به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  95 ، فروردین ماه 1386 

 

 

 

گفتگوی پيام فدائی با رفيق نصير تبريزی از زندانيان دهه 60!

بخش دوم

 

 

پيام فدائی: کمی از چگونگی برخورد های رئیس زندان اوين  و دیگر همکاران او در اين شکنجه گاه با زندانیان بگوئید.

پاسخ :در این مورد آنقدر گفته و نوشته شده است که شاید بازگوئی آن تکراری به نظر برسد. آنها و بويژه لاجوردی جنايتکارانی بيش نبودند که با  دیکتاتوری،تحقیر زندانی،اهانت به او به هر شکلی و با لوده گی و لومپنیسم خود سعی می کردند که زندانی را فردی پوچ  و بی شخصیت جلوه دهند. آنها به طرقهای مختلف می کوشيدند بیزاری و نفرت خود از هر آن چیزی که نشانی ازعشق وانسانيت و آزاد گی داشت را بروز دهند. در رابطه با درجه دیکتاتوری و قساوت آنان اجازه بدهيد که موردی که در اوين در مورد لاجوردی  شنیدم را برايتان باز گو کنم. اين مورد تا حد زيادی گویای برخورد رؤسا ودیگر مسئولين  زندان با زندانیان نیز بود . یکروز لاجوردی در یکی از اطاقهای بند به یک زندانی دوره شاه برخورد میکند وپس از تأملی از او مپرسد که آيا  وی را بخاطر می آورد یا نه ؟وقتيکه با تأیید زندانی مواجه می شود آنگاه لاجوردی جانی با تبسمی همراه با کینه میگوید یادت هست موقع بازی والیبال در زندان رژیم سابق، توپ را به صورت من کوبیدی! این را می گوید و میرود. همين یادآوری، اعدام زندانی یاد شده را به همراه داشت.  متاسفانه اسم عزیزش در خاطرم نمانده است. خاطره دیگری که چگونگی تحقیر زندانیان توسط جیره خواران رژیم را نشان می دهد را نیز تعریف کنم. یکروز صبح زود زمانی که تازه از دستشوئی برگشته وهرکدام با توجه به شرایط خونباری که در آن روزها در زندان حاکم بود، در سکوت با اندیشه و تفکرات خود غوطه ور بودیم، یکدفعه سرودی با صدای بلند شنیده شد. یک لحظه همه چیز زیبا و بانشاط به نظر آمد. سرود آشنای ما خواند می شد: زده شعله در چمن، د ر شب وطن خون ارغوانها...... اما بلاواسطه قهقهه های دیوانه وار نگهبانان بالای پشت بام را شنیدیم  که  فرياد می زدند: فکر کردید چریکها حمله کرده اند تا فراریتان بدهند!!!! و قهقهه خنده دوباره از سر گرفته شد!... به اين ترتيب  فهمیدیم که نگهبانان باین شکل قصد تحقیر و مسخره کردن زندانیان چپ را داشتند.

 

پيام فدائی:حال در مورد  روابط زندانيان با هم بگوئيد روابط آنهاچگونه بود؟آيا زندانبان بر روابط زندانيان در داخل اتاق هم دخالت می کرد؟  آيا زندانيان بر اساس گرايشات فکری تقسيم بندی می شدند؟برخورد با تفکرات و جرياناتی  که از رژيم حمايت می کردند چگونه بود ؟

پاسخ: قبل از اینکه به روابط زندانیان با هم بپردازم ، باید بگویم که در آن شرایط و بخاطر بسته بودن در اطاقها ، زندانبان آنچنان کنترلی در داخل نداشت البته افراد بریده ( نه تواب زبده وتربیت یافته ) در اطاقها بودند که بعلت وجود آنان ، خود زندانیان یکسری ملاحظاتی را میکردند وناخواسته زندانیان بنوعی با گرایشات فکری خود بیشتر نزدیک می گشتند. در این مقطع در سلول، فرد  یا افرادی با گرایشات راست نداشتیم، بغیر از کسانی که تک وتوک بریده بودند.

