محمد خرم دین

 

گزارشی از برگزاری مراسم یادبود شاعر، کارگردان تاتر و مبارز انقلابی

رفیق شهید سعید سلطانپور !

 

این مراسم در محلی بنام خانه ی مردم در شهر گوتنبرگ سوئد برپا شد.  در این مراسم که از سوی هواداران چریکهای فدائی خلق ایران ترتیب داده شده بود ، رفیق فریبرز سنجری از سوی سازمان به عنوان سخنران شرکت داشت.  پس از اعلام ترتیب برنامه به وسیله ی رفیق مسئول، با یک دقیقه کف زدن حاضران در جلسه، یاد همه ی جان باختگان مبارز خلق های ایران و به ویژه رفیق شهید سعید سلطانپور گرامی داشته شد. برنامه با خوانش یکی از سروده های سعید سلطانپور به نام "زندان فلات" و سرود و آواز خوانی رویا و نوازندگی فرید آغاز شده و سپس رفیق سخنران گفتار خود را در باره سعید سلطانپور شروع نمود. او از جمله در باره ی شخصیت مبارزاتی و جایگاه سعيد در هنر انقلابی میهنمان ، انديشه و سمت گیری سیاسی و سازمانیش گفتگو کرد. در ضمن به تقابل سعيد با به اصطلاح هنرمندانی پرداخت که در آن زمانه ی مبارزه و زندان و دار و درفش ، هنر برای هنر را تبلیغ و ترویج نموده و خمودگی و غنودن در برج عاج هورقلیای احساس های بی بیخ و بی بنیان را پیشه ی خویش ساخته و یا حد اکثر همچون اخوان ثالث با ترسیم زیبا و هنرمندانه ی آن اوضاع تخدیر و تخمیر اراده ها در سروده ای همچون "زمستان" خود هیچ راه برون رفتی را پیش چشم ندانسته و به گذر روزگار آن چنان که بود تن می سپردند. پس از آن بیست دقیقه استراحت داده شد و در ادامه نیز رفیق فریبرز سنجری به پاسخ گوئی به پرسش های حاضران در جلسه و نیز پرسش های شنوندگانی که این برنامه را همزمان به گونه ای مستقیم از راه پالتاک دنبال می کردند پرداخت. پس از پایان این بخش رفقای هنرمند با هنرمندی دوباره ی خویش پایان دهندگان برنامه های این جلسه بودند.                     

 

