به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  92 ، دی ماه 1385 

 

 

 

مصاحبه با آزاده بندری یکی از زندانیان سیاسی بازمانده از دهه 60

 

(بخش آخر)

 

سوال: در تجربه تو تواب‌ها بيشتر از چه گروه و يا تفکری بودند ؟

پاسخ: تا اونجایی که خود من دیدم تواب‌ها بیشتر مذهبی بودند. بچه‌های چپ هم بودند. نه اینکه نبود چون اگر بگویم نبود دروغ گفته ام. ولی بچه‌های مذهبی بيشتر بودند شايد به خاطر ریشه ‌های مشترک مذهبی با آنها خیلی راحتتر می‌توانستند کار کنند تا مثلاً بچه‌های چپ. بخاطر همین مثلاً توی بندرعباس آن زمانيکه بچه‌های چپ خبر چینی می‌کردند و تواب هم شده بودند باز به پای بچه‌های مذهبی نمی‌رسیدند، یعنی همین که بچه‌های مذهبی آمدند آنها رتبه بالاتری گرفتند. کارهای اصلی را دادند به آنها و اينها شده بودند زیر دست بچه‌های مذهبی.

 

سوال: در قزل حصار چه تعداد زندانی بود؟ مثلاً بند 7 که تو بودی چند نفر بودند؟

پاسخ: بند 7 که فکر می‌کنم کوچکترین بند بود. بند 7 و 8 از بند 3 و 4 از نظر فضا کوچکترند مثلاً توی همین بند 7 حدود 300نفر زندانی بود. در قزل حصار هر سلولی یک مقدار تخت مشخصی داشت. سلولهای 16 تختی داشتيم و سلول‌های 9 تختی.  اما تعداد بچه‌ها اينقدر زیاد بود که به اندازه کافی تخت نبود و تختها را نوبتی می‌کردیم توی راهروها هم می‌خوابیدیم یعنی همه ردیف هم و حتی یک اتاق که فروشگاه بند بود وبه عنوان مسجد بند و کتابخانه بند هم استفاده می‌شد شبها در آنجا هم می‌خوابيديم.

 

سوال: آيا هواخوری آزاد بود ؟

پاسخ: درقزل حصار ما روزی يک ساعت هوا خوری داشتيم اما زمانی که در بندرعباس بودیم تا مدتها فضایی که بتوانیم در آنجا راحت قدم بزنیم وگرمای آفتاب  را احساس کنیم نداشتیم که در بالا توضیح دادم که همه مان دچار بیماری گال شدیم.

 

سوال: حمام چطور بود؟

پاسخ: حمام توی خود بند بود ولی آب گرم نداشتیم. آب گرم در یک ساعت مشخصی باز بود. هر سلولی که کارگر روز بود و اون کارگر یک تعداد را مشخص می‌کرد که فردا نوبت حمام کی است. مثلاً از سلول ما این 5 نفر یا 6 نفر می‌روند حمام. توی اون یک ساعت باید خیلیها حمام می‌گرفتند و بلافاصله آب گرم قطع می‌شد. حمام که نه، بهش می‌گفتیم مرده شوری. یعنی فقط میرفتی زیر آب فوری. اینقدر تعداد زیاد بود

 

سوال: در قزل حصار آیا به زندانيان مرخصی می‌دادند؟

پاسخ: نه. اصلاً من ندیده بودم که کسی را مرخصی بفرستند. حتی در بندرقبل از اينکه بيائيم قزل حصار هم نبود.در زندان اونجا اگر مریض می‌شدی دکتر خودشان را هم به سختی می‌دیدی چه رسد به مرخصی.

 

سوال: کارگرهای بند را توابین انتخاب می‌کردند یا خود زندانیان؟

پاسخ: ما که وارد زندان بندرعباس شدیم، این سیستم بود. ما خودمان سیستم کارگر روزی را داشتیم. برای نظافت، خود زندانیها کارها را انجام می‌دادند مثلاً از هر سلول 2 نفر بود. سیستم کار اینطور بود که هر روز کل نظافت و کارهای بند به یک سلول واگذار می‌شد و افراد سلول کارها را بین خود تقسیم می‌کردند.

