازمانی
اش به شهادت رسید.
بدین
ترتیب رفیق نوروزی که علارغم فعالیت منظم و شدید با
اشکالات جدیدی مواجه شده بود در مقاله ای اوضاع را برای
رفقای گروه تشریح کرد و صریحأ اظهار داشت که: "هر نوع کار
تبلیغی سیاسی با توده ها بدون یک اقدام عملی
و بدون یک حداقل نیروی متمرکزی که بتواند به دشمن ضرباتی
وارد سازد و هیولای دشمن را در ذهن مردم فرو ریزد و ایشان
را به آسیب پذیری دشمن و امکان نابودی وی مطمئن
سازد، بی ثمر است".
در همین
زمان رفقای دیگری که در چارچوب فعالیت گروه در میان
کارگران و روستائیان فعالیت داشتند، نظرات مشابهی را مطرح
ساختند. در آغاز برخی از رفقای روشنفکر عضو گروه که با معیارهای
ذهنی و صرفأ تئوریک، بدون ارتباط با عمل، قضایا را بررسی
می کردند، مخالفت هائی با این طرز تفکر جدید نشان
دادند. ولی خیلی زود به خاطر صداقت بی پایان
شان و برخورد فعال شان با مسئله توانستند خود را به واقعیت نزدیک کنند
و جریانات را نه آن طور که در ذهن شان پرورده بودند، بلکه آن طور که در جهان
خارج از ذهن شان می گذشت در یابند. بدین ترتیب اولین
نطفه های مفهوم نوین مبارزه از طریق رفقای کارگر در سطح
گروه مطرح گردید و رفیق نوروزی در این میان نقش مهمی
ایفا کرد.
بدین
ترتیب در رابطه با تحلیل شرایط عینی جامعه، دیگر
شُبهه ای برای رفقا باقی نمانده بود که تنها کار در شرایط
دیکتاتوری شدید پلیسی- نظامی ایران با
توجه به سوابق ذهنی خلق از مبارزات گذشته، نوعی مبارزهَ سیاسی-
نظامی است که می بایست منطبق با شرایط ویژهَ میهن
ما جریان یابد و برای کشف قانون مندی های آن عملأ
اقدام شود.
از آن پس،
گروه حرکت خود را در جهت تغییر شکل مبارزات خود آغاز کرد. رفیق
نوروزی در جریان تغییر شکل فعالیت گروه در صف مقدم
وارد فعالیت شد و در سال
پس از عملیات
حمله به کلانتری قلهک و اعدام فرسیو،
در تابستان
سال
در اواخر شهریور
ماه سال
واحد چریکی
" پویان" مقارن با جشن های ننگین شاهنشاهی، یک
رشته انفجار روی خطوط انتقال نیروی برق انجام داد که تأثیر
زیادی روی خاموشی تهران داشت آن هم در شبی که رژیم
آنقدر برای پُرشکوه کردنش زحمت کشیده بود.
در اواخر پائیز
سال
در بهمن ماه
در جریان
تظاهرات به اصطلاح ملی سال
در اواخر
زمستان
رفقائی
که با رفیق نوروزی کار کرده اند هرگز صمیمیت، صداقت،
فروتنی و تعهد بی پایان رفیق را فراموش نخواهند کرد و این
بارزترین خصلت های او همیشه راهنمای عمل شان در مبارزات
انقلابی خواهد بود. به اعتقاد رفقائی که با او کار کرده اند،
وجود او خود نوعی انگیزه برای بهتر کار کردن شان بوده است و این
نهایت تأثیری ست که یک انقلابی می تواند به
روی رفقای هم رزمش ایجاد نماید.
سال
رفیق
حسن در فاصلهَ زمستان
در دی
ماه
هنگامی
که خبر شهادت رفیق کبیر حسن نوروزی به رفقای همرزم رسید،
همگی به یاد آوردند قطعه شعری از رفیق مائو را که رفیق
نوروزی در هنگام شهادت فدائیان خلق زیر لب با شوقی بی
پایان زمزمه می کرد:
پنجهَ برگ ها آویزان است
و چنگال دشمنان تیز
و اینان پرنیانی امیدهایمان
را می درند
در گندم زار زنجره ای می
خواند
در خانه، بی شوی زنی
می نالد
ره گَُم کرده کودکی پدرش را آواز
می دهد
رودها دامن کشان پیش می
روند و دامن ابدیت را می شویند
و این خون ها که نبض هزاران مرد
در آن جاری ست زندگی را می شویند
تا زنجره آرام گیرد، زن بی
شوی نماند
و کودک برچهرهَ پدر لبخند زند
من قطره ای از دریای
بیکران خلقم
همچون شبنمی که زیور گُل
هاست
و همچون آن تک فروغ آسمان که زمین
را روشن می کند
با این همه من بی هیچ
ام اگر نتابم، اگر نخندم
تازه اگر بگریم و همچون شبنم که
گُل ها فراموشش می کنند تبخیر شوم
شما خواهید بود و من در شما خاک
شده ام
نه به من، به اقیانوس ها بیاندیشید
نه به پای زخم دار، به قدم
های استوار امیدوار باشید
شعله مانند خشم خوشه می دهد
و خشم خرمن سُرخ امیدهای
فروکوفته است
امسال خلق * ما مزارع انسانی را
بارورتر خواهد یافت
بیم مدارید
بیم مدارید
* رفیق نوروزی با تغییر
در کلمهَ چین و دهقانان، به این شعر جنبهَ انترناسیونالیستی
و عموم خلقی می داد. ما نیز شعر را به همان گونه که رفیق
می خواند، آوردیم.
( نقل از : " نبرد خلق" –
ارگان " سازمان چریک های فدائی خلق ایران" –
شمارهَ چهاردهم- مرداد ماه
بخش اول
انقلاب ضدامپریالیستی
خلق ما روزهای حساسی را می گذراند، روزهایی که تأثیر
بزرگی بر تحولات آیندهَ آن خواهد داشت. امپریالیسم
که تا قیام بهمن ماه بیش از یک سال بود در معرض مُهلک ترین
ضربات خلق قهرمان ما قرار داشت و به هر وسیله ای که متوسل می شد
باز نمی توانست خود را از این ضربات که روز به روز برایش
مرگبارتر می شد نجات دهد، در نتیجه با فداکردن شاه سرنوشت خود را از
سرنوشت این سگ زنجیریش، که اتفاقأ برایش ارزش خاصی
داشت، جدا نمود. شاه سقوط کرده بود، ولی امپریالیسم صرفأ
به یک عقب نشینی تاکتیکی دست زده بود.(1)
در واقع از
پائیز سال
در زمینهَ
فرهنگی، می بینیم که بورژوازی وابسته به امپریالیسم
به شیوه جدیدی دست زده : اگر در زمان خاندان پهلوی
با تحریف فرهنگ ملی سعی می شد فرهنگ ملی خلق ها به
" فرهنگ شاهنشاهی" تبدیل شود، امروز می بینیم
که حُکام جدید اساسأ کمر به نابودی فرهنگ ملی ما بسته اند. (2)
هجومی
که علیه فرهنگ ملی ما صورت می گیرد زیر پوشش مذهب
قرار دارد و این اولین باری نیست که امپریالیسم
برای پیشبرد سیاست های خود از مذهب استفاده می
کند. درکشور ما استعمار و امپریالیسم همواره مذهب را وسیله
ای برای تفرقه انداختن در میان قشرها و طبقات خلق تلقی
کرده اند و در رابطه با مذهب دو سیاست کاملأ متضاد در پیش گرفتند که هر
دو، دو روی یک سکهَ سیاست استعماری اند. گاه امپریالیسم
را می بینیم که در لباس خشک مقدس ترین و متعصب ترین
و خُرافی ترین حامیان اسلام درآمده و از این موضع با چماق
تکفیر به هر نیروی دموکرات و ضدامپریالیست می
تازد و گاه امپریالیسم را می بینیم که بی
شرمانه عقاید و سُنن مذهبی مردم را به بازیچه می گیرد.
همه می دانند که چگونه پس از کودتای اسفند
در زمینه
سیاسی می بینیم که بورژوازی وابسته به امپریالیسم
بلافاصله پس از قیام بهمن به طور منظم و طبق برنامهَ معین، حمله به
آزادی هائی را که خلق دلاور ما با دادن هزاران قربانی به کف
آورده بود، آغاز کرد و امروز همه به وضوح می بینند که خصوصی ترین
آزادی های فردی نیز در معرض خطر جدی قرار دارد و در
این زمینه هیئت حاکمه چنان گستاخانه رفتار می کند که گویی
بشارتی به مردم می دهد وقتی خبر نقض و الغای این
آزادی ها را پخش می کند.
پلیس سیاسی
مخفی شاه، که یکی از نزدیک ترین آماج های
مبارزهَ مردم بود، بازسازی می شود و خبر آن به صراحت از دستگاه های
تبلیغاتی پخش می شود. برای آماده کردن اذهان مردم
جهت برقرار کردن اختناق در مطبوعات، همهَ دستگاه های تبلیغاتی
روز و شب این افسانهَ دروغین را تبلیغ می کنند که گویا
مطبوعات باعث سرنگونی دولت مصدق شده و این هم در اثر سؤاستفاده از
آزادی صورت گرفته است.
در زمینهَ سیاسی،
مخصوصأ پیش نویس قانون اساسی که از طرف دولت منتشر شده، نیات
امپریالیسم و بورژوازی وابسته به آن را آشکار می
کند. در این جا می بینیم که قانون اساسی
بورژوا- فئودال سابق جای خود را به یک قانون اساسی کاملأ متناسب
با دیکتاتوری بورژوازی وابسته می دهد. در زمان
حکومت قانون اساسی سابق دیدیم که چون این قانون اساسی
تا حدی منعکس کنندهَ آرمان های دموکراتیک انقلاب مشروطیت
بود، چگونه برای رژیم های وابسته به امری دست و پا گیر
تبدیل شده بود، به طوری که آن ها یا می بایست تفسیرها
و تغییراتی بر مواد آن وارد کنند و یا قوانینی
متناقض با آن بگذرانند و یا آنچنان که اکثرأ می کردند، در عمل اصول آن
را زیر پا گذارند. ولی به هر حال هیچ یک از این
اعمال بدون آلودگی و رسوائی سیاسی انجام نمی شد و
همواره نقض اصول قانون اساسی نزدیک ترین بهانهَ سیاسی
را به دست مخالفین می داد. از پیش نویس قانون اساسی
جدید با توجه به ماهیت و ترکیب اعضای مجلس
"خبرگان" می توان پیش بینی کرد که در بهترین
حالت (3)
به همین صورت کنونی تصویب خواهد شد. تمام اختیاراتی
را که شاه به طور غیرقانونی و علارغم قانون اساسی گذشته اعمال می
کرد، مطابق قانون در اختیار رئیس جمهور خواهد گذاشت. اگر در رژیم
سابق علارغم قانون اساسی و حتا علارغم قوانین عادی شکنجه می
کردند، به شلاق می بستند و تفتیش عقاید می کردند، در پیش
نویس قانون اساسی جدید همهَ این کارها مبنای قانونی
پیدا کرده است. در گذشته حکومت با نقض حقوق مصرحه در قانون اساسی
برای فرد، امنیت قضائی افراد را مورد دستبُرد قرار می
دادند، در حالی که در پیش نویس قانون اساسی جدید
فقدان مطلق امنیت قضائی فرد در مقابل قدرت دولت به صورت اصلی
قانونی درآمده است.
همهَ این
ها نشان می دهد که تا چه حد این اصل، که تئوری مبارزه مسلحانه
بر آن استوار است، صحت دارد که در شرایط استقرار بورژوازی وابسته به
امپریالیسم ناگزیر شکل حکومت، سیاه ترین استبدادها
خواهد بود و مبارزات خلق در راه آزادی و دموکراسی نه تنها باعث عقب نشینی
و اعطای آزادی های دموکراتیک (4) نمی شود،
بلکه هر چه مبارزات دموکراتیک خلق اوج بیشتری بگیرد
بورژوازی وابسته سعی می کند قید و بندهای تازه ای
به دست و پای خلق بزند. این همه مبارزات خلق در راه کسب آزادی
موجب توطئه های جدید امپریالیسم برای برقرار کردن
اختناقی به مراتب سیاه تر از گذشته می شود. (5)
تنها با
سرنگونی حاکمیت امپریالیسم و بورژوازی وابسته، همان
طور که تئوری مبارزه مسلحانه می آموزد، امکان برقراری دموکراسی
وجود دارد. (6)
بورژوازی
وابسته به امپریالیسم در این هجوم های سیاسی
نیز چهرهَ خود را پُشت نقاب اسلام پنهان می کند. زمانی
بود که فئودال ها برای حفظ املاک خود از شورش و عصیان دهقان ها در هر
جا تخته و شلاق و زندان های خصوصی به پا می کردند، این
عقب مانده ترین و وحشیانه ترین شکل مجازات، امروز هم برعليه
مردم نه تنها برقرار است، بلکه ابعاد غیرقابل تصوری یافته است،
زیرا بورژوازی وابسته به امپریالیسم برای مهارکردن
عصیان خلق، خود را محتاج به آن می بیند که درهر محل و حتا در هر
مورد به شیوه خاصی از سرکوب متوسل شود و از آن جا که یک نظام
جزائی واحد و پایبند به نص اعلام شده َ قانونی نمی تواند
این نیاز را برآورد، لذا در هر گوشه از مملکت و بر سر هر گذر باندهای
سیاهی تشکیل می دهد که خودسرانه به مردم مسلط اند و هر یک
تخته و شلاق و دادگاه و زندان خاص خود را دارند و همه َ این خودسری ها
را با توسل به مذهب و قوانین مذهبی، که گویا هر لومپنی
بلافاصله پس از آن که ریشش را رها کرد و دشنامی به کمونیسم داد
متخصص و مجتهد در اعمال آن ها می شود، توجیه می کند.
و اما در زمینهَ
اقتصادی، امپریالیسم و بورژوازی وابسته به او از همهَ زمینه
های دیگر بی گذشت تر بوده اند. اگر قیام های
انقلابی خلق پاره ای آزادی های فرهنگی و سیاسی
را موقتأ برای مردم به ارمغان آورد و حتا عده ای از آنان توانستند
سلاح به کف آرند، در زمینهَ اقتصادی هرگز حتا لحظه ای اجازه
داده نشده است که روابط موجود کوچک ترین تغییری پیدا
کند و در این زمینه همه چیز درست به همان صورتی است که
بود و حتا سیستم بانکی و ربائی، که به نظر می آید
با آن همه تأکید اسلام بر حرمت ربا دچار تحولی اساسی شود، با
همان ماهیت تجدید سازمان یافت. با توسل به اسلام مجازات
هائی خودسرانه اعمال می شود، ولی در نظام بانکی ادعای
اسلام در مورد ربا نادیده گرفته می شود.
در این
مدت که بحران بزرگی دامن گیر تولید و مبادله بود، بورژوازی
وابسته چنان گستاخانه عمل کرد که در تاریخ بی سابقه است. بیش
از سه میلیون کارگر از کار اخراج شدند، بدون آن که سرمایه داران
وابسته مسئولیتی را نسبت به سرنوشت آن ها و خانواده شان بپذیرند
و هر جا که کارگران به این کار اعتراض کردند، دولت به حمایت از سرمایه
داران وابسته برخاست.