پرسش های گوناگون این جلسه توجه بیشتری را به خود جلب نمود. مثلاَ پرسیده شد در باره ی شعر سعید سلطانپور که آیا آن چه او سروده به راستی شعر بوده یا شعار هایی که چهره ی شعری بدان ها داده شده است! رفیق سخنران در پاسخ پس از بیان تاثیر شعرهای سلطانپور بر محیط فرهنگی آن زمان و از کرختی در آوردن بسیاری ، از او به مثابه هنرمندی یاد نمود که اگر چه در ظرافت های زبانی و یا واژه گانی به پای شاملو نمی رسید ولی او نه تنها شعر را به شعار توخالی سیاسی تبدیل ننمود بلکه از آن سلاحی ساخت جاندار ، برنده ، برانگیزاننده و بسیار مهم در مبارزه بر علیه رژیم ستمشاهی پهلوی و سپس نیز بر علیه خونخواری ضحاکهای تازه به سلطنت رسیده ملاهاي زر و زور و تزویر جمهوري جلاد هاي اسلامی. پرسش دیگری در باره ی رابطه ی دگرگونی های اجتماعی ، خیزش های نوین میلیونی مردم و تاثیر و رابطه ی آنها با دگرگونی های درون سازمان های چپ کمونیست خارج از کشور بود. سخنران ضمن بیان این که گذشته از کردستان ایران ،  چپ کمونیست ، منجمله خود چریکهای فدایی خلق فقط در خارج از کشور حضور تشکيلاتی دارند و این امر را نه پنهان نموده و نه هیچ توهمی در این باره را به وجود می آورند ، چرائی آن را به دلایل آشکار همان کمونیست کشی های رژیمی دانست که عرصه را  بر جنبش انقلابی تنگ میکند. او همچنین افزود که جهت گیری ها و مرز بندی های سیاسی و سازمانی نیروهای چپ در خارج از کشور زیر تاثیر مستقیم آن دگرگونی های اجتماعی قرار داشته و بازتاب نه اختلاف های صرفا ذهنی که بازتاب امور واقعی رو در روی جریان های سیاسی می باشند. یک پرسش نیز در باره ی رفیق شهید جزنی و ادعای فرد خود فروخته ی فریبکاری به نام فرخ نگهدار از مسئولان فدائیان اکثریت مطرح شد که ادعا نموده اگر رفیق جزنی هم زنده بود همان می کرد که او خود کرده و می کند. رفیق سنجری همراه با ابراز تخالف دید و نگر ورزی های خود در عرصه ی تئوری با رفیق جزنی و پایبندیش به اندیشه های رفیق مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان چه از نگر گاه اندیشه و چه در پهنه ی مبارزه ی عملی ، با این حال یادآور شد که رفیق جزنی یک مبارز انقلابی بود که مقاومتش در مقابل رژيم شاه با تسليم طلبی نگهدار قابل مقايسه نيست. نگهدار با اين ادعا می خواهد اين تصوير را از وی ارائه کند که اگر بيژن زنده بود همچون فرخ نگهدار خیانتکار شعار سپاه پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنید سر می داد و یا به اعضاء و هواداران سازمانش می گفت که با دستگاه مخوف امنیتی رژیم ملاهای جنایتکار همکاری نموده و به شکار مبارزان و انقلابیون بپردازند و بخش بزرگی از یک سازمان ر ا که زمانی آن همه امید آفریده بود را به سراشیب سقوط به ژرفای ضد انقلاب رهنمون می ساخت و توده های میلیونی مردم را به تسلیم در برابر رژیم وابسته به امپریالیسم جهانی فرا می خواند. با توجه به سوال مزبور رفیق سخنران در این رابطه به مقاله ای اشاره نمود که در ارگان چریکهای فدائی خلق ایران در این باره درج نموده و در آن به گوشه هائی از خیانت ها و دروغ پردازی های این فرد آشنا برای همگان اشاره نموده است. به گمان ما مقاومت ها و پايداری رفیق جزنی بی هیچ شائبه ای در تاریخ مبارزات انقلابی ایران باقی خواهند ماند و هیچ فریبکاری نمی تواند یاد این انقلابی را چنین به خزعبلات بیالاید و ارزش کارش را بزداید و یا او را هم ردیف آدم فروشان جای دهد.                                      

 