 

سوال: فرق بندهای قزل حصار در چی بود؟

پاسخ: تنها توانستم بفهمم که توی بند 3 تعداد توابینش یک مقدار از بند 4 بیشتر بود. بند 7 یک تعداد کمتر از بند 4 بود ولی من فکر می‌کنم این سیستم را خود داود رحمانی راه انداخته بود که بگوید ما این همه تواب داریم. ولی اگر نگاه می‌کردی بیشتر بچه‌هایی بودند که توی زندان بریده بودند و می‌خواستند بروند دنبال زندگی خودشان. اینها، تواب به معنی این که بروند توی گشتها يا برای شکنجه يا برای تیر خلاص زدن که از کار‌های توابين بود، نبودند. چون توابين واقعی، اين کار‌ها را می‌کردند. چون اون موقع تواب باید ثابت می‌کرد که تواب شده مثلاً یک دوره آزمایش برایشان می‌گذاشتند اگر از این مراحل آنها می‌توانستند خوب امتحانشان را پس بدهند خالص می‌شدند. آنها دیگر جزئی از خودشان می‌شدند مثل فریده و آدمهایی مثل اینها.

 

سوال: سر موضعی‌ها بند 8 بودند؟

پاسخ: بله. آنها را بيشتراذيت می‌کردند. و حاجی خودش آنها را به شکلهای بدی تنبیه می‌کرد،نمونه اش همان تابوتها بود.

 

سوال: در مدتی که آنجا بودی ازرفقائی که در ارتباط با چریکها دستگير شده بودند کسی را دیدی؟

پاسخ:من فقط توی بند 3، دو تا از بچه‌ها را دیدم همان بند آخری که بودم و بعد هم منتقلم کردند.

 

سوال: اسم شان را به خاطر داری ؟

پاسخ: یکی فریده بود که دختر خیلی خوبی بود می‌گفت برادراش هم توی بند 6 کارگری است یکی هم نام اش نسرین بود. هر دوی این رفقا بچه‌های خوبی بودند. این دو تا از وقتی که شنیده بودند من از بچه‌های چپ هستم و مخصوصاً در ارتباط با چریکهای فدائی خلق بوده ام، به هر صورت که می‌شد برای چند دقیقه ای در جایی مثلاً در توالت من را ديده و بامن صحبت می‌کردند.

 

سوال: آیا در این دوره نماز خواندن اجباری بود؟

پاسخ: بلی، در بندی که من بودم همه نماز می‌خواندند. اذان را خود تواب‌هایشان می‌دادند و همه باید می‌ایستادند. البته زنها بخاطر همان مسائل زنانه گاهی می‌گفتند ما نمی‌توانیم نماز بخوانیم. در واقع از اين امر بقولی سوء استفاده می‌کردیم. بچه‌ها همیشه سعی می‌کردند از این مسئله استفاده کنند که نماز نخوانند. ولی همه نماز می‌خواندند. بند 7 می‌خواندند. بند 3 هم می‌خواندند ولی بند 8 من نبودم و نمی‌دانم. ارتباط گرفتن با زندانیان بند 8 خیلی سخت بود. وقتی که توی بند 7 بودیم مواقع هواخوری پنجره بند 8 توی هواخوری باز می‌شد که اینها توی اون ساعت حق نداشتند نزدیک اون پنجره‌ها بشوند یا ما اجازه نداشتیم آنجا را نگاه کنیم. یعنی به مامی‌گفتند که سرتان پائین باشد و البته خودشان آنجا را کنترل می‌کردند. یعنی چندتا از این تواب‌ها، توی هواخوری و چندتا توی پنجره می‌ایستادند.

 

سوال: در قزل حصار که بودی آيا با رفقائی که با تجربه تر بودند برخورد داشتی؟ آیا این امکان بود که مثلاً گاهگاهی با آنها حرف بزنی و سؤالات خود را طرح کنی؟

پاسخ: بله. البته از بچه‌های ما نبودند ولی خوب چپ بودند ولی بچه‌های خیلی فهمیده ای بودند. از نظر سنی نسبت به ماها خیلی بزرگتر بودند. تجربیات مبارزاتیشان زیادتر بود. ولی بخاطر همان کنترلها آنها هم نمی‌توانستند فوری به کسی اطمینان کنند و هر چی دلشان می‌خواهد بگویند، ولی بهر حال وقتی مطمئن می‌شدند یکسری اطلاعات محیط را به تو می‌دادند که چطوری از خودت محافظت کنی در اون محیط.

 

سوال: کی شما را دوباره از قزل حصار بردند بندرعباس؟

پاسخ: فکر کنم حدوداً 20 یا 25 روزی که به پايان حکم دو ساله ام مانده بود مرا فر ستادند بندرعباس.

