به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 188 ، بهمن ماه 1393

 

متن سخنرانی رفیق بهرام در مراسم بزرگداشت دو روز بزرگ تاریخی در فرانکفورت آلمان

با درود به شما عزیزانی که برای بزرگداشت سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن در این مراسم شرکت کرده‌اید.

امروز از من خواسته شده تا درباره‌ی رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن که نقش بزرگی در تاریخ مبارزاتی کشورمون دارن، صحبت کنم. البته هر دوی این رویدادهای تاریخی قبل از تولدم اتفاق افتاده‌ان، برای همین، به عنوان کسی که با مطالعه شرایط و شناخت راه گشایی‌ها و دستاوردهای اون ها، پی به نقش بزرگ‌شون برده‌ام، چند دقیقه‌ای در خدمتتون خواهم بود.

اجازه بدید صحبت‌مو از این جا شروع کنم که، وقتی نوجوون بودم، عزیزی، کتاب "حماسه مقاومت"، اتوبیوگرافی رفیق اشرف دهقانی رو در اختیارم گذاشت. درواقع، مطالعه این کتاب، تو زندگیم نقطه‌ی عطفی شد.

چون این کتاب مثال زنده‌ای بود از داستان های رفیق صمد بهرنگی‌ که با اونا بزرگ شده بودم. با خوندن این کتاب، به طور خیلی ملموس ، لطیف‌ها، الدوزها، تلخون‌ها و ماهی سیاه کوچولوها برام تبدیل شدن به انسان های واقعی که رهسپار دریا شده بودن. انسان هائی که با زندگی و مرگ خودشون معنی واقعی زندگی و آزادی رو نشونم می‌دادن. این باعث شد که احترام زیادی نسبت به مبارزین اون سال ها در خودم احساس کنم. مخصوصا که با تجربه حسی می تونستم تصور کنم که دم و دستگاه رژیم شاه هم مثل همین جمهوری اسلامیِ بوده.

در مورد این حس هم با قاطعیت می تونم بگم که یک حس عمومی بود. در بین هم کلاسی‌هام ، بارها دیده بودم که بچه‌ها روی عکس خمینی جلاد تو کتاب‌های درسی‌‌شون، تاج پادشاهی می‌‌کشن یا با اضافه کردن شکل‌های مختلف اونو مسخره می‌کردن.

یک نکته‌ی دیگه‌ای که کتاب حماسه مقاومت بهم یاد داد، این بود که نفرت همطراز عشقه و به قول رفیق مائو هر پدیده‌ با متضاد خودش معنی پیدا می‌کنه. در این رابطه بود که نادرستی عشق انتزاعی که مدافعين رژیم تبلیغ می کردن برام آشکار شد.

مثلاً ما چطور میتونیم به توده‌ها عشق بورزیم در حالی که از سیستمی که فقر و بدبختی رو برای اون ها رقم میزنه، متنفر نباشیم؟  اینم که تبلیغ میکنن ، نفرت داشتن بده و در واقع همه این فرهنگ سازی‌ها برای اینه که از خشم و نفرت مردم نسبت به خودشون نگرانن و از فردای انقلاب توده‌ها میترسن.

در نهایت حس‌هایی که داشتم و تجربه‌هایی که بدست می‌آوردم، باعث شد، شروع کنم به مطالعه بیشتر، اما در شرایطی با شوق زیاد، در راه رسیدن به آگاهی مطالعه می‌کردم که به قول شاملو، شرایطی بر جامعه حاکم بود که می‌بایست شوق را در پستوی خانه نهان کرد، چرا که پاسداران شب برای کشتن چراغ به هر گوشه‌ای سر می‌کشیدن.

ما تو مدرسه و دانشگاه، تو خیابون، تو هر محیطی که فکرش رو بکنید، تجربه کردیم که این مرغان ماهی‌خوار، یا بهتره بگم، انسان‌خوارها، تو هر محیطی در کمینن تا مانع شنای ماهی‌ سیاه ‌کوچولو‌ها به سمت دریا بشن، و به هر شیوه ای متوسل می‌شن تا اونا رو از مبارزه دل سرد کنن.

