مبارزه مسلحانه
هم استراتژی، هم تاکتيک

 

 

 

 

نوشته چريک فدايی خلق رفيق شهيد مسعود احمدزاده
"تابستان ۱۳۴۹ خورشيدی"

 

 

 

 

مسئله مرحله انقلاب:

مسئله مرحله انقلاب را نيز بايد با توجه به اين خصوصيات حل کرد. با استقرار و بسط سلطه امپرياليستی، نخست تقسيم قدرت سياسی ميان فئوداليسم و امپرياليسم و سپس تبديل فئوداليسم به فئوداليسم وابسته و بالاخره نابودی فئوداليسم. بورژوازی ملی هنوز رشد نکرده، تحت فشار سرمايه خارجی، ضعيف شده، امکان تشکل طبقاتی را از دست می‌دهد و بالاخره به‌تدريج از ميان می‌رود. بدين ترتيب بورژوازی ملی نمی‌تواند يک نيروی مستقل سياسی را تشکيل دهد. از طرفی مبارزه با سلطه امپرياليستی، يعنی سرمايه جهانی، عناصری از مبارزه با خود سرمايه را در بر دارد. و از طرف ديگر اين مبارزه محتاج بسيج وسيع توده‌ها است. به اين دليل عناصری از يک انقلاب سوسياليستی نيز در بطن اين مبارزه ضدامپرياليستی متولد شده و در جريان مبارزه شروع به رشد می‌کند. بورژوازی ملی به اين دليل که ماهيتاً نمی‌تواند در چنين مبارزه‌ای پيگير باشد، و به دليل شرايط تاريخی وجودش و پيوندهايش با سرمايه خارجی، در بسيج توده‌ها مردد و ناتوان است. دهقانان نيز به دلايل شرايط مادی توليد خود هيچگاه نمی‌توانند يک نيروی مستقل سياسی را تشکيل دهند. و بدين ترتيب يا بايد تحت رهبری پرولتاريا قرار گيرند و يا خود را به بورژوازی بسپارند. تنها نيروئی که باقی می‌ماند پرولتاريا است. پرولتاريا اگر چه از لحاظ کمی ضعيف است، اما از لحاظ کيفی و امکان تشکل بسيار قدرتمند است. پرولتاريا بعنوان پيگيرترين دشمن سلطه امپرياليستی و فئودالی، و با اتکا به تئوری بين‌المللی مارکسيسم - لنينيسم می‌تواند و بايد رهبری جنبش ضدامپرياليستی را بر عهده بگيرد. در اينجاست که تفاوتهای اساسی ا,نقلابی بورژوا-دمکراتيک طراز نوين با انقلابهای بورژوائی کلاسيک آشکار می‌شود. گر چه هدف عاجل چنين انقلابی قطع سلطه امپرياليستی و نابودی فئوداليسم است، و هدف عاجل آن نابودی مالکيت خصوصی بورژوائی نيست، اما خصلت ضدامپرياليستی مبارزه، بسيج توده‌ها، رهبری پرولتری مبارزه و اين امر که هر گونه بقاء روابط سرمايه‌داری به‌تدريج موجب برقراری پيوندهای نزديک با امپرياليسم و سپس تحت سلطه او قرار گرفتن است، دست به دست هم داده، نطفه انقلاب سوسياليستی را در بطن انقلاب بورژوا-دمکراتيک نوين و در جريان رشد آن ايجاد کرده و خيلی زود می‌پروراند، به اين ترتيب است که چند سالی از انقلاب چين نگذشته، رهبری پرولتاريا مبدل به ديکتاتوری می‌گردد و انقلاب سوسياليستی عملاً آغاز می‌شود. اين بود آنچه فی‌المثل تجربه چين، به نحوی که رفيق مائو جمعبندی کرده، نشان می‌دهد (* ۳). اما آيا اينک که در کشور ما فئوداليسم از ميان رفته، پس انقلاب ايران مرحله بورژوا-دمکراتيک خود را پشت سر گذاشته و وارد مرحله سوسياليستی شده است؟ به نظر من طرح مسئله به اين شکل غلط است. رژی دبره در اين مورد نکته قابل‌ملاحظه‌ای را بيان می‌کند: "... کُنه مسئله نه در برنامه ابتدايی انقلاب، بلکه در توانايی او به حل مسئله قدرت دولتی قبل از مرحله بورژوا-دمکراتيک، و نه بعد از آن قرار دارد. در آمريکای لاتين مرحله بورژوا-دمکراتيک مستلزم نابود کردن دستگاه دولتی بورژوائی است." (آمريکای لاتين، راهپيمايی طولانی)

در واقع مبارزه انقلابی خلق ما در طی نيم قرن اخير، مواجه بوده با يک قدرت دولتی که در جريان سلطه روزافزون امپرياليسم بيش از پيش بورژوائی شده است. در اثر وابستگی سياسی فئوداليسم به حاکميت امپرياليستی، هميشه مبارزه با فئوداليسم، وابسته به مبارزه ضدامپرياليستی خلق ما بوده است. بدين ترتيب هر چه فئوداليسم بعنوان يک شيوه توليد عقب‌تر نشسته است و بنابراين هر چه دولت ماهيتاً و صوراً بورژوائی‌تر شده است، عناصر سوسياليستی انقلاب اهميت بيشتری پيدا کرده، مبارزه با سلطه سرمايه جهانی بيشتر به مبارزه با خود سرمايه مبدل شده و لزوم رهبری پرولتری بيشتر آشکار شده است. از آنجا که اصلاحات ارضی در جهت منافع دهقانان کار نکرده، هنوز هم مثلاً شعار "زمين به کسانی که روی آن کار می‌کنند بايد بطور رايگان تعلق بگيرد" و "لغو هر گونه باج دولتی"، شعار اساسی انقلاب برای دهقانان است. در حقيقت با توجه به پايگاه محدود و بيش از پيش محدودشونده حاکميت امپرياليسم، و بنابراين تکيه هر چه بيشتر آن بر قهر ضدانقلابی به منزله عمده‌ترين وسيله ابقا سلطه امپرياليستی از يک طرف، و با در نظر گرفتن پايگاه وسيع توده‌ای انقلاب و اينکه شرط پيروزی انقلاب، پيروزی مبارزه مسلحانه طولانی است، انقلاب با توده‌ای‌ترين و عام‌ترين شعارها و برنامه‌ها آغاز شده، و در جريان اين مبارزه مسلحانه طولانی که ماداً و معنواً توده‌ها را پرولتاريزه می‌کند، با راديکالترين و انقلابی‌ترين اقدامات پيروز شده و ادامه پيدا می‌کند. مبارزه مسلحانه (طولانی) محيطی است که عناصر سوسياليستی يک انقلاب بورژوا-دمکراتيک خيلی سريع در آن رشد می‌کنند. اين است درسی که انقلاب چين داده است و اين را انقلاب ويتنام هم نشان می‌دهد، و بالاخره تجربه کوبا عليرغم طولانی نبودنش، آنرا ثابت کرده است. (۴)

 

 

*3  بهتر بود بيان خود رفيق مائو در اينجا آورده می‌شد، اما به علت عدم دسترسی اين امر ممکن نشد.