به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 220 ، مهر ماه 1396

 

 

پیام فدایی: آن چه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق محمد هُشی از زندانیان سیاسی دهۀ 60 می باشد که در تاریخ سوم سپتامبر 2017 در محل میز کتاب آمستردام در هلند ایراد شد. این سخنرانی با اصلاحاتی از سوی سخنران برای چاپ آماده گشت که در زیر آن را مشاهده می کنید.

 

 

بخش دوم و پایانی

 

نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم!

 

در سال 67 دراصفهان 180 زندانی سیاسی وجود داشت که 90 نفر را اعدام کردند. این تازه فقط اعدام هایی بود از بچه‌هایی که توی زندان بودند. آنهائی که از بیرون گرفتن اعدام کردند اون تعدادش اصلا مشخص نیست. به خانواده‌ها هم هیچ جوابی نمیدادند. تنها چیزی که بهشون میگفتند این بود که  بچه هاتون اعدام شدند. چرا؟ کجا خاک شدند؟ برای چی اعدام شدند؟ کِی اعدام شدند؟ پاسخی نداشت. لباس و وسائل برخی ها را به خانواده شان دادند در حالیکه مال خیلی ها را هم ندادند.

 

اصفهان سال 60 یه دوره مثل تهران با اعدامی ها رفتار می کرد. تهران میفرستادند خانواده‌ها را توی پزشک قانونی. در پزشک قانونی جنازه ها را شناسائی میکردند. مثلا جنازه یک زندانی را دختر خاله‌اش در  اصفهان توی پزشک قانونی شناسائی کرد. ازش پول تیر گرفتند تا جنازه را آزاد کنند و اجازه دفن بدهند.  خواهرش را بعداً سال 67 اعدام کردند. مادرش روپوشی که این زندانی زمان اعدام پوشیده بود و روی جنازه بود را برای چند سال از روی بند خونه شون پایین نیاورد.

 

یه خانواده‌ای توی اصفهان هست به اسم طاهریون ،  پنج تا پسرش را بین سالهای 59 تا 61 و 62 دزدیدند و کشتند. گروه سید مهدی هاشمی مسئول این کار بود. از سال 58 و 59 فعالین سیاسی اصفهان را می دزدیدند توی باغ‌ها شکنجه میکردند و میکشتند و می‌انداختند توی چاه و هیچ‌کس هم نمیدانست. اینها جز ناپدید شدگان هستند. تنها کشوری توی دنیا هستیم که کمیته ای یا تشکیلاتی برای ناپدید شدگان نداریم.

 

شما در ترکیه مادران میدان استانبول را دارید و در آرژانتین تشکیلات دیگری است که دنبال این جریان است.  ما حتی توی کشورمون کسی جرأت نداره بدنبال این جریان برود و بپرسد  پسر، دختر،  پدر، داماد و برادرمان را چکار کردید. ما اینو نداریم.  حتی گروه خاوران اوایل که خاوران درست شده بود اصلاً نمی گذاشتند کسی برود آنجا. خانواده ها و مادرها و خواهر ها،  برادرها و زن‌ها را که میرفتند اصلاً نمی گذاشتن برن تو.  بعد اون راهی که منتهی میشد به خاوران را خراب کردند. پشت قبرستان بهائی ها که اومدن دیوار را خراب کردند اجازه دادند از پشت دیوار بروند. یک سال و نیم بعد سال 70 و 71 اومدن یک خندق کندند بین راه قبرستان ورودی پشت قبرستان بهائی ها و خاوران . بعد یه چوب گذاشتند روی این خندق تا خانواده ها  از روی چوب بروند. بعد اومدن یک مامور اطلاعاتی گذاشتند این ور خندق و یک مامور اطلاعاتی اون ور خندق برای  اینکه در بین خانواده‌ها ترس و رعب و وحشت ایجاد کنند. هرکه میخواست بره اسمشو مینوشتند. اگر اسم شما جزء خانواده آن‌ها نبود مثلاً دوست و آشنا و فامیل دور کسی میرفت همون جا می گرفتنش. الان هم که  طرح پاکسازی گورستانها را دنبال می کنند. هر شهری که توی ایران بگردید یک چنین مساله ای هست.

 

من چند وقت پیش توی یک جلسه‌ای بودم راجع به همین قبرهای دسته‌جمعی و گورهای نامشخص. ایران اولین کشور توی لیست سازمان ملل است که تمام شهرهای اصلی‌اش یک سری از قبرستان های نامشخص دارد.

 

جنایت های این رژیم یکی دو تا نیست. تو سراسر کشور اینها صورت مسأله را پاک کردند. یکی دیگر از کارهایی که مشخصاً با من انجام دادند جنازه مادرم را آوردن دم زندان. من مادرم سکته قلبی و بعد مغزی کرد بعد توی بیمارستان بود که فوت کرد. توی زندان اصفهان به این شکل بود که اگر کسی از اقوام نزدیک زندانی فوت میکرد برای خاکسپاری به زندانی مرخصی می‌دادند .منتها از اونجائی که ما جزء بند مغضوبین بودیم شامل ما نمیشد. برادرم اومد دم زندان. رئیس زندان که فردی بود به اسم حسین طوطیان به برادرم گفته بود که اگه خیلی ناراضی هستی برو جنازه را بیار. اگه می خواد مادرش  را ببیند.