در این
زمینه پاره ای از رهبران روحانی با اعلام این که نهضت ما
هدفی جز اسلام نداشت، کمک بزرگی به بورژوازی وابسته کردند و خیلی
زود این بورژوازی توانست به خواست های زحمت کشان، دائر بر تغییرات
اساسی در نظام اقتصادی و روابط تولیدی، داغ رسمی
ضدانقلاب را با تأئید روحانیون بزند. این گونه روحانیون
هنگام سخن گفتن از نهضت خلق، چنان جلوه می دهند که گوئی مسئلهَ آن ها
در نهضت مسئلهَ نجات اسلام و قرآن بوده نه نجات خلق از زیر یوغ امپریالیسم
و بورژوازی وابسته. این ها در صدد نجات مذهب خود بودند، نه نجات
خلق و در این زمینه است که این گونه روحانیون در نظر مردم
به عنوان حامیان بی چون و چرای سرمایهَ وابسته و احیانأ
آماج مستقیم آیندهَ نهضت خواهند بود.
در زمینهَ
نظامی، دیگر لازم به توضیح نیست که امپریالیسم
با چه جسارت، چابکی و قاطعیتی از همان روزهای اول پس از قیام
به تجدید سازمان ارتش پرداخت و با چه طرح های حساب شده ای در
سراسر کشور گروه های شبه نظامی به وجود آورد و لازم نیست که
بگوئیم در این مدت چه حملات سازمان یافته ای علیه
خلق ما صورت گرفته است. این ها بر همه آشکار است.
ذکر این
مطالب را در این مقدمه به این سبب ضروری دانستیم که به
طور اجمالی قدرت امپریالیسم و بورژوازی وابسته و هوشیاری
او را در ارزیابی موقعیت خود نشان دهیم.
برای هر
یک از مطالب فوق می توان ده ها و صدها نمونه از واقعیات زندگی
کشورمان ارائه داد. در حاشیهَ این توضیح مخصوصأ قصد داشتیم
نشان دهیم که چگونه رهبران جدید وابسته به امپریالیسم و
بورژوازی وابسته تمام تلاش خود را برای تحکیم روابط امپریالیستی
در میهن ما به کار می برند.
ولی خلق
ما و سازمان ها و گروه های مدعی رهبری خلق در چه شرایطی
قرار دارند؟ این سؤالی است که پاسخ به آن موضوع این نوشته
نیست، ولی همه نیروهای خلق امروز باید پاسخ روشنی
برای آن داشته باشند. همان قدر به اجمال می گوئیم که خلق
ما پس از قیام بهمن ماه نیز مانند پیش از آن مبارزات قهرمانانهَ
خود را علیه نظام اقتصادی وابسته به امپریالیزم ادامه
داده و حتا اشکال بسیار عالی ترمبارزه را در این مرحله به کار
گرفته است و با آن که دشمن با ریاکاری و با رها کردن پاره ای
از نوکرهای سابق خود دست به خرید مزدوران جدیدی زده، خلق
با هوشیاری این مزدوران جدید را در هر لباس و لهجه ای
که بودند، شناخت و نشان داد که فریب دادن این خلق کار آسانی نیست.
ولی آیا
احزاب، سازمان ها و گروه های مدعی رهبری خلق در قشرها و طبقات
مختلف، آن آگاهی را که لازمهَ اوضاع کنونی است اشاعه داده اند و آن شیوه
های مبارزه را که بتواند نه تنها پیشروی هجوم امپریالیسم
را متوقف کند، بلکه در نهایت امر به نابودی آن در کشور ما بیانجامد
در پیش گرفته اند؟ ما معتقدیم که این سازمان ها هنوز تحلیلی
دقیق از آن چه در کشور می گذرد و مخصوصأ رژیم کنونی به
خلق ارائه نکرده اند و خود به خود وقتی ماهیت اوضاع کنونی برایشان
روشن نیست، نمی توانند شیوهَ مبارزهَ مناسب با اوضاع کنونی
را نیز ارائه نمایند و آن چه انجام می دهند جز فعالیت های
پراکنده و جسته و گریخته که تحت فشار حوادث خود به خودی انجام می
شود، چیز دیگری نیست.
بررسی و
توضیح این نظر در مورد سازمان ها و گروه های غیر کمونیستی
فعلأ مورد نظر ما نیست، بلکه قصد ما از این نوشته آن است که نشان دهیم
چگونه اپورتونیست ها در داخل نهضت کمونیستی ما علیه خط مشی
انقلابی چریک های فدائی خلق مبارزه می کنند و عملأ
لطمه ای جبران ناپذیر به نهضت خلق ما وارد می کنند، آن هم در
شرایطی که همان طور که در فوق نشان دادیم امپریالیسم
و سگ های زنجیری اش در هجوم علیه انقلاب ما، مرحله ای
جدی و تعیین کننده را تدارک می بینند. هدف این
جزوه آن است که تئوری مبارزه مسلحانه را تشریح کند، اپورتونیست
هایی را که با انتقاد از این تئوری برای خود دُکانی
باز کرده اند افشا کند و نشان دهد که این اپورتونیست ها برای
حفظ اصالت مارکسیسم- لنینیسم نیست که با تئوری
مبارزه مسلحانه به جنگ برمی خیزند، بلکه برای حفظ وجود بی
عمل خودشان در نهضت دست به این مبارزه زده اند.
فصل اول
منتقدان امروزی مبارزه
مسلحانه چه کسانی هستند
و شیوه کارشان چیست؟
برای آن که بهتر بتوانیم
ماهیت اپورتونیسمی را که امروز نهضت کمونیستی ما در
وجود منتقدین از تئوری مبارزه مسلحانه با آن دست به گریبان است
بشناسیم، بهتر است کار خود را از آخر شروع کنیم و ضمن شناختن ترکیب
امروزی این منتقدین اسلاف آن ها را بشناسیم و تباری
را که این اپورتونیست ها سعی می کنند از مردم پنهان کنند،
افشا کنیم.
" سازمان
پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" در میان منتقدین از
تئوری مبارزه مسلحانه برای خود حق ویژه ای قائل
است. این سازمان در " مختصری از وضعیت سیاسی
جامعه، جنبش خلق و تاکتیک کمونیست ها" در صفحه
" سازمان
پیکار" نه تنها به " سؤ انحرافات" ناشی از " مشی
چریکی" در"عمل" پی برده، بلکه توانسته است
به نوع جدیدی از مارکسیسم- لنینیسم دست یابد
که گویا هم دوای درد انحرافات گذشته و هم راه گشای آینده
است و این مارکسیسم- لنینیسم با "مشی توده ای"
است و به این ترتیب اعضا " سازمان پیکار" دیگر
مارکسیست- لنینیست های معمولی نیستند، آن ها
" مارکسیست- لنینیست های معتقد به مشی توده ای
" می باشند و در تعریف " مشی توده ای" در
صفحهَ
" البته "
مشی توده ای " نیز به مبارزه مسلحانه معتقد است، ولی
" این تدارک قیام و مبارزه مسلحانهَ توده ای در اساس با
تدارکی که مشی چریکی به آن معتقد است و چریک های
فدائی خلق به نادرست کوشیده اند مرز میان این دو را مخدوش
نمایند تفاوت دارد" (از جزوهَ نقدی بر پیش به سوی
مبارزه ایدئولوژیک ضامن وحدت جنبش کمونیستی- صفحه
و این
سخن گزافه نیست و " سازمان پیکار" در " عمل" نشان
داده است که به خوبی زمان انجام آن شکل مبارزه مسلحانه را که با طبیعت
" مارکسیسم- لنینیسم" معتقد به " مشی توده
ای" سازگار است، می شناسد. مگر در همین آذر ماه
" مشی
توده ای " از این هم روشن تر راجع به مبارزه مسلحانه سخن می
گوید. در اسفند
ملاحظه می
کنید که که آن وظیفهَ تشکیل حزب سیاسی پیش از
دست ردن به مبارزه مسلحانه که همیشه بزرگ ترین حربهَ اپورتونیست
ها علیه تئوری مبارزه مسلحانه بوده و اپورتونیست های
سازمان پیکار نیز اپورتونیسم خود را اساسأ تحت این لفافه
پنهان می کردند، به کناری گذاشته شده و تشکل پرولتاریا در جریان
مبارزه مسلحانهَ توده ای پیش بینی شده است. ما در این
جا نه به عدول سازمان پیکار از دُگم مقدس تشکیل حزب پیش از دست
زدن به مبارزه مسلحانه کار داریم و نه به این که تا چه حد این
گفته ها با نظرات گذشتهَ این سازمان و آینده اش تناقض دارد.
بلکه می خواهیم به خوانندهَ خود نشان دهیم که مارکسیست-
لنینیست های معتقد به " مشی توده ای "
همان طور که خودشان می گویند منکر اعمال قهر انقلابی نیستند،
بلکه معتقدند وقتی به این مبارزه باید دست زد که توده ها کاملأ
آمادگی داشته باشند. در عمل هم نشان داده اند که " می
فهمند!" توده ها چه وقتی برای دست بُردن به اسلحه آماده اند!،
حداقل از آذر ماه تا اسفند ماه
به این
ترتیب است که سازمانی که در " عمل" متوجه " سؤانحرافات
مشی چریکی" شده، در " عمل " مُشت خود را باز می
کند و نشان می دهد که صرفأ اپورتونیست بی عملی است که در
تئوری به دنبال جنبش توده ها می افتاده است و وقتی فریادهای
مردم چند صد هزار نفری را در خیابان ها به طلب سلاح می شنود از
لحاظ تئوریک به مبارزه مسلحانه معتقد می شود و وقتی که چند روزی
این فریادها را نشنید معتقد به افول نهضت توده ها و رکود جنبش می
شود. آنگاه است که معتقد دیروزی به مبارزه مسلحانه توده ای
بدون آن که دست به آن مبارزه زده باشد مردم را به پای صندوق های رأی
دعوت می کند که خود می داند بورژوازی وابسته از پیش تعیین
کرده است که چه کسانی باید از آن بیرون بیایند و
گناه این را هم به گردن اصل لنیني بودن در کنار توده ها که در این
جا به دنباله روی از توده ها تبدیل شده می اندازد(10) .
ببینیم
منظور" سازمان پیکار" از عبارت مبهم " آن نیروهائی
که تجربه مبارزات چریکی را از سر گذرانده " غیر از
خودشان دیگر چه کسی ممکن است باشد. نویسندهَ مقاله در این
مورد ساکت است، ولی با اندکی توجه به تاریخ ده سالهَ مبارزه
مسلحانه در ایران می توان هم مصداق های دیگر" آن نیروها"
و هم علت سکوت مقاله را در مورد برشمردن آن نیروها دریافت.
یکی
دیگر از " نیروهائی که تجربهَ مبارزات چریکی
را از سر گذرانده" و امروز در موضع انتقاد از آن قرار دارد، گروه منشعب از
سازمان چریک های فدائی خلق است. این ها نیز
با تکیه به اصول مارکسیسم- لنینیسم و برافراشتن پرچم
انتقاد به میدان مبارزه با تئوری مبارزه مسلحانه آمده اند و آن قدر از
لنین نقل قول آورده اند که کسی تا آن زمان نیاورده بود و اگر
اتفاقات بعدی پیش نمی آمد شاید امروز همهَ اپورتونیست
های کشور ما به وجودشان افتخار می کردند و پرچم رهبری مبارزه با
تئوری مبارزه مسلحانه امروز به جای " سازمان پیکار"
بردوش آن ها بود. این ها با دقت و ظرافت " مارکسیستی-
لنینیستی" !! به افشای خصلت " جدا از توده
ها" ی مبارزه مسلحانه ای که توسط سازمان چریک های
فدائی خلق صورت می گرفت، مبادرت نمودند. ولی عمل بعدی
آن ها نشان داد که همهَ این ظرافت های تئوریک چیزی
جز بهانه برای گریز از میدان مبارزه نبوده است. این
ها که در سازمان چریک های فدائی خلق، خود را تشنه و شیفتهَ
انتقاد و رعایت اصول مارکسیسم- لنینیسم نشان می
دادند پس از انشعاب، بدون آن که حتا لازم ببینند دلیل عمدهَ خود را
برای مردم توضیح دهند، به آغوش " کمیتهَ مرکزی"
پناه بردند (11)
و دیگر از خود نپرسیدند و لازم ندیدند توضیح دهند که این
حزب آیا اصول مارکسیسم- لنینیسم را با همان دقتی که
آن ها خود را شیفتهَ آن نشان می دادند به کار می بندد یا
نه (12)
؟
نشان دادن این
دسته از " نیروهایی که در عمل تجربهَ مشی چریکی
را از سر گذرانده اند" در عمل مبارزاتی، امروز دیگر کار دشواری
نیست و گمان می کنیم که " سازمان پیکار" نیز
از این که ما این گونه " آن نیروها" را از هم می
شکافیم معذب است. ولی پرده پوشی چرا ؟ این ها
نیز در اعداد آن نیروهایی قرار دارند که تجربهَ مبارزات
چریکی را از سر گذرانده اند و اتفاقأ همین چندی پیش
در پای صندوق های رأی بودند (13) و از قضا در
پائیز 57 و شاید هم زودتر از " سازمان پیکار" اعلام
کردند که دیگر وقت قیام مسلحانه فرا رسیده است و اتفاقأ آن ها نیز
مانند " سازمان پیکار" در زمینهَ تدارک قیام مسلحانه
فقط به انتشار اعلامیه اکتفا کردند. منشعبین از چریک های
فدائی خلق به مادر مهربان اپورتونیسم راست یعنی حزب توده
پیوستند و حزب توده در عمل همان کاری را کرد که اپورتونیست های
این سازمان کردند. ما در دنبالهَ این مقاله به موارد اشتراک بیشماری
مابین " مارکسیست- لنینیست های معتقد به مشی
توده ای" با " کمیتهَ مرکزی" برخواهیم
خورد و شاید به نتایج بسیار ناخوشایندتری هم برسیم.
باز به جستجوی خود برای تعیین مصداق مبهم " آن نیروهایی
که تجربهَ مبارزه چریکی را از سر گذرانده اند" بپردازیم.
مرکزیت
اپورتونیست سازمان چریک های فدائی خلق ایران مسلمأ یکی
از این نیروهایی است که مورد نظر " سازمان پیکار"
است و به گمان ما اساسأ این جمله را " سازمان پیکار" برای
آن نوشته تا بی سروصدا و بدون آن که پای منشعبین وابسته به حزب
توده و در نتیجه بعضی مقایسه های ناخوشایند پیش
آید، اپورتونیست های مرکزیت سچفخا را تشویق و تشجیع
به انتقاد صریح از تئوری مبارزه مسلحانه بنماید. ولی
ظاهرأ این ها متزلزل تر و مرددتر از آنند که با این گونه تشویق
ها، شجاعت کافی برای انجام این عمل پیدا کنند و این
است اساس دلخوری " سازمان پیکار" از مرکزیت سچفخا .
