به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  96 ، اردیبهشت ماه 1386 

 

 

 

گفتگوی پيام فدائی با رفيق نصير تبريزی از زندانيان دهه 60!

بخش سوم

 

 

پيام فدائی: آيا زندانی را برای تغيير ايدئولوژی تحت فشار می گذاشتند؟

پاسخ: من مشخصأ زندان های رژیم جنایتکار اسلامی را متفاوت با زندان های رژیم ضد خلقی پهلوی ( تا آنجائی که شنیده و خوانده ام ) می بینم چرا که در زمان رژیم سابق بعد از دوران بازجوئی و رفتن به دادگاه، زندانی  حکم محکوميت گرفته و ديگر مدام زير فشار ايدئولوژيک قرار نمی گرفت. اما  شرایط  دردوران مرتجعین جمهوری اسلامی  فرق میکرد ، زندانی در همه حال  بعد از گرفتن حکم( زیر بازجوئی ، زیر اعدام ، ملی کشی و غیره قرار داشت.....) زیر فشار ایدئولوژیکی قرار داشت يک زندان!! در زندان بود . قصابان حاکم  برای اعمال فشار مضاعف به زندانیانی که ناهمگونی خود را با قوانین اجباری و جاری در زندانها با توسل به شکل و شیوه های متفاوت نشان میدادند و پايداريشان بر آرمانهای انسانی معلوم بود، در مورد چنین زندانیانی از خود زندانيان یعنی توابین جهت آزارآنها سود می بردند . مسئولین از زندانی می خواستند که توبه خود را در عمل و بر عليه بقيه زندانيان نشان دهد. به اين ترتيب زندانی سابق به زندانبان و بازجوی جديد تبديل می شد!!!  در رابطه با پدیده تواب میتوان با استناد به یادداشت ها و نوشته های دیگر زندانیان رها شده از بندمراجعه کرد. بویژه نوشته تحلیلی-تحقیقی رفیق اشرف دهقانی ( تواب ، پدیده نو ظهوردر زندان!) که مسئله را بشکل کاملا مادی وعینی بررسی کرده است میتواند پایه اولیه پرداخت به این موضوع وگرایشات رفورمیستی ( بخشش و گذشت ) جریانات و افرادی که نسبت به گذشت زمان و مکان خود را به فراموشی میزنند ، باشد. 

 

پيام فدائی: چه وقت از اوین منتقل شدید و به کدام زندان ؟

پاسخ : حدودأ اواخر اسفند سال شصت  و به زندان قزلحصار انتقالم دادند.

 

پيام فدائی: لطفاً کمی در مورد اوضاع کلی زندا ن قزل حصار توضیح دهید.

پاسخ : با یک اتوبوس با پرده های کشیده ، پس از طی مسافتی به زندان قزلحصار( که به بازداشتگاه گلدیس نازی ها معروف بود ) رسیدیم،در بدو ورود ما را چشم بسته در راهروبزرگ و طولانی ،نزدیک دیوار نگه داشتند و پس از آن به مجردی (قرنطینه) بردند . بند مجردی راهرو مستطیل شکلی بود با دوازده سلول تقریبأ یک ونیم در دومتربا یک تخت دو طبقه ارتشی ،تعداد افرادی که در سلولها جا داده شده بودند خيلی بيشتر از ظرفيت سلول بود به همين دليل هم زندانيان بنوبت در حال ایستاده-نشسته و درازکش بویژه شبها ،بسر می بردند. در ضمن بعضی شبها تعدادی از بچه ها ، بخصوص دوستان مذهبی به بهانه خواندن دعای کمیل به راهرو می رفتند (تنها وقتی که میتوانستی بیرون از سلول باشی زمان قدم زنی روزانه در راهروبود ) و تلاش میکردند این زمان طولانی تر بشود تا داخل سلول فضای بیشتری برای خواب باشد. پس از چندی ما ها را تقسیم کردند ومن به بند مارکسیستها منتقل شدم. این بند راهرو طویلی بود با بیست و چهار سلول ، با شرایط و مقررات خاص خود ، هرچند که شرایط زیستی با اوین و بند مجردی فرق میکرد و قدم زنی ، هواخوری ومواردی از این دست را داشت اما از نظر بر خورد پلیسی زندانبانان که حال از خود زندانيان تشکیل شده بودند،شرایط خفقانی  بسیار شدید و دردناکی حاکم بود.  در همین شرایط بود که زندانی از هر سمت وسوئی مورد تهاجم قرار داشت . مواردی بود که زندانی ای که  حکم گرفته بود  تحت شرایط بغایت خشن وفشارمستمر،توسط توابین بدون جیره و مواجب رژیم سرکوبگراسلامی دو باره  به بی دادگاه ها عودت داده شده وحتی تعدادی اعدام گشتند .

