به نقل
از: ماهنامه
کارگری،
ارگان کارگری
چریکهای
فدایی خلق
ایران
شماره 83 ،
پانزدهُم آذر ماه 1399
شلاق ستم بر
پشت کارگران
رژیم
دار و شکنجۀ
جمهوری
اسلامی با بی شرمی
تمام، یکی از
فعالین
کارگری به نام
داود رفیعی را
به بهانه
توهین به وزیر
کار به ۷۴ ضربه
شلاق محکوم
کرد و مأموران
در روز ششم آبان
(1399) او را 74 بار
زیر شلاق ستم
گرفتند. رژیم
کارگر ستیز
جمهوری
اسلامی در
شرایطی این
کارگر معترض
را به شلاق
بست که وی
صرفا جهت
پیگیری وضعیت
درخواست
تجدیدنظرش به
دادسرا مراجعه
کرده بود؛ اما
ماموران
دادسرای
اوین، به جای
روشن نمودن
نتیجه
درخواست
تجدید نظر وی،
این کارگر
ستمدیده را
بازداشت و حکم
۷۴ ضربه
شلاق که هنوز
قطعی نشده و
به وی نیز
ابلاغ نگردیده
بود را بر وی
روا داشتند.
آنها این ظلم
و وحشی گری را
در حق یک
کارگر معترض
به شرایط کار و
زندگی خود
انجام دادند
تا خود وی و
دیگر کارگران
تحت ستم ایران
بار دیگر "طعم
شیرین عدالت"
در رژیم
سرکوبگر
جمهوری اسلامی
را تجربه
کنند.
شلاق
زدن به
کارگران و
دیگر ستمدیدگان
جامعه نمودار
آشکار توحش
رژیم وابسته
به
امپریالیسم
حاکم بر ایران
می باشد. ارتکاب
به چنین جنایت
و وحشی گری و
سپس نمایش آن
در افکار
عمومی به
روشنی بیانگر
آن است که
سردمداران
دیکتاتوری
حاکم به هر
وسیله ای
متوسل می شوند
تا فضای رعب و
وحشت را در
جامعه اشاعه
داده و
کارگران و
ستمدیدگان را
از مبارزه با
وضع ظالمانه و
غیر قابل تحمل
موجود باز دارند.
وحشت
سردمداران
جمهوری
اسلامی البته
بی دلیل نیست.
آنها از خشم و
نفرت روز
افزون کارگران
و رنجدیدگان
در مبارزات و
اعتراضات
روزمره شان
مطلع می
باشند، آنها
فوران این خشم
و نفرت از
سرمایه داران
و جمهوری
اسلامی به مثابه
حامی و مدافع
منافع سرمایه
داران را در جریان
قیام های دی 96 و
آبان 98 تجربه
کرده اند و به خوبی
بر نتایج
انفجار انرژی
انقلابی حیرت
آور آنها که
در پشت سد
اختناق و
سرکوب جمع شده
است، واقف می
باشند.
بنابراین
درست به دلیل
هراس و خوف از
خیزش دوباره
کارگران و
ستمدیدگان
خود را مجبور
به نمایش چهره
جلاد خویش و
از این طریق
قدرت نمائی
دیده اند.
بیهوده نیست
که
کارشناسانشان
رژیم مرتب به
وقوع دوباره
انفجارهای
توده ای به
یکدیگر هشدار
می دهند. آنها حتی
گاه به توصیف
واقعیت هائی
از زندگی توده
ها پرداخته و
سعی می کنند
خود را دلسوز
ستمدیدگان
جلوه دهند.
اما هشدار آنها
به مقامات
رژیم نتیجه ای
جز این ندارد
که فضای رعب و
وحشت را تا
جایی که می
توانند تشدید
کرده و دستگاه
سرکوب خود را
برای مقابله
با جنبش آنان
آماده سازند.
داود
رفیعی، کارگر
شلاق خورده در
سال 13۹۱ به
دلیل فعالیت صنفی
و پیگیری حقوق
خویش از
کارخانۀ
ایران خودرو
اخراج شده
بود. اما وی در
تمامی این سال
ها علیه این
اخراج که آن
را غیر قانونی
می دانست
مبارزه کرد و
بارها در حالی
که پلاکاردی در
دست داشت، در مقابل
ساختمان
وزارت کار ایستاد.
در پلاکارد وی
دلائل
اعتراضش
نوشته شده بود.
البته با توجه
به طولانی مدت
شدن اعتراض این
کارگر و عدم
دریافت پاسخی
از طرف
"مسئولین"،
متن پلاکارد
های وی نیز با
گذشت زمان
تغییر می کرد.
برای نمونه در
یکی از این
پلاکاردها
نوشته شده بود
"وزیر
کارفرما، حق
مرا پس بدین - داود
رفیعی 18/11/1396"؛ و
در یکی دیگر
از آنها نوشته
شده بود: "مرگ
بر آمریکا،
مرگ بر وزیر
کار، مرگ بر
اسرائیل".
