به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  97 ، خرداد ماه 1386 

 

 

نقش اتحاديه های کارگری آمريکا در فروش کرايسلر و نابودی زندگی کارگران

 

يک هفته پس از اعلام خبر فروش کمپانی کرايسلر (بخش واقع در امريکای شمالی موسوم به اتومبيل سازی آلمانی دايملر-کرايسلر) به شرکت سرمايه گذاری "سربراس"، "تام لا سوردا"، مدير کل کرايسلر اعلام کرد که اولين اقدام او قطع بيش از 300 ميليون دلار بيمه بازنشستگی کارگران و در صورت لزوم اخراج تعداد بيشتری از کارگران (بيش از تعداد اعلام شده قبلی) خواهد بود.

 

البته اين کمپانی که با کاهش فروش در امريکای شمالی روبرو شده بود از مدتها قبل از قرارداد اخير فروش کرايسلر، اعلام کرده بود که طرح جديدی برای بازسازی کارخانه ابداع کرده و طبق آن 13000 کارگر را طی سه سال آينده اخراج خواهد کرد. اين کمپانی (طبق خصلت ذاتی سرمايه داری) در جستجوی راه های بيشماری برای کسب سود بيشتر و به عنوان مثال خلاص کردن گريبان خود از 18 ميليارد دلار بدهی به صندوق بيمه بازنشستگی کارگران بود. اما از آنجا که کرایسلر هنوز در مقايسه با رقبای امريکايی خود يکی از سودآورترين کمپانی های اتومبيل سازی جهان می باشد، مجبور نشد که طبق روال معمول سرمايه داری در سالهای اخير عمل کند. يعنی با تهديد به اعلام ورشکستگی و بستن کارخانه، کارگران را مجبور به پذيرش قراردادهای جديد و کاهش حقوق و مزايا نکرد، اما راه حل جديدتری را در پيش گرفت. صاحبان کارخانه  به يکباره چوب حراج را به کرايسلر زدند.

با اعلام این تصمیم تعدادی از بزرگترين غولهای سرمايه های مالی خصوصی همچون "بلک استون"، "سربراس" و همچنين "مگنا" (يکی از بزرگترين کارخانجات قطعات سازی غير اتحاديه ای) برای خريد کرايسلر یه رقابت پرداختند.

 

در سالهای اخیر، کمپانی های دارای سرمايه های عظيم مالی همچون گروه های نامبرده سرمايه های خود را در راه خريد کارخانه های حراج شده بکار می اندازند و سپس با اجرای طرحهای بازسازی در آنها (يعنی اخراج تعداد زيادی از کارگران و کاهش حقوق و مزايای بقيه کارگران و در واقع تشدید استثمار کارگران)، آن کارخانه ها را کوچک تر و سودآورتر کرده و سپس با قيمتی بسيار بالاتر از قيمت خريداری شده می فروشند و از اين طريق سود فراوانی می برند.

 

به عنوان مثال "سربراس" به عنوان يک کمپانی سرمايه گذار در سال 1992 تأسيس شد. و جالب است که اسم آن نيز بی مسما نيست (سربراس، سگ سه سر نگهبان دروازه برزخ است). اين کمپانی، کارخانه هايی را که در حال ورشکستگی بودند به قيمت بسيار نازل خريداری می کرد و پس از انجام تغييراتی در شيوه اداره آنها (و در واقع با اخراج بخشی از کارگران و تغيير قراردادهای کار و کاهش حقوق و مزايای کارگران باقی مانده)، بدون آنکه کار توليدی ای انجام داده باشد و يا کالای جديدی را توليد کرده باشد، آنها را با قيمتی بسيار بالاتر می فروخت. به عنوان مثال اين کمپانی در سال گذشته 6 ماه پس از خريد 600 شعبه از فروشگاه های زنجيره ای "آلبرتسان"، 1000 کارگر را اخراج کرد و به قول معروف، این فروشگاه ها را برای خريداران "جذاب" کرد. کمپانی مورد اشاره، همچنین در سال 2004 نيز فروشگاه های زنجيره ای "مروين" را خريداری کرد و سپس با تعطيل کردن 62 تا از شعبه های آن و اخراج 4800 کارگر، آن را به اصطلاح بازسازی نموده و برای فروش آماده کرد. سربراس در سال جاری نيز يک کارخانه اتوبوس سازی در کانادا و چندين کارخانه توليد پوشاک در امريکا را با همين شيوه به اصطلاح "مديريت جديد و کوچک و سودآورتر کردن آنها" به تعطيلی کشاند.