این
تزلزل و تردید، مرکزیت سچفخا را چنان فلج کرده که تا امروز که دولت
موقت تقریبأ روزهای آخر عمر خود را می گذراند (14) نتوانسته هیچ
تحلیلی از ماهیت طبقاتی این دولت ارائه نماید
و هنوز با توسل به عبارات کلی نظیر " ماهیت محافظه کارانه
و لیبرال " دولت در اعلامیه ها و نوشته ها گریبان خود را
از چنگ این نیاز سمج رهانیده است ولی همواره این
مشکل لاینحل را در برابر خود دارد و واضح است که بدون تحلیل طبقاتی
دولت از طرف یک سازمان مدعی م. ل. هیچ گونه برنامه مبارزاتی
مشخصی نمی توان پی ریزی کرد و اعلام کار سیاسی
و تشکیلاتی نیز که به عنوان برنامه اعلام شده، چیزی
جز کلی گویی نیست و در واقع سچفخا، که امروز به مناسبت
سابقهَ مبارزاتی درخشان خویش در 9 سال گذشته جایی بزرگ در
قلب بزرگ خلق ما دارد و به همین جهت به امید بزرگ این خلق نیز
تبدیل شده، دچار فقدان کامل برنامهَ مبارزاتی است و یکی
از هدف های این نوشته نیز آنست که با دفاع از تئوری
مبارزه مسلحانه و توضیح ماهیت واقعی آن، گامی در راه گشودن
این بن بست بردارد و با افشای اپورتونیسم و به اعتبار آگاهی
هواداران و توده ها پرچم خونین چریک های فدائی خلق را
برافراشته نگهداشته تا بار دیگر ناظر سازمانی مبارز با تئوری
مبارز مارکسیستی- لنینیستی و برنامهَ مبارزاتی
همه جانبه باشیم.
اما اگر سچفخا
فاقد تحلیل از موقعیت طبقاتی دولت کنونی است، "
سازمان پیکار" با شجاعت کامل یکی از درخشان ترین تحلیل
های طبقاتی " م. ل." معتقد به " مشی توده ای
" را ارائه نموده که بهتر است ابتدا آن را بخوانیم و سپس اگر خود به
اندازهَ کافی گویا نبود به بررسی آن بپردازیم:
" رژیم سلطنتی از میان رفت و حاکمیت امپریالیسم
علارغم وارد آمدن ضربات جدی بر پیکر آن کماکان پابرجا ماند. رژیم
سلطنتی از میان رفت و قدرت سیاسی نوینی جایگزین
آن گشت که به صورت قدرت دوگانه ای در صحنهَ سیاست ایران شکل
گرفت. دولت موقت یعنی دولت رسمی عمدتأ به مثابه حاکمیت
بورژوازی لیبرال و " دولت" خرده بورژوازی که در کمیته
های امام، شورای انقلاب و ... تبلور یافته است از درون قیام
توده ای سر برآورده " ( ص.
" این
سرمایه داران عبارتند از عناصر بالایی ( ثروتمند) بازار یعنی
تاجرانی که نسبتأ کله گُنده هستند. کارخانه داران ایرانی
که به خارج وابستگی ندارند. استادان دانشگاه ها، وکلای دادگستری،
پزشکان، مهندسان و ... که به آن ها بورژوازی لیبرال نیز گفته می
شود." ( همان جا ص.
کسانی
که حاضر نیستند سخنی کم تر از سخنان لنین از دیگران
بشنوند، وقتی قرار می شود خودشان تحلیلی به دست بدهند، گویا
یکسره آن همه احترامی را که در مقابل حرف دیگران برای لنین
قائل بوده اند از یاد می برند و با این لحن بچگانه بزرگ ترین
مسئلهَ تئوریک نهضت کنونی یعنی تحلیل طبقاتی
دولت کنونی را به بازی می گیرند! (15)
"حاکمیت امپریالیسم" ... "برجا مانده" و در
عین حال " بورژوازی لیبرال" ، که اگر بتوان به آن
جملات و عبارات بی سروته اعتماد کرد، بنا به تعریف به هر حال طبقه ای
مستقل از امپریالیسم است با دولت بازرگان به حاکمیت رسیده
است و در عین حال " خرده بورژوازی" نیز در کمیته
های امام، شورای انقلاب و ..." دولت خود را به وجود آورده و در
نتیجه حاکمیت خود را برقرار کرده است .
این تحلیل
اندکی از تحلیل لنین دربارهَ قدرت دوگانه در روسیهَ سال
آن چه در این
قسمت آوردیم برای آن بود که پیش از آغاز فصل اصلی، عده ای
از مهم ترین منتقدین تئوری مبارزه مسلحانه را در عمل بشناسیم
تا مبادا تئوری بافی آن ها بعدأ ما را در جریان بحث گمراه کند و
برای این شناسایی، مخصوصأ روی "آن نیروهایی
که تجربهَ مبارزه مسلحانه را از سر گذرانده اند" تکیه کرده ایم
تا نگویند درافتادن با اپورتونیست های بی عملی نظیر
"پویا" که خارج از گود مبارزه حرف هایی زده اند کار
چندان مشکلی نیست. ولی ما از این پس نشان خواهیم
داد که نه از لحاظ تئوریک و نه از لحاظ عملی ماهیتأ تفاوتی
بین این اپورتونیست ها، که خود را تجسم تکامل طبیعی
مبارزه مسلحانه می دانند ( 16)، و آن اپورتونیست های از قماش
"پویا" وجود ندارد و در تحلیل نهایی همهَ آن ها
از آبشخور تئوریک حزب توده سیراب می شوند.
فصل دوم
در اوائل سال
این
انتخاب تصادفی نبود و حاصل دو سال برخورد گروه با کارهای عملی،
حاصل مطالعهَ م. ل. از طرف اعضای گروه و مخصوصأ خود رفیق مسعود
بود. گروه صمیمانه به این نتیجه رسیده بود که اگر
قرار باشد م. ل. به عنوان عمل به کار رود، باید به همان صورتی مورد
استفادهَ گروه های انقلابی قرار گیرد که لنین خود توصیه
می کرد. وجود این روحیه، این طرز برخورد با م. ل.
بدون شک تا آن زمان در نهضت کمونیستی خلق ما بی سابقه بود و با
این دید بود که گروه موفق شد در میان دگماتیسمی که
شدیدأ دامنگیر گروه ها و سازمان های خارج از حزب توده بود (17)
و رویزیونیسمی که بر اپورتونیسم حزب توده و برمارکسیسم
علنی (18)
حاکم بود راه مستقل مارکسیستی- لنینیستی در پیش
گیرد. به طوری که در عرض سه سال بتواند آن چنان تئوریی
تدوین کند که بن بست مبارزه را در ایران درهم شکست و مرحلهَ نوینی
از مبارزات ضد امپریالیستی خلق ما را آغاز نمود.
اتخاذ این
موضع اصولی در آن شرایط البته از یک سو اشتیاق و علاقهَ
انقلابیون راستین را برانگیخت و از سوی دیگر سیل
اتهامات اپورتونیست های کهنه کار را به سوی گروه جاری
کرد.
در شرایطی
که گروه های مختلف هر یک به تجربه ای از مارکسیسم چسبیده
بودند، گروه به مطالعهَ همه جانبهَ تجارب انقلابی خلق های جهان پرداخت
و مخصوصأ سعی کرد ببیند مفهوم واقعی تجربهَ کوبا که از لحاظ
زمانی نزدیک ترین انقلاب به ما بوده چیست؟ این
انقلاب پیش از آن چند سالی شدیدأ مورد توجه پاره ای کمونیست
ها قرار گرفته بود، ولی درست به دلیل برخورد دگماتیستی و
قالبی هیچ تجربه ای حتا تئوریک از آن حاصل نشده بود و در
سال
رفیق
مسعود مأموریت یافت کتاب " انقلاب د ر انقلاب " را ترجمه
کند و رفیق دیگری انتقاداتی را که انقلابیون آمریکای
لاتین بر این کتاب ها نوشته بودند، ترجمه کرد (19). این
برخورد، اپورتونیست ها را گیج می کرد و می پرسیدند
بلاخره شما چه راهی را انتخاب می کنید و یکی از
مقالات نشریهَ درون گروهی به آن ها پاسخ می داد که: ما نام همهَ
رهبران انقلاب های کمونیستی را بر پرچم خود می نویسیم،
بدون آن که بخواهیم همهَ آن ها را در یک ردیف قرار دهیم و
با اطمینان به این که راه انقلاب خلق ایران را در تحلیل
نهایی باید خودمان انتخاب کنیم.
هنوز گروه،
تئوری مبارزه مسلحانه را به طور نهایی فرمول بندی نکرده
بود که منتقدین با سلاح زنگ زدهَ " اصول عام مارکسیسم"
تاختن به آن را آغاز کردند و هنوز که هنوز است این کار را، بدون آن که چیز
تازه ای به آن اضافه کرده باشند، ادامه می دهند. ولی
مخصوصأ پس از فرمول بندی نهایی مبارزه مسلحانه و آغاز این
مبارزه بود که حمله به این تئوری با تکیه به " اصول عام
مارکسیسم"، با حملات کمیتهَ مرکزی حزب توده شکل سیستماتیک
و منضبطی به خود گرفت که مورد مراجعهَ کلیهَ اپورتونیست های
رنگارنگ بعدی واقع شد. در واقع اگر سازمان چریک های فدایی
خلق افتخار فرمول بندی نهایی تئوری مبارزه مسلحانه و آغاز
این مبارزه را دارد، از لحاظ رد این تئوری به کمک " اصول
عام مارکسیسم" و بستن انواع تهمت ها به سازمان های مبارز مسلح،
اگر افتخاری وجود داشته باشد همه و همه از آن کمیتهَ مرکزی حزب
توده است. دیگران در بهترین شکل توانستند انتقادات کمیتهَ
مرکزی را خوب رونویسی کنند.
فصل سوم
حزب توده و تئوری مبارزه
مسلحانه
حزب توده در
سال
زمانی
که حزب توده مارکسیسم- لنینیسم را به خود بست، از لحاظ تئوریک
برای نهضت کمونیستی ما فاجعهَ بزرگی پیش آمد و آن
فاجعه عبارت از این بود که حزب توده نه به این دلیل م. ل. را ایدئولوژی
خود اعلام می کرد که می خواست برنامهَ عملی خود را مطابق با
اقتضای م. ل. تنظیم کند، بلکه م. ل. را وسیله ای برای
توجیه برنامه های عملی خویش قرار می داد. بدین
صورت که خط مشی حزب را ملاحظات شخصی و عمومی اعضای کمیتهَ
مرکزی تعیین می کرد، آن گاه برای توجیه اعمالی
که به این صورت برنامه ریزی می شد به کتب مارکس، انگلس و
مخصوصأ لنین مراجعه می شد.
این
واقعه را از آن جهت فاجعه می نامیم که در نهضت کمونیستی
ما سنت بسیار زشتی را به وجود آورد که هنوز هم مشخصهَ همهَ اپورتونیست
های ماست و ما به تدریج در این مقاله با پاره ای از مظاهر
آن آشنا خواهیم شد.
به همین
جهت است که رفیق مسعود در کتاب " م. م. هم ا. هم ت." حزب توده را
"کاریکاتور یک حزب مارکسیست- لنینیست" می
خواند و در مورد ماهیت و مبارزات آن چنین می گوید:
"حزب توده که در حیات خود لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای
از یک حزب کمونیست باشد، حال سازمان هایش از هم پاشیده،
عناصر فداکارش سرکوب شده و رهبران خیانت کارش فراری بودند. این
حزب حتا نتوانست برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقهَ تئوریک
و تجربی فراهم کند"(ص
این بود
درکی که تئوری مبارزه مسلحانه پس از تحلیل همه جانبهَ فعالیت
حزب توده به آن دست یافت و این درک به گروه امکان داد بیش از پیش
در فکر راه مستقلی برای انقلاب ایران باشد. ولی
متأسفانه پس از انتشار آثار رفیق جزنی در جنبش مسلحانه در این
زمینه آشفته فکری به وجود آمد. در آثاری که رفیق
جزنی از زندان بیرون می داد مطالب ضد و نقیضی در
مورد این حزب بیان شده که به هر حال همگی با این درک،
تفاوت اساسی دارند و معلوم نیست که چرا رفیق جزنی، که با
کتاب " مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک" آشنا بوده و
ظاهرأ نوشته های خود را در ارتباط با مطالب این کتاب می نوشت،
هنگام این اظهار نظرها در بارهَ حزب توده اشاره ای به دیدگاه این
کتاب دربارهَ آن نمی کند (21).
رفیق
جزنی در کتاب " نبرد با دیکتاتوری" دربارهَ حزب توده
چنین می گوید: "حزب توده به مثابه مهم ترین پروسهَ
مارکسیستی در تاریخ جنبش رهایی بخش ایران طی
یک دورهَ دوازده تا چهارده ساله نقش و مسئولیت پیشاهنگی
طبقه کارگر را به عهده داشت (ص
چنان که
ملاحظه می شود رفیق جزنی در این جا حزب توده را در سال های
بین
در قسمت بزرگی
از این دوران حتا خود حزب نیز مدعی مارکسیست بودن نیست
و هنگامی نیز که مارکسیسم را می پذیرد فقط یک
رابطهَ صوری با آن برقرار می کند و در مورد پیشاهنگی طبقه
کارگر نیز این فقط کافی نیست که حزبی در میان
طبقه کارگر هوادار و نفوذ داشته باشد تا بتوان آن را حزب پیشاهنگ طبقه کارگر
دانست، بلکه حزب پیشاهنگ طبقه کارگر حزبی است که با ایدئولوژی
مارکسیستی- لنینیستی، سازمان مارکسیستی-
لنینیستی و برنامه ای بر اساس م. ل. طبقه کارگر را متشکل
کرده و جنبش وی را رهبری نماید. در حالی که حزب
توده اگر چه در میان طبقه کارگر نفوذ داشت، اما هرگز با برنامهَ مبارزاتی
ئی که بر اساس م. ل. تنظیم شده باشد جنبش طبقه کارگر را رهبری
نکرد و بارها صراحتأ این جنبش را در جهت مخالف مصالح مبرم انقلاب خلق سوق
داد و همواره در طی این مدت طبقه کارگر را که از خود شور انقلابی
زیادی نشان می داد از اتخاذ یک خط مشی واقعأ انقلابی
بازداشت. مارکسیست و پیشاهنگ خواندن چنین حزبی از
طرف رفیق جزنی بر هیچ استدلالی استوار نیست و هم چنین
سکوت هواداران مبارزه مسلحانه در مقابل این نظرات نیز تعجب انگیز
است.
خود رفیق
جزنی در جای دیگر نظری متفاوت با نظرات فوق در مورد حزب
توده ابراز می دارد. در جلد دوم "تاریخ سی
ساله" صفحهَ
به این
ترتیب رفیق جزنی می پذیرد که جریان حاکم بر
حزب توده یک جریان خرده بورژوایی بوده و جریان
مارکسیستی در صورت وجود در تعیین خط مشی حزب و رهبری
آن دخالت نداشته و در صفحهَ
فصل چهــارم
حزب توده پیشاپیش
همهَ اپورتونیست ها
به انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه می پردازد
هنگامی
که س. چ. ف. خ. ا. با تکیه بر تئوری مبارزه مسلحانه این مبارزه
را آغاز کرد، جنبش کمونیستی ایران بیست و نُه سال بود که
بر اثر سنگینی بختک وار حزب توده از عرض اندام مستقل بازمانده
بود. این حزب که در سال های
غیبت
کامل حزب توده از صحنهَ مبارزات
در نیمهَ
دوم سال های چهل حزب توده دچار یک انشعاب نسبتأ مهم شد که به تشکیل
سازمان " مارکسیستی- لنینیستی" طوفان و
سازمان انقلابی حزب توده منجر شد.