 

منو آوردن ملاقات؛ به اصطلاح که برادرم را ببینم. برادرم باورش نمیشد که اینها همچین کاری را بکنند. به من گفت اینا همچین پیشنهادی دادن به من. گفتم برو بیار. گفتم تلفن کن بگو آمبولانس بیاد اینجا. گفت چرا؟ گفتم مگه نگفتن من میخوام مادرم را ببینم بگو بیارند. بعد من رفتم توی آمبولانس پیشانی مادرم را ماچ کردم و آمدم. پاسبان های شهربانی که دور زندان بودند باورشان نمیشد.

 

جلادی بود توی زندان. این جزء جوخه اعدام بود به نام رسول مغارعابد این اگر برادر کسی را اعدام میکردند می آمد و می‌گفت که تیر خلاص اش را زده .مثلا می‌گفت فلانی برادر تو را اعدام کردند من خودم تیر خلاص را زدم.

 

دو تا برادر مال شهر رضا بودند جمال و محمد صالح. محمد صالح دست و پایش را شکسته بودند قبل از اعدام. وقتی که جنازه اش را به خانواده اش تحویل داده بودند همونی که شکسته بودش به پدر و مادرش گفته بود که من دست و پای فرزند شما را  شکستم.  همین رسول مغار عابد اومد به جمال گفت من تیر خلاص به برادرت زدم.  وحشیگری رژیم نمادین است  آنهایی که دنبال قصاب با لبخند توی رژیم میگردند؛ قصاب با لبخند نداریم. میر غضب آهسته بکش وجود نداره.

 

در جریان انتخابات اخیر که موضوع رئیسی پیش آمده بود. همه مان شاهد بودیم که همه دارن بعد از 29 سال از دوران سال 60 حرف میزنند.   تبلیغاتی که نیروهای اصلی سیستم مثل سپاه راه انداخته اند از کسانی که خودشون در راس قتل و غارت و جنایت بودند بعنوان چهره هائی که وظیفه شان را انجام دادند داره صحبت میکنه.  اگر شما وب سایت خبرگزاری تسنیم را نگاه کنید و توی قسمت جستجوی آن بزنید "اسدالله لاجوردی"، حدود 13 تا 14 مقاله میاد بیرون که همین اخیراً درج شده. مصاحبه با معاون های لاجوردی که حالا توی شرایط های مختلفی هستند و از لاجوردی به عنوان یک آدم خیلی آرام و دلرحم و انسان خیلی شریفی که آزارش به مورچه نمیرسیده نام می برند.

 

همین آدم کریه، آبان سال 60 اومد توی سلول‌های 209 اوین؛ من اونجا بودم در سلول‌ها را باز کرد گفت امشب می رویم منافق کشی. معمولا خودش  وسط سه تا پاسدار می ایستاد و از پشت سر اینها حرف میزد. از زمانی که کچوئی را توی زندان اوین ترور کردند اینها بطور مثلثی از این جلاد محافظت میکردند. سه تا پاسدار دورش می ایستادند و او از پشت اینا سرش را در می‌آورد و حرف می زد . اینجور گفت شب میان منافق کشی.  هیچ کس جوابش را نداد. گفت این سلول را علامت بزن.

 

نصف شب اومدن یه ضبط صوت گذاشتند تو راهرو و نوار قرآن گذاشتند. وسط راهرو 209 اوین شروع کردن سلول را آوردن بیرون و زدند. آن شب سلول ما را بردند جنازه کِشی. من که نمیدونستم جریان چیست چون من را تازه از اصفهان آورده بودند اوین. در آن شب من 21 جنازه گذاشتم توی ماشین. همین لاجوردی ای که به قول الوندی از روی رحم پتو میکشیده روی زندانی ها و دخترش میگه که اینقدر با منافقین خوب تا میکرد که وقتی منافقین رفتار او را میدیدند تواب میشدند. دارند روی جنایات این جلاد پرده می کشند.

مثلا محمدی گیلانی میگه لاجوردی خودش قاضی منجر بود تمام قوانین قضائی اسلامی را میدونست. همین گیلانی که چنین می گوید خودش آستین زده بود بالا در سال 60 و توی راهروهای اوین راه می‌رفت با لاجوردی و نشون میکردند زندانی هایی را که کی بزنند بدونه اینکه آنها ببینند چون چشم بسته نشسته بودند روی زمین. اصلا نمیدونستند چطور و توسط کی انتخاب شدند.

 

اتاق به اتاق بازجوئی میرفت سال 60 شما را اگر بازجوئی میکردند شلاق میزدند به اصطلاح میگفتند حکم حاکم شرع؛ مثلاً 200 ضربه به اون بزنیم 50 ضربه به اون یکی بزنیم 100 ضربه به دیگری بزنیم اینها از لاجوردی دفاع می‌کنند.

 

یه طیف دیگه که متأسفانه راه افتاده اند کسانی هستند که یه جوری از منتظری صحبت میکنند و دفاع می کنند، مثل اینکه منتظری مثلاً فرشته نجات زندانیان بوده و از آسمان نازل شده سر زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی. طبق گفته‌های خود منتظری در کتاب خودش از هیچ‌کس دیگری نقل نمی کنم خودش میگه. سال 1360 اومدند دادگاه عالی قم تشکیل دادند که بنا بر این شد که هر حکم اعدامی که تو ایران بخواد قطعی و اجرا بشه باید بیاد در دادگاه عالی قم تأیید بشه.

