به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 200 ، بهمن ماه 1394

 

سوما کاویانی

 

تقدیم به پیش آهنگان رزمنده

(جنگل سرخ)

از عشق آتشین ، 
سخن گفتن
و یادواره یاران را 
گرامی داشتن
آن چه میتوانم بکنم
یادی است
و سرودی
یا هم درودی
آن چه می­توانم بکنم
قدم به جای پایشان نهادن است
و راه پر بارشان را پیمودن است
آن چه می­توانم کنون 
نثار قطره اشکی
و یا هم نثار خونم 
برای رسیدن به مقصد
آری، جان را برای مقصود شان سپردن است
و چو آنان در این عشق آتشین 
چو ققنوس سوختن است
آنان که با هر فریاد شان 
بنای ظلم لرزید
و با هر خروش شان
قصر زرین استبداد
ترک برداشت
جنگل ها با خون شان ارغوانی شد
و شفایق های خونین 
کشیدند قد
کشیدند قد
و هزاران جوانه 
سر زد از زمین
تا رنگین شد انقلاب
آری
از سیاهکل سخن می­گویم
از جنگل ، که قهرمان زایید
و تخم شقایق پاشید
از چریک پیش آهنگ
که با داس و چکش و تفنگ
با پرچم سرخ کارگر
برای رهایی ستمکش از ستم
به دست پینه بسته بزرگر
حنای افتخار بست!
آن گاه که بر افراشت چو سرو قامت آزاده را
شب از شرم ، فرو برد بر گریبان سر
دمید شفق با خونین دیده گان
بر شراره های خشم خلق 
و رسوا شد هر چه جلاد بود و روسپی سرمایه

 

***

آری
از خونین جامه گان سخن می­گویم
که بر بنای آزادی
با آتشین افکار خود
نهادند، نویین بنیادی
و دامنه های کوهساران را
آبیاری کردند
با خون سرخ و آتشین خود
زمین خشک و خالی از امید را
تخم امید کاشتند
تا بدرخشد در آفتاب انقلاب
خوشه های آتشین خشم

 
***
از سیاهکل سخن می­گویم
و از جنگل
از گردن افرازان سرکش
که فریاد زدند
فریاد زدند
فریاد زدند 
}
(خـون مـن اگـر فـرو چکـد بـه کـام خـاک
چون به راه توده ها بود مرا چه باک)
آری،این فریاد فریادی سیاهکل است
پاسخ دشمن گلوله ی مسلسل است{
با خروش جانانه خود
قلب منجمد زمان را
به تپش در آوردند
آیین استاده مردن را 
بروی مرگ خندیدن را
در قلب انقلاب تپیدن را
با بال مرغ آزادی پریدن را
آموختن به ما
دهل بیدار باش اینان
خواب از چشم ارتجاع پراند
در شهپور آزادی
سرود مقاومت دمید
این دلاوران خلق
فریاد زدند 
(آهای مردمان بیدار شوید
با خبر از این اژدها
از این افعی مکار شوید
بدست گرفته مسلسل 
همه، آماده پیکار شوید
نگذارید دگر استثمار شوید)
و مردم فریاد زدند
درود بر تو ای مبارز
ای پیش آهنگ
درود بر تو ای چریک


***
از سیاهکل سخن می­گویم
از پیش آهنگان جوان و دلیر
از خونیین جامه گان ندر
که امید رهایی خلق را
با مسلسل و تفنگ و خشاب یک جا
بدوش کشیدند
هراس در قاموسنامه ی آنان نبود
و سینه های آغشته به عشق مردم
سپر شان بود


***
از جنگل سخن می­گویم 
و از استواری قله ها
از دماوند نه 
از دماوندان میگویم
از چریک جوان فدایی نه
از چریکان فدایی می­گویم
که برای رهایی مردمان از ظلم و جبر
با قلب های شعله ور از عشق به آزادی
با روح روشن چو فانوس
افراشتند چراغ امید را
کاشتند تخم امید را
چو تندر در دل طوفان خروشیدند
و چو فانوس در دل شب درخشیدند
با خنجری از شهاب قلب سیاهی را دریدند
اندیشه های نویین را بر بال مسلسل آ‌‌ذین کردند
از جان مایه گذاشتند و سرود آزادی و رهایی مردمان را
با آواز عقابان بلند پرواز جاویدانه ساختند
آری از هر آن مبارزی می­گویم که جان در کف
برای رهایی از ستم
از ظلم رزمید
تا سینه های ستبر شان
دل های پر مهر شان
آماج گاه گلوله های سفاک شد
استاده مردند و تسلیم نشدند
درود بر آنان و بر جاویدانگی شان
درود بر استادگی شان


***
اکنون که ستاره شده اند در دل آسمان
هنوز هم شب از نور شان می­لرزد
و زرد می­شود چهره ای خونخواران
هنوز هم آفتاب صبح 
در انتظار خونین شفق 
امید می­بخشد
و قلب چرکین شب پرستان
که لبریز است از نفرت به مردمان
از بیم و هراس می­لرزد
و از ظهور پیش آهنگان می­ترسد
هنوز هم طنین فریاد مردم بگوش می­رسد که
(ای پرچم دار ستم کشان
دشمن را در خاک و خون نشان
پیروزی تو مسجل است 
تـا در دسـت تـو مسلسـل اســت)


۱/۲/۲۰۱۶