غلام - امیدوار

چرا صرف "جدایی دین از دولت" و "سکولاریسم" راه حل مشکلات ایران نیست؟

از همان سالهای آغازین حیات ننگین جمهوری اسلامی ،و پس از آنکه چهره  و ماهیت ارتجأعی و سرکوبگر این رژیم برای بخش‌های بزرگی‌ از کارگران و خلق‌های ایران روشن گردید و در اثر عملکرد ضد انقلابی‌ رژیم آن بخش از توده‌ها که تا آن زمان توهماتی نسبت به حاکمین جدید داشتند ،دریافتند که انقلاب عظیم آنها "ملا خور" گردیده است، به همین تناسب دشمنان رنگ و با رنگ کارگران و زحمتکشان ایران به منظور تحمیق توده‌ها و مهار و به کجراه بردن خشم متراکم شده مردم که در اینجا و آنجا حتا به عالیترین شکل مبارزه( مبارزه مسلحانه توده‌ای در کردستان) سر باز می‌‌کرد و نظم اجتماعی موجود را به مصاف می‌‌کشید ،همین دشمنان از آن زمان یک روز هم بی‌ کار ننشسته و دائم در حال معماری تئوریها و آلترناتیو‌های به ظاهر گوناگون بوده و هستند.

یکی‌ از این آلترناتیو‌ها به علت آنکه دارندگان این آلترناتیو به طرز رذیلانه ای "علت" همه درد‌های کشورمان را "تداخل دین در دولت" معرفی می‌‌کنند "جدأیی دین از دولت" و "سکولاریسم" می‌‌باشد.به عبارت دیگر چنین جریاناتی به مردم ما می‌‌گویند  صرف مبارزه با مذهب و "ولایت فقیه" و "استبداد دینی" به خواست‌های خود می‌‌رسند.`هستند دوستان "نادان" کارگران و زحمتکشان ایران که به علت درک غلطشان از شرایط اقتصادی،اجتماعی، و سیاسی که در واقع سبب همه مشکلات مردم زحمتکش ایران است،تحلیل‌های خود را از همان جایی آغاز می‌‌کنند که این دشمنان به پایان می‌ رسانند. آنها نیز می‌‌پندارند که صرفاً مذهبی‌ بودن دولت است که آن همه درد‌های اقتصادی اجتماعی،و سیاسی برای کارگران و زحمتکشان ایران ایجاد کرده است.آنها در این توهم هستند که اگر دین از دولت "جدا" شود نه تنها "استبداد" از بین خواهد رفت یا "تعدیل " خواهد یافت،بلکه از نظرشان از آنجا که مداخله دین در دولت و "آغشته" بودن دولت به نهاد‌ها و قوانین "قرون وسطایی" سبب "غیر متعارف" شدن دولت گردیده ،از این رو از نظر اینها همین "روبنای سیاسی که پاسداری "  از مناسبات اقتصادی را به عهده دارد به علت "آغشته" بودن به مذهب و قوانین "قرون وسطایی" موجب "تشدید بحران اقتصادی و تضاد‌های اجتماعی می‌‌گردد،به این علت که از نظرشان این دولت یا "روبنای سیاسی" با مناسبات اقتصادی "در تضاد" می‌‌باشد،اینها نیز در این خیال هستند که اگر دین از دولت "جدا" شود بحران اقتصادی و تضادهای اجتماعی "تعدیل" می‌‌یابند ،پس همه را به مبارزه برای "جدأیی" دین از دولت فرا می‌‌خوانند. 

همین دیدگاه از طرف جریاناتی چنین گفته شده و می‌‌شود "مشکل بورژوازی ایران سیاسیست نه اقتصادی" به این معنی‌ که اگر بورژوازی ایران "اسلام سیاسی" را کنار بزند  قادر خواهد بود بر بحران اقتصادی "فائق" آید  و موجبات "بهبود" شرایط کار و زندگی‌ کارگران و زحمتکشان را "مهیّا"  کند.

دارندگان چنین تحلیل‌ها و آلترناتیوهایی در چند چیز با هم مشترکند. همه آنها جمهوری اسلامی را "مستقل" از امپریالیسم ارزیابی می‌‌کنند. اسلام و مذهبی‌ بودن دولت را "مسبب" همه مشکلات کشور می‌‌دانند.همه آنها می‌‌خواهند که مردم  برای "علاج" درد‌های بیشمارشان صرفاً به مبارزه علیه "استبداد دینی" و حاکمیت "فردی" ولایت فقیه برخیزند.همه اینها خواسته یا نا‌ خواسته علت اصلی‌ درد های  توده‌های محروم ایران که همان مناسبات اقتصادی،اجتماعی حاکم می‌‌باشد را از دید توده‌های کارگر و زحمتکش پنهان کرده و می‌‌خواهند این مناسبات دست نخورده باقی‌ به مانند.