 

خود حسینعلی منتظری می گوید که آقای گیلانی به من گفت که چه خوب شده این دادگاه را تشکیل دادید. چون اون تعدادی را که ما محاکمه کردیم و اعدام کردیم اگر این دادگاه بود اعدام نمیشدند.  بعد دادگاه عالی تشکیل شده؛ کی؟ مهر سال 60؛ از مهر سال 60 تا تابستون سال 67 که منتظری نامه اعتراضی اش را نوشته دادگاه عالی قم که اعدام هزاران نفر را تائید کرده به وسیله همین منتظری تشکیل شده بود. پس باید پرسید این جناب تا زمان نامه اعتراضی اش چکار می کرده.

 

به گفته خودش امام بهش گفته که تو هیئت عفو تشکیل بده و هر که شما تشخیص بدید به اسم من عفو کنید. عین جمله‌اش است. یه جوری هم حرف میزنه انگار داستان لیلی و مجنون را میگه. که من رفتم به امام اینو گفتم و امام اینو گفت. حالا شما فکر کنید که حسینعلی منتظری که خیلی جان زندانی ها براش مهمه و خیلی حقوق بشر براش مهمه؛ کی را گذاشته برای منصب رئیس شورای عفو؟ آخوند محمد گیلانی. جنایتکاری که قاضی القضات اوین بود. من اینها را نمیگم ها خودش میگه. سال 63 هیئت عفو تشکیل دادند فرمانده قاتلین را گذاشتن رئیس هیئت عفو. مثل این می ماند که هیتلر را بیارن بگذارند بالای سر قتل گاه آشویتس (AUSHIUES) و از او بخواهند که تو انتخاب کن که کی از آشویتس بره بیرون و آزاد بشه . خود منتظری اعلام میکنه توی کتابش که من قاضی های شرع را از اول انقلاب تعیین میکردم.

 

یه چهره دیگه که تلاش می شد بعنوان یه فرد رفرمیست جا زده شود و طرفدار میر حسین موسوی بود قبل از مرگش، آیت الله سید جلال الدین طاهری حسین آبادی است. توی باغی که متعلق به این آخوند بود آدم‌ها را شکنجه میدادند تحت رهبری دو تا پسر خودش. برادر سهیلا مصدقیان فر توی این باغ بهش تجاوز کردند و با چاقو کشتند؛ پسرهای خود طاهری وی را کشتند. طرفدار مستقیم عملیات آدم ربائی و شکنجه آزادیخواهان که توسط سید مهدی هاشمی در اصفهان پیش می رفت همین آیت الله طاهری بود. اون فردی که بعد شد رفرمیست، یعنی کرباسچی، که اوائل انقلاب استاندار اصفهان و رفیق گرمابه و گلستان سید مهدی هاشمی بود. سید مهدی هاشمی خودش توی منطقه استان اصفهان سیستم اطلاعات امنیتی داشت. هر که را میخواستند می دزدیدند. بازجوئی میکردند. شکنجه میکردند؛ اعدام میکردند و جنازه شو از بین می بردند.

 

کسانی که خود منتظری توی نواری که از او منتشر شد اعلام میکنه میگه شما قاضی هایی که اومدین اینجا اگر من میخواستم قاضی عادل انتخاب کنم شما ها را انتخاب میکردم .میگه شما چرا در ماه محرم میکشید. چرا زن حامله اعدام کردید.

نمیگه که فَتوای تجاوز قبل از اعدام به دختر ها را کی داده!  نمیگه تو شیراز وقتی که دخترها را اعدام میکردند با جعبه شیرینی و دسته گل میرفتن در خونه پدر و مادرشان تحویلشان میدادند. نمیگه تو اصفهان وقتی که جنازه دختر زندانی را میدادن میگفتن تبریک میگیم دخترتون عروسی کرد. اینا را نمیگن.

 

برخی فکر می کنند و دنبال یکی میگردند که بیاد یه چیزی از تو خود رژیم علیه این رژیم بگه. تجربه هم کار نکرد. مگه اکبر گنجی نبود جایزه قلم بهش دادند. آدمهائی که این آقا شکنجه کرده هنوز توی آلمان زنده هستند. خلخالی که به اصطلاح جناح مخالف شده بود در آخر های عمرش صادق صبا مصاحبه‌ای باهاش کرده. می پرسد شما چه کاری دلت میخواست توی زندگیت میکردی که نکردی حالا که داری از سرطان می‌میری چه کاری نکردی؟ دلت میخواست بکنی؟ میگه یه سری از دستم در رفتن من اینها را اعدام نکردم.

 

ما  مشکلمون با این رژیم این هست که این رژیم شکنجه و کشتار درش نهادینه شده است.  به همین دلیل هم قابل رفرم نیست. این رژیم را فقط یه جور میشه اصلاح کرد آنهم باید سرنگونش کرد. رفرم بردار نیست. هیچ جائی از جمهوری اسلامی را نمیشه رفرم داد.

 

شما میخواهید به شورای قضائی رفرم بدی؟ شورای قضائی 60 تا حساب بانکی به اسم رئیسش هست.  پول هائی که از مردم جریمه میگیرند میره به این حساب به اسم شخص رئیس قوه قضائیه. میگن آقا این پولها کو؟ میگه هر جا دلم خواست خرج کردم.  

