در حاشیه تظاهرات ایستاده مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن !

 

دوشنبه 15 ژوئن،

ساعت 1 بعد از ظهر،

مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن

 

ساعت 1 بعد از ظهر بود که به مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن رسیدم. قصدم شرکت در تظاهرات ایستاده به منظور همبستگی با خروش ملت ایران بود. چند نفری آنجا بودند. مطلع شدم که برنامه از ساعت 2 آغاز خواهد شد.

 

ساعت 2، تعداد جمعیت به 100 نفر رسید که البته هر دم بر تعداد آن افزوده می گشت. با نگاهی می شد حدس زد که 95 درصد از اعتراض کنندگان را جوانان کمتر از سی سال تشکیل می دهند. آنها با همان شور و هیجان و بدون انقطاع یک ریز شعار می دادند: مرگ بر دیکتاتور! نصر و من الله و فتحون غریب، مرگ بر این دولت مردم فریب! یه مملکت یه دولت، اما به رأی ملت! بگم بگم، بگو بگو دروغ نگو! احمدی احمدی مرگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما می چکد از چنگ تو! و ...

 

در مورد ترکيب طبقاتی اين جمع می توان گفت که بخش عمده ای از شرکت کنندگان جوانان دانشجو بودند که به خرج خانواده خود برای تحصیل از ایران به لندن آمده بودند. آنها عمدتاً صورتهای خودشان را می پوشاندند. بعضی ديگر دانشجویانی بودند که  به هر علتی اقامت اینجا را داشته و خود را ملزم به پوشاندن سر و روی خود نمی دیدند. بخشی از این معترضینِ جوان و بعضا مسن ترها، از هواداران سلطنت بودند. البته آنها برای هماهنگی با این حرکت حرفی از سلطنت بر زبان نمی آوردند و فقط در مکالمات حضوری معترف به مرام خود می شدند. و یا اینکه با پرچم شیر و خورشیدی به گردن و کلاهی با آرم شیر و خورشید بر سر در جمع حضور داشتند. 

 

چند تن از جوانان که مسئولیت برگزاری این مراسم را داشتند، با یک بلندگوی دستی شعار می دادند و هر از گاهی از تظاهرکنندگان می خواستند که خارج از شعاری که از بلند گوداده می شود شعار ندهند و کمال همکاری را با برگزار کنندگان داشته باشند. با اين حرف جمعیت تا پایان دقیقا به این خواسته جامۀ عمل پوشانیده و هیچ حرکت خلافی خارج از خواسته برگزار کنندگان از خود بروز ندادند. به اين ترتيب این حرکت اعتراضی تحت کنترل کسانی که بلند گو داشتند قرار گرفت و به راحتی جلوی رادیکال شدن آن گرفته شد. برای کنترل غير دمکراتيک اين حرکت بهانه های گوناگونی ابراز می شد: "ما نمی خواهیم آتو دست رژیم بدهیم"، "شعارهای ما همانهایی است که در ایران سر داده می شود" ... و اینکه: "روز قبل جریانی به نام "حزب کمونیست کارگری"* با بلند گوی خود به جمع تظاهرکنندگان پیوسته و شعارهای خودشان را میدادند و حرفهای خودشان را میزدند و با اینکار موجب درگیری شده و ناچار گشتیم که پلیس خبر کنیم و ..." در تظاهرات امروزپلیس حضور گسترده ای داشت، اتفاقا یک پلیس ایرانی که بنا به گفته خودش سرگرد بخش جنائی می باشد به خاطر ایرانی بودنش از طرف پليس لندن امروز به این محل آمده بود. او  سعی می کرد تا در ايجاد رابط "خوبی" بین پلیس و تظاهرکنندگان،  حضور فعالی داشته باشد. وی آنچنان در خدمت برگزار کنندگان بود که فراموش می کرد که پلیس لندن است، و پلیس ظاهرا دستان باز آنچنانی در دخالت در اين امورندارد.

