عبدالله باوی

 

 

"عوضی" ای  که  "عوضی" گرفته است !

 

حمله تعدادی از مارکسيست ها  و آزاديخواهان به سفارت جمهوری اسلامی در هلند نه تنها خشم جناح حاکم  جمهوری اسلامی را بر انگيخت بلکه اعصاب جناح اصلاح طلب را نير خط خطی نمود. جلوه بارز اين عصبيت ارتجاعی مطلبی است که قلم به مزد اين جناح يعنی ابراهيم نبوی بر عليه اين حرکت و مبارزينی که آنرا شکل دادند نوشته است.

 

مقاله "عوضی" ها در مورد جوانانی است که در حمایت از مبارزات مردم ایران، سفارت جمهوری اسلامی در شهر لاهه هلند را برای مدتی اشغال کردند، امری که خشم ابراهیم نبوی را برانگیخته است. او که از همان دوران آغاز سلطه نکبت بار جمهوری اسلامی آگاهانه در خدمت آن قرار گرفت در مقاله اش نوشته :

 

"دیروز تعدادی از "عوضی"ها به سفارت ایران در هلند حمله کردند......که نه انقلابی اند، نه مخالف حکومت اند، نه جزو نیروهای جنبش سبزاند، نه سلطنت طلب اند، هیچ کدام نیستند، فقط یک مشت موجود بی فکر و رهبری طلب هستند که میخواهند جلب توجه کنند و از این مسیر آبروی یک جنبش بزرگ اجتماعی را هم می برند."

 

ابراهیم نبوی به مثابه حامی يکی از جناح های درونی جمهوری اسلامی  که شعارش "جمهوری اسلامی نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر" است ، از جنبش توده ها می ترسد و سرچشمه دنائت حیرت آور او از همینجاست. اما اين جمهوری اسلامی که امثال نبوی برايش سينه چاک میدهند همان ديکتاتوری ای است که بيش از 30 سال است که خون مردم را در شيشه کرده و مردم ما سالهاست جهت سرنگونی اش می رزمند.

 

در دوران انقلاب 57، در دوره ای که مبارزات توده ها میرفت تا در سير رو به رشد خود مناسبات اجتماعی، با تمام زنجیرهای ستم و استثمار را از هم بگسلد و راه را برای رهائی ستمديدگان از یوغ هر ستمی هموار کند، توسط استثمارگران جانشینی بجای ديکتاتوری شاه پیدا شد تا  توده ها را همچنان در زنجیر اسارت و در یوغ بردگی نگهدارند، اين جانشين ، جمهوری اسلامی بود و خمینی مناسبترین آلترناتیو برای جانشینی شاه.

 

 آخوند خمینی که میخواست وانمود کند که حامل و عامل تغییری است با ایده مذهب به میدان آمده و برای مادی کردن این برنامه، تمام ارتجاع و تمام نیروهای ضد انقلاب را به خدمت گرفت و برای بقای رژیمش که بر حفظ مناسبات استثماری استوار بود او نه تنها انسان را کشت که میخواست انسانیت را هم بکشد، میخواست مهربانی را بکشد، میخواست زیبائی را بکشد، میخواست دوست را بکشد و دوست داشتن را بکشد. و برای اين منظور وی می بايست قبل از هر چيز کلمه را به مسلخ ببرد تا دیگر کلامی نباشد و در انجام این کار همه مرتجعین و چاکران قلم به مزد را به خدمت گرفت که از جمله آنها ابراهیم نبوی نویسنده مقاله "عوضی" ها است.

 

نیوی در ادامه مقاله اش نوشته است:

"میگویم  "عوضی" ها و مقصودم انقلابیونی است که انقلاب را از راه دور دوست دارند. اگر بنا به شهامت باشد لابد باید این انقلابیون کفش و کلاه کنند و به ایران برگردند و مثل بسیاری از آنها که در اعتراض به حکومت (تاکید از ماست) به خیابانها می روند و با دولت استبدادی بجنگند، اما انقلابی عوضی، یا انقلابی قلابی کسی است که شهامت جنگیدن ندارد......"