سازمان طوفان
که ابتدا با شعارهای مذهبی و نقل قول هایی از نهج البلاغه
و علی و در کنار این شعارها تحلیل ها و موضع گیری
های شدیدأ شووینیستی و ناسیونالیستی
عرض اندام کرد و سپس با شعار احیای حزب توده، توسط عده ای از
اعضای کمیتهَ مرکزی همین حزب توده که در تمام اشتباهات و
خیانت های آن حزب مستقیمأ مسئولیت داشتند، تشکیل
شد. در واقع " طوفان از همان آغاز مُرده به دنیا آمد" و تقریبأ
هیچ تجربهَ تازه ای برای نهضت انقلابی بر جای
نگذاشت.
سازمان انقلابی
حزب توده که در واقع حاصل اختلاف کمیتهَ مرکزی بر سر تبعیت از چین
یا شوروی به وجود آمده بود، به اصطلاح " راه چین " را
انتخاب کرده بود و درست به همان صورتی که کمیتهَ مرکزی گوش به
فرمان حزب کمونیست شوروی است، او هم خود را در اختیار حزب کمونیست
چین می گذاشت و برای اثبات وفاداری، تاکتیک و
استراتژی مبارزه را از کتاب های مائو رونویسی می
کرد. ولی آن چه مخصوصأ در مورد این سازمان شایان ذکر است
این است که به هر حال این سازمان به فکر انتقال کادرها به داخل کشور و
انجام پاره ای از فعالیت ها افتاد که البته در پاره ای موارد به
نتایج خفت باری منجر شد، ولی به هر حال تجربه ای عملی
بود که نهضت کمونیستی ما در آن زمان شدیدأ از فقدان آن رنج می
بُرد (24)
.
به هر حال جدا
شدن این دو سازمان به قرار گرفتن عده ای از اعضای "کمیتهَ
مرکزی" در برابر یکدیگر منجر شد که در جریانات
در این
شرایط بود که گروه رفیق مسعود که در آغاز با هدف آموزش و تبلیغ
مارکسیسم به وجود آمده بود به تدریج به عمق وظایفی که در
آن زمان تاریخ بر عهدهَ کمونیست های کشور ما می گذاشت پی
می بردند و فعالانه به شناخت شرایط عینی جامعه می
پرداختند و با حرارت در مبارزات تئوریک و ایدئولوژیک وارد می
شدند و می کوشیدند این مبارزات را از مسیرهای
انحرافی نجات داده در مسیری قرار دهند که به حل معضلات جنبش
کمونیستی منجر گردد و سرانجام موفق به حل مسائل تئوریک جنبش، به
صورتی که راهگشای عمل گردند، شوند و در نوشته های مختلف خود
مسائل مختلف انقلاب را جداگانه مورد بررسی قرار داده، زمینهَ تنظیم
اثر بزرگ و دوران ساز " مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک
" را فراهم ساخت.
ولی
مسئلهَ قراردادن یک جنبش مستقل کمونیستی در برابر حزب توده یک
مسئلهَ تئوریک نبود، بلکه اساسأ یک مسئلهَ عملی بود. اگر
بلافاصله بر اساس این تئوری مبارزهَ مسلحانه آغاز نمی شد هنوز
نهضت کمونیستی خود را از سنگینی جثهَ بختک حزب توده نجات
نداده بود.
در واقع آغاز
مبارزه مسلحانه کوس رسوایی قطعی حزب توده را به صدا درآورد و این
حزب نیز خطر را فورأ احساس کرد و دست به تبلیغات مذبوحانه ای زد
که این رسوایی را هر چه بیش تر آشکار نمود.
در سلسله
سخنرانی هایی که از صدای پیک ایران پخش شد و
در سال
در همین
سلسله گفتارها و درست در زمانی که رژیم شاه سعی می کرد با
تحریک احساسات مردم علیه چریک ها از طریق تبلیغات،
اعدام های پیاپی را توجیه کند و زمینهَ حمایت
مردم را از چریک ها از بین ببرد، حزب توده نیز مزورانه مردم را
بر علیه چریک ها تحریک می کرد و سخنانی از قبیل
این به زبان می آورد که: " چریک ها صرفنظر از سایر
جوانب مسئله حتا به این مطلب ساده توجه ندارند که اگر " انقلابیون"
به جای کوشش برای بهبود زندگی زحمت کشان به دست خویش بر
فقر توده ها بیفزایند و به جای تلاش در راه دموکراسی بر
شدت ترور بیفزایند با این کار خشم توده ها را از طبقات حاکم به
سوی خویش جلب خواهند کرد و به هیئت حاکمه امکان خواهند داد که ریشه
های فقر و استبداد مخفی کند و گناه را به گردن انقلابیون بیاندازد.
" (ص
مسلمأ هیچ
اپورتونیستی امروز حاضر نیست مسئولیت این قبیل
سخنان را به عهده بگیرد. امروز دیگر بر همه واضح است که مبارزهَ
چریک های فدایی نه تنها خشم توده ها را علیه آن ها
برنیانگیخته، بلکه مِهر عمیقی را نسبت به آن ها در دلشان
ایجاد کرده (25) و سازمان نیز در آن زمان از بین نرفت که هیچ،
بلکه با قدرتی بیش تر راه خود را ادامه داد. ولی مبادا که
این اپورتونیست ها، رفقای " توده ای" خود را به
خاطر این سخنان به ریشخند بگیرند. نه، این چنین بی
رحم نباشید. موقعیت تاریخی اپورتونیست ها را
در نظر بگیرید. اگر قرار باشد گفتار و اعمال اپورتونیست
ها را در مسیر تاریخ مورد تشخیص قرار دهید، همهَ سخنان و
همهَ اعمال آن ها خنده آور از کار در می آید. اساسأ یک
اپورتونیست اصیل به این دلیل اپورتونیست است که دید
تاریخی ندارد و این حُسن همهَ اپورتونیست ها است.
پس همه کس حق دارد به این اپورتونیست ها بخندد جز اپورتونیست
ها.
اپورتونیست
ها به یک دلیل دیگر هم نباید به این گفته ها بخندند
زیرا کمیتهَ مرکزی حزب توده در خلال همین گفتارها، که این
مطالب در آن ها عنوان شده، مطالب دیگری را نیز عنوان کرده اند
که امروز شعائر مقدس اپورتونیست های ما را می سازد. مبادا
که خنده به آن گفته ها به خنده به این شعائر منجر شود.
ما در بخش آینده
برای آن که خوانندگان بتوانند به راحتی قضاوت کنند که ابتکار اپورتونیست
های جدید ما در زمینهَ انتقاد از به قول خودشان " مشی
چریکی" تا چه حد است، رئوس انتقاداتی را که حزب توده در
همان سال های
فصل پنجم
رئوس انتقادات حزب توده بر تئوری
مبارزه مسلحانه
ما در این
جا با مأخذ قرار دادن جزوهَ " چریک های فدایی خلق چه
می گویند" نوشتهَ ف. جوان که ظاهرأ از گردآوری سلسله
گفتارهای رادیو پیک ایران در سال های
یکی
آن که با طرح این انتقادات نشان دهیم در کار اپورتونیست هایی
که امروز با دشنام به حزب توده به انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه می
پردازند و در آغاز هر انتقادی نیز می خواهند به خواننده اطمینان
دهند که کار ما با کار اپورتونیست های حزب توده تفاوت دارد، تا چه حد
حرف تازه ای می زنند و ماهیت کارشان واقعأ چه تفاوتی با
کار آن ها دارد. خلاصه می خواهیم ببینیم تاج افتخار
انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه را اپورتونیست های کنونی
به حق بر سر گذاشته اند یا آن را از " کمیتهَ مرکزی"
اخذ کرده اند و " کمیتهَ مرکزی" نیز با زیرکی
داغ رسوایی را بر این تاج می بیند و ادعایی
در مورد آن طرح نمی کند.
منظور دیگر
ما آن است که با طرح این انتقادات زمینهَ کار خود را در قسمت دوم این
جزوه فراهم کنیم و لااقل خطوط کلی وظایفی را که در قسمت
دوم بر عهده داریم بشناسیم.
همان طوری
که همهَ اپورتونیست ها می دانند یکی از بزرگ ترین
نقایص تئوری مبارزه مسلحانه این است که رفیق مسعود، مبتکر
این تئوری، مدعی است که در ایران شرایط عینی
انقلاب آماده است و " کمیتهَ مرکزی" پیش از همه به
" پوچی" این اعتقاد پی برده و در جزوهَ مأخذ ما عینأ
چنین آمده: " جزوه تحلیلی از جامعهَ ایران پس از آن
که دهها صفحه بر سر بیان این نظریهَ عجیب سیاه می
کند گویا در ایران هیچ گونه جنبشی حتا جنبش خود به خودی
هم نیست و کارگران گویا آمادهَ پذیرش مبارزه و آگاهی سیاسی
نیستند، یک باره این نتیجهَ عجیب را می گیرد
( به این نتیجه می رسد) که در ایران شرایط عینی
انقلاب وجود دارد " ( ص
باز همان طور
که همهَ اپورتونیست ها می دانند یکی از نقایص بزرگ
تئوری مبارزه مسلحانه گویا نادیده گرفتن نقش حزب پرولتاریا
این " ستاد رزم زحمت کشان" از طرف تئوری مبارزه مسلحانه است
و ما خواهیم دید که چه گونه سازمان پیکار در عقب افتادن استقرار
این " ستاد رزمنده" در نهضت کمونیستی ایران
گناه بزرگی برعهده دارد و " کمیتهَ مرکزی" نیز
خیلی پیش از این ها متوجه این نقص شده است.
در جزوهَ مأخذ ما عینأ چنین آمده است: " گروه های چریکی
ضرورت وجود حزب پرولتری را نفی می کنند و مدعی اند که گویا
بدون وجود چنین حزبی می توان انقلاب را آغاز کرد و حتا به نتیجه
رسانید " (ص
هیچ
اپورتونیستی نیست که نداند چریک های فدایی
خلق حساب خود را از حساب توده ها جدا کرده بودند و خودشان به تنهایی
راه انقلاب را در پیش گرفته بودند و در حالی که توده ها حتا برای
تماشای آن ها نیز سرشان را از روی کار و زندگی خود بلند
نمی کردند و همهَ اپورتونیست ها می دانند که این جدایی
از توده ها در ذات مبارزه مسلحانه نهفته است و حزب توده هم پیش از همه به این
واقعیت پی بُرده است: " جدا از توده های مردم و بدون
سازمان انقلابی، انقلابی وجود ندارد" (ص
این امر
بر همهَ اپورتونیست ها آشکار است که چریک های فدایی
خلق فقط به یک شکل از مبارزه چسبیده اند و سایر اشکال مبارزه را
نادیده گرفته اند و این شکل همان مبارزه مسلحانه است و تازه همین
مبارزه مسلحانه را هم به معنای" مارکسیستی – لنینیستی
" !! یعنی به معنای " توده ای" آن نمی
فهمند و درک ناقصی ار مبارزه مسلحانه که همان مبارزهَ " پیشرو
مسلح" باشد، ارائه می کنند و اپورتونیست های " کمیتهَ
مرکزی" هم از همان اوائل این امر را فهمیده اند: " به
این ترتیب " مبارزه مسلحانه" در قاموس چریک ها یعنی
تروریسم، یعنی نفی فعالیت سازمانی و توده ای
و نفی مبارزهَ طبقاتی و این جاست ریشهَ آن اختلافی
که ظاهرأ بر سر راه مسالمت آمیز و یا راه غیرمسالمت آمیز
انقلاب در جنبش پیدا شده است. روی دیگر مدال آن چیزی
است که خود چریک ها با الهام از گروه های چپ و خارج از کشور، رابطهَ میان
امر نظامی و سیاسی نامیده اند. خلاصهَ مطلب این
است که به گمان آن ها جنبش انقلابی باید همهَ عرصه های مبارزه
اقتصادی و ایدئولوژیک را رها کرده و در عرصهَ مبارزه سیاسی
نیز تنها به یک شکل، شکل مسلحانهَ مبارزه بسنده کند"(ص
وقتی چریک
های فدایی خلق ایمانی به توده ها نداشته باشند و
بخواهند خود به تنهایی انقلاب کنند و سازمان مبارزه مسلحانه را جدا از
توده ها به وجود آورند و یک تنه به میدان مبارزه با امپریالیسم
بروند، خود به خود به فکر کار میان توده ها نیستند و در این راه
تا نفی لزوم آن پیش می روند و اپورتونیست های
" کمیتهَ مرکزی" قبل از همه این را فهمیده اند:
" به
علاوهَ اتکأ به قدرت آتش، سازمان انقلابی را از حالت یک سازمان متکی
بر توده ها خارج ساخته به یک سازمان توطئه گر و جدا از توده ها تبدیل
می کند و جدایی از توده ها به معنای مرگ هر واحد انقلابی
است " (ص
یکی
از بزرگ ترین معایب تئوری مبارزه مسلحانه این است که اگر
در میان توده ها افرادی انقلابی نیز وجود دارند که ممکن
است در صورت ماندن میان آنان به مبارزهَ " سیاسی- تشکیلاتی
توده ای " دست بزنند را از توده ها جدا می کند و آن ها را به
داخل " خانه های امن" می کشاند و به این ترتیب
رابطهَ آن ها را با توده ها قطع می کند و امکان "مبارزهَ توده ای"
را از آن ها می گیرند. مگر " پویا" به چریک
های فدایی خلق انتقاد نکرد که چرا رفقا حسن نوروزی و یوسف
زرکاری این دو کارگر انقلابی را از کارخانه بیرون کشیدند،
به خانهَ امن بردند و سرانجام به گلوله های رژیم سیاه
شپردند. ولی پیش از " پویا" اپورتونیست
های " کمیتهَ مرکزی" این عیب را در تئوری
مبارزه مسلحانه کشف کرده بودند: " این تصور نادرست از کار انقلابی
و پنهان کاری را بسیاری از گروه های چریکی
داشته و مخفی شدن و آغاز فعالیت انقلابی را در جدا شدن از زندگی
عادی، ترک کردن محل کار و زندگی و انتخاب شیوه های خاصی
از زندگی و فعالیت می دانسته ... نباید فراموش کرد که
بهترین راه مخفی شدن علنی بودن است" (26) .
