مبارزه
مسلحانه
هم
استراتژی، هم
تاکتيک
نوشته
چريک فدايی
خلق رفيق شهيد
مسعود
احمدزاده
"تابستان
۱۳۴۹
خورشيدی"
نتيجهگيری
ما چکار
بايد بکنيم؟
در برابر جنبش
کمونيستی
ايران چه راهی
قرار دارد؟
جنبش
کمونيستی
چگونه میتواند
خود را به
پيشرو واقعی
مبارزه
ضدامپرياليستی
خلق ما مبدل
سازد؟ چگونه
میتواند خود
را از گنداب
محيط
روشنفکری که
اساساً در آن
گرفتار است
بيرون بکشد و
با تودهها
ارتباط عميق
برقرار کند؟
جنبش
کمونيستی
بايد و میتواند
يک پاسخ عينی،
چه در نظر و چه
در عمل، به اين
سئوال بدهد:
چگونه میتوان
سلطه جابرانه
امپرياليستی
را که عمدتاً
متکی به
نيروهای
سرکوبکننده
مسلح است در
هم شکست؟
چگونه میتوان
افسانه
"جزيره ثبات و
امنيت" را رسوا
کرد؟ چگونه میتوان
راه انقلاب،
راه به دست
گرفتن قدرت
برای استثمارشدگان
و ستمديدگان و
راه پيروزی را
به تودهها
نشان داد و
آنها را به
ميدان مبارزه
کشانيد؟ به
نظر ما جنبش
کمونيستی میتواند
اين راه را
پيدا کند و
اگر میخواهد
به پيشرو
واقعی مبدل
شود و نه دنبالهرو
تودهها گردد
بايد در عمل
اين راه را به
تودهها نشان
دهد. اگر
مبارزه
مسلحانه تنها
راه نجات خلق
است و به گمان
ما اين راه را
جنبش نوين کمونيستی
پذيرفته پس
تعلل معنايی
ندارد. تجربيات
انقلابی
معاصر و
تجربيات خود
ما راه کلی استراتژی
عام انقلاب را
به ما نشان میدهد.
اين تجربيات
نشان دادهاند
که نه با کار
مسالمتآميز
و نه با کار
صرفاً سياسی و
نه با کار
مخفی، نمیتوان
به پيشرو مردم
تبديل شد و
شرايط را به
اصطلاح برای
مبارزه
مسلحانه تودهای
فراهم کرد. در
شرايط کنونی
هر مبارزه
سياسی به
ناچار بايد بر
اساس مبارزه مسلحانه
سازمان يابد و
تنها موتور
کوچک مسلح است
که میتواند
موتور بزرگ
تودهها را به
حرکت درآورد.
شرايط ذهنی
انقلاب در طی
عمل مسلحانه
به کمال شکل
خواهد گرفت،
پيشرو واقعی،
پيشروئی که
پيوند عميق با
تودهها دارد
و قادر به
برانگيختن و
هدايت وسيع
توده باشد
تنها در طی
عمل مسلحانه،
در جريان کار
سياسی-نظامی میتواند
به وجود آيد.
بله در آغاز،
خونريزی و دردی
که عمليات
پيشرو مسلح
برای تودهها
عرضه میکند،
تروری که رژيم
به راه میاندازد
ممکن است يک
موضعگيری
منفعل در ميان
تودههائی که
با عمليات
چريکی از
نزديک تماس
دارند، ايجاد
کند. اما
همينکه پيشرو
مسلح پا گرفت
و توانست ضربههايی
چه سياسی، چه
نظامی، چه
مادی و چه
معنوی به دشمن
وارد کند، راه
مبارزه به
تدريج برای تودهها
روشن میشود.
آنها درمیيابند
که انقلاب
آغاز شده و
رشد و پيروزی
آن به حمايت
آنها بستگی
دارد. به قول
دبره، کسب
حمايت تودهها
چندان آسان
نيست اما همين
که به دست
آمده و هر جا
که به دست
آمده موجب
شگفتی شده
است.