 

پيام فدائی: لطفا بر اساس اطلاعات تان کمی مشخص تر از توابين و نقش آنها در زندانها بگوئيد که چگونه آنها به دستگاه سرکوب کمک می کردند ؟

پاسخ: برای  پاسخ دادن  به اين سوال نام  تعدادی از توابين و برخی از کارهايشان در زندان را بر می شمارم تا ابعاد خدمت توابين به زندانبانان روشن تر گردد.

 

1 - مجتبی میرحیدری: مسئول بند 1 واحد سه بود. یک سال حکم داشت و در ضمن گذراندن حکم خود همانند یک بازجوی حرفه‌ای در بند عمل می‌کرد. نصف شب‌ها برای گرفتن اطلاعات، زندانیان را بیدار و به اتاق زیر هشت برده و شروع به بازجوئی می‌کرد. او با گرفتن اطلاعات داده‌نشده و لونرفته تعدادی از بچه‌ها، آنها را دوباره به اوین فرستاد. مجتبی بعد از اتمام حکم زندانش و پس از آزادی، با دادستانی همکاری کرد و به مهره دست راست لاجوردی تبدیل گردید.

 

2- محمود ناطقیان: بعد از مجتبی، مسئول بند شد. او نیز در ارتباط با سازمان اقلیت دستگیر شده بود و داستان دستگیریش که جلوه‌ای از حماقتش را بیان می‌کرد، زبانزد تمامی بند بود. از نظر شخصیتی آدمی ضعیف و بی‌شعور و بدون هیچگونه آگاهی سیاسی بود. او خود جرأت دست بلند کردن به روی زندانی را به تنهائی نداشت و حتماً باید دیگر تواب‌ها دور و برش می‌بودند تا چنین کاری را بکند. وی افرادی را که در بیرون از زندان می‌شناخت و یا در مسیر کوه دیده بود، در بند بازجوئی می‌کرد و پس از انجام بازجوئی‌های متعدد، بالاخره اطلاعاتی از زندانی کسب نموده و او را تحویل بازجویان رسمی در اوین می‌داد.

 

3- قناعتی: یکی از چاپلوس‌ترین و خودفروخته‌ترین افراد بود. وی بعد از ناطقیان مسئول بند یک واحد سه شد. زندانیان به او لقب "جنایتی" داده بودند.

 

4- محمدرضا قربانی: یکی از همکاران نزدیک مجتبی میرحیدری در بند یک واحد 3 بود. وی را به عنوان نفوذی به واحد یک بند یک فرستاده بودند که در آنجا یکسری از زندانیان مبارز را شناسائی کرده و باعث انتقال آنها به گوهردشت شده بود. پس از اینکه از واحد یک برگشت، معاون ناطقیان گشت و در کار بازجوئی و ضرب و شتم زندانیان سیاسی با او همکاری می‌نمود. وی در ازاء خوش‌خدمتی به حاج داود و عربده‌کشی‌های حقیرش پله‌های ترقی(!!) را طی کرد و پس از مدتی مسئول بند یک واحد یک شد و در این سمت، "انجام وظیفه" نمود.

 

5- احمد اصفهانی (اصفهانی، فامیل وی نبود ولی او به این اسم شناخته می‌شد) قبلاً ارتشی بود و حال در زندان به مسئولیت بند یک واحد یک رسیده بود (پس از رفتن مسئول قبلی). وی یکی از توابینی بود که در فرستادن زندانیان مبارز به "قیامت" و "تابوت"ها شهرت یافت.

 

6- کریم برقی: یکی از تواب‌های فعال بند بود ولی آنچنان عرضه‌ای نداشت تا مسئولیتی در بند داشته باشد اما به هر طریق که می‌توانست به ارتجاع در زندان خدمت می‌کرد. مثلاً یک روز او به یک زندانی به نام حاتم گیر داده و شروع به اذیت و آزار وی کرد. حاتم طاقتش سر آمد و محکم زد توی گوش کریم برقی. با داد و بیداد کریم برقی، پاسداران و توابین بند سر رسیدند و ریختند به سر حاتم. وی را به زیر هشت بردند و چون در آنجا تعدادی بطری شکسته روی زمین ریخته بود، موقع کتک‌زدن حاتم وی روی شیشه‌های شکسته بطری افتاده و شاهرگش بریده شد. وضع طوری شد که حاتم را به بهداری بردند و... . فکر میکنم  این مواردی که شمردم و عملکرد آنها را کمی توضيح دادم،  ابعاد و چگونگی همکاری توابين با ماشين سرکوب را به خوبی آشکار می سازند.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com