به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 104 ، بهمن ماه 1386

 

 

 مناف فلکی

 

باور مردم همان "شایعه" نیست!

 

اخیراً مقاله ای تحت عنوان " دیکتاتورها ، شایعه و " خودکشی قهرمان " در سایت گویا و بعضی سایت های دیگر منتشر شده که نویسنده آن، مسعود نقره کار ظاهراً سعی در شکافتن مفهوم شایعه و ویژگی های این مقوله نموده است. با خواندن کل مقاله اما معلوم می شود که هدف نویسنده واقعاً بررسی مقوله شایعه نیست، بلکه او با پیش کشیدن این بحث هدف دیگری را تعقیب می کند و آن شایعه جلوه دادن برخی از باورهای مردم می باشد.

 

در مقاله مزبور در ابتدا اینطور نوشته شده است: " نگرش ها و برخوردهای دوگانه در جامعه پیرامون مرگ برخی از مخالفان دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی به دلایل مختلف پدید آمده اند . برخی  دلایل این ها هستند : وجود ابهام و ناروشنی در باره منبع خبر ، بی اعتمادی به منبع خبر ، باور نداشتن به درستی خبر ، اهمیت خبر و موضوع و رویداد و ..... مجموعه ویژه گی های بر شمرده در چارچوب مقوله " شایعه " می تواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد." ( تاکید از من است ). سئوالی که در اینجا به ذهن انسان می آید این است که آیا اگر مردم به درستی خبری باور نداشته باشند و باورشان چیزی متضاد با خبری باشد که حکومت هائی نظیر پهلوی و جمهوری اسلامی مطرح ساخته اند، باور آنها را می توان شایعه نامید!؟

در مورد معنی و مفهوم شایعه می توان گفت که شایعه = خبری که شیوع پیدا کرده است. نگاهی گذرا نیز به معنی لغوی " باور " می اندازیم شاید درادامه بحث ، به دردمان بخورد .

باور = یقین ،اعتقاد ، عقیده .

باور داشتن = امری(سخنی و چیزی) را راست و درست پنداشتن .

 

لازم است به این موضوع هم توجه کنیم که معنی و مفهوم کلمات رایج در میان مردم کوچه و بازار و شهر و روستا ممکن است با معنی کلمه ای که در کتاب لغت آمده است تفاوت داشته باشد. همانطور که شایعه در میان مردم بیشتر به مفهوم خبری است که پایه محکمی ندارد و چه بسا که ساختگی است.
حال بر گردیم به موضوع مطرح شده از طرف نقره کار و ببینیم که آنهمه تلاش و پیچاندن مسئله در مورد شایعه به دنبال کدامین هدف خاص می باشد! اگر مقوله " شایعه " بشکل عام مورد بحث است، چرا تنها مورد " مرگ " و " خودکشی " مورد کنکاش قرار گرفته شده است !!  واقعأ « دیکتاتورها ، شایعه و " خودکشی قهرمان " » در راستای شکافتن کدامین خودکشی ها و توضیح شایعه از طرف چه کسانی ، به تحریر در آمده است؟ آیا از نظر نویسنده حاکمیت های دیکتاتور( پهلوی ها و جمهوری اسلامی ) یا مردم عامی،  کدام یک در مورد این "خودکشی" و مرگ ها شایعه سازی و شایعه پراکنی کرده اند؟

ایشان ابتدا با طرح این که" چهل سال از فاجعه ای که ، خودکشی قهرمان ، خوانده شد گذشت " و با بیان اینکه " بسیارند آنان که، خودکشی قهرمان، را باور ندارند و قهرمان را قربانی ستمگری استبداد میدانند و.... برخی اما اختلافات خانوادگی وطبقاتی وبحران های عصبی وروانی ناشی از آنها را علت خودکشی « جهان پهلوان » می پندارند"، ظاهراً سعی کرده است که خود را بی طرف جلوه دهد. وی در ادامه این برخورد به ردیف کردن چند مورد از مرگ ها از جمله مرگ شاهپور علیرضا ( برادر شاه دیکتاتور ) پرداخته و بعد به طور اتفاقی !! به دو مورد می پردازد. یعنی به مرگ مشکوک « زنده یادان غلامرضا تختی و صمد بهرنگی » ،این  انسانهای انقلابی و وارسته که آنها را هم " شایعه " می خواند.

 

بحث من در اینجا پرداختن به چگونگی " مرگ " جهان پهلوان تختی و معلم مبارز صمد بهرنگی نیست، بلکه تلاشم نشان دادن هدف اصلی مقاله مزبور می باشد که  با جایگزین کردن " شایعه " به جای " باور مردم " و برای پوچ و تهی انگاشتن  باور و اعتقاد مردم ایران که معتقدند که صمد بهرنگی و تختی به دست مأموران رژیم شاه به قتل رسیدند ، از آن باورها به عنوان شایعه و شایعه پراکنی یاد میکند..

