عبداله باوی

 

"اکثریت" و تلاشی عبث برای ماستمالی "خطا" هایش !

 

مدتی است که با سر باز کردن زوايای گوناگون داستان همکاری های سازمان "فدائيان خلق" اکثريت با جمهوری اسلامی و مسئله همکاری اين جريان با دستگاه سرکوب اين رژيم جنايتکار، بهزاد کریمی از رهبران اين تشکيلات در تلاش است تا با توسل به توجيهات گوناگون و ماستمالی کردن جناياتی که در جريان اين همکاری ها رخ داده آبروئی برای اين جريان و همکارانش در اين تشکيلات دست و پا کند. اما از آنجا که داستان همکاری های اين جريان ضد مردمی با نيرو های امنيتی جمهوری اسلامی  يکی دو نمونه نبوده و نيست هر چه بيشتر نامبرده تلاش می کند کمتر موفق می شود. برای نمونه بهزاد کريمی که در مصاحبه با بی بی سی مدعی بود که اکثريتی ها نه تنها کسی را لو نداده اند بلکه خانه هايشان مامن مخالفين جمهوری اسلامی بوده که از دست اين رژيم گريخته بودند.  حال در مصاحبه ای که بتازگی با آقای ی. صفایی داشته مجبور می شود بپذيرد که:

 " برخورد سازمان با واقعه آمل یکی از سیاهترین تجلیات سیاست سازمان بوده است."

و البته روشن است که در جريان آمل به استناد آن چه در نشريه کار ارگان اين تشکيلات قيد شده نيروهای اکثريت دست در دست سپاه پاسداران با کسانی که به آمل حمله کرده بودند جنگيدند و اين اقدام جنايتکارانه را هم در نشريات خود تبليغ نمودند. اما بهزاد کريمی به جای ايستادن در همين نقطه و نشان دادن ابعاد جنايت اين سازمان برای انحراف ذهن خوانند فورا مدعی می شود که:

" اما ماندن در این نقطه  (تاکید از ماست) و تمرکز دعوا بر سر اینکه فدائیان اکثریت در کار لو دادن بوده اند، یک انحراف روش شناسانه و یک مفاصا حساب سیاسی است. آمل، نتیجه منطقی مشی سیاسی ای بود که سازمان اتخاذ کرد. "

بايد پرسيد مگر کسی تاکنون ادعا کرده بود که چنين جناياتی، نتیجه منطقی مشی سیاسی اين تشکيلات نبوده و مثلا امری خودسرانه بوده که حال ايشان يادشان افتاده که چنين جناياتی نتیجه منطقی مشی سیاسی آن سازمان بوده است؟ براستی  با چه روشی بايد به مطالعه گذشته ننگين اکثريت پرداخت که آقای بهزاد کريمی آن را "روش شناسانه"؟ علمی اعلام کنند. و چرا تمرکز بر سر اين موضوع که اکثريتی ها آزاديخواهان را لو می دادند و به زير دستان امثال لاجوردی می فرستادند، يک انحراف است؟  از نظر روش شناسی علمی دست در دست پاسداران جمهوری اسلامی با مخالفين جنگيدن مگر معنای ديگری جز خيانت به مردم و جنايت بر عليه آنها دارد؟

اکثريتی ها که مذبوحانه می کوشند بگويند کسی را "لو" نداده اند و همين آقای کريمی قبلا مدعی بود که کسانی که چنين ادعائی دارند هيچ فاکتی برای اثبات آن ندارند حال در مقابل اين سوال آقای ی. صفایی که: "در همان کنگره... یکی از رهبران در همان کنگره میگوید رهبری ما تا مرز همکاری با جمهوری اسلامی و لو دادن دیگر نیروها پیش رفت... آیا این مسئله وجود داشته؟"

براستی چی دارند بگويند.  آن هم وقتي که يکی از رهبران خودشان در گنگره خودشان بر چنين واقعيتی انگشت می گذارد. اما بهزاد کریمی کاری به اين واقعيت ها ندارد وی که تا ديروز حتی منکر هر گونه لو دادن نيرو های انقلابی بود و می گفت خانه های اکثريتی ها مخفی گاه مبارزين ضد رژيم بوده يک باره رنگ عوض کرده و می گويد:

"من... بعدها شنیدم که... ارتباط هایی با قوه قضائیه و انتظامی در مورد تحویل سلاح ها و پی گیری موارد بازداشتی مربوط به افراد سازمان وجود داشته و در همین ارتباط ها مقامات جمهوری اسلامی خواهان اطلاعات از سازمان پیرامون "ضد انقلاب" بوده اند... بهر حال ملاحظه می کنید که عملکرد فدائیان در این دو سال ، یک تناقض پیچیده ای را به نمایش میگذاشت که من نام آن را میگذارم : سیاست تبلیغی حداکثری پیرامون ضرورت همراهی با حکومت به اصطلاح انقلابی و ضد امپریالیستی، در عین همکاری حداقلی امنیتی با آن!.." (تاکید از ماست)

 

به اين ترتيب بهزاد کريمی فکر می کند با بازی با کلمات و گفتن اين که اکثريت تنها تبليغ همکاری با جمهوری اسلامی را داشته و در عمل کاری نکرده می تواند مردم را فريب دهد. وی فکر میکند با تغییر نام، محتوا نیز عوض میشود، سیاست تبلیغی... همکاری حداقلی... با آن،  فقط یک نام من در آوردی است بجای خیانت!

اما از آنجا که بهزاد کريمی فرد با تجربه ای است و می داند با چنين خزعبلاتی نمی شود سر هر کسی را شيره ماليد  فورا مسئله را می اندازد سر اعضا و هواداران "کاسه داغ تر از آش".  و در ادامه می گويد:

"... بر بستر چنین مشی ای (ضرورت همراهی با حکومت) در یک سازمان دارای بیش از هزار عضو،  این یا آن... بخواهد کاسه داغ تر از آش شده و تا حد همکاری امنیتی با جمهوری اسلامی کار کند ".

به اين ترتيب می بینیم که همکاری امنیتی با جمهوری اسلامی تائید میشود ولی عملی سرخود توسط هواداران و اعضاء نام برده میشود و نه یک رابطه سازمانی. بهزاد کریمی سعی میکند خود را به فراموشی بزند و به روی خود نياورد که در "کار شماره 78ـ مهرماه 59" از هوادارانشان می خواستند ضمن پیوستن به پاسداران و دفاع از میهن "هر نوع اطلاعات" از "عوامل ضد انقلاب" را در اختیار "بسیج و سپاه و کمیته ها" قرار دهند. هم چنین به نیروهای وابسته به خود وظیفه "کشف شبکه ها و اقدامات ضد انقلاب و معرفی آن ها به نهادهای انقلابی" را می دادند، و به هواداران سازمان خود رهنمود میداد که "تا هر زمان که پاسداران با نیروهای ضد انقلابی در جنگند، دوشادوش آنان با قاطیت و فداکاری نمونه وار با نیروهای ضد انقلاب (بخوان مردمی) مبارزه کنند" و بهزاد کریمی اکثریتی آن را "ضرورت همراهی... در عین همکاری حداقلی امنیتی" میخواند.

 

در جريان اين مصاحبه بهزاد کريمی که می ببيند به هيچ وجه نمی شود از انبوه فاکت هائی که در رابطه با همکاری های اکثريت با نيرو های سرکوب جمهوری اسلامی وجود دارد فرار نمود می کوشد فعاليت نيرو هائی که تن به چنين رذالتی ندادند را بی ارزش نمايد. تا با همسان کردن همه با هم از بار جنايات اکثريت بکاهد. به همين دليل وقتي که از وی سوال می شود: "بخشی معتقدند که رهبری در اختیار جمشید طاهر پور و فرخ نگهدار بود و به این دلیل سازمان به فساد سیاسی کشیده شد". فرصت را غنيمت شمرده و می گويد:

" این دو نفر مگر چه خصوصیت مخصوص و کدام توانمندی بسیار عجیب و غریب داشتند که بتوانند رقم زننده سرنوشت یک جریان تاریخی باشند؟ بعلاوه اگر این "فساد" بود که نصیب "اکثریت" شد، راستی آن "ضد فساد" چه کرد که بتوان برای عملکرد آن ارزش تاریخی قایل شد؟ (تاکید از ماست)