در میان این جریانات هم افرادی از همین رژیم ،هم سلطنت طلبان این نوکران خانه زاده امپریالیسم آمریکا و هم جریانات توده‌ای ،اکثریتی،هم روشنفکران جیره خوار امپریالیسم ،و هم جریاناتی که ادعای کمونیست بودن دارند یافت می‌‌شوند.

همه این جریانات و افراد در این سالها در کنار امپریالیستها این دشمنان قسم خورده زحمتکشان و خود حاکمین جمهوری اسلامی به دروغ،و بعضا به علت ساده نگری این رژیم را "محصول" انقلاب خلق ایران در سال ۱۳۵۷ جا زده و می‌‌زنند،و بر همین زمینه و از آنجا که در کارنامه بیش از سی‌ ساله این رژیم چیزی به غیر از خشونت ،سرکوب،زندان،شکنجه،اعدام،خون ریزی،سنگسار،انهدام،بیکاری،فقر،گرسنگی،فحشا یافت نمی‌‌شود، به همین خاطر برخی‌ از این جریانات به طرز وقیحانه‌ای برای تحمیق توده ها،گمراه کردن مردم محروم و گرسنه ،برای کنترل پتانسیل عظیم مبارزاتی زنان کارگر و زحمتکش ،همان‌ها که چند میلیون از آنها با در آمدی کمتر از آن حداقل دستمزد نا‌ چیزی که جمهوری اسلامی برای کارگران تعیین کرده سرپرستی خانواده خود را به عهده دارند،و بر همین بستر عینی به حق در مبارزات یک ساله گذشته چنان قهرمانی هائی  در صحنه مصاف با اوباشان رژیم از خود نشان داده اند که تمام دشمنان خود را  بیش از پیش به تحرک انداخته است.این جریانات شبانه روز در گوش مردم می‌‌خوانند که می‌‌بینید : انقلاب "یعنی‌ همین" ،یعنی‌ خشونت،یعنی‌ دیکتاتوری، یعنی‌ استبداد،یعنی‌ فقر،یعنی‌ گرسنگی،یعنی‌ بیکاری و دربدری.

دارندگان این گونه آلترناتیوها از ترس رادیکالیزه شدن مبارزات کارگران و زحمتکشان آن هم برای "پایین" آوردن "هزینه" مبارزه در یک چیز دیگر هم مشترکند و آن هم رجز خوانی در باره "محسنات" تغییرات "مسالمت آمیز" و "مضرات" استفاده کارگران و زحمتکشان از قهر انقلابی‌ در برابر زور سازمان یافته و خشونت ضد انقلابیست.اینها به دلیل نگرش بورژوأیی خود واقعا بر این باورند که استفاده از قهر در "مالکیت خصوصی" طبقه حاکم است. آخر مگر حاکمین جمهوری اسلامی روزانه نمی‌‌گویند برای "پاسداری"  از "نظم اجتماعی" از هر "وسیله ای" استفاده خواهند کرد 

این جریانات آنقدر وقیح و بیشرمند که تجربه  و حافظه تاریخی میلیون‌ها انسان را که در دوران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ زندگی‌ کردند و شمار عظیمی‌ از آنها  هنوز در حیات هستند را به هیچ می‌‌گیرند و طوری وانمود می‌‌کنند که انگار در آن دوران کشور ما از دردهای کنونی مبرا بود. اتفاقاً  تمام وحشت این گونه جریانات و افراد از این واقعیت است که بخش‌های زیادی از آن انسانها که هم آن دوران را تجربه کرده اند و هم جهنم جمهوری اسلامی را، به خوبی‌ می‌‌فهمند که تداوم همان عواملی که سبب شد آنها به آن انقلاب با شکوه دست زدند و باعث گردیدند که امپریالیستها یار رام خود یعنی‌ شاه و حکومتش را فدا کنند  ،در یک شرایط متفاوتی سبب تشدید همه آن نابسامانی‌ها گردیده .و می‌‌دانند که اگر قرار است کمترین تغییری در وضعیت شان ایجاد شود باید بار دیگر بر خیزند و توسط انقلاب  همان عوامل را از بین ببرند.