داود
رفیعی، کارگر
اخراجی کارخانۀ
ایران خودرو و
معترض به
اخراج خود، در
مخالفت
آشکارش با وزیر
کار یا بقول
وی "وزیر
کارفرما"،
خود را با یکی از
اوباشان رژیم
مواجه دید.
این شخص علی
ربیعی بود،
اوباشی که در
کنار دیگر
اراذل و اوباش
حکومتی در
اوایل انقلاب
(1357) حمله به خانه
کارگر در
تهران را در
پرونده خود
دارد، کسی که
در صف شکنجه
گران در دهه
خونین 60 قرار
داشت و
بالاخره کسی
که سال ها در
دستگاه سرکوب
جمهوری
اسلامی و
وزارت جهنمی
اطلاعات رسما
فعالیت می
کرد. چنین فرد
جنایتکاری که
دستگاه روحانی
مکار به او
لباس وزیر کار
پوشانده بود،
به طور رسمی
از کارگر
معترض، داود
رفیعی دست به
شکایت زد که
در نتیجه آن
این کارگر در
دادگاه بدوی
به زندان و
شلاق محکوم
گردید. باید
دانست که او
در دی ماه 96 نیز
یک بار
بازداشت شده
بود و بار
دیگر هم در
روز جهانی
کارگر 1398 یکی از
ده ها فعال
کارگری بود که
دستگیر شد.
همچنین وی در ۲۳
اردیبهشت ۹۷،
هنگامی که
برای پیگیری
مطالباتش به
وزارت کار
مراجعه کرده
بود و در نظر
داشت که
پیشنهاد رشوه ۲۰۰
میلیونی وزیر
کار را افشاء
کند، توسط
نیروهای
امنیتی
بازداشت و
خرداد ماه
همان سال با
وثیقه ۵۰
میلیون
تومانی آزاد
شد.
بی شک
در اینجا
موضوع صرفا در
مورد یک کارگر
مشخص نیست
بلکه شرح حال
داود رفیعی
بیانگر وضعیتی
است که
کارگران
معترض و
فعالین
کارگری در رژیم
جمهوری
اسلامی با آن
مواجه می
باشند. رژیمی
که در جهت
خدمت گزاری به
منافع
امپریالیست ها
و پیش برد
سیاست های
ارتجاعی
امپریالیسم آمریکا
در منطقه،
شیره جان
کارگران را می
مکد و اکثریت
جامعه را با
فقر و بدبختی
مواجه کرده
است. تنها
نگاهی به شیوه
برخورد
مقامات امنیتی
و وزارت کار
با این کارگر
معترض به
عنوان یک نمونه
زنده به روشنی
نشان می دهد
که"طعم شیرین
عدالت" در
رژیم سرکوبگر
جمهوری
اسلامی تا چه
حد تلخ و
ناشیرین است.
البته جز این
هم نمی تواند
باشد. در
شرایطی که
دیکتاتوری
حاکم با زبانی
جز زبان زور
با کارگران و
ستمدیدگان
سخن نمی گوید،
اگر مسئول قوه
قضائیه روزی
صد بار هم از
"طعم شیرین
عدالت" سخن
گوید، برای
رنجبران فرقی
نمی کند چون
آنها طعم تلخ این
عدالت را در
زندان و شکنجه
و دار چشیده و
تجربه می
کنند.
واقعیت
این است که
مجازات
وحشیانۀ داود
رفیعی، تنها
برخورد شخصی
وزیر کار با
او نیست. به
شلاق بستن
کارگری که
دشمنان طبقاتی
خود را می
شناسد و در
شرایط سرکوب
وحشیانه و
اختناق علیه
آنها و رژیم
جمهوری
اسلامی مبارزه
می کند حاوی
یک پیام ضد
انقلابی به
طبقه کارگر و
محرومان
جامعه است
مبنی بر این
که هر گونه
مقاومت در
برابر
دیکتاتوری
حاکم، با
برخورد قاطع
سرمایه داران
و حکومت مدافع
منافع آنان
پاسخ خواهد
گرفت. اما این
جاده یک طرفه
نیست. شرایط
ظالمانه حاکم
کارگران و
دیگر ستمدیدگان
جامعه را بیش
از پیش به
مبارزه جدی با
این رژیم فرا
می خواند.
امروز، خود
زندگی به کارگران
ندا می دهد که
با رژیمی که
جز زبان زور
نمی شناسد، جز
با زور و قهر
انقلابی
نباید سخن
گفت. همین واقعیت
هم وظایف
روشنفکران
انقلابی طبقه
کارگر و
کارگران آگاه
را روشن ساخته
و نشان می دهد
که اگر خواهان
گسستن
زنجیرهای
بردگی از یوغ سرمایه
داران حاکم
هستند، اگر
خواهان حداقل حقوق
خود یعنی
"نان، کار،
مسکن و آزادی"
می باشند،
باید برای
اعمال قهر
انقلابی خود
را آماده
ساخته و
سازمان دهند.