متن زیر سخنرانی رفیق سهیلا دهماسی می باشد که در چهلمین سالگرد جان باختن صمد بهرنگی و بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 ، در تاریخ 7 سپتامیر 2008 در گردهمایی با شکوه  ایرانیان  مقیم تورنتو - کانادا ایراد شد. 

 

 

قصه صمد هنوز به پايان نرسيده است!

 

"صمد معلم ماست، راه صمد راه ماست." احتمالأ شنيدن اين جمله شما را هم به تظاهرات خيابانی سالهای 56 و 57 می برد که ده ها هزار نفر اين شعار را فرياد می زدند که راه صمد را ادامه خواهند داد.  چرا مردم ما در جريان انقلاب 57 صمد را معلم خود می خواندند؟ چرا امروز هم دانشجوها در اعتراض به جمهوری اسلامی  در روز عيد ماهی های سياه کوچک به مردم هديه می کنند؟ پيام ماهی سياه کوچک صمد چيست که نسل به نسل منتقل می شود؟

 

صمد نويسنده ای انقلابی بود که از ميان طبقات محروم جامعه برخاسته بود. به همين خاطر خيلی خوب  دردها و نيازهای ستمديدگان را ميشناخت. حرفهای صمد  انعکاس خواسته های کارگران و زحمتکشان  بود، حتی زبان قصه هايش زبان آنان بود . قهرمان هايش خود آنها، و محتوای داستانهايش زندگی آنها بود. به اين دلايل بود که صمد  برای هميشه در قلب مردم جا گرفت، سرمشقی برای روشنفکران انقلابی شد و در تاريخ کشور ما به عنوان يکی از قهرمانان توده های تحت ستم و معلم نسلهای متوالی مبارزين، جاودانه شد.  جای تعجب نيست که وجود چنين رابطه  ای عميق ميان صمد و توده های رنجديده ايران موجب شود که هر دو رژيم شاه و جمهوری اسلامی در تضاد با او قرار بگيرند، مدتها چاپ کتابهايش را ممنوع کنند و بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنيت جمهوری اسلامی برای کوبيدن صمد در ميان نسل کنونی به افسر همراه او در رودخانه آراز و قلم به مزدانی چند متوسل شود.  

 

وقتی که در دهه 60 پاسدارها برای شکار جوانان انقلابی به خانه های مردم می ريختند، کتابهای صمد را به عنوان مدرک جرم آنان جمع آوری می کردند. اين برخورد رژيم با صمد هر چه بيشتر مردم را نسبت به ماهيت ضدمردمی جمهوری اسلامی آگاه می کرد. مردم می گفتند که رژيم شاه صمد را کشت و جمهوری اسلامی هم شاگردهای صمد را می کشد و بچه ها را وادار می کند که ماهی سياه کوچولو و اولدوز و کلاغها را در خاک باغچه پنهان کنند. 

 

وقتی که به شيوه زندگی و فعاليتهای مبارزاتی و آثار صمد که همه پرارزش هستند نگاه می کنيم، به وضوح می بينيم که چرا شاملو او را چهره حيرت انگيز تعهد خواند- تعهدی که به حق بايد با مضاف غول و هيولا توصيف شود: غول تعهد! هيولای تعهد! تعهدی که خوف انگيز و آسايش برهم زن و خانه خراب کن کژی ها و کاستی ها است.

 

در اينجا فرصت نيست که به همه زوايای زندگی بسيار ارزشمند اين معلم انقلابی بپردازم. ولی برای ادامه بحث لازم است به طور مختصر از زندگی و فعاليتهای مبارزاتی او شمائی به دست دهم.

صمد در سال 1318 در يک خانواده کارگری بدنيا آمد ، دوران کودکيش را در دهه 20 گذراند. دهه ای که رژيم شاه از قدرت کافی برای سرکوب مبارزات مردم برخوردار نبود و حتی در آذربايجان به مدت يکسال فرقه آذربايجان در راس قدرت قرار گرفت. کودکی صمد در چنين جو سياسی مساعدی گذشت. در 15 سالگی او شاهد مبارزات مردم برای آزادی و استقلال و نهضت ملی کردن صنعت نفت بود که به دنبال آن کودتای ننگين 28 مرداد 1332 رخ داد. در شرايط اختناق بعد از کودتا نيز صمد  عليرغم همه سختی شرايط و سيطره جو ياس و نا اميدی بعد از کودتا در جامعه ايران نوجوانی بود که با اندوخته های تجربی و آگاهی سياسی و اجتماعی که تا آن زمان کسب کرده بود راه مبارزاتی خود را می جست.

