به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 186 ، آذر ماه 1393

 

توضيح پیام فدائی: اين گزارش به وسيله چريک فدائی خلق رفيق شهيد مهناز نجاری تهيه شده است.

رفیق مهناز نجاری یکی از کارگران پستانک سازی زیبا در تهران بود که در سال های انقلابی 57-56 در  سن هیجده سالگی تحت تاثير جنبش مسلحانه، در چهارچوب آرمان های سازمان چريکهای فدائی خلق ايران به این جريان انقلابی پيوست و هم چون دیگر هواداران صادق این سازمان با ایده ها و برخوردهای انقلابیش در جهت اشاعه کمونیسم و شناساندن هر چه بیشتر عنصر فدائی به کارگران و زحمتکشان تلاش نمود. او در سال 1358 به دنبال اعلام موجوديت چريکهای فدائی خلق ايران به دليل شناخت و آگاهی اش از تئوری انقلابی کارگران يعنی تئوری مبارزه مسلحانه و پای بندی اش به آن ، به اين تشکیلات پيوست و در بخش کارگری چریکهای فدائی خلق به فعالیت پرداخت. رفیق مهناز در کارخانه پستانک سازی زيبا در چهارچوب خط انقلابی تشکل چريکهای فدائی خلق با تمام وجود کوشيد تا ضمن ايجاد رابطه هر چه مستقيم تر با کارگران به ارتقاء آگاهی آن ها کمک نمايد. سرانجام شب پرستان جمهوری اسلامی در 19 مهر ماه سال 60، قلب سرخ رفيق مهناز، این زن کارگر انقلابی و يکی از فعالين بخش کارگری چريکهای فدائی خلق را با شليک گلوله از طپش باز داشتند تا شرايط را برای استثمار و چپاول کارگران ايران هر چه بيشتر مهيا سازند.  او در زمان شهادتش تنها 22 بهار را به چشم ديده بود.

يکی از کار های مبارزاتی با ارزش رفيق مهناز  تهيه گزارشات مستند از وضع کارخانه و روحيه و مسائل کارگران و قرار دادن آن در اختیار رفقای سازمان بود. این گزارشات در بخش کارگری سازمان دقيقا مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. آن چه در زیر می آید حاصل برخی از گزارشات عینی اين رفيق می باشد که برای اولین بار در جزوه ای تحت عنوان: "گزارشی از کارخانه پستانک سازی زيبا" در ضميمه خبرنامه شماره 62 چريکهای فدائی خلق ايران - مازندران در تاريخ اول تير ماه سال 60 منتشر شد. این گزارش جلوه کوچکی از شرایط عینی حاکم بر کار و حیات کارگران زحمتکش در زیر سلطه نظام سرمایه داری وابسته و رژیم حافظ آن یعنی جمهوری اسلامی را در شرایط مشخص آن دوره نشان می دهد. در سالگرد جان باختن رفیق مهناز نجاری یکی از زنان کمونیست فدایی ، یاد او را با ایمان به پیروزی محتوم کارگران و زحمتکشان گرامی می داریم!

 بخش سوم و پایانی

بهداشت وامکانات رفاهی:

کارخانه از لحاظ شرایط بهداشت و امکانات رفاهی در بدترین وضع ممکن قرار دارد. در این کارخانه با وجود ۵۰ نفر کارگر تنها ٣ توالت وجود دارد که یکی از آن ها مخصوص آقایان !! مدیرعامل و صاحب کارخانه و سرپرست می باشد و دو تای دیگر ، یکی زنانه و دیگری مردانه است.

یکی از توالت ها مدتی است که خراب شده، در نتیجه همه کارگران از یک توالت استفاده می کنند، گاهی اوقات مثلأ توالت لامپ ندارد که بر اثر اعتراض مکرر کارگران لامپی به آن نصب می شود.