 

صاحبان و مديران "سربراس" جزو بزرگترين سرمايه داران دنيا هستند. به عنوان مثال مجله "فورچون" در سال 1999 "استفان فينبرگ" بنيانگذار "سربراس" را با سرمايه ای معادل 274 ميليون دلار به عنوان يکی از ثروتمند ترين امريکايی های جوانتر از 40 سال معرفی کرده بود.

   

"بلک استون" نيز يکی ديگر از بزرگترين غولهای مالی دنيا در صنعت توليد قطعات اتومبيل است و کارش خريد کارخانه های توليد قطعات و سپس بازسازی آنها برای فروش است. به عنوان مثال،بلک استون، کارخانه قطعه سازی "اکسل" (American Axle & Manufacturing) را در سال 1997 از جنرال موتورز خريداری کرد و پس از اخراج بخشی از کارگران و کاهش حقوق کارگران باقيمانده، سهام آن را با سودهای نجومی فروخت.

 

قابل توجه است که در حال حاضر يکی از بنيان گذاران کمپانی "بلک استون" (شخصی به نام "ديويد استاکمن" که مدير بودجه دولت ريگان بود) متهم به تقلب مالی در پروسه خريد يک کمپانی توليد قطعات به نام "کاليتز- ايکمن" و سپس کشاندن آن به ورشکستگی (و کسب سودهای فراوان از اين طريق) شده است. واقعیتی که بوضوح از نقش دولتها و سیاستمداران در برآوردن منافع مادی طبقه حاکم خبر می دهد.  

 

"مگنا اينترناشنال" نيز که سومين توليدکننده قطعات اتومبيل در دنيا است، به دليل پرداخت پائين ترين حقوق و مزايا و ايجاد بدترين شرايط کاری برای کارگران، رسواترين و بد نام ترين کارفرما در ميان کارگران اتومبيل سازی آمريکای شمالی است. 

 

کمپانی "آنکس Onex" نيز که قراربود در خريد کرايسلر با "مگنا" شريک شود، يکی ديگر از سمبلهای سرمايه های مالی است که با ورود به صنعت اتومبيل سازی و خريد و فروش کمپانی های ارزان قيمت در حال ورشکستگی، صاحب سرمايه های عظيمی شده است. سرمايه داران اين کمپانی در سال 2005 کارخانجات "بوئينگ" را در "کنزاس" و "اوکلاهوما" خريداری کرده و با اخراج 20 درصد از کارگران و 10 درصد کاهش حقوق کارگران باقيمانده، سودهای کلانی را به جيب خود سرازير کردند.

 

ناگفته نماند که صاحبان اين کمپانی که زندگی کارگران کارخانه های خريداری شده را ويران می کنند، در عوض در مورد مديران کمپانی دست و دلبازی به خرج ميدهند. به عنوان مثال حقوق "فرانک استروناک" مدير "مگنا" در سال 2006 بيش از 50 ميليون دلار بود و علاوه بر آن 20 ميليون دلار نيز به عنوان حق الزحمه "مشاوره" دريافت کرده است. مبلغی که معادل دستمزد صد ها کارگر اخراجی در طول جند سال است

               