 

ورود به دانشسرای مقدماتی تربيت معلم در سن 16 سالگی باعث آشنائی او با بهروز دهقانی شد. بهروز دهقانی به خانواده کارگری با افکار و عقايد کمونيستی تعلق داشت و دوستی با او در رشد شخصيت انقلابی صمد تاثير بسزائی گذاشت. از آن زمان به بعد زندگی آن دو در هم آميخته شد. از برجسته ترين کار های آنها در دانشسرا انتشار دو روزنامه ديواری فکاهی به نام های خنده و سوره باجی بود. که آنها مسايل اجتماعی و مقررات خشک محيط دانشسرا را با زبان طنز مطرح و نقد می نمودند. بعد ها صمد بهرنگی درکتاب "كند و كاو در مسائل تربيتي ايران" انتقادات طنزآميز روزنامه "خنده" دوران نوجوانی را تکامل داده و  به نقد و تحليل بسيار جامع و علمی از نظام آموزشی و سيستم تربيت معلم در ايران پرداخت.

 

صمد و بهروز به همراه دوست ديگرشان کاظم سعادتی پس از اتمام دانشسرا به عنوان معلم به روستا های آذر شهر رفتند و در آنجا چندين سال با ياری هم ديگر کار های ارزشمندی برای تربيت شاگردانشان انجام دادند. به طوری که آنان در ميان شاگردان و مردم آن ديار به عنوان آموزگاران نمونه شناخته می شدند.

 

کار های ادبی و فرهنگی مشترک صمد بهرنگی و بهروز دهقانی در اين دوره از اهميت زيادی برخوردار بود، و خود نموداری است که نشان می دهند که آنها از چه ديد علمی نسبت به مسايل برخوردار بودند و چطور سعی می کردند نه فقط از طريق مطالعه بلکه از طريق زندگی با مردم و درک درد ها و رنج های آنان واقعيت های جامعه را هر چه بيشتر شناخته و در اين پروسه خود را نيز رشد دهند.

از جمله کارهای صمد بهرنگی و بهروز دهقانی اقدام به انجام تحقيقات روستائی بود که تا جائی که سانسور دولتی اجازه می داد گزارش آنها از جمله در کتابی تحت عنوان "ديدار از روستا" در همان زمان منتشر شد.

 

انتشار هفته نامه ای به نام "آدينه مهد آزادی "  که صمد بهرنگی در اوايل سالهای 40 به همراه ديگر رفقای صميمی اش به آن دست زد يک کار مبارزاتی ديگری بود. هدف اصلی  اين نشريه رشد آگاهی سياسی- انقلابی جوانان روشنفکر و صادق و تشويق آنها به ايفای نقش انقلابی اشان بود. درواقع نشريه آدينه شمعی بود در دل شب که جوانان مبارز را به سمت خودش جلب ميکرد. به همين دليل بود که در طول انتشار یک ساله اش دوبار توسط ساواک توقیف شد و در بار سوم برای همیشه توقیف شد. با اين حال آدینه مهد آزادی به يکی از اهدافش رسيد و شیفتگان آزادی را دور خود جمع کرد و به عرصه مبارزه فرستاد. به عنوان مثال شعر ها و مقالات علی رضا نابدل نيز در اين نشريه به چاپ می رسيد و نابدل که به عنوان یک چریک فدائی خلق در سال 50 بدست رژیم شاه به شهادت رسید، از طریق همین نشریه، صمد و یاران اش را پیدا  کرد. آدينه- مهد آزادی در نشريات محلی آن دوره تأثيرات زيادی گذاشت و روزنامه ها و هفته نامه های معتبری مثل "عصر تبريز" و مجله معتبر "خوشه" و "بامشاد" بعضی از نوشته های نويسندگان مهد آزادی را تجديد چاپ می کردند.