 

یک دختر در شهر نکا به جرم اینکه میگفتند که سپاهی ها و قاضی های دادگاه شرع باهاش چه کارهائی انجام دادند بیرون گرفتنش به جرم رابطه نا مشروع و اعدامش کردند. 16 سالش بوده شناسنامه اش را جعل کردند به اسم 23 ساله.  یک قاضی به اسم رمضانی فر الان جزء شورای عالی قضائی است. رمضانی فر از شهر نکا  شبانه بلند شد آمد تهران حکم اعدام این دختر را گرفت از شورای عالی قضائی و برگشت. من شخصاً به خاطر این برنامه‌ای که بی بی سی تشکیل داده بود توی بطن این قضیه بودم. فردا صبح این دختر را اعدام کردند. در این مملکت  و در قوانین آن 479 تا جرم داریم که اگر به آنها متهم بشی امکان داره اعدامت کنند. شما با دو تا منبع در دادگاه انقلاب مواجه اید یکی تبلیغ قانونی و یکی تبلیغ شرع. با این یکی نتوانند سرت را بزنند با اون یکی می زنند.

 

جالبه حالا که دارند جلادان را تطهیر می کنند خبرگزاری تسنیم اعلام کرد که لاجوردی اصلاً کسی را بدون محاکمه اعدام نکرده است. اصلاً مگه لاجوردی قاضی بود. اصلاً لاجوردی قرار نبود کسی را بکشه. او دادستان بود نه قاضی. لاجوردی خودش آمد زندان اصفهان سخنرانی کرد در جریان سخنرانی حکم شو از جیبش بیرون آورد و گفت این حکم مستقیم است که امام به من داده تام الاختیار هستم؛ هر کاری که بخوام میکنم.

 

لاجوردی همان کسی است که می‌گفت تواب خوب تواب مرده است. شرایطی درست کرده بودند تو اوین که این جمعیت توابین برای اینکه زنده بمانند به رذیلانه ترین کار ها تن میدادند. حالا یکمرتبه بعد از این همه سال و بعد از ترورش در سالهای ریاست جمهوری خاتمی که هیچ حرفی از لاجوردی نبود؛ یک مرتبه بعد از صحبت خامنه ای که به کارگردان و تهیه کننده فیلم نیمروز گفته بود، کاشکی شما هم یک فیلم برای شهید لاجوردی درست میکردید. دو باره نام این جلاد مطرح شده.  بعید هم نیست ممکن است یه فیلمی درست کنند یه آلن دلون را پیدا کنند به جای لاجوردی توی فیلم بازی کند.

 

ما به جائی رسیده ایم که رژیم وضعی ایجاد کرده که یه عده از خیر سرنگونی اش گذشته دنبال رفرمش میگردند بعد هم یادشون میره آنها که حالا رفرمیست هستند 30 سال پیش قاتل بودند.

 

همین کروبی توی زیرزمین بنیاد شهید زندان داشت برای خودش. میر حسین موسوی عضو شورای امنیت کشورمون سالها نخست وزیر بوده. اجراء کننده قوانین بوده به قول خودش میگه من قوه مجریه بودم آنها قوه قضائی بودن. قوای مملکت سه گانه است از هم جداست. اما فراموش کرده که در همان زمان چه صریح از این جنایات دفاع می کرد. واقعیت این است که دارو دسته های درونی جمهوری اسلامی همه شان علیه مردم هستند و هیچ کدومشون قصد سرنگونی رژیم را ندارند. تمام اینهائی که با هم درگیر هستند کافی است که ثبات رژیم زیر سؤال بره تا همه با هم متحد بشوند. تا حالا چند دفعه این اتفاق افتاده. وقتی خاتمی اومد همین اتفاق افتاد .اون یکی اومد دوباره همین اتفاق افتاد. کسی که خودش حالا رئیس جمهور است که مدتها عضو مسئول شورای امنیت کشور بوده مسئول سیستم اطلاعاتی بوده از اول کار. اگه این دستش به خون آغشته نیست پس کی هست؟

 

با همه این شرایط به نظر من نیروهائی که چه داخل کشور هستند چه خارج از کشور هستند نباید بگذارند این قضیه کشتار دهه 60 یه جوری به فراموشی سپرده بشه. رژیم میخواد این طور جلوه بده که یه اتفاقی افتاده اول انقلاب، چون ما تجربه نداشتیم. علیه ما اسلحه کشیدن شما هم اگر بودید چکار میکردید شما هم اگر بودید می کشتید. با چنین استدلال های احمقانه ای قصد دارند جنایات یک دهه جمهوری اسلامی را ماست مالی کنند.

 

خبرگزاری تسنیم با دختر لاجوردی مصاحبه کرده نامبرده میگه که ما چاره نداشتیم یه سری آدم بودند که می خواستند انقلاب نو پا را همون موقع سرنگون کنند. بعد به گفته امام آدمهای پولادین انقلاب مثل اسدالله لاجوردی جلو این کار را گرفتند . بعد میگه نسل جوان ما میخواد دهه 60 را بشناسد. دقیقاً به همین دلیل این‌ها این حرکتها را شروع کردند.