ولی یک دوره‌ فرصتی پیش اومد که میتونستم زیاد سفر کنم. در این دوره امکان صحبت با کسانی رو پیدا کردم که اطلاعاتی در مورد سیاهکل و مبارزین انقلابی دهه‌ی پنجاه داشتن و در واقع از این طریق فهمیدم که برخلاف تبلیغات رژیم، در دوره‌ی انقلاب مردم از سازمان چریکهای فدایی خلق وسیعا استقبال کرده بودن.

و حالا با آگاهی که امروز دارم، باید در مورد رویداد انقلابی سیاهکل بگم که هر چه بیشتر اون رو مطالعه کنیم بیشتر به اهمیتش پی می‌بریم و متوجه می‌شیم که چطور پاسخ به ضرورت‌های زمان، راه پیشرفت‌های آینده رو باز می‌کنه.

از همین جا هم میشه متوجه شد که چرا شاهد تبلیغات وسیعِ جمهوری اسلامی علیه سیاهکل و جنبش مسلحانه هستیم. یا شاهد تلاش زیادشون برای بدنام کردن چهره‌های انقلابی ایران، از جمله رفیق صمد بهرنگی هستیم.

درواقع اگه به مفهوم این جمله که گذشته چراغ راه آینده ست به طور عمیق فکر کنیم، میفهمیم که مسئله‌ی جمهوری اسلامی فقط این نیست که چریکهای فدایی خلق رو، یعنی کمونیست های رزمنده‌ای رو، که تو برهه‌ای از تاریخ به ضرورت زمان پاسخ دادن رو از چشم مردم بندازن، بلکه مسئله‌ی اصلی اینه ‌که اونا می خوان به هرشکلی که شده نذارن نسل ما متوجه بشه، قبل از ما رویدادهای تاریخی چرا به وجود اومده‌ان و حاوی چه درس‌ها و تجربه‌هائی هستن. و کلاً نسل ما رو از اندوخته‌ی مبارزاتی نسل قبل و تجربه‌های غنی مبارزات مردم مبارز ایران، محروم کنن.

می‌دونیم که رزمندگان سیاهکل تو شرایطی بپاخاستن که سیاهی و تباهی، همه جا سایه انداخته بود، وقتی شرایط اون دوره رو با شرایط امروز مقایسه کنیم، می‌بینیم که سیاهی و تباهی امروز بمراتب بدتر و شدیدتره.

اگه دسته کوچیکی از مبارزین کمونیست تونستن با درک ضرورت زمان و دست زدن به عمل انقلابی، مردم رو مخاطب قرار بدن و تو دل اون ها جا باز کنن و بعد با تداوم جنبش مسلحانه شرایطی بوجود اومد که توده های مردم به میدان مبارزه اومدن و این امر منجر به سقوط رژیم شاه شد.

امروز، با توجه به نفرت شدید مردم از رژیم، در شرایط سرکوب و خفقان، جمهوری اسلامی، امروز از این می‌ترسه که نسل ما با شناختی که از شرایط الان ایران داره، در جهت پاسخ دادن به ضرورت های مبارزاتی امروز جامعه، حرکت کنه.

در واقع، از این می‌ترسه که ماها راه چریکهای فدایی خلق رو بریم. البته منظورم تقلید کورکورانه از همه‌ی حرکت و تاکتیک‌های چریکها تواون دهه نیست.

به نظرم در گرامی داشت رستاخیز سیاهکل و قیام مردم ایران در بهمن سال 57 ، باید گفت که این رویدادهای تاریخی در تاریخ مبارزات مردم ما منبع بزرگی‌ان برا آموزش و کسب تجربه.

سال ها تو گوش ما می خوندن و هنوز هم می‌خونن که می‌شه جمهوری اسلامی رو از درون اصلاح کرد.

اما تجربه نشون داد که این تبلیغات درست نیست و برای رهایی از ظلم و ستمی که ما مردم ایران تجربه می‌کنیم، برای رهایی از سرکوب و خفقان و برای پایان دادن به فقر و بدبختی، راهی جز سرنگونی جمهوری اسلامی با همه‌ی جناح و دسته‌هاش، از اصلاح طلب و دوم خردای گرفته تا به اصطلاح اصول گرا، یا هر اسمی که رو خودشون بذارن، جز سرنگونیه کل رژیم ، راه دیگه‌ای نداریم.

