به نقل از پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 58 ، اسفندماه 1382

 

 

پاشنه آشيل موقعيت کنوني مبارزات کارگران و زحمتکشان!

 

گسترش روزافزون اعتراضات و مبارزات کارگری و توده ای يکي از وجوه مشخصه يک سال گذشته مي باشد. در اين فاصله کارگران و زحمتکشان با توسل به اشکال گوناگون مبارزه، خشم و نفرت خود از جمهوری اسلامي و سردمداران دزد و فاسد آن را به کرات به نمايش گذاشتند. از اعتراض کارگران مبارز چيت سازی بهشهر در اولين ماه سال (در 20 فروردين ماه 1382 کارگران چيت سازی بهشهر پس از بارها تجمع اعتراضي سرانجام در اين روز به سمت بلوار مرکزی شهر حرکت کرده و تمامي جاده های اصلي شهر را مسدود نمودند. حرکت اعتراضي ای که بعدها در ابعاد وسيع تری تداوم يافت) تا حوادث مراسم چهارشنبه سوری در آخرين روزهای سال 82 در شهرهای مختلف (در اعتراض به سياست های جمهوری اسلامي که مراسم چهارشنبه سوری را سنتي "خرافي" قلمداد مي کند، جوانان هر سال با شور و شوق بيشتری به برپايي اين مراسم روی مي آورند و امسال در يکسری از شهرها و از جمله در مسجدسليمان، يزد و تهران درگيری هايي بين مردم و نيروهای انتظامي رخ داد که به دستگيری تعدادی از جوانان منجر گرديد) روزی نبوده که در گوشه ای از اين کشور، اعتراضي بر عليه نظام ظالمانه حاکم و استبداد وحشيانه ذاتي آن شکل نگرفته باشد. اعتراضاتي که خبر از پتانسيل اعتراضي عظيم نهفته در بطن جامعه مي دهد.

 

پس از کشتار وحشيانه کارگران معدن مس خاتون آباد در بهمن ماه، ما همچنان شاهد يکسری اعتراضات کارگری در اسفند ماه بوديم. برای مثال کارگران شرکت لوله سازی خوزستان که مراجعات مکررشان به مسئولين بي پاسخ مانده بود و مسئولين مربوطه حتي به تجمع آنها در مرکز شهر وقعي ننهادند، جاده اصلي اهواز را با آتش زدن لاستيک بستند و مانع تردد وسائل نقليه گرديدند. همچنين کارگران کارخانجات ريسندگي و بافندگي شهرستان کاشان به خاطر تعويق پرداخت حداقل ده ماه حقوق و عدم پرداخت عيدی پس از بارها اعتراض ضمن تجمع در يکي از ميادين اصلي شهر، راه بندان بزرگي ايجاد کردند. اين تجمع اعتراضي با حمله نيروهای سرکوبگر جمهوری اسلامي مواجه گرديد و نيروهای انتظامي با توسل به خشونت، کارگران را پراکنده ساختند. و اين در شرايطي است که در 14 اسفند ماه صدها نفر از مردم زلزله زده بم در اعتراض به عدم رسيدگي دولت به شرايط زندگي آنها و چپاول و دزدی آشکار کمک های اهدايي به زلزله زدگان به تظاهرات پرداختند و بر عليه فرماندار شهر بم شعار دادند، در شمال نيز صيادان زحمتکش، جهت تحقق مطالبات برحق شان در مقابل اداره شيلات بندر انزلي تجمع اعتراضي برپا نمودند.

 

آنچه در فوق آمد نمونه هايي از اعتراضاتي است که در همين اسفند ماه در ايران رخ داده است. گسترش اين اعتراضات آن هم زير سايه سنگين سرنيزه از يک طرف، خبر از آن شرايط دهشتناکي مي دهد که جمهوری اسلامي برای مردم ايجاد کرده است و از طرف ديگر بيانگر بالا بودن روحيه مبارزاتي در توده های زحمتکش ايران است که عليرغم آگاهي به عواقب اعتراضات خود در زير سرنيزه حاکم، باز بي باکانه بپاخاسته و فرياد خشم خود را سرمي دهند.

 

اما اگر رشد روزافزون اعتراضات کارگری و مردمي واقعيات فوق الذکر را منعکس مي کند، نگاهي به اين مبارزات از واقعيات ديگری نيز خبر مي دهد و آن عدم تشکل و پراکندگي صفوف اعتراض مردم است. به واقع اين پراکندگي و عدم وجود تشکيلات مناسب، خصيصه اصلي وضع کنوني بوده و باعث مي شود که توده ها نتوانند آن نتايج دلخواهي را که مي خواهند از اعتراضات خود به دست آورند. پراکندگي صفوف اعتراض کارگران و زحمتکشان که بدون شک رابطه مستقيمي با سلطه ديکتاتوری حاکم دارد، به واقع پاشنه آشيل موقعيت کنوني مبارزات کارگران و زحمتکشان ماست. به خصوص که مبارزات کنوني از فقدان يک رهبری انقلابي نيز در رنج است. رهبری ای که بتواند جويبارهای پراکنده اعتراض را به همديگر متصل نموده و دريای خشم توده ها را برعليه نظام حاکم جاری سازد.

 

فقدان اين رهبری انقلابي به خصوص در شرايطي که به دليل بحران های رشديابنده سيستم موجود، تضادهای دروني طبقه حاکمه رشد کرده و ما شاهد چنگ و دندان نشان دادن آنها به همديگر هستيم، برجستگي بيشتری مي يابد چرا که اين جناح ها هر يک مي کوشند با سوارشدن بر موج اعتراضات مردمي، انرژی مبارزاتي آنها را در جهت منافع و مصالح خود کاناليزه نمايند. ما اين واقعيت را در اعتراضاتي که به دنبال انتخابات اخير در شهرهای مختلف رخ داد، شاهد بوديم و ديديم که چگونه جناح های دروني رژيم برای کسب موضع برتر ضمن آنکه از هيچ اقدامي بر عليه يکديگر کوتاهي نمي کنند، در عين حال سعي در سوء استفاده از خشم و نفرت مردم را دارند. در اين فاصله در فيروزکوه، ايذه و انديمشک و فريدون کنار و غيره به دنبال تقلباتي که در انتخابات رژيم ساخته رخ داد درگيری هايي پيش آمد که به کشته و مجروح شدن تعدادی از طرفين انجاميد. خود خبرگزاری های دولتي حداقل کشته شدن ده نفر را در اين حوادث و مجروح شدن تعداد بيشتری را مورد تأييد قرار دادند. روشن است که اين درگيری ها در چارچوب تضادهای دروني طبقه حاکمه رخ داده و در همين چارچوب هم مي بايست بررسي شوند. گر چه در تضادهايي که از حدت گيری  اختلافات جناح های رژيم به وجود مي آيد، اهالي معترض نيز به انحاء مختلف مي کوشند با استفاده از اين موقعيت ها، خشم و نفرت خود از کل رژيم را به نمايش بگذارند. اما تجربه نشان داده که به دليل فقدان يک رهبری انقلابي همواره اين خطر وجود دارد تا اعتراضات و مبارزات توده ها که از ماهيتي کاملا متفاوت برخوردار مي باشند، در چارچوب تضادهای دروني طبقه حاکمه به انحراف کشيده شود. اين موقعيت بار ديگر بر ضرورت تلاش در جهت شکل دادن به سازماني انقلابي که قادر به تأثيرگذاری بر مبارزات توده ها بوده و قابليت هدايت آنرا داشته باشد، تأکيد مي ورزد.