"چه
گوارا" تجربه
برخورد
دهقانان را با
چريکها چنين
بيان میدارد:
"بعد از تجمع
دوباره ما و
برخوردهای
اوليه که
همراه بود با
عمليات سرکوبکننده
ارتش باتيستا
ترس و وحشتی
در ميان
دهقانان به
راه افتاده بود
و آنها نسبت
به نيروهای ما
سردی نشان میدادند.
مسئله اصلی
اين بود: اگر
آنها ما را میديدند
بايد ما را لو
میدادند. اگر
ارتش حضور ما
را از طريق
ديگری میفهميد
جان آنها به
خطر میافتاد،
چرا که عدالت
انقلابی سريع کار
میکرد.
عليرغم وحشتزدگی
يا حداقل بیطرفی
و بیاطمينانی
دهقان، که
برای اجتناب
از اين دوراهی
جدی ترجيح میداد
که "سيرا" را
ترک کند، ارتش
ما بيش از پيش
جای پای خود
را محکم میکرد،
... کمکم
همينکه
دهقانان شکستناپذيری
چريکها و
طولانی بودن
مبارزه را دريافتند،
به نحو منطقیتری
عکسالعمل
نشان میدادند
و به ارتش ما
میپيوستند."
در اثر سرکوب
و اختناق
درازمدت حاکم
بر زندگی تودههای
ما، در اثر
شکستهای پی در
پی جنبشهای
خلق ما، تودههای
ما نه تنها در
روستا، بلکه
حتی در شهر
بيش از پيش به
اين گرايش
پيدا کردهاند
که وضع موجود
خود را
تغييرناپذير
بدانند. آن "انبوه
کهنسال ترس و
خفت" در اينجا
به نحوی جدی، "در
برابر اين
قدرت کاری
نمیتوان
کرد" را به
اعتقاد تودهها
مبدل کرده
است. ريشههای
عميق
اعتقادات
مذهبی، تسليم
در برابر وضع
موجود و توکل
به يک نيروی
برتر که در
آغاز به علت
ضعف بشر در
برابر
نيروهای
طبيعت به وجود
آمده است، در
اثر ضعف مردم
در برابر
قدرتهای حاکم
بيش از پيش
تقويت شده
است. اين
اعتقادات ريشهدار
را با حرف نمیتوان
عوض کرد و
قدرت سرکوبکننده
موجود را با
کلمات نمیتوان
به مبارزه
طلبيد. تودهها
را نمیتوان
با تبليغ
سياسی صرف به
مبارزه
کشانيد. اين
طوری نمیتوان
آنها را به
شکستناپذير
بودن خودشان،
به پيروزی
محتوم متقاعد
کرد. در بنبستی
که تودهها در
برابر آن قرار
دارند، تنها
عمل مسلحانه میتواند
شکاف وارد
آورد. امکان
نابودی قدرت
سرکوبکننده
را در عمل
بايد نشان
داد. پيشرو
مسلح بايد از
خود قدرت نشان
دهد تا تودهها
را به قدرت
خود متقاعد
کند. آيا همه
اينها به اين
معنی است که
توده به خودی
خود ديگر هيچ
حرکت چشمگيری
از خود نشان
نمیدهد؟ نه،
چنين نيست. در
لحظاتی که
کاسه صبر لبريز
میشود تودهها
نيز به حرکت
درمیآيند،
برخوردهائی
پيش میآيد؛ و
نيز در اثر
شرايط اختناق
و ترور اين برخوردها
بيش از پيش با
برخوردهای
مسلحانه همراه
میشوند. اما
در اثر همين
شرايط چنين
جنبشهائی امکان
وسعت پيدا نمیکنند
و سرکوب میشوند.
در شرايطی که
امکان هر گونه
ادامهکاری
سياسی صرف يا
مسالمتآميز
وجود ندارد،
در شرايطی که
هيچگونه
پيوندی ميان
پيشرو و توده
وجود ندارد
تاثير عمده
چنين جنبشهائی
سرکوب بيشتر
مردم خواهد
بود. آن رشتههای
ادامهکاری
که میتواند
از چنين
جنبشهائی
برای مبارزه
خلق نيرو
بگيرد، که میتواند
در يک زمينه
وسيعتر اين
جنبشها را به
همديگر پيوند دهد،
تنها يک ادامهکاری
سياسی-نظامی
است.