 

مبارزات دهه 40 و دهه 50 را با اون کتاب هائی که جعل کردند میخواهند یه جوری تخطئه کنند حالا با این تبلیغات میخواهند مقاومت ها و دلاوریهای دهه 60 را تخطئه کنند. تمام معاون های لاجوردی معاون های اطلاعات امنیتی سازمان زندان ها هم همین کار را دارند پیش می برند. الوندی شکنجه گر گردن کلفت اوین حالا شده مسئول حقوق کودک قوه قضائی. شغلی که نمی تواند ماهیت یک جلاد را تغییر دهد. واقعیت این است که این‌ها همه آماده هستند تا اگر حرکتی بشه دوباره همه این‌ها با تجربه شکنجه گریشان در جهت حفظ جمهوری اسلامی بپا خیزند. اینها هیچ رفرمی حالیشون نیست. مگه سال 88 را فراموش کردیم که دوباره همشون متحد شدند. برگشتند کهریزک را درست کردند. تازه کهریزک و هر جنایتی که توی کهریزک افتاد یک دهم از سرکوبی بود که دهه  60 انجام میدادن. کهریزک تنها یک چشمه‌ای از سرکوب دهه 60 بود. مگه دفعه اولی بود به کسی تجاوز میکردند؟ مصباح یزدی توی جلسه بازجویان توی مسجد جمکران وقتی میگه تجاوز جایز است. وقتی که تو میخواهی تجاوز کنی اول وضو بگیر و بعد تجاوز کن. این چیزی نیست که صرفا در سال 67 اتفاق افتاده این حرفش مال تمام دوران نکبت بار جمهوری اسلامی است.

 

از سال 60 به دخترها تجاوز کردند چه قبل از اعدام چه بعد از حکم اعدام؛  تازه اواسط دهه 60 متوجه شدند که اگر کسی بهش تجاوز شده بگذارند زنده بماند بیشتر باعث رعب و وحشت می شود تا کسی که مرده. در زندان به اسم صیغه به زن ها تجاوز میکردند. بزرگترین جنایت های جنسی را در حق زن‌های زندانی توی جمهوری اسلامی انجام میدادند. حالا چهار چوب اسلامی بهش دادن به اسم صیغه. شکنجه هائی که این‌ها توی این دوران علیه نیروهای سیاسی و نیروهای انقلابی به کار بردند بعضی مواقع اینقدر وحشتناک است وقتی که شما برای گروههای حقوق بشر تعریف میکنید این‌ها فکر میکنند داری داستان میگی. وقتی می گوئید یکی را 36 ساعت یا 38 ساعت یا 40 ساعت تو اوین بغل بند زیر هشت وایسوندند که استخوان زانوهایش زده بیرون فکر میکنند داری داستان میگی.

 

علی جدیدی را توی تهران اینقدر شکنجه کرده بودند که بچه هائی که توی زندان باهاش بودند می گفتند یک فاصله پانزده متری را که میخواست بره نیم ساعت طول میکشید. شدت شکنجه اینقدر بالا بود که بعضی‌ها نمیتوانند تصور کنند. این همه سال گذشته باز هم هنوز رژیم نمیتواند این قضیه را حل و فصل کنه. به خاطر اینکه توی خارج توی ایران مردم هنوز این جریان را زنده نگه داشته‌اند.

 

وقتی خانواده خاوران هنوز که هنوزه بعد از این سالها با اینکه متأسفانه هر دفعه خبر مرگ ناگوار مادران را میشنویم باز این خانواده‌ها کماکان این رژیم را ول نمی کنند و توضیح میخواهند. آخه آنها میخواهند بدانند که چرا بچه هاشون را اعدام کردید. حالا اعدام کردید. جنازه شو کجا خاک کردید؟ چرا جنازه شو تحویل نمیدید؟ حالا اونا هیچی چرا نمی گذارید سنگ بگذارن روی قبر عزیزانشان؟

 

توی بیرون زندان کارون، توی پشت زندان کارون، یه قسمتی است مثل حالت فاضلاب و لوله های فاضلاب از آن جا رد میشه. یک سری از زندانی های سال 67 را که اعدام کردند جنازه هاشون را اونجا خاک کرده بودند. توی کیسه های سیمانی. بعد ها به خاطریک سری کارهای لوله کشی که در رابطه با آب و فاضلاب خوزستان در این منطقه انجام شد این جنازه ها در میاد. پلیس را خبر میکنند که این جنازه ها رو جمع و جور کنند. بلافاصله وزارت اطلاعات میاد تمام استخوان‌ها و چیزهائی که باقی مونده جمع میکنند و می برند.

 

یک گروهی در لندن دارند روی این مساله کار میکنند راجع به اصطلاح قبرستان های نامشخص شهرهای کوچک ایران. شهرهای کوچک توی شمال اینها یه جاهائی دارند. حالا یه جاهائی است که اسم دارند لعنت آباد یا کفر آباد. یه جاهائی هستند که حتی اسم ندارند. برخی مواقع به خاطر  اصرار بعضی خانواده‌ها یه آدرس به اینها دادند.   همون هائی که توی خاوران خاک هستند هم هیچ‌کس نمیدونه کی کجا خاک شده است. تازه هیچ‌کس هم نمیدونه اگه پلاک قبر هم به کسی دادند کسی نمیدونه این قبر بچه اوست یا نیست.