 

صمد بهرنگی علاوه بر مبارزه قلمی با ارتجاع و بر عليه افکار و انديشه هائی که وضع ظالمانه موجود را توجيه می نمودند ، هر جا که امکان داشت به مبارزه عملی نيز دست می زد. از جمله او در جريان اعتصاب معلمين تهران در 12 ارديبهشت 1340 به همراه بهروز دهقانی برای انعکاس صدای اين مبارزه در ميان معلمين آذربايجان از هيچ اقدام ممکن دريغ ننمود.  در جريان تظاهرات توده ای گسترده ای که در سال 1346 در چهلم مرگ تختی رخ داد  صمد اين شانس را پيدا کرد که در آن زمان در تهران بود و توانست با شرکت در اين راهپيمائی به همراه مردم شعار هائی نظير " تا مرگ ديکتاتور ها نهضت ادامه دارد" را با صدای رسا فرياد بزند.  در سال 46 که مبارزات دانشجوئی در تبريز دامنه گرفت و کاظم سعادتی يکی از نزديکترين ياران صمد در آن مبارزات فعال بود ، صمد نيز امکان يافت با دانشجويان اعتصابی و مبارز در تماس قرار گرفته و بر آن تظاهرات تاثير بگذارد.

 

همانطور که می دانيم صمد در رابطه با نوشتن کتاب برای کودکان تحولی در ادبيات کودکان بوجود آورد و همين موضوع جايگاه خاصی برای وی در اين حوزه بوجود آورده است. در رابطه با کارهای صمد در زمينه ادبيات کودکان ايران بی اغراق می توان گفت که هيچ كس قصه هايی به آن زيبايی و با زبانی به آن سادگی برای بچه ها ننوشته است. واقعأ بجز کتابهای صمد چه تعداد آثار باارزش در ادبيات کودکان ايران داريم؟ هرچند که هدف صمد از قصه نويسی نه سرگرم کردن بچه ها، بلکه آگاه و بيدار کردن آنها بود، اما اين از ارزش ادبی و جذابيت داستانهايش برای کودکان کم نميکرد.صمد بهرنگی  برای گستردن انرژی انقلابی در جامعه از پرورش نسل جوان (بخصوص کودکان روستائی) شروع کرد.

 

او عشق و علاقه عجيبی به بچه ها داشت و کوشش در با سواد کردن آنها را يکی از راه های مقابله و مبارزه با جهل و نادانی در جامعه می دانست. او می ديد که کتابهای درسی موجود هم به خاطر بيگانگی محتوايشان با شرايط زندگی کودکان روستائی و هم به خاطر زبان فارسی اش چه رنج و مشکلاتی برای آن کودکان برای ياد گيری سواد ايجاد می کند.به اين خاطر از همان سال ها ئی که کتاب کندو کاو در مسايل تربيتی ايران را می نوشت بفکر تهيه يک کتاب درسی برای کودکان آذربايجان افتاد و بالاخره کتاب  الفباء را تنظيم کرد. وجود اين کتاب به گوش مقامات کشور رسيد و صمد بهرنگی به خواست وزير آموزش و پرورش وقت، دکتر خانلری به تهران رفت. خود صمد در همان زمان در يکی از نامه هايش به دوستی نوشته است :" من دو ماهی است که در تهران کار می کنم و در اداره پيکار با بيسوادی هستم. دارم برای آذربايجان کتاب الفبا و قرائت فارسی مخصوص تهيه می کنم که نو سوادان ترک آسانتر با سواد شوند. تقريبا همان کاری است که در کتاب "مسائل تربيتی....." تشريح شده."

اما اين کوشش صادقانه و صميمانه صمد بهرنگی با منافع کسانی برخورد کرد که اصرار داشتند حتما نام شاه و شهبانو و غيره را در کتاب صمد بهرنگی بگنجانند. بالاخره صمد بهرنگی کتاب الفباء خود را از دست آن مقامات خارج کرده و به تبريز برگشت.  اما ساواکی های مرتبط با کميته پيکار با بيسوادی در تبريز دست از سر او بر نداشتند و بالاخره صمد بهرنگی در 9 شهريور سال 1347 به طرز مشکوکی در رودخانه ارس جان باخت.

 

اما مرگ صمد همانطور که مبارز گرانقدر خسرو گلسرخی گفته است يک مرگ معمولی نبود. چرا که مرده اش نيز از مردمش جدا نيست و باز همانطور که مبارز گرانقدر ديگر ، عليرضا نابدل سروده است . دشمن توده های مردم ايران ،پس از مرگ او همواره با صمد های ديگر روبرو بوده و صمد را در مقابل خود ديده است.