اينک
اين مسئله
مطرح میشود
که چه شيوههائی
از کار
مسلحانه در
شرايط کنونی
قابل اعمالند؟
يک چيز مسلم
است و آن
اينکه شرط
پيروزی انقلاب
درهمشکستن
نيروهای مسلح
ضدانقلابی
است و اين امر نياز
به يک ارتش
تودهای
دارد، اما
ارتش تودهای
چگونه به وجود
میآيد؟
در
شرايط کنونی
جامعه، ارتش
خلق اساساً در
مبارزه چريکی
در روستا به
وجود میآيد و
اين امر
مستلزم ايجاد
کانونهای
چريکی است (در
شرايط عدم
وجود جنبشهای
تودهای
وسيع، به ويژه
در روستا،
تسليح فوری
تودهها هدف
شماره يک نيست.
در اينجا
منظور از
کانون چريکی
فقط اين است که
عمل مسلحانه
در روستا در
آغاز توسط
دستههای
مسلح غالباً
متشکل از
پيشاهنگان
انقلابی آغاز
میشود). اما
چه تدارکات و
شرايطی بقاء
رشديابنده
کانون يا
کانونهای
چريکی را
تضمين میکند؟
آيا گروهی
مسلح با شروع
عمليات در منطقهای
مناسب میتواند
به تنهايی در
جريان رشد خود
محرک جنبش تودهای
گردد؟
تجربيات جنگ
چريکی در
آمريکای لاتين
نشان میدهد
که يک کانون
چريکی نمیتواند
در شرايط
انفراد سياسی
و محاصره
نظامی بدون
آنکه رابطهای
عميق با
جنبشهای شهری
داشته باشد،
بدون آنکه از
طرف شهر به
نحوی جدی
حمايت شود،
بدون آنکه
توانسته باشد
افکار تودهها
را به نحوی
وسيع به خود
جلب کرده
باشد، دوام
بياورد و دير
يا زود توسط
نيروهای ويژه
دشمن از ميان
خواهد رفت. از
اين روست که
پارهای از
انقلابيون
آمريکای
لاتين صحبت از
دور گرفتن
مبارزه
مسلحانه در شهر
میکنند. حتی
تجربه کوبا در
اين مورد
چيزهائی آموختنی
دارد. منتهی
دبره به علت
ناديده گرفتن
و دست کم
گرفتن آن
روشها و
سازمانهائی
از مبارزه که
به هر حال
برای بقاء و
دوام مبارزه
تعيينکننده
ضروری هستند،
تکيه لازم را
بر اين جنبه تجربه
کوبا نمیکند
و اين يکی از
خطاهای دبره
است. اين درست
است که در
کوبا، مبارزه
تعيينکننده
مبارزه
مسلحانه در
روستا بود.
اما آيا مبارزاتی
که در شهر
صورت میگرفت
چه نقشی در کل
مبارزه داشت؟
آيا رژی دبره
خود نمیپذيرد
که باتيستا
بيش از ده
هزار نفر از
پنجاه هزار
نفر نيرويش را
نمیتوانست بر
عليه فيدل به
کار برد؟ چرا؟
آيا اين امر
به دليل وجود
اشکال ديگری
از مبارزه در
شهر نبود که
بوسيله
سازمانهای
ديگر و خود
جنبش ۲۶ ژوئيه
صورت میگرفت؟
آيا حتی قبل
از آنکه
نيروهای
شورشيان دارای
فرستنده
راديوئی شوند
چه شد که
مبارزه مسلحانه
در روستا
توانست توجه تودههای
وسيع را به
ويژه در شهر
برانگيزد؟
بگذريم از
اينکه
فرستنده
راديوئی به
هيچوجه نمیتواند
يک نقش سازماندهنده
را بازی کند.
