به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  97 ، خرداد ماه 1386 

 

بخشی از کتاب چالمرز جانسون به نام: "دشمن: آخرین روزهای جمهوری آمریکائی"

ترجمه: غلام اميدوار

 

 

ایالات متحده با 737 پایگاه نظامی

"امپراطوری جهانی"

 

 

روزگاری بود می توانستی رد پای گسترش امپریالیسم را با شمارش مستعمراتش تعقیب کنی. استعمار به شیوه آمریکائی ، استقرار پایگاه نظامی است: و بوسیله تعقیب مسیر تغییر سیاست پایگاه سازی در سطح جهانی، فرد می تواند هرچه بیشتر در باره "جای پای" گسترش یابنده امپراطوری آمریکا  و نظامی گری که به همراهش در حال رشد می باشد بیاموزد.

 

کار چندان آسانی نیست که تعداد دقیق پایگاههای امپراطوریمان را ارزیابی کنید. اسناد رسمی و در دسترس عموم درباره چنین موضوعاتی - هرچند آموزنده-  ولی گمراه کننده می باشند. مطابق فهرست موجود از اموال واقعی ای که وزارت دفاع از سال 2002 تا سال 2005 در سراسر دنیا دارا بوده و بر اساس "گزارش ساختمانهای پایگاهی"،  افزایش عظیمی در شمار تأسیسات پایگاهی و پایگاههای نظامی ایالات متحده صورت گرفته است.

 

آمار کل پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای دیگر در سال 2005 بر مبنای منابع رسمی 737 پايگاه می باشد. اما با در نظر گرفتن استقرار نیروی عظیم درعراق به منظور تحقق استراتژی رئیس جمهور بوش به نام "جنگ پیشگیرانه"  گرایش به افزایش پایگاههای نظامی در آنسوی دریاها همچنان ادامه دارد.

 

جالب توجه است که تعداد سی و هشت پایگاه بزرگ و متوسط در سال 2005 به پایگاه های موجود در سراسر دنیا اضافه شد.  بیشتراین پایگاه ها، پایگاه های هوائی و دریائی برای استفاده جنگنده های بمب افکن بوده و شماری از آنها به منظور قرار دادن  ناوگانها تحت یک فرماندهی واحد ایجاد شده اند. این رقم کمی بیشتر از سی و شش پایگاه دریائی و پادگانهای ارتش بریتانیا - موقعیکه امپراطوری استعمارگر بریتانیا در اوج قدرتش یعنی در سال 1898 بود- می باشد. امپراطوری رم در اوج قلدری خود در سال 117 بعد از میلاد نیازمند سی و هفت پایگاه بزرگ جهت پاسداری از سلطه اش از بریتانیا تا مصر، و از اسپانیا تا آن سوی درياها بود. به این ترتیب شاید شمار مطلوب دژها و استحکامات نظامی بزرگ برای یک امپریالیست که آرزوی تسلط مطلق بر جهان را دارد تقریباً میان سی و پنج تا چهل باشد!

 

مطابق آمار موجود در سال 2005 بوروکراتهای پنتاگون تخمین زدند که ارزش مالی پایگاههای آمریکا  در آنسوی دریاها ، رقمی حداقل برابر با 127 میلیارد دلار بود – مطمئناً این رقم بسیار پائینی است اما بزرگتر از تولید ناخالص بیشتر کشورهای جهان می باشد – و هزینه این پایگاه ها در داخل و خارج آمریکا  تقریباً 1/658 میلیارد دلار (مبلغی که برای جایگزین کردن یک پایگاه بر اساس برآورد وزارت دفاع هزینه بر می دارد) می باشد. در طول سال 2005 فرماندهی عالی ارتش، تعداد 196975 سرباز و همچنین برابر همین رقم، افراد غیر نظامی و بستگان شان و مقامات غیر نظامی وزارت دفاع را  در پایگاههایمان مستقر کرد، و علاوه بر این، تعداد 81425 نفر را در داخل و خارج از کشور به استخدام خود در آورد.