 

به اين ترتيب به جای پاسخ به سوال ، به صحرای کربلا زده و عملکرد نيرو های سياسی ديگر را فاقد ارزش تاريخی قلمداد می کند. اما تاريخ مقاومت ها و ارزش های انقلابی ای که سازمان های انقلابی آفريدند آن قدر بزرگ و فراموش نشدنی است که با چنين لجن پراکنی هائی خراب شدنی نيست. تاریخ جنایات بیش از سی سال این رژیم در زندان ها ، بیدادگاه ها و میدان های اعدام ، از کارکرد و جانفشانی های این کمونیست ها و آزادیخواهان که او عملکرد آنها را فاقد ارزش می نامد حکایت میکند. همين مبارزات که بهزاد کريمی آن ها را بدون ارزش تاريخی جلوه می دهد ، چهره جمهوری اسلامی را به جهانيان نشان داد. همان مقاومت هائی که با اوین یک مفهوم شده است ارزش ها را ارزش گذاری نمود. این "ضد فساد" بود که در کردستان جنگید ولی بدست نیروهای شما از پشت خنجر خورد، این "ضد فساد" بود که حقیقت را بر جانش ترجیح داد و در اوین اعدام شد، این "ضد فساد"  بود که بر علیه جمهوری اسلامی راه پیمائی کرد و توسط شما سرکوب شد، این "ضد فساد" بود که سلاح بدست گرفت ولی توسط شما خیانتکار نامیده شد، این "ضد فساد" بود که با تمام نیرو از ارتجاع خمینی و جمهوری اسلامی نوشت ولی توسط شما لو داده شده و به زندان انداخته شد. این "ضد فساد" بوده و است که...  طوماری است جان فشانی این انقلابیون که اکثریت خائن آن ها را فاقد ارزش تاريخی میخواند، ولی اکثریت چه کرد؟ هم زمان در کنار پاسداران بر علیه سازمان های انقلابی می جنگید، در انتخابات مجلس با شعار دفاع از خط امام شرکت میکرد (کار 120 سال سوم)، تشویق هواداران به شرکت فعال در "نهادهای" انقلابی (بسیج مستضعفین و دیگر کانون ها)، سرکوب مردم در آمل و دیگر نیروهای سیاسی در مناطق مختلف، رهنمود به هواداران در جاسوسی و گزارش به نهادهای انقلابی (کار 78 سال 59)،... براستی که طوماری است خیانت این "فساد".

 

اکثریت، سازمانی را که این چنین در روزهای انقلاب با استقبال توده ها مواجه شده بود و به صورت میلیونی از آن پشتیبانی میشد دو دستی تقدیم ارتجاع کرد و در هر عمل ارتجاعی و قتل و جنایتی که این رژیم مرتکب شد سازمان اکثریت یا همکار بود یا از آن پشتیبانی کرد. حال يکی از رهبران چنين جريانی که خود می داند که اکثریت، ضد انقلاب، ضد تاریخ و فاقد ارزش تاریخی است با وقاحت تمام نيرو های انقلابی را فاقد ارزش قلمداد می کند.  براستی که بهزاد کریمی یک مرتجع است زیرا حرفی را می زند که تنها مرتجعين می زنند و حدی از بی شرمی را نشان می دهد که  از خصوصیات یک مرتجع است.

 

