مرگ
بر خاتمی!
يکسال
و اندی پس از
روی کار آمدن
خاتمی،
مرزبندی بين
برخورد
انقلابی به
رژيم جمهوری
اسلامی و
برخورد
سازشکارانه
نسبت به آن،
دارد هر چه
دقيقتر و
روشنتر خود
را نمايان میکند.
خاتمی
نه فقط پاسخی
به رسوايی
"ميکونوس" و
دوباره هموار
کردن راه
غارتگران بينالـمللـی
به ايران بود_
تا بهجای
جنايتکاران
رسوای پيشين
سيدی خندان
عهدهدار پيشبرد
طرحهای
استثمارگرانه
امپرياليستی
گردد_ و نه
تنها
سياستهای
غارتگرانه
امپرياليسم آمريکا
حضور رئيس
جمهور بهاصطلاح
ميانهروئی
را در جامعه
ايران ضروری
شمرده بود،
(آوازه "مدرن"
و "ميانهرو"
بودن رئيس
جمهور جديد را
رسانههای
امپرياليستی
خود پيشاپيش
در سطح جهان
پخش نمودند)
بلکه
آلترناتيو
حيلهگرانهای
بود در مقابل
اوضاع وخامتبار
جامعه، و هدف
آن بود که با
فريب مردم و
ايجاد توهم
برای بهبود
اوضاع، از
انفجار خشم
آنان جلوگيری
نموده و
تنشهای
اجتماعی
موجود را حدالـمقدور
در مسيری که
خود تعيين میکنند
بياندازند.
در رابطه
با اهداف
مربوط به
روابط خارجی
که در لفظ
مغرضان و کوتهانديشان
از آن به
عنوان "حضور
در جامعه
جهانی" اسم
برده میشود،
خاتمی مرد عمل
بوده است.
مثلاً وجود او
بمثابه رئيس
جمهور بهاصطلاح
معتقد به
دگرانديشی،
چنان فصلـی در
تجديد
ارتباطات
استثمارگرانه
با دول غربی
گشوده که
خاطره جنايات
ميکونوس و
موانع
ديپلماتيک
ناشی از آن
بالکل از
خاطرهها
زدوده شد. در
صحنه داخلـی
نيز البته اگر
از عمل به
وعدههای
انتخاباتــی
نمیتوان سخن
گفت ولـی
ظاهراً اوضاع
بر وفق مراد سياستــی
است که خاتمی
را به رياست
جمهوری رساند.
به عبارت ديگر
بازار نيرنگ و
ريا و تبليغات
به نفع خاتمی
در جهت فريب
تودهها
کاملاً گرم
است. در ميان
اپوزيسيون،
راستهايی که
پيش از بازی
انتخاباتی ۲
خرداد از
امکان
استحاله در
درون رژيم سخن
میگفتند حال
در قالب دفاع
از خاتمی و
طرفداری از
کرباسچی و
غيره ميدان
وسيعی برای
رواج انديشههای
منحط خود
يافتهاند.
حتی در ميان
کسانی که
سرنگونی رژيم
جمهوری
اسلامی را هدف
خود اعلام میدارند،
تائيد يک جناح
به ضرر جناح
ديگر چنان مقبوليتی
يافته که
اينان شعار
"مرگ بر
خاتمی" را
شعار چپروانهای
میخوانند که
بايد از آن
اجتناب کرد.
اينطور جلوه
میدهند که
شعار "مرگ بر
خاتمی" اصلاً
به مفهوم مرگ
بر آزادی، مرگ
بر مردم، مرگ
بر استقلال و
غيره است. (۱)
اينها ارمغانهايی
است که از
مضحکه
انتخاباتی ۲
خرداد حاصل
شده است. اما
امروز پس از
گذشت بيش از
يکسال از
مضحکه، مشت
دغلکاران
جمهوری
اسلامی و حاميان
علنی و شرمگين
آنان بيش از
پيش باز شده
است.
در
تبليغات
مغرضانه،
خاتمی از
ابتدا معصوم بدنيا
آمد. گويی او
در جنايات و
ظلم و ستم و
اجحافات
وارده از طرف
رژيم جمهوری
اسلامی به
تودهها نقشی
نداشته و مهره
دستاندرکار
رژيم نبوده
است. از طرف
ديگر او که طرفدار
آزاديهای
مدنی، دلسوز
جوانان و
مدافع حقوق
زنان و غيره
جا زده شد از
همان ابتدا
اين مصونيت را
يافت که کسی
انتظار عمل
سريعی از او
نداشته باشد.