 

رفیق من بیژن مجنون توی خونه گرفتنش. توی خونه چندین ضربه چاقو بهش زدند 12 مرداد گرفتنش و 20 مرداد اعدامش کردند. توی دادگاه گفت اگه به من تفنگ بدین من شما را با تیر می زنم .دفاع کرده بود از مواضعش. پنج سال از بس خانواده وی فشار آوردند بعد گفتن کجا خاکش کردند یه سنگی گذاشتن. اسمشو گذاشتن. تاریخ تولد؛ تاریخ مرگشو؛ معلوم هم نیست مال بیژن باشه. خیلی از خانواده‌ها توی شمال ایران بچه هاشون را توی خونه خودشون خاک کردن توی باغچه های خودشون خاک کردن تو باغ شون خاک کردن.

 

جنایات این رژیم یکی دو تا نیست.  سال 60 ما آنموقع بابِل بودیم جنازه یک زندانی را آوردن با ماشین از پشت ماشین بسته بودند توی وانت بار.  از دهات اطراف بابِل آوردند تا توی شهر گذاشتند پشت خونه دائی این فرد که یگانه فامیلش بود . اسم کوچکش یادم نیست. دائی اش آمد جنازه را دید سکته کرد مرد .مادرش آمد جنازه برادر و پسرش را دید سکته کرد و مرد. باز هم نگذاشتند که جنازه ها را خاک کنند. یعنی ما با رژیمی طرف هستیم که هیچ گونه معیار متعادل اجتماعی برای سرکوب قائل نیست. وحشیگری نه تنها حد و اندازه نداره. تعریف خودش را توی چهار چوب اینها داره. من اینها را نمیتونم با کلمات و معیارهای معمولی توصیف کنم. این یه چیز دیگه س.

 

شما وقتی حکم قضائی میدید که چشم زندانی را باید در بیاورند. شما نمیتوانید به این بگید وحشیگری. این دیگه یه پله از وحشیگری اون ورتره. کلمه نداری براش؛ علی جان پناهی وقتی که خاکش کردند پایین پای چپش را نداشت از مچ به پایین نداشت. محمد صالح را گفتم دست و پاهاش شکسته بود. علی سعیدی را اعدام کردند هر دو تا دست و پاش شکسته بود . یعنی وقتی کسی را میبرند برای اعدام به حد مرگ شکنجه‌اش میکردند. این رو من نمیتونم بهش بگم وحشیگری. این کلمه برایش کم است. باید یه کلمه‌جدید پیدا کرد. باید معادلش را پیدا کرد. من فقط میتونم بگم با فتوای خمینی این بلا را سر زندانیان آوردند. چون این فقط توی چهارچوب ایدئولوژی آن‌ها می گنجد که تو بتونی یه کسی را اینجوری بکشی.

 

تمام این شرایطی که گفتم و ما متأسفانه باهاش به خاطر این رژیم مواجه بودیم فرا تر از وحشی گری است. رژیمی که کوچکترین اعتراضی راحاضر نیست قبول کنه. واقعا تصور اینکه شما آزاد شوی یک روز برای ما وجود نداشت توی زندان .من وقتی که بهم گفتن ابد داری .من روی فاز 21 سال ابد سیستم قضائی زمان شاه حساب میکردم حکم ام را.

 

وقتی که سال 60 دسته دسته می بردند اعدام میکردند ما 18 نفر سر سفره نشسته بودیم عصر که رفتیم 6 نفر سر سفره بود. صبح که بلند شدیم فردا جای 12 نفر خالی بود. ولی اینقدر شدت کشتار بالا بود که برای ما عادی شده بود.

 

من فقط نمونه این‌جور کشتن را توی دوران هیتلر خواندم. دسته‌جمعی  کشتن آدمها توسط نازی ها. شرایط روحی روانی که توی آشویتس و کمپ های اعدام داشت فقط با آنچه ما دیدیم قابل مقایسه است. شما وقتی که کشتن  را علنی کنند توی زندان. برای آدم های که زیر شکنجه هستند رعب و وحشت اینجوری ایجاد کرد. گفتنش به نظر ساده است. ولی برای ما نه اینکه کشتن برای ما عادی شده بود. اینقدر از نظر روانی زیر فشار بودیم که این سیستم کشتن را یه جوری به عنوان اتفاقی که میافتد داشتیم نگاه میکردیم. هیچ‌کس به فرداش مطمئن نبود تحت هیچ شرایطی. حکم هم که میگرفتی مطمئن نبودی.

 

بچه هائی که سال 67 اعدام شدند توی اصفهان به غیر از دو نفر در قسمت مردها بقیه حکم داشتند بعضی‌ها دو هفته مونده بود که آزاد شوند. بعضی‌ها 7 سال 6سال 5 سال زندان بودند هیچ‌کس مطمئن به فرداش نبود. شخصاً فکر میکنم حالا که آن دوران گذشته است اما باید قضیه را زنده نگه داشت. باید هر سال توی این ماه توی این زمان این مسأله عنوان بشه .طرح بشه .اعلام بشه. افشاء بشه این باعث میشه که زنده بمونه .ما باید درس بگیریم از تاریخ.

 

این همه سال از کشتارهای جنگ جهانی دوم میگذره ببینید هر سال که مراسمش هست تمام بازماندگان آشویتس را جمع میکنند در لهستان. اگر شما توی اون موقع به لهستان برید یا اینکه هر موقع به آشویس برید اتوبوس اتوبوس بچه‌های جوان تی نیجر اسرائیلی را می بینید که از اسرائیل آوردند برای دیدن آشویتس برای اینکه می خواهند که کسی این واقعه یادش نره .می خواهند خاطره این حادثه زنده بماند. ما همیشه گفته ایم که از دشمن هم باید آموخت. در این سالها ما هم این کار را کردیم؛ وقتی با امکانات کم با 20 تا 30 نفر نمی گذاریم که جنایات جمهوری اسلامی فراموش بشه نمی گذاریم کشتار دهه 60 فراموش بشه.

