به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 188 ، بهمن ماه 1393

 

توضيح: آن چه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر در مراسم یادمان چهل و چهارمین سالگرد رستاخیز سیاهکل می باشد که در تاریخ 8 فوریه 2014 در شهر  استکهلم سوئد برگزار شد. پیام فدایی این سخنرانی  را از حالت گفتار به نوشتار درآورده و با برخی ویرایش ها برای اطلاع  خوانندگان نشریه منتشر می کند. در ضمن این سخنرانی با تغییراتی در مراسمی که توسط فعالین چریکهای فدایی خلق برای بزرگداشت سیاهکل در تاریخ 14 فوریه 2014 در شهر فرانکفورت آلمان برگزار گشت، نیز ایراد شد. فایل های صوتی هر دوی این سخنرانی ها و پرسش و پاسخ های متعاقب آن در سایت سیاهکل، در آدرس  www.siahkal.com برای علاقه مندان قرار داده شده است.

 

آموزه های سیاهکل و شرایط کنونی

ضمن سلام های گرم به دوستان و رفقای حاضر در جلسه امشب، اجازه بدید که صحبتهام رو پیش از هر چیز با گرامی داشت خاطره رزمندگان سیاهکل  شروع کنم که در 19 بهمن 1349 با رگبار مسلسل های شان در جنگل های شمال آذرخشی شدند به تن تیره شب، انقلابیونی که فصل نوینی رو در تاریخ جامعه ما گشودند و  مشعل داران راهی پر پیچ و خم شدند ، از دل سیاهی به سوی سپیدۀ پیروزی.

هم چنین اجازه بدید تا خاطره پر طراوت توده های از جان گذشته ای رو گرامی بدارم که در  21 و 22 بهمن 1357 با الهام از آن انقلابیون ، با دستان توانای خودشون به اصطلاح "شاه شاهان" رو، "خدایگان" رو،  با خفت تمام از عرش اعلایش به زمین کشیدند و بساط ظلم و زور او و جزیره ثباتش را به زباله دان تاریخ سپردند.  مردمی که با فریاد "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم" و "تنها ره رهایی ره سرخ فدایی" ارتباط ناگستنی این دو رویداد را به نمایش گذاشتند.  و به این ترتیب بود که این دو رویداد بزرگ، در پیوند با همدیگر صفحات درخشانی از تاریخ مملکت ما رو رقم زدند.

یاد تمامی آن عزیزان گرامی باد!

هر سال با فرا رسیدن سالگرد این دو رویداد بزرگ تاریخی همیشه این سئوال که چه ضرورتی نکو داشت سیاهکل رو ایجاب می کنه و چگونه می توان از این گنجینه مبارزاتی متعلق به طبقه کارگر و توده های ستمدیده برای شرایط کنونی درس گرفت یکی از پرسش های مطرح در فضای سیاسی یه.

این یه واقعیت تاریخی ثابت شده ست که رویدادهای بزرگ اتفاق افتاده در هر جامعه ای، به دلیل ابعاد تاثیرات مهم اجتماعی ای که در لحظه مشخص وقوع شون باعث می شن و هم چنین به دلیل تجارب و آموزش هایی که برای آیندگان و مسیر مبارزات اون ها به جای می گذارن ، هستش که اهمیت تاریخی کسب می کنن و به عنوان یک گنجینه و میراث در ذهن تاریخی جامعه و قلب توده ها باقی می مونن. به این اعتبار هستش که مثلا کمون پاریس، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و در همین کشور خودمون هم انقلاب مشروطه - البته در شرایط و زمان های تاریخی مختلفی که اتفاق افتادن - حتی بعد از گذشت ده ها سال به دلیل تاثیراتی که در جامعه باعث شدن و به دلیل درس ها و تجاربی که از خودشون به جای گذاردن ، در حافظه تاریخی مردم و روشنفکران باقی موندن، مورد احترام اون ها قرار دارند و از این ها مهمتر ، الهام بخش مبارزات و جوشش های بزرگ توده ای بعد از دوران خودشون شدن.

سیاهکل از زمره یکی از بزرگترین رویدادهای اجتماعی تاریخ معاصر ما هستش که در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخی در مملکت ما اتفاق افتاد.  رزمنده گان سیاهکل در شرایطی که دشمنان مردم و دشمنان طبقه کارگر و زحمتکش پس از کودتای امپریالیستی سال 32 و به خصوص پس از "انقلاب سفید" شاه با تحمیل یک دیکتاتوری ضد مردمی و یک خفقان و سرکوب سیستماتیک هر گونه مبارزه مردم برای آزادی و برابری رو بشدت سرکوب کرده بودن ، در شرایطی که یأس و ناامیدی و تجارب تلخ ناشی از شکست مبارزات پیشین و خیانت حزب توده مردم رو اصولا نسبت به امکان هر گونه مبارزه برای تغییر وضع موجود و نسبت به روشنفکران بی اعتماد ساخته بود ، با پیامی جدید به میدان آمدند.