 

سوال: وقتيکه برگشتی بندر در این فاصله زندان بندر چه فرقی کرده بود؟

پاسخ:خیلی فرق کرده بود. حس می‌کردم آمده ام زندان قزل حصار ولی از نوع کوچکش. یعنی اون زندان دیگر اون زندان اول نبود. وقتی شمس آمد فضای زندان تغییراتی کرده بود ولی وقتی برگشتیم دیدم اصلاً 180 درجه فرق کرده است و اون زندان آن موقع دیگر وجود ندارد یعنی اینقدر روی این بچه‌ها کار شده بود. البته باید این را بگویم که هنوز می‌توانستی این را تشخیص بدهی که کی خالص شده و کی نه.

 

سوال: توابین زیاد شده بودند؟

پاسخ: تعداد توابین زیاد شده بود کارهای فرهنگی بقول خودشان زیادتر شده بود.

 

سوال: زندانی سرِ موضع توی زندان مانده بود؟

پاسخ: نه. من ندیدم اونهایی که بودند یا اعدام شدند یا موضع بیطرفی را گرفتند و گفتند ما اشتباه کرده ایم و کاری به کسی نداریم و کاری هم نمی‌کنیم.

 

سوال: توکه برگشتی در زندان بندرعباس مرخصی بود یا نبود؟

پاسخ: آن زمان که من از قزل حصار منتقل شدم به بندر دیگه حکم ام تقريبا تمام شده بود. اونجا برنامه مرخصی بود، یعنی بچه‌ها دیگر می‌توانستند مرخصی بروند فقط شرط اش این بود که یک سندی بگذارند. مثلاً خانه و بعد مرخصی میدادند. مرخصی یک روزه.

 

سوال: به خود شما دادند؟

پاسخ: بله. از قزل حصار که برگشتم پدرم يک روز برايم مرخصی گرفته بود. بعد هم برگشتم زندان. یک روز خانه بودم.

 

سوال: آن زمان وقتيکه آزاد می‌کردند چی میخواستند؟ آیا تعهد می‌گرفتند که ديگر فعاليت نکنيد ؟آ یا تضمین خانه می‌گرفتند؟

پاسخ: نه اینجوری نبود. موقعی که من آمده بودم بندر تازه جریان مرخصی‌ها راه افتاده بود و به بچه‌ها مرخصی می‌دادند. اون موقع که برای مرخصی می‌رفتی سند می‌خواستند. آدم معتبر می‌خواستند که چند روزی مرخصی بدهند تا زندانی چند روز برود بیرون. ولی موقع آزادی مثلاً خود من که آزاد شده بودم بابای من تعهد را داده بود که اگر آزاده بیاید بیرون می‌رود دنبال زندگیش.او به آنها گفته بود که آزاده اصلاً همه چیز اش آماده است. و کاری به هیچ کس ندارد و من این قول را بشما میدهم اصلاً کارت عروسی اش هم حاضر است و او می‌رود دنبال زندگیش.آن طور که پدرم می‌گفت این قول را ازش گرفته بودند.

 

سوال: زمان آزادی شما شرط مصاحبه کردن نبود ؟

پاسخ: نه. یا در هر حال برای من چنین شرطی نگذاشتند. اما در سال 61 قبل از اینکه ما را به قزل حصار تبعید کنند، همانطور که گفتم شمس یک مصاحبه 5 دقیقه ای گرفت.

 

سوال: این موضوع را کمی‌توضیح دهید.

پاسخ: وقتی شمس آمد شروع کرد با همه تک به تک سوال و جواب کردن که همان مصاحبه 5 دقیقه ای بود.

 

سوال: آیا فیلم برداری کردند؟

پاسخ: همه را تک به تک می‌برد و نوبتی با هر کس می‌نشست به صحبت. از 5 دقیقه هم نباید بیشتر می‌شد. خودش با دوربینش ار کسی که صحبت می‌کرد فیلم می‌گرفت.

 

سوال: چی می‌گفت و چی می‌خواست ؟

پاسخ: می‌گفت اسمت را بگو. هوادار کی هستی. بگو چکار کردی. بگو که اشتباه کردی و همه هم همین را گفتند. پس از شکنجه‌های وحشتناک که به همه داده بودند و اعمال کثیفشان و در فضای رعب و وحشتی که ایجاد کرده بودند، و هیچگونه رابطه مبارزاتی هم با بیرون نبود، بچه‌هائی که با من در زندان بندرعباس بودند، همه این مصاحبه را انجام دادند. البته بند پسرها را نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم شمس وقتی کاری میکرد برای همه میکرد.