 

من شخصا به عنوان یکی از آنهائی که در این جریان زنده مانده ام تا زنده‌ام تا روزی که زنده‌ام به نوبه خودم  نمی گذارم این جنایت فراموش شود.   بقیه رفقا و دوستان که میدونم زندان بودن اونها هم به نوبه خودشون هر کاری که از دستشان بر میاد میکنند.  رژیم میخواد این قصه فراموش بشه و تمام سعی و تلاش شون این است که فراموش بشه و متأسفانه یک عده‌ای توی اپوزیسیون هستند که از بخشش جلادان دم می زنند. ولی ما چی را ببخشیم .اصلاً من چطوری برگردم به مادر بیژن مجنون بگم شما ببخش پسر تو اعدام کردند. پنج سال بهت نگفتن کجا خاکش کردند.  به خانواده عموئی ها چطور بگم که پول گلوله ای که به بچه‌ات زدند تا او را بکشند را هم از تو گرفتند. اما حالا شما ببخشید. به خانواده طاهریون بگم 5 تا بچه تون را بردند ناپدید کردن ببخشید. من چی رو ببخشم؟  مثلاً من حالا میخوام شخصاً شکنجه گران را ببخشم خب اوکی. من بخشیدم حالا چکار کنم .نباید جوابگو باشند.  که بگه آقا ما کشتیم ببخشین. اینا تازه میگن ما کشتیم خیلی خوب هم کشتیم اگه دفعه دیگه هم دستمون برسه باز هم میکشیم.   تازه ما تقصیر کار نبودیم که ما را مجبور کردید که بکشیم و گرنه ما آزارمان به مورچه هم نمیرسه داشتیم راست راست واسه خودمون راه میرفتیم شماها از عالم غیب نازل شدید ما را مجبور کردید که بکشیم و ما هم کشتیم.

 

به صراحت هر چه تمام تر با وقاحت هر چه تمام تر آدمهائی که قاتل آن دوره هستند حالا هم راجع به کسی که سمبل رذالت ضد انسانیت هست طوری حرف میزنند که اگه جوانی اون دوران را ندیده و نمی داند اگر بخواند میگه چه آدم خوبی بوده. شب رفته زندان اوین پتو کشیده روی زندانی. بعد زندانی فردا صبح بلند شده چهار تا خونه تیمی را لو داده.

 

اینها نمی گویند که زندانی ها را به قصد مرگ میزدند و برخی حتی اسمشان را هم نمیگفتند. حالا خونه تیمی طلبتون. اینا میگن علی جدیدی را اینقدر زده بودند که شکنجه گرش می‌گفت من جا ندارم به کجا کابل بزنم. اینها را که نمیگن. نمیگویند زندانی هائی بودند که توی دادگاه و در واقع بیدادگاه از مواضع خود دفاع کردند. نمیگویند چه انسانهائی در زیر شکنجه های ددمنشانه لاجوردیها  مقاومت کردند. مقابل کسانی که به اصطلاح پتو کشیدن روی سر زندانی ها. اینها را نمی گویند. مگه هر کی هوادار مجاهدین بود یا هوادار چریکها بود یا هوادار بقیه گروه‌های سیاسی بود تواب شدن توی زندان. خوب اگه این همه تواب شدن پس چرا اینقدر اعدام کردید. این تعداد زیاد اعدامی واقعاً به خاطر چیست؟

 

هیچ‌کس نمیدونه که تعداد زندانیانی که در ایران در آن سالها اعدام شدند چقدر بود. از سال 1360تا سال 1367 فعلا کاری به آمار بقیه سالها نداریم. تعداد اعدامی های سال67 را یه سری مدعی اند که 4500  نفر بوده. در زندان اصفهان زندانی ها با توجه به شنیده هایشان از کسانی که از تهران و تبریز و غیره آمده بودند می گفتند 15000 زندانی باید در زندانها باشند. بعدا که در 17 آبان 1367 ری شهری در تلویزیون جمهوری اسلامی مصاحبه کرد و گفت ما 3000 تا زندانی گروهکی داریم.  ما در اصفهان حساب می کردیم که پس حدود 12000 نفر را کشته اند.  جالبه که در همین دوره انتخابات اخیر یکی از همین اعضای قدیمی بازجوها توی مصاحبه‌ای گفت 23000 نفر را اعدام کردیم. واقعا ابعاد فاجعه را هیچ کس نمیدونه.

 

ما تنها کشوری توی دنیا هستیم که همه چیزامون سیستماتیک نوشته شده است عین نازی ها در آلمان که تمام این اعدامها را نوشته‌اند. قبل از آدم سوزی مینوشتند که چشمت چه رنگی است. قدت چقدر است. اسمت چیه و وزنت چقدر است. رکوردش را هنوز هم دارند در لهستان. اینها هم دقیقاً میدونن چند تا را کشتند. اگر روزی بعد از سقوط این رژیم این اسناد رو بشه برای مردم، اون موقع مردم ما با اوج وحشیگری جمهوری اسلامی  مواجه خواهند شد؛ تمام کشتارهائی که از سال 58 شد چه توی کُردستان و چه تُرکمن صحرا و غیره.

