درود! درود به
تمام خلقهای
مبارز ايران،
و بهويژه خلق
قهرمان
کردستان!
با
کدام کلام به
اينهمه مهر و
شور و علاقه
شما جواب
بدهم؟ اصولاً با
کلمات نمیشود
اينکار را
کرد و من تنها
يکچيز را در
پيشگاه شما
وعده میکنم و
آن اينکه تن
و جان من
همواره در راه
انقلاب خواهد
بود. من اين تن
و جان را به
تمام خلقهای
مبارز ايران و
به انقلاب
رهائیبخش
ميهنمان
تقديم میکنم.
اجازه
بدهید این را
به زبان
مادریم به خلق
دلیر آذربایجان
هم بگویم:
منیم اوت
یوردومونون قهرمان
خلقی! اَرخئین
اولون بیزیم
اوچون ئولدی
واردی دؤندی
یوخ دی
(یاشاسین
اشرف! یاشاسین
اشرف*)
ترجمه
فارسی: خلق
دلیر سرزمین
آتشین من!
مطمئن باشید برای
ما مرگ هست
ولی برگشت
هرگز.
من
خوب میدانم
اينهمه مهر و
اينهمه محبت
نه برای سپاس
از تنها من،
بلکه برای ارجگذاری
به نفس صداقت
انقلابی، به
نفس مبارزه انقلابی
و به نفس
خستگیناپذيری
و استواری در
مبارزه است.
از اينرو اين
محبت شما نثار
همه چريکهای
فدايی خلق باد!
چريکهای
فدايی خلق، چه
آنهايی که
شهيد شدند و
چه آنهايی که
امروز
قاطعانه در
راه رهايی خلق
خويش آماده
هرگونه
جانبازی و
فداکاری هستند.
اين محبت شما
نثار شهدای
پاکباخته
سياهکل باد!
(تنها ره
رهايی، ره سرخ
فدايی*)
۹ سال
پيش در چنين
روزی رفقای
رزمنده ما
فرياد آزادیخواهی
خود را با غرش
مسلسل به گوش
خلق رساندند و
امروز من میتوانم
بدون واسطه و
روياروی با
شما صحبت کنم. امروز
شهدا نيستند
تا حاصل آن
تلاشهای خود
را ببينند و ببينند
که تلاشهای
آنها چه
ثمراتی داشته
است. شهدای ما
نبودند تا
ببينند که خلق
دلير ايران در ۲۱ و ۲۲ بهمن
قيام نمودند و
ندايی که آنها
از جنگلهای
سياهکل سر
داده بودند بر
فرياد تودههای
خلق ما طنين
افکند، که
فرياد میزدند:
تنها ره رهايی
جنگ مسلحانه
(تنها ره رهايی
جنگ مسلحانه)
و يا میگفتند:
ارتش خلقی بهپا
میکنيم،
ميهن خود را
رها میکنيم
(ارتش خلقی بهپا
میکنيم،
ميهن خود را
رها میکنيم).
در راه پيروزی
خلق خون
شهــدای
فدايــــی با
خون ۷۰ هزار
شهيد ميهن
درهـم
آميختـــه شد
و ۲۱ بهمن
با ۱۹ بهمن
پيوند خورد.
رفقای ما که
در ۱۹ بهمن
سال ۴۹ حماسه
سياهکل را
آفريدند از
صميمیترين و
صادقترين
ياران خلق و
پاکترين
رهروان راه
آزادی بودند.
آنها برای
هموار کردن
راه مبارزه و
راه پيروزی
جان باختند.
اگر شهدا
در ميان ما
نيستند، داغ
آنها بر دل ما
نشسته است،
داغی که گُل
میدهد و به
جنگل کينه
تبديل میشود.
شهدای ما،
آنچه شهدای ما
را در راهشان
مصمم و استوار
نگه میداشت و
اجازه میداد
جانبرکف پا
به ميدان
مبارزه
بگذارند، عشق
به خلق و ايمان
به پيروزی
راهشان بود.
آنها هيچ
اميدی بهجز
اين نداشتند
که ادامهدهندگان
راهشان
آرزوهای آنها
را تحقق
بخشند. پس
بياييد از خود
بپرسيم ۱۹ بهمن
چه روزی بود؟
۱۹ بهمن،
سالروز آغاز
مبارزه
مسلحانه در ايران
است. ۹ سال
پيش در چنين
روزی رفقای ما
که امروز
بسياری از
مردم آنها را
میشناسند،
يعنی چريکهای
فدايی خلق، با
حمله به پاسگاه
سياهکل، به
دشمن اصلـی
خود يعنی
امپرياليسم و
نوکر دستنشاندهاش
شاه خائن
اعلام جنگ
کردند. از آن
روز تاکنون ۹ سال
گذشته است.
رفقای ما
اعتقاد
داشتند که
سلطه
امپرياليسم
را فقط با
مبارزه
مسلحانه میشود
برانداخت.
بهنظر
چريکهای
فدايی خلق
برای رسيدن به
ايرانی آباد و
آزاد، به
ايرانی دمکراتيک،
به ايرانی که
خود مردم
سرنوشت خويش
را به دست
داشته باشند،
تنها راه
مبارزه
مسلحانه است.
اين حکم را
تاريخ ثابت
کرده است. به
انقلاب همه
کشورها نگاه
کنيد، به
انقلابهايی
که در آسيا بهوقوع
پيوست، به
انقلابهايی
که در آفريقا
رخ داده، به
انقلابهايی
که در آمريکای
لاتين به وجود
آمده. همهجا
میبينيم که
بيرون راندن
امپرياليسم
جز از طريق مبارزه
مسلحانه ممکن
نبوده است.
رفقای
ما نيز با اين
اعتقاد و با
درنظرداشتن يکسری
مسائل ديگر،
که جای طرح
آنها اينجا
نيست، مبارزه
مسلحانه را در
ايران آغاز
کردند. همه شما
میدانيد که
در اينراه
چند صد نفر از
رفقای ما که
هر يک از
بهترين فرزندان
خلق بودند،
شهيد شدند. در
آن شرايط سياه
و خفقانآور
که مبارزه
مسلحانه شروع
شد، مبارزات
مردم ما با
سرکوب دشمن
مواجه بود و
هرگونه
اعتراضِ برحق
تودهها در
نطفه خفه میشد.
در چنين
شرايطی
جرياناتی که
ادعای رهبری
خلق را
داشتند، به
دليل اينکه
راه مبارزه را
نمیدانستند،
نتوانستند
تاثيری بر
اعتلای جنبش تودهها
بهجا
بگذارند و حزب
توده، که تا
آنموقع بر
جنبش چپ سلطه
داشت، بهعلت
بينش انحرافیاش
و بهعلت
سياستهای
سازشکارانه و
بهعلت اينکه
به منافع مردم
ما و در راس آن
طبقه کارگر
خيانت نمود،
باعث ضربه
شديدی به جنبش
ضدامپرياليستی
خلق ما گرديد.
اکثريت مردم
ديگر
اعتمادشان را
به هر گونه رهبری
از دست داده
بودند و از
مبارزه
سرخورده شده
بودند. اما
انقلابيون
مسلح، هم
چريکهای فدايی
خلق و هم
مجاهدين خلق
ايران، اين وضع
را تغيير
دادند. رفقای
ما با نثار
خون خود و با
نشاندادن
صداقت و ايمان
انقلابی خود،
ثابت کردند کسانی
خائناند که
بهدروغ نام
خود را
کمونيست
گذاشتهاند،
والا
کمونيستهای
واقعی همواره
آماده هرگونه
جانبازی و
فداکاری در
راه خلق خويشاند.