يکی ديگر از شگرد های بهزاد کریمی در مصاحبه اش اين است که همکاری های سياسی و امنيتی سازمان خود با جمهوری اسلامی را به صرفا دو سال محدود کند. برای همين هم همواره از دو سال "همکاری" با جمهوری اسلامی نام می برد. اکنون باید ببینیم معنی عملی چنان سیاستی چه بود و حالا که خود اعتراف دارند که مدت "معینی" در کنار جمهوری اسلامی بوده اند، چگونه این رژیم سرکوبگر را در آن دوره "معین" در اعمال بی رحمانه ترین و قساوت آمیزترین سرکوب ها بر علیه توده های مبارز و رنجدیده ایران یاری می داده اند؟ و آیا اکنون که اذعان می کنند که در همان دوره با رژیم "همکاری" میکردند، آیا به نقش خود نیز در ریخته شدن خون عزیزان مردم در خیابان ها و زندان ها و مصیبت هائی که توده های رنجدیده ما در همان دوره "معین" مورد بحث کشیدند نیز اعتراف دارند؟ و حداقل مسئولیت خود را در این زمینه می پذیرند؟ واقعیت این است که در همان دوره "معین"، که اتفاقا سرنوشت رژیم نکبت و جنایت جمهوری اسلامی رقم خورد ، آن ها دست در دست خمينی و رفسنجانی و خامنه ای در سرکوب جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی که حيات رژيم به آن  وابسته بود در اين سرکوب شرکت داشتند.  آیا اکثریت می پذیرد که در تحکیم پایه های رژیم جمهوری اسلامی که امروز عمرش به بیش از سی سال نیز رسیده است، نقش بسزائی ایفاء نمودند؟ آيا تا کنون يکی از رهبران اين جريان ضد مردمی جسارت داشته است که دستان به خون آلوده اين سازمان را در مقابل ديد همگان قرار داده و حداقل از مردم عذر خواهی کند؟

 

در این مصاحبه  بهزاد کریمی هم چون گذشته و برای چندمین بار تلاش میکند تا به انکار همه اقدامات ضد انقلابی ای که این سازمان بر علیه توده ها مرتکب شده بپردازد، و سعی کند تا تاریخ سرا پا خیانت به آرمان های کارگران و زحمتکشان از یکسو، و همکاری هایش را با رژیم جمهوری اسلامی را از سوی دیگر فقط "خطا" بنامد. "خطا"ئی که به قیمت جان هزاران فعال سیاسی تمام شد.

البته بهزاد کریمی این "خطا" را تعریف نمیکند، و او نمیگوید همکاری با رژیم تحت شعار اتحاد و انتقاد ، که زمانی آن را اتحاد و مبارزه خوانده و در میان طبقه کارگر تبلیغ میکرد (کار 108 ـ سال سوم) "خطا" بوده است، زیرا اگر چنین بود و اگر اکثريت باور داشت که اين سياست خطا است در سیاست خود که همیشه دفاع از جناحی از جمهوری اسلامی در مقابل جناح دیگر بوده است دست برمیداشت، ولی چیزی که همه میدانند سیاست اين جريان هنوز سیاست فریب توده ها و در دفاع از جناحی از جمهوری اسلامی می باشد.  سياستی که امروز تحت پوشش دفاع از موسوی و کروبی و دفاع از "جنبش سبز" پيش می رود.

 

اکنون که ايران روزهای سختی را میگذراند و ظلم و ستم بیش از حد، خشم همگان را برانگیخته و موجب گشته است تا اعتراض به تقلب در انتخابات بهانه ای گردد تا خشم توده ها فوران کرده و در ابعاد وسیع به خیابان ها بریزند و علیرغم درخواست و تقاضاهای سرسپردگان رژیم چون موسوی و کروبی در برگزاری مسالمت آمیز اعتراضات و راه پیمائی، مردم با سردادن شعارهای رادیکال خواهان نابودی دیکتاتوری حاکم شده اند و کلیت نظام وابسته به امپریالیسم را آماج اعتراضات تند خود قرار داده اند، چنین خیزشی بطور طبیعی همه نیروهای سیاسی را به تکاپو وا داشته است. و به همین دلیل است که ما در این برهه حساس تاریخی شاهد فعال شدن انواع و اقسام نیروهای ضد مردمی شده ایم که در تقابل با نیروهای انقلابی میکوشند تا مبارزات توده ها را در چهارچوب اختلافات درونی کانالیزه کرده و بدین وسیله کل نظام موجود را حفظ نمایند.

 

همه اين واقعيات و تلاشهای مذبوحانه ای که رهبران اکثريت جهت ماست مالی همکارهای امنيتی شان با جمهوری اسلامی می کنند بار ديگر نشان می دهد  اکثریت تنها  دستانش به خون انقلابيون آلوده نيست، که  اکثريت تنها خائن نيست،  اکثریت اصلاح ناپذير است.

 

22  آوریل 2010