محمد خرم دین

 

جنبش انقلابی مردم يا جنبش بورژوائی اصلاح ؟

 

جنبش یکسال گذشته ی مردم ایران فراز و نشیب خونباری را در نوردیده است. کمترین دستاورد این جنبش اين واقعيت بود که به توده های میلیونی مردم  و به ويژه جوانان آموخت که سرمایه داری ایران رویین تن و آسیب ناپذیر نیست که نتوان گزندی بر آن وارد آورد و نه مردم ناتوانند از دریافتن ، خواستن ، رزمیدن و در راه برآوردن خوشبختی همگان جان سپردن. جنبشی  که دیوار پولادین سپاه ، بسیج و پلیس مخوف و مرگبار جمهوری وابسته به امپریالیسم ملاهای عهد عتیق را به لرزه درآورد، دیواری که گمان می رفت گذشتن از آن شدنی نیست.

 

ادامه ی جنبش مردم عليرغم اين که موسوی ها فرمان سکوت می دادند و به بازگشت فرامی خواندند نشان داد که خواست مردم فراتر از همه ی خواست های اصلاح طلبان حکومتی می رود و به درستی در تقابل با همه ی جناح های سرمایه داری حاکم در ایران جای دارد. این جنبش نه تنها یک جنبش سیاسی صرف ، آن هم رو به بالا و برای تغییر در قشر سران سرمایه داری در قدرت نبود بلکه جنبشی بود خود به خودی که خواست دگرگونی در همه ی زمینه های اجتماعی به ویژه اقتصادی و همچنین سیاسی ، فرهنگی و ملی آن را شکل داده بود.

 

برخورد مردم به جناح حاکم و دیگر جناح ها نه برخوردی ذهنی که به درستی برخوردی بود عمل گرایانه به معنای بهره گیری از همه ی دست آویزها در شرایطی مناسب برای وارد نمودن هرگونه یورش ، آن هم در ساختاری چنان بسته که عملاً امکان هر گونه اعتراض را از بین برده و هر گونه کارکرد انقلابی را در هم می کوبید. این یورش های مردمی همان پراگماتیسم اجتماعی ست که در فرهنگ مارکسیسم با نام پراکتیس یا کارکرد هدفمند انقلابی برای دگرگون نمودن ساختارهای کهن اجتماعی مشخص شده است.  در این میان اما هستند کسانی که همگام و همزبان با رژیم ولایت فقیه ابله اسلامی ایران ، این جنبش را دست ساخته ی رسانه های غربی ، و نقشه ی جناحی از رژیم با همراهی اپوزیسیون پوپولیست چپ و راست درون و بیرون ایران شناسانده و هر دو را به یک گونه می کوبند. چونان نمونه حزب کمونیست کارگری حکمتیست که در بیانیه ای رسمی به مناسبت سالروز جنبش مردم با نام " آغاز پایان یک دوره در سالگرد عروج جنبش سبز" به تاریخ 19 خرداد 1389 چنین می نویسد:" آن چه که یک سال گذشته، 22 خرداد و پس از انتخابات رئیس جمهوری در ایران رخ داد، عروج جنبش اصلاح رژیم، جنبش سبز، جنبشی که داعیه رهبری و مهندسی دست بدست شدن قدرت از جناحی در هیئت حاکمه ایران به جناح دیگر، و تحمیل تغییراتی از بالا به نظام را داشت، به مقطع مهمی در روند تکوین خود رسیده است. یک سال پیش جنبش بورژوائی اصلاح و نجات رژیم با هلهله و خوش رقصی بخش اعظم اپوزیسیون خارج از حکومت، چپ پوپولیست و راست پروغرب، و با حمایت بی دریغ دست راستی ترین رسانه ها و دول غربی، توانست سیطره کامل خود را بر فضای اعتراضی جامعه اعمال کند. این روند به آغاز پایان خود رسیده است.". این بیانیه همچنین این جنبش را نه جنبشی خودانگیخته و از درون خواست های انقلابی مردم، نه برآمدی از دگرگونی در آگاهی و روحيه توده های مردم، نه ادامه ی روند مبارزات سه دهه ی گذشته ی خلق های ایران، نه نتیجه ی تنگدستی و مسکنت میلیون ها مردمی که زیر خط فقر زندگی می کنند میشناسد بلکه آن را اینگونه ارزیابی می کند: "یک سال قبل خیزشی در ابعاد میلیونی، تحت هژمونی بخشی از بورژوازی ایران که به اقتدار سیاسی و اقتصادی جناح حاکم معترض و خواهان سهم بیشتری از قدرت و ثروت جامعه بود، بطور زودرس به مردم ایران، طبقه کارگر، زنان و جوانان تحمیل شد و مردم را به یک جنگ مرگ و زندگی زودرس با جناحی از حاکمیت کشاند."