شما ديديد بعد
از آن چگونه
تودههای
عظيم مردم از
سازمان ما
پشتيبانی
کردند، شما
ديديد چگونه
تودهها رو به
سازمان ما
آوردند و
اينها همه
نتيجه زحمات
رفقای شهيد ما
بود. حتماً
خود شما شاهد بوديد
هنگامیکه
مردم مورد
هجوم نيروهای
مزدور شاه
قرار میگرفتند،
میگفتند پس
چريکها
کجايند؟ اين
نشان میداد
که مردم
پيشاهنگان
واقعی خود را
شناخته و به
آنها اعتماد
پيدا کردند.
شما ديديد که
در تظاهراتی
که به اسم
سازمان
چريکهای
فدايی خلق برگزار
میشد، چه
نيروی عظيمی
شرکت میکردند.
ولـی
متاسفانه
بايد بگويم
سازمانی که با
خون پرورده
شد، خانهای
که با خونِ
دلِ رفقای
شهيد ما پی
افکنده شد،
اکنون مدتزمانی
است که کاشانه
فرصتطلبان
شده است و
آنها در همان
راهی قدم میگذارند
که "تودهایها"
قبلاً قدم
گذاشته بودند.
آنها آگاهانه
و عمداً میخواهند
سياستها و
اهداف
انحرافی خود
را زير پوشش
نام پرافتخار
فدايی بهپيش
ببرند.
آنها
در حين آنکه
تمام کوشششان
برای از بين
بردن اعتبار
چريکهای
فدائی خلق
است، هنوز از
اين نام دست
برنمیدارند.
من نمیخواهم
وارد جزئيات
شوم، فقط يکچيز
را میگويم:
همانطور که
میدانيد من
يکی از اعضای
چريکهای
فدائی خلق ايران
هستم، ولـی هم
دشمن و هم اين
نيروی فرصتطلب
سعی میکنند
موضوع را طور
ديگر جلوه
دهند. آنها
نمیخواهند
به وجود
چريکهای
فدائی خلق
اعتراف کنند
بلکه اسم من
را مدام تکرار
میکنند. شما
خودتان میتوانيد
در همين
کردستان شاهد
اين امر باشيد
که آنها چگونه
آبروی فدائی
را میبرند و
چگونه خون شهدای
پاکباخته ما
را به هدر میدهند.
در
همان اوايل
قيام، مردم
دلير کردستان
با شوری بیپايان
رو به سازمان
ما آوردند و
از آن حمايت بیدريغ
کردند و ديری
نگذشت که مردم
متوجه شدند که
اینها، همان
چريکهای
فدائی خلق
نيستند، اين
سازمانی که
نام سازمان ما
را با فريب
افکار مردم
غصب کردهاند،
در شرايطی که
مردم کرد، از
زن و بچه، پير
و جوان زير
حملههای توپ
و تانک دشمن
قرار داشتند،
بهجای اينکه
امکانات
سازمان را
برای کمک و
ياری به خلق
کرد بهکار
گيرند به
رفتاری کجدار
و مريز دست
زدند و کار را
به جائی
رساندند که
اکنون در
کردستان
سازمان دارد
بهشدت
پايگاه خود را
از دست میدهد.
به هر
حال خواستم
شما بدانيد که
چريکهای فدائی
خلق را با
اينها که نام
سازمان ما را
بر روی خود
گذاشتهاند و
بهدروغ و ريا
میخواهند
آبروی فدائی
را ببرند،
اشتباه نگيريد.
به هر
حال، داشتم میگفتم
که تودههای
عظيم خلق چه
حمايتی از
سازمان ما
کردند. آگاهترين
و صادقترين
کارگران رو به
سازمان ما
آوردند. در
دورافتادهترين
دهات نام چريک
فدائی را میدانستند
و اينها همه
نتيجه زحمات و
فداکاريهای
رفقای شهيد
بود. آنها
برای اينکه
چنين روزی را
ببينند، برای
اينکه با خلق
خويش ارتباط
بگيرند،
فداکاريهای زياد
کردند و از
نثار جان خود
نيز دريغ
نورزيدند. شما
حتی ديديد آن
اوايل حتی
آخوندها هم
برای بسيج مردم
از
قهرمانيهای
چريکها صحبت
میکردند،
ولـی بعد از
آن طوری شد که
در اين مملکت
نام چريک
فدايی را
بردن، گناه
است.
آنقدر
از انقلابيون
وحشت دارند که
حتی نام پارکی
را که اسمش را
مردم گذاشته
بودند
گلسرخی، عوض
کردند و
گذاشتند لاله.
آنقدر حتی از
نام فدائی
وحشت دارند که
نام يک خيابان
کوچک را که
فدائی گذاشته
بودند تغيير
دادند و کردند
دهکده. گفتم
وحشت دارند و
اين وحشت از
ماهيت طبقاتی
آنها برمیخيزد.
آنها میترسند
اين نامها در
ياد توده
بماند و بلايی
شود به جان
آنها. ولـی
باز حماقت
آنها در اين
است که فکر میکنند
با اين قبيل
کارها میتوانند
خاطرات
انقلابيون را
از اذهان تودهها
دور بکنند. نه!
نمیتوانند!
هيچکس نمیتواند
اينکار را
بکند! چون
آنها در خاطر
تمام پدران و
مادران، در
خاطر تمام
خواهران و
برادران و در
خاطر تمام
تودههای
ستمکش خلق ما
جاويد است.
اگر چه آنها
زنده نيستند،
اگر چه آنها
در ميان ما
نيستند، ولـی راهشان
زنده است و
نامشان جاويد!
ما
چريکهای
فدائی خلق
همانگونه که
آنروزها
همراهشان
بوديم و همراه
رفقای شهيد
خود با خلق
خويش پيمان
بستيم، هماکنون
نيز بر سر
پيمان خود
هستيم و میگوئيم
راهشان را
ادامه خواهيم
داد. (چريک
مسلح، رزم تو
پايدار)
ممکن
است بعضیها
بپرسند مگر
راه آنها چيست
که شما میخواهيد
ادامه دهيد؟
مگر انقلاب تمام
نشده است؟
واقعاً چه
موقع میتوانيم
بگوئيم
انقلاب تمام
شده؟ برای
پاسخ به اين
سئوال بايد
ببينيم چه
طبقاتی در
انقلاب شرکت
کردند و آيا
به خواستههای
خود رسيدند يا
نه!
همانطور
که میدانيد
در انقلاب ما،
اين تودههای
مردم و زحمتکشترين
آنها بودند که
شرکت داشتند.
کارگران با
خواباندن
کارخانهها
باعث تضعيف
سرمايهداران
وابسته شدند.
همان هنگام که
جنبش انقلابی
ما اوج میگرفت،
کارگران با
اعتصابات پیدرپی،
سرمايهداران
وابسته را به
زانو
درآوردند. حتی
هنگامیکه
حاکمين وقت از
آنها خواستند
برگردند، از آن
کسانی که فرار
کرده بودند
خواستند
دوباره
برگردند و
سرمايهگذاری
کنند و
کارگران ما را
با همان وضع
سابق استثمار
کنند، آنها
نپذيرفتند.