اگر نيروهای
شورشی برای اينکه
توجه تودههای
وسيع را
برانگيزانند
خود را به
عنوان تنها
پيشرو واقعی
به مردم
بشناسانند، و
جنبشهائی را در
شهر
برانگيزانند
که اهميت
سياسی-نظامی
برای مبارزه
در روستا
داشته باشد،
لازم نديدند که
يک فعاليت
متشکل و
طولانی و
دائمی از طريق
سازمانهای
متشکل انجام
دهند (اين امر
در حقيقت عملاً
به وسيله
جريان خود به
خودی و از
طريق عمل
سازمانهای
ديگر مبارز و
حتی جناح شهری
۲۶
ژوئيه به هر
حال انجام میگرفت
و بدين ترتيب
شعار "تمام
تفنگها، تمام
گلولهها و
تمام منابع به
سيرا" مطرح میشد)
نمیتوان
چنين نتيجه
گرفت که پس در
هر شرايطی
جنبش چريکی
نياز به کار
مسلحانه
متشکل و
سازمانيافته
شهری ندارد،
چه قبل از
ايجاد کانون
چريکی ، چه در
طی عمليات
چريکی در
روستا. در
حقيقت آنچه در
کوبا به طور
خود به خودی
صورت میگرفت
(در اينجا
منظور از خود
به خودی اين
است که آن
عملياتی که در
شهر توسط
سازمانهای
مختلف صورت میگرفت
و به هر حال در
پيروزی راه
تعيينکننده
تاثير قابل
ملاحظهای
داشت، در يک
ارتباط
آگاهانه با
راه تعيينکننده
صورت نمیگرفت.
يعنی منظور از
اين فعاليتها
دقيقاً اين نبود
که از جنبش
چريکی روستا
يک حمايت
سياسی-نظامی
مشخص به عمل
آيد)، در
اينجا بايد با
يک کار متشکل
سياسی-نظامی
صورت گيرد.
اما در جريان عمليات
مسلحانه که
خواه و ناخواه
انعکاس وسيع
پيدا میکند
قبل از هر چيز
گروههای
مبارز دچار
انقلاب میشوند.
و در جريان
عمل مسلحانه
آيا گروههای
کوچک به
سازمانهای
متشکل تبديل
نخواهند شد؟
آيا اتحاد
گروههای
کمونيست در
جريان اين عمل
مسلحانه و بر
مبنای خط مشی
مسلحانه، به
وجود نخواهند
آمد؟ و آيا
اين گروهها و
اتحاد آنها در
جريان عمل
مسلحانه نمیتوانند
خود را به
تودهها
بشناسانند،
راه تغيير وضع
و به دست
گرفتن قدرت را
عملاً نشان
دهند و تا
حدودی خود را
به پيشاهنگ
تودهها مبدل
کنند؟ و آيا
عمليات
مسلحانه در
روستا برای
بقا
رشديابنده
خود نياز به
حمايت سياسی-نظامی
شهر ندارد؟ و
آيا اين حمايت
سياسی-نظامی
به طور خود به
خودی به دست
میآيد، يا با
کار سازمانيافته؟
ممکن
است عدهای از
آنها که به
قول لنين
"رابطه درونی
محکم با
مبارزه
پرولتاريايی
را ستايش میکنند"
به ما بگويند
که شما میخواهيد
يک سازمان
تودهای
ايجاد کنيد، حال
آنکه هدف ما
مارکسيست-لنينيستها
بايد ايجاد يک
سازمان
پرولتاريايی
باشد که صفوف
آن عمدتاً از
پرولتاريا
تشکيل يافته
باشد. همينها
به لنين میگفتند
"اگر ما بايد
عهدهدار
فراهم ساختن
افشاگری
واقعاً
همگانی اعمال
حکومت باشيم،
در اينصورت
جنبه طبقاتی
جنبش ما به چه
صورتی متظاهر
خواهد شد؟"
اينان
در حقيقت میخواهند
عدم توانايی
خود را به
پيشاهنگی در
مبارزه، ترس و
زبونی و عدم
شهامت سياسی
خود را توجيه
کنند. لنين به
آنها چنين
جواب داد: "به
اين صورت که
ما سوسيال
دمکراتها
هستيم که اين
افشاگريها را
برای عامه
مردم فراهم میسازيم،
به اين صورت
که همه مسائل
که در امر تبليغات
به ميان میآيد
همراه با روحی
سوسيال
دمکراتيک
تشريح شده و
هيچگونه چشمپوشی
و اغماض، نسبت
به تحريفات
عمدی و غيرعمدی
در مارکسيسم
نخواهد شد، به
اين صورت که
اين تبليغات
سياسی همهجانبه
از طرف حزبی
به عمل خواهد
آمد که همه
حمله به حکومت
به نام عموم
مردم، همه
يورش انقلابی
پرولتاريا را
در عين حفظ استقلال
سياسی و همه
رهبری مبارزه
اقتصادی طبقه
کارگر و
استفاده از آن
تصادمات خود
به خودی وی با
استثمارکنندگان
را که پيوسته
قشرهای جديدی
از پرولتاريا
را بر پا
داشته و به اردوی
ما جلب مینمايد،
همه و همه را
در يک واحد
لايتجزا متحد میسازد!"