ما از اپورتونیست
ها می پرسیم آیا سلاح برداشتن چند روشنفکر و بی اعتنا به
همه چیز به جنگ دشمن رفتن جز نشان دهندهَ عصیان روشنفکران است که شکیبایی
آن را ندارند منتظر بمانند تا توده ها خود به میدان مبارزه بیایند
و آن ها رهبری شان را در دست بگیرند؟ آیا اساس این
طرز فکر را همان ایدئولوژی خرده بورژوازی تشکیل نمی
دهد؟ مسلمأ جواب همهَ اپورتونیست ها مثبت است. پس افتخار بر
"کمیتهَ مرکزی" که این مطلب را از همان آغاز فهمید:
" حقیقت این است که چریک ها میان عصیان ناشی
از یأس چند روشنفکر و انقلاب اجتماعی علامت تساوی می
گذارند و توجه ندارند که انقلاب اجتماعی نمی تواند از ضعف سرچشمه بگیرد"
(ص
یکی
از بزرگ ترین معایب مبارزه مسلحانه که اپورتونیست ها آن را
" کشف" کرده اند آن است که از روی کتاب دبره و عقاید کاسترو
و چه گوارا و به نظر
" کمیتهَ مرکزی"
حتا " مائو" رونویسی شده است و تمام معایب آن ها را
دارد. مگر نه این که اپورتونیست ها چنان اصطلاح " گواریسم"
یا " کاستریسم " یا " مائوئیسم" یا
" دبریسم" را ادعا می کنند که گویی بدترین
دشنام ها را به زبان می آورند. " کمیتهَ مرکزی"
متوجه این سرقت ادبی !! تئوری مبارزه مسلحانه شده است و در
صفحهَ
مگر نه این
که چریک های فدایی خلق آن چنان قدرتی برای پلیس
تصور می کنند که امکان هیچ گونه مبارزه ای را نمی
دهد. در حالی که هر اپورتونیستی می داند به هیچ
وجه چنین نیست و به هر حال امکان شکلی از مبارزه هست و آن هم
شکل مسالمت آمیز، و مگر نه این که چریک ها می خواهند با
توسل به سلاح، قدرت پلیش را در هم بشکنند، ولی وسیله ای
را که انتخاب می کنند خود آیا باعث تشدید ترور نمی
شود؟ " کمیتهَ مرکزی" پیشاپیش همهَ
اپورتونیست ها هم درد را تشخیص داده هم راه درمان آن را ارائه داده
: " به جای شکستن سد ترور- که ادعای آن هاست- عمدأ به تشدید
ترور کمنک می کنند" (ص
مگر " پویا"
اعلام نکرد که تئوری مبارزه مسلحانه حداقل محصول فرستادن سالیانه
البته اپورتونیست
هایی که به انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه می پردازند
اگر همهَ سخنان خود را بی پرده بیان کنند و نیات خود را آشکارا
بروز دهند از همان آغاز در میان مردمی که در سیاه ترین
روزهای اختناق تنها چریک ها را در میدان مبارزه می دیدند
و تنها امیدشان را به همین چریک ها بسته بودند، شنونده ای
نمی یافتند. لذا بدون استثنا همهَ این منتقدین دروغ
پرداز ضمن انتقاداتی که تقریبأ همه چیز چریک ها را نفی
می کنند و حتا وجودشان را برای نهضت کمونیستی زیان
بار می دانند، سالوسانه به ستایش از قهرمانی های آن ها می
پردازند و در شهادت شان اشک تمساح می ریزند تا خود را در هم دردی
مردم شریک کنند و فرصت یابند زهر اپورتونیسم خود را به تن آن ها
وارد کنند و از قضا مبتکر این روش هم اپورتونیست های " کمیتهَ
مرکزی" بودند: " از میان چریک های خلق کسانی
برخاستند که با نثار جان از هدف های خویش دفاع کردند و تردیدی
باقی نگذاشتند که عناصر فداکار و میهن پرست و خواستار ایرانی
آباد و آزادند و این امر نمی تواند حس احترام نسبت به آنان را برنیانگیزد.
اما احساس اصلی هر عنصر انقلابی در چنین مواقعی بیش
از احترام تأثر است و تأسف این که چنین عناصر فداکاری جان خود
را در راهی باختند که در بهترین حالت بی حاصل و در واقع به ضرر
منافع خلق است. آنان که به این حقیقت واقفند احساس مسئولیت
سنگین را می کنند که باید کوشید مبارزین راه خلق در
این راه بی سرانجام گام ننهند و وظیفهَ خود می دانند علیه
نظریات و عقایدی که مبارزین را به بی راهه می
کشاند بی امان بجنگند" (ص
به هر حال این
ها هستند عمده ترین انتقاداتی که در همان آغاز مبارزه مسلحانه از طرف
" کمیتهَ مرکزی" متوجه تئوری راهنمای این
مبارزات شد و از طریق پخش آن از رادیو و نشریات این حزب
سعی شد در جریان این مبارزات کارشکنی صورت گیرد.
این انتقادات به اصطلاح مارکسیستی در زمانی از بلندگوهایی
که در اختیار " کمیتهَ
مرکزی" قرار داشت پخش می شد که بلندگوهای رژیم پهلوی
نیز به سخت ترین حملات تبلیغاتی علیه چریک های
فدایی خلق و سایر مبارزین مسلح دست زده بودند. ولی
به هر حال " حفظ سلامت" جنبش و " نجات" مارکسیسم- لنینیسم
شاید این عمل را توجیه کند. همان طور که مسلمأ برخورد
اپورتونیست هایی که امروزه با به اصطلاح انتقاد از مبارزه
مسلحانه چه از بیرون و چه از درون سازمان چریک های فدایی
خلق ایران سعی در از هم پاشیدن آن دارند با همان لفافه های
کمیتهَ مرکزی خائن حزب توده توجیه می شود. آیا
این اپورتونیست ها نمی دانند که نام چریک های فدایی
خلق یادآور رزمنده ترین مبارزین خلق ما و پرولتاریا
است؟ آیا آن ها نمی دانند که هر لطمه ای که به این
جریان وارد شود ناگزیر به پرولتاریا وارد شده است؟ چگونه
کسانی که خود را مدافع پرولتاریا قلمداد می کنند این چنین
آگاهانه در راهی که به خیانت منجر شود قدم می گذارند؟
مسلمأ آن ها همهَ این ها را می دانند ولی مسئله بر سر این
است که این ها به منافع پرولتاریا نمی اندیشند، بلکه
منافع پرولتاریا را دستاویز تنگ نظری های قشری و
گروهی خود می کنند و با شادمانی ترهات جدید مرکزیت
اپورتونیست سازمان را دال بر روش انقلابی می دانند.
ما در این جا خطوط کلی انتقادات کمیتهَ مرکزی را طرح کردیم
تا خواننده بتواند به راحتی دریابد که اپورتونیست های جدید
در این زمینه چه نوآوری ئی کرده اند و در قسمت دوم این
جزوه خواهیم دید که راه هایی که آن ها برای درمان
مشکلات نهضت و نجات آن از " سؤانحرافات مشی چریکی"
ارائه می کنند تا چه حد به نسخه های " کمیتهَ مرکزی"
شبیه است.
بخش دوم
همان طور که در قسمت قبل دیدیم بلافاصله بعد از
آغاز مبارزه مسلحانه، تئوری راهنمای این مبارزه مورد هجوم
اپورتونیست های " کمیتهَ مرکزی" قرار گرفت و در
گرما گرم جنگ بی امان چریک های فدایی و سایر
مبارزین مسلح با رژیم مزدور امپریالیسم، از طریق
برنامه های رادیوئی و غیره سعی شد با بی
اعتبار و غیراصولی جلوه دادن این مبارزه در نظر توده ها در کار
آن کارشکنی کند. اگر توجه کنیم که دوران مرحلهَ ابتدایی
این مبارزه خواهان حمایت معنوی مردم بود تا به تدریج به
" حمایت معنوی" تبدیل شود، می توان فهمید
که " کمیتهَ مرکزی" نقطهَ حساسی از جنبش را مورد حمله
قرارداده بود.
ولی این حملات که در آغاز " کمیتهَ مرکزی" تا
حدی به موفقیت آن ها اطمینان داشت، در مقابل، موج عظیم
حمایت معنوی مردم که به صورت پیوستن تعداد روزافزونی از
آگاه ترین عناصر خلق به جنبش مسلحانه مادیت می یافت همهَ
این تبلیغات را بی اثر کرد و برای مبلغین آن جز
رسوایی نتیجهَ دیگری نداد.
ولی حمله به تئوری مبارزه مسلحانه با یکی دو سال فاصله از
" کمیتهَ مرکزی" توسط سایر اپورتونیست های
بی عمل که جریان این مبارزه را نافی وجود خویش می
دیدند، آغاز شد. این ها به مبارزه مسلحانه حمله می کردند،
اثر آن را در جامعهَ ما نفی می کردند و آن را غیراصولی و
غیرمارکسیستی می خواندند، صرفأ برای این که
وجود خود را توجیه کنند و بی عملی و درازگویی خود
را عین مارکسیسم- لنینیسم جلوه دهند. این ها
گر چه در انتقاد از تئوری مبارزه مسلحانه و جریان عملی آن از
همان شیوه ها و اصول " کمیتهَ مرکزی" استفاده می
کردند ولی برای موفقیت خود در این مبارزه دلیلی
می شناختند که معتقد بودند " کمیتهَ مرکزی" فاقد آن
است و آن این بود که " کمیتهَ مرکزی" با آن سابقهَ فضیحت
بار در موقعیتی قرار نداشت که توده ها حرفش را باور کنند ولی ما
که بحمدالله سابقهَ مبارزاتی نداریم و چهره مان در عمل برای
توده ها شناخته شده نیست، پس کافیست که در حرف خود را هوادار معصوم
جنبش خلق جا بزنیم و نقش پزشکانی را بازی کنیم که گویا
می خواهند به معالجهَ دردی بپردازند که آن را در بیمار تشخیص
داده اند.
اما این ها اگر این مزیت را بر حزب توده داشتند که سابقه شان سفید
بود، در عوض این نقص را هم نسبت به این حزب داشتند که بلندگوئی
چون " پیک ایران" و جای امنی چون کشورهای
به اصطلاح سوسیالیستی در اختیارشان نبود و شرایط آن
زمان ایران نیز دشوارتر و " خطرناک تر" از آن بود که تحلیل
" مارکسیستی- لنینیستی" اینان به
" روشنفکران مارکسیست- لنینیست" تکلیف ورود به
میدان را بکند. مگر نه این است که یکی از مهم ترین
خصائص یک مارکسیست- لنینیست آن است که بفهمد چه وقت نیروی
خود را وارد میدان " مبارزهَ قطعی" کند؟ (
به هر حال چنین شد که تا همین اواخر که زمینه کاملأ برای
مبارزات این " مارکسیست- لنینیست های واقعی"
فراهم شد، کسی از وجود و عقایدشان باخبر نشد جز آن ها که به نحوی
با انتشارات خارج از کشور تماس داشتند.
ولی در این مورد که کار این دسته از حزب توده هم کم تر گرفت دو
دلیل دیگر وجود داشت و آن این که اول هر چه تلاش کردند سخنی
بگویند که پیش تر از آن " کمیتهَ مرکزی" بهتر
از آن ها بیان نکرده باشد، نتوانستند و دیگر آن که حتا به اندازهَ حزب
توده هم نمی توانستند برنامهَ عملی ارائه دهند. مثلأ یکی
از آتشین ترین منتقدین تئوری مبارزه مسلحانه در کتاب
" مسائل سوسیالیسم" ( رگان اتحاد مبارزه در راه ایجاد
حزب طبقه کارگر- شماره اول- زمستان
به این ترتیب نه حملات حزب توده و نه حملات این اپورتونیست
ها، هیچ یک نتوانست خطری جدی برای تئوری
مبارزه مسلحانه باشد. ولی نحوهَ انتشار آثار رفیق جزنی در
درون جنبش مسلحانه و برخورد لیبرالیستی هواداران تئوری
مبارزه مسلحانه در درون این جنبش با خط مشی که از طرف رفیق جزنی
عنوان می شد و دید او از ساخت طبقاتی جامعه و تحولات تاریخی
آن و مسائل تاکتیکی و استراتژیک مبارزه، برای تئوری
مبارزه مسلحانه وضع بغرنجی را پیش آورد که سرانجام به بن بست تئوریکی
کشید که وقتی با اپورتونیسم عملی مرکزیت جدید
سازمان درآمیخت، سازمان چریک های فدایی خلق ایران
را دچار بحرانی عمیق کرد (31) که هم اکنون دست به گریبان آن
است. از این رو وظیفهَ چریک های فدایی
خلق است که از طریق مبارزهَ همه جانبهَ ایدئولوژیک با اپورتونیسم
در تمام سطوح و دفاع از تئوری مبارزه مسلحانه در مقابل حملات اپورتونیست
ها و انطباق تئوری بر شرایط کنونی و مخصوصأ و مهم تر از همه با
طرح برنامهَ عملی، بار دیگر برای جنبش کمونیستی و
به طور کلی برای جنبش خلق راه گشائی کنند.
وضع رفیق جزنی با وضع این گونه منتقدین از تئوری
مبارزه مسلحانه کاملأ متفاوت بود. رفیق جزنی دارای یک
سابقهَ مبارزاتی مثبت بود و شور مبارزاتی او برای هیچ کس
قابل انکار نبود. پیش از اسارت جزو اولین کسانی بود
که در صدد تدارک مبارزه مسلحانه برآمد. پس از آن که این مبارزه
سرانجام در سال
این وضع که با وجود شرایط اختناق روز به روز بر وخامت اش افزوده می
شد، وقتی با این واقعیت در آمیخت که پس از سال
اپورتونیسم با سؤاستفاده از نظرات رفیق جزنی سعی کرد خون
تازه ای وارد رگ های خود کند و از موضعی قوی تر به تئوری
مبارزه مسلحانه بتازد. دسته ای از اپورتونیست ها که خود را
هوادار سخت نظرات رفیق جزنی می دانند تنها اضافه می کنند
که رفیق جزنی گویا فقط یک اشتباه داشته است و آن هم این
که نقش محوری تاکتیک مسلحانه را در سراسر پروسهَ مبارزهَ ضدامپریالیستی
می پذیرفته، در حالی که تاکتیک طبیعتی موقتی
دارد و مثلأ در شرایط کنونی دیگر تاکتیک مسلحانه نمی
تواند محور باشد. (32) این ها با همین قدر انتقاد از نظر رفیق
جزنی قادرند تا آن را به پوششی برای اپورتونیسم خود تبدیل
کنند. امروز ما در جنبش با افراد زیادی روبرو می شویم
که خود را هوادار نظرات رفیق جزنی می دانند (33)، ولی در
میان این هواداران که رفیق جزنی را به طور دربست می
پذیرند کسی را نمی بینیم که قاطعانه از مواضع
مبارزه مسلحانه در مقابل خیل عظیم اپورتونیست ها دفاع
کند. در نتیجه به اپورتونیست ها که به این دلیل رفیق
جزنی را پوشش خود قرار داده اند که بتوانند در سخنرانی و نوشته های
خود با ذکر این جملات که " نظرات رفیق مسعود را رفیق بیژن
رد کرده است" گریبان خود را از عواقب نظری و عملی برخورد
جدی با تئوری مبارزه مسلحانه رها سازند، کمک شایانی می
کنند و عملأ در جبههَ آن ها قرار می گیرند. به هر حال وضع چنین
است و اپورتونیسم که از سال ها پیش مشغول تجمع قوا و منتظر فرصت بود،
با تمام قوا به میدان آمده و از هر سو به مبارزات مسلحانه ای که چه از
طرف کمونیست ها و چه از طرف سایر نیروهای خلق در نُه سال
گذشته صورت گرفت، می تازد. مبارزه ای که آن چنان ضرباتی
بر پیکر رژیم پهلوی این محبوب ترین سگ زنجیری
امپریالیسم وارد کرد که این رژیم که در سال پنجاه همه برایش
عُمری طولانی پیش بینی می کردند و خود با امیدواری
جشن دوهزار و پانصد سالهَ شاهنشاهی را ترتیب داد و در آستانهَ آن پنج
تن از مبارزین مسلح گروه آرمان خلق را به تیر اعدام بست، در سال 57
دچار چنان بحرانی شد که دیگر با هیچ وسیله ای نجات
آن برای امپریالیسم میسر نگردید. (34)
حملات اپورتونیست ها به مبارزه مسلحانه در حال حاضر بزرگ ترین خطری
است که جنبش کمونیستی ما را تهدید می کند. این
حملات از یک سو متوجه نفي گذشته و حتي زيانبار خواندن آن است
و از سوی ديگر (و اين خطر بزرگ تر است) سعي دارد جنبش کمونيستي را به راه های
مسالمت آميز و رفرميستي بکشاند و آن را از مبارزات قهرآميز خلق جدا کند و به
امپرياليسم فرصت دهد تا بار ديگر پس از فائق آمدن بر بحران هايی که فعلأ
حاکميت او را در کشور ما متزلزل کرده ، به راحتی اين جنبش را سرکوب کند و
بار سکوتی سنگين و طولانی را به خلق ما تحميل نمايد.