اين سرمايهداران
وابسته فراری
میگفتند: با
اين کارگران
پررو ديگر نمیشود
کار کرد! توجه
کنيد! وقتی
سرمايهدار
میگويد
"کارگر پررو"
يعنی کارگر
مبارز. بهاصطلاح
ديگر برايشان
صرف نمیکرد.
بعد
از آن ضربه
اصلـی را
کارگران شرکت
نفت زدند. خب،
آنها در
انقلاب شرکت
کردند برای
چه؟ اگر
يادتان باشد
وقتی کارگران
شرکت نفت با
وساطت
بازرگان و
چندتای ديگر
تصميم گرفتند
شروع به توليد
کنند، در
قطعنامهای
که صادر
کردند، متذکر
شدند که هر کس
به حکومت میرسد
بايد حق طبقه
کارگر را
درنظر داشته
باشد و اعلام
کرده بودند که
نمايندگان
کارگران بايد
در شورای
انقلاب حضور
داشته باشند.
ولـی آيا
اکنون
نمايندگان
واقعی طبقه
کارگر در
شورای انقلاب
حضور دارند؟
اصلاً هيچيک
از اعضای شورای
انقلاب
نماينده
زحمتکشان و
مدافع منافع
آنها هستند؟
کارگران
در انقلاب
شرکت کردند که
وضع بهتری پيدا
کنند، ولـی
اکنون حدود سه
ميليون بيکار
داريم.
درحالـیکه
هماکنون هم
مثل زمان رژيم
شاه خائن
حقوقهای چنددههزارتومانی
به سرسپردگان
خود میدهند،
کارگران ما را
برای تامين
بيمه بيکاری
سرمیدوانند.
کارگران
در انقلاب
شرکت کردند که
از آن شرايط
خفقانآور
گذشته رها
شوند. اينها
آمدند گفتند
همان وضع
سابق، همان
حقوق و اگر
صدايتان
دربيايد و اعتراض
کنيد به نام
ضدانقلاب خفهتان
میکنيم!
خب،
کارگران ما به
هيچيک از
خواستههای
خود نرسيدهاند.
يادم هست يکی
دو ماه پيش
کارگری میگفت:
هر وقت میرويم
خواستههايمان
را برايشان میگوئيم،
میگويند صبر
داشته باشيد،
تحت بررسی
است. هشت ماه
است میرويم و
خواستههايمان
را میگوئيم و
میگويند تحت
بررسی است.
اين کارگر میگفت:
نمیدانم چرا
شروع جنگ در
کردستان
بررسی نمیخواهد
و بیمعطلـی و
بلافاصله میتوانند
آنجا نيروی
ارتشی و
پاسدار پياده
کنند و دهکدهها
را بمباران
کنند.
آری،
وضع کارگران
ما اينطوری
باقیمانده.
بديهی است
رژيم هر وقت
رفت به آنها
جواب بدهد، با
گلوله پاسخ
گفت. پس نمیتوانيم
بگوئيم
کارگران به
خواستههای
خود رسيدهاند.
البته ممکن
است امروز
بسياری از
کارگران، عده
ای از کارگران
صبر و انتظار
را پيشه کرده
باشند و فکر
کنند در آينده
وضع بهتر
خواهد شد،
ولـی بهنظر
ما اينطور
نيست. اين
رژيم بهدليل
وابستگيش به
امپرياليسم
نه میخواهد و
نه میتواند
خواستها و
مشکلات
کارگران را حل
بکند. از اينروست
که میبينيم
هر روز اعتراض
کارگران
بيشتر میشود.
مطمئناً
بيشتر هم
خواهد شد.
يا
اين تودههای
فقير شهری،
مثل پيشهوران
جزء، دکهداران،
خردهفروشان
صنفهای
گوناگون و بهطور
کلـی تمام
تودههای خلقمان.
مشکلترين
مسئله تورم و
گرانیست که
کمر همه را
خورد کرده يا
عوارض های
گوناگون.
نداشتن مسکن
که به روی همه
فشار میآورد.
خب، دولت در
اينمورد
چکار کرد؟ هر
سياستی که
دولت در مورد
مسکن پيشگرفته
به پيچيدهشدن
وضع انجاميده
و باعث کمبود
خانههای
استيجاری شده.
درحاليکه اينهمه
خانه خالـی
هست که مال
سرمايهداران
فراریست،
مال گردنکلفتهايی
است که هر
کدام صاحب
شهرک هستند.
معذالک مردم
هنوز از
نداشتن خانه
مناسب رنج میبرند.
گرانی هم که
بیداد می کند. از
بار عوارضهای
گوناگون هم که
کم نشده. حتی
آمدند و گفتند
پول آب و برق
دوران مبارزه
را هم بايد
بپردازيد! خب،
میبينيد وضع
هيچيک از
طبقات خلق ما
عوض نشده و درعوض
يک عده از
گردنکلفتها
و محتکرين چاق
و چاقتر میشوند
و جيبهايشان
را پر از پول
میکنند.
از آنطرف
روستائيان را
درنظر بگيريم.
شما میدانيد
که سياستهای
کشاورزی شاه
خائن روستائيان
ما را به خاک
سياه نشانده.
بسياری از
دهقانان خانه
و کاشانه خود
را رها کرده و
به سوی شهر
آمدهاند و با
فقر و فلاکت
بیحد زندگی
بخورونمير
خود را ادامه
میدهند.
آنهايی که در
ده ماندند و
بهاصطلاح
صاحب زمين
شدند، اسير
بانکها گشتند
و هر چه
درآوردند
مجبور شدند
بدهند به
بانک. غير از
آن میبايست
عوارض آب
بدهند و هزار
و يک جور
عوارض ديگر.
خب،
اين
روستائيان ما
که از ده بلند
میشدند و میآمدند
به شهر و در
تظاهرات شرکت
میکردند، چه
انتظار
داشتند؟ مگر
غير از اين
انتظار داشتند
که دولت جديدی
که مستقر میشود
بيايد دست
تعدی
دستگاههای
دولتی را از
سر آنها کوتاه
کند. اصلاحات
ارضی واقعی
بکند، دست
زمينداران و
فئودالها را
از سر آنها
کوتاه بکند، شر
بانکها را
بکند. در زمان
شاه خائن هر
وقت روستائيان
ما در مقابل
اين وضع
ايستادگی
کردند،
ژاندارمها
آمدند،
روستائيان را
کشتند و بهاصطلاح
آنها را سر
جايشان
نشاندند. ولـی
اين دولت چکار
کرد؟ او هم
آمد هر جا
دهقانان
اعتراض
کردند، او هم
سرکوبشان کرد و هيچ
توجهی به
خواستهايشان
نکرد، تا آنجا
که اکنون يک
وضع ناراحتکنندهای
در بعضی
روستاها بهوجود
آمده، عدهای
که فکر میکردند
انقلاب هيچ
ثمرهای
ندارد و وظيفه
مبارزاتی خود
را نمیدانستند،
اينطور زمزمه
میکنند که
شاه بهتر بود.
اينوضع اگر
ادامه پيدا
کند خيلـی
خطرناک است،
خيلـی. اينهمه
خون رفت، اينهمه
مادر داغدار
شد، اينهمه
بچه بیپدر
شد، که چی؟ که
حکومت آنچنان
کارهايی بکند که
عدهای
بگويند شاه
جلاد، شاه
پست، بهتر بود؟
چرا اينطوری
میشود؟ برایاينکه
حاکمين وقت از
اول دلسوز
مردم نبودهاند
و نيستند.