دستشوئی که در عین حال ظرفشوئی نیز می باشد، همیشه آب در آن جمع می شود. اتــــاق ناهارخوری (همان رختکن) هم نیز کثیف و حالت زننده ای دارد. مجموعه این شرایط غیر بهداشتی را کارفرما به کارگران تحمیل می کند، چون نمی خواهد از سود هنگفتی که به جیب می زند، دیناری بابت نظافت کارخانه بپردازد، در نتیجه مسئولیت تمیز کردن دستشوئی ها و توالت ها را هم به عهده کارگران گذاشته است که به صورت نوبتی این کار را انجام می دهند. حتی در این مورد از کارگران نوجوان ١۴ یا ١۵ ساله استفاده می کند.

 

قسمت تولید هر روز توسط یکی از کارگران با آب و جارو تمیز می شود. در آخر هر هفته نیز سالن با آب و پودر نظافت توسط همه کارگران باید شسته شود. سرمایه دار زالو صفت برای انجام امور نظافت و کارهائی از این قبیل کسی را استخدام نمی کند. بلکه پولی را که بابت امور نظافت باید پرداخت نماید، به جیب خود سراریز می نماید. در نتیجه کارگرانی که در طول روز جان کنده اند، آخر وقت هم باید کارهای متفرقه کارخانه را نیز بدون مزد (بیگاری) انجام دهند.

 

سرویس برای ایاب و ذهاب کارگران وجود ندارد و از این بابت هم کارفرما پولی به کارگران پرداخت نمی کند. یکی از شگردهائی که کارفرما برای طفره رفتن از پرداخت هزینه ایاب و ذهاب از آن استفاده می کند، به شرح زیر است:

کارفرما موقع استخدام از کارگر سئوال می کند، "آیا منزلتان نزدیک کارخانه است؟"  اگر جواب منفی بود می گوید "ما نمی توانیم شما را استخدام کنیم چون اکثرکارگران ما منازل شان نزدیک کارخانه است بدین جهت ما برای کارگران سرویس نمی گذاریم." کارفرما با این حیله عملأ زمینه اعتراض بعدی را از کارگران می گیرد. زیرا بعد ها خواهد گفت که من از روز اول به شما گفتم که ما سرویس نداریم و شرایط کارخانه را برایتان تشریح نمودم. در نتیجه کارگری که پس از ماه ها سرگردانی، دوندگی و بیکاری شرایط پیشنهادی آقای کارفرما را می پذیرد ، از خیر سرویس هم می گذرد تا مشغول کار شود. کارگرانی که منزل شان دوراست ١ الی ۵  ̷١ ساعت در راه هستند. چند سال قبل یکی ازکارگران سری بندی از مدیرعامل خواست که برای آن ها سرویس بگذارد، مدیرعامل درجواب گفت: "شما ها کی هستید که ما برایتان سرویس بگذاریم؟"

 

صبحانه:

درکارخانه صبحانه در حین کار باید خورده شود، چون وقت به خصوصی برای این کار ندارند. هر روز صبح به هر کارگر یا یک شیشه شیر یا یک عدد کیک می دهند، از آن جا که خوردن کیک بدون نوشیدنی از گلو پائین نمی رود و شیرخالی نیز موجب رفع گرسنگی نمی شود، لاعلاج کارگران شیر و کیک را بین خود تقسیم نموده و می خورند.

 

ناهار:

کارفرما ها عمومأ مایل نیستند که کارگران در مدت روز که به کار مشغولند برای تهیه ناهار و غیره پراکنده شوند و در عین حال خصوصا مایل هم نیستند برای پراکنده نشدن کوچک ترین امتیازی به کارگران بدهند و چون صاحب این کارخانه هم مایل نیست امتيازی به کارگران بدهد در این کارخانه هم به کارگران ناهار نمی دهند، هر کسی ناهارش را از منزل می آورد.

دیده شده که کارگری به دلایلی نتوانسته برای خود غذا بیاورد ، مجبور است برای تهیه غذا به بیرون از کارخانه رفته و چیزی بخورد که معمولأ برایش خیلی گران تمام می شود.