نکته قابل توجه در پروسه حراج اخير کرايسلر، اين بود که  سرمايه داران در حین پیشبرد نقشه های ضد خلقی خود برای به خاک سیاه نشاندن کارگران، به مذاکرات حاشيه ای با اتحاديه کارگران اتومبيل سازی(UAW) و پيشنهاد قراردادهای جديد و طرح های مختلف به آنها، نيز پرداختند. يکی از اين طرح ها، فروش صندوق بيمه کارگران به (UAW) می باشد. چنين طرحی مسلم است که به زيان کارگران و به سود سرمايه داران خواهد بود. و غالبأ سران اتحاديه ها يی که در چنين طرح هايی شرکت می کنند نيز صاحب مشاغل مهم و پردرآمدی نيز می شوند.

 

يکی از خصوصیات اينگونه کمپانی های مالی که بخصوص پس از سقوط بازار بورس در سال 2000 بيشتر رشد کردند، اين است که مشمول مقررات دست و پاگير دولتی نيستند. درنتيجه سرمايه های خصوصی را (که به دنبال بيشترين سود در کوتاه ترين زمان ممکن بودند) به خود جذب می کنند. به عنوان مثال صندوق بازنشستگی اداره آتش نشانی لس انجلس و صندوق بازنستگی معلمان پنسيلوانيا جزو سهامداران "سربراس" هستند. در واقع پولی که متعلق به صندوق بازنشستگی اين کارگران است صرف خريد کمپانی های ديگر و نابودسازی مشاغل کارگران ديگر می شود. 70 درصد از سرمايه های اوليه اينگونه کمپانی های مالی از اين طريق تهيه شده اند. طبق آمار رسمی، متوسط نرخ "سود حاصل از سرمايه" اينگونه کمپانی ها 22.5 درصد (در مقايسه با 6.6 درصد متوسط "سود حاصل از سرمايه" کارخانه ها و کمپانی های ديگر) می باشد. کسب چنين سودهای نجومی با شيوه های معمول توليد، همچون توليد و فروش اتومبيل امکان پذير نيست. نوع فعاليتهای اقتصادی چنين کمپانی های مالی عمومأ "دلالی" ها و خريد و فروشهای با ریسک بالا و پيچيده ای است که ابدأ به توليد "ارزش واقعی" منتهی نمی شوند. فعاليتهای اقتصادی کمپانی هايی مثل "سربراس" هيچ رابطه ای با توليد کالاهای جديد و يا تکنولوژی پيشرفته تر ندارند، بلکه فعاليتهای آنها در "به يغما بردن سرمايه های موجود" کوچکتر ( و در واقع غارت هر چه وحشیانه تر نیروی کار کارگران) خلاصه می شوند.

 

يکی از زيانهايی که چنين فعاليتهای سرمايه گذاری (خريد سهام اين کمپانی ها با استفاده از موجودی صندوق بيمه بازنشستگی کارگران) برای کارگران دارد، اين است که از آنجا که فعاليتهای اينگونه کمپانی های مالی با ريسک بسيار همراه است، صندوق های بازنشستگی کارگران نيز با خطراتی همچون ورشکستگی روبرو هستند. با اينکه کليه لايه های طبقه حاکم بر کشورهای امپرياليستی در يورش به حقوق دمکراتيک کارگران و کاهش سطح زندگی آنان متفق القول و مشترک المنافع هستند، اما گسترش بی رويه شرکت های سرمايه گذاری خصوصی موجب نگرانی هايی در برخی از جناح های حاکمه سرمايه جهانی (بخصوص در اروپا) شده است. در حال حاضر رشد بادکنکی سرمايه های مالی اينچنينی و عواقب خطرناک آن، در مجامع مالی دنيا به بحث گذاشته شده است و عده ای از سرمایه داران و گردانندگان نظام سرمایه داری از عواقب عملکردهای وحشیانه این کمپانی ها در حق کارگران که ممکن است به وقوع حرکتها و اعتراضات کارگری غیر قابل کنترل برعلیه کل نظام استثمارگرانه سرمایه داری منجر گردد، اظهار بیمناکی می کنند.