اون ها در حالی که در این راه به "چرا مرگ خویش" آگاه بودند با مبارزه بن بست شکنانه ای که آغاز کردند و خون شون را وثیقه پیروزی آن قرار دادند امکان پذیری مبارزه رو نشون دادن و مهمتر از اون ، راه موثر مبارزه  با دیکتاتوری برای رسیدن به آزادی رو نشون دادن. گر چه سیاهکل با بسیج نیروی وسیع ارتش رژیم شاه در خون نشست اما بذر جنبش انقلابی ای رو کاشت که در ادامه ش جامعه به اون نیرو داد و با تداوم مبارزه مسلحانه ای که در سیاهکل شروع شده بود توسط زنان و مردان کمونیست و انقلابی و با گسترش مبارزات کارگران و توده های تحت ستم ما همون طور که می دونیم در سال های منجر به قیام یک وضعیت انقلابی در جامعه پدیدار شد. سرانجام در نقطه اوج این وضع در سال های 56 - 57 طوفان ناشی از انقلاب در جریان قیام 21 و 22 بهمن رژیم شاه این خدمتگزار سرمایه داران و امپریالیست ها رو در هم نوردید.

چریکهای فدائی خلق با آغاز مبارزه مسلحانه از سیاهکل همان طور که در تئوری آن ها پیش بینی شده بود ، طلسم جدایی روشنفکران انقلابی با کارگران و توده های ستم کش رو در هم شکستند، و نقبی به قدرت تاریخی توده ها زدند و به بن بست غم انگیز مبارزاتی در جامعه تحت سلطه ما پایان دادند. سیاهکل با جسارت و جدیت و با خون رزمندگان خودش مرز تخطی ناپذیری بین انقلاب از یکسو با رفرمیسم و سازشکاری از سوی دیگه ترسیم کرد.  سیاهکل برای در هم شکستن سد دیکتاتوری و  ضرورت انقلاب اجتماعی در شرایط سلطه دیکتاتوری بورژوازی وابسته بر ضرورت اعمال قهر مسلحانه به عنوان شکل عمده و راه اصلی مبارزه تاکید کرد. در یک کلام سیاهکل در شرایط مشخص ایران ، مانیفست انقلاب رهایی بخش مردم ما رو در اختیار انقلابیون و مبارزین گذارد.

این ها برخی از تاثیرات انقلابی حرکت سیاهکل در جامعه تحت سلطه ما بود که تار و پود این جامعه تحت سلطه و خفقان زده رو درنوردید و به تمام عناصر اجتماعی بالنده موجود در زیر سلطه سرنیزه رژیم شاه خفه شده بودند، یک تکان عظیم داد. با تداوم رزم چریک های فدائی خلق یک روحیه مبارزاتی جدید و اخلاق نوین انقلابی در سطح جامعه زاده شد که برای حداقل دو نسل بعد الهام بخش جوانان مبارز گشت. شعرهای شاعران متعهد و آزادی سرا، در ستایش مبارزه و مقاومت، جانی تازه گرفت و در رثای سیاهکل و زنان و مردان کمونیست فدایی حماسه سرایی ها شد. قلم تشنۀ نویسندگان مردمی از شیره جان رزمندگان سیاهکل سیراب گشت و ادبیات رزمنده، ققنوس وار از دل کتاب ها و مقالات هنرمندان و نویسندگان زاده شد و پرکشید. اکنون جنبش های کارگران و زحمتکشان دانشجویان و جوانان که ندای نوین مبارزاتی سیاهکل و ادامه دهندگان راهش ، آن ها را به سوی خود می کشید با مشاهده نخستین جوانه های جرات، شکوفا شده و در فضای ایجاد شده موجی از مبارزات قهرمانانه و اعتصابات کارگری تحت تاثیر مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی خلق در جامعه ظهور یافت.

این ها رو اشاره کردم که بگم ما سیاهکل رو نه برای مرده پرستی (گرچه نام و خاطره شهدا و جانباختگان ما پرچم ما هستند و همواره درقلب مردم ما جای دارند) ، بلکه برای بزرگداشت رویدادی پاس می داریم که تحول تاریخی و برگشت ناپذیر بزرگی رو در جامعه ما رقم زد و مشعلی رو بدست نسل بعدی و جوون های ما داد تا اون رو روشنی بخش راه تداوم مبارزه رزمندگان سیاهکل، یعنی ضرورت مبارزه قهر آمیز برای رسیدن به آزادی و برابری در جامعه ما کنن.

درست به دلیل ایفای چنین نقشیه که رستاخیز سیاهکل مثل هر یک از جنبش های الهام بخش بزرگ تاریخی به اعتبار تاثیرات بزرگی که در جامعه بر روی طبقات ستمکش از خودش در جامعه باقی گذاشتن همواره در معرض هجوم و تحریف از طرف طبقات استثمارگر قرار گرفته و می گیرن. سیاهکل و آموزه های سیاهکل یکی از مصداق های بارز این حقیقت است.

در یک بررسی تاریخی ، اگر دقت کنید می بینید که یکی از ویژگی های برخورد با سیاهکل اینه که دشمنانش و نیروهای سیاسی مخالفش از همون آغاز بنیان های فکری و تئوری انقلابی اون رو تحریف کردند.

به طور مثال در واکنش به سیاهکل و تحول بزرگی که ایجاد کرد شاه علاوه بر سرکوب خونین و شکنجه و کشتار چریک ها مرتبا ادعا می کرد که این ها "خرابکارند" یا "تروریست" هستند و دستگاه های تبلیغاتی طبقه حاکم  در مواجهه با صداقت و از خود گذشتگی زنان و مردان چریک که برای ساختن ایرانی آزاد و آباد تحت حاکمیت کارگران زحمتکش می جنگیدند با تکرار همین اراجیف یک لحظه از تلاش برای تحریف چهره چریک ها و مبارزات اون ها در افکار عمومی باز نمی ایستادند. این برخورد امروز هم بعد از 44 سال از سوی عوامل ضد انقلاب مغلوب یعنی پس مانده های ساواک و شاه پرستان راجع به سیاهکل هم چنان ادامه داره.

