به نقل از : ماهنامه کارگری ، ارگان کارگری چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 3 ،فروردین ماه 1393

 

دیکتاتوری و تشکل های مستقل کارگری

امروز کمتر کسی است که نداند که طبقه کارگر ایران علیرغم شرایط شدیداً مختنق حاکم بر جامعه و علیرغم همه بگیر و به بند ها و وحشی گری های رژیم جمهوری اسلامی به طور فعال در صحنه مبارزه حضور داشته و حتی در خونین ترین دوره های سلطه این رژیم نیز دست از مبارزه برای تحقق خواست های خود بر نداشته است. جای تردید نیست که این مبارزات پیگیر و شجاعانه، درس های مبارزاتی زیادی به کارگران آموخته است. مثلاً  امروز دیگر برای کارگران مبارز ایران این حقیقت که جمهوری اسلامی مدافع و  پشتیبان سرمایه داران می باشد، امری کاملاً  بدیهی و آشکار می باشد؛ چرا که این کارگران در جریان مبارزه برای تحقق خواست های عادلانه شان همواره شاهد بوده اند که جمهوری اسلامی نه فقط جانب سرمایه داران را گرفته بلکه حتی به نفع آن ها مبارزات کارگران را سرکوب کرده است. اما یکی از درس های مهم مبارزات کارگران، ضرورت ایجاد تشکل های مستقل کارگری است که کارگران در جریان مبارزات خود نیاز به آن را هر چه بیشتر درک نموده و در هر فرصتی در جهت ایجاد آن  تلاش می کنند. در عین حال آن ها شاهدند که تلاش های شان همواره با سد دیکتاتوری و سرکوب و بگیر و به بند رژیم مواجه می شود.

اگر به تاریخ مبارزات طبقه کارگر ایران در ارتباط با ایجاد تشکل های مستقل کارگری بر گردیم خواهیم دید که نیاز و ضرورت این امر صرفاً امروز نیست که برای کارگران ایران مطرح شده است. صرفنظر از دوره های گذشته دور، حتی اگر به سال های انقلابی 57-56 برگردیم می بینیم که کارگران در اولین فرصت اقدام به متشکل کردن خود نمودند. با از بین رفتن دیکتاتوری رژیم شاه و قبل از این که رژیم جانشین فرصت و امکان سازماندهی خود و بر قراری مجدد دیکتاتوری عريان به نفع سرمایه داران داخلی و خارجی را بیابد (چرا که این رژیم نیز درست مثل رژیم شاه - البته این بار با فریب توده ها - توسط امپریالیست ها بر سر کار آمده بود)، کارگران در اولین فرصت تشکل های مستقل صنفی خود را به وجود آوردند. اما با استقرار دیکتاتوری جمهوری اسلامی، این رژیم ، همه تشکل های صنفی کارگران را نابود و  شوراهای اسلامی در محیط کار را جانشین آن تشکل های مستقل کرد. این واقعیت در عین حال بیانگر آن است که امروز  هیچ نیروی مدعی طرفداری از طبقه کارگر که خود را کمونیست هم می نامد قادر نیست جز با مغلطه کاری دلیل اصلی عدم وجود تشکل های مستقل کارگری در محیط های کار در ایران را ناشی از عدم آگاهی و یا بی تجربگی کارگران ما جا بزند. 

می دانیم که کارگران با متشکل شدن در یک تشکیلات صنفی (مثلاً در سندیکا)، قدرت خود را در مبارزه برای بهبود شرایط کار و زندگی خویش بالا می برند و این امر علاوه بر همه مزایا برای زندگی کارگران و ارتقای سطح آگاهی و تجارب مبارزاتی آن ها، زمینه را برای تماس روشنفکران کمونیست با طبقه کارگر تسهیل می کند. وظیفه کلی روشنفکران کمونیست نیز بردن آگاهی سوسیالیستی به درون طبقه کارگر و یاری به این طبقه جهت تشکیل حزب کمونیست یا حزب طبقه کارگر به مثابه ستاد رزمنده این طبقه جهت کسب قدرت سياسی می باشد. بر این اساس شکی نیست که روشنفکران کمونیست باید از حق کارگران برای ایجاد تشکل های صنفی مستقل خود از دولت ، دفاع نمایند. اما همه مسئله این است که در جامعه ای که دیکتاتوری شدیداً و وسیعاً قهر آمیز بر آن حاکم می باشد، کارگران در چه شرایطی امکان متشکل شدن پیدا می کنند؟ به راستی در شرایطی که شاهدیم که رژیم خونخوار جمهوری اسلامی از ایجاد هر گونه تشکلی به شدت جلوگیری می کند و حتی امکان فعالیت بی درد و سر به کسانی هم نمی دهد که با عنوان پر طمطراق نمایندگی از این یا آن سندیکای طبقه کارگر ایران هر از چند گاهی از مجامع بوروکراتیک و ظاهراً کارگری در کشورهای غربی سر در می آورند، در شرایطی که هیچ قانونی از تعرض رژیم دیکتاتوری حاکم در امان نیست آیا می توان انتظار داشت که تلاش های کارگران ما برای ایجاد تشکل های صنفی خود به بار بنشیند و تحت سلطه جمهوری اسلامی تشکل های صنفی ای به وجود آیند که نه در روی کاغذ بلکه به طور واقعی در زندگی عملی کارگران به نفع آن ها نقش ایفاء کنند؟ مسلماً پاسخ منفی است. بنابراین این سئوال مطرح می شود که در جامعه کنونی ایران کارگران در چه شرایطی امکان متشکل شدن پیدا می کنند؟ و در این زمینه نقش روشنفکران کمونیست چیست؟ و این که آیا تضعیف و در هم شکستن سد دیکتاتوری اولین وظیفه ای نیست که در مقابل گارگران آگاه و روشنفکران انقلابی این طبقه قرار دارد؟