 

تابستان:

هوای کارخانه در تابستان بسیار گرم و بد است به طوری که کارگران در وضع بسیار بدی بسر می برند. در همین رابطه روز چهارشنبه ۸  ̷ ۵  ̷ ۵۹ حاجی نیکومنش به کارخانه آمده و به قسمت سری بندی سرکشی کرد. کارگران به محض دیدن او از وضع بد هوای سالن به او اعتراض کردند.  او دستور داد میز ها را طوری قرار دهند که به همه باد کولر بخورد ولی عملأ عده ای از گرما عرق می ریختند و ضمنأ حاجی دستور داد برای خنک شدن سالن در و پنجره ها را ببندند و لامپ ها را خاموش کنند، چون چراغ ها خود باعث گرما می شوند. پس از رفتن حاجی کارگران شروع به اعتراض کردند که براثر سر و صدای آن ها مدیرعامل به سالن آمده و گفت ایجاد این همه سر و صدا برای چیست؟  کارگران خواستار باز شدن در و پنجره ها شدند و می گفتند که در هوای دم کرده با زبان روزه نمی توانیم کار کنیم.  آقای مدیرعامل گفت می خواستید روزه نگیرید. کارگری جواب داد شما ها دراطاق تان در جای خنک نشسته اید و درد ما را نمی فهمید. در نتیجه این جواب آقای مدیرعامل با حالت عصبانی گفت "خیلی پر رو شدند" و از سالن خارج شد. در قسمت سری بندی و بسته بندی به جای کولر ، هوا کشی نصب کردند که بر اثر سر  وصدای زیاد معمولأ خاموشش می کنند.

 

زمستان:

در قسمت سری بندی و بسته بندی ، وضع در زمستان بهتر از تابستان نیست، زیرا در هوای سرد زمستان تنها یک بخاری وجود دارد که سالن را گرم نمی نماید، کارگران این قسمت برای گرم شدن مجبورند به قسمت تولیدی رفته و قدری خود را گرم کنند تا بتوانند به کار بپردازند. اغلب اوقات بخاری به بهانه نداشتن نفت خاموش است و یا آن را با گازوئیل روشن می کنندکه دود خفه کننده آن سبب ناراحتی کارگران می شود. البته همه ساله مدیرعامل وعده و وعید خرید بخاری نو را می دهد ولی زمستان که می گذرد دیگر از بخاری خبری نیست.

 

روابط:

روز ٢٢ ̷ ۵ ̷ ۵۹ یکی از کارگران دختر که مبتلا به واریس می باشد و در قسمت سری بندی کار می کند را سرپرست برای خوش رقصی در مقابل کارفرما و رفع کمبود کارگر ماهر در قسمت تولید، به زور به آن قسمت می فرستد. در این قسمت کارگران حتمأ باید سر پا کار کنند و چون سر پا کار کردن بیماری این کارگر را تشدید می کرد، بدین جهت کارگر مزبور پس از اتمام کار به دکتر مراجعه می نماید، دکتر برای او تجویز می کند که نشسته کار کند، در نتیجه او را مجددأ به قسمت سری بندی می فرستند و تا روز ٣۰  ̷٧ ̷ ۵۹ در قسمت سری بندی کار می کند.  در این روز دوباره به او دستور می دهند که تو حتمأ باید در قسمت تولیدی کار کنی ولی در حین کار می توانی از صندلی استفاده کنی.  اما چون از طرفی کار در این قسمت به صورت نشسته امکان پذیر نیست و از طرف دیگر با توجه به مریضی اش کارفرما حاضر به هیچ گونه گذشتی نبود، این کارگر اجبارأ از کارش چشم پوشی کرد و کارخانه را ترک نمود.

 

درتاریخ ٢۴ ̷ ۶  ̷۵۹ سرپرست کارخانه به علت این که کارگران زیاد حرف زده اند !!  از تمام کارگران سری بندی ۵ کیلو کار کم می کند، این عمل با مخالفت کارگران مواجه می شود، یکی از کارگران معترض گفت "ما کی زیاد و بلند حرف زدیم. من که صدام خیلی پائین است چطوری از دفتر صدای منو شنیدید، شما از جای دیگر ناراحتی دارید و حالا آمدید ناراحتی را سر ما خالی می کنید!" سرپرست گفت "اولأ من هیچ ناراحتی ندارم ، دومأ شما ها کی هستید که برایتان دق دلمو خالی کنم ، من تا به حال به شما ها هیچ چی نگفتم" کارگر در جواب گفت "شما که توی دفتر  می نشیند، حرف می زنید ، چیزی نیست ولی ما حرف زدیم گناه است؟" سرپرست برای اینکه کارگران را بترساند گفت "منظورت این است که چرا حاجی آقا حرف می زند، بروید به خودش بگوئید که چرا حرف می زند. من تا به حال ملاحظه تان را کردم از فردا هر کسی که حرف می زند می آیم سر میز می زنم توی دهانش". کارگر در جواب گفت "بلی همین یک کارتان مانده که بکنید  هرکاری دلتان می خواهد انجام دهید".    