در فاصله بسیار کمی از دستگاه تبلیغاتی ارتجاعی شاه ، حزب توده خائن وجود داشت که رهبرانش فهمیده بودند که سیاهکل شلیک تیر خلاص بر پیکر متعفن اپورتونیسم و کارنامه و اعمال خیانتبار این حزبه و در نتیجه بطور سیستماتیک در حمله به کمونیست های فدایی و جنبش مسلحانه و تحریف اون و هم چنین برای تلاش به منظور نفوذ در سازمان اون ها از کاربرد هیچ ترفند و شیوه شریف و غیر شریفی ابا نداشتند. ادبیات حزب توده در این زمینه رو که نگاه کنید ، می بینید که رهبران این حزب با مشاهده اقبال عمومی ای که سیاهکل و ادامه دهندگان راهش در جامعه برخوردار شده بودن هنگام برخورد با اون ها نخست یک تعریف و تمجید ظاهری نسبت به "فداکاری" و "صداقت" و "جوان و ناپخته" بودن چریک ها تحویل می دادند و بعد مقادیر معتنابهی از حملات فریبکارانه و دروغپردازی و تحریف نظرات سیاهکل نظیر  "جدا از توده" بودن چریک ها، عدم اعتقاد به "طبقه کارگر"، نشاندن "ترور" و "ماجراجویی" به جای "مبارزه طبقاتی" (مشابهت جالب با اتهامات دستگاه شاه به چریک ها) رو نثار چریک ها می کردند. این برخورد امروز هم بعد از 44 سال از طرف جریانات توده ای و شبه توده ای ادامه داره.

در گوشه ای دیگر از این میدان تحریف نظرات سیاهکل و چریک های فدایی خلق ، جریانات سازشکار و دوستان نادان خلق موضع گرفتن که در زمینه به اصطلاح "نقد مشی چریکی" انبوهی از ایده هایی رو ارائه دادند که صرف نظر از تفاوت های جزئی در شکل و شمائل شون تماما ایده های به عاریه گرفته شده از حزب خائن توده هست (که در بالا اشاره کردم) و طنز تاریخ در اینه که این جریانات درون صف خلق ظاهرا مدعی مرزبندی های خیلی قاطع با اون حزب هم می شن.  

این خط  تحریف سیاهکله که از روز اول بوجود آمده و امروز هم ادامه داره. حتی بعد از گذشت 44 سال از عمر رستاخیز سیاهکل و تمام فراز و نشیب های اجتماعی ای که ادامه دهندگان راه سیاهکل از سر گذروندن.

 بالاخره هم نوبت به رژیم جنایتکار و آزادی کُش جمهوری اسلامی می رسه که در حمله به بنیان های فکری سیاهکل و نظرات چریک های فدایی خلق با استفاده از یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی و اتاق های فکر رنگارنگ با شدت و حدت تمام در این کارزار با هدف کمونیست زدایی و فدایی ستیزی فعاله.  اگر اغراق نباشه باید بگم که همون طور که بسیاری از رفقا و دوستان هم اطلاع دارند ، بویژه در سال های اخیر ، بویژه از زمان اجرای پروژه کلان اصلاحات در رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی ، جریان تحریف و حملات هدایت شده به ایده های سیاهکل و چریک های فدایی خلق در داخل و خارج کشور توسط نیروهای وابسته به این رژیم چند برابر تشدید هم شده (مثال در این زمینه از کتاب دشمن گرفته تا نشریاتی مثل مهر نامه و ده ها وبلاگ و سایت های داخل کشور در شبکه بلاگفا، سایت آینده، سایت مرکز تحقیقات استراتژیک، سایت های دانشگاه ها روزنامه های رسمی مثل شرق و ....که در شرایط اختناق در مورد سیاهکل برای تحریفش می نویسند و در خارج هم بجز تبلیغات ضد کمونیستی ای که در هر فرصتی به بهانه "به مناسبت سیاهکل" و ... در رادیو تلویزیون های فارسی زبان سازمان می یابد پروژه های ظاهرا آکادمیک با اهداف مشابه در این یا آن دانشگاه بر پا می شود که در آن همه چیز هست به غیر از واقعیت)

خُب! از اون جا که یکی از وجوه مشترک بسیاری از این تحلیل ها اینه که این نیروها در هر موقعیتی و بویژه در هنگام وقوع حرکت های بزرگ اجتماعی در جامعه ما بر حجم تبلیغات ضد فدایی و ضد مبارزه قهر آمیز خودشون افزودند و بویژه در این تبلیغات با تم های مختلف بر شکل مبارزه چریک ها متمرکز شدن و اون رو هدف گرفتند، در نتیجه اجازه بدید که از فرصت استفاده کنم و یکی از رایج ترین این تحریف ها رو اشاره ای بهش بکنم تا درجه صحت اون و صداقت مطرح کنندگانش رو با هم ببینیم.

ببینید! رزمندگان سیاهکل و تئوری راهنماشون بر این اعتقاد بودن که در شرایط جامعه تحت سلطه ما بدلایلی ، از جمله ساختار اقتصادی جامعه، بورژوازی وابسته و وجود یک دیکتاتوری عریان به مثابه روبنای ذاتی این ساختار، مبارزه مسلحانه شکل اصلی مبارزه ست. در این مورد به طور روشن و صریح در آثار و ادبیات بنیانگزاران چریک های فدایی خلق تاکید شده که من در ادامه بهش خواهم پرداخت.