 

بيائيد اکنون به همين موضوع بپردازيم که چرا شعر رفيق نابدل با چنين عيانی و آشکاری ای به طور باور نکردنی به واقعيت پيوسته است. قطعه ای از شعر "صمد در قلب من است"   نابدل چنين است :

" جان می بخشد ما را صداقت او

از عشق پر التهابش الهام می گيريم.

هر آن سر می زند به قلب ما،

 و از کِشته خويش مواظبت می نمايد.

آن که سخن می سرايد نمی پايد، و آن چه می پايد سخن اوست،



يقين که خلق قصه عدالت را واقعيت خواهد بخشيد


خذلان در خواهد افتاد به خانه ستم از عدل


و دشمن خواهد ديد که صمد در مقابل اوست."

 

برای اينکه راز و رمز چنين امری را متوجه شويم بايد ببينيم که صمد بهرنگی به چه نيازی در جامعه پاسخ داد . اگر فقط داستان هائی که صمد بهرنگی برای کودکان نوشته است را در نظر بگيريم می بينيم در شرايطی که مبلغين رژيم شاه می کوشيدند مردم را به تمکين و تسليم وادار نمايند و نوجونان و جوانان را از مبارزه و فکر سياسی دور بکنند در شرايطی که با اعمال ديکتاتوری شديد مرتب اين را گوشزد می کردند که امکان مبارزه وجود ندارد و بايد با همين وضع ظالمانه سوخت و ساخت، در چنين شرايطی صمد بهرنگی بر عکس و بر خلاف جريان عادی امور سعی کرد از زبان کودکان، آموزش های بسيار گرانقدر را در اختيار جامعه قرار دهد.او که به عنوان يک کمونيست به مارکسيسم – لنينيسم اعتقاد داشت و قوانين ديالکتيک را می شناخت مطمئن بود که هيچ شرايطی در جامعه ثابت و پايدار نيست. به همين خاطر ايمان داشت که شرايط ظالمانه حاکم بر جامعه ايران نيز که رژيم شاه آن را ازلی و ابدی جلوه می داد با مبارزات مردم تغيير خواهد يافت.

 

به هر يک از کتابهای صمد رجوع کنيد اين پيام درست و انقلابی را در آن خواهيد ديد و خواهيد ديد که صمد چگونه خوانندگان داستان هايش را به مبارزه برای رفع ظلم و ستم و بر عليه وضع ظالمانه ای که پايدار به نظر می رسد فرا می خواند.  تمامی داستان های صمد بهرنگی بيانگر آنست که او واقعيات جامعه را به همان صورتی که بودند می ديد اين نکته مهم اول و نکته مهم ديگر اين که او اعتقاد به اين که بايد  برای از بين بردن ظلم و ستم و استثمار مبارزه کرد را ترويج می کرد . اين آموزش را مطرح می کرد که بايد به جستجوی موثرترين راه ها بود. در اين مسير ماهی سياه کوچولو صمد آفريده شد. صمد بهرنگی با ماهی سياه خود راهی را نشان داد که بعد ها رفقای يکدل و صميمی او آن را دنبال نمودند. ديديم که شاخه تبريز سازمان چريکهای فدائی خلق که در اساس با کوشش بی دريغ رفيق بهروز دهقانی سازماندهی شد، همگی يا از رفقای نزديک صمد و يا از شاگردان او و شاگردان خود بهروز بودند.  بيهوده نبود که در مسير جنبش مسلحانه ای که بعد از مرگ او در جامعه ايران پايه گذاری شد صمد بهرنگی يکی از سمبل های برجسته آن را تشکيل داد . در آن دوره جوانان انقلابی و آزاديخواهی که برای نابودی استثمار و ستم بپاخاسته بودند با الهام از عشق صمد به توده ها و کينه اش نسبت به دشمنان مردم راه خود را دنبال می نمودندو بالاخره ديديم که اين راه به مبارزات توده ای درجامعه منجر شده و سلطه اهريمنی رژيم شاه و ساواک جنايتکارش را در هم شکست.