این برخورد وقتی به گوش کارگران دیگر رسید همه عصبانی شدند که "به چه حقی آقای سرپرست می خواهد به دهان ما بزند" (همراه با فحش و ناسزا) .

هم چنین درتاریخ 16 ̷ ۸ ̷ ۵۹ سیامک محمودی مدیرعامل و سرپرست قسمت تولیدی به سالن آمد و باز کارگران را به خاطر صحبت کردن تهدید کرد و گفت جایتان گرم شده که زیاد صحبت می کنید، کاری نکنید که دوباره به پائین ببرمتان که از سرما بلرزید.

 

یکی ازکارگران زن بعلت این که نمی تواند دختر خرد سالش را در منزل تنها بگذارد او را هر روز با خود به کارخانه می آورد. مدیر عامل اعتراض می کند که بچه ات زیاد حرف می زند و اگر می توانید دیگر نیاورش ، اگر هم آوردید ، باید پهلوی خودتان بنشانید و با بچه هم با عصبانیت برخورد می کند که هم مادر و هم کارگران دیگر از این رفتار مدیرعامل به شدت ناراحت می شوند.  آقای مدیرعامل به جای این که امکاناتی فراهم آورد تا فرزندان کارگران شاغل در حین کار در آن جا نگهداری شوند، گذشته از این که این کار را نمی کند، بلکه برخورد این چنینی نیز می نماید.

 

درتاریخ 25/6/59 روز سه شنبه مدیرعامل دو نفر از کارگران را که یکی در قسمت تولیدی و دیگری در قسمت بسته بندی کار می کنند، اخراج می نماید (دو خواهر). جریان واقعه از این قرار است: 

مدیرعامل کارگر سری بندی را صدا می زند و از او می پرسد که "چرا خواهرت سرکار  نیآمد؟" کارگر سری بند در جواب می گوید "چون دست های خواهرم ورم کرده بود و از شدت درد نمی توانست طاقت بیاورد ، بدین جهت دیشب ساعت ١۰ بردیم بیمارستان و دکتر برایش یک هفته استراحت نوشت، به همین علت است که نتوانسته به سر کار بیاید.  مدیرعامل به شدت عصبانی  می شود و می گوید "چرا قبلأ اطلاع نداده، از این پس حق ندارد به سرکار بیاید." کارگر سری بندی می گوید: "دست های خواهرم بر اثر کار در این کارخانه ورم کرده، شما اصلأ رحم سرتان نمی شود."

چون پاسخ او به مدیرعامل با عصبانیت و پرخاش جویانه بوده ، مدیرعامل به تلافی این گستاخی می گوید: "تو هم حق نداری به این کارخانه بیائی." و در نتیجه کارگر مزبور مجبور به ترک کارخانه می شود.

 

آری سرمایه داران کارگران را تا آن جائی لازم دارند که بتوانند ارزش اضافی تولید نمایند. اخراج این دو خواهر تأثیر بدی به روحیه کارگران گذاشت ، مثلأ کارگری که ٧ سال سابقه کار دارد می گوید: "در این جا این طوری است هر وقت که بخواهند بیرون می کنند، هیچ گونه تأمین شغلی نداریم."

 

سه شنبه ١/٧/۵۹ روز اول مهر ۵۹ یکی از کارگران برای اطلاع از وقایع جنگ ایران و عراق ، رادیوئی با خود می آورد. در حالی که رادیو روشن بود، سرپرست وارد شده و شدیدأ اعتراض می کند که رادیو را باید خاموش کنید. بعد از رفتنش کارگری دوباره رادیو را روشن می کند، سرپرست بار دیگر به قسمت آمده ، گفت مگر نگفتم که رادیو نباید در محیط کار روشن بماند.