اما مخالفین و به اصطلاح منتقدین تئوری مبارزه مسلحانه، در این واقعیت بدیهی با زیرکی خاص و غیر شرافتمندانه دست بردند و این "شکل اصلی" رو کردند "تنها شکل" ! توجه کنید "تنها شکل" یعنی این طور جلوه می دن که چریکهای فدایی خلق به عنوان مشتی "ماجراجو" ی البته صادق! تنها به مبارزه مسلحانه و از اون کمتر "مشی چریکی" و از اون هم محدودتر فقط به شکل  "ترور فردی" اعتقاد داشتند و دارن. در همین رابطه توده ای ها مدعی می شن بگذارید حرف خودشان را نقل کنم :

 

"بگمان آن ها یعنی چریکهای فدایی ، جنبش انقلابی باید تمام عرصه های مبارزه اقتصادی و ایدئولوژیک را رها کرده و در عرصه مبارزه سیاسی نیز تنها به یک شکل ، شکل مبارزه مسلحانه بسنده کند"

و بعدش هم شروع کردند به کوبیدن چیزی که نه نظرات چریک های فدایی خلق بلکه حاصل تحریفات سخیف خودشون بود. بعد از این که "شکل اصلی" به "تنها شکل" مبارزه بدل شد ، دیگه البته کاری نداشت تا به اصطلاح "منتقدین تئوری مبارزه مسلحانه و چریک ها" که کمترین اصول اخلاقی یک مبارزه ایدئولوژیک رو هم رعایت نمی کردند، با کپیه کردن و  نقل قول های رنگارنگ و بدون ربط از لنین ، بادی توی غبغبه بندازن و مدعی بشوند که بله در حالی که در مارکسیسم، مبارزه اشکال مختلف داره این چریک ها پایشان را کرده اند در یک کفش و می گن فقط اسلحه! این چریک های دُگماتیست می گن "مرغ یه پا داره" و ...

 

تا اون جا که به واقعیت بر می گرده ، هیچ یک از این تحریفات سخیف ربطی به نظرات رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راه شون یعنی چریکهای فدایی خلق نسبت به اشکال مبارزه نداره. برعکس، رزمندگان سیاهکل با اتکا به دید عمیق مارکسیستی شون آموخته بودن که مارکسیسم با اشکال مبارزه، برخورد تاریخی دارد و هیچ شکلی از مبارزه را برای همیشه رد یا قبول نمی کند. (لنین جنگ پارتیزانی) و بنابراین مطرح می کردن که اولا مبارزه اشکال مختلفی داره و ثانیا اشکال متنوع مبارزه اساسا از دل شرایط عینی بیرون میان و خارج از اراده و تصمیم روشنفکران و پیشروان مبارزه طبقاتی در جامعه جریان پیدا می کنن. در نتیجه اساسا وظیفه پیشرو این نیستش که اشکال متنوع مبارزه رو یک بار برای همیشه به دلبخواه "رد" و یا "قبول" کنه و از اون بدتر به طبقه کارگر و ستمکش دیکته بکنه. مسئله بر سر تعیین شکل اصلی مبارزه در شرایط مشخص و سپس جهت دادن تمامی اشکال دیگر مبارزه در مسیر اصلی ست. به عبارت دیگه وظیفه یک پیشرو آگاه و انقلابی که برای قدرت سیاسی می جنگه و هدفش بسیج توده ها و تسهیل راه طبقات زحمتکش برای انجام انقلاب اجتماعی علیه طبقات استثمارگر هست ، اینه که ضمن این که در تمام اشکال مبارزاتی جاری توده ها و طبقه کارگر شرکت می کنه و سعی در جهت ارتقاء سطح اون ها می کنه ، وظیفه داره در جریان این مبارزه، شکل اصلی و موثر مبارزه رو با توجه به آن چه واقعیت می طلبه بشناسه و به مبارزات طبقه کارگر و ستمکشان که بطور روزمره و خودبخودی در اشکال مختلف متبلور می شه جهتی بده که در مسیر اون شکل اصلی مبارزه جاری بشن.

 

رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راهشون با توجه به تحلیل شون از جامعه و با توجه به تجارب تاریخی تاکید می کردند که ما اشکال متنوع مبارزه رو می پذیریم ولی یک نیروی پیشرو واقعی تا زمانی که شکل اصلی رو تعیین نکنه اون اشکال دیگر مبارزه که به طور طبیعی  و خارج از اراده هر کسی جریان دارن به جهتی می برد که انرژی ها و دستاورد هاشون تلف کرده و به مسیر خرده کاری می کشونه که به قول معروف یکی از  نتایجش رشد رفرمیسم و به هرز بردن انرژی مبارزاتی طبقه کارگره. (لنین)

در همین رابطه رفیق مسعود احمد زاده در کتاب  مبارزه مسلحانه ، هم استراتژی ، هم تاکتیک می گه:

در شرایطی که دقیقاً باید مشخص کرد که کدام شکل از عمل و سازمان را باید برای مبارزه برگزید، آیا گریز از تعریف شکل عمده عمل، یک نوع رفرمیسم نیست؟ و یا در بخش دیگری از این کتاب تاکید می کنه مسئله این نیست که مبارزه مسلحانه شکلی از اشکال پر تنوع مبارزه است که در شرایط خاصی و با آمادگی های خاصی ضروری می‌شود بلکه مسئله این است که مبارزه مسلحانه آن شکل از مبارزه است که زمینه آن مبارزه همه‌جانبه را تشکیل می‌دهد و تنها در این زمینه است که اشکال دیگر و پرتنوع مبارزه ضروری و سودمند می‌افتند. و یا در آخر مطرح می کنه: "اگر بخواهیم نتیجه‌گیری کنیم می‌توانیم این مشی کلی را برای گروه های انقلابی ایران پیشنهاد کنیم: در شرایط کنونی، مبارزه مسلحانه شیوه عمده مبارزه (و نه تنها شکل مبارزه - تاکید از من) را تشکیل می‌دهد."