آنها بهجای
اينکه در فکر
مردم باشند،
بهفکر آن
هستند که
چگونه میتوانند
منافع سرمايهداران
وابسته را
تامين کنند.
از همينروست
که سعی میکنند
وضع را در
همين حالت که
هست نگه دارند
تا مردم فکر
کنند که
انقلاب هيچ
ثمرهای
ندارد و ديگر
به فکر انقلاب
نيفتند. ولـی
مردم ما خوب
میدانند:
وقتی هيچکس،
هيچکدام از
طبقات به خواستهايشان
نرسيدهاند،
نمیتوان گفت
انقلاب تمام
شده است.
حالا من در
مورد اينکه
چگونه میتوان
انقلاب را به
پيروزی رساند
صحبت خواهم کرد
ولـی در ادامه
صحبتهايم
بايد از
چيزهای ديگر
هم سخن بگويم.
از وقتی که
حاکمين فعلـی
سرکار آمدهاند
يکسری
آدمهای
مشکوک، يکسری
آدمهای
شناختهشده،
يکسری از
سرسپردگان
رژيم سابق و
امپرياليستها
در اين حکومت
شرکت کردند.
آمدند
تيمسارهای شاه
خائن را کردند
فرمانده قوا،
وزير دفاع،
فرمانده
نيروی
دريائی،
استاندار
فلانجا. اغلب
کارمندان سطح
بالا را میبينيم
که هر يک بهنحوی
وابسته به
نيروهای
خارجی، يعنی
امپرياليستها
هستند. مثلاً
اين آقای
چمران (مرگش
باد! مرگ بر
چمران) مرگ بر
چمران! چمران
را اول کردند
معاون نخستوزير.
بعد آمد
کردستان را
سرکوب کرد و
به پاس اين
آدمکشی اينبار
او را کردند
وزيردفاع و
واقعاً هم
نشان داد برای
چنين دولت جنايتکاری
وزير دفاع
خوبی میتواند
باشد. (مرگش
باد، مرگش
باد) راستی،
او اين سالها
که در ايران
نبود، کجا
بود؟ بسياری
میدانند در
خدمت اربابان
امپرياليستش
بود. او، اين
چمران جلاد
خلق کرد، در
سرکوبی جنبش
فلسطين هم
شرکت داشت. او
در جنايات تلزعتر،
که بیشک يکی
از فجيعترين
جنايتهای
مزدوران
امپرياليسم و
يکی از قهرمانانهترين
نبردهای خلق
رزمنده
فلسطين است،
شرکت داشت!
واقعاً
اگر انقلاب ما
پيروز شده
بود، چنين افرادی
میتوانستند
سرکار
باشند؟ مدت
کوتاهی بعد از
سرکار آمدن
حاکمين وقت و این
دولت بازرگان،
ما چريکهای
فدايی خلق، فرياد
زديم که اين
حکومت آستانبوس
سرمايهداران
وابسته است.
ما گفتيم که
سازش صورت
گرفته، چون میديديم
که اين حاکمين
نهتنها از
طريق نيرنگ،
در لباس دوست
مردم، از گسترش
مبارزه
جلوگيری میکردند،
بلکه بعد از
سرکار آمدن
هم، تمام
تلاششان برای
بازسازی ضربه هايی
است که خلق
قهرمانمان در
جريان قيام به
منافع امپرياليستها
زده است. بهخصوص
که آنها ارتش
ضدخلقی و
مزدور
شاهنشاهی را
فوری سروسامان
دادند و برای
يورش به خلق
آمادهاش
کردند. اسمش
را هم گذاشتند
ارتش جمهوریاسلامی!
(ارتش
آمريکائی
نابود بايد
گردد). اگر
واقعاً به عملکردهای
اين حکومت
نگاه کنيم، میبينيم
هيچ فرقی با
عملکردهای
رژيم سابق در
مورد مردم
ندارد. جمهوریاسلامی
همان رژيم
سابق است،
منتها با شکل
و شمايل ديگر.
البته يکچيز
را بايد درنظر
داشت و آن
اينکه نحوه سرکار
آمدن اينها با
رژيم شاه
خيلـی فرق
دارد. شاه را
آمريکائيها و
انگليسیها
آوردند و
گذاشتند سرکار
و آمريکا بعد
از فرار شاه
در
سال ۳۲ خيلـی
پول خرج کرد
تا دوباره
توانست شاه را
به ايران
برگرداند.
ولـی اينها بهخاطر
قيام مردم و
بهخاطر
سوءاستفاده
از اعتماد
مردم، در
موقعيتی قرار
داشتند که
رفتند و
نشستند پای
ميز مذاکره و
با آمريکا
سازش کردند و
بالاخره با بدهوبستانهايی،
آمريکا
موافقت کرد
اينها سرکار
بيايند، چون
میدانست،
يعنی مطمئن
شده بود که
اينها از
سرمايههای
آمريکايی و بهطور
کلـی از
سرمايههای
امپرياليستی
در مقابل يورش
خلق حفاظت خواهند
کرد. يعنی
ماموريت اجرای
سياستهای
امپرياليستی
در رژيم گذشته
بهعهده
کراواتیها و
يقهآهاریها
بود، امروز
عبابهدوشان
و ريشرهاکردگان
مجری امور شدهاند.
واقعاً هم
شايد هيچچيز
ديگری، بهجز
همين لباس و
شکل و ظاهر
نمیتوانست
خلق ما را
فريب دهد و آن
موج عظيم مبارزه
را بخواباند.
ولـی اينها هر
چقدر بخواهند
خود را
دوستدار مردم جلوه
بدهند، ولـی
باز هم دم
خروس از زير
عبايشان
پيداست و مردم
هم آنرا خوب
میبينند.
مردم وضع
گذشتهشان را
با امروز
مقايسه میکنند،
میبينند
تغيير نکرده.
بنابراين شما
اگر توجه کنيد
میبينيد
هيچيک از
طبقات خلق ما
به خواستههای
خود نرسيدهاند
و هيچکس نمیتواند
بگويد انقلاب
به پيروزی
رسيده است. از
اينروست که
میبينيم باز
هم بايد مصممتر
و استوارتر از
گذشته همهباهم
مبارزه را تا
رسيدن به
پيروزی ادامه
دهيم. حال من
در مورد
مسائلـی ديگر
صحبت میکنم
که اين موضوع
را ثابت کند.
يکی
از مسائل مهم
انقلاب،
مسئله
خلقهاست. خلقهای
ايران زير يوغ
رژيم
محمدرضاشاه،
ستمهای زيادی
ديدهاند.