 

او در حالي که خود در اروپا نشسته است و می داند که در 30 سال گذشته کمونيست ها از پيگير ترين انقلابيون بوده اند باز هم دروغ می بافد. وی با توجه به همکاريش با امثال لاجوردی ها در دهه 60 به خوبی بر اين واقعيت آگاه است که  کمونیست ها و همه آزادیخواهان ، نه فقط برای آزادی توده ها بیش از حد توانایی خود زحمت کشیدند (اعدام بیش از هزاران نفر از بهترین جوانان وطن در دهه 60 و هزاران زندانی سیاسی در تابستان 67) بلکه هنوز تزلزل ناپذير برای رهائی زحمتکشان و توده ها مبارزه میکنند اما چون مامور است و معذور سعی در تخطئه این مبارزات دارد .

 

ابراهیم نبوی که خود را "سبز" می نامد هم مانند "جنبش سبز"ش که بدون دروغ اموراتش نمی گذرد بر عليه کمونيست ها دروغ می گويد.  همانطور که سبز ها در حالي که مردم فرياد می زنند "مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر ولایت فقیه" به دروغ چنين جلوه می دادند و میدهند که مردم صرفا به دليل تقلب در انتخابات و در راه احراز "حق رای" نقض شده شان به خيابان آمده اند.  نبوی دلقک هم به انقلابيونی که در 9 ماهه گذشته در حمايت از مبارزات مردم ايران در خارج ار کشور از هيچ اقدامی کوتاهی نکرده اند افترا می بندد و آن ها را  "عوضی" خطاب کرده و مبارزات شان را تخطئه می کند

 

او میگوید:

     " "عوضی" ها، چون عوضی ها جنس اصلی نیستند، کپی اند، رونوشتی مخدوش که کارنامه شان را  خود شان می نویسند، دوازده مدرک دکترا دارند، اما دیپلم شان را نگرفته اند، از سن شش سالگی عضو سازمانهای چریکی بوده اند، اما زمانی طرفدار مبارزه مسلحانه شده اند که همه اجداد تاریخی شان دست از آن ماجراجویی ها برداشتند، روزنامه نگارانی بسیار با سابقه اند، اما عجیب است که تعداد مقالات شان در عصر درخشان روزنامه نگاری شان به تعداد انگشتان دست نمی رسد، کمونیست های دو آتشه ای هستند که کلاه چه گوارا هم برای سرشان گشاد است. وقتی کمونیست شده اند که همه کمونیست ها در دیدگاه شان تجدید نظر کرده اند..."

 

ابراهیم نبوی سعی میکند به مضمونی چنين پوچ ضمن بازی با کلمات شکل بدهد. اما با اين کار عبث نشان می دهد که او بدترین دشمن طبقه کارگر است، بدترین بدان علت که او واقعيت را کتمان می کند و خاک به چشم مردم می ريزد . بدترین بدان علت که در دورانی که جنبش و اعتراضات مردم دارد جهت نابودی نظم ظالمانه گام بر می دارد وی می کوشد با تخطئه کمونيست ها توده ها را زير پرچم رسوای اصلاح طلبان حکومتی بکشاند و اگر توده ها فريب خورده و به چنين مسيری رفتند فقط تلخی روزگار می تواند آنها را به خطایشان آگاه سازد.

 

در یکایک کلمات ابراهیم نبوی نیهیلیسم بیشرمانه ای حس میشود که دقیقا فرهنگ همان حاکمان سفیه ـ سفاکانی است که حکومتشان میلیون ها زحمتکش را به فقر کشانده و آنها را به شیوه ای به ادامه زندگی مجبور کرده است که شایسته هیچ انسانی نیست. ولی ابراهیم نبوی و دیگر جلادان این رژیم قتل و جنایت فهمیده اند که ظلم و ستمی که بر توده ها رفته است آن شرایط مادی را به وجود آورده است تا آنان را نابود کند. آنها با دیدن علائم سرنگونی دچار پریشانی گشته اند و این پریشانی است که ابراهیم نبوی و دیگر سخنگویان ارتجاع اسلامی را وا داشته است تا چنین به نیروی چپ و آزادیخواهان حمله کنند. او بارها نشان داده است که دشمن سرسخت کمونیست هاست زیرا میداند که فقط این کمونیست ها هستند که تا به آخر مبارز باقی میمانند و به هیچ چيز بجز سرنگونی جمهوری اسلامی راضی نمیشوند.