 

شمار کل پرسنل نظامی ایالات متحده در سال 2005 از جمله آنهائی که در داخل کشور مستقر هستند 1840062 نفر بود. بر این رقم باید 473306 خدمه غیر نظامی وزرات دفاع و 203328 کادراستخدامی محلی را نیز اضافه نمود.  مطابق آمار پنتاگون، پایگاههای نظامی ایالات متحده در آنسوی دریاها دارای 32327 سربازخانه، پناهگاه، بیمارستان و ساختمانهای دیگری ست که این نهاد مالکیتشان را دارا بود. علاوه بر این رقم، پنتاگون تعداد 16527 ساختمان و تجهیزات مشابه  را اجاره کرده است. وسعت این پايگاه ها که در فهرست اموال پنتاگون ثبت شده برابر با 687347 هکتار در آنسوی دریاها و 29819492 هکتار در سراسر جهان بود به این ترتیب بطور ساده پنتاگون بزرگترین زمیندار در پهنه جهان می باشد.

 

این رقم ها هر چند که بسیار عظیم می باشند، اما هنوز در برگیرنده شمار واقعی و عملی پایگاههایی که در سرتاسر جهان به اشغال خود در آورده ایم نمی باشند.

 

گزارش ساختمانهای پایگاهی 2005 برای مثال اشاره ای به هیچکدام از پادگانهای موجود در کوسوو (یا صربستان که کوسوو هنوز رسماً یکی از ایالات آن می باشد) نمی کند – هر چند که در آنجا هنوز یک اردوگاه بزرگ قرار دارد که در سال 1999 با دیوار آهنی ساخته شده و بوسیله شرکت KBR اداره و نگاهداری می شود .اين شرکت سابقاً به نام کلاگ براون و روت معروف بود که وابسته به شرکت هالیبرتون در هستون می باشد. مضافا آن که،  این گزارش پایگاههای ایالات متحده در افغانستان و عراق (از ماه می 2005، 106 پادگان)، اسرائیل، قرقیزستان، قطر، ازبکستان و... را هم در این سرشماری از قلم انداخته است.

 

ارتش آمریکا بعد از 11 سپتامبر تاسیسات غول پیکری در خلیج فارس و آسیای مرکزی برقرار کرده است. در مقدمه گزارش گفته می شود که "مکانهائی که توسط ملتهای دیگر در اختیار ما گذاشته شده است" که اینها در گزارش شامل نشده اند، چنین ادعایی موکداً درست نیست.

 

گزارش بیست مقر در ترکیه را شامل می شود که دولت ترکیه صاحب آنهاست ولی با آمریکا مشترکاً از آنها استفاده می کنند.

 

همچنین پنتاگون عمداً تأسیسات نظامی و جاسوسی به ارزش 5 میلیارد دلار در بریتانیا را از قلم می اندازد، که سالهاست وجود آنها به راحتی به این بهانه که متعلق به نیروی هوائی سلطنتی بریتانیا می باشند پنهان نگاهداشته شده اند. اگر یک صورت حساب صادقانه وجود می داشت؛ ابعاد امپراطوری نظامیان به احتمال زیاد به هزار پایگاه در آنسوی دریاها می رسید اما هیچکس حتی پنتاگون هم رقم واقعی پایگاه ها را نمی داند.

 

در برخی موارد کشورهای خارجی خودشان کوشش کرده اند پایگاههای نظامی ایالات متحده را مخفی نگاهدارند؛ آن هم از ترس اینکه اگر ساخت و پاختشان با امپریالیسم آمریکا فاش شود برایشان مخالفت عمومی ببار می آورد. یا در موارد دیگر به نظر می آید پنتاگون می خواهد ساختن تأسیسات نظامی با هدف تسلط بر منابع انرژی - و در وضعیت کنونی ساختن شبکه ای از پایگاههای نظامی برای اینکه عراق را علی رغم خواست هر دولتی که در آينده در عراق در بر سر کار آيد، تحت هژمونی و تسلط  نگاه دارد-  را کوچک جلوه دهد.