 

سوال: شمس می‌خواسته سرِ موضع نبودن را نمايش دهد؟

پاسخ: آره. بعد خودش می‌گفت من اینها را توی قلب خودم می‌گذارم. من می‌فهمم که کی چه می‌گوید. او از خودش تعريف می‌کرد که من تنها آخوند نیستم من روانشناس خوبی هستم.

 

سوال: وقتی شمس می‌آید بندرعباس از همه یک مصاحبه می‌گیرد که امر دیگری است، و ربطی به مسئله آزادی ندارد. آیا موقع آزادی هيچ تعهدی نگرفتند؟

پاسخ: از من شخصاً چیزی نخواستند ولی همانطور که گفتم پدرم تعهد داده بود.

 

سوال: از رفقای زنی که در رابطه با این تشکیلات در بندرعباس اعدام شدند چه کسانی را می‌شناسی؟

پاسخ: مهشید معتضد کيوان بود که دستگیر شد بعد هم اعدام شد. فاطمه رخ بين بود که توی تهران دستگیر شد و بعد اعدام شد. طاهره قاسمی‌بود و رفیق طيبه که از بچه‌های بندرعباس نبود ولی مسئول بخش زنان چریکها در بندر بود که اعدام شد.

تعدا د پسرها که اعدام شدند خیلی بیشتر بود.البته به کمک افرادی که از زندانها بیرون آمدند لیستی از شهدای استان هرمزگان تهیه شده است.

 

سوال: توی بندر با رفقای زندانی پسر هیچ تماسی داشتيد ؟

پاسخ: تا جایی که می‌توانستیم سعی می‌کردیم به یک شکلی تماس بگیریم که عملا نمی‌شد. ولی ً اگر روابطی بود مطمئن هستم که جوّ زندان بهتر می‌شد. نه اینکه مثلاً از اونها خط بگیریم اما ًبی اثر نبود. قطع شدن روابط با دنیای بیرون واينکه هیچ رابطه جدیدی نبود و همه مربوط به گذشته بود کارسازنبود.

 

سوال: بچه‌هایی که در بندر محکوميت بالا گرفته باشند از بین زندانيان زن چه کسانی بودند ؟ مثلاً محکومیت‌های 15 سال يا ابد؟

پاسخ: دو تا داشتیم که از بچه‌های مجاهدین بودند البته از بچه‌های خود ما یکی 10 سال گرفت و دیگری 15 سال. که اتفاقا همان کسانی بودند که تعدادی را لو داده بودند.البته بعدها تعداد کسانی که حکم‌های بالا گرفتند بیشتر شد.

کسی که 15 سال گرفته بود در جريان يک درگیری دستگیر شده بود که فکر می‌کنم دو تا از رفقا نیز در اين درگيری شهید می‌شوند. آنهایی را که زنده دستگيرمی‌شوند را می‌آورند بندر. چون پرونده متعلق به بندر بوده است. يک روز صبح بود که يکی از بچه‌ها را صدا زدند.همان شخصی که عده ای را لو داده بود و ابتدا به حبس ابد و بعد هم به 15 سال محکوم شد. خیلی عجیب بود چون وقت ملاقاتی نبود برخی گفتند که او را کجا می‌برند بعد که صحبت کردیم برخی گفتند که احتمالاً یکعده را دستگیر کرده اند می‌برند برای شناسائی. تعدادی از بچه‌ها می‌گفتند امکان ندارد اما وقتی که آمد خیلی حالت تشنج داشت همه اش اسم رفیق طیبه را می‌برد و مطمئن شدیم که طيبه دستگیر شده و او را برای شناسایی برده بودند. او 15 سال گرفته بود. دو تا از بچه‌های مجاهدین هم بودند که در 30 خرداد دستگیر شده بودند. اونها حبس ابد بودند که بعد به 15 سال تبدیل شد. بچه‌های بسیار خوبی بودند و هر دو را بسیار اذیت و آزار داده بودند.

 

سوال: آيا محکوميت بيشتر زندانيان زن بالا بود ؟

پاسخ: محکومیت زنها مختلف بود از 6 ماه داشتیم تا 2 سال، 4 سال، 5 سال، 7 سال و10، 15 و.......

 

سوال: از رفقای زنی که در بندر اعدام شدند مثل طیبه، فاطمه، طاهره و مهشید آیا از اینها چیزی یادت هست؟

پاسخ: مهشید را برای حدود یک هفته از زندان کمیته پیش ما به زندان مرکزی آوردند. موقعی که دستگیرش کردند یک مدتی کمیته بود چون اون موقع کمیته هنوز پا بر جا بود.

 

سوال: در بندرعباس؟

پاسخ: بله، مهشید یک هفته با ما بود و سه روز از این یک هفته پسرش توماج را آوردند پیش اش. بچه فقط چند ماهش بود، بعد از این مهشید را بردند. آخرین باری که مهشید را دیدم یک روز قبل از اعدامش بود که آمد با پدر و برادرش که در زندان بودند ملاقات بکند. برادرش از بچه‌های مجاهد بود. بعد از ملاقات با آنها از در بند ما که رد شد یک لحظه اومد و گفت من دارم میروم و شما دیگر من را نمی‌بینید. خداحافظی کرد و رفت. ولی رفیق طاهره توی درگیری در خانه تیمی‌کشته شد و رفیق فاطمه را هم که دستگیر می‌شود با تمام بچه‌هایی که توی اون خانه تیمی‌بودند بعد از تحمل شکنجه‌های خیلی سخت و وحشتناک (آنطور که بچه‌ها می‌گفتند) اعدام کردند. از اون سری فقط یک نفر اعدام نشد که تواب خالص شده بود. او از پسرها بود که هنوز هم زنده است.

 

سوال: آيا طیبه را توی زندان دیدی؟

پاسخ: نه، طیبه را ندیدم ولی کسی را که برده بودند او را شناسایی کنه هی با اون حالت تلخ می‌گفت طیبه طیبه. مشخص بود که طیبه دستگیر شده است که البته توی تهران گرفتنش، توی خانه تیمی. درگیری که می‌شود او را دستگیر می‌کنند.

 

سوال: توی زندان بندر و قزل حصار آیا این حالت بود که صورت کسی را ببندند و بیاید شما را به او نشان دهند؟ یک اصطلاحی بود توی زندانها به آنها می‌گفتند کوکلوس کلانها، زندانی که تواب شده صورت اش را می‌پوشاندند بعد می‌آمد زندانیها را می‌دید و افراد را شناسائی می‌کرد.

پاسخ: نه، تهران من این را ندیده بودم. در بندرهم اصلاً احتیاجی نبود چون تعداد ما کم بود همه بیشتر بچه‌های یک محله بوديم و در یک محیط بودیم و آنهایی که لو داده بودند خوب دیگر گفته بودند که فلانی کيست یا مثلاً پدرش کی است مادرش کی است خودش کیه، چند سالش هست چکار کرده است چکار می‌کرده، مثلاً کسی که مرا لو داده بود بیشتر از گذشته من گفته بود تا کارهایی که من توی جنبش دانش آموزی انجام می‌دادم چون او اصلاً اطلاعی نداشت از فعاليت‌های بعدی من. چون من اصلاً با او کار نمی‌کردم چیزهایی گفته بود بیشتر مربوط به سال‌های 58 بود که من در آن سال‌ها این کارها را کرده بودم و در يک سری ازمراسمها شرکت کرده بودم. او هم گفته بود من اینجور جاها میرفتم و با اینجور آدمها رابطه داشته ام.او گفته بود که من آدمهای سیاسی را زیاد می‌شناسم چون به خانه ما رفت و آمد داشته اند.

سوال: این مسئله که زندانيان سياسی را جلوی مردم دار بزنند در بندرعباس بود؟

پاسخ: بله.

 

سوال: از رفقای ماچه کسی را دار زدند، کسی را می‌شناسی؟

پاسخ: تا آنجا که من می‌دانم از بچه‌های سیاسی یک نفر را دار زدند که جنازه اش سه روز توی شهر آویزان بود. از بچه‌های چپ بود و اسمش هم توی این لیستی که چاپ شده هست. بچه‌های سیاسی را بيشتر تيرباران می‌کردند. اما ً دو تا از بچه‌های پیکار را توی شیراز حلق آویز کردند.

 

سوال: در زندان بندرعباس وابستگی‌های گروهی و اختلافات سياسی در روابط زندانيان چه حد تأثیر گذار بود؟

پاسخ: نه زياد، چون محیط کوچک بود و ما همدیگر را می‌شناختیم یعنی غیر از روابط سیاسی، روابط معمولی هم با هم داشتيم. همه همدیگر را می‌شناختند با اینکه مثلاً مجاهدین یکسری مراسم مذهبی داشتند و نماز جمعی خودشان را داشتند ما احترام می‌گذاشتیم کاری نداشتیم، خوب، نماز خودشان بود. صحبتهای مذهبی خودشان را داشتند. در کارهای زندان جمعی تصمیم می‌گرفتیم یعنی بدون اینکه فکر کنیم که اون مذهبی است و یا چپ، می‌نشستیم یک حرکت درست انجام دهیم. تا زمانی که این شمس نیامده بود سعی کردیم که این روابط را خوب نگه بداریم البته با آمدن پیکاریها،چون بچه‌های پیکاری که اکثرا از رده پائين بودندو زود تواب شدند، وضع کمی‌فرق کرد. من تعجب می‌کردم خیلی وقت نبود که اونها دستگیر شده بودند که تواب شدند البته شمس هم همان زمان آمد و اين امر در تواب شدن آنها بی تاثير نبود البته تعدادی ازآنها به اتاق بیطرفها رفتند و بچه‌های با لایشان که سر موضع بودند اعدام شدند.

 

سوال: از نظر تغذيه وضع غذاچطور بود آيا کافی بود؟

پاسخ: نه. توی بندر غذا کافی بود به خاطر اينکه ما نان خیلی زیاد می‌گرفتیم ولی کیفیت غذا خیلی بد بود، افتضاح، یعنی ما بیشتر سعی می‌کردیم از موادی که خانواده‌ها می‌آوردند استفاده کنیم. از کنسروها یا غیره ولی در تهران کیفیت غذا خوب بود تمیز بود، مرتب بود ولی خیلی کم بود خیلی کم. صبحانه مثلاً یک تکه به اندازه کف دست نان بود یک کمی‌پنیر داشتیم یک کمی‌مربا و کمی‌کره. سیر نمی‌شدیم نهار هم همینطور ولی کیفیت غذا نسبت به زندان بندرعباس خیلی بهتر بود که البته من شنیدم که خود زندانیان توی آشپزخانه کار می‌کنند و آشپزها هم از اون ساواکیهای سابق هستند که توی بند 2 بودند. البته در بندرعباس وقتی شمس آمد یکسری از کارها را از زندانیان عادی گرفت و داد به سیاسی‌ها. بچه‌هایی هم بودند که در آشپزخانه کار می‌کردند.

 

سوال: خانواده‌ها که می‌آمدند چقدر حق داشتند پول بدهند به شماها و آیا پول را به دست خودتان می‌دادند یا میرفت توی دفتر زندان؟

پاسخ: نه همه چیز می‌رفت توی دفتر زندان و از اونجا چِک می‌شد. بعد پول را می‌دادند که از فروشگاه خرید کنيم. یعنی وقتی که وسایل مان را به ما تحویل می‌دادند پول را هم می‌دادند. ما در بندرعباس خرید فروشگاه را هم جمعی می‌کردیم و بطور جمعی استفاده می‌کردیم.

 

سوال: توی قزل حصار چطور؟

پاسخ: بخاطر مسافت زیاد برای خانواده‌ها، اونجا ملاقات نداشتيم و پول هم به اون شکل نبود.

 

سوال: در اين فاصله با زندانيانی که تعادل روحی خود را از دست داده باشند هیچ مواجه شدی؟

پاسخ: اعصابها خراب بود. بچه‌هایی بودند که وقتی عصبی می‌شدند یک کارهایی می‌کردند که عجيب بود مثلاً جیغ می‌زدند یا طرف مقابلشان را کتک می‌زدند بودن اینها. یکی می‌توانست کنترل کند یکی نمی‌توانست.

 

سوال: آیا کسی را داشتید که اصلا قادر به کنترل خود نباشد ؟

پاسخ: نه. اگر بود من نديدم. اگر کسی از نظر عصبی تعادلی نداشت خوب می‌گفتيم فشار زیاد است و تحمل نیست و این عکس العملی است در مقابل اون فشارهائی که بهش وارد می‌شود.

 

سوال: با سپاس و تشکر از وقتيکه برای اين گفتگو گذاشتيد.

پا سخ: من بايد از فرصتی که داديد تشکر کنم.   اميدوارم که اين يادآوری‌ها به نسل جوان و انقلابی در مبارزاتشان بر عليه جمهوری اسلامی‌کمک کند.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com