رژيم شاه برای
تامين منافع
امپرياليستها
لازم میديد
که خلقهای ما
را در عقبماندگی
اقتصادی نگه
دارد و آنها
را سرکوب اقتصادی
کند و اين
سرکوب
اقتصادی بهدنبال
خود، سرکوب
فرهنگ، سرکوب
سنتهای مردم
و حقير شمردن
زبان آنها را
در پی میداشت،
چرا که خلقها
میبايست
برای رهايی از
ستم با
استفاده از
فرهنگ و
سنتهای
مبارزاتی خود
به مبارزه
برخيزند و با
زبانهای
مختلف خود
دردها و آلام
زندگی خود را
بيان کرده و
راه رهايی از
آن را بيان
کنند. درست به
همين دليل بود
که رژيم در
مدارس، در
ادارات، در
همهجا سعی میکرد
فقط به زبان
فارسی صحبت
شود. مثلاً
خلق کرد را درنظر
بگيريم، اين
خلق از لحاظهای
بسياری زير
ستم قرار
داشته و دارد،
به این خلق
اجازه داده
نمیشود زبان
خود را مورد
استفاده قرار
دهد، تحت ستم
ملـی نه میتواند
آزادانه از
لباس خود
استفاده کند و
نه امکان آنرا
میيابد که
فرهنگ
مبارزاتی خود
را غنا بخشد،
حتی تبليغات
ضدملـی
زورگويان،
اين خلق را
از لحاظ داشتن
مذهب تسنن هم
تحت حقارت قرار
میدهد. يا
خلق
آذربايجان.
اين خلق هم با
وجود آن فرهنگ
غنی
مبارزاتيش،
تحت ستم ملـیست.
ولـی ما همه
ايرانی هستيم
و همه میخواهيم
کنار هم زندگی
کنيم.
بنابراين همه ملتها
باید حقوق خود
را داشته
باشند. ولی
عوامل
امپریالیسم
سعی می کنند
بعضی ملتها را
ارجح و بعضی
دیگر را حقیر
جلوه دهند. در
حالی که همه
ملتها با هم
برابرند، فرق
نمیکند: کرد
با فارس فرق
نمیکند، ترک
با عرب، عرب
با بلوچ، بلوچ
با ترکمن، لـرها
با ديگران و
بهطور کلـی
هيچ خلقی با
خلق ديگر فرق
ندارد و اگر همه
خلقهای ايران
دست به دست هم
بدهند و ديگر
سرمايهداران
وابسته و
مرتجعين
نباشند، همه
ما میتوانيم
برادروار در
کنار هم زندگی
کنيم. ولـی عوامل
امپرياليسم و
مرتجعين ترک،
کرد، فارس،
عرب و بلوچ و
غيره سعی میکنند
طبقات محروم
ملت خود را
تحت ستم قرار
دهند و حقوق
طبيعی و حقه
آنها را
پايمال کنند.
اگر انقلاب ما
پيروز شده
بود، يک
حکومتی که
انقلابی بود
میآمد و حقوق
طبيعی خلقهای
ما را به
رسميت میشناخت
و ديگر مثل
اين حکومت اينهمه
کشتوکشتار
راه نمیانداخت.
شما
خوب میدانيد
که اين حکومت
با خلق ترکمن
چه کرده است: آمد
علناً و رسماً
از مرتجعين و
زمينداران
بزرگ حمايت کرد،
عمال آنها حتی
خرمنها را هم
آتش زدند. يک
موضوع را هم
بايد در اينجا
بگويم و آن
اينکه حکومت
ظاهراً از
آزادی زبان
صحبت میکند
ولـی بايد
هوشيار بود و
فريب اينها را
نخورد. مشکل
خلقهای ما
صرفاً زبان
نيست اگر همه
ستمهای
اقتصادی که به
خلقها روا میشود
سر جای خود باقی
بماند و صرفاً
در محدوده
همان فرهنگ
تحميلـی و
استعماری به
خلقها اجازه
صحبت کردن به
زبان خود را
بدهند، مسئلهای
حل نمیشود.
اگر ما از
آزادی زبان
صحبت میکنيم،
منظور اين است
که خلقها
بتوانند با
زبان خود
مسائل و
مشکلات خود را
آزادانه بيان
کنند،
بتوانند زبان
خود را در
خدمت فرهنگ
انقلابی خود
بهکار گيرند
و بتوانند
عليه هر گونه
زور و ستم با
بيان کردن
دردها و
مشکلات خود و
پيدا کردن راهحل
آن مبارزه
کنند. ولـی
حکومتی که
حاضر نيست يوغ
بندگی از گردن
خلقها بيفتد،
چه آزادی زبانی
میتواند
برای خلقها
قائل باشد؟
برای
اينکه صحبتها
طولانی نشود
من از مسائل ديگر
که اين حکومت
انجام داده و
بيانگر آن است
که اين حکومت
وابسته به
امپرياليسم
است صحبت نمیکنم،
مثلاً از
کارهايی که
برای محدود
کردن آزاديهای
دمکراتيک
انجام داد و يا
اقداماتی که
برای تحکيم
روابط
امپرياليستی
به عمل آورد.
همانطور که
گفته شد، فکر
میکنم گوشهای
از کارنامه
سياه آنها را
نشان میدهد
ولـی آنها
هنوز خود را
خلقی میدانند
و اينطور به
مردم جلوه میدهند
و اخيراً هم
هياهوی
مبارزه
ضدامپرياليستی
بهراه
انداختهاند.
آنها در جايی
که توزيع
خارجی در
تمامی زندگی
خلق خود را
نشان میدهد،
اشغال سفارت
آمريکا را بهمعنی
مبارزه
ضدامپرياليستی
میبينند.
درحاليکه
مبارزه
ضدامپرياليستی
تنها اشغال
سفارت آمريکا
نيست، مبارزه
ضدامپرياليستی
يعنی اينکه در
جهت خواستهای
مردم اقدام
بشود. مثلاً
يک اصلاحات
ارضی واقعی میکردند،
مثلاً
زمينهای کشاورزی
زمينداران
بزرگ را به
دهقانان میسپردند
و اداره توليد
و مديريت آنرا
هم میدادند
دست دهقانان و
خودشان هم کمک
میکردند تا
بارآوری
توليد بالا
رود. آنوقت هم
وضع دهقانان
بهتر میشد و
هم با بالا
رفتن سطح
توليد محتاج
به آمريکا نمیشديم.
درحاليکه ما
میبينيم
اينها با توپ
و تانک و تفنگ
جلوی خواستههای
ضدامپرياليستی
مردم را میگيرند.
هنوز که
هنوز است حذف
قراردادهای
نظامی ايران و
آمريکا رسماً
اعلام نشده.
آقايانی که میخواهند
با آمريکا
مبارزه کنند،
هنوز که هنوز است
حتی
قراردادهای
اقتصادی
ظالـمانهای
را که رژيم
شاه با
امپرياليستها
بسته بود افشا
نمیکند! چرا؟
راستی چرا؟
مگر اينها
اينقدر به شاه
فحش نمیدهند؟
فقط برای
اينکه پای
خودشان هم به
ميان میآيد.
مثلاً میگويند:
تودهها را
بايد مسلح
کرد. و میآيند
تودههايی را
که مسلح
هستند، خلعسلاح
میکنند!
مثلاً خلق کرد
را که اصلاً
میتواند
برای خودش
ارتش خلقی
تشکيل دهد،
خلعسلاح میکنند.
به هر حال همه
اين نکات نشان
میدهد که
ماهيت رژيم
چيست! اينها
از زمانی که
سر کار آمدهاند،
همواره کوشششان
بر اين بوده
که محيط آرامی
برای خود
بسازند و برای
اينکه اينچنين
محيطی
بسازند، به هر
کاری توسل
جستند: از
فريب و نيرنگ
استفاده
کردند، از
سرکوب
مسلحانه
استفاده
کردند. اينها
میخواهند
محيط آرامی
باشد تا
بتوانند
اختلافات
درونی خود را
حل کنند. ريشه
اختلافاتی که
خودشان با
يکديگر دارند
در گذشته است.