به طور کلی بگویم که در سال 60 حساب جریانات و یا افرادی که به هر نوعی از رژیم حمایت یا جانب داری میکردند کاملأ جدا بود. اما روابط زندانیان در شرایط دوران شصت ، برای من ( بیشتر سخنم دراین بخش ، تکیه بر برداشتهای فردیم میباشد وهیچگونه گرایش نظری را مورد بررسی قرار نمی دهم ) بسیار آموزنده و پر بار بود. چرا که خیلی از برخوردها و روابط مابین جریانات سیاسی در بیرون از زندان را جور دیگری می دیدم.  در آن زمان بیشترین تماس را با هم اطاقیهای مجاهد داشتم و روابط ما چه زیبا و دوستانه بود. بدور از مشغولیات جریانی وبازجوئی، همه در تلاش به کمک و هوای همه را داشتن بودیم. با اندک احساس اطمینانی که به یک زندانی می شد، تلاش ها همه در تقویت ایستائی واستواری او صرف می شد. بچه های مجاهد از هر امکانی برای روحیه دادن استفاده می کردند. در عین حالی که مراقبتهای بیشتری از بیماران وشکنجه شده ها اعمال میگشت، در همان  حال مسائل امنیتی و احساس ناامنی و عدم اطمینان از فرد بریده ای سریع به دیگر افراد اطاق اطلاع داده میشد. ورفقای چپ  چه صادقانه، هر آنچه که در توان داشتند برای دادن روحیه ودرک و دریافت شرایط و محیط تازه به تازه وارد ها انجام می دادند واز هیچ چیز دریغ نمی ورزیدند. با اینکه رفقای چپ از نظر کمیت در اطاق تعدادشان زیاد نبود با اینهمه بعلت پاره ای از تجربیات در تمامی روابط و مسائل داخل سلول، وزنه ای بحساب می آمدند. یادشان گرامی چه آنانی که ناجوانمردانه بدست جنایتکاران دون صفت رژیم وابسته به امپریالیسم اسلامی ، شهید شدند وچه آنانی که به هر حال هستند و باری بر دوش برای رساندن به مقصد. ، با  گذشت زمان در کنش و واکنش ها و تغییر موقعیت زندان بعضی از افراد البته تغییراتی کردند. اهداف بعضی از جریانات ( بویژه مجاهدین ) دستخوش تغییراتی شد و نا خواسته تاثیر بر روابط حاکم مابین زندانیان نیز اجتناب ناپذیر گشت که این موضوع در این بخش مورد بحث من نیست شاید زمانی دیگر بشکل بازتری به این مهم بپردازم. در هرحال دوره شصت ، روابط ایجاد شده در سلولها ، روابط کاملأ آگاهانه ،دوستانه و رفیقانه با خلق و خوی انسانی ومحترمانه بود.

پيام فدائی: اولین بار چه وقت با مساله "تواب" مواجه شدید؟

پاسخ : در اوین در ابتدا بیشتربا افرادی که بریده بودند و نقش  آنتن رابازی می کردند  روبرو بوديم .بعدا توابين شکل گرفتند.  حضور تواب یا توابین درابتدا بشکل تبلیغات بیرون ( در نمازجمعه ها) واهرم اعمال فشاردرحسینیه اوین و تلویزیون مدار بسته بود. ( توضیح اینکه در این بخش بیشترصحبت سال شصت ودرادامه دوره سال شصت و دو را نیز اضافه خواهم کرد )

پيام فدائی: تلويزيون مدار بسته کارش چی بود و چی نشان می داد؟

پاسخ : انتقال غذای مسموم ایدئولوژیکی به افراد در شرایطی که  امکان وجود منبعی برای آگاهی از اخبار و رویدادهای بیرون زندان نیز وجود نداشت. تازه تبلیغات  تلویزیون مدار بسته سوای آنچیزی بود که وقت و بیوقت از بلندگوهای نصب شده درسلول یا راهروها ( انواع و اقسام دعاهای کمیل و.........) با صدای گوش خراشی پخش می شد.

برنامه های تلویزیون مدار بسته بیشتر برای پخش در داخل زندان ها و کاربرد تبلیغی و شستشوی مغزی را شامل می گشت از آن جمله ، پخش مصاحبه های رهبران ، اعضاء ، و هواداران فعال بریده جریانات وسازمانها ، نمازجمعه ها و حرکتهای حمایتی از رژیم در بیرون از زندان ، کلاس و تدریس مسائل ایدئولوژیکی و مذهبی توسط آخوندهای مختلف ( گیلانی و قرائتی و.......) وتعدادی فیلم سینمائی به مناسبت های مختلف مذهبی .