 

شهریور امسال چهلمین سالگرد جانباختن معلم ما در رودخانه آراز است. این تاریخ در عین حال مقارن با  بيستمين سالگرد جنايت بزرگ جمهوری اسلامی در حق زندانیان سیاسی می باشد که طی آن شاگردان صمد و هزاران جوان آزاديخواه در سیاهچالهای این رژیم به وحشیانه ترین وجهی به قتل رسیدند.  هم خود صمد و هم نسل فداکار و مبارز دهه 50 نقش به‌سزايی در تربيت نسل انقلابی دهه 60 داشتند و تاثيرات انکار‌ناپذيری روی فرهنگ و رفتار و آگاهی جوانان آن دوره گذاشتند

 

امروز برخی تبليغ می کنند که گويا دورة صمد بهرنگی تمام شده است. برخی از اينها خود اتفاقی زمانی به اقتضای جو و يا موج انقلاب وارد مبارزه شدند و حتی زندان و شكنجه‌ كشيدند. اما از آنجا كه عشق به مردم فرودست در وجودشان ريشه نداشت، در دوره سرکوب و شکست عقب نشينی کرده و امروز ناامید و مایوس همه چیز را تمام شده می پندارند. حتی واقعيتهای زندگی را نمی بينند. برخی از اينها در خارج از کشور حتی به کتمان باورهای گذشته خود زبان گشوده اند و به اسم نفی خشونت، خانواده های قربانيان جنايات دهه 60 را از مجازات جنايتکاران برحذر می دارند.

 

امروز آن شرایط و تضادهایی که اندیشه و آثار صمد در نقد آنها نگاشته شد و صمد را معلم محبوب ستمکشان و رنجدیدگان کرد همچنان وجود دارند و درست به همین دلیل است که "صمد" و "راه صمد" تمام نشده است.

 

برغم  تلاشهای مذبوحانه دشمن و تبلیغات بدخواهان و کج اندیشان،  امروز نيز هنوز صمد معلم نسل جديد انقلابی ای ست که در همه جا به مبارزه  برای واژگونی  بساط ظلم و استثمار حاکم پرداخته اند. امروز نيز ماهی سياه های کوچک صمد بيزار از وضع تحقيرآميز موجود به سوی يافتن سرچشمه جويبار به راه می‌افتند و برای یافتن راه چاره از زندگی خسته‌كننده و پلشتی‌های آن می خواهند مسلسل پشت شيشه را از آن خود کنند. هنوز كودكان و نوجوانان ما زير پاشنه‌های آهنين و بی ‌رحم سرمايه، آرزوها و شادی‌هاشان نابود مي‌شود. هنوز هم ضرورت گسترش آگاهی، کوشيدن، تلاشهای خستگی ناپذير، ايمان به مبارزه و امکانپذير بودن آن، متشکل شدن، مبارزه، و در یک کلام راه صمد ادامه دارد. صمد قصه مبارزه بود و عصيان عليه وضع اسفبار موجود. اين قصه هنوز به پايان نرسيده. صمد که عميقترين آگاهی ها را نسبت به نابسامانی های جامعه طبقاتی و درد و رنجهای زحمتکشان داشت و آنها را در آثارش منعكس ميکرد، به خوبی می دانست که هنوز اين قصه را پايانی نيست. از اين جهت است که او اغلب قصه‌هايش را ناتمام گذاشت و به عنوان مثال در كچل كفترباز نوشت : همه قصه‌گوها در اينجا مي‌گويند كه قصه ما به سررسيد. اما من يقين دارم كه قصه‌های ما هنوز به سرنرسيده و روزی البته دنبال اين قصه را خواهيم گرفت.


در چهلمين سالگرد جان باختن  صمد بهرنگی معلم انقلاب و در بيستمين سالگرد از دست دادن بهترين شاگردان و ياران او که در سياهچالهای جمهوری اسلامی قهرمانانه جان خودشان را فدا کردند، بيائيد بر آرمانهای صمد و شاگردانش، يعنی  آرمان مقدس برپايی جامعه ای آزاد و انسانی و مبتنی بر عدالت اجتماعی تأکيد کنيم و در جهت برقرار کردن چنين جامعه ای که بدون سرنگون کردن رژيم جمهوری اسلامی و نظام سرمايه داری وابسته به امپرياليستها نا ممکن است تاکيد کرده و در اين راه مصرانه بکوشيم. 

 

شهريور 1387

سهيلا دهماسی

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com