به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 188 ، بهمن ماه 1393

 

"اولین شعر"

 

این امر انکار ناپذیری است که رستاخیز سیاهکل و آغاز مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی خلق ایران در 19 بهمن سال 1349 در جنگل های شمال ، فصل نوینی را در تمامی عرصه های حیات سیاسی و اجتماعی در تاریخ جامعه تحت سلطه ما گشود. تاثیر حرکت دلاورانه چریک ها نه تنها فضای مبارزاتی جامعه ما را دگرگون و آن را سرشار از  عطر طراوت انگیز و گرمای جانبخش بهاری کرد، بلکه بدنبال سیاهکل و تحت تاثیرات درخشان آن موج نوینی از هنر انقلابی همچون خونی تازه در رگ های جامعه به حرکت در آمد. نور خیره کننده مشعلی که با دستان توانای چریک ها بلند شده بود ، راهنما و روشنی بخش راه تمامی روشنفکران و هنرمندان انقلابی و مبارز گشت. شعر "به ياد پانزده رزمنده شهيد سياهکل" اولین شعر انقلابی است که بلافاصله پس از آن که رژیم شاه در مدت کوتاهی از رستاخیز سیاهکل پانزده رزمنده فدائی مرتبط با آن را به خون نشاند ، سروده شد.

 

نبرد قهرمانانه چریکهای فدایی خلق با نیروهای مسلح رژیم شاه به مدت چند روز در جنگل های شمال که از طریق خود رسانه های رژیم به گوش مردم رسید، فضای جامعه سرکوب شده و دچار یأس و ناامیدی ایران را با سرعتی اعجاب انگیز به فضای شاداب مبارزاتی تبدیل کرد. با آتش مسلسل رزمندگان سیاهکل که به "چرا مرگ خویش" آگاه بودند و بدون کمترین تزلزلی ، جان های شیفته و شیرین شان را در طبق اخلاص برای رهایی طبقه کارگر و محرومین نهاده بودند، "زنگ بزرگ خون" به صدا درآمد و "خلق خسته از پهلویی به پهلوی دیگر تکان خورد"؛ دیگر پاشنۀ آشیل شب پرستان هدف قرار گرفته و ناقوس مرگ محتوم دشمن به صدا درآمده بود. به این گونه بود که صفحه نوینی از تاریخ ستمکشان در مملکت ما گشوده شد.

 

تا پیش از این، رژیم شاه از یک طرف از طریق سرکوب وحشیانه هر گونه مبارزه و صدای آزادیخواهی و هم چنین رواج تبلیغات ضد کمونیستی و ارتجاعی وسیع در میان مردم می کوشید هر گونه فکر مبارزه را در میان مردم و روشنفکران خفه سازد و از طرف دیگر شکست مبارزات قبلی توده ها به دلیل خیانت و سازشکاری های رهبران گذشته، باعث سیطره یأس و ناامیدی در جامعه گشته بود. در این فضا بسیاری از روشنفکران در لاک خود فرو رفته و با تمکین به سلطه رژیم ضحاکی شاه که گوش به فرمان امپریالیست ها و در رأس آن ها آمریکا داشت، به نوبه خود مبلغ خاموشی و مردگی شده بودند و یا در دالان های تاریک بن بست و نا امیدی طی طریق می کردند. در شرایط سلطۀ برودت چنین زمستانی، شعر "به ياد پانزده رزمنده شهيد سياهکل" نه تنها تجلی و تصویر فضای نوین مبارزاتی در جامعه ما پس از آغاز مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق در ایران است بلکه این شعر و به خصوص اولین بیت آن با زیبائی و به رساترین شکل در حالی که تبلیغات مأیوس کننده قبل از آغاز مبارزه را به سخره می گیرد، با قاطعیتی در خور تحسین که ناشی از ایمان نسل سرایندگان این شعر به درستی راه و چشم انداز پیروزی آن است، "شرم" را تنها نصیب نهایی دشمن و تاریک اندیشان در این آوردگاه می خواند.

 

همان طور که دیدیم دیری نپایید که چند سال بعد در جریان قیام پرشکوه توده ها در بهمن 57 ، پیام این شعر و آذرخش امید و ایمانی که نسبت به حقانیت مبارزه و نسبت به توده های تحت ستم و قدرت تاریخی آنان در این شعر موج می زند، پژواک سهمگین خود را در خیزش های انقلابی توده ها منعکس کرد. "باد سحر"، "بوی خون" جانباختگان سیاهکل و پیام سیاهکل را از "شمال" تا "جنوب" در همه جای میهن در بند گسترانده و  قلب "مرد عرب" ، "دهقان زحمتکش بلوچ" و "آزادۀ کُرد"  را تسخیر نموده بود. اکنون دیگر توده هایی که با فریاد های "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم" و "تنها ره رهایی، ره سرخ فدایی" برای برافکندن ستم به میدان آمده بودند، از "جانبازی" فرزندان فدایی خود آموخته بودند و همین توده های شریف بودند که با الهام از راهی که در سیاهکل با خون پاک "پانزده مظهر والای شرف" و "پانزده درّ درخشنده"، کلید خورده بود، سرانجام "قصر فرعونی ضحاک زمان" را با قدرت عظیم خویش به زباله دان تاریخ سپردند!   اکنون صفحه نوین دیگری در تاریخ مبارزه توده ها باز شده بود؛ خلق برخاسته بود! خلق برخاسته بود!

 

به ياد پانزده رزمنده شهيد سياهکل

آن که می گفت حرکت مُرد در این وادی خاموش و سياه ، برود شرم کند.

مويه کن بحر خزر

گریه کن دشت کویر
پيرهن چاک بده
جنگل سرخ گيلان
قلب خود را بِدَر ای
قله سر سخت البرز
پانزده مرد دلير
پانزده جان به کف
دست در آوردگه رزم عظيم
پانزده حيدر رزمنده پاک
پانزده روزبه گُرد دلیر
خونشان رنگ خروش
خونشان جلوه دل های امید
خونشان خون بهم بيخته خلق دلير
ريخت از پنجه ضحاک زمان
بر سر خاک 
***
مويه کن بحر خزر

گریه کن دشت کویر
بنگر خلق ستمديده ايرانِ به بند
که چه سان بيشرفان، قاتل ها
می ربايند ز آغوش تو
فرزند تو را
بنگر بر صف آدمکش ها
خودفروشان سیه کار پلید 
روسپی های وقيح
همه سر تا پا شکمان
جملگی خادم ضحاک زمان
و همه ضحاکان گوش دارند
به فرمان جنايتگر قرن
***
قرن ما، قرن رهائی بشر
موج از ساحل اکتبر به چین
پرش از چین تا به کُره
حرکت از جنگل کنگو و ويتنام و عدن 
جنبش از خلق فلسطين به خليج

*** 

باد ای باد سحر
بوی خون شهدا را
برسان تا به جنوب
بکشان تا به شمال
بشکفد بر لب خشکیده دهقان بلوچ
گل لبخند اميد
مرحبا خيزاند
از دل مرد عرب
به طپش وا دارد
قلب آزاده کُرد

قدم اول هر راه سترگ
با شکست هم نفس است
درس گيريم از اين جانبازی
واژگون گردانيم
قصر فرعونی ضحاک زمان
پانزده مظهر والای شرف
پانزده درّ درخشنده
در اين تاريکی
خنده زن بحر خزر
خنده زن دشت کویر
خلق بر می خيزد
خلق بر می خیزد