به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  97 ، خرداد ماه 1386 

 

 

 

گفتگوی پيام فدائی با رفيق نصير تبريزی از زندانيان دهه 60!

بخش آخر

 

 

پيام فدائی: آيآ در قزل حصار ملاقات با خانواده آزاد بود؟ اگر آری شرايط آن چگونه بود؟

پاسخ : اگر آزاد بمفهوم حضوری ، نه ! ولی ملاقات از پشت شیشه و صحبت تلفنی ، بله !

پيام فدائی: آيا روزنامه و کتاب داشتيد؟

پاسخ : توی قزلحصار اطاقی بود که هم کتابخانه ، هم اطاق مطالعه ، هم اطاق تلویزیون ( جمعه ها بخاطر فیلم سینمائی بیشترین ترافیک را داشت ) وهم کلاسهای مذهبی بود و در اینجا روزنامه و کتابهایی از مطهری و سروش ودیگر تئورسین های رژیم یافت میشد .

پيام فدائی: بيشتر وقت تان چگونه می گذاشت؟

پاسخ : اکثر وقتها داخل سلولهای خود بودیم و بیشترمشغول کارهای دستی وگپ زدنهای معمول و گاهأ بحث دونفره ، مگر زمانی که راهرو آزاد بود و میتوانستیم قدم بزنیم و یا به سلولهایی که دوستی داشتیم سر بزنیم وزمانی هم که درحیاط بند باز میشد ورزش وقدم زدن و بازی های دسته جمعی ( فوتبال – والیبال ) و صحبتهای دونفری  در حال قدم زنی و مواقعی نیز برای خواندن روزنامه و یا دیدن تلویزیون به اطاق کتابخانه میرفتیم .  

 

پيام فدائی:  کمی از چگونگی برخوردهای رئیس زندان قزل حصار و دیگر همکاران او با زندانیان سیاسی بگوئید.

پاسخ : حاج داوود رحمانی که گفته می شد قبلاً شغل آهنگری داشته است. یک لمپن به تمام معنی بود. او مرا بيشتر یاد دائم الخمر هائی  می انداخت که زمان رژیم سابق از شدت مستی و بی خیالی تا صبح داخل جوی آب خيابانها می افتادند.  لمپن هائی که اجتماع ومحیط پیرامونی خود را نه از طریق بینائی و شعور، بلکه تنها از طریق شکم و شکم به پائین نگاه کرده و می ديدند. او حال غلام حلقه به گوش روحانیت حاکم  شده و نياز های  نظام سرمایه داری وابسته ورژيم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را در سرکوب مردم به روش خود پاسخ می داد.  اين وضع به امثال آنها قدرتی داده بود تا عقده های حقیروپوچ شان را با خشونت و سرکوب آزادیخواهان و آزادیخواهی  و هرگونه آزادی و از جمله آزادی اندیشه و تفکر بپوشانند. روشن است که یک چنین رئیسی همراه با همکاران و زیر دستان همرنگ خودش چه برخوردی با زندانيان می توانست داشته باشد. از آنها  جز دامن زدن به  لوده گی ، فحاشی ، جلف بازی  و ... کاری ساخته نبود . آنها به جز نشان دادن لمپنیزم از خود و رشد آن (به طوری که برخورد و عملکرد تمامی توابین در بند های قزل حصار مويد اين امر است) هنری نداشتند. تحقیرکردن  و حقیر پنداشتن زندانيان برای جبران کمبود های خود کار آنها بود . البته جزئیات گسترده تراین برخوردها در بیشتر نوشته های زندان که بصورت کتاب در آمده اند، انعکاس یافته است.

پيام فدائی: آيا شما را به زندان دیگری هم منتقل کردند و چرا؟

پاسخ: من بیشتر از پنچ ، شش ماه در قزل حصار نبودم و با اولین گروه اعزامی اجباری  در پائیز سال شصت ویک به زندان گوهردشت منتقل شدم  ( در آن زمان در زندان شايع بود که گوهر دشت زندان تازه سازی است و به شوخی می گفتند کرایه اش پائین است!!). اینکه چرا ؟ حدودأ چند روز قبل از انتقال ، ده ، پانزده زندانی جديد وارد بند ما  شدند . اينها را توی تمامی سلولها بویژه سلولهای ته بند ( ازسلول شماره  شانزده تا بیست و چهار ) تقسیم کردند ودو روز بعدهم آنها را  از بند ما بردند . بعد از انتقال آنها يعنی  روزبعد تمامی افراد سلولها را به نوبت داخل کتابخانه ( مسجد ) بند به صف کردند تا آنها که اين بار  با هیبت کوکلوس کلانی آمده بودند زندايان را شناسائی کنند.  این مزدوران خود فروخته ترسوی نقاب زده هم ، افراد را با معیارهائی که به آنها داده شده بود انتخاب و نشان دادند. کلا پنجاه و دو نفر از کل بند شناسائی شدند وبدنبال آن با تمامی وسائل به گوهردشت منتقل شدند. البته بعد از ما نیز این پروسه ادامه یافت.