و
پاسخ ما اين
است: شرط نخست
رهبری
پرولتری و انقلابی
در اين جنبش،
پيشاهنگی
مارکسيست-لنينيستها
است. اين
مائيم که
پيشاهنگ اين
مبارزه میشويم.
اين ما هستيم
که عمل
مسلحانه را
آغاز کردهايم.
و آيا عمل
مسلحانه
انقلابی و
اهداف آن که
بر پايه يک خط
مشی
مارکسيستی-لنينيستی
استوار شده
باشد در شرايط
کنونی
عاليترين
تجلی عمل کمونيستی
و انقلابیترين
روش مبارزه
ضدامپرياليستی
نيست؟ اگر شرط
کشاندن تودهها
و منجمله
پرولتاريا به
مبارزه، خود
مبارزه
مسلحانه است
آيا اين
مبارزه
مسلحانه بايد
هدف خود را
فقط پرولتاريا
قرار دهد يا
بايد بر تمام
تودهها تکيه
کند؟ آيا عمل
و تبليغات
انقلابی نبايد
از تودهایترين
شکلش آغاز
شود؟ اگر حزب
پيشاهنگ در طی
مبارزه به
وجود آيد چه
اشکالی دارد
که رابطه صوری
با پرولتاريا
نيز در طی جنبش
مسلحانه
ايجاد گردد؟
آيا در خود
مبارزه مسلحانه
نيست که طبقه
کارگر نقش
شايسته خود را
در مبارزه
ضدامپرياليستی
به عهده خواهد
گرفت؟ تجربه
کوبا از اين
لحاظ نکته
بسيار
آموزندهای
دارد که سيمون
توره و ... به آن
اشاره میکنند:
"در همان وقت
که فيدل به
مکزيکو رفت نقشهای
داشت که در
سراسر دوران
مبارزه از آن
دست برنداشت.
اين نقشه را
میتوان به
وسيله منشوری
توضيح داد که
در آن اشکال
سازمانیای
که پايه منشور
را تشکيل میدهند
آنقدر وسيع
هستند که
طبقات مختلف
را در بر میگيرند،
در حاليکه راس
از يک هسته
مسلحانه منسجم
تشکيل شده که
قادر است
کشمکشهای
زيرين را در
خدمت برانگيختن
تمامی اشکال
مبارزه بر
عليه ديکتاتوری،
تحت هدايت خود
قرار دهد ..."
"آيا
ضروری است که
بيفزاييم که
هسته مسلح، که
بر سر ديگر
اشکال
سازمانی و
رهبری و
همچنين در
موضع يک مرکز
سازمانی قرار
گرفته بود، يک
وظيفه دوگانه
را انجام میداد:
نخست هماهنگی
و عملکرد يک
جبهه واحد
طبقات را
تامين کرد؛
دوم، در خود
جبهه از نظر
استراتژيک
تقدم انقلابیترين
طبقات را
تضمين کرد."
"پايگاه
وسيع جنبش
متناظر بود با
پايگاه اجتماعی
محدود حکومت
باتيستا در
تحت شرايط
بحران عميق
احزاب سياسی
سنتی، که تجمع
نيروها را به
طريق جديدی
اجازه داد؛ و
هسته مسلح
مرکزی آن
متناظر بود با
شکلی از
مبارزه که
برای نابودی
سلطه
امپرياليستی -
لاتيفونديائی
بورژوازی
ضروری بود.
کودتای ده
مارس
باتيستا،
تمام راهها را
بر يک مشی رفرميستی
بسته بود..."