ما در قسمت
قبل ديديم که چگونه حزب توده ، مبارزه مسلحانه را "خطرناک" و نهايت امر
زيانبار دانست. اکنون ببينيم که سرکرده اپورتونيست های کنوني يعني
"سازمان پيکار" که به ما اطمينان مي دهد حسابش با حساب اپورتونيست های
حزب توده جدا است ، چه مي گويد: "... بايد ميان اين انتقادات (انتقادات
"سازمان پيکار" به "مشي چريکي") و آن انتقادات و حملاتی
که از مواضع ناسالم اپورتونيستی – اکونوميستی و به خصوص رويزيونيستی
صورت مي گيرد مرزبندی نمود و خط فاصل روشنی ميان آن ها کشيد (از جزوه "
نقدی بر پيش به سوی مبارزه ايدئولوژيک ضامن وحدت جنبش کمونيستي"
از انتشارات "پيکار" در فروردين
اين است
نهيليسمی که با نام مارکسيسم به اپورتونيست ها امکان می دهد حاصل یک
دورهَ کامل از مبارزات بهترین عناصر روشنفکری خلق را در آن شیوهَ
مبارزه ای که پس از
آیا می
توان بین " این انتقادات" و " آن انتقادات" که
" از مواضع ناسالم اپورتونیستی- اکونومیستی و به
خصوص رویزیونیستی" صورت می گیرد "
مرزبندی" نمود و " خط فاصل روشنی کشید" ؟
ما دیدیم که " کمیتهَ مرکزی" درست عین همین
انتقادات را به " مشی چریکی" وارد کرد و "
سازمان پیکار" در نوشتهَ بالا قبول دارد که این گونه انتقادات از
" مواضع ناسالم اپورتونیستی_ اکونومیستی و به خصوص
رویزیونیستی صورت گرفته"، پس چرا توقع دارد وقتی
همان سخنان را خود او تکرار می کند، ما بین آن ها و این سخنان
" مرزبندی" کنیم و " خط فاصل روشنی" بین
آن ها بکشیم. معیار ما برای این مرزبندی چیست؟
آیا انتقادات حتا از نظر جمله بندی شبیه نیستند؟ و
اگر در عمل روزمره هم هر دو در یک مسیر حرکت می کنند، پس به چه
دلیل بین آن ها " مرزبندی" کنیم. این
است نحوهَ برخورد اپورتونیست ها با یک دوره از مبارزات پیشقراولان
خلق ما.
اما اگر خطر این
ها به انتقاد از گذشته پایان می یافت، چندان مسئله ای نبود.
خطراین اپورتونیست ها مخصوصأ در آن جاست که نهضت خلق ما را که در معرض
شدیدترین ضربات نظامی امپریالیسم قرار دارد به خواب
خرگوشی مبارزات صنفی و محدود سیاسی فرو می برد تا
زمانی که امپریالیسم برای وارد آوردن ضربهَ نهایی
به آن آمادگی کامل پیدا کند و آن گاه اپورتونیست ها که موقتأ
معرکه گردانی میدان مبارزه را به عهده دارند باز از صحنهَ مبارزه غیب
شان می زند و نیستند که کفارهَ گناهان خود را پس دهند و این خلق
ما است که باید تمام نتایج فاجعه بار آن را برای مدتی
طولانی تحمل نماید. در سال
کیانوری
در " پیام به چریک های فدایی خلق" صفحه
این
برنامه را که شاید از زمان پیدایش حزب توده تا کنون همیشه
حاضر و آماده در نهضت ما موجود بوده مقایسه کنید با برنامهَ "
سازمان پیکار" . در صفحهَ
تا جائی
که به وظیفهَ "انقلابی" مارکسیست- لنینیست
ها مربوط می شود تفاوت محسوسی بین این دو برنامه موجود نیست.
به هر حال
اپورتونیسم راست همواره در نهضت ما همین یک قدم کوچک و همین
" مبرم ترین و فوری ترین گام" را بین "
وظایف کنونی" و " تدارک عملی قیام و مبارزه
مسلحانه توده ای" حفظ نموده و همواره همین را دستاویز بی
عملی و خرده کاری خویش قرار داده و اتفاقأ تئوری مبارزه
مسلحانه به قصد افشای همین حیلهَ جنگی اپورتونیسم
راست برای گریز از مبارزهَ جنگی و تدوین تئوری
راهنمای " تدارک عملی قیام و مبارزه مسلحانه توده ای"
به وجود آمد.
به هر صورت چریک
های فدایی خلق اگر بخواهند در این شرایط وظیفه
ای را که تاریخ بر دوش آن ها نهاده انجام دهند باید این
اپورتونیسم را افشأ کرده ماهیت ضدانقلابی و ضد مارکسیستی-
لنینیستی آن را به توده ها نشان دهند و با دفاع از تئوری
مبارزه مسلحانه به انطباق خلاق مارکسیسم- لنینیسم با شرایط
کنونی پرداخته و مخصوصأ با در پیش گرفتن خط مشی انقلابی
در عمل اپورتونیست ها را از نهضت انقلابی خلق منزوی کنند و
مخصوصأ نگذارند که این اپورتونیست ها که ماهیتأ با اپورتونیست
های " کمیتهَ مرکزی" نه از لحاظ شیوه های
کار عملی و نه از لحاظ برخورد تئوریک با مسائل جنبش تفاوتی
ندارند با جملاتی از این قبیل: " در واقع می توان
گفت جنبش انقلابی و کمونیستی میهن ما کفارهَ اپورتونیسم
راست و رفرمیسم سازش کارانهَ حزب توده و دیگر جریانات رفرمیسم
بورژوایی را با یک جریان ماجراجویانه و چپ که در عین
حال عکس العمل شرایط و حاکمیت خونبار دیکتاتوری در این
سال ها بود پس داد." (ص
فصل اول
نظری به خصوصیات کار
منتقدین کنونی (38)
مبارزه
مسلحانه
پیش از
ورود به سایر مباحث، باز نظری به شیوهَ کار منتقدین کنونی
تئوری مبارزه مسلحانه بیفکنیم. پاره ای از این
شیوه ها را پیش از این دیده ایم ولی یادآوری
آن ها و اضافه کردن پاره ای حواشی در این جا خالی از فایده
نیست.
دیدیم
که یکی از خصوصیات منتقدین کنونی مبارزه مسلحانه این
است که همگی سخت با " کمیتهَ مرکزی" مخالفند و آن را
"اپورتونیست" و به خصوص "رویزیونیست"
می دانند ولی در عین حال از خوان تئوریکی که او
گسترده لقمه برمی گیرند و در حالی که به ولینعمت خود
ناسزا می گویند، رد پایی را که برجا می ماند مخفی
می کنند. آن ها گاه به این میراث تئوریک " کمیتهَ
مرکزی" به طور کلی استناد می کنند و این بهترین
راه و سالم ترین شکل استفاده از آن گنجینهَ تئوریک!! است، بدون
این که احتمال لو رفتن رابطه در میان باشد. مثلأ وقتی
سازمان پیکار اعلام می کند که: " از آن جا که تا به حال مطالب بسیاری
در نقد و بررسی مشی چریکی در سطح جنبش کمونیستی
انتشار یافته و بسیاری از نکات محوری و با اهمیت آن
مورد انتقاد قرار گرفته است ما دیگر ضرورتی در ورود به همان بحث ها نمی
بینیم." (ص
ولی وضع
نویسندهَ جزوه " تئوری پیشاهنگ" که به سبک فلاسفه
افلاطونی چنان سخن می گوید، که گویی همهَ عالم چون
موم در دست او است و کلید همهَ معضلات را در دست خود دارد، از این هم
جالب تر است، او از مُرده ریگ تئوریک " کمیتهَ مرکزی"
به نحوی فیلسوفانه استفاده می کند. اگر دیگران در
چهرهَ طبیبانی جلوه می کردند که بر سر بیمار خود "
مشی چریکی" می روند تا درد او را تشخیص دهند و
مرگ قریب الوقوعش را به همفکران خود بشارت دهند، نویسندهَ فاضل جزوهَ
" پیشاهنگ" چون پزشکی که بر سر جسد آمده تا ثابت کند مرگ در
اثر عوارض طبیعی صورت گرفته است، با تئوری مبارزه مسلحانه
برخورد می کنند و از تجربهَ " کمیتهَ مرکزی" در این
زمینه استفاده می نمایند. وی که از " دیرآمدگان"
مورد نظر رفیق اشرف هم دیرتر وارد صحنه شده حق دارد که هنگام تقسیم
حلوای این تئوری از راه برسد و با شادمانی اعلام کند:
" رد مشی چریکی شاید دیگر در کشور ما ارزش
تئوریک نداشته باشد." (39) (ص 3 جزوهَ فوق الاشاره از سلسله بحث
های راه کارگر- 1). وی همه را کنار می زند تا خودش "
چارچوب کلی آن را درهم بشکند و بنیاد استدلال های آن را مورد
چون و چرا قرار دهد." (ص2 همان جا) زیرا " کسانی که این
تئوری را کنار گذاشته اند هنوز درکی روشن از تئوری پیشاهنگ
مارکس و لنین ندارند." (همان جا ص1) و او به میدان می آید
تا ظاهرأ نگذارد " طرفداران اصلی این تئوری" که
" هر چند گویا در حقانیت آن به تردید افتاده اند" چیزی
" از این تئوری " را " نجات دهند" 0همان جا ص1) .
و همهَ این
کارها در حق تئوریی صورت می گیرد که به قول خود نویسنده
" رد" آن دیگر " ارزش تئوریک" ندارد یعنی
پیش از این به هر حال رد شده یا توسط " کمیتهَ مرکزی"
یا در عمل. ولی معلوم نیست که چرا این نویسندهَ
فاضل که دانش بیکران شان از تک تک جملات فاضلانهَ این جزوه هویداست
قلمرو دیگری را که لااقل " ارزش تئوریک" داشته باشد
برای تتبعات عالمانهَ خود انتخاب نمی کند و با همهَ فضل و دانش بیکران
خود در سراسر این جزوه به چوب زدن مُرده مشغول می شوند و تئوری
مردود را البته به شکلی محدود و فقط در زمینهَ برداشت این تئوری
از پیشاهنگ (40) دوباره رد می کنند. البته وقتی موضوع کار
این فاضل به این صورت رد امر مردود انتخاب شد دیگر نباید
منتظر باشیم که سخن تازه ای از وی بشنویم. او با
تمام فضل و کمال خود در بهترین حالت ناگزیر است همان سخنانی را
تکرار کند که پیش از وی و با ادعای کم تر از وی و با
جملاتی روشن تر از وی حزب سازمان " حزب کمونیست کارگران و
دهقانان ایران" در جزوهَ گواریسم و کاستریسم بیان
کرده اند.
خصوصیات
دیگر منتقدین کنونی تئوری مبارزه مسلحانه آنست که هنگام
انتقاد از این تئوری به همان صورتی عمل می کنند که مائو
آن را یکی از خصوصیات تظاهر لیبرالیسم می
دانست و آن اینست که این منتقدین که در مورد تئوری مبارزه
مسلحانه ظاهرأ سخت گیر و غیرقابل گذشت می نمایند در مورد
خودشان سخت سهل انگار و مسامحه کار می شوند.
ما در مقدمهَ
همین قسمت دیدیم که چگونه نویسندهَ " مسائل انقلاب و
سوسیالیزم" در حالی که خود به هیچ وجه نمی
دانست شیوهَ صحیح مبارزه چیست، با دقت و موشکافی تمام با
تکیه به " خطوط و اصول عام" از تئوری مبارزه مسلحانه انتقاد
می کرد. تظاهر این اخلاق را در نزد اپورتونیست های
دیگر نیز می توان یافت. در جای دیگر
نشان دادیم که چگونه " سازمان پیکار" و گروه دنباله رو او یعنی
گروه " حیدر عمواوغلی" با آن که اذعان داشتند به موقع و در
حد امکانات خود نیز در قیام شرکت نکرده اند، ولی این ها
هنوز هنگام اشاره به خود از عبارت " ما کمونیست ها" با وجدانی
راحت استفاده می کنند و این که در هنگامی که دست بردن به سلاح
از نظر موازین اصول " مارکسیسم- لنینیسم معتقد به مشی
توده ای" لازم بوده و باز هم آن ها دست به آن نبرده اند به هیچ
وجه این تصور را برای آن ها پیش نمی آورد که شاید
آن ها " کمونیست" و " روشنفکر پرولتاریا"
نباشند. ولی هنگامی که می بینند مطابق اصول "
مارکسیسم- لنینیسم معتقد به مشی توده ای" چریک
های فدایی خلق پیش از وقت دست به سلاح برده اند در اطلاق
عنوان " خرده بورژوازی رادیکال" به آن ها ( البته به اقتباس
از " کمیتهَ مرکزی") تردید نمی کنند. همین
وضع برای نویسندهَ ناشناس جزوهَ " برنامه پیشاهنگان
پرولتاریا و چگونگی خرده بورژوایی کردن مارکسیسم
توسط آنان" پیش آمده است.
ولی در
این مورد نیز باز " کمیتهَ مرکزی" گوی
سبقت را از همه می رباید. نویسندگان توده ای(41)
بیانیهَ اعلام مواضع ایدئولوژیک انشعاب گروه منشعب از چریک
های فدایی خلق نمونهَ بسیار جالبی از این لیبرالیسم
را نشان می دهند.
در این
بیانیه هنگام انتقاد از این که مبارزه مسلحانه قادر نیست
رهبری جنبش توده ها را به دست بگیرد از جمله آمده است: " تعرض جدید
رژیم برای تخریب خانه های توده های زحمت کش در خارج
از محدوده پس از عقب نشینی سراسیمه اش، بار دیگر نشان داد
که تا چه حد پیشاهنگان از جنبش توده های مردم عقب مانده و از رهبری
آن غافلند این است ثمرهَ
مهم ترین
خصوصیات منتقدین کنونی تئوری مبارزه مسلحانه آن است که این
منتقدین پیش از این که تئوری مبارزه مسلحانه را رد کنند،
شکل تحریف شده ای از آن را به خواننده یا شنوندهَ خود ارائه می
کنند و به او اطمینان می دهند که تئوری مبارزه مسلحانه دقیقأ
همین است که ما گفتیم. آن گاه به رد این تئوری ی
خود ساخته می پردازند و دیگر بعید نیست که در بحثی
که خود برمی انگیزند پیروز شوند. ما در فصول بعدی این
جزوه شاهد انواع این تحریفات خواهیم بود. ولی در این
جا به یک نمونهَ آن که از قضا توسط سرکردهَ اپورتونیست های کنونی
یعنی سازمان پیکار صورت گرفته اشاره می کنیم.