 

بدین گونه این بیانیه رویدادهای یک سال گذشته را حرکتی میداند که خود نام جنبش سبز اصلاح طلبی رژیم بر آن می نهد یعنی چیزی که بخش بزرگی از اپوزیسیون چپ و کمونیست و همچنين آزاديخواهان خارج از کشور آن را چنین تعریف نکرده و چنين ماهيتی برای آن قائل نبوده و چنین  نام گذاری را جعل واقعيت می دانند. این اما ارزیابی زیرکانه ولی ناشیانه ایست تا سپس بتوانند جنبش توده ای و خود انگيخته مردمی را که بطور طبيعی همه جريانات سياسی جامعه می کوشيدند در آن دخالت کرده و در آن تاثير بگذارند را قلب ماهیت داده و با تکيه بر برخی سمبل ها ی اصلاح طلبان مثل رنگ سبز و یا شعارهای ارتجاعی شناخته شده ،کوبیده و همه را چنین بی مسئولیت و چنین ساده با چند حکم که ویژه ی تمام جریانات وابسته به این گونه خط اندیشه گی ست بمثابه توطئه ی پیروزمند بورژوازی از در برانند تا به اثبات آیات منزل جریانی که خود را پیرو بزرگ ترین مارکسیست قرن ما که گویا با مارکس و انگلس در پهنه ی اندیشه و عمل پهلو میزند بپردازند.

 

در ادامه اما از آنجا که هم ماهیت این جنبش را اصلاح گرايانه و هم رهبری آن را "رهبری و مهندسی دست بدست شدن قدرت از جناحی از هیئت حاکمه ایران به جناح دیگر" معرفی نموده و نیز از این رو که این رهبری به گفته ی خود آنان هدفی جز اصلاح رژیم بورژوایی نداشته، نتيحه می گيرند که پس مردمی که این جنبش را بوسیله ی تحمیلات این رهبری ایجاد نمودند آگاهانه هدف و وظیفه ای مگر به حاکمیت رساندن بخشی از بورژوازی به جای بخشی دیگر برای خود نمی شناختند.  در بخش دیگری از بیانیه که پیشتر ذکر شد از خیزش مردم آن هم در "ابعاد میلیونی" خبر می دهند و آن را زیر هژمونی بخشی از بورژوازی معرفی می کند و این در حالیست که بکار بردن واژه های "رهبری" بمثابه هدايت با نقشه ی حساب شده خيزشی با "ابعاد ميليونی" برای حد تشکل و سازمان يافتگی که در سطح جامعه به عينه ديده می شود و قدرت تشکیلاتی اصلاح طلبان حکومتی به هيچ وجه با واقعيت انطباق ندارد.

 

این بیانیه سپس در ادامه می گوید: "این تحرک حلقه ای در حرکت جنبش طبقه ی کارگر ایران یا تداوم جنبش جوانان و زنان برای خلاصی فرهنگی و سرنگونی جمهوری اسلامی و ناشی از تکوین این جنبش های سیاسی، نبود. اما بر متن سرکوب چپ و رادیکالیسم در جامعه و نفرت عمومی مردم از جمهوری اسلامی، مستقل از بافت و نیت معترضین و شرکت کنندگان در این حرکت، تاکتیک اپوزیسیون سبز، توانست به افق عمومی تبدیل شود."

 

این بخش از بیانیه دارای تناقضات شگفتی ست. در اینجا نخست ادعا می شود که هم "حرکت جنبش طبقه کارگر ایران" وجود دارد (بگذریم از این که واژه های "حرکت" و "جنبش" دو واژه ی مترادف و هم معنا میباشند اما بر گرفته از دو زبان جداگانه)، هم جنبش جوانان و زنان وجود دارند، جنبش هایی با آماج "سرنگونی جمهوری اسلامی" و ماهیت سیاسی و "خلاصی فرهنگی"! (ما به این واژه باز خواهیم گشت)، اما خيزش مردمی که خود از درون این توده های میلیونی و معترض برخاسته اند هیچ ربطی به همین مردمی که جنبش های یاد شده در بالا را ایجاد نموده اند ندارد!؟  این را می گویند نهایت بسیار گفتن ولی مهملات بافتن. پرسیدنی ست که این مردمی که چنین آگاهانه به مبارزه برای حقوق صنفی و دیگر حقوق اجتماعی خود و سرنگونی جمهوری اسلامی برمی خیزند چگونه است که پس از سه دهه مبارزه تن به خواست های آن طبقه ای میدهندکه خود برای سرنگونیش چنین دلاورانه جنگیده و جان باخته اند؟ و یا چگونه است که این جنبش هم از نفرت عمومی مردم از جمهوری اسلامی ناشی شده و هم گویا این "معترضین و شرکت کنندگان در این حرکت "دارای" بافت و نیت" مرموزی بوده اند که نه همان بافت میلیونی ونفرت عمومی مردم از جمهوری اسلامی بوده است؟

 