به دو نمونه که خود از نزدیک در اين تظاهرات شاهدش بودم اشاره می کنم. خانمی از هوادارن گروه زنان "هشت مارس" در محل تظاهرات حضور يافته بود، بدون اینکه شعار دهد و یا هیاهویی راه بیاندازد، یک پلاکارد کوچکی که روی آن نوشته شده بود "سرنگون باد رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی"، به گردن خود انداخته بود. خیلی سریع به وی هشدار داده شد که باید این پلاکارد را جمع کند. اما چون این خانم از این خواسته پیروی نکرد در چشم بهم زدنی "سرگرد جنائی ایرانی پلیس لندن" به سرغ او آمد و خلاصه آن خانم "محترمانه و مؤدبانه" مجبور به ترک صحنه تظاهرات گردید! مورد دوم شرکت یکی از اعضای "حزب کمونیست کارگری" بود که بی سر و صدا و بدون ایجاد جنجال و هیاهو(بر خلاف رفتار هميشگی "حزب" اش)، خیلی آرام مشغول پخش اعلامیه های خود در بین تظاهرکنندگان بود، که به شکل بی شرمانه و زننده ای وی را از میان جمعیت بیرون کشیده و به نزد پلیس انگلیسی بردند. پلیس انگلیسی متحیر بود که چرا باید وی را دستگیر کند چون وی بنا به مقررات و عرف قوانین انگلیس کار خلافی مرتکب نشده بود و با پخش اعلامیه سلامت تظاهرات را تهدید نکرده بود. اما در هر حال به خواست تظاهرکنندگان که تحت رهبری برگزارکنندگان آن قرار داشتند "سرگرد جنائی ایرانی پلیس لندن" با وساطت اش اینبار نیز خیلی "محترمانه و مؤدبانه"، اما اینبار "کمی" مقتدارنه، فرد مزبور از صحنه تظاهرات "مفقود" شد. نفهمیدیم که کار این فرد به کجا کشید! در اعتراض من و چند تن دیگر به این اقدام و از جوابهای بی سر و تهی که می گرفتیم بیشتر متوجه می شدیم که اکثر جوانان شرکت کننده در اين تظاهرات عليرغم شرکت در تظاهرات اعتراضی در مقابل سفارت، عملا کمتر درکی از مقوله آزادی دارند. جوانانی که من میدیدم، با جوانان دوره انقلاب در سال 57 خیلی فرق داشتند، نه بخاطر ظاهرو طرز لباس پوشيدن و سرو وضعشان  بلکه به خاطر درک و سطح بینش اجتماعی اشان! در صحبت های دو نفره به سختی می شود تشخیص داد که اینها جز درسشان، کتابی خوانده باشند و یا اصلا درکی از مقوله "آزادی" و يا حتی رفرم مورد بحث خود داشته باشند.

 

در ادامه، آنچه که جلب توجه مرا کرد خواندن سرود دستجمعی بود این امر می توانست جالب باشد. اما اینبار نیز در کنار سرودهایی چون "ای ایران ای مرز پر گهر"، و یا "یار دبستانی من"، سرودهایی را شنيديم که همواره از رادیو- تلویزیونهای جمهوری اسلامی پخش می شود. که من خوشبختانه حتی سعی نکردم که خطی از آنها را به خاطر بسپارم. خواننده این سطور خود با توجه به  این سرودها که با غریو و هلهله خوانندگان آن بعد از هر اجرا توأم می گشت، می تواند سطح افکار شرکت کنندگان را با خط کش مدرج خودش اندازه بگیرد. اما نکته ای که به نظر من از همه جالب تر بود حضور "فرخ نگهدار"، "اکثریتی" خائن در جمع تظاهر کنندگان بود. وی تقریبا بدون چون و چرا عملا رهبری آن چند جوانی که سعی در برپائی حرکتی مسالمت آمیز اما اعتراضی را داشتند در کنترل خود گرفته بود.

از یکی از جوانان مسئول در باره خیانتکاری اين عنصر که حتی از لو دادن هم سازمانی های خود نیز ابائی نداشت پرسیدم. وی گفت: "فرخ را از دیروز می شناسم، می گویند که رهبر اپوزیسیون است. دیروز که او به تظاهرات ما آمد حالش بهم خورد و ما او را به کناری بردیم و مشغول مداوایش شدیم. بعد که حالش بهتر شد سعی کرد با ما همکاری کند. البته او  همیشه تلاش می کرد که خودش را زیاد قاطی ما نکند و در کنار ما ديده نشود. در پایان تظاهرات که ما خود جلسه داشتیم وی نیز حضور داشت و برای نوشتن قطعنامه و شکل حفظ نظم تظاهرات مطالبی گفت که ما خودمان هم میخواستیم همانها باشد. و ..." بعد از آمدن "فرخ نگهدار" شعارهایی چون مرگ بر دیکتاتور کمتر سر داده شد، و یا از دوستی که همراهم بود شنیدم شعار "مرگ بر اين دولت مردم فريب" به شعار" وای بر اين دولت مردم فريب" تقليل داده شد. به اين ترتيب می شد فهميد که ریشه آن "نظم آهنین"ی که حتی حمل پلاکاردی به اندازه یک کاغذ A4 را برنتابید، از کجا نشأت گرفته بود و چنان خط و خطوط غيردمکراتيک در اين تظاهرات از کجا توی کله این جوانان صادق، پرشور، اما کم و یا اصلا بی تجربه رخنه کرده بود.

به این امید که خوانندگان انقلابی این سطور در این شرایط به وظایف حساس و خطیر خود واقف باشند و با حضور فعال خود اجازه ندهند که جنبشی که به هر حال شکل گرفته، دستخوش و بازیچه خائنینی چون "اکثریت" و "حزب توده" و ديگر جناح های درونی طبقه حاکمه قرار گیرد.

 

پر خروش، پر توان، نبرد تا پیروزی

یک ایرانی

16 ژوئيه 2009

 

 

 

* با توجه به فعاليت گروه های مختلفی تحت اين نام ، اشاره ای به اينکه منظور کدام بخش می باشد نمی کردند.