به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 218 ، مرداد ماه 1396

 

 

"هنوز...!"

هنوز می تپد قلبی در اعماق این خاک

هنوز می جوشد چشمه ای در این مرداب

 

زخم زنجیر خصم گرچه سنگین بود

 هنوز می کشد نفسی ، این جسم سرکش و بی تاب

 

سایه افکنده بر کویر تشنه ، ابر سیاه

بزم زنجیریان ولی به رقص با مهتاب

 

پُر شرر ، ستاره ها در آسمان فروزانند

هنوز می جهد آتش از درون فلات

 

سکوت سنگین دهکده نشان مردن نیست

ببین چه غلغله ای ست در شراب خوشۀ تاک

 

 کُشته اند به خیال خویشتن تُرا لیکن

کِشته اند بذر کینه در کشتزار بلاد

 

ریشه های جوان تو در خاک

منشا ایده و تفکر پاک

 

سپیده از صداقت تو مشحون شد

نامت بلند باد! ای از سلالۀ فریاد

 

هر بهار ، مادران سر نهاده به خاک

در ره خاوران سرخ ، در پیِ داد

 

شاپرک های جوان سپید و رقص امید

گِردِ گل های سرخ ، گَرده افشان و مست و خراب

 

جوانه می تپد این گونه ، دشت می روید باز

ماندگار است این غنچه ، بشکفد در باد

 

زایش لاله ها به صدای طبل بهار

رقص  گلبرگ هاست در جشن این میلاد

 

صبح طغیان نگر چه نزدیک است

سوزش و کین باروت تو بر تن جلاد

 

این درفش سرخ پیروزی ست

در خیال و فسون جنگل بی تاب

 

تو رفتی ولی ز سُرخی خونت

کنون فتاده رعشه به پیکر جلاد!

 

گرچه داس خصم به خویش مغرور است

بِدرَوَد طوفان ، هر که کاشتندی باد!

 

ع. شفق

تابستان 96