جالب است! در این سالها که جناحی از جمهوری اسلامی با دیدن آسمان پر ابر تودها(شرایط عینی زندگی‌ زحمتکشان) که گاه گاهی‌ بصورت توفان سر ریز می‌‌کند و نظم گندیده حاکم را به مصاف می‌‌کشد،یک بار با پرچم "اصلاحات" و "حکومت قانون" ،و "مردم سالاری دینی" به میدان می‌‌آید و بار دیگر همین جریان دولتی "اصلاحات" خود را  با پرچم "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" و برای باز گشت به "میراث خمینی" و اسلام "ناب محمدی" به میدان آورده ،همه این جریانات از سلطنت طلب گرفته تا اکثریتی،توده‌ای‌های "لأییک و دمکرات" و آن به ظاهر "مارکسیست ها" به علت همان دلبستگی خود به مناسبات اقتصادی،اجتماعی حاکم و از ترس انقلاب کارگران و زحمتکشان کاملا شعار "جدأیی دین از دولت " و "سکولاریسم" خود را به کناری  گذاشته و پر سر و صدا و بی‌ شرمانه به زیر بیرق اسلام "ناب محمدی" رفته ،سبز پوش شده و یک سر به "سکولاریست های" اسلامیزه شده تبدیل گردیده اند.

 راه حل مشکلات کشور ما چست؟

راه حل نابسامانی‌های ایران نه رفرم است (مادام که سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در کشور ما حاکم است همان طوری که تجارب چندین دهه گذشته ،حتا در دوران حکومت سلطنتی نشان می‌‌دهد "اصلاحات" غیر ممکن است.قدمت "اصلاح طلبی" به دوران شاه هم بر می‌‌گردد) و نه از کانال "جدأیی دین از دولت" و "سکولاریسم" و نه مبارزه صرف علیه "استبداد دینی" بیرون می‌‌آید ،هر چند که راه حل واقعی‌ و جدی همه این کاراکترها را خواهد داشت.

 هیچ جریانی بیش از طبقه کارگر و کمونیست‌ها (کارگران و روشنفکران) خواهان جدأیی دین از دولت  و سکولاریسم نیستند. هیچ کدام از طبقات اجتماعی بیش از طبقه کارگر  خواهان نفی کامل دیکتاتوری  و بر قراری دمکراسی و آزادی نیستند و از آنها سود نمی‌‌برد.طبقه کارگر و زحمتکشان از هر گونه رفرم تحت نظام  سرمایه داری حمایت می‌‌کنند،اما همان طور که در فوق گفته شد ،تجارب به طبقه کارگر و زحمت کشان ایران و به کمونیستها در صفوف آنها  ثابت کرده است ،مادامی که مناسبات تولیدی کنونی در کشور ما حاکم هستند رفرم  و "تعدیل" بحران اقتصادی و "تضاد‌های اجتماعی" حتا به فرض "جدأیی دین از دولت" و بر قراری یک دولت "سکولار"  امکان پذیر نیست. بنابراین آنها به دنبال غیر ممکن‌ها مانند "اصلاحات" نیستند و هر  گونه سیاست فریبکارانه در این زمینه را بی‌ درنگ و بی‌ رحمانه افشا می‌‌کنند.

اما پاسخ درست به سوال فوق مستلزم آن است که عامل یا عوامل اصلی‌ ایجاد کننده نابسامانی‌های کشورمان از جمله فقدان دمکراسی و نبود آزادی را همان طور که هستند ببینیم ،به آن معنی‌  که ذهنیت بدون ارتباط با واقعیت رابه جای آن عوامل ننشانیم.

ایران کشوریست تحت سلطه امپریالیسم ،به این معنی‌ که سرمایه داری وابسته به امپریالیسم شیوه تولیدی مسلط در ایران است.و طبقه حاکمه بورژوازی وابسته می‌‌باشد. پایگاه اجتماعی  سرمایه جهانی و استثمار کلّ خلق همین بورژوازی وابسته به امپریالیسم می‌‌باشد. عملکرد این سرمایه داری نه در خدمت به توسعه  اقتصادی کشور و بالا بردن ظرفیت‌های اقتصادی برای پاسخ گوئی  به نیاز‌های نسبی‌ مردم آن طور که در کشور‌های پیش رفته سرمایه داری شاهدش هستیم ،بلکه تامین فوق سود انحصارات امپریالیستی و سود  سرمایه داران داخلیست.