واقعیت این است که تنها با شکاف انداختن در سد دیکتاتوری حاکم و در نتیجه با ایجاد شرایط نوین در جامعه است که طی آن کارگران امکان برپائی تشکل های صنفی خود را می یابند؛ چنین شرایطی به روشنفکران کمونیست نیز امکان بردن آگاهی سوسیالیستی در شکلی هر چه مؤثرتر به درون کارگران را می دهد که در پی آن زمینه برای تشکیل ستاد رزمنده این طبقه و  کسب قدرت سیاسی  هم به وجود می آید. بنابراین مسئله اصلی به این شکل مطرح  است که با کدام تاکتیک و استراتژی و توسل به کدام اشکال مبارزاتی می توان به آفرینش چنان شرایطی کمک کرد؟ همان طور که دیده می شود اذعان به عامل اصلی در جلوگیری از تشکیل تشکل های صنفی طبقه کارگر در جامعه مختنق ایران که همانا دیکتاتوری عریان رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی است، باعث طرح مسئله در شکل واقعی خود می گردد. اما درست با طرح مسأله در این شکل است که مدعیان دروغین طرفداری از طبقه کارگر برای گریز از انجام وظایفی که به این ترتیب بر دوش آن ها قرار می گیرد علیرغم اعتراف به وجود دیکتاتوری عریان و خشن در جامعه و حتی اذعان به آگاهی و  تجربه نسبی کارگران ایران در زمینه تشکیل تشکل های صنفی خود، باز گناه فقدان چنین تشکل هائی را به گردن خود کارگران و نا آگاهی و بی تجربگی و ... آنان می اندازند.

اما برای تضعیف و شکاف انداختن در سد دیکتاتوری حاکم در جامعه ایران و آفرینش شرایط نوین مطلوب برای مبارزه طبقه کارگر در راه رهائی خود تنها یک مسیر انقلابی وجود دارد و آن راه اعمال قدرت انقلابی در مقابل رژیم می باشد که از طریق توسل به مبارزه مسلحانه با چشم انداز بسیج و سازماندهی توده ها و آزاد سازی مناطق صورت می‌گیرد. نه فقط تجارب جنبش مسلحانه در دهه پنجاه که آشکارا شرایط سیاسی را به نفع کارگران و دیگر توده های مردم تغییر داد بلکه جریان مبارزه مسلحانه در کردستان که برای مدتی باعث آزادی این منطقه شد، درستی این راه را تأئید کرده اند. با تداوم مبارزه مسلحانه و شکل گیری شرایط نوین در پرتو این شیوه از مبارزه، امکان برپائی تشکل های مستقل صنفی طبقه کارگر هم بطور واقعی مهیا می‌شود. بنابراین ما در حالی که از حق کارگران برای ایجاد تشکل های مستقل خود دفاع می کنیم و به این حقیقت نیز واقفیم که حاصل تلاش های کارگران در این جهت، کسب تجربه و ارتقاء سطح آگاهی آنان می باشد ولی بر این حقیقت تأکید می کنیم که برای رهائی از وضعيت ظالمانه موجود و غلبه بر پراکندگی موجود در صفوف طبقه کارگر هیچ راهی جز آن که در فوق به آن اشاره شد وجود ندارد و کارگران آگاه و روشنفکران انقلابی طبقه کارگر باید به هر طریق که می توانند در این راه گام بردارند.