و یا رفیق ارزشمند، رفیق حمید مومنی در کتاب "شورش نه، قدم های سنجیده در راه انقلاب" در ارتباط با اشکال مبارزه می نویسه: اشکال تاریخی مبارزه و بویژه اشکال تاریخی مبارزه طبقه کارگر بسیار متنوع است و در ارتباط با نقش مبارزه مسلحانه و رابطه اون با سایر اشکال مبارزه اضافه می کنه: نیروهای انقلاب در شرایطی که دشمن می خواهد آن ها را در چهارچوب شرایط خودش مشروط کنه باید اون شرایط رو بشکنن باید در پناه اسلحه رشد کنند و امکان استفاده از سایر اشکال مبارزه را برای خودشان ایجاد کنند. به این ترتیب می بینیم که مسئله برای رزمندگان سیاهکل این نبود که پاشون رو بکنن تو یه کفش و بگن فقط مبارزه مسلحانه ، بلکه اتفاقا ایجاد شرایطی بود که تمامی اشکال مبارزاتی، بکار گرفته بشوند تا تاثیر انقلابی خودشون رو در امر مبارزه بادشمن بر جای بگذارند.

خُب همون طور که می بینیم حرف بنیانگذاران و تئوریسین های چریکهای فدایی خلق در این زمینه روشنه. بنابراین، اگر به بنیادهای فکری و دیدگاه های چریک های فدایی خلق ایران در توضیح اشکال مبارزه رجوع کنیم خواهیم دید که برخلاف اتهام مفتریان ، مسئله چریک های فدایی بر سر این نیست که چه مبارزه ای را باید کرد و یا کدام مبارزه را نباید انجام داد، کدام مبارزه بهتر است ، کدام بدتر است و یا چه شکل از مبارزه جذابیت بیشتری دارد؛ بلکه برای کمونیست های فدایی همواره مسئله این بوده که کدام شکل از مبارزه شکل اصلی مبارزه در شرایط مشخص است تا در بستر پیشبرد آن بقیه اشکال مبارزه مفید و لازم شده و انقلاب بتواند با استفاده از تمام پتانسیل مبارزاتی و قدرت موجود، قدرت سهمگین دشمن را در هم بشکند. هیچ انقلابی ای به خودش اجازه نمی ده که اشکال مختلف و متنوع مبارزه رو نفی کنه و تنها یک شکل از مبارزه رو جایز بشماره. و درست به همین دلیله که در تئوری چریکهای فدایی خلق ایران یکی از شعارهای مهم برنامه ای اینه که "باید در تمام مبارزات توده ها در هر سطح و شکلی شرکت کرد و آن را ارتقاء داد"

در نتیجه اگر بحث بر سر نظرات رزمندگان سیاهکل و چریک های فدایی خلق ایران است ، باید به خود آن چیزی که آن ها در این زمینه گفته اند رجوع کرد و نه به برچسب های حزب توده به دستگاه نظری چریک های فدایی خلق.

چریک های فدایی خلق نه در یک جا و در یک جزوه، بلکه بارها و بارها در ادبیات حجیمی که منتشر کرده ان تاکید می کنن که بحث بر سر نفی اشکال متنوع مبارزه نیست؛ اون ها اشکال متنوع مبارزه رو می پذیرن ولی مثل اکونومیست ها در همین حد متوقف نمی شن و با توجه به شرایط جامعه تحت سلطه ما مطرح می کنن که اگر بحث بر سر بسیج توده ها و طبقه کارگر برای امر انقلاب و در هم شکستن ماشین دولتی در ایرانه ، برای رسیدن به چنین هدفی مبارزه مسلحانه شکل اصلی مبارزه ست و اشکال دیگر مبارزه تنها زمانی که در بستر این شکل از مبارزه جاری بشن موثر می افتند و یک چشم انداز وسیع برای پیشروی در مقابل این اشکال مبارزه هم پدیدار می شه. بگذارید واضح تر از این بگویم.

به نظر چریک ها اگر در روسیه افشاگری های همه جانبه سیاسی و به طور مشخص یک نشریه مخفی ، ریسمانی بود که بقیه اشکال مبارزات و فعالیت ها رو به هم وصل می کرد ،  در ایران این ریسمان مبارزه مسلحانه ست.

حالا در زمینه اعتقاد به این شعار بیایید به پراتیک رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راهشون توجه کنید. با مطالعه تاریخ مبارزاتی اون ها چه کسی می تونه بدون پا گذاشتن روی واقعیت مدعی بشه که چریک ها به کار سیاسی تشکیلاتی و اشکال مبارزه سیاسی اهمیت ندادن.