در واقع اختلاف
بين سرمايهداران
وابسته است،
اينها هم
سخنگويانشان
هستند. اگر
يادتان باشد
زمان شاه،
نهاوندیها و
بنیاحمدها و
پزشکپورها
بودند که با
هم درمیافتادند.
امروز هم يکسری
افراد ديگر،
يعنی افراد
ديگر، يعنی
افراد عوض شدهاند
ولـی
اختلافات بهجا
مانده. در
واقع اکنون
سيستم سرمايهداری
وابسته در بنبستی
گرفتار شده و
اينها هر کدام
میخواهند
اين سيستم را
بهنحوی که به
نفع خودشان
باشد از بنبست
خلاص کنند. در
اينجاست که
اختلافات رشد
کرد. میدانيد
چرا؟ برای
اينکه
مبارزات مردم
رشد کرد، برای
اينکه مردم ما
فريب ارتجاع
را نخوردند و
صبر و انتظار
بيهوده را در
پيش نگرفتند.
همانطور
که گفتم
اختلاف
سرمايهداران
وابسته در اين
است که هر
کدام سعی میکنند
با سياستهای
خاص خود اين
سيستم را از
بنبست خلاصی
دهند. در اين
راه کوشش میکنند
مردم ناآگاه
هرچه بيشتری
را بهطرف خود
بکشانند، چون
هر کدام که
موفق شوند خواهند
توانست مردم
ما را بيشتر
سرکوب کنند و
به نفع خودشان
تمام شود.
اينجاست که
آنها سعی میکنند
سند خيانت
يکديگر را رو
کنند، هر کدام
بيشتر رو کرد،
به تصور آنها
مردم بيشتر بهطرف
او خواهند
رفت. ولـی
مردم ما میدانند
که اين سرمايهداران
وابسته، اين
زالوصفتان،
اين کسانی که
پای خارجيان
را به ايران
باز کردند و خودشان
در کنار
امپرياليستها
خلق ما را
غارت میکنند،
همه اينها فقط
در يکچيز
مشترکند، هر
چقدر هم با هم
اختلاف داشته
باشند، و آن
سرکوب
مبارزات تودههاست
و آن اينکه
نگذارند مردم
به خواستهای
بر حق خودشان
برسند. در مورد
تظاهراتی که
رژيم جلوی
سفارت آمريکا
بهراه میاندازد
بايد بگويم در
اينجا هم مردم
ضدامپرياليست
هستند که
شعارهای بیمحتوای
حکومت را به
شعارهای
واقعاً
ضدامپرياليستی
تبديل میکنند.
درست است که
حکومت آنها را
به خيابان میکشاند
ولـی مردم ما
بهخاطر نفرت
و کينه
شديدشان به
امپرياليسم
آمريکاست که
به خيابان میآيند.
اين امر بسيار
بايد مورد
توجه ما باشد.
به هر حال
خلاصه کنم: تا
وقتی که
کارگران،
دهقانان و
تمام تودههای
ستمکش خلقمان
به خواستهای
خود نرسند، تا
زمانیکه
روابط کشور ما
با کشورهای
امپرياليستی
از بيخوبن
دگرگون نشود،
تا زمانیکه
مناسبات
درونی
کشورمان از
اساس عوض نشود
و در درجه
نخست اين را
همواره به ياد
داشته باشيد،
تا زمانیکه
ارتش ضدخلقی و
مزدور کاملاً
متلاشی نشود و
جای آنرا ارتش
خلقی نگيرد،
نمیتوانيم
بگوئيم
انقلاب به
پيروزی رسيده
است.
به هر حال
من بايد يک
موضوع را به
وضوح برای شما
بيان کنم و آن
اينکه خلق ما
عليرغم آنهمه
فداکاری و ازجانگذشتگی
و عليرغم آن
قيام باعظمتش
در ۲۱ و ۲۲ بهمن،
در مبارزات
گذشته شکست
خورده است. اين
برای همه ما
دردناک است و
آيا میتوانيم
بگوئيم
مبارزات
گذشته هيچ
ثمرهای هم
نداشته است؟
نه، مسلماً
نه! همه شما میدانيد
که در طی
مبارزات
گذشته، آگاهی
مردم ما چقدر
بالا رفت.
مردم به اين
رسيدند که رعب
و وحشت از
رژيم شاه چقدر
نابهجا بوده
و ديدند
هنگامی که خلق
به مبارزه
برمیخيزد،
هيچکس را
يارای مقاومت
در مقابل آنها
نيست. مردم
ديدند هنگامیکه
فرهنگ
مبارزاتی جای
فرهنگ
امپرياليستی
را بگيرد،
مردم چه
همبستگی و چه
فداکاری از
خود نشان میدهند
و نتايج ديگر.
اينها مسائل
کوچکی نيستند و
اثرات خود را
در زندگی
آينده مردم بهجا
خواهند گذاشت.
هماکنون هم
مبارزاتی که
در گوشه و
کنار ايران وجود
دارد، خود
بيانگر آناست
که خلق ما
ديگر راه
پيروزی را ياد
گرفته. مثلاً
مبارزاتی که
در همين چند
ماه پيش در
بندر انزلـی،
بندر لنگه و
بندر عباس به
وجود آمد و مردم
آنجا بهپا
خاستند. يا
شما ديديد که
چگونه مردم
دلير تبريز بهپا
خاستند. اگر
چه حکومت
خواست اين
مبارزات را به
نيروهای
مرتجع منسوب
کند و يا بعضی
نيروهای فرصتطلب،
از جمله اين
کسانی که نام
سازمان ما را
بهدروغ به
روی خود
گذاشتهاند،
مبارزات مردم
را محکوم
کردند تا مقرب
دستگاه دولتی
شوند. همه ما
میدانيم
عليرغم
اينها، اين
خود مردم
تبريز بودند
که بهخاطر رهايی
از ظلم و ستم
حکومت بهپاخاستند.
آری، کسانی که
به لباس دوست
ما درآمدهاند
و مبارزات
قهرمانانه
خلق ما را به
شکست کشاندهاند.
ما به اين
شکست اعتراف
میکنيم،
ولـی هيچوقت
از آن نتيجه
نمیگيريم که
پس ديگر نبايد
مبارزه کرد.
نه، هرگز! اين
فقط دشمنان
هستند که میخواهند
مردم را از
مبارزه مايوس
کنند.
ما میگوئيم
راه پرافتخار
چريکهای
فدائی خلق را
ادامه خواهيم
داد، راهی که
رفقای شهيد ما
از جنگلهای
سياهکل آغاز
کردند. راه
چريکهای
فدائی خلق
بسيار روشن
است. بعضیها
میخواهند به
بهانه اينکه
رژيم شاه سقوط
کرده، راه ما
را تمامشده
قلمداد کنند
ولـی چنين
نيست، چون ما
از همان اول که
مبارزه
مسلحانه را در
ايران آغاز
کرديم میدانستيم
که دشمن اصلـی
ما
امپرياليسم
است و شاه
نوکری بيش
نيست، از اينرو
تا زمانی که
سلطه
امپرياليسم
از ايران برنيفتاده،
راه چريکهای
فدائی خلق
ادامه خواهد داشت.
حال اگر شرايط
از نظرهايی
فرق کرده، ما
هم فقط از
نظرهايی
تاکتيک
مبارزهمان
را تغيير میدهيم.
