عبداله باوی

 

راه کارگر، سازمانی که از گذشته نمی آموزد!

خيزشهای توده ای در ايران که در طی آن مردم ستمديده با سردادن راديکال ترين شعار ها بر خواست قلبی خود مبنی بر ضرورت نابودی جمهوری اسلامی تاکيد کردند همه طرفداران رنگارنگ نظم حاکم را به وحشت انداحت. اگر سردمداران جمهوری اسلامی در پاسخ به اين ترس و وحشت گله های اوباش خود را به جان مردم انداختند اصلاح طلبان حکومتی هم کوشيدند  با سوار شدن بر موج مبارزات مردم اين مبارزات را از مسير انقلابی خارج ساخته و به بيراهه ببرند. يکی از روشهای آنها جلوگيری از سر داده شدن شعار های راديکال و يا به قول آنها "ساختارشکنانه" بود  و ديگری مخالفت آشکار با اعمال قهر انقلابی مردم در مقابله با قهر و خشونت ضد انقلابی ديکتاتوری حاکم . اگر به تبليغات بی پايه اصلاح طلبان حکومتی نگاه کنيم همه جا چنين تبليغ می کنند که مبارزه مردم بايد مسالمت آميز بوده و توده ها نبايد با توسل به قهر و خشونت انقلابی، ديکتاتوری را تحريک کنند. حجم بزرگ اين تبليغات فريبکارانه باعث گرديده تا ما شاهد  انعکاس اين نظرات در صفوف  اپوزيسيون جمهوری اسلامی که از نيروهای گوناگونی تشکيل شده است نيز باشيم. برای نمونه  شالگونی مسئول و سخنگوی راه کارگر که بیشترین مسئولیت اپورتونیسم را بدوش میکشد مقاله ای با عنوان "چگونه میتوان دیکتاتوری را درهم شکست؟" نوشته و در ابتدای مقاله مینویسد:

" آنهایی که دستورالعمل حاضر ـ آماده ای برای انقلاب یا به زیر کشیدن دیکتاتوریها در جیب دارند، اگر شارلاتان نباشند، حتماً افرادی ساده لوح اند."

در مطالعه مقالۀ او خواهیم دید که چه کسی ساده لوح یا ..... است.

شالگونی در مقاله اش می نویسد:

"تأکید میکنم که من مبارزه مسلحانه را در لحظه مشخص کنونی نادرست و خطرناک میدانم و نه در هر شرایطی." (تاکید از ماست)

شالگونی البته زمان شروع لحظه مشخص کنونی را بیان نمیکند ولی ما میدانیم که این لحظه مشخص کنونی از ابتدای تشکیل این سازمان و ضدیت سرسختانه و غير انقلابی اش با قهر انقلابی توده ها شروع شده است و هنوز با ذکر کنونی این سیاستش را ادامه میدهد، بنابراین،این بخشی از عوامفریبی های اين جريان  است که ذکر لحظه مشخص کنونی را به جنبش کنونی توده ها نسبت دهد.

سازمانهای انقلابی وظیفه دارند که در هر شرایطی، چه در سرزمینشان و یا چه در بیرون آن، حقیقت و واقعیتها را به توده ها بگویند، ولی "راه کارگر" که با اصلاح طلبان حکومتی  و دارودسته "دوم خردادی" احساس نزديکی دارد عادت کرده در بساطی بازی کند که آنها چيده اند مگر کسی تحلیل "نه بزرگ" راه کارگر و شالگونی را که تفسیر لحظه مشخص کنونی اش را به ياد میدهد و آنرا نوعی پیروزی "مبارزات مسالمت آمیز" دانسته و بدین ترتیب انتخاب خاتمی فریبکار را پیروزی مردم و جمهوری ددمنش اسلامی را شکست خورده به توده ها نشان میداد،  را فراموش کرده است. آيا پا فشاری امروز بر سر مبارزه مسالمت آمیز پديده تازه ای است ؟ حالا باید از راه کارگر پرسید در اینجا ..... و ساده لوح کیست؟