 

او همچنین میگوید:

"  "عوضی ها"، از همه تندروترند، آنها به خاتمی و موسوی  فحش میدهند، چون خاتمی و موسوی در موضع قدرت نیستند، اما از آنها نمی شنوید که کلمه ای علیه خامنه ای و احمدی نژاد که در موضع قدرت اند چیزی بگویند. آنها وقتی در سوئیس هستند، و همزمان با حضور احمدی نژاد و مرتضوی و لاریجانی که تصویری مخدوش از واقعیت نشان میدهند، گم می شوند، اما در سخنرانی اکبر گنجی حاضر می شوند تا او را به اتهام اینکه سی سال قیبل انقلابی بوده محاکمه کنند. آنها فقط می توانند ضعیف کشی کنند. آنها فقط می توانند در کشورهای دموکرات چهره انقلابی بگیرند، آنها فقط علیه زندانیان شعار میدهند ولی نمی دانیم چرا کاری به زندانبانان ندارند."

 

لاطائلات! آیا خیانتکاران ابله اند؟ آيا دروغ اندازه ندارد؟ هر کسی می داند که وقتي که مبارزين حمله کننده به سفارت جمهوری اسلامی فرياد می زدند "جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود بايد گردد" آنها نه نابودی اين يا آن جناح بلکه بر ضرورت  نابودی کليت رژيم تاکيد داشتند، اما نبوی رياکار چنين جلوه می دهد که آنها صرفا بر عليه موسوی و خاتمی و اصلاح طلبان هستند. براستی مگر خود اين جنايتکاران در سرکوب مردم دست کمی از خامنه ای و احمدی نژاد داشته اند؟

 

موسوی مسئول قتل هزاران مبارز کمونیست و زندانی سياسی می باشد. در زمان نخست وزيری وی سربازانی که به جبهه جنگ ایران ـ عراق فرستاده شده بودند به هلاکت رسيدند، و برای خفه کردن صدای آزادیخواهانی که بر علیه او و جمهوری اسلامی اش مینوشتند چوبه های دار برپا شد. خاتمی مگر سال ها وزير اين رژيم و 8 سال رئيس جمهور آن نبوده و مگر در همه اين سال ها جمهوری اسلامی مردم را به صلابه نکشيده است؟  اکبر گنجی مگر یکی از ضد انقلابی ترین مهره های جمهوری اسلامی و از ماموران سرکوب اين رژيم نبوده است. این سخنان نبوی فقط ماهیت ارتجاعی خیانتکارانی بنام "اصلاح طلبان" را بيشتر آشکار میکند. خاتمی و موسوی در هر موقعیتی که باشند، در منصب قدرت ، یا در رهبری "اپوزیسیون" "خودی" رژيم، تغییری در ماهیت آنها ايجاد نمی شود که هر دو مخالف سرنگونی این رژیم، مخالف برافتادن نظم ظالمانه  سرمایه داری ، و ضد خلق اند. همه جانیان دیگری که او نام میبرد که در صف "مخالفین" رژیم هستند، مانند گنجی، این فقط برای فریب توده هاست، پوششی برای پنهان نگهداشتن ذات این جمهوری است که جز سرکوب  هیچ راه دیگری برای بقا نمی شناسد و ستم در ذات اوست. اینکه توده ها در فقرند، نه تنها هیچ تاثیری در این رژیم ندارد که از آن مایه میگیرد.  میلیون ها فقیر و بیکار، هزاران هزار معتاد، هزاران تن فروش، هزاران کودک خیابانی، هزاران هزار حاشیه نشین، هزاران هزار...

 

این همان جمهوری است که در استقرار آن خاتمی دخیل است، موسوی دخیل است، گنجی دخیل است، لاریجانی دخیل است و تمام نابکارانی که در ظلم و ستم به میلیون ها زحمتکش حد نمی شناسند دخیل هستند.

 

دلسوزی های ابراهیم نبوی برای خاتمی، موسوی و امثال آن ها، در حقیقت دلسوزی او برای رژیم دار و شکنجه  است . اما واقعيت اين است که  این حاکمان جنایت پیشه با ظلم و ستم  به توده ها درسی به آنها داده اند، که فراموش نشدنی است : یا باید برای تحصیل آزادی این رژیم را نابود کرد، یا در زیر ستم زندگی کرد.

راه سومی وجود ندارد.

  

12 آوریل 2010