 

دولت ایالات متحده کوشش می کند از فاش شدن هرگونه اطلاعاتی درباره پایگاههای نظامی که از آنها برای استراق سمع کردن در مکالمات جهانی ویا استقرار سلاح های هسته ای مان استفاده می شود جلوگیری کند. همان طورکه ویلیام آرکن یک نویسنده با تخصص در همین مورد می نویسد: دولت "مسئولیت هایش درباره قراردادها در این زمینه را نقض کرده است. ایالات متحده به نزدیکترین متحدینش در ناتو درباره نقشه های هسته ای اش دروغ گفته، وجود ده ها هزار سلاح هسته ای، صدها پایگاه و چندین دوجین کشتی و زیردریایی در دنیا مخفی شده  آن هم بدون هرگونه منطق نظامی و یا حتی دلیل و توجیه قابل قبول".

 

بطور مثال در اردن مخفیانه 5000 سرباز را در پایگاههائی در این کشوردر مرزهای عراق و سوریه مستقر کرده ایم. (اردن هم چنین با سی. آی. ای در شکنجه و بازجوئی از زندانیانی که به این کشور تحویل داده ایم همکاری کرده است.) با این وجود اردن دائماً می گوید هیچگونه توافقات ویژه ای با ایالات متحده ندارد و می گوید ایالات متحده هیچ پایگاه و حضور نظامی در اردن ندارد! این کشور رسماً مستقل است ولی حداقل در ده سال گذشته دنبالچه ایالات متحده بود. به همین ترتیب  ما پیش ازخروج مان از عربستان سعودی در سال 2003- به دلیل آنکه عربستان سعودی می خواست- عادتاً حضور یک ناوگان عظیم و بمب افکن های ب-52 به سادگی قابل رویت را در جده تکذیب می کردیم.

مادام که بوروکراتهای نظامی، فرهنگ مخفی کاری را به منظور مصون نگاهداشتن خود به مردم تحمیل کنند، هیچ کس و حتی  نمایندگان منتخب مردم، از اندازه حقیقی پایگاههای نظامی آمریکا اطلاع نخواهد داشت.

 

در سال 2005 استقرار نیروها در داخل و خارج بطور قابل توجهی در نوسان بود. گفته می شود این به دو دلیل بود؛ یکی به این علت که موعد تغییر استراتژیمان برای تسلط بر جهان از مدتها پیش سر رسیده بود و دلیل دیگر تعطیل پایگاههای اضافی در داخل کشوردر دستور بود.

 

در واقع به نظر می آید که بسیاری از این تغییرات تا ابعاد زیادی بر اثر اصرار دولت بوش در تنبیه کردن مردم و مدیران ایالات داخلی خود امريکا که از سیاست های این دولت در عراق حمایت نکرده بودند و پاداش دادن به آنهائی که از کوشش های این دولت در عراق حمایت کردند، صورت گرفت. بدینسان در ایالات متحده شماری از پایگاههای نظامی به جنوب کشور (آن ایالاتی که بیش از همه طرفدار سیاست جهانی و سياست دولت بوش در عراق بوده و هستند- م) منتقل شدند؛ آنطورکه کریستین ساینس مونیتور گفت به ایالاتی که "بیشتر به سنت های نظامی گره خورده اند" تا شمال شرقی، غرب میانی شمالی یا ساحل اقیانوس آرام.  یک تاجر اهل کارولینای شمالی با نگاهی عاشقانه و حاکی از علاقه نسبت به مشتریان جدیدش گفت: "ارتش به جاهائی می رود که می خواهندش و قدرش را می دانند".

 

نقشه تجدید آرایش ارتش به دور تصمیم پنتاگون به منظور خارج کردن دو لشکر ارتش از آلمان چرخ می زند – اولین لشکر زره پوش و اولین لشکر پیاده نظام – و همچنین یک تیپ (3500) از لشکر پیاده نظام از کره جنوبی - که در سال 2005 بطور رسمی در فورت کارسونِ کُلُرادو جایگزین گردیدند-. اما مادام که مقاومت عراق ادامه دارد، نیروهای درگیر، بیشترشان در آنسوی دریاها هستند و تأسیسات در داخل برای آنها آماده نیستند؛ چرا که نه پول و بودجه کافی برای آماده کردن آنها وجود دارد. با اینحال، دیر یا زود نزدیک به 70000 سرباز و 100000 اعضای خانواده های آنها باید در داخل ایالات متحده جای داده شوند.