گفته شد که
جناحِ مقابل،
سرِ راه اوست
و در اجرای
برنامههايش
سنگاندازی
میکند.
اتفاقاً
وقايعی نظير
محاکمه يکی از
پروپاقرصترين
طرفداران
خاتمی يعنی
کرباسچی
شهردار تهران،
عزل نوری از
وزارت کشور و
غيره شواهدی بر
اين ادعا
بودند و در
خدمت
تبليغاتی
قرار گرفتند
که پيشاپيش
برای او
مصونيت دست و
پا میکرد.
توجيهگران
گفتند بلـی
چوب لای چرخ
برنامههای
خاتمی میگذارند
و اگر چنين
نبود خاتمی
گويا به نفع
آزادی و به
نفع تودههای
تحت ستم ايران
چهها که نمیکرد
و بدين ترتيب
کوشيده و میکوشنــد
مردم را
همچنان نسبت
به خاتمی و
بهبود اوضاع
توسط او منتظر
و متوهم
نگهدارند. در
واقعيت امر
البته قرار
نبود عمل
مثبتی از طرف
خاتمی به نفع
تودهها صورت
بگيرد و يا
حتی به همان
وعدههای
انتخاباتی سرودم
بريدهاش عمل
نمايد.
همانطور
که میدانيم
حتی در
تفسيرهای
کوتهبينانه،
روی کار آمدن
خاتمی نتيجه
"نه"ی بزرگ
تودهها به
رژيم و يا
انتخاب بين بد
و بدتر مردم
تلقی شد اما
نکته برجسته و
غيرقابل
انکار در همه آن
قبيل تفسيرها
اعتراف به اين
واقعيت بود که
خاتمی بهدليل
نفرت و مخالفت
شديد مردم
ايران با رژيم
جمهوری
اسلامی شانس و
امکان اشغال
پست رياست جمهوری
يافته است.
واقعيت آن بود
که وقتی سياستگذاران
و گردانندگان
جمهوری
اسلامی به
کانديداتوری
خاتمی (که در
تبليغات به
عنوان فردی
معرفی میشد
که گويا از
ريشه و اساس
با عملکردهای
ارتجاعی
مزدوران
پيشين رژيم
مخالف است)
صحه گذاشتند،
میدانستند
که دارند در
جهت پيشبرد
سياستهای ضد انقلابی
معينی روی
نفرت تودهها
از جمهوری
اسلامی
سرمايهگذاری
میکنند.
فريبکاران
هنوز هم نفرت
تودهها از رژيم
را وثيقه
پيشبرد امور
تحت حاکميت
جمهوری اسلامی
قرار دادهاند.
حال اينطور
جلوه داده میشود
که گويا اين
تنها جناح
خامنهای است
که رژيم را
نمايندهگی
میکند و جناح
خاتمی تماماً
برای بهبود
اوضاع میکوشد.
اما آقای رئيس
جمهور که
امروز از وی
بهعنوان
"سردار شرمندگی"
نام میبرند،
اگر هم بهخاطر
بیعملـیاش
خود را در
انظار شرمسار
نشان میدهد،
ولـی هرگز
شرمسار آن
نيست که تحت
رياست جمهوری
وی همان
برنامهها و
همان
سياستهای
ضدانقلابی به
پيش برده میشود
که تاکنون در
رژيم نکبتزده
جمهوری
اسلامی به پيش
رفته است.
سنگسار و ديگر
اجحافات در
رابطه با
زنان، تشديد
بيکاری در
ميان جوانان،
شدتيابی
اعتياد و غيره
و غيره هنوز
آن واقعيتهای
وحشتناکی
هستند که دو
قشر جامعه ما
که ظاهراً
توجه به آنها
مورد تاکيد
خاتمی قرار
داشت کماکان
با آنها مواجهاند.