مثلاً اگر تا
ديروز از آنرو
دست به سلاح میبرديم
که مردم را به
مبارزه
بکشانيم و راه
واقعی مبارزه
را به آنان
نشان دهيم، امروز
که تودههای
مردم خود بهپاخاستهاند،
راه چريکهای
فدائی خلق به
اينصورت است
که در جائیکه
مردم به
مبارزه
مسلحانه
برخاستهاند
آن مبارزات را
سازمان داده و
به پيش ببريم
و در جاهايی
که مردم فريب
سياستهای
مکارانه رژيم
را خوردهاند
و دردها و
آلام زندگی را
به اميد يک
آينده واهی
تحمل میکنند،
با
افشاگريهای
همهجانبه و
با ارتقاء سطح
مبارزه مردم،
به آنها نشان
دهيم که راه
واقعی مبارزه
همانست که
خلق کرد
دليرانه
درگير آنست.
بنابراين
شعار ما اين
است: پيش بهسوی
سازماندهی
مسلح تودهها!
(پيش بهسوی
سازماندهی
مسلح تودهها)
آری شعار ما
اين است: پيش
بهسوی
سازماندهی
مسلح تودهها!
حالا
اجازه بدهيد
اين قسمت از
سخنانم را
تمام کنم.
ترتيب اين
سخنرانی از
طرف رفقای من،
يعنی چريکهای
فدائی خلق،
فرصتی پيش
داده که با
اجازه شما میخواهم
سخنی هر چند
کوتاه در مورد
مبارزات خلق دلير
کردستان
بگويم. تاريخ
مبارزات حقطلبانه
مردم نشان
داده است و پس
از اين نشان
خواهد دادکه
اولاً هرگاه
خلقی عزم به
مبارزه کند،
راهی سخت و
طولانی در پيش
دارد. دشمن با
تمام نيرو
مقاومت خواهد
کرد. از تمام
امکانات و
وسايل لازم
استفاده خواهد
کرد. با مکر و
حيله، با زور
و قلدری کوشش
خواهد کرد تا
هم آن نيروی
انقلابی را در
هم بشکند و هم
عزم انقلابی
آنرا خورد
کند. ولـی
تاريخ در
مقابل اين چيز
ديگری را هم
نشان داده است
و آن اينکه هر
گاه خلقی عزم
به رهايی کند،
دشمن عليرغم
تمام کوشش خود،
عليرغم تمام
فتنهگريهايش
باز قادر به
شکست اين خلق
نخواهد شد. نمونههای
تاريخی زيادی
در تاييد اين
گفته وجود
دارد.
به
مبارزات حقطلبانه
و رهائیبخش
خلق چين نگاه
کنيم: آنها
بيست سال با
امپرياليستهای
بزرگ و کوچک
زمان خود
جنگيدند و بالاخره
پيروز شدند.
يا همين
خلق ويتنام را
نگاه کنيم:
امروز ديگر شرح
قهرمانیهای
آنها در
شعارهای تودهای
هم رفته است.
وقتی تودههای
ما فرياد میزنند
"آمريکا
توخالـیست،
ويتنام گواهیست"،
در واقع اين
حقيقت را بيان
میکنند که يک
ملت کوچک
توانست
بزرگترين
امپرياليسم
جهانی را به
لرزه بياورد.
آمريکا در
آنجا ارتش
چهارصدهزارنفری
پياده کرد،
ولـی نتوانست
در مقابل
اراده خلق
مسلح ويتنام
ايستادگی کند.
يا همين
کردستان
خودمان را
درنظر بگيريم:
میبينيم که
چگونه دشمن با
ارتش خود، با
پاسداران
مزدورش، با
توپ و تانک
خود و با تمام
امکانات و
وسائل لازم به
اين خلق حمله
کرد. واقعاً
خلق کرد چه
داشت؟ نه به
اندازه دشمن
توپ و تانک داشت
و نه افسر و
کادر ورزيده.
اکثر کادرهای
آنها، دورهديدههای
آمريکا و
اسرائيلاند.
آنها آمدند،
کشتند، جنايت
کردند. اينرا
ديگر شما بهتر
از من میدانيد.
حتماً در ميان
شما
بازماندگان
شهدا حضور
دارند. آنها
پیدرپی
اعدام کردند.
برای چه؟ چون
میخواستند
عزم انقلابی
خلق کرد را در
هم بشکنند و
اين خلق را
سرکوب و سپس
مغلوب کنند.
ولـی
نتوانستند
خلق کردستان
را که امروز
ديگر نسل
پايداری و مقاومت
ملـی در ميهن
ماست، از پای
درآورند. چرا؟
چون خلق کرد
در عوض
چيزهايی داشت
که آنها
نداشتند.
اولاً در جنگ،
حق به جانب
خلق کرد بود.
ثانياً خلق
کرد از خود
شهامت و رشادت
نشان داد و
دست به مبارزه
مسلحانه زد.
يعنی نشان داد
که وقتی عزم
به رهايی کرد
از هيچ مشکلـی
هراس ندارد.
(ارتجاع
توخالـیست،
کردستان
گواهیست).
همه مردم میدانند
که پيشمرگان
خلق کرد چگونه
در يک جنگ نابرابر
دشمن را رسوا
کردهاند. اگر
چه نتيجه جنگ
روشن نشده،
اما يک چيز
روشن است و آن
اينکه دشمن بهواسطه
همين جنگ رسوا
شده. خلخالـی،
اين مامور اجرای
سياستهای
امپرياليستی
(مرگ بر
خلخالـی)، مرگ
بر خلخالـی،
مرگ بر چمران.
خلخالـی اين
مامور
سياستهای
امپرياليستی،
با کشت و کشتاری
که در کردستان
بهراه
انداخت، شمهای
از ماهيت رژيم
را به نمايش
گذاشت. اکنون
بخشهای زيادی
از مردم سراسر
ايران و جهان
اين اعمال
آنها را محکوم
میکنند و
بخشهای ديگر
که هنوز فريب
سياستهای آنها
را خوردهاند،
دير يا زود در
رابطه با
مسائل ديگر
مطلع شده و آنوقت
نيرنگها و
دروغهای رژيم
برملا خواهد
شد.
رژيم بر
سر برخی از
دهکدههای
کردستان
بلائی آورد که
شبيه
کشتارهايی است
که آمريکائی
ها در ويتنام
و اسرائيلـیها
در فلسطين
کردند. يادم
هست يکجايی
خواندم که در
همين ويتنام،
يک افسری به يک
دهکده رفت و
مردم آنجا را
از پير و
جوان، زن و بچه
قتلعام کرد.
بعد اين مسئله
افشا شد و
فشار آنقدر
زياد شد که
آمريکا مجبور
شد افسر خود
را محاکمه
کند. حالا من
از شما میپرسم،
جنايتی که در
"قارنا"
اتفاق افتاد
چه فرقی با
اين کشتار
دارد؟ آنجا يک
دولت خونخوار سفاک
و جنايتکار
مثل آمريکا که
ابايی ندارد، به
خونخواری خود
افتخار کند،
میآيد افسر
را برای حفظ
ظاهر هم که
شده محاکمه میکند
ولـی اينجا
انگار نه
انگار که
جنايتی روی داده.
اين وابستگان
به
امپرياليسم
حتی برای مدتی
صدايش را هم
درنياوردند.