اگر
مبارزه مسلحانه
میتواند
تودهها را
بسيج کند و
سرنگونی قدرت
حاکمه را به
بار آورد پس
بر
مارکسيست-لنينيستها
است که پيشاهنگ
چنين مبارزهای
گردند، با هر
شيوه سازمانی
و با هر شعار
که لازم است.
بايد از
تجربيات درس
گرفت. بايد از
خود بپرسيم که
چرا احزاب
کمونيست
خاورميانه تبديل
به
سازمانهايی
پوچ و جدا از
تودهها
شدند؟ بايد از
خود بپرسيم که
چرا رهبری مبارزه
ضدامپرياليستی
در اين منطقه
(هنوز بطور عمده)
به دست خردهبورژوازی
است؟ آيا اين
کودتاها که
پارهای از
آنها تا حدودی
توانستند
تودههای
وسيعی را در
يک مبارزه
ضدامپرياليستی
بسيج کنند،
نشان نمیدهند
در شرايطی که
مسئله
سرنگونی قدرت
حاکمه در
دستور روز
بوده است،
احزاب
کمونيست اين
منطقه در چنان
وضعی به سر میبردند
که گوئی هنوز
سالها راه است
تا مسئله تسخير
قدرت دولت
مطرح شود.
امروز
بيم آن میرود
که بیعملی
مارکسيست-لنينيستها
رهبری مبارزه
ضدامپرياليستی
خلق را به دست
خردهبورژوازی
بسپارد. جنبش
کمونيستی اگر
قرار است
رهبری مبارزه
ضدامپرياليستی
خلق را به عهده
بگيرد، اگر
قرار است به
پيشاهنگ
واقعی تودهها
مبدل گردد،
بايد خطر کند.
بايد در نظر و
عمل يک پاسخ
مشخص به مسئله
تعويض قدرت
حاکمه امپرياليستی
و واگذاری
قدرت به
استثمارشدگان
بدهد. اگر
پيشاهنگی
مارکسيست-لنينيستها
در اين مبارزه
مسلحانه
طولانی
نتواند رهبری
پرولتری انقلابی
را در اين
مبارزه تضمين
کند، هيچ چيز
ديگر هم نمیتواند.
خاورميانه،
امروز يکی از
پراهميتترين
مناطق طوفانی
جهان است -
مبارزه
ضدامپرياليستی
در اين منطقه
از جهان به
اوجگيری
قدرتمندی دست
يافته است.
انقلاب بيش از
پيش خصلت
منطقهای
پيدا میکند.
قدرت حاکمه
کنونی و ابزار
سرکوبکنندهاش
که تا به حال
برای سرکوب
خلقهای ايران
به کار میرفتهاند
اينک دارد به
چماقی برای
ارعاب و سرکوب
جنبشهای
ضدامپرياليستی
اين منطقه هم
تبديل میگردد.
اين به اصطلاح
"جزيره ثبات"
میخواهد که
به دستور و
ياری اربابان
خود اقيانوس
متلاطم را
خاموش سازد.
مبارزه خلق
کرد که تحت
بيشترين ستم و
فشار قرار
دارد اينک
دارد اوج
نوينی پيدا میکند.
چگونه میتوان
به آن ياری
کرد؟ مبارزه
خلق کرد چگونه
میتواند نقش
درست خود را
در مبارزه
ضدامپرياليستی
خلقهای سراسر
ايران بازی
کند؟ چگونه میتوان
دسائس
امپرياليستی
قدرت حاکمه را
دچار شکست
کرد. چگونه میتوان
به پيروزی
نيروهای
ضدامپرياليستی
در اين منطقه
ياری کرد؟ آيا
اتحاد
نيروهای
مارکسيست-لنينيست
و مسئله جبهه
واحد انقلابی
از تمام طبقات
ستمديده، که
اهميتی تعيينکننده
برای مبارزه
خلق ايران
دارد، تنها در
طی عمل
مسلحانه دستيافتنی
نيست؟ به اين
دلايل مبارزه
مسلحانه نه
تنها امری
تعيينکننده
بلکه امری
فوتی نيز هست.
مبارزه سخت
است و طولانی.