پرسش دیگری که یکی از حاضران در جلسه مطرح کرد در این باره بود که چرا رفیق سخنران وقتي که از جناح های درونی رژيم نام می برد از يکی تحت نام اصلاح طلبان نام میبرد و سپس مطرح کرد که او خود و جریان اندیشه گی که او از آن هواخواهی میکند نه تنها اینان را اصلاح طلب نمی دانند بلکه جنبش های یکساله ی گذشته را نیز نه درست میدانند ، نه انقلابی ، نه اصلاح طلبانه و حضور مردم را با شعارها و رنگ ها و در ایادی مذهبی مثل عاشورا ارتجاعی میشناسند. رفیق سنجری در پاسخ گفت که ما دیگران را آن چنان که نام گرفته و شناخته می شوند یاد می کنیم ولی این هیچ بدین نشان نیست که اگر دیگران خود را اصلاح طلب نامیدند ما هم بپذیریم که آن ها در واقع آن چنان که می گویند عملا هم هستند.  او گفت که چریکهای فدائی خلق ایران همیشه گفته و نوشته اند که خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با همه جناح ها و دسته بندی های آن ها بوده و هستند و خوب نیز میدانند که اگر اصلاح طلب ها نیز بر سر کار آیند با مردم همان خواهند کرد که در اين 30 سال کرده اند. او از رژیم کنونی ایران همچون رژیمی ضد انقلابی ، ضد مردمی و وابسته به امپریالیسم یاد کرد که هیچ یک از جناح های آن خواهان خوشبختی مردم نبوده و هر اعتراض مردمی و هر جنبش انقلابی را سرکوب می کنند. در این رابطه و نیز در پاسخ به پرسشگر یاد شده که موسوی را رهبر اعتراضات يک سال اخير جا می زد افزود که موسوی و کروبی و دیگر همپالکی های آن ها خود بارها گفته اند که آن ها هیچ ربطی به خیزش های خود جوش و خود انگیخته ی مردم نداشته و ندارند و خواهان ژرفش پذیری این اعتراضات نبوده و هر گاه نیز که به صحنه آمده اند برای جلوگیری از اعتراضات مردم بوده است و بس، در نتيجه اشتباه است که خیزش خود جوش مردمی را تحت رهبری آن ها تعريف کنيم.  رفیق سنجری در ادامه در رابطه با اختلافات جناح های درونی جمهوری اسلامی و واقعی بودن آن ها افزود که ما هم چنين میبایست به راه کارهای اقتصادی که هر یک از جریان های رژیم تبلیغ می کنند توجه کنیم زیرا آن گاه است که ما تفاوت هائی را که در میان آن ها وجود دارد شاهد خواهیم بود. برای نمونه او از تفاوت بين تاکيد هر چه بيشتر بر نقش دولت در اقتصاد و بر عکس تاکيد بر خصوصی سازی و يا بازکردن کامل دروازه های اقتصاد کشور جهت واردات کالاهای ارزان مثلاٌ از چین که باعث افت پنجاه درصدی تولیدات داخلی شده  و بر عکس واردات حساب شده تر اشاره نمود. رفیق سخنران در پاسخ به پرسش گر نام برده که هم خود را پیرو خط حکمتیست ها معرفی میکرد و هم ادعا می نمود که به هیچ سازمان و حزبی وابستگی ندارد افزود که چریکهای فدائی خلق ایران اعتراضات و جنبش های اخیر مردم را هم درست و هم بر حق ارزیابی نموده و استفاده مردم از برخی از مراسم های دولتی را به مثابه فرصتی برای ضربه زدن بر رژیم تاکتيک درستی می دانند.  برای نمونه اگر در روز عاشورا توده ها به اعتراض بر خاستند و عکس های موجودات منفور و جنایتکاری همچون احمدی نژاد و خامنه ای را به آتش کشیدند نشانه ی بیداری و ژرفای خشم مردم بود و آن را  درست و بجا می شناسند.  رفیق سنجری گفت که هر کس جانبازی های مردم را ناچیز بشمارد و استفاده های آن ها از برخی فرصت ها را برای ابراز انزجار خود از رژیم جنایکاران حاکم  نشانه ی ارتجاعی بودن مردم بداند از دریافت درست چرائی خیزش های مردم ناتوان است.                                                                                                              

 

به گمان نگارنده ی این گزارش که در جلسه مزبور حضور داشته و شاهد سئوال و استدلال يکی از هواداران حزب کمونيست کارگری حکمتيست  بود که اصرار داشت عليرغم اين که اکثر شرکت کنندگان در جلسه وابستگی سازمانی وی را می دانستند به هيچ جريانی وابسته نيست ، اين نکته قابل تاکيد است که نمی شود هم خود را پشت نام ها و جریان ها پنهان نمود و هم ادعای مستقل بودن و پیوند نداشتن با سازمان و یا حزبی را کرد که تبليغ اش می کنيد.  کسانی که خود را و جریان خود را تنها جريان کمونیست ايران می شناسند و از آن همه دیگر ها بدون پسوند کمونیست نام میبرند و به انتقاد از آن ها می پردازند و با اصرار می خواهند به همه بقبولانند که خيزش مردمی يک سال اخير توده ها ی ستمديده ما تحت رهبری  موسوی و کروبی بوده است و قادر به درک ساده ترين قانون مندی حاکم بر حرکات خود بخودی نيستند و با بی مسئوليتی تمام  جنبش های اعتراضی مردمی را حرکات ارتجاعی می خوانند و شیرهای شرزه ی جنگ و گریزهای خیابانی را هیچ می پندارند تنها کاری که می کنند خاک به چشم توده ی بپا خواسته ریختن است و همرهی با آنان که این یورش ها را بر نمی تابند.  اينان به کسانی که جان به کف به مصاف با رژیم تا دندان مسلح قد راست می کنند ايراد گرفته و از جان باختگان خيزش مردم تحت عنوان  "گوشت دم توپ" موسوی نام میبرند . این گونه نظریه ها از یک چیز بنیانی در رنج می باشند آن هم کاربرد منطق سترون صوری ست در بررسی پدیده های اجتماعی. کسانی که با هیچ منطق دیگری جز خود بزرگ بینی ، پرخاش گری ، هیاهو و تهمت زدن به این و آن آشنا نیستند با چند قیاس ساده همه را به یک چوب میرانند. مثلاً میگویند:                  