پس این همه ادبیاتی که در دوران شاه منتشر شد اعلامیه هایی که پخش شد و چریک ها جونشون رو سر اون گذاشتن (مثال رفقا علیرضا نابدل و جواد سلاحی در سال 50) خُب اگه چریک ها به کار سیاسی و تبلیغات مجزای سیاسی کار نداشتن و اعتقاد نداشتن و اگه به مبارزه ایدوئولوژیک اعتقاد نداشتن ، چرا این همه آثار انقلابی و این همه کتاب و جزوه توسط چریک ها چاپ و توزیع می شد. و یا این همه کار تبلیغی و ترویجی و آگاه گرانه در اشکال مختلف انجام می شد.. اگه اون ها به اشکال دیگر مبارزه بی اهمیت بودن ، چرا با قبول خطرات فراوان با کارگران و یا با دانشجویان ارتباط برقرار می کردند.

کی می تونه مثلا بگه چریک ها به خاطر دیدگاه شان از برنامه های رادیویی استفاده نمی کنن و مگر تجربه کار چریک های فدایی خلق در زمان شاه از طریق رادیو میهن پرستان رو نداریم که نقش بزرگی در تبلیغات سیاسی و آگاه گرانه در میان مردم ایفا می کرد  و یا مگر ما تجربه صدای چریک ها در کُردستان در زمان رژیم جمهوری اسلامی رو نداریم که برای سال ها ، صدا رسان اخبار جنبش انقلابی و ترویج و تبلیغ اندیشه های انقلابی و کمونیستی در میان مردم داخل کشور و مخاطبینش بود؟

مگر نه این که جنبش مسلحانه تو همین شاعرای این مملکت کلی تاثیر گذاشت و فضا ایجاد کرد و کلی شعر هم در باره اش گفته شد؟ آیا چریک های فدایی به شاعرانی که با زبان و قلم انقلابی شون برای امر انقلاب و جنبش مسلحانه شعر گفتن و می گن، بهشون گفتن برو اسلحه بردار  و برو توی خانه تیمی !

مگر نه این که در سخت ترین شرایط اختناق حجم عظیمی از نشریات و جزوات و اعلامیه های تبلیغی و افشاگرانه و آگاه گرانه توسط همین سازمانی که به مبارزه مسلحانه اقدام می کرد در سطح جامعه پخش شد؟ مگر نه این که پس از قیام، فعالین چریک ها در شرایط متزلزل و شبه دمکراتیک یکی از فعالترین نیروها در محل های تجمع کارگری و مثلا در همین خانه کارگر بودند؟  و مگر نه این که در شرایط مبارزه مسلحانه در کُردستان ، حجم بزرگی از کار سیاسی توسط پیشمرگان چریک های فدایی خلق انجام می شد ، از سخنرانی در میان توده ها در مناطق تحت کنترل دشمن و مناطق بینابینی در جریان گشت های سیاسی - نظامی (یا به زبان کُردی جوله) گرفته تا انتشار و پخش نشریات و جزوات مختلف در میان مردم.

در نتیجه وقتی چریک هایی فدایی خلق در توضیح اشکال مبارزه و شکل اصلی، مدافعین "کار آرام سیاسی" رو نقد می کنن به معنی این نیست که هر گونه کار سیاسی تشکیلاتی و آگاه گرانه با کارگران و توده ها رو نفی می کنند؛ بحث بر سر اینه که در شرایط ایران ، تمام تجارب عینی نشون داده که این کار به تنهایی راه به جایی نمی بره.

حالا که بحث به این جا رسید ، اجازه بدید به یه چیز دیگه هم اشاره کنم. اتفاقا در باز نگری تاریخ سازمان چریک های فدایی خلق، می شه روشن دید که یکی از نقاط قوت چریک های فدایی و عوامل رشد و توده ای شدن شون در جامعه و در میون طبقه کارگر ، اعتقاد به تئوری مبارزه مسلحانه و نشان دادن راه اصلی مبارزه برای بسیج توده ها و کسب قدرت سیاسی بود. اتفاقا همین بررسی نشون می ده که برعکس، درست از زمانی که سازمان از همین نظرات عدول کرد ،  پروسه افولش هم به سرعت شروع شد.  مبارزه مسلحانه به عنوان شکل اصلی به بسیاری از معضلات پیشاروی جنبش در یک مرحله پاسخ داده بود. از جمله  مسئله رابطه با توده ها رو حل کرده و چشم اندازهای بزرگی رو جلوی این سازمان رزمندۀ طبقه کارگر باز کرده بود. در نتیجه، واقعیات عینی در مرحله بعدی، مسئله چگونگی گسترش این مبارزه مسلحانه و تبدیل اون به یک جنگ توده ای رو در مقابل اون سازمان گذاشته بودند. درست در چنین شرایطی بود که عدم پاسخ به این ضرورت و بدتر از آن کاستن از اهمیت شکل اصلی مبارزه و راه های گسترش اون ، باعث رشد و تقویت نظراتی گشت که نخست با ایجاد تقابل بین کار سیاسی و کار نظامی و یا در واقع با کوشش در برقراری سازش بین استراتژی مبارزه سیاسی - نظامی با استراتژی "کار آرام سیاسی" زیر اسم "پای اول و پای دوم جنبش" خودشون را تئوریزه کردند و سپس در جریان رشد این نظرات در سازمان فدایی کار بجایی رسید که به گونه ای اجتناب ناپذیر تئوری های انقلابی سازمان به حاشیه رانده شدند و افول سازمان هم با آن آغاز شد.