این سازمان که چنانکه قبلأ دیدیم به تئوری مبارزه مسلحانه
نام " مشی چریکی" می دهد، اساسأ تلقی خود
را از این مشی به این صورت بازگو می کند: " به طور
خلاصه و محوری ما مشی چریکی را به آن مشی ئی
می گوئیم که مبارزه را خارج از مدار مبارزه طبقاتی موجود در
جامعه دنبال کرده و به طور مشخص تلاش در جهت دنبال کردن و تحمیل شکل خاصی
از مبارزه (مبارزه مسلحانهَ پیشتاز) به مبارزهَ توده ای موجود در
جامعه دارد." (ص
خصوصیت
دیگر منتقدین تئوری مبارزه مسلحانه آنست که ضمن آن که برای
عوام فریبی از جان بازی و قهرمانی مبارزان چریک یاد
می کنند و آن را به ظاهر، مسلمأ به دروغ می ستایند مراقبند که
مبادا حتا یک اثر مثبت به این مبارزه نسبت دهند. مثلأ نویسندهَ
کتاب " سخنی با پویندگان راه انقلاب" (43) که به اصطلاح می
خواهد به یک بررسی تاریخی و تفسیری از چگونگی
پیدایش و تحول مبارزه چریکی دست بزند و ثابت کند که این
مبارزات جز بدبختی و بی سامانی برای خلق ما به بار نیاورده،
وقتی به این واقعیت می رسد که به هر حال مبارزه مسلحانه،
مبارزات روشنفکری را از محافل صرفأ روشنفکری و اطاق های دربسته
به میدان های جدیدی وارد کرد با ذکر این جمله که
" اگر سال های آخر دههَ 40 را که تئوری جنگ چریکی
دارد در وطن ما بین روشنفکران انقلابی جا می افتد در نظر بگیریم
زمانی است که تازه پیشروترین گروه ها و سازمان های انقلابی
مرحلهَ کار محفلی خود- کار درون گروهی- را پایان داده و می
خواهند فعالیت خارجی خود را آغاز کنند." (کتاب فوق الاشاره- بخش
چرا در چنین بن بستی گیر کرده ایم ص31)، از مطلب می
گذرد و او که در جزئی ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل یک
مقالهَ مفصل می نویسد، در توضیح چگونگی آماده شدن این
محافل روشنفکری که " می خواهند فعالیت خارجی خود را
آغاز کنند" کاملأ ساکت است، زیرا بررسی این امر به نفع بینش
این نویسنده نیست. این بررسی اگر صورت می
گرفت مسلمأ به این نتیجه می رسید که پیدایش
تئوری مبارزه مسلحانه مشکلات عملی جنبش را برای انقلابیون
قابل حل نموده و امکان خروج از شکل محفلی و آغاز مبارزهَ خارج از محفل را
فراهم کرده است (44).
به هر حال این
بود خلاصه ای از خصوصیات کار منتقدین کنونی مبارزه
مسلحانه.
فصل دوم
"مبارزه مسلحانه
- هم استراتژی، هم تاکتیک" و بعضی
دیدگاه ها
اکنون می
توانیم با اطمینان به این که خوانندگان ما کم و بیش منتقدین
کنونی مبارزه مسلحانه را می شناسند به تشریح مبارزه مسلحانه و
پاسخگوئی به پاره ای از مهم ترین انتقادات آن ها بپردازیم.
البته احتمالأ در این بخش و بخش آینده که پای تشریح شرایط
اقتصادی- اجتماعی و آن شرایط عینی در میان
است که تئوری مبارزه مسلحانه بر اساس آن ها استوار است، احتمالأ با این
منتقدین برخوردی نخواهیم داشت زیرا که آن ها کم مایه
تر از آنند که کار خود را از این سطح شروع کنند (45) و اساسأ مگر یکی
از خصوصیات این منتقدین آن نبود که تئوری مبارزه مسلحانه
را تحریف کنند، آن را مثله و محدود نمایند تا بتوانند آن را در نظر
خوانندگان و یا شنوندگان خود سطحی و غیرقابل تعمق جلوه دهند و
به خواننده یا شنوندهَ خود چنین القأ کنند که اگر چیز تازه ای
هم در این تئوری باشد همانست که از کتاب " انقلاب در
انقلاب" رژی دبره رونویس شده.
ولی
واقعیت آن است که تئوری مبارزه مسلحانه بر حدود
رفیق
مسعود در کتاب " مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک" می
نویسد: در حقیقت تبیین هرگونه تغییر و تحولی
در جامعه بدون آن که با تضاد نظام موجود یعنی تضاد بین خلق و
سلطهَ امپریالیستی توجه شود تبدیل به یک چیز
پوچ و مهمل می گردد. مسئلهَ سلطهَ امپریالیسم را باید
به طور ارگانیک و به مثابه زمینهَ هرگونه تحلیل و تبیین
در نظر گرفت نه چون یک عامل خارجی که به هر حال نقشی دارد(47).
با توجه به این
رهنمود اساسی تحلیل اوضاع اقتصادی- اجتماعی جامعه نشان می
داد که با خارج شدن روسیه پس از انقلاب اکتبر از صحنهَ رقابت امپریالیستی
در ایران و با کودتای اسفند
لنین در
کتاب امپریالیسم عالی ترین مرحلهَ سرمایه داری
گفته بود ما شاهد به وجود آمدن کشورهایی به ظاهر مستقل هستیم که
از لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی کاملأ به کشورهای
امپریالیستی وابسته اند. این وضعی بود که با
کودتای
پس از برقراری
کامل حاکمیت امپریالیسم و سلب حاکمیت از فئودالیسم
می بینیم که ثبات و تزلزل قدرت دولتی در ایران
عمدتأ تابع ثبات و تزلزل روابط امپریالیستی در صحنهَ بین
المللی و ملی است.
ضعف قدرت دولتی
در سال های بین
پیش از
آن حاکمیت از آن فئودالیسم بود و فئودالیسم به استعمار امتیازات
اقتصادی می داد و از منافع اقتصادی استعمار خفاظت می
کرد. اکنون دیگر حاکمیت از آن امپریالیسم بود و
امپریالیسم به فئودالیسم امتیازات اقتصادی می
داد و از منافع اقتصادی او حفاظت می کرد. دیگر قدرت سیاسی
از آن طبقه ای نبود که به علت تملک ابزار تولید مسلط جامعه در تولید
نقش مسلط داشته باشد، بلکه قدرت سیاسی از حاکمیت امپریالیستی
ناشی می شد که ریشه های قدرت اقتصادیش نه در داخل
جامعه بلکه اساسأ در خارج از آن قرار داشت. قدرت سیاسی پیشاپیش
قدرت اقتصادی و سرکوب سیاسی پیشاپیش تحولات اقتصادی
حرکت می کرد و ارتش به عنوان ابزار این حاکمیت مخصوصأ اهمیتی
خارق العاده می یافت.
این امر
تضاد خلق با امپریالیسم را به تضاد اصلی جامعه تبدیل می
کرد، حتا آن جا که فئودالیسم شیوهَ مسلط تولید بود از منافع
اقتصادی فئودالیسم نه خود فئودال ها و دستگاه سرکوب خصوصی شان،
بلکه ارتش و نیروهای نظامی که اساسأ نقش ایزار حاکمیت
امپریالیسم را داشتند حفاظت می نمودند. نیروی
متمرکز دولت در همه جا هر گونه مخالفت با نظم موجود را در هم می کوبید
و خلق به خوبی درمی یافت دیگر نه با فئودالیسم،
بلکه با حاکمیت امپریالیسم روبروست.
در جریان
" انقلاب سفید" ، فئودالیسم " به خاک سپرده شده"
و با سرکوب شدید خلق زمینهَ بسط نفوذ اقتصادی بورژوازی
وابسته، طبقه ای که با امپریالیسم ارتباط ارگانیک دارد،
فراهم شد و دیگر از آن پس امپریالیسم منحصرأ، مستقیمأ و
به طور همه جانبه از منافع خود حفاظت می کرد و اساس قدرت بی نهایت
متمرکزی که با سرکوب
رفیق
جزنی در جلد دوم تاریخ سی ساله می نویسد: "
فئودالیزم که در دورهَ مصدق به خطر افتاده بود و بخصوص در مبارزهَ مصدق با
دربار و ارتش موقعیت خود را در خطر جدی می دید با کودتای
اصولأ رفیق
جزنی با وجود اذعان به این که تضاد اصلی خلق با امپریالیسم
است آن را در تحلیل طبقاتی جامعه اعمال نمی کند و حرکت تضادهای
داخلی جامعه را مستقل از این تضاد اصلی توضیح می
دهد و یا حداکثر آن را به عنوان عامل فرعی به حساب می
آورد. در صفحهَ
مطلب دیگری
که در این جا ذکر می شود " جانشین" شدن تضاد بین
" بورزوازی کمپرادور و فئودالیزم" به جای تضاد قبلی
که عبارت بود از تضاد بین " دهقانان و کارگران و بورزوازی ملی"
با " فئودالیزم" . چگونه تضاد بین نیروهای
ضدخلقی می تواند " جانشین" تضاد خلق با ضدخلق شود و
تحول دیالکتیکی جوامع همیشه نشان داده است که تضاد بین
نیروهای ضدخلق مخصوصأ هنگام مبارزات خلق، شدت می یابد نه
در هنگامی که آن ها از تعرض بازمانده اند. در غیر این
موارد نیز باز هنگام حل تضادهای داخلی طبقات حاکمه، طبقه ای
که می خواهد این تضاد را به طور قطعی و به نفع خود حل کند به هر
حال به نحوی به نیروهای داخلی جامعه تکیه می
کند و در این جا است که چون واقعیت چنان امری را نشان نمی
دهد، رفیق جزنی " تسلط " امپریالیست ها را بر
هر دو جناح به عنوان عاملی فرعی و به عنوان تکیه گاه بورژوازی
کمپرادور برای حل قطعی تضاد به نفع خودش وارد تحلیل خود می
کند (48).
رفیق
جزنی که تحول تضادهای طبقات داخلی را تقریبأ به طور مستقل
و حداکثر با در نظر گرفتن " سلطهَ امپریالیسم" به عنوان یک
عامل فرعی در نظر می گیرد، دیگر اصلاحات ارضی و
سرکوب قهرآمیز نهضت خلق را در آستانهَ آن به عنوان تعرض جدید امپریالیسم
برای بسط قطعی نفوذ اقتصادی طبقه ای که به نحوی
ارگانیک به وی وابسته است یعنی بورژوازی وابسته و ایجاد
زمینهَ مساعد برای رشد همه جانبهَ این بورژوازی وابسته نفی
می کند و آن را بیش تر حاصل تلاش سیستم موجود برای بقای
خویش می داند. " شرایط اقتصادی- اجتماعی
حاکم مسائل و مشکلات متعددی را به وجود می آورد که عمدتأ ناشی
از تضادهای فئودالیسم با سرمایه داری وابسته بود.
اصلاحات ارضی و تحولات رفرمیستی دههَ اخیر برای پایان
دادن به این تضادها و در جهت نوکردن نظام موجود انجام گرفت. (ص
تئوری
مبارزه مسلحانه با این تحلیل از تضاد اصلی جامعهَ ما یعنی
تضاد خلق با امپریالیسم و نشان دادن این که در شرایط وجود
این تضاد اصلی، صف بندی نیروها به صورتی است که خلق
مستقیمأ در مقابل امپریالیسم که به وسیلهَ رژیم
مزدور وی و با تکیه به ارتش امپریالیستی به برقراری
نظم مشغول است، قرار می گیرد. نیروهای خلق عبارتند
از کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی و احیانأ بورژوازی ملی
که به شدت تحت فشار بورژوازی وابسته قرار دارد. در این شرایط
ماهیت مرحلهَ انقلاب و نیروهایی که در صف خلق قرار می
گیرند به این صورت از طرف رفیق مسعود جمع بندی می
شود: " در حالی که تضاد اصلی جامعه تضاد خلق با امپریالیسم
است، هرگونه تحولی می بایست این تضاد را حل کند و حل این
تضاد یعنی استقرار حاکمیت خلق و سرنگونی سلطهَ امپریالیسم".
رفیق مسعود صف بندی نیروهای خلق را به این صورت جمع
بندی می کند: " بورژوازی ملی به این دلیل
که ماهیتأ نمی تواند در چنین مبارزه ای پیگیر
باشد و به دلیل شرایط تاریخی وجودش و پیوندهایش
با سرمایه خارجی در بسیج توده ها مردد و ناتوان است.
دهقانان نیز به علت وضعیت تولید خویش اساسأ یک طبقه
را تشکیل نمی دهند و قادر به رهبری انقلاب نیستند.
تنها نیرویی که باقی می ماند پرولتاریاست،
اگر چه از لحاظ کمی ضعیف است اما از لحاظ کیفی و امکان
تشکل بسیار قدرتمند است. پرولتاریا به عنوان پیگیرترین
دشمن سلطهَ امپریالیستی و فئودالی و با اتکأ به تئوری
بین المللی مارکسیسم- لنینیسم می تواند و باید
رهبری جنبش ضدامپریالیستی را بر عهده بگیرد". (49)
پس این
انقلاب در مرحلهَ انقلاب دموکراتیک نوین قرار دارد. البته نه با
همان خصوصیاتی که در چین بود. رفیق مسعود این
امر را به خوبی توضیح می دهد: " سلطه امپریالیستی
مارپیچ تکاملی را طی می کند که در آن جامعهَ نومستعمره
تکرار جامعهَ مستعمره است منتهی در سطحی متکامل تر". در
مورد مرحلهَ انقلاب: " بدین ترتیب می توان گفت ما سه نوع
انقلاب دموکراتیک ملی داریم. انقلاب دموکراتیک
جامعهَ مستعمره، انقلاب دموکراتیک جامعهَ نیمه مستعمره- نیمه
فئودال و انقلاب دموکراتیک جامعهَ نومستعمره. انقلاب دموکراتیک
ملی است چرا که با سلطهَ امپریالیستی روبروست وکل خلق را
در بر می گیرد. هر کدام از این مراحل انقلاب یک پله
به انقلاب سوسیالیستی نزدیک ترند. اما مسئلهَ
انقلاب گذشته از یک مسئلهَ اقتصادی، یک مسئلهَ سیاسی
نیز هست که به جریان عملی انقلاب بستگی دارد. این
که کی و چگونه انقلاب ادامه پیدا کند و به مرحلهَ انقلاب سوسیالیستی
وارد شود دقیقأ به این امر بستگی دارد که پرولتاریا و پیشاهنگانش
توانسته باشند رهبری مبارزات را در دست گرفته و دهقانان و خرده بورژوازی
چپ را به گرد خویش متحد کرده باشند".