گذشته
از اين، چه
کسانی جز
فريبکاران و
مرتجعين میتوانند
منکر تداوم
اعدامهای
وحشيانه در
دوره
زمامداری
خاتمی شوند که
اعدام جوانان
در خوزستان به
جرم
ناسزاگويی به
سران حکومت
نمونهای از
آنها بود!؟ چه
کسانی جز
مرتجعين و
فريبکاران میتوانند
منکر اين
حقيقت شوند که
اعتصابات کارگری
برای حقوق
ابتدايی
کارگران در
زمان خاتمی
نيز با سرکوب
و بگير و ببند
و شکنجه
کارگران
روبرو شده است
و بالاخره چه
کسانی جز
فريبکاران و
دشمنان خلق میتوانند
پس از واقعه
ترور لاجوردی
جلاد، دفاع سرسختانه
خاتمی از اين
قاتل شناخته
شده هزاران تن
از کارگران و
زحمتکشان و
زنان و مردان
و جوانان
کمونيست و
مبارز را
لاپوشانی
کرده و همچنان
او را مدافع
"ميانهروی"
و "قانونگرايی"
و "اعتدال" و ....
جا بزنند.
بنابراين
اگر معيار
سنجش حقيقت،
عمل است همينها
بيانگر آنند
که خاتمی در
اين مدت در
ورای چهره
خندان و
ظاهراً
شرمسار خود
مشغول انجام همان
وظايف ضدخلقی
بوده است که
از هر رئيس
جمهور اين
رژيم انتظار
میرفت. تنها
وی اين نقش را
هم به عهده
داشته است تا
با انجام
نمايشاتی و با
دغلکاری به
ايجاد توهم در
تودهها و
فريب آنان
پرداخته و تا
آنجا که میتواند
آهنگ مبارزات
تودهها بر
عليه رژيم
وابسته به امپرياليسم
جمهوری
اسلامی را کند
نمايد.
بر
چنين اساسی
است که خاتمی
هر چقدر هم "بیدستوپا"
و عاجز و
درمانده بوده
باشد، مغلوب
جناح غالب
رژيم شمرده
شود و غيره،
بهمثابه
رئيس جمهور يک
رژيم سراپا
گنديده و ضدانقلابی
جزيی جدايیناپذير
از چنين رژيمی
است و اگر نيرويی
واقعاً
خواهان
نابودی رژيم
جمهوری اسلامی
میباشد، با
هيچ بهانهای
نمیتواند از
شعار "مرگ بر
خاتمی"
احتراز نمايد.
مرگ بر خاتمی
يعنی مرگ بر
دروغ و ريا،
يعنی مرگ بر
دغلکاران و
فريبکاران،
يعنی مــرگ بر
همه جناحهــای
درونــی
رژيــم، يعنی
مــرگ بر کل
رژيم جمهــوری
اسلامــی و
يعنــی زندهباد
انقلاب تودههای
رنجديده
ايران، زندهباد
آزادی و
استقلال و
نابود باد
وابستگی و مرگ
بر همه
قراردادهای
اقتصادی که
خاتمی در تداوم
سياستهای
پيشين اخلاف
خود با
امپرياليستهای
غارتگر مشغول
بستن آنهاست.
اين مرزی است
که نيروهای
انقلابی را از
نيروهای
سازشکار و
مصالحهجو
جدا میسازد.
مرز بين
انقلابيونی
که به خاتمی
بهمثابه
چهره دغلکار
رژيم مینگرند
که برای فريب
توده ها علم
شده، با کسانی
که به بهانه
قرار دادن نوک
تيز حمله جناح
"محافظهکار"
رژيم به اشاعه
توهم نسبت به
خاتمی میپردازند.
در
صحن جامعه
ايران اگر
قشرهايی از
طبقه سرمايهدار،
ناراضيان صرف
بعضی محدوديتهای
سياسی_
اجتماعی
موجود که
طرفداران
واقعی خاتمی
میباشند را
کنار
بگذاريم،
تبليغات به
نفع خاتمی
ممکن است
بخشهايی از
قشرهای متوسط
را برای مدت
کوتاهی به خود
مشغول دارد
ولـی چنان هياهوهايی
هر چقدر هم
موذيانه
طراحی شده
باشند قادر
نيستند
کارگران و
زحمتکشان را
که بنا به شرايط
مادی زندگی
خود هر روز و
هر ساعت
دروغين بودن
آن تبليغات را
تجربه میکنند،
از مبارزه باز
دارند.
مرگ
بر خاتمی!
پيروز
باد مبارزات
کارگران و
زحمتکشان!
پاورقی:
۱_ اين
مطلب در نشريه
پيوند تيرماه
۱۳۷۷ درج
شده است.