از دل چنین نظراتی بود که  به تدریج و در غیبت کادرهای سیاسی ایدئولوژیک معتقد، نظرات اپورتونیستی ای در این سازمان بیرون آمد که "کار آرام سیاسی" به عنوان شکل اصلی مبارزه برای کسب قدرت، بنیادش را تشکیل می داد. به این ترتیب  از سال های 56 - 57 منجر به سقوط نهایی سنگرهای ایدئولوژیک و تبلور نظرات توده ای از دل اپورتونیست های لانه کرده در دل سازمان یعنی باند منحط نگهدار و شرکا گشت و وضعیت بزرگترین سازمان چپ و مارکسیست خاورمیانه را به گونه ای رقم زد که بعدا شاهدش بودیم. 

اجازه بدهید در ارتباط با شکل اصلی مبارزه کمی به شرایط کنونی بازگردم و صحبت هایم را تمام کنم.

امروز در شرایط حاکمیت دیکتاتوری مطلق العنان نظام سرمایه داری حاکم بر ایران جنبش انقلابی مردم ما در مقابل یک رژیم اهریمنی حافظ این نظام در شرایط بسیار حساسی به سر می بره. ما با رژیمی روبرو هستیم که در برآوردن نیازها و منافع مشتی از انحصارات و قدرت های سرمایه داری جهانی و سرمایه داران رذل از هیچ تعرضی به حیات و معاش کارگران و توده های تحت ستم ما خودداری نکرده، رژیمی که با برقراری یک دیکتاتوری عریان در تمام عرصه های حیات اجتماعی مردم، تمامی کانال های اعتراضی و مخالفت های سیاسی مسالمت آمیز رو مسدود کرده و پلیس سیاسی ش هر حرکت و تلاش برای ایجاد تشکل مستقل صنفی و نهادهای مدنی و هر جوشش دمکراتیکی رو با زندان و شکنجه و دار و اعدام پاسخ می ده.

اما از طرف دیگه ، به رغم اعمال سیستماتیک قهر ضد انقلابی توسط استبداد حاکم طول 36 سال از حیات این رژیم مقارن بوده با مبارزات و اعتصابات پراکنده و شورش های دلیرانه کارگری و توده ای. به واقع روزی نیست که ما با اعتصابات و اعتراضات کارگری، مبارزات  دانشجویان و زنان و کلا اشکال متنوعی از بروز نارضایتی های عمیق اجتماعی روبرو نباشیم.

نگاهی به این اوضاع نشون می ده که مهمترین عامل ممانعت کننده از رشد و تکامل این مبارزات سد سهمگین اختناق حاکم و استبداد پلیسی ست که با اعمال یک قهر سیستماتیک جلوی رشد و تکامل این مبارزات رو گرفته و اون رو به بن بست رسونده. مبارزه کارگران ما حتی زمانی که برای اعتراض به عدم دریافت حقوق 4 ماهه و 10 ماهه و 24 ماهه و بیشتر از اون جریان داره با شلاق و تازیانه روبرو می شه و مارک امنیتی و براندازی می خوره. دانشجویانی که حتی برای کیفیت غذا و یا سطح درس ها اعتراض جمعی می کنن به خاک و خون کشیده می شن. نویسندگان، فعالین جنبش های مدنی، فعالین زن که تلاش می کنن فقط و فقط در چارچوب خود مقررات و قانون ضد خلقی همین نظام هم برای بهبود شرایط صنفی و حقوق اجتماعی نیمی از آحاد جامعه کارکنن ، حرکت هاشون به خشن ترین وجهی متلاشی می شه ، این دیکتاتوری حتی تحمل ابراز مخالفت از طرف خادمان خودش و مخالفیت درونی اش رو هم نداره ، مگه کم از خادمان خود این رژیم که در سرسپردگی شون به نظام حاکم شکی نیست تحت تعقیب و پیگرد و زندان قرار گرفتن و حتی اعدام هم شدن؟

این نمونه ها و نمونه های بیشمار دیگه همه و همه نشون میدن که رژیم جمهوری اسلامی تحمل کمترین شرایط شبه دمکراتیک که حرکت های مستقل صنفی و کار سیاسی - تشکیلاتی در اون فضا امکان تداوم و رشد داشته باشه و به مسیر ایجاد هر گونه تشکل و سازمانیابی بیفته رو اساسا نداره. دیکتاتوری شدیدا و وسیعا قهر آمیز طبقه حاکم تمام کانال های ابراز مخالفت سیاسی رو به طور وحشتناک با اعمال زور مسدود کرده و بسته. هیچ حق طبیعی و انسانی در چارچوب جمهوری اسلامی از تعرض قدرت دولتی در امان نیست. 

تمامی این واقعیت های عینی از یک طرف و تمامی تجارب ناشی از تکان های عظیم اجتماعی ای که در این شرایط خفقان بار در شکل جنبش های انفجاری و شورش های توده ای دهه 60 و 70 و 80 پایه های این رژیم رو لرزوند از طرف دیگه، همه و همه نشون می ده که چطور جای اون شکلی از مبارزه، شکل اصلی مبارزه و یک سازمان انقلابی مسلح برای شکستن سد دیکتاتوری در جامعه ما خالیه.

اگر همین گزارشات محدود منتشر شده مربوط به شورش های توده ای سال 70 و جنبش دانشجویی مردمی سال 78 و بالاخره خیزش عظیم میلیونی مردم در سال 88 علیه این رژیم رو بررسی کنیم می بینیم که مردم به خیابون ها آمدن در وسعت میلیونی، فریاد زدن که این رژیم رو نمی خوان، بادست خالی به مراکز دولتی و حتی سرکوبش حمله کردن، در عاشورا کنترل برخی مناطق و محله های شهر ها رو برای ساعت ها از دست رژیم در آوردن، اما سرانجام این توازن قوای نابرابر بین اون ها که دست خالی بودن با دشمنی که تا بُن دندان مسلح بود منجر به تضعیف و سرانجام خالی شدن صحنه شد.   