چنین مناسباتی که فاقد  کمترین ظرفیت در بر آورده کردن  نیاز‌های اقتصادی اکثریت مردم(کارگران و زحمتکشان) می‌‌باشد،خصلتاً تضاد این مناسبات و طبقه حاکم با همین اکثریت چنان شدید است که برای پاسداری از خود هیچ گونه روبنای سیاسی به جز دیکتاوری خشن و سیستماتیک آن طوری که از بدو پیدایش  این مناسبات  و گسترش آن  کارگران و خلق‌های ایران شاهدش بوده اند و اثرات آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند باز تولید نمی‌‌کند.

اصولا میان آن درجه از رفاه نسبی‌  و حدی  از دمکراسی و آزادی  که کارگران و زحمتکشان در کشور‌های پیشرفته سرمایه داری از آنها برخوردارند (با تعمیق بحران سرمایه داری جهانی و رشد تناقضات و کاستی‌های درونی این سیستم، این رفاه نسبی‌ مورد تعرض  طبقه حاکمه در این کشورها قرار گرفته است ) و فقر مطلق اکثر کارگران و زحمتکشان در کشور‌های تحت سلطه امپریالیسم ،فقدان دمکراسی و نبود آزادی در این کشور‌ها رابطه مستقیم وجود دارد.

 اگر به کارکرد مناسبات اقتصادی حاکم در ایران که رابطه‌ای ارگانیک با سرمایه جهانی دارد در طول سه دهه حیات جمهوری اسلامی به مثابه حاکمیت سیاسی مدافع سرمایه داری ایران نگاهی‌ بیندازیم می‌‌بینیم که حاصل عملکرد این مناسبات و دولت حامی‌ آن در چهار چوب  سیاست‌های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (نئو لیبرالیسم ،سیاست اقتصادی امپریالیسم در شرایط بحران‌های شدید) چیزی به جز ورشکستگی اقتصادی ایران ، نابودی تولیدات داخلی (هر چند وابسته) بیکاری میلیونها کارگر و زحمتکش ،فقر و فلاکت  آنها، دستمزد‌های بسیار نازل برای آنهایی که شاغل هستند، دستمزد زنان کارگر و زحمتکش بسیار پایین تر از نصف  همان حداقل دستمزدی است که جمهوری اسلامی برای کارگران تعیین کرده است.

همین جمهوری اسلامی با اجرای سیاستهای اقتصادی نهاد‌های مالی‌ امپریالیستی ،ایران  را به یک کشور کاملا مصرف کننده کالاهای بنجل امپریالیست‌ها کرده است. حاصل این عملکردی چیزی به غیر از فقر و فلاکت اکثریت کارگران و زحمتکشان و هر چه فربه تر شدن سرمایه داران نبوده است ، شمار عظیمی‌ از کارگران ارتش ذخیره بیکاران در ایران را تشکیل می‌‌دهند  و سرمایه داران و جمهوری اسلامی از همین پدیده برای استثمار وحشیانه کلّ طبقه کارگر استفاده می‌‌کنند.

 نرخ سود سرمایه داران داخلی و کلا سود آنها  در گرو تداوم سلطه امپریالیسم بر کشور ماست.در پاسخ به آنها که به خاطر عدم صداقت و بعضا نا‌ آهگاهی خواهند گفت این دیدگاه می‌‌خواهد "سرمایه داری وابسته را از بین ببرد و سرمایه داری از نوع دیگری را حفظ کند" می‌‌گویم این دیدگاه سرمایه داری "نوع دیگری " در ایران نمی‌‌شناسد که "بخواهد" آن را "حفظ" کند. من می‌‌گویم آنهایی که سرمایه داری و بورژوازی ایران را "مستقل" از امپریالیسم ارزیابی می‌‌کنند تا آن حد که این روزها  بر این اعتقاد نیز شده اند که "سرمایه داری اسلامی" در "رقابت " با امپریالیسم آمریکا در منطقه  می‌‌باشد، و این دیدگاه بسیار غلط را تبلیغ می‌‌کند که دولت حامی‌ "سرمایه داری اسلامی" در رقابت با سلطه گری امپریالیسم آمریکا می‌‌خواهد "پان اسلامیزم" را در منطقه "رواج" دهد، چه بخواهد و چه نخواهد، قصد نابودی سرمایه داری را ندارد.

