به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 191 ، اردیبهشت ماه 1394

مفتون (یدلله امینی)

به خاطرۀ گوزنی که زادۀ جنگل حماسه بود و با خون زلال خود، جنگلی پر از  گوزن های "درخت اقاقیا" آفرید...!

 

"شعر گوزن" 
با پویه اش، ظرافت ناز و نوا در او

با چشم های مشکی گیرایش

با شاخ های افشانش، پر پیچ

 با گردنش کشیده و گستاخ

 من دوست دارم او را

 او را، که شوخ و آزاد

 اما همیشه، مضطرب و چشم و گوش باز

 بر تپه ها و دامنه ها پرسه می زند

 و در پسین هر عطش گرم

 بر آب سرد دورترین آبشارها

 آغوش می فشارد

 - آن جا که ای بسا، پس هر سنگ و بوته ای

 دستی به ماشه ایست

 آزاد و بیمناک و گریزان و خودنما

 مجموعهء وجود گوزن

 ترکیب بس شگرفی ست

 نیمی از آن حماسه و نیمی از آن غنا

 شعر گوزن، شعر درخت اقاقیاست

 در حالت گریز و ستیزش با باد

 و در همان حال

 وسواس انتشارش در دل

 شعر گوزن

 شعر هراس ها و هوس های کودکی ست

در مرز لاله زاری ممنوع.