کسب حمايت
تودهها
چندان هم آسان
نيست، احتياج
به کار مداوم،
سخت و طولانی
دارد. اما
بيشک تودهها
به دعوت عملی
پيشاهنگان
خود پاسخ
خواهند داد.
انقلاب در خود
انقلاب شکل میگيرد.
و حقيقت اين
است که حتی
انقلاب در طی
انقلاب، در
جريان عمل
مسلحانه دچار
انقلاب میشود.
انقلابی که با
تودهایترين
و عامترين
اهداف آغاز
شده، در جريان
اين مبارزه آشتیناپذير
و با توسل به
انقلابیترين
تاکتيکها به
انقلابیترين
اهداف نيز میرسد.
تودهها در
جريان اين
مبارزه سخت و
طولانی تحت
رهبری
پيشاهنگ
پرولتاريائی
بيش از پيش
پرولتاريزه
میشوند؛ بيش از
پيش به رهبری
خود ايمان میآورند؛
مبارزه با
امپرياليسم
به مبارزه با
سرمايهداری
مبدل میشود؛
مبارزه با سلب
مالکيت
امپرياليستی
به سلب مالکيت
سوسياليستی
مبدل میشود.
مبارزه
مسلحانه نه
تنها جدائی غمانگيز
پيشاهنگ
مارکسيستی-لنينيستی
و تودهها را
از ميان برمیدارد
بلکه اين
زمينه را
فراهم میکند
که آنها نه
تنها در
تاکتيک، بلکه
در استراتژی،
نه در اهداف
فوتی و آنی،
بلکه در کلیترين
اهداف هم يکی
میشوند. جنبش
کمونيستی
بايد خطر کند.
نبايد از شکستهای
موقتی بهراسد.
اينک وقت عمل
فرارسيده است.
"سلاح انتقاد
بايد جای خود
را به انتقاد
سلاح" دهد.
حال
نتيجهگيری
کنيم:
تجربيات
خلقهای
آمريکای
لاتين و
تجربيات خلقهای
خود ما (علیالخصوص
خلق کرد) نشان
دادهاند که
يک مبارزه
چريکی در
روستا، بدون
حمايت سياسی-نظامی
شهر و کار
سياسی - نظامی
نيروهای شهری
پيروز نخواهد
شد. اينک اين سئوال
پيش میآيد که
درست است چنين
مبارزهای در
روستا که از
حمايت شهر
برخوردار
نباشد سرانجام
شکست خواهد
خورد اما آيا
چنين مبارزهای
را آغاز هم
نمیتوان
کرد؟ اگر به
حمايت شهر در
آيندهای
قابل پيشبينی
اطمينان نسبی
داشته باشيم و
تا چنين موقعی
بقای چريک
روستا تضمين
شود باز هم
نمیتوان
چنين مبارزهای
را شروع کرد؟
اينجاست که
بايد از عالم
کليات خارج
شويم و دقيقاً
به شرايط ميهن
خود توجه کنيم.
به
اين نکته
اساسی قبل از
هر چيز بايد
توجه داشت که
مبارزه
مسلحانه در
ايران با تشکل
گروهی و توسط
گروههای
کوچکی شروع میشود
که دارای
امکانات و
نيروی محدودی
هستند. گر چه
پارهای از
گروهها با هم
ارتباطاتی
دارند اما نمیتوان
اين گروهها را
بطور مشخص و
بالفعل دارای نيروی
واحد و يکپارچهای
دانست. در
مبارزه
مسلحانه اصل
پراکنده کردن
نيروهای دشمن
، اصلی است
بسيار اساسی و
عمل مسلحانهای
که توسط يک
گروه آغاز میگردد
اگر توسط
گروههای ديگر
دامنه پيدا
نکند دير يا
زود دچار شکست
خواهد شد.
بدين
ترتيب اين اصل
اساسی به دست
میآيد که:
تمام گروههای
انقلابی که
وظايف انقلابی
خويش را
بازشناختهاند
میبايست به
هر شکل که میتوانند
با کار نظامی
خود به دشمن
ضربه وارد
کنند و
نيروهای دشمن
را پراکنده
سازند. دشمن
را افشا کنند
و تودهها را
آگاه سازند.