 بر اساس آنچه تا کنون  گفته شد ،فرقی‌ نمی‌‌کند دولت حاکم چه شکلی‌ و چه لفافه ایدئولوژیکی داشته باشد ، آن طور که تجربه ثابت کرده است این دولت برای پاسداری از مناسبات اقتصادی و منافع سرمایه داران راهی‌ و چاره‌ای به جز دیکتاتوری خشن و سیستماتیک ندارد. به عبارت دیگر برای بقأ و تداوم سلطه امپریالیسم بر ایران که از طریق بورژوازی وابسته و دولت حامی‌ او اعمال می‌‌گردد دیکتاتوری ضروریست. استبداد و دیکتاتوری آن طور که دشمنان و همچنین دوستان "نادان" کارگران و زحمتکشان ایران می‌‌گویند و باور دارند "قائم به ذات " نیست بلکه متکی‌ به سرمایه داری وابسته است که باید آماج حمله کارگران و خلق‌های ایران قرار گیرد.

 دیکتاتوری لخت و عریان و استثمار شدید کارگران و زحمتکشان ایران خصلت ذاتی سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و آن طور که در این سی‌ سال تجربه کرده ایم انعکاس بحران شدید این سیستم می‌‌باشد.

در نتیجه کارگران و زحمتکشان ایران نه با "استبداد سلطنت" که حاصل حاکمیت "فردی" شاه بود روبرو بودند و نه حال با "استبداد دینی" که صرفاً حاصل تداخل دین در دولت است  روبرو هستند.بر عکس،  آنها با دیکتاتوری یک طبقه به نام بورژوازی وابسته روبرو بودند و هستند.این دیکتاتوری پیش از انقلاب شکل سلطنتی داشت و در این سه دهه شکل مذهبی‌ داشته است.

 برای اثبات این بنظر چه فاکتی بهتر از واقعیت تاریخی است؟ شاه و حکومت سلطنتی رفتند ولی‌ استبداد ماند و به تناسب تشدید بحران سرمایه داری ایران این استبداد وحشیانه تر نیز گردید ، سرکوب و  نفی کامل ابتدأیی‌ترین حقوق دمکراتیک کارگران و زحمتکشان  ،تشدید ستم مضاعف  بر زنان کارگر و زحمتکش و استثمار شدید و بی‌ حقوقی تمام و کمال آنها حاصل مستقیم بحران سرمایه داری ایران است، که طبقه حاکمه برای توجیه و تسهیل این اوامر در این سه دهه دست به دامن مذهب اسلام شده.

برای حل نابسامانی‌های کشورمان که بهای اصلی‌ آن را کارگران و زحمتکشان ایران می‌‌پردازند ،انقلابی‌ ضروریست که  قدم اوّلش نابودی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته  و ماشین بوروکراتیک نظامی بورژوازی وابسته به امپریالیسم است،این  انقلاب به شرطی می‌‌تواند به خواست‌های کارگران و زحمتکشان که بر قراری دمکراسی و آزادی در سر لوحه آنها قرار دارند پاسخ دهد  که قادر گردد از بورژوازی وابسته به امپریالیسم خلع قدرت کند ، و تحکیم و گسترش مطالبات زحمتکشان منوط به نابودی سرمایه داری و تحقق انقلاب اجتماعی است.

انقلاب جاری در ایران به علت خصلت ضد امپریالیستی خود انقلابی‌ دمکراتیک است.پیش شرط پیروزی آن بسیج و سازمان دهی‌ طبقه کارگر و خلق‌های ایران تحت رهبری یک تشکیلات کمونیستی می‌‌باشد. این انقلاب به شرطی می‌‌تواند پیروز شود که هوژمونی طبقه کارگر توسط تشکیلات سیاسی  این طبقه  بر این انقلاب  تامین گردد.

 این مطلب را با گفته‌ای از رفیق اشرف دهقانی در همین مورد که در سال ۱۳۶۲ بیان شده است تکمیل می‌‌کنم : "هر گاه هدف اصلی‌ حمله خود را، تاکید می‌‌کنم هدف اصلی‌ حمله خود را متوجه روحانیون و مذهب بکنیم، عوامل اصلی‌ استثمار، استعمار، و استبداد را بر جای خود دست نخورده باقی‌ گذاشته ایم و کوشش ما حداکثر به تغییر مهره ها و دست کاری ایدئولوژی رسمی‌ از طرف استثمار گران منجر خواهد شد." پیام رفیق اشرف دهقانی به خلق‌های قهرمان ایران (صفحه ۱۲)

۶/۱۲/۲۰۱۰