آنها به مردم
میگويند اين
برادران کرد
نيستند که با
ما میجنگند،
بلکه
سرسپردگان
رژيم سابق و
ساواکیها
هستند. البته
ديديم چگونه
مجبور شدند با
کسانی که
اتهام ساواکی
به آنها زده
بودند، سر ميز
مذاکره
بنشينند. آنها
میخواهند
مردم را از
رسيدن به
حقيقت
بازدارند و نگذارند
مردم به حقيقت
دست پيدا
کنند، ولـی تاريخ
اينرا هم
نشان داده است
که بالاخره
مردم خود را از
قيد فريب و
نيرنگ رها
خواهند کرد.
به هرحال میخواستم
بگويم هيچ
خلقی بدون
دادن خون،
بدون آنکه
سرسختانه تا
پای جان
مقاومت کند،
نمیتواند به
پيروزی برسد.
اما فداکاری و
ازخودگذشتگی
يکطرف قضيه
است. يکی از
عوامل مهمی که
در پيروزی هر
خلقی دارای
اهميت درجه
اول است،
رهبری درست و
انقلابیست.
رهبرانی که
واقعاً غم
تودهها را
بخورند و
هيچوقت حاضر
نشوند برای
منافع شخصی و
تنگنظریهای
خود تودهها
را وجهالـمصالحه
قرار دهند.
اگر خلقی فاقد
چنين رهبری
باشد، هر چقدر
هم فداکاری
کند، هر
چقدر هم
ازخودگذشتگی
کند، باز نمیتواند
شاهد پيروزی
باشد.
بنابراين
در اين مقطع
حساس از
مبارزه خلق
کرد که دشمن
دست به
نيرنگهای
زيادی میزند،
هوشياری و دقتعمل
رهبری بسيار
مهم است. دشمن
سعی میکند با
ايجاد تفرقه و
نفاق در بين
خلق کرد، آنها
را از رسيدن
به هدفهای خود
بازبدارد.
مثلاً آمد
گفت: "مذاکره".
بعد از آن
مدام ايندست
و آندست کرد.
بعد
خودمختاری را
به خودگردانی
تبديل کرد و
بالاخره
کارهايی ديگر
از اين قبيل.
مسئله مذاکره
زمانی مطرح شد
که رژيم در
وضع بدی قرار
گرفته بود:
اولاً مردم
نقاط ديگر هم
از اين جنگ
نفرت پيدا میکردند
نسبت به
حکومت، و از طرف
ديگر رژيم
متحمل
شکستهای
زيادی شده
بود. اينجا
بود که گفتند:
"مذاکره". من
فعلاً در مورد
اين زياد صحبت
نمیکنم.
مذاکره فینفسه
کار بدی نيست.
البته هميشه
هم کار خوبی نيست.
اين بستگی به
شرايط اوضاع
دارد. ولـی يکچيز
را میگويم و
روی آن تاکيد
دارم و آن
اينکه خلق کرد بايد
هوشيار باشد،
خود را قوی
کند و به تدارکات
لازم بپردازد
و همانطور که
دشمن دارد در
حين مذاکرات
سربازگيری میکند،
نيروهايش را
تعليم میدهد
و تجديد قوا
میکند، خلق
دلير کرد هم
بايد آماده
باشد تا بتواند
در مقابل يورش
مجدد حکومت
ايستادگی کند.
حساب دو
دوتا
چهارتاست. اگر
قرار است اين
خلق به خواستهای
خود برسد، هم
خود خلق کرد و
هم کسانی که
اين خلق را در
حال حاضر
رهبری میکنند،
نبايد به
مذاکره دل خوش
کنند و اجازه
دهند ارتجاع
آنها را فريب
دهد. مبارزه
طبقاتی برای
خود قانونمنديهايی
دارد. دشمن
هيچوقت نمیآيد
حقوق مردم را
دودستی تقديم
کند. از قديم و
نديم گفتهاند
حق گرفتنی
است، نه
دادنی.
بنابراين يک
رهبری
انقلابی بايد
تودهها را هرچه
بيشتر تربيت
سياسی کند،
اهداف مبارزه
و چگونگی نيل
به آن را بيان
نمايد، هرچه
بيشتر تودهها
را متشکل سازد
و هرچه بيشتر
و گستردهتر
تودهها را
مسلح نمايد.
تنها در سايه
تشکل و سلاح
است که خلق
کرد میتواند
به آزادی برسد
و به حقوق حقه
خويش برسد. اگر
که رهبری به
اين عوامل
توجه نکند، در
اين امر کوشا
نباشد و تمام
هموغم خود
را مصروف آن
ننمايد،
عليرغم اينهمه
فداکاريها و
عليرغم
فرصتهای موجود،
خلق کرد نمیتواند
به آزادی
برسد. البته
همه شما میدانيد،
همه میدانيم
که آتش را
دولت
برافروخت، با
بهانههای
مختلفی اين
جنگ را برپا
کرد، ولـی
بعضیها میخواهند
اينطور جلوه
دهند که گويا
يک جناحی که قبلاً
سر کار بود
اين جنگ را برپا
کرد و جناحی
که اکنون حاکم
است و در راس
آن هم خمينی
قرار دارد،
خواهان اين
جنگ نيست.
آنها میخواهند
اينطور جلوه
دهند که خمينی
هم مثل خلقهای
زحمتکش ما
ضدامپرياليست
است. درحاليکه
مردم ايران میدانند،
همه ما میدانيم
که اينها
فريبی بيش
نيست. همه میدانند
همان هنگام که
جنگ در
کردستان شروع
شد، اين شخص
خمينی بود که
فرمان جنگ
صادر کرد، فرمان
جهاد داد و
خودش هم گفت
من فرمانده کل
قوا هستم. مرگ
بر خمینی(مرگ
بر خمینی،
ارتجاع نابود
است، خلق کرد
پیروز است )
تازه
بايد از اينها
پرسيد اگر
واقعاً اين
جناحی که بهاصطلاح
اکنون حاکم
است، که میخواهد
مسئله
کردستان را از
طريق مسالـمتآميز
حل کند، اينهمه
معطل کردن
برای چيست؟
چرا کار را يکسره
نمیکنند؟
فقط يک دليل
دارد و آن
اينکه اين
حکومت نمیخواهد
حقوق حقه خلق
کرد را به
رسميت بشناسد.
چون اين حکومت
وابسته به
امپرياليسم
است. حکومتی
که وابسته به
امپرياليسم
باشد هرگز نمیخواهد
و نمیتواند
حقوق حقه
خلقهای ايران
را تاييد کند.
به هر حال ما
ايمان داريم
که خلق دلير
کرد در مقابل
تمام دشمنان
خواهد ايستاد
و دوستان
واقعی خود و
دشمنانش را در
هر لباسی که
باشند، خواهد
شناخت.
در
اهتزاز باد
پرچم خونين
چريکهای
فدائی خلق ايران!
پيروز باد
رزم دليرانه
قهرمانان
سياهکل!
جاودان باد
ياد تمام شهيدان
بهخونخفته
خلق!
مرگ بر
اپورتونيسم!
مرگ بر
امپرياليسم و
سگهای
زنجيريش!
با ايمان به
پيروزی
راهمان
چريکهای
فدائی خلق
* جملات
داخل
پرانتزها،
شعارهايی
هستند که مردم
در
متينگ ۱۹ بهمن ۱۳۵۸ میدادند.