البته باید این رو هم اضافه کرد که این تجربه‌ها ثابت می‌کنن که این هم کافی نیست. تجربه رژیم شاه نشون داد که اگه تنها به سرنگونی رژیم حاکم اکتفا بشه و مبارزه برای از بین بردن سیستم سرمایه‌داری وابسته ایران نادیده گرفته بشه، رژیم دیکتاتوریِ دیگه‌ای سرکار میاد.

چون این سیستم سرمایه‌داریه که فقرو فلاکت رو، سرکوب‌ وحشیانه و ظلم و ستم رو برای کارگرها و کل مردم ما بوجود آورده.

در نتیجه، نباید اجازه داد که مبارزات مردم رو به جایی بکشن که سیستم سرمایه‌داری حفظ بشه. درغیر این صورت اگه امروز رژیم حاکم با عبا و عمامه این سیستم سرمایه داری رو پیش می بره ، فردا یک عده دیگه با لباس دیگه‌ای این کار رو خواهند کرد.

و در واقع یک رژیم سرکوبگر دیگه به جای اون میاد و همین ظلم و ستم و سرکوب رو با توجیه‌های دیگه‌ای اعمال می‌کنه، مثل کاری که در گذشته صورت گرفت و تاج با عمامه عوض شد.

همون طور که رزمندگان سیاهکل هدف اصلی خودشون رو در هم شکستن سلطه‌ی مناسبات سرمایه‌داری حاکم قرار داده بودن، نسل ما هم  در حالی که برای سرنگونیه جمهوری اسلامی مبارزه می‌کنه، نباید تنها به این امر قناعت بکنه، بلکه هدف نهائی رو باید از بین بردن سیستم سرمایه داری قرار بده.

اگه سمت اصلی مبارزه‌ی خودمون رو متوجه تحقق این هدف بکنیم، نشون می‌دیم که درس های نسل رزمنده گان سیاهکل رو شناخته و به اونا عمل می کنیم.  چون راه رسیدن به آزادی و برآورده شدن همه‌ی خواسته‌های مردم از این طریق ممکنه.

اجازه بدید به عنوان جمعبندی صحبت‌هام، یک باردیگه این مسئله رو تاکید کنم که، ما نباید سیاهکل رو فقط به عنوان یک واقعه تاریخی که اتفاق افتاده و تموم شده، در واقع همون طور که با ذهنیت‌ ایده‌آلیستی و انتزاعی که تبلیغ می‌کنن، ببینیم.

بلکه وظیفه داریم، شرایط و ضرورت های رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن رو بررسی کنیم و از تجربه‌هایی که در اختیارمون میذاره، در جهت فعالیت های مبارزاتی مون استفاده کنیم. این وظیفه‌ای که نسل ما در مقابل تاریخ و انقلاب داره.

و در آخر لازم می‌بینم، از این فرصتی که دراختیارم گذاشته شده، استفاده کنم و تشکر کنم از همه‌ی کسانی که به سهم خودشون، صرف نظر از هر دید و زاویه‌ای که داشتن، تعهد و لزوم انتقال درست تاریخ رو به نسل های بعد احساس کردن و در این جهت قدم برداشتن.

این قدم حتی اگر نوشتن زندگی یک مبارز انقلابی هم بوده از ارزش زیادی برخورداره. چون این مسئله نه تنها در کل، بلکه در شرایط فعلی که ما قرار داریم، برای من نوعی که سال ها زیر سرکوب و تبلیغات جمهوری اسلامی زندگی کرده، اهمیت زیادی داره. چون در زیر سلطه این رژیم از وقایع تاریخی جز مشتی دروغ و تحریف به جوونا تحویل داده نمی شه.  و هم چنین قدردانی و تشکر کنم از کسانی که به سهم و توان خودشون، شعله‌های مبارزه رو تا به امروز برافروخته نگه داشته‌ان.

به امید سرنگونی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته‌ای که داره و به امید این که مردم ما در صفی فشرده و متحد، زیر پرچم یک رهبری انقلابی، برای ساختن جامعه ای آزاد و عاری از استثمار، مبارزه خودشون رو پیش ببرند.

به امید آن روز،

شاد و پیروز باشید.