واقعیت این است که در سال چهل و شش، زمانی که روزنامه ها نوشتند " تختی خودکشی کرد" ، مردم این خبر را که از رسانه های رژیم شاه پخش شد، باور نکردند. باور، و بالاتر از آن یقین مردم آن بود که تختی توسط رژیم شاه کشته شد. درست به این خاطر بود که درجریان مراسم هفتم و چهلم جهان پهلوان تختی در تهران مردم دسته دسته به سوی آرامگاه او روانه شده و در آنجا یکی از بزرگترین تظاهرات در دهه 40  بر علیه رژیم شاه را برپا نمودند و شعار دادند: "تا مرگ دیکتاتورها نهضت ادامه دارد". در آن روزها عبارت "تختی را خودکشی فرمودند" ورد زبان مردم بود. مردم با این کنش، خبر خودکشی تختی که از طریق عوامل شاه عنوان شده بود را دروغ ارزیابی کرده و باور و اعتقاد خود را در این مورد بیان کردند . در مقابل چنین واقعیتی است که آقای نقره کار اکنون از "شایعه" مردم در مورد مرگ تختی می نویسد. در واقع او عدم قبول خبر رسانه های دولتی ( عاری از مهری ) از طرف مردم را شایعه سازی و شایعه پراکنی از طرف آنها قلمداد میکند.

 

به گفته نقره کار یکی دیگر از نمونه " بزرگترین شایعه سیاسی دهه چهل " بعد از تختی ، مرگ  صمد بهرنگی  می باشد. البته د راین مورد یکبار در دور اول ریاست جمهوری رفسنجانی، از طریق نشریه آدینه در ایران و نشریه آرش در خارج از کشور (که وظیفه انعکاس جعلیات آن نشریه را در خارج به عهده گرفته بود) و با استناد به "تنها شاهد"( حمزه فلاحتیِ نشریه آدینه که همان میر حمزه فراهتی می باشد که بعد از قیام بهمن به سازمان اکثریت پیوست و سالها بعد در ارتباط با قتل رهبران حزب دمکرات در رستوران میکونوس، ارتباط مستقیم او با ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آلمان افشاء شد)، کوشش به عمل آمد که با اتهام زدن به کمونیست ها، از رژیم شاه رفع اتهام گردد. در این دوره به کمک قلم بدستانی که آقای نقره کار هم یکی از آنها بود تلاش و حرکاتی پیش آمد تا مرگ صمد بهرنگی را به صورت مرگ طبیعی جلوه بدهند و سعی کردند این مورد را به دروغ از طرف "جامعه روشنفکری" و کمونیستهای " دهه چهل " در مقابله با باور مردم قرار دهند.  آیا یکی از دلایل این کوشش در دوره  رفسنجانی  بغیر از این است که می خواستند  باورهای مردم را بی اعتبار جلوه دهند؟ اما مگر میشود باور و اعتقاد مردم به قتل سیاسی بودن مرگ صمد بهرنگی، این" هیولای تعهد " را که زنده یاد  شاعر مبارز، " احمد شاملو " آرزوی هزارانش را داشت ، تنها با استناد به یک شاهد معلوم الحال و عده ای قلم بدست غیر متعهد به خلق، و از دگر سو با زدن تهمت دروغگویی و شایعه سازی  به شریف ترین یاران صمد در دهه چهل ، انقلابیون شهید " بهروز دهقانی ، کاظم سعادتی ، مناف فلکی ، علیرضا نابدل، امیر پرویز پویان و ... " به " شایعه " تبدیل کرد؟ ولی نه. حتی با ناچیز شمردن نظرات و اعتقادات توده مردم نمی توان نام شایعه به باورهای آنها اطلاق کرد. در همین جا بی مناسبت نیست این سئوال را هم از آقای نقره کار بکنم که شما که در مورد رفیق اشرف دهقانی می گوئید که " خانم اشرف دهقانی ، چریک گرانقدر و محترم ، در نوشته های اش مرگ صمد بهرنگی را قتل سیاسی اعلام کرده است. " چرا منبع این گفته تان را ذکر نمی کنید؟ چرا نمی خواهید به خواننده بگویید که چنین برداشتی را از کدام نوشته آن رفیق اخذ کرده اید  تا معلوم شود که رفیق اشرف در این مورد چه گفته است و چرا!؟ براستی شما که یک صفحه را با باصطلاح منابع مورد مطالعه تان پر کرده اید به چه دلیل حتی نامی از کتاب "راز" مرگ صمد...!؟ ( چگونه ارتجاع ، مرگ مشکوک صمد  را دستاویز حمله به یاران او قرار داده است ) ، که حاصل یک کار تحقیقی توسط رفیق اشرف دهقانی است، نمی آورید؟ 

 

این را هم بگویم اینکه صمد بهرنگی در قلب توده ها جا داشت بر کسی پوشیده نیست، از ده کوره ها گرفته تا گوشه گوشه ایران ( فعلاً  ترکیه ، عراق ، افغانستان ، جمهوری آذربایجان و غیره ... بماند )، از کارگاه های قالی بافی گرفته تا کتابفروشی ها و انتشاراتی ها ، در روی زمین صمد با مردم بود، در کنار سفره شام و نهار شان و میهمان نان و پنیر و سبزیشان بود ! ولی این امر به خودی خود دلیل بر مشکوک شمردن مرگ صمد بهرنگی از طرف آنان نبود.