سمبل اصلاح طلبان رنگ سبز است ( مقدمه اول )                                                                                    

هر کس رنگ سبز بپوشد پیرو اطلاح طلبان است ( مقدمه دوم )                                                                    

سهراب و سپیده که رنگ سبز می پوشند اصلاح طلبند ( نتیجه )                                                                   

حالا ممکن است که این سهراب و سپیده  فقط به طور اتفاقی همزمان که اعتراضاتی در خیابان برپاست با لباس سبز ظاهر شده و بوسیله جنایت کاران دستگیر می شوند. بدین گونه هم به اصطلاح کمونیست های ادعائی ما آن ها را توبیخ میکنند که چرا به مرتجعان پیوسته اند وهم عملا ماموران سرکوب  آن ها را میکوبند که چرا نشانه سبز دارند پس به اصلاح طلبان پیوسته اند. یعنی هر دو در استدلال های خود از این گونه قیاسات نا بجا بهره می گیرند و این همه در حالیست که آن دو فرد از همه جا بیخبر، نه این بوده اند و نه آن. اما پدیده های اجتماعی و تاریخی بسیار پیچیده ، بسیار گوناگون ، بسیار پویا و در هم تنیده بوده و تن به انجماد چنین برهان های نابجائی نمیسپارند و منطق ویژه ی خود را می طلبند . واژه ها و مقولات دانش های اجتماعی نیز چنین اند و هر یک در شرایطی ویژه رنگ و روی زمانه ی خود را میگیرند . چنین است که واژه ی اصلاحات در زبان یک کمونیست دارای معنایی ست بایسته ی آن ، همچنان که در رژیم آدمخوار های اسلامی ایران اين واژه هیچ چیز مگر وسیله ای برای تداوم بخشیدن به سیادت اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی  دزد های سرگردنه گیر و مجریان توحش ولی ابله اسلامی نمی باشد.  یا مثلاً واژه دموکرات ، مردم سالار و آزاديخواه همان اندازه با رژیم امپریالیستی آمریکا ناخوانایی دارد که با رژیم صهیونیستی اسرائیل ، رژیمی که منصور حکمت زمانی آن را یکی از دموکرات ترین رژیم های جهان نامید.            

 

ماتریالیسم مبارز و دیالکتیکی بنیان گذاران سوسیالیسم علمی شیوه ، روش ، جهان بینی و بنیان هر پژوهش درست و علمی ایست که از روند دگرگونی های اجتماعی و تاریخی به عمل می آید . آن همچنین یک ضرورت اولیه است برای هر کس که خود را مارکسیست می نامد.  این منطق هنوز هم سخن نخست را در همه ی زمینه های اجتماعی می گوید.  رفیق شهید سعید سلطانپور با دیالکتیک مبارزه ی اجتماعی به خوبی آشنا بود و هم از این رو همچنان زنده است و چیزها برای گفتن و آموزاندن دارد. یاد و نامش گرامی باد.

                                  

24 خرداد 1389