یکی ازکارگران از سرپرست پرسید ، چه اشکالی دارد که رادیو روشن باشد، مزاحم کارمان که نمی شود، تازه ما ازطریق رادیو هم از اوضاع جنگ و هم ازخطراتی که تهدیدمان می کند، مطلع می شویم . سرپرست گفت: "چه جنگی، گیرم که جنگ باشد از شما چه کاری برمی آید."  کارگر گفت می دانید دیروز که آژیر خطر زدند، کارخانه هیچ گونه اقدامی برای حفظ جان ما کارگران به عمل نیاورد. اکنون هم ما خودمان اقدام کردیم و رادیوئی آوردیم تا لااقل در مواقع خطر بتوانیم جانمان را نجات بدهیم." سرپرست گفت این ها همه دروغ است "آژیر قرمز ـ زرد ـ آبی" یعنی چه؟ به هر صورت با پافشاری کارگران قرار شد در طول روز حداقل یک بار ، آن هم ساعت ٢ به خاطر اخبار رادیو روشن باشد. کارفرما علاوه بر این که ابتدائی ترین حقوق انسانی را از کارگران سلب می کند هیچ ، بلکه از در اختیار گذاردن وسائل کار نیز دریغ می نماید، مثلأ وقتی روغنی که برای وصل نمودن قسمت های مختلف پستانک مورد نیاز است، تمام می شود باید ده ها بار تقاضا شود تا سرانجام در اختیار کارگران گذاشته شود و وقتی هم که روغن می آوردند، داخلش آب می ریزند. این گرفتاری درمورد چسب نیز وجود دارد. هرگاه چسب تمام شود ، چند روزی باید به آقایان گوشزد نمایند تا تهیه اش کنند. یکی از کارگران در این رابطه به سرپست گفت: "نکنه ما ها باید چسب را از خانه بیاوریم یا پولش را ازجیب مان بدهیم ؟"  

 

حاجی نیکومنش برای فریب کارگران و مسلمان جلوه دادن خود دست به حیله های کثیفی میزند از جمله دادن نذری و قربانی کردن گوسفند می باشد، هرگاه ماشین جدیدی برای کارخانه اش می خرد، گوسفند قربانی می کند، یا سوفاژ در داخل بعضی از اتاق ها نصب می کند، گوسفند قربانی کرده و در بین کارگران تقسیم می کند یا به اصطلاح صدقه می دهد یا برای بهبودی و سلامت خمینی ناهار نذری می دهد. در این گونه مواقع به هر کارگری یک قابلمه غذا می دهد. بعضی از کارگران این نذر و قربانی ها را دریافت می دارند ، بدون آن که به نیرنگ کارفرما توجهی داشته باشند. حتی معتقدند وظیفه حاجی است از این کار ها بکند و بعضی از کارگران کار را به جائی رسانده اند که برای تولد امام رضا از حاجی تقاضای شیرینی می نمایند.

 

هم چنین در کارخانه کارگرانی هستند که از سرپرستی و مدیریت حمایت می کنند و از آن ها در محیط کارخانه دفاع می کنند. این کارگران خبرچین ، برای پیشبرد کارشان روابط نزدیکی با کارگران دیگر برقرار می کنند. 

بعضی از این خبرچین ها به خانه حاجی نیکومنش رفت و آمد می کنند. برای نمونه مثلأ  "مادر" که در قسمت سری بندی کار می کند مدام درحال قربان صدقه رفتن محمود آقا و آقای محمودی است. کارگران اگر کاری دارند باید به مادر مراجعه کنند تا انجامش دهد. مثلأ اگر روغن در قسمت تمام شد باید به او بگویند تا تهیه اش کند. در یکی از روز ها که روغن سری بندی تمام شده بود ، از او خواستند برود روغن بیاورد، ولی او می گفت: "پسرم!! محمود آقا" تازه از مسافرت برگشته ، خسته است ، ولی با اصرار کارگران ظرف روغن را برده و پر از آب می کند و می آورد، وقتی کارگران به او اعتراض می کنند که چرا این کار را کرده ، می گوید: "آخر پسرم محمود آقا خسته است، درست نیست مزاحمش شویم ."