 

باید دانست که این رژیم پنج تا نهاد به قول خودشون نهادهای موازی اطلاعات دارد که  هر کدامشان برای خودشون سیستم بازجوئی خودشان را دارند. جای نگهداری خودشون را دارند؛ این‌ها تمامشون رکورد شده است.  اما با این همه ما تنها کشور دنیا هستیم که رسما هیچ رکوردی از ناپدید شدگان ندارد. متاسفانه  ارگان های سازمان های حقوق بشری هم که آمدند تهران منکر همه کشتارها شدند. تو اوج کشتارهای دهه 60 بین سال 60 تا 63 که اوج اعدام ها بود که هر سال هم کمسیون حقوق بشر سازمان ملل ایران را محکوم می کرد باز رسما کشتار های دهه 60 نادیده گرفته می شد.  اخیراً یک هیئتی از زندان اوین بازرسی کرده بود. توی این گزارشهائی که راجع به لاجوردی نوشته شده آمده رئیس زندانهای اتریش آمده بوده تهران بازدید بعد دیده که لاجوردی دارد توی باغ اوین گل کاری میکند.  پرسیده برای چی گل کاری میکنی لاجوردی هم گفته میخوام فضای سبز برای زندانی ها درست کنم!

 

همین جلادی که زندانیها را میداد دست پاسدارها می‌گفت اینها را این قدر بزنید که استفراغ کنند. هرکه نکرد زدن ادامه یابد حالا شده سمبل فضای سبز در زندان اوین. رئیس سازمان زندان سنگال را آوردند اوین را نشانش دادند بعد از قول وی گفتند که  گفته اینجا شما استخر دارید توی زندانتون! یعنی وقاحت را رژیم به جائی رسونده که آدمهائی که خودش خجالت میکشید تا چند سال پیش راجع بهشون حرف بزنه. از هیچ  کس صدائی هم راجع به لاجوردی در نمی اومد. زمان خاتمی اصلاً سعی میکردند که اسم اینو نیارند. هر که هم که می‌گفت پس اینها چکار میکنند هیچ کس پاسخ نمی داد.  یا همین که  همه میگویند سمبل اعدام است تازه مدعی شدند که ایشون می‌خواسته قضیه کشمیری را رسیدگی کنه. رفته گفته من رسیدگی میکنم به شرطی که شما دخالت نکنید. بعد دستهائی پشت صحنه بوده که ایشون را برکنار کرده و نگذاشتند. اینها تا دو سال پیش یک سال پیش  کسی ازش حرف نمیزد.

 

این تازه نمونه بارزیه. اگه رژیم همچنین آدم واقعاً بدنامی را و با سابقه وحشیگری این چنینی به اصطلاح آب تطهیر میریزه روی سرش خب دیگه حساب بقیه دیگه معلومه هر چه بازجوی مرده دارند میشه بچه پیغمبر! وقتی یک سری دنبال قصاب با لبخند میگردند چنین روند هائی عجیب نیست. به نظر من این کاری که ما انجام میدیم کارهائی که گروه های خارج از کشور انجام میدن کارهائی که توی ایران انجام میشه که نگذارند این مسأله به فراموشی سپرده بشه امر مثبت و با ارزشی است. مثل این قضیه که اینها تلاش کردن تاریخ تمام نیروهائی انقلابی را کاملا منکر شوند و چنین جلوه بدهند که هیچ چیزی وجود نداشته یا یه جوری تحقیر شده تحویل مردم بدهند . اما با مقابله قاطعی که شد نتیجه اش شد تف سر بالا برای جمهوری اسلامی.

 

قضیه کشتار دهه 60 قضیه ای نیست که اینها بتوانند به راحتی از زیرش در روند. برای اینکه هنوز این خانواده هائی که بچه هاشون اعدام شده این کینه انقلابی را نسل به نسل منتقل کرده‌اند. نوه اون خانواده بچه خواهر اون خانواده نوه بزرگ‌تر اون خانواده هنوز این‌ها زنده‌اند .هنوز آدمها میخواهند که بدانند چه اتفاقی برای عزیزانشان افتاده. چرا هنوز معلوم نیست که کجا خاک شدند. چرا اعدام شدند. بنابراین موضوع ادامه خواهد داشت.

 

من تشکر میکنم که شما اومدید من فکر میکنم صحبت هام طولانی شد میبخشید. امیدوارم که این قضیه همیشه ادامه پیدا کنه .ما نمیگذاریم که این قضیه از بین بره. اینها نمیتوانند این بخش تاریخ را حذف کنند و به فراموشی بسپارند.

 

این خونها که در سالهای 60 تا 67 ریخته شده تو ایران این خونها را با تحریف تاریخ نمیشه از زیر مجازات خونریزی اش در رفت. یک روزی اینها باید جوابگو باشند از اون کسی که حکم نوشت و  مُرد تا اون کسانی که به اون جنایاتی که کردند افتخار میکنند. آنهائی که از اون دوره به عنوان دوران طلائی امام ازش اسم میبرند و اون هائی که فکر میکنند یه سری را مجبور کردند از روی وظیفه این کار را بکنند. اینها را نمیشه بدست فراموشی سپرد نمی گذاریم هم به فراموشی سپرده شود.