تحلیل آنهایی که به مبارزه مسلحانه ایمان دارند چنین است: در شرایط خاص ایران، دشمن اصلی، امپریالیسم و در اینجا امپریالیسم آمریکاست. امپریالیسم در جهت استثمار هر چه بیشتر، درجهت غارت و چپاول بیشتر، که از ماهیت این سیستم برمیخیزد، همانطور که تاریخ ایران نشان داده است به هیچوجه تاب و تحمل هیچگونه تغییری را ندارد، بهیچوجه تحمل حتی آزادیهای بورژوایی را هم ندارد و هرگونه اعتراضی نسبت به شرایط موجود را با ماشین سرکوب خود پاسخ میدهد، بنابراین باید در جهت کسب آزادی، ماشین سرکوب را نابود نمود. حال اگر شالگونی ساده لوح و یا .... نباشد میتواند پاسخ دهد که چگونه میتوان ماشین سرکوب را مسالمت آمیز از نفس انداخت ؟ مگر اعتراضات به انتخابات رئیس جمهوری مسالمت آمیز شروع نشد؟ ولی تجربه آن پس از اعمال قهر ضدانقلابی رژیم برای جوانها این شد که باید قهرآمیز با این رژیم درافتاد.

در زمانی که تبلیغ و ترویج ضدانقلابی بودن این رژیم، بحکم شرایط عینی زمان، واقعاً جای اول را احراز میکند، در زمانی که هر اعتصابی، هر اعتراضی، هر شورشی و هر قیامی درس جدیدی برای رهگشایی از آن اوضاع فلاکتبار به توده ها میدهد که باید برای رهایی، قهرآمیز با این رژیم برخورد کرد، شالگونی میگوید:

"نیاز حیاتی ما در حال حاضر گسترش دوام و دامنه جنبش ضداستبدادی است که عموماً از راههای مسالمت آمیز پیش میرود...."

و بدین ترتیب با مخالفت با مبارزات قهر آميز مردم و خاک پاشيدن به چشم آنها،  توده ها را به گوشت دم توپ تبدیل میکند. شالگونی سپس در مقاله اش ادامه میدهد:

"جمهوری اسلامی....برای توجیه سرکوبهای خشن خود ناگزیرند، با استفاده از شیوه های تحریک آمیز، جنبش ما را به راههای خشونت آمیز بکشانند. همانطور که در عاشورای 88 با پائین انداختن مردم از بالای پلها، آتش گشودن به روی راه پیمایان بی دفاع و له کردن آنها در زیر چرخهای اتوموبیل های ویژه سرکوب در برابر چشم همگان، کوشیدند مردم را به اقدامات خشمگینانه بکشانند، حالا نیز برای توجیه وحشیگریهای خود به بهانه های مشابه نیاز دارند."

چنین تحلیل کودکانه ای فقط برای اپورتونیستهای  واداده از مبارزه زیباست. آیا بمباران کردستان در عید 58 برای تحریک خلق کرد بود که بیشتر بمباران کند؟آیا حمله به خلق ترکمن و اعدام رهبران سیاسی آنها برای تحریک خلق ترکمن بود تا بتوانند بیشتر بکشند؟ مگر کشتار تابستان 67 برای تحریک زندانیان بود که بهانه به دست آورد تا بیشتر اعدام کند؟ماهها حقوق کارگران را پرداخت نکردن برای تحریک آنهاست تا بهانه ای باشد که بیشتر حقوقها را نپردازند؟ آیا فقر و فلاکتی که توده های زحمتکش را فراگرفته برای تحریک آنها به تظاهرات است تا بیشتر بکشد؟

چه کسی در اینجا ساده لوح و یا ... است؟

در زمانی که دو خیانتکار فاسد رژیم، موسوی و کروبی، که شرایط را درک کرده و میدانند که توده های زحمتکش از لحاظ نیروی تعرضی توانا ولی از لحاظ تشکل سیاسی ناتوان اند، آگاهانه در تلاش اند تا مردم را از توسل به قهر انقلابی باز دارند  و انرژی آنها را در چهارچوب "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر ونه یک کلمه کمتر" مهار کنند. تکرار حرفها و خواستهای آنها و گفتن اینکه :

"...در لحظه کنونی که نیاز حیاتی ما گسترش دوام و دامنه توده ای جنبش ضداستبدادی دوباره جان گرفته است، تاکید بر شیوه های مسالمت آمیز مبارزه، فوق العاده اهمیت دارد."