 

سابقه مبارزاتی کارگران:

در سال ۵۵ ـــ ۵۶ در زمانی که حدود ١۰۰ کارگر در این کارخانه مشغول به کار بودند، اعتصابی به وقوع پیوست، خواسته های اعتصابیون به قرار ذیل بود:

١ ـــ کاهش ساعت کار (از ۵۴ به ۴۸ ساعت در هفته) 

۲ ـــ کم شدن تعداد تخته ها (تعداد تخته ها هر چه زیادتر باشد ، تولید نیز بیشتر است)

٣ ـــ افزایش دستمزد

۴ ـــ بهتر شدن رفتار سرپرست نسبت به کارگران

 

ابتدا اعتصاب از قسمت تولید شروع شد. کارفرما برای جلو گیری و عدم سرایت آن به دو قسمت دیگر (سری بندی ــ بسته بندی) بطور نامحسوسی عقب نشینی کرده و تا حدودی با خواسته های آن ها موافقت می کند.

قبل از اعتصاب رفتار سرپرست با کارگران بسیار غیر انسانی بوده است، مثلأ کارگری در حین کار دستش بر اثر برخورد با ابزار کار دچار خونریزی می شود، ولی آقای سرپرست تا زمانی که کارگر کارش را به انجام نرسانده اجازه پانسمان به او نمی دهد، البته این برخوردها همواره توأم با فحش های رکیک و زننده ای بود که از طرف سرپرست نثار کارگران می شد.

 

اعتصاب دیگر نیز در پائیز ۵۸ به وسیله کارگران دو قسمت (تولیدی و سری بندی ـــ بسته بندی) صورت گرفت.

علت اعتصاب:

١ ـــ اعتراض به رفتار اهانت آمیز مدیرعامل

۲ ــــ افزایش دستمزد

٣ ـــ کم شدن کیلو ها

۴ ــ پرداخت حقوق روزهای تعطیل عمومی

 

برای شکستن اعتصاب ، حاجی و مدیرعامل به کارگران فشار می آوردند که به سر کارشان برگردند. در مقابل ،  کارگران هم برای خواسته های ابتدائی و به حق خود پافشاری می کردند و این هم زمان بود با اعلامیه خمینی که هر کارگری که دست به اعتصاب بزند، ضد انقلاب است و همین اعلامیه موجب شد که حاجی و مدیرعامل آن را بهانه کرده تا بتوانند حقوق کارگران را پایمال نمایند و به کارگران فشار آورند که بدون نتیجه گیری از اعتصاب خود به سر کار بازگردند و هم چنین این اعلامیه نیز چماقی بود که خمینی در اختیار کارفرمایان قرار داد.

 

کارفرمای این کارخانه هم مدام می گفت شما کمونیست هستید ، آن هائی که شماها را تحریک به اعتصاب نموده اند را باید به ما معرفی کنید تا دمار از روزگارشان درآورند.

با تمام این اوصاف اعتصاب ادامه داشت تا این که کارفرما برای شکستن اعتصاب دست به یکی ازکثیف ترین شیوه های ضد انسانی و از نوع قرون وسطائی زد. او دستور می دهد در زمستان کلیه بخاری ها را خاموش کرده و به جای آن کولرها را روشن نمایند تا به این وسیله بتواند کارگران را وادار نماید به سر کار برگردند. این حرکت ۲ تا ٣ روز ادامه داشت تا این که اعتصاب بوسیله عوامل زیر شکسته شد:

١ ـــ بیش از همه کارگران قدیمی گرایش به بازگشت به سر کار داشتند و پیگیری نمی کردند 

۲ ـــ عده ای از عوامل کارفرما نیز از ابتدا در اعتصاب شرکت نداشتند

٣ ـــ نداشتن تجربه مبارزاتی و پائین بودن سطح آگاهی، فقدان تشکل صنفی

۴ ـــ ناپیگیری در اعتصاب به خاطر ترس از بیکاری

 

مستحکم باد پیوند کارگران با چریکهای فدائی خلق ایران