اينکه هر گروه
بدين منظور چه
شيوهای را
برگزيند
صرفاَ با توجه
به يک رشته
حقايق تکنيکی
و تاکتيکی
مشخص میشود.
فیالمثل
گروهی که در
کردستان
مستقر است
طبيعی است که
در آنجا بايد
عمل کند و اما
آيا شهرهای
کردستان برای
فعاليت چريک
شهری نقاطی
مناسبند؟ مسلماً
خير. پايگاه
انقلابيونی
که در کردستان
مستقرند و میخواهند
دست به مبارزه
مسلحانه
بزنند عمدتاً بايد
در روستا قرار
داشته باشد.
گر چه در شهر نيز
میتوان
نيروی کوچکی
برای يک رشته
کارهای
سياسی-نظامی
بسيج کرد.
همينطور است
در مورد
انقلابيونی
که در مناطق
شمالی کشور،
آذربايجان و
غيره مستقرند.
اصلاً شهری که
در ايران بطور
مشخص برای
فعاليت وسيع
چريک شهری
مناسب باشد
تهران است.
چندين شهر
بزرگ ديگر چون
اصفهان و
تبريز و مشهد
و غيره، بطور
نسبی و تا
اندازهای
محدود
مناسبند. با
توجه به اين
نکات و با توجه
به اينکه جنبه
تبليغی و
سياسی مبارزه
مسلحانه در
آغاز، جنبه
اساسی و تعيين
کننده آنرا تشکيل
میدهد و جنبه
نظامی آن جنبه
فرعی مبارزه
را تشکيل میدهد.
و بدين ترتيب
مبارزه
مسلحانه بايد
تاثير سراسری
بر تمام خلق
ما داشته
باشد. و از
آنجا که سازماندهی
متشکلتر و
وسيعتر
مبارزه
مسلحانه و
ايجاد همکاری
بين گروههای
مبارز نيز
مسئلهای
مبرم میباشد،
وجود کار
سياسی-نظامی
در شهرهای
بزرگ و به
ويژه در
تهران، به
عنوان محل
تقاطع کانالهای
ارتباطی کشور
و مراکز اقتصادی
و توليدی مهم
کشور و به
عنوان مراکز
فعال ارتباط
گروههای
مبارز در
سراسر امری
تعيينکننده
است. اما بايد
توجه داشت که
دشمن با تمام
نيرو و امکان
و با هر چه که
در قدرت دارد
سعی خواهد کرد
اين مبارزه را
سرکوب کند.
اين است که جنبه
نظامی مبارزه
مسلحانه به
طور روزافزونی
اهميت کسب
خواهد کرد و
هم اينکه چنين
بشود، خروج به
روستاها و
کشاندن عرصه
عمده مبارزه
به روستاها
امری تعيينکننده
میگردد.
اگر
بخواهيم
نتيجهگيری
کنيم میتوانيم
اين مشی کلی
را برای
گروههای
انقلابی ايران
پيشنهاد کنيم:
در شرايط
کنونی،
مبارزه مسلحانه
شيوه عمده
مبارزه را
تشکيل میدهد.
در آغاز
عمدتاً جنبه
تبليغی دارد.
از لحاظ سياسی
مبارزه چريکی
در شهر، چه
برای کل جنبش
و چه برای
مبارزه چريکی
در روستا، نقش
حياتی و تعيينکننده
دارد. اما
چريک شهری
بطور مشخص در
تهران و بطور
نسبی در چندين
شهر بزرگ ديگر
میتواند
وجود داشته
باشد. پس با
توجه به اصل
حياتی
پراکنده کردن
نيروهای دشمن
و با توجه به
اينکه جنبه
نظامی مبارزه
به سرعت و به
نحوی روزافزون
اهميت کسب میکند،
وظيفه
گروههای
انقلابی است
که در هر جا که
مناسب به نظر
میرسد، از
نظر امکانات
نظامی دشمن،
امکانات تکنيکی
و تاکتيکی
نيروهای
خودی، شرايط
اجتماعی و اقتصادی
مردم و شرايط
جغرافيائی،
کار سياسی-نظامی
خود را شروع
کنند.