به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 188 ، بهمن ماه 1393

عبداله باوی 

سیاهکل

آن ها را در سپیده دم

در هراس از خشم خلق

تيرباران کردند

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر،

و ستم با گرسنگی همآهنگ بود.

 

یکی با پای برهنه از ویرانه‌های دور شرق آمده بود،

یکی با دستان پینه بسته از جنوب،

و یکی با تن زخم خورده از سرزمین زیتون،

ولی همه مصمم بر عهد خود،

همه گفتند رفیقان

برمیگردیم تا گل نسرین بچینیم

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر،

و ستم با گرسنگی هماهنگ بود.

 

سخن از جدایی گفت "قارانقوش"،

در لحظه‌ای که مردان با مُروّت را چشم براه بود،

به قلب طوفان ها زدند تا "اولدوز" را جواب دهند

و همه عزم کرده بودند که قصه عدالت را واقعیت بخشند

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر

و ستم با گرسنگی هماهنگ بود.

 

همچون کبوترانی بر ماشه تفنگ،

با هر گلوله گفتند

تلاش بیهوده به زانو در آوردنمان را رها کنید،

رنج خلق به ما آموخته است

عشق به آزادی

و مرگ بی ترس را

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر،

و ستم با گرسنگی هماهنگ بود.

 

مرگشان طنین جنگ آزادی گشت

این اولدوزهای سرخ قصه‌های درد

آن گاه که چکش آلوده به خون دشمن

در فروبستن چشمان آن ها ناکام گشت

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر،

و ستم با گرسنگی هماهنگ بود.

 

آن ها خواندند سرودشان را

پیش از آن که سپیده سر بزند

و پیش از آن که آفتاب در حصار سیم خاردار گرفتار شود

سرود آزادی را

تنها برای زندگی بود که ایستاده مُردند

در سرزمینی که عرق به رنگ خون،

خلق در رنج و فقر،

و ستم با گرسنگی هماهنگ بود.

 

(ژانویه 2015)