 

ادعای "بستن پایگاه ها" در داخل ایالات متحده عملاً با ریختن پول هنگفت برای تقویت و طرح بزرگ کردن پایگاههاست و مشتریان به چند منطقه منتخب می روند. در عین حال روندی که از نوعی تجديد سنگرسازی در امپراطوری به نظر می آید، ثابت می کند که چشم انداز آینده، نمائی است از رشد پایگاه های نظامی از نوع جدید؛ در دور دست ترین مناطق که ارتش ایالات متحده قبلاً هرگز در آنجا نبود بدون توجه به الزاماتی  که مستلزم چنین کاری است.

 

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، برای هر کسی روشن بود که فکر کند آمریکا دیگر نیازی به تمرکز نیروهای عظیم ارتشی در آلمان، ایتالیا، ژاپن  و کره جنوبی برای مقابله با تهدیدات نظامی احتمالی ندارد. چرا که دیگر در آینده جنگی با اتحاد شوروی جود نخواهد داشت.

 

در سال 1991 دولت بوش اول می بایستی آن مأموریت ها را پایان می داد و یا نیروهای زائد را انتقال می داد. و در واقع دولت برخی از پایگاهها در آلمان مانند پایگاه های دهانه فولدا - که زمانی به عنوان مسیر احتمالی حمله اتحاد شوروی به اروپای غربی دیده می شد- را بست. اما در آن سالها هیچ اقدامی برای جابجایی ارتش آمریکا در خارج از ایالات متحده انجام نگرفت.

 

 در پایان دهه 1990 نو محافظه کاران تئوریهای جديدی را  برای گسترش امپریالیسم عریان بوسیله "تنها ابر قدرت" طرح ریزی می کردند؛ از جمله نقشه عملیات نظامی پیشگیرانه برای گسترش دمکراسی در خارج با قوه نظامی با هدف جلوگیری از سر بر آوردن هر کشورو یا هر گونه بلوکی از کشورهای "تقریباً همتا" که ممکن است با برتری نظامی آمریکا رقابت کند، و یا رویای ایجاد یک خاور میانه "دمکراتیک" که تمام نعمت مورد نیاز ما را تأمین کند.

 

یکی از اجزاء نقشه بزرگ آنها نقل و انتقال و ساده و مؤثر کردن ارتش بود. اُس و اساس اینکار ، نخست پیشبرد برنامه ای جهت تمرکز ارتش ایالات متحده به یک نیروی سبک تر، متمرکز، با تکنولوژی مرگبارتر بود؛ با این تصور که این کارسرمایه های زیادی را آزاد می کرد. سرمایه هایی که به منظور ژاندارمی امپراطوری بکار رود. آنچه که به نام  "دگرگون کردن ارتش" معروف گردید ابتدا بطور عمومی در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری سال 2000 مطرح گردید. سپس 11 سپتامبر و جنگ در افغانستان روی دادند. در ماه آگوست 2002 زمانی که کل برنامه نیوکانها Newcon آغاز به اجرا شدن کرد، این برنامه بالاتر از هرچیز بر روی یک جنگ سریع و سهل جهت تبدیل کردن عراق به جزئی از امپراطوری، متمرکز گردید. این زمان رهبران غیر نظامی در پنتاگون بطور خطرناکی مطمئن شده بودند. زیرا که جنگ را عملی نظامی درخشان و شکست ناپذیر تصور کردند. همانطور که در سال 2001 در جنگ علیه طالبان و القاعده نشان دادند – یک استراتژی که دوباره آتش جنگ داخلی را از طریق پرداخت عظیم به جنگ سالاران اتحاد شمال و استفاده از قدرت هوائی آمریکا جهت حمایت از عملیات پیشروی به سمت کابل، شعله ور نمود.