 

اما در مورد اتحاديه کارگری اتومبيل سازی آمريکای شمالی (UAW)، بايد گفت که با تکميل طرح هايی که در فوق به آنها اشاره شد و اکنون در دست اجرا است،(UAW) در آينده ای نزديک  به يکی از بزرگترين غول های شرکتهای بيمه تبديل خواهد شد. البته رؤسای آن در حال حاضر نيز به عنوان سهامداران عمده شرکت بيمه ای که تحت کنترل (UAW) می باشد، با قربانی کردن منافع طبیعی و اولیه کارگران به ثروتهای بسياری دست يافته اند.

 

در قرارداد اخير فروش کرايسلر، سربراس به توافقاتی با سران اتحاديه اتومبيل سازی رسيد و در جلسه محرمانه 4 ساعته ای که با حضور "ران گتل فينگر" و ديگر سران (UAW) و مديران دايملر کرايسلر در 13 ماه مه در اشتوتگارد انجام شد، پذيرفت که در مقابل همکاری رؤسای اتحاديه با قراردادهای جديد کار (يعنی اخراج ها و کاهش حقوق ها و مزايای کارگران) صندوق بيمه بازنشستگی کارگران را به شرکت بيمه ای که تحت کنترل (UAW) است واگذار سازد. يکی از اهداف (UAW) از در دست گرفتن کنترل صندوق بيمه بازنشستگی اين است که مشکلات اجتماعی خود را حل کرده و از طريق قطع و کاهش حقوق و مزايا و بيمه و سطح رفاه کارگران، مخارج سر به فلک کشيده بوروکراسی اتحاديه را تأمين کند. البته اينگونه فعاليتهای مالی (UAW) و در واقع تبديل آن به يک موسسه مالی نيز يک شبه صورت نگرفته، بلکه محصول پروسه ای است که از حدود سی سال پيش و به دنبال سقوط موقعيت صنعت اتومبيل سازی امريکا در بازار جهانی آغاز گشت؛ پروسه ای که طی آن بوروکراتهای اتحاديه ای تلاش کردند که سرنوشت خودشان را از سرنوشت کارگران جدا کنند و از قبل نابودی حیات و معاش کارگران، رؤسای اتحاديه به نان و نوايی برسند. آنها روز به روز منافع کارگران را بيشتر زير پا می گذارند و به عنوان رقابت با اروپا و حفظ مشاغل در امريکا (بخوان حفظ منافع سرمايه داران سه کمپانی بزرگ اتومبيل سازی امريکا) همکاری هايشان را با سرمايه داران (در ستم به کارگران) افزايش می دهند.

 

قرارداد اخير فروش کرايسلر به "سربراس" و مطالعه عملکرد بخش اعظم اتحاديه های کارگری در کشورهای سرمايه داری بخصوص در چند دهه اخير، نشان می دهد که عملکرد رهبران این گونه اتحادیه ها در تأمين مالی بوروکراسی گسترده و دادن کنترل منابع عظيم مالی ای همچون صندوق بيمه بازنشستگی به رؤسای اتحاديه در قبال همکاری بوروکراتهای اتحاديه با سرمايه داران در تغيير قراردادهای تمام وقت به قراردادهای نيمه وقت و کاهش حقوق و مزايای کارگران، ناشی از ماهيت و ذات واقعی اين اتحاديه ها به عنوان يک ابزار سرکوب نوين در دست سرمايه داری می باشد. اين اتحاديه ها هيچ نوع قرابتی با منافع کارگران نداشته و فقط ابزارهايی هستند که در زیر نام طبقه کارگر در جهت تامین منافع مادی سرمايه داران زالو صفت و دولتهای امپریالیستی عمل می کنند.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com