رفیق
جزنی برعکس این نظر، رژیم شاه را نیرویی می
داند که اگر چه به هر حال وظیفهَ اساسی اش تأمین منافع امپریالیسم
و قشرهای مختلف بورژوازی کمپرادور است که مخصوصأ پس از انقلاب سفید
نوعی استقلال و قدرت مانور به دست آورد، به طوری که رژیم شاه دیگر
نه آن چنان که در تئوری مبارزه مسلحانه آمده "مزدور" امپریالیسم
و " سگ زنجیری" او، بلکه خود به یکی از تضادهای
جامعه تبدیل می شود که از قضا دو تضاد دیگر جامعه یعنی
تضاد خلق با امپریالیسم و تضاد خلق با بورژوازی وابسته (50)
نیز از کانال آن قابل حل است ولی در این مورد در کتاب نبرد با دیکتاتوری
صفحات31 و30 چنین می گوید: " در برابر خلق از نظر کلی
امپریالیسم، رژیم و سرمایه داران قرار دارند. این
هر سه یک جبههَ ضدخلقی را تشکیل می دهند... در حالی
که این سه عامل جنبه های مختلف یک پدیده اند و با یکدیگر
وحدت ارگانیک دارند، در شرایط معین یکی از آن ها بر
دو دیگر نقش مسلط داشته و عامل عمده به شمار می رود. دراین
شرایط مبارزه با دو عامل فرعی تنها از طریق مبارزه با عامل عمده
میسر است".
در این
جا رفیق جزنی فراموش می کند که رژیم حکومتی هر
جامعه ای ابزار حاکمیت همان جامعه و حافظ نظم به نفع آن حاکمیت
می باشد و مبارزه علیه نظام طبقاتی موجود در جامعه ناگزیر
از لحاظ شکل و در تحلیل نهایی به مبارزه علیه ارگان سازمان
یافتهَ حافظ نظم نیروی حاکم، یعنی دولت و نیروهای
نظامی آن تبدیل می شود.
از این
جا نباید چنین نتیجه گرفت که پس دو تضاد در کار است. یکی
تضاد با حاکمیت امپریالیستی و دیگری تضاد با
رژیم شاه و بعد چنین استدلال کرد که حل تضاد با امپریالیسم
ار کانال حل تضاد با دیکتاتوری شاه می گذرد، بلکه رژیم
شاه را باید دست نشاندهَ امپریالیسم و چماق وی در برابر
خلق به حساب آورد نه نیروی مستقل که جای خاص خود را می گیرد.(51)
رفیق
جزنی از بسط این نظر دو نتیجه می گیرد، یکی
این که انقلاب ما از لحاظ استراتژیک در مرحلهَ نبرد با دیکتاتوری
شاه قرار دارد و نیروهایی که می توانند در جبههَ نبرد
شرکت کنند عینأ همان هایی نیستند که در مبارزهَ ضدامپریالیستی
شرکت دارند و دیگر این که اساسأ کسانی که ما را در آستانهَ
انقلاب دموکراتیک نوین می دانند دچار چپ روی هستند.
گفته های وی در این زمینه عینأ چنین است:
" در این شرایط عمده ترین مسئله ای که سد راه جنبش
رهایی بخش شده است دیکتاتوری شاه می باشد.
نگاهی به مبارزات دههَ اخیر و توجه به ترکیب نیروها و
خواسته های آن ها نشان می دهد که ماهیت سیاسی این
مبارزات اساسأ ضد دیکتاتوری است"(ص
" آن چه
جریان های پیشرو را به سوی مبارزه مسلحانه رانده است نیز
عمدتأ نقش دیکتاتوری شاه بوده است" ( ص
" در این
جا تقلید شعار جبههَ دموکراتیک ویتنام جنوبی یعنی
مرگ بر امپریالیسم آمریکا و سگ های زنجیریش می
بایست تبدیل به مرگ بر شاه دیکتاتور و حامیان امپریالیستش
شود". (52)
" در حال
حاضر مطرح کردن شعارهای انقلاب دموکراتیک توده ای نمی
تواند خلق را زیر رهبری طبقه کارگر متحد سازد... معذالک هنوز تا رسیدن
به انقلاب فاصله داریم. تدارک انقلاب، به بسیج نیروهای
خلق و رشد و تکامل پیشاهنگ در شرایط فعلی از راه مبارزهَ
دموکراتیک ضددیکتاتوری قابل وصول است" (ص
" در این
جا مبارزه برضد دیکتاتوری شاه مبارزه ای رهایی بخش
است و ماهیت دموکراتیک دارد ولی دربرگیرندهَ تمام عناصر
تضاد خلق با ضدخلق ( امپریالیست ها و هم مرتجعین داخلی
متحد آن ها) نیست" (ص
" کم بها
دادن به مبارزه برضد دیکتاتوری و عدم درک این مبارزه و نقش
استراتژیک آن برای جریان های پیشرو و طبقه کارگر به
معنی عقب ماندگی از جنبش رهایی بخش و از دست دادن امکان
تصاحب رهبری این جنبش در آینده است" (ص
" در
مرحلهَ فعلی ماهیت سیاسی جنبش، ماهیتی
است ضد دیکتاتوری و شعار استراتژیک آن سرنگون کردن دیکتاتوری
شاه است..." (صفحات
رفیق
جزنی خود اعتراف دارد که " دیکتاتوری با اشکال مختلف آن، شیوهَ
حکومتی است که بدون آن ادامه و رشد سرمایه داری وابسته ممکن نیست".
(ص
سرانجام رفیق
جزنی در مقابل مبارزه مسلحانه در مرحلهَ کنونی همان وظیفه ای
را قرار می دهد که حزب توده در " جبهه واحد ضد دیکتاتوری"،
البته از طریق مسالمت آمیز، در مقابل خود قرار می دهد.
" بنابراین مبارزه مسلحانه در شرایط فعلی جنبشی است
ضد دیکتاتوری و مرحله ایست از جنبش رهایی بخش مردم
که با اتکا به شعار حیات دهندهَ سرنگونی دیکتاتوری فردی
شاه و تأکید بر خواسته های اقتصادی مردم می کوشد نیروهای
انقلابی خلق را بسیج کرده و رهبری آنان را در یک انقلاب
دموکراتیک برعهده گیرد" (ص
هر گاه بخواهد
این مبارزه به نتیجه برسد باید مانند حزب توده بر این
اعتقاد باشیم که می توان در شرایط حاکمیت بورژوازی
وابسته به امپریالیسم، دموکراسی داشته باشیم و الا این
مرحله با هدف غیرقابل وصول امر پوچی از آب در می آید.
البته رفیق
جزنی تا حدی به این نظر نیز نزدیک می شود و
معتقد است که مبارزه مسلحانه باید موانعی را که دیکتاتوری
بر سر راه جنبش خلق ایجاد کرده مرتفع سازد و به این ترتیب وقتی
رفیق جزنی این انتقاد را به حزب توده وارد می کند، که
" شناخت حزب توده از سیستم سرمایه داری وابسته و بورژوازی
کمپرادور شناختی نادرست است علارغم این که به کمپرادور بودن بورژوازی
و وابسته بودن سیستم اذعان دارد، معتقد است که این سیستم
سرانجام به دموکراسی بورژوائی یا چیزی شبیه
آن روی خواهد آورد" (ص
به نظر ما بن
بست فکری آن دسته از هواداران مبارزه مسلحانه که عقاید رفیق جزنی
را اساس کار خود قرار داده بودند در حال حاضر از همین جا ناشی می
شود. دیکتاتوری شاه از بین رفته، در حالی که مرحلهَ
جدیدی آغاز نشده و همهَ قرائن دال بر آنست که امپریالیسم
در صورتی که بتواند دیکتاتوری بسیار سیاه تر از دیکتاتوری
شاه را به خلق ما تحمیل می کند. آن گاه تعلیمات رفیق
جزنی که مبارزه مسلحانه را یک تاکتیک محوری تلقی می
کند و آن را " هم استراتژی هم تاکتیک" نمی بیند
و این که مبارزه با دیکتاتوری شاه را یک مرحله می
داند برای امروز رهنمودی دربر ندارد و در عین حال تطبیق
آن نظرات با شرایط کنونی میسر نیست. همان گونه که
در شرایط قبلی با واقعیت انطباق نداشت.
با ایمان به پیروزی
راهمان
چریک های فدایی
خلق ایران
مرداد ماه
" بخشی از این بورژوازی متوسط که در رابطه با امپریالیست
ها و رژیم قرار گرفته است در این تقسیم بندی حاضر جزء این
بورژوازی به حساب نمی آید." (همان جا زیرنویس
از این نحوه تحلیل تعجب نکنید. این نحوه تحلیل
مارکسیستی- لنینیستی نیست که ماهیت
طبقاتی افراد را در رابطهَ آن ها با ابزار تولید و روابط تولیدی
و مبادله ای و توزیع حاصل تولید تعیین می
کند. این تحلیل " مارکسیست- لنینیستی
معتقد به مشی توده ای" است که عجالتأ مشخص نمی کند با چه
معیاری مشغول طبقه بندی جامعه است و مثلأ وقتی می
گوید " لیبرال" دیگر از دموکرات و رادیکال اش
سخنی نمی گوید و یا وقتی می گوید
" متوسط" دیگر لزومی نمی بیند آن دو حد دیگری
را که این بورژوازی متوسط آن بوده مشخص کند. آیا "
رقابت" یکی از عوامل طبقه بندی جامعه است که در مورد
استادان دانشگاه وجود ندارد؟
گروه دیگری که تازه از تب اشتیاق و شیفتگی بیش
از حد به انقلاب کوبا نجات یافته بود، ناگهان مدافع آتشین " اندیشه
مائوتسه دون" از کار درآمده بود و اعلام می کرد که چه گوارا یکی
از بزرگ ترین خائنین به پرولتاریای جهان است و از اندیشه
مائوتسه دون سپاس گذاری می کرد که گروه را از پیمودن این
راه خائنانه بازداشته است.
گروه به این ها می گفت که مارکسیسم را چنان نخوانید که به
چنین نتایج وحشتناکی منجر گردد و توجه آن ها را به زندگی
واقعی خارج از کتاب ها فرا می خواند. به این ها می
گفت: ببینید مبارزات قهرمانانهَ چه گوارا چه شور و هیجانی
در میان خلق های جهان برانگیخته و چه لرزه ای براندام امپریالیسم
افکنده است.
ولی واقعیت آن است که گروه تقریبأ کلیهَ آثار مارکس،
انگلس، لنین و مائو را به زبان های انگلیسی و فرانسه در
اختیار داشت و اکثر بانیان سازمان چریک های فدایی
خلق ایران همان طور که امروز بر همه آشکار است حداقل به یک زبان خارجی
تسلط داشتند و بسیاری از این آثار توسط خود آن ها ترجمه و برای
استفادهَ درون گروهی تکثیر شد که فقط پاره ای از آن ها از یورش
های پلیس جان به در بُرد و امروز در دسترس است. همین طور
است آثار تئوریک نوشتهَ خود این پیشگامان. اعضای
گروه در سه سال اول کار خود، دهها جزوه در موارد مختلف تئوریک، سازمانی،
مبارزاتی و تحلیل شرایط عینی کشور نوشتند که اکثر
آن ها در حملات پلیس از بین رفت. در مورد جوانی آن ها نیز
کافی است بگوئیم که انگلس وقتی کتاب " وضع طبقه کارگر در
انگلستان" را می نوشت، فقط
این طرز برخورد رفیق جزنی با نظرات رفیق مسعود درباره
تئوری مبارزه مسلحانه، وقتی با برخورد لیبرالیستی
هواداران تئوری مبارزه مسلحانه توأم شد، موجب رشد جریان ناسالمی
گشت که تا حد زیادی مسئول بحران ایدئولوژیک امروز سازمان
است. اگر رفیق جزنی صراحتأ ابراز می کرد که نظرات او در
مقابل نظرات تئوری مبارزه مسلحانه قرار دارد و اگر هواداران این تئوری
در همان آغاز انتشار عقاید رفیق جزنی، آن را از دیدگاه
خود مورد انتقاد قرار می دادند، جریان مبارزه ایدئولوژیک
سالمی به وجود می آمد که در نهایت امر موجب تحکیم و تقویت
مبانی ایدئولوژیک سازمان می شد. در حالی که
اکنون موجب پیدایش جریان ناسالمی شده است که تا همین
جا نیز زیان بزرگی به سازمان و به طور کلی به نهضت انقلابی
ما زده است.
به نظر می رسد در این جا اشتباهی صورت گرفته باشد، زیرا
حزب توده نه از لحاظ ایدئولوژیک نه از لحاظ سازمانی و نه از
لحاظ برنامه مبارزاتی هیچگونه ارتباطی با حزب کمونیست ایران
نداشته و خود حزب نیز مدعی آن نیست. تصور این که
اشتباهی رخ داده مخصوصأ از این جا تقویت می شود که کیانوری
نظیر همین جمله را از نشریه "
کمونیست های ما اگر بخواهند در مسیر جدی انقلاب گام
بردارند باید این واقعیت را بپذیرند و آن را در عمل به
حساب آورند. ذکر این واقعیت دلیل " خودمحور بینی"
نیست، بلکه انکار آن از طرف گروه های کوچکی که در مبارزه شرکت
چندانی نداشتند و برای توده های مردم شناخته شده نیستند،
دلیل " خودمحور بینی" است.
و آیا همین عام ترین اصل در مورد خط مشی مبارزاتی
نشان نمی دهد که صرفأ " در پرتو احکام اصولی و خطوط عام" نمی
توان " نظرات موجود در گروه های انقلابی ایران" را
نقادی کرد.
کسی که خود راه مبارزه را نمی داند و به طریق اولی در راه
مبارزه گام نمی زند چه حقی دارد دربارهَ صحت و سُقم پویندگان
راه مبارزه سخن بگوید. ما در این جا این نقل قول نسبتأ
طولانی را به این دلیل آوردیم که طبیعت انتقاد
اپورتونیست ها را از تئوری مبارزه مسلحانه به خوبی آشکار می
ساخت، ولی شاید از این پس دیگر با آن برخورد نکنیم
زیرا خود اعتراف می کنند که راهی برای مبارزه ارائه نمی
کنند و ما را با این گونه افراد کاری نیست. آن ها می
توانند چون پروفسورها و آکادمیسین های روس هر چه می
خواهند در کلاسیک های مارکسیسم تحقیق کنند و هر یک
از جملات این آثار را که خواستند از دیگری با اهمیت تر و
عام تر جلوه دهند. تنها کاری که برای ما باقی می
ماند افشای این هاست که خود را مبارز هم جا می زنند.
لنين جنبش های خودبخودی سال های
ولی ایشان فاضل تر از آنند که با این گونه عبارات از کار وی
یاد شود. وی قادر است جملاتی بگوید که عمق معنای
آن را درنمی یابد: " نسل جدید چپ همیشه با بینش
خاص به این مسائل اندیشیده، چرا که این مسائل در کنار هم
برای این نسل مطرح شده بودند و این نسل در واقع به نوعی
خاص به این مسائل شرطی شده بود" (همان جا ص
ولی در صفحهَ
آیا شرح این وضع مانع از آنست که انگلس در همان کتاب ایمان خود
را به پرولتاریا در برانداختن نظامی که همهَ این مفاسد را به او
تحمیل کرده، ابراز دارد؟ اگر رفقای ما پویان و احمدزاده نیز،
البته به نحوی محدود، روحیهَ واقعی طبقه کارگر ایران را
در نیمهَ دوم سال های
پایان جلد اول