 

در آگوست 2002 دانالد رامسفلد از "استراتژی 1-2-4-1 نظامی" اش برای جایگزین کردن آن با طرح دوران کلینتون به منظور دارا بودن ارتشی که توان دو جنگ بطور همزمان را داشته باشد پرده برداشت – در خاورمیانه و شمال شرقی آسیا. حال طراحان جنگ، تدارک دفاع از ایالات متحده را با اتکا به نیروئی می دیدند که قابلیت "جلوگیری از تجاوز و تهدید" در چهار "منطقه بحرانی": اروپا، شمال شرقی آسیا (کره جنوبی و ژاپن)، شرق آسیا (تنگه تایوان) و خاورمیانه را داشته باشد. ارتشی که توان شکست و تعرض در دو تا از این مناطق را بطور همزمان داشته باشد و همچنین توانمندی "پیروزی قاطع" در یکی از آن نبردها "در زمان و مکانی که خود انتخاب کرده باشیم" داشته باشد. همانطوریکه تحلیل گر امور نظامی و یلیام. ام. آرکین اظهار داشت " نیروهای نظامی آمریکا از قبل تا حد نهائی کش داده شده اند، استراتژی جدید، فراتر از آمادگی برای وقایعی که احتمالاً در آینده رخ می دهند می رود و شباهت به انتخاب نبردهائی در مناطق جدید را دارد".

 

یک پیروزی سهل و آسان سه هفته ای علیه نیروهای صدام حسین در بهار 2003 تنها همین نقشه ها را باز تأئید می کند. ارتش ایالات متحده حالا آموزش داده شده که چنان با قدرت باشد که توان تحقق هر مأموریتی را که به او محول کنند را داشته باشد. فروپاشی رژیم بعث در بغداد هم چنین وزیر دفاع رامسفلد را چنان جسور کرده بود که با استفاده از "متحول" کردن ارتش، کشورهائی را که در بهترین حالت نسبت به یک جانبه بودن ایالات متحده اشتیاق از خود نشان نمی دادند کشورهائی مانند آلمان، عربستان سعودی، کره جنوبی و ترکیه را تنبیه کرده و به آنهائی که رهبرانشان به عملیات آزادی عراق خوش آمد گفته بودند، از زمره متحدین قدیمی مانند ژاپن و ایتالیا و نیز کشورهای سابق کمونیستی مانند لهستان، رومانی، بلغارستان پاداش می داد.

 

نتیجه یکی کردن استراتژی پایگاه سازی وزارت دفانع بطور غیر رسمی معروف به " بازبینی موقعیت جهانی " شد. رئیس جمهور جرج بوش برای اولین بار آنرا در 21 نوامبر 2003 طرح نمود آنجائی که متعهد شد تا "موقعیت جهانی" ایالات متحده را "تجدید آرایش" کند. او آن عبارت را تصریح کرد و در 16 آگوست 2004 در کنوانسیون سالیانه سربازان سابق جنگ های خارجی در سینسیناتی با دقت تشریح کرد. از آنجا که سخنرانی بوش بخشی از کمپین انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 بود، اظهارات در آن زمان چندان جدی گرفته نشدند. در حالی که او ادعا می کرد ایالات متحده قابلیت های نظامیش در اروپا و آسیا را میان 60000 تا 70000 هزار کاهش خواهد داد، به شنوندگانش تضمین داد که چنین کاهشی یک دهه طول خواهد کشید تا متحقق گردد – یعنی پس از پایان دومین دوره ریاست جمهوریش و یک رشته قول دادنها که بیشتر به تجدید سربازگیری تا یک استراتژی شباهت داشت.