پيام فدائی: آیا در این زندان شما در انفرادی بودی و یا عمومی؟

پاسخ:  ما را با یک بنز خاوراطاق داربه زندان گوهردشت بردند. ووقتی به آنجا رسیدیم ما ها را که چشم بند زده بودند در اطاقهایی به اندازه  دو در سه جای دادند. من در اتاقی بودم که تعدادمان ده نفربود. در آنجا از هواخوری خبری نبود و تنها سه بار برای دستشوئی رفتن  از اطاق خارج می شدیم. در این زمان بود که عباس شیبانی به عنوان نماینده مجلس ضد مردمی با هئیتی برای بازدید و چگونگی کارکرد زندان جدید به اطاقمان آمد و ما در حین صحبت ، مشکلات و در خواستهای خود را مطرح کردیم. چند روز بعد از بازديد عباس شيبانی، ما را دو نفر به دونفر به انفرادی بردند. انفرادیها اطاقهایی بودند در مقیاس یک ونیم در دو متر با توالت و لوله های کلفتی که آب گرم داخل آن جریان داشت. من در انفرادی بودم تا زمانی که دوباره به اوین منتقل شدم وتا پایان حکم دو ساله و دوران ملی کشی درهمانجا ماندگار شدم . 

پيام فدائی: آيا اين هيئت آمده بود که به وضع زندانيان رسيدگی کند؟

پاسخ : در شکل ظاهر قضیه ، بله و ما نیز بر اساس همین نگرش ( البته نه اینکه توهم داشته باشیم ) واز موضع اعتراض به وضعیت تازه حرف زدیم و از اینکه دوباره داخل سلول گذاشته شده و به روزی سه دفعه دستشوئی رفتن ، نداشتن روزنامه و........  اعتراض و شکایت کردیم .

پيام فدائی: انگار آنها هم خوب به خواستهای شما ترتیب اثر دادند!!

پاسخ : بله ، دو نفر، دونفر به سلولهای انفرادی که دارای توالتهای فرنگی بودند برده شدیم . این هم از اثرات بازدید بود!!

پيام فدائی: آيا فکر می کنید که شما را به اين خاطر که با اين هيئت صحبت کرديد به انفرادی انداختند؟

پاسخ : من فکر میکنم بله. چرا که درست بعداز این دیدار ما را جابجا کردند اما از طرف دیگر هم شاید جابجائی مد نظرشان بود چرا که تازه ما از اولین گروههائی بودیم که به گوهردشت انتقال یافته بود و این جابجائی  میتوانست معمولی باشد. ولی مطمئنأ این دیدار باعث انتقالمان به انفرادی گشت .

پيام فدائی: چه زمانی دوباره به اوين منتقل شديد و چرا؟ 

پاسخ : اواخر بهمن سال شصت و یک و علتش هم این بود که ، در سال پنجاه و نه بخاطر پاره ای از در گیریها با افراد انجمن اسلامی در محیط کارم دستگیر ودو ،سه روز بازداشت وبعد ازآن به قید ضمانت تا روز دادگاه آزاد گشتم. برگشتم به اوین بخاطر رسیدن زمان این دادگاه بود که بعلت نبود مدارکی بر علیه من وهم زمان محبوس بودنم در زندان ، حکمی نگرفتم.

پيام فدائی:در بازگشت به اوين، اين زندان را چطور دیدید، چه تغييراتی کرده بود؟محدوديت ها بيشتر شده بود يا کمتر؟

پاسخ : زمانی که دوباره به اوین منتقل شدم ، اوائل مدتی در انفرادی بودم تا فروردین سال شصت و دو وپس از آن به بند آموزشگاه منتقل شدم ، اطاقهای در بسته وسه نوبت دستشوئی در روز و هواخوری ، شرایط همان شرایط بود با اینحال داخل اطاق آرامش وحالت ویژه داشت ، یکی اینکه افراد زیربازجوئی کمتر بودند ودیکر اینکه اعتماد خاصی بین بچه ها وجود داشت وترکیب اطاق مثل سال شصت اکثرأ بچه های مجاهدین و حدودأ نه الی ده نفر بچه های چپ بودند ( اقلیت – توفان – پیکار و دو برادربه اتهام اکثریت که بیشتر چپ نشان میدادند تا اتهامشان ) ، با اینهمه میشد با احتیاط  ، بحث و تبادل افکار دو یا چند نفره کرد چه با مجاهدین وچه با بچه های چپ ، روزنامه را به نوبت اما راحت میتوانستی بخوانی و انگشت روی خبر ها بگذاری و اینکه مقالات اقتصادی را زیرو رو کنی .

پيام فدائی:چه مدت  ملی کشی کرديد؟  آيا از اوين آزاد شديد؟ چه ماهی و در چه سالی؟  

پاسخ : نزدیک به یازده ماه ملی کشی کردم ودر اواخر شهریور سال شصت و سه ازاوین آزاد شدم با کوله باری از تجربه، یاد گیری اندیشیدن و بدور از شوروهیجان بدنبال تئوری انقلاب بودن و با احساس تعهد در قبال حفظ و حمل صادقانه ابزار انقلاب وسپردنش به آیندگان .ودر خاتمه قدر دانی وسپاس خود را تقدیم شما خوبان میکنم که این فرصت را بمن دادید تا بتوانم بدینوسیله سهم کوچکی در افشاء سیاستهای بغایت جنایتکارانه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی داشته ویکبار دیگر از طریق ارگان شما یاد و خاطره عزیزان جانباخته دهه شصت را گرامی داشته و پاس بدارم. با تشکر و سپاس .

پیام فدائی: با تشکر از شما و به امید این که با همکاری زندانیان سیاسی رنج کشیده در زندان های جمهوری اسلامی بتوانیم ابعاد جنایات این رژیم ضد مردمی در حق توده های مبارز ایران و فرزندان مبارزاش را در سطح هر چه وسيعتری بر ملا نموده  و آنها را  هرچه بیشتر مستند سازيم.

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com