به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 180 ، خرداد ماه 1393

اکبر نوروزی

 

تلاش مذبوحانه صدای آمريکا جهت تخطئه خسرو گلسرخی !

 

اخيرا صدای امریکا به مناسبت چهلمین سالگرد خسرو گلسرخی شاعر، نویسنده و مبارز انقلابی خلق مبادرت به پخش برنامه ویژه ای نمود . اين برنامه ظاهرا برای تجليل از گلسرخی سازمان داده شده بود. اما در عمل و بنا به ماهيت تهيه کنندگانش، این برنامه کوشید تا گلسرخی را که در قلب مردم ما جا دارد هدف لجن پراکنی های دشمنان مردم قرار دهد.

 

در اين برنامه که کمی بیشتر از 2 ساعت بطول انجامید ، ضمن گفتگو با افرادی که ظاهرا دارای "دیدگاه های متفاوتی" بودند، در جریان پرسش از آن ها عملا اين خط دنبال شد که اولا خسرو گلسرخی شایستگی مقامی را که در بين مردم کسب کرده نداشت و شخصيتی نبود که این همه در موردش صحبت کنند و اساسا او يک شاعر منفعل بود و مهمتر اين که گلسرخی و دانشیان اصلا سیاسی و  انقلابی نبودند. ثانيا شاهی که خسرو گلسرخی را به چوبه اعدام سپرده نه تنها مستبد نبود بلکه بي شرمانه ادعا شد که بعد از اعدام خسرو روزبه در سال 1337 تا اعدام خسرو گلسرخی در ایران کسی به جرم سیاسی اعدام نشده است.

 

این ادعاهای سخیف به رغم وجود ليست بالا بلندی از زندانيان سياسی مطرح شد که در زمان سلطنت شاه جباری که وابستگی اش به امپرياليسم زبان زد خاص و عام بود در مقابل جوخه های اعدام قرار گرفتند.

در این برنامه همچنین مشتی دروغ و تحریفات دیگر که بيان شان فقط از مزد بگیران سرمایه داری ساخته است پخش شد.

 

بي شک پرداختن به همه دروغ ها و تحريفات ارائه شده در اين برنامه و نشان دادن نادرستی آن ها وظيفه ای انقلابی است ولی من در اين جا تنها به چند مورد آن می پردازم و برخورد با بقيه را به فرصت ديگری موکول می کنم.

 

برای نمونه اين ادعا که از زمان اعدام خسرو روزبه تا تيرباران خسرو کلسرخی ، کسی به جرم سياسی اعدام نشده است دروغ مشمئز کننده ای است که قصد دارد با خاک پاشيدن به چهره حقيقت، نسل جوان را نسبت به سلطنت به مثابه يک آلترناتيو امپرياليستی خام سازد. و گرنه چه کسی نمی داند که در 26 اسفند سال 