به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 190 ، فروردین ماه 1394

 

رحیمه توخی

           

به زنان دلیر و سنت شکن که تابوت فرخنده را به دوش می کشیدند!

 

ستاره شدم

مادر، ببخش بر من زِ پیشت بی وداع رفتم

بی روشنایی مشعل این بار تا انتها رفتم

جلادان سراپایم رنگین کردند با خونم

تو می پرسی ای مادر که من آن جا چرا رفتم

در آن جایی که دم و دعایش کذب و ریا بود

تا کنم روشن خرافات را بر ملا رفتم

ندانستم در آن جا برایم چیده اند دامی

شدم غافل ز تذویر و نیرنگ و  ریا رفتم

تعویذگران فریاد کردند دختر سوختاندست قرآن

من در آن "مقبره" بی هیچ پشت و پناه رفتم

دیو و دد، با چنگ و چنگال کردند صورتم پر خون

ندانستم، با پای خویش به دام بلا رفتم

ز هر سو آماج سنگ، چوب و مشت و لگد گشتم

بالا کردم دستِ طلب به سوی خدا رفتم

نگرفت دستم، خدائی که پرستیدمش قرن ها

به آگاهی رسیدم، زِ بند دین رها رفتم

جسم غرقه در خونم میان آتش افکندند

شعله و دود گردیدم به سوی هوا رفتم

"نابود" کردند جسمم، لیک نامم وِرد زبان ها شد

نگشتم محو، ستاره شدم سوی فضا رفتم