آيا خدمت به حفظ وضع موجود نيست؟

شالگونی سپس اینگونه مینویسد:

"مبارزه مسلحانه ضرورتاً کارگری تر و انقلابی تر از مبارزه مسالمت آمیز نیست، بلکه برعکس، پیکارهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان غالباً حتی در پیچ های تعیین کننده، با شیوه های غیر خشونت آمیز پیش میروند. زیرا در جامعه امروزی کارگران و زحمتکشان میتوانند با به دست گرفتن اهرمهای کلیدی اقتصاد، نیرومندترین ارتشها را هم به زانو درآورند." (تاکید از ماست)

در کجا کارگران و زحمتکشان توانستند با بدست گرفتن اهرمهای کلیدی اقتصاد، نیرومندترین ارتشها را به زانو درآورند؟ چرا شالگونی برای خواننده خود مثالی نمی آورد؟ آيا می ترسد تا رسوا شود ؟ کارگران و زحمتکشان برای به زانو درآوردن نیرومندترین ارتشها هم، مسالمت آمیز از آنها خواهش نخواهند کرد که اسلحه ها را زمین بگذارند بلکه فقط با قهر انقلابی میتوان نیرومندترین ارتشها را به زانو درآورد. شايد شالگونی که اين روز ها گاندی سمبل اش شده در اينجا ياد انقلاب سوسیالیستی اکتبر افتاده است ؟ اما چه کسی است که نداند انقلاب اکتبر خود نتيجه مستقيم  جنگ بود و نه مبارزات مسالمت آميز و شاید شالگونی هنوز از " لحظه مشخص کنونی"  سخن میگوید. براستی چرا کسی که در نوشته هايش با ربط و بی ربط هميشه مثال می آورد در اينجا چيزی برای گفتن ندارد؟

در اینجا ساده لوح و یا ... کیست؟

هر بار که جنبشها رو به طغیان میگذارند "خود بخودی" بوده و نه آگاهانه ، زیرا شرایط مادی و استبداد حاکم به آنها امکان تشکل و بوجود آوردن رهبری نداده است  اما در طی همين جنبشها توده ها  این تجربه را آموخته که مانع اصلی برای یک زندگی انسانی، حاکمیت جمهوری اسلامی و هر چیزی است که این رژیم نمایندگی اش را میکند.

دولت جمهوری اسلامی میداند که این جنبشها نطفه های مبارزه طبقاتی هستند که آنها را اینچنین سرکوب میکند. این جنبشها نه فقط خواست نابودی رژیم جمهوری اسلامی را در صدر خواستهای خود قرار داده بلکه ادامه آن، شرایط مسلط و روابط برقرار شده از تسلط سرمایه داری وابسته را نیز درهم خواهد شکست. این جنبشها که علامت خصومت آشتی ناپذیری توده هاست، در شرایط کنونی به آنها این آگاهی دموکراتیک را داده است که مانع اصلی عدم تحقق مطالباتشان این رژیم می باشد.

آنچه که بیشتر ماهیت این رژیم را به توده ها نشان میدهد صفی طولانی از قاتلان، این پاسداران و بسیجيان است که مسلحانه هر بار به توده های خشمگین حمله کرده و میکشند و زخمی میکنند. توده ها به عینه میبینند که چگونه خواسته های برحقشان هر بار خونین با خشونت سرکوب میشود. توده ها میبینند که چگونه تحقق حقشان در تضاد با سلطه این رژیم است که به هر قیمتی میخواهد شرایط موجود را حفظ و نگه دارد. آنها به عينه می ببينند که خشونت و اعمال قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی را صرفا با مبارزه مسالمت آميز نمی توان در هم شکست.  توده ها دیگر از مرحله حس گذشته و به این درک رسیده اند که این رژیم عامل اصلی تمام نابسامانی ها در جامعه است، که عامل اصلی فقر و فلاکت است و اين وضع را با خشونت تمام می خواهد حفظ کند اما راه کارگر که سالهاست دیگر کسی آنرا جدی نمیگیرد هنوز در چنین شرایطی بر طبل "مسالمت آمیز" میکوبد.

زیرا راه کارگر هرگز از تاریخ و گذشته نمی آموزد.

6 آوریل 2011