از خون سرخ بهروز تا اهتزاز پرچم آزادی

 

شعر زیبا و پر معنای "اصلان پارچاسی" که از طرف سراینده اش به رفیق بهروز دهقانی، فدائی خلقی که "مرگ را سرودی کرد"، تقدیم شده است، مدت طولانی بود که به آدرس ایمیلی چریکهای فدائی خلق فرستاده شده بود. به خاطر احساس مسئولیت در مورد ترجمه این شعر به فارسی و به همین خاطر به امید تماس با سراینده شعر، تا به امروز به چاپ آن مبادرت نمی کردیم.  اکنون در آستانه چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل، خود شعر ترکی و ترجمه فارسی  آن را در اختیار خوانندگان قرار می دهیم. در مورد ترجمه نام این شعر، باید گفته شود که همانطور که نمی توان " آتشپاره" را تکه آتش معنی کرد، " اصلان پارچاسی " را هم نمی توان تحت الفظی ترجمه نمود. "شیرمرد" تا حدی مفهوم را القاء می کند- اگر چه هنوز بار مفهوم پر ابهت و قوی اصلان پاچاسی را در خود ندارد.

 

دکلمه شعر که با زیبائی صورت گرفته،  به خوبی احساس صمیمانه شاعر را به آزادیخواهان ترک زبان ایران منتقل می کند. با تشکر فراوان از این شاعر که با شعر پر احساسش یک بار دیگر خاطره گرانقدر رفیق بهروز دهقانی، این فرزند راستین کارگران و زحمتکشان ما را گرامی داشته است.

 

این شعر به بهروز دهقانی تقدیم می شود

 

شیرمرد

 

در میدان رزم

شانه هایش به زمین سایید

بی آنکه بتوانند مغلوبش سازند.

 

با دیدگان باز

خیره گشته  

به عمق آبی ها در آسمان

 

او، گوئی که

حتی از تصور شکست

(در مقابل خصم)

دست از جان خود

می شست.

 

عقاب وار

 کرکسان را

 مغلوب خود ساخت،

 در سحرگاهان،

 وقتی خورشید انوارش را بر زمین

تابید.

 

نه، او مغلوب نشد،

رزم هنوز پا برجاست

هنوز هم صمد

در کیفش

کتاب حمل می کند

و "عاشیق" نوای رزم، ساز میکند.

 

رهروان بهروز بی شمارند

و در تبریز

 در اهتزاز است

پرچم آبی (نشان آزادی)

 در خفا،

در خفا در اهتزاز است، اکنون

(دور از چشم پاسداران شب)

 

خورشید بر خواهد آمد،

 خورشید، برخواهد آمد.