پيام فدائی: در حسينيه چه برنامه هائی اجرا می شد؟

پاسخ : برنامه هائی از قبیل ، اجرای دعاهای کمیل وغیره ، یکسری سخنرانی مسئولین رژیم همانند نماینده مجلس ، امام جمعه ها ،.......وهر کدام با سیاست خاص خود ، مصاحبه وسخنرانی افراد بریده وهمکار بازجویان ( بویژه اعضاء رده بالای احزاب و سازمانها ) ویکسری افرادی که محکوم به اعدام شده بودند مثل ناخدا افضلی ، سرهنگ کبیریان ، حسین روحانی ، قطب زاده وغیره. بعد مصاحبه ها بود. مصاحبه برای آزادی ومحکوم کردن گروهی که زندانی به آن وابسته بود. حتی زندانیانی که در واقع  سر موضع بودند گاه به خاطر این که حکم زندانشان تمام شده بود، مجبور می شدند این مصاحبه را به نحوی انجام بدهند. چون آنها به هر ترتیبی سعی در خرد کردنشان داشتند.  البته گفتنی است که معرکه گردان تمامی شوها ، خود لاجوردی جانی ویا مجید قدوسی با هماهنگی ارکستر سمفونی توابین مسخ شده یعنی مزدوران بدون جیره و مواجب گیربودند که معمولاً در حسینیه تمامی ردیفهای اول تا سوم وچهارم را برای خود اختصاص می دادند. .

در اینجا لازم می بینم که این توضیح را نیز داشته باشم و آن اینکه بسته به تصمیم زندانبانان  بردن به حسینیه به عنوان شنونده یا بیننده بعضأ اجباری بود و گاهأ اجباری نبود. به استنباط من، این بستگی داشت به مورد مصاحبه شونده ، سخنران وشکل کار، به این صورت که بستگی داشت به این که چه هدف مقطعی و یا ادامه داری را از این موارد در نظر داشتند تا مورد استفاده قرار دهند. مثلأ اگر طرف رهبر بریده بود بمراتب ، حسینیه اجباری میگشت ویا اگر کسی بنوعی سر موضعی بود ،حسینیه را پر میکردند از تمامی بریده ها ، برای ایجاد رعب و وحشت ، که در این مواقع هم  ،همزمان از بلند گوها به داخل اطاقها پخش میگشت. 

پيام فدائی : آیا برای شرکت در مصاحبه زندانی را شکنجه می دادند ؟

پاسخ : عواملی که باعث کشیده شدن وتن دادن یک فرد به مصاحبه میشد میتوانست متفاوت و مختلف باشه. ، مورد شکنجه را همه در مراحل مختلف دیده بودند و  کلاً زندان جمهوری اسلامی عجین شده است با فشار روحی و روانی ، کتک ، کابل ، رعب و وحشت، سرکوب ، تجاوز، به دار کشیدن ، تیرباران و زیرمشت و لگد و کابل کشتن زندانی.  خوب با این توصیف مشخص است که هر زندانی بسته به شرایط ، به هرحال سهمی از شکنجه اهدائی رسولان وامامان خدا بر روی زمین داشت. اما کسانی بودند که از جایگاه ضد خلق وخائن بودنشان با گشاده روئی مصاحبه و یا میز گرد های تشکیلاتیشان رادرزندان داشتند. کسانی مثل کیانوری ها ، طبری ها ، به آذین ها و گاگیگ آوانسیان ها ..... که خوب این ها تاثیر منفی خود را  بر دیگرزندانیان به شکلهای مختلف داشتند .

پيام فدائی: در مورد توابین اولیه چه تجربه ای دارید. زوایای مختلف برخورد آنها را توضیح دهید.

پاسخ: ببینید ، همانطور که در سئوالهای قبلی توضیح دادم زمانی که در اوین بودم با مورد آنتن در اطاق و آنهم نه کاملا علنی بلکه غیر علنی بر خورد داشتیم. اینها از عملکرد شان ( نگاه های دزدکی ، حالت شرمندگی تا زمانی که تبدیل به تواب حرفه ای نشده بودند ، دزدیدن نگاهشان وقتی که از بازجوئی بر میگشتند ) شناخته می شدند. افرادی بودند که  رفتاروکردار زندانی داخل سلول  را گزارش می دادند . ولی تواب  به عنوان بریده ای که مبدل به همکار و بازوی سرکوب واعمال فشاربازجو وپدرجلادشان (پدرتوابین یعنی لاجوردی) بر علیه دیگرزندانیان شده بودند را بیشتر در حسینیه اوین و در کلاسهای ایدئولوژیکی-سخنرانی رهبران علیه جریانات خود و غیره شاهد بودم. اما زمانی که به قزلحصار منتقل شدم در  آنجا بودکه با تواب به معنی پاسداروبازجوی بدون مزد برخورد کردم و تازه به ابعاد جنایتی که رژیم در قبال زندانیان روا داشته پی بردم. يعنی جدای ازشکنجه های زمان بازجوئی، قتل و اعدام توسط عوامل ریزو درشت خود، اینبار دیدم که از خود زندانیان هم برای سرکوب دیگر زندانیان استفاده می کنند.

 

 

ادامه دارد...

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com