 

وقتی در مورد مشخص موضوع فوق از باور مردم صحبت میکنیم ، در هر حال اعتقاد و نظر مردم مطرح است  که درست بر مبنای تجربه و شناخت آنها از واقعیت های جاری شکل گرفته است. به همین خاطر تا زمانی که عکس آن ثابت نشود همچنان به عنوان  باورمردم  باقی می ماند. پس آقای نقره کار چرا اینقدر اصرار و سماجت در رد " باور مردم (= آنچه از طرف آنهادرست دانسته می شود) که هنوز عکس آن ثابت نشده است  را دارد؟ 

 

اگر ما بر گردیم و یکسری کشتارهای مخفیانه در رژیم جمهوری اسلامی، منجمله یکسری " خودکشی " ها  در بازداشگاه ها و یا ناپدید شدن ها را از نظر بگذرانیم، وبه  نگاه و اعتقاد مردم مبنی بر دست داشتن رژیم حاکم در این موارد توجه کنیم  می توانیم سئوال کنیم که آیا شایعه خواندن چنین باورهائی به نوعی رد اتهام از جمهوری اسلامی هم نیست؟  آیا این که نقره کار باور مردم  مبنی بر قتل سیاسی دانستن مرگ تختی و صمد بهرنگی را "شایعه"از سوی مردم عادی و "بی سواد" ودروغی آگاهانه از سوی جامعه روشنفکری و کمونیستی جا می زند، به غیر از این است که عملاً دارد این رژیمها  یعنی دیکتاتور ها را تبرئه می کند و می گوید که گویا آنها مرتکب چنین جنایاتی نمی شوند؟

 

مردم جنایات بیشماری را از دوران " دیکتاتور های" پهلوی( پدر و پسر) بخاطر دارند که قتل تقی ارانی در سیاه چال پهلوی پدر و به گلوله بستن رفقای گروه جزنی و دو مبارز مجاهد در زندان پهلوی پسر از آن جمله اند. نمونه های بیشماری را نیز ازاین دست در مورد رژیم جمهوری اسلامی می توان نام برد و  اگر بنا بر شمردن این" مرگ های مشکوک " باشد، که بسیارند. در اینجا من تنها به سه مورد اخیر اشاره میکنم :

مرگ مشکوک روزنامه نگار  ایرانی تبار کانادایی ، خانم زهرا کاظمی در زندان. 

مرگ مشکوک دانشجوی پزشکی، خانم دکتر زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه همدان.

و مرگ مشکوک دانشجوی حقوق پیام نور، آقای ابراهیم لطف اللهی دربازداشگاه سنندج که خبر آن اخیراً پخش شده است.

 

خبر این " خودکشی "ها  از طریق منابع و رسانه های دولتی " دیکتاتور ها " اعلام گردیده است . اما ، پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، فامیل ، دوست ، آشنا ، همسایه ، همکلاسی ووو آنها و به طور کلی مردم ، باور و اعتقاد دیگری دارند. آنها به این مرگ ها به عنوان "مرگ مرموز "، " مرگ مشکوک " ونه خودکشی می نگرند.

 

بنابراین می بینیم که درست است که آقای نقره کار از گذشته و از دهه چهل  صحبت میکند اما همانطور که شرحش رفت این موضوع صرفاً در گذشته سیر نمی کند.

آقای نقره کار! اگر به خاطر تثبیت جایگاه خود در میان جمعی تلاش بر رفع اتهام از سلطنت طلبان و تطهیر آنها  و اصلاح طلبان اسلامی را دارید، مشکل خود شماست و جوابگو خودتان خواهید بود. اما برای مقبولیت خود در این اجتماعات !!! حق ندارید که مردم و کمونیست ها را به دروغ گویی و شایعه سازی متهم کنید. در دوران هر دو رژیم " پهلوی و جمهوری اسلامی " وابسته به امپریالیسم ، خون عزیز ترین و شریف ترین فرزندان مردم توسط این رژیم ها بر زمین ریخته شده، شما با این گونه جوسازی ها نمی توانید آنها را  به تمکین در مقابل دیکتاتور ها دعوت کنید . 

 

    

باورهای مردم(از آن گونه که توصیف شد) بر خاسته از واقعیت های عینی است که آنها خود در زندگی تجربه کرده اند. نمی توان آنها را با شایعه نامیدن بی اعتبار جلوه داد.

 

        

fmanaf@yahoo.com

 

 

دیکتاتورها , شایعه  و "خودکشی قهرمان"

http://www.peykeiran.com/article_body.aspx?ID=12009

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com