 

"در دهه آینده یک نیروی سریع الانتقال، و متمرکز خواهیم داشت .یعنی اینکه شمار بیشتری از سربازانمان از همین جا در خانه (یعنی از آمریکا –م) اسکان داده شده و مستقر خواهند شد. بخشی از سربازان و توانمندیهایمان را به مناطق جدید انتقال خواهیم داد، طوریکه سریعاً بتوانند به تهدیدات غیر مترقبه پاسخ گویند. این کار ... اضطراب را از روی سربازان مان و خانواده های آنها کاهش خواهد داد ... ببینید، اعضای ارتش اوقات بیشتری در خانه خواهند بود. و در خلال خدمتشان کمتر نقل و مکان خواهند کرد. همسران سربازان مان کمتر مجبور به تغییر شغل خود خواهند شد، و ثبات بیشتر و اوقات بیشتر برای فرزندان و خانواده هایشان خواهند داشت".

 

به هر حال وزیر دفاع رامسفلد در 23 سپتامبر 2004، اولین جزئیات مشخص نقشه را در برابر کمیته خدمات نظامی سنا فاش کرد. او نقشه را چنین تشریح کرد "بزرگترین بازسازی نیروهای جهانی آمریکا از سال 1945" او از معاون خود داگلاس فیت چنین نقل قول کرد: "در دوران جنگ سرد احساس قوی داشتیم که ریسک های بزرگ و جنگ ها در کجا خواهند بود. به آن ترتیب می توانستیم سربازان در آنجا مستقر کنیم. امروز با مفهومی تماماً متفاوت عمل می کنیم. ما نیاز داریم قادر باشیم یک رشته عملیات نظامی از جنگیدن تا محافظت از صلح را در هر کجا از جهان بطور سریع انجام دهیم".

 

باوجود اینکه ممکن است قابل دفاع بنظر آید، شرایط پایگاه سازی چشم انداز وسیعی از نظر دیپلماتیک و بوروکراتیک با پتانسیل و وضعیت های خطرناک را باز می کند که نظامی های طرفدار رامسفلد مطمئناً دست کم گرفتند. برای اینکه در مناطق جدید گسترش پیدا کنی وزارت خارجه و دفاع باید با کشورهای میزبان درباره توافقات وضعیت نیروها یا سوفاز SOFAS (مخفف توافقات وضعیت نیروها – م) مذاکره کنند. بعلاوه باید مقاوله نامه های دیگری مانند حق دسترسی داشتن برای جنگنده ها و کشتی ها در سرزمین های خارجی و فضای هوایی و توافقات ماده  98 امضا شوند. منظور از ماده 98 اساسنامه دادگاه جنائی بین المللی رم می باشد که به کشورها این حق را می دهد که شهروندان ایالات متحده را که در سرزمین آنها هستند از حوزه قضائی دادگاه جنایی بین المللی رم ICC معاف کنند.

 

چنان توافقات معافیتی توسط قانون حمایت از نیروهای ارتش آمریکا American Service Member Protection و بوسیله کنگره صادر گردیده اند، هر چند اتحادیه اروپا این توافقات را غیر قانونی می داند. هنوز توافقات واجب دیگری باقی مانده اند؛ مانند توافقات خدماتی برای تأمین کردن و انبار کردن بنزین جت، مهمات و غیره، شرایط اجاره کردن دارائی های واقعی، و کمک اقتصادی به ایالات متحده (یعنی به اصطلاح کمک کشور میزبان به ایالات متحده) توافقات درباره تعلیم و تمرینات نظامی (آیا به زمین نشستن شبانه هواپیماها مجاز شمرده می شود یانه؟ تعلیمات تیراندازی زنده ؟) و خسارت آلودگی محیط زیست.

هنگامیکه ایالات متحده به مثابه دولت پیروز یا ناجی نظامی - مانند شرایط پس از جنگ جهانی دوم در آلمان، ژاپن، ایتالیا و در کره جنوبی پس از صلح موقت بعد از جنگ 1953 - حضور ندارد،  خیلی سخت تر می باشد آن نوع توافقاتی را مستقر کنی که به پنتاگون اجازه می دهد هر کاری را انجام دهد که کشور میزبان تحت فشار قرار بگیرد تا بخش بزرگی از هزینه آن فعالیت ها را به عهده بگیرد .

 

هنگامی که حضور آمریکا در نقش ناجی نیست، ساختار امپراطوری پایگاهی آمریکا تا حد زیادی شکننده به نظر می آید.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com