اگر ما با جوون هایی که خودشون در این حرکات بودن صحبت کنیم و تجربه ظهور و افول همین جنبش های توده ای رو نگاه کنیم می بینیم که چطور در جریان هریک از این خیزش ها ، کارگران ، زحمتکشان ، زنان و جوانان و تمامی ستمکشانی که کمترین توهمی نسبت به این رژیم مدافع استثمارگران ندارند ، چگونه با هزار و یک زبان از نیاز به وجود یک منبع سازمان یافته اعمال قهر انقلابی در مقابل قهر ضد انقلابی رژیم سخن می گویند. می بینیم که چگونه غیبت یک جریان مبارزه مسلحانه انقلابی در جامعه به عنوان ابزار اساسی و شکل اصلی مبارزه در دست طبقه کارگر، قدرت مانور طبقه حاکم رو که هیچ زبانی بجز زبان قهر و گلوله رو نمی فهمه وسعت داده، مبارزه مسلحانه ای که حفاظی برای ایجاد و تکامل و رشد سایر اشکال مبارزه توده ای در جامعه باشه و بسیج قدرت لایزال مبارزاتی طبقه کارگر و توده ها رو تسهیل و امکان پذیر کنه.

اتفاقا درک همین نکته ست که بخشا توضیح گر وجود خروارها ادبیاتی ست که به طور روزمره توسط قدرت حاکم و قلم به مزدان و متفکرینش تولید می شه و اشاعه پیدا می کنه. قلم به مزدان و متفکرینی که با هزاران بند مرئی و نامرئی به نظام جبارانه حاکم وابسته اند و به همین خاطر تولیدات اون ها در اشکال مختلف علیه توسل توده ها به خشونت و قهر و در ستایش مبارزه مُصلحانه و تشویق برای اصلاحات تدریجی و البته غیر ممکن در چارچوب نظام در سطح جامعه با هدف مغز شویی جوانان پخش می شه. (در این زمینه مثال نوشته عبدی در چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل و در تایید کتاب رسوای دشمن می گه "عموم افراد این نسل (50 و 60 ساله) بدون خواندن این کتاب هم شاید دیگر حاضر نباشند در هیچ شرایطی آن سیاست ها را پیشه کنند، اما متاسفانه وضع جامعه ما به گونه ای ست که خطر پیروی حداقل بخشی از نسل جوان ما از شیوه های مشابه (نه لزوما یکسان) وجود دارد. لذا وظیفه اخلاقی و سیاسی داریم که با انتقال تجربیات و درک سیاسی خود، حداقل مانع از تکرار تجربیات به غایت زیان آور گذشته شویم"

 

می دونم که صحبتهام یک کم طولانی شد ولی با این نکته حرفم رو به پایان می برم.

 

امروز در شرایطی که بخش بزرگی از اخبار روزمره ای که ماها می شنویم راجع به جریان وابسته و امپریالیست ساخته داعش و بحران و جنایات غیر قابل توصیف تروریست های اسلامی یه. ما به روشنی می بینیم که در بخش اعظم افکار عمومی بین المللی کمتر کسی ست که با توجه به جنایات این جریان اهریمنی از ضرورت جنگ و برخورد قهرآمیز برای مقابله و نابود کردن اون دفاع نکنه. حتی محافظه کارترین و سازشکارترین نیروهای سیاسی در جامعه جرات نمی کنن به اسلحه برداشتن و مبارزه مسلحانه مردم دلاور کوبانی از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان و کودک بر علیه داعش و حامیانش انتقاد کنن و حتی فراتر از این مبارزه دفاع نکنن. داعش اعدام می کنه، قتل عام می کنه گردن می زنه، به صلیب می کشه شکنجه می کنه ، زنان رو به بردگی می گیره، اهل مذاکره و مبارزه سیاسی و تحمل مخالف و غیره هم که نیستند. خب حالا یه لحظه فکر کنید مگر مردم ما  35 سال نیست که با حکومت تبهکار یک رژیم ماهیتا "داعشی" در ایران روبرو هستند که تمامی همین جنایات رو در مدتی طولانی تر و در سطح یک حکومت انجام داده و می ده. خُب چطور می شه با این رژیم داعشیان در ایران به شیوه و راهی به غیر از یک مبارزه مسلحانه توده ای برای در هم شکستن پایه های ظلم و زورش برخورد کرد؟ 

همون طور که تجربه رزمندگان سیاهکل نشون داد و همون طور که توده های قیام کننده در بهمن 57 با الهام از رزمندگان سیاهکل در عملشون ثابت کردن، راه مبارزه با نظام حاکم که دیکتاتوری عریان، روبنای ذاتی شه، راه مبارزه با 36 سال حکومت رژیم داعشی جمهوری اسلامی که مظهر بارز این دیکتاتوریه، جز از مسیر مبارزه مسلحانه نمیگذره.         

در خاتمه از این که به صحبتهام گوش دادید بسیار سپاسگزارم و امیدوارم که در بخش پرسش و پاسخ و تبادل نظر با رفقا ، شاهد بحث های فعالی در زمینه بحث امشب باشیم. یکبار دیگه یاد رزمندگان سیاهکل، توده های جان باخته در قیام بهمن و تمامی جانباختگان راه آزادی و سوسیالیزم رو گرامی می دارم. متشکرم.