واژه های نه چندان آشنای "خلاصی فرهنگی" که باز هم ترکیب بیگانه ایست و در برابر "رهایی فرهنگی" ساخته شده  از آن رو برگزیده شده تا عليرغم ترمینولوژی آشنای مارکسیستی ادعای نوآوری کرده و چیزی را بگوید که گویا ساخته ی حکمتیست هاست و هیچگونه پیشینه ی تاریخی هم ندارد. آیا همه ی جنبش های طبقه ی کارگر ایران و جنبش زنان و جوانان برای دگرگونی در روبنای فرهنگی و ساختارهای عقب مانده ی ذهنی ست که به مردم تحمیل میشود؟ تا آن جا که میدانیم رهایی فرهنگی از نگاه مارکسیست ها پس از انقلاب اجتماعی امکان پذیر است نه در دوران حاکمیت بورژوازی در قدرت و زیر رهبری بخشی از بورژوازی که گویا در جریان مبارزه ی طبقات حاضر در صحنه دارای هژمونی هم بوده و خواست و برنامه و هدف مندی های خود را به همگان تحمیل می کند. این نیز ترفندی ست برای متوهم نشان دادن مردم و بیان غیر مستقیم این اندیشه که مردم برای برخی اصلاحات که قرار است رهایی فرهنگی آن ها از بندهای ایدئولوژیک رژیم حاکم را در بر داشته باشد آن هم علی رغم "بافت و نیت" شان به جنبش برخاستند. تو گوئی در جامعه ی طبقاتی و ملازده ی ایران همه چیز بر وفق مراد است و تنها یک چیز کم است و آن هم رهایی فرهنگی ست که این نیز به تنهایی با فراتر رفتن از "تاکتیک اپوزیسیون سبز" و پیروی از حکمتیست ها بدست می آید.   و هنوز متناقض تر در این ارزیابی های فرامارکسیستی حکمتیست ها نکته ی زیرین است که در ادامه ی بیانیه چنین می آید: "به مناسبت 22 خرداد و در سالگرد خیزش سبز، تلاش های متمرکزی از داخل و خارج، توسط رهبران سبز، دول و رسانه های غربی در جریان است به این امید که صف مردم متوهم به این خیزش همگانی که تحت پرچم بخشی از بورژوازی ایران به میدان آمد، را همچنان "متحد و همدل و همراه" نگاه دارند و تکوین و تجزیه طبقاتی در این صف را بیش از پیش به تعویق اندازند."  پس این "خیزش در ابعاد میلیونی" که نتیجه ی سه دهه غارت انسان ها نیز نمی باشد هم زیر رهبری و هژمونی طبقاتی و سیاسی بورژوازیست وهم به دست بورژوازی و با طرح و نقشه های دول غربی زير پرچم سبز ایجاد و تقویت شده است. و آن ها در تلاش اند  تا از "تکوین و تجزیه طبقاتی" آن جلوگیری کنند. ایدئولوگ های جمهوری اسلامی کاملاً بااین گونه ارزیابی ها همسویند و هیچگونه توجیهی بیش از این ترهات ذهنی برای سرکوب مردم در دکان هیچ عطاری نمی یابند.

 

و اما واژه های تکوین و تجزیه با واقعیت موجود ایران جور در نمی آیند زیرا تا تکوینی صورت نگرفته باشد ما نمی توانیم از تجزیه طبقات سخنی به میان آوریم. این بیانیه با اینحال چند بار از بورژوازی ایران و طبقه کارگر ایران میگوید هر چند که حتی یکبار هم از بورژوازی ایران به مثابه طبقه نام نمی بردو فقط از "هیئت حاکمه ایران" و "جناح حاکم" میگوید. این پرسیدنی ست که آیا تکوین طبقاتی در جامعه سرمایه داری ایران صورت گرفته و یا این جامعه آش شله قلمکاری ست که گروه ها، صنف ها، رسته و دسته های مردمی بی جایگاه مشخصی در تولید اقتصادی در آن می جوشند و جایگاه عوض می کنند. خوب بود برای آگاهی دیگران هم که شده بعد از روشن نمودن مسئله تکوين تعریفی هم از تجزیه طبقات داده می شد و به صرف وام گرفتن این واژه از جامعه شناسی دیفرانسیل گروهبندی های اجتماعی که چیزی معمول در آکادمی های جوامع غربی ست و ربطی به دانش ماتریالیسم تاریخی ندارد، آنرا در تعیین رابطه ی طبقات اجتماعی در سیستم واحد اقتصادی وارد نمی نمود و بدین گونه وجود طبقات را در جامعه ی سرمایه داری ایران زیر سؤال نمی برد. تجزیه گروه بندی های اجتماعی درجامعه شناسی دیفرانسیل در جایی ست که این گروه بندی ها در عین حال می توانند در هم ادغام شده و لزوماً در برابر یکدیگر پایداری نمی کنند در حالیکه در مارکسیسم طبقات ادغام پذیر نبوده و چونان اجزاء يک جامعه در برابر یکدیگر پایداری کرده و ساخت پذیری شدید آن ها با جایگاه شان در ساختار تولید اقتصادی و رابطه شان با وسایل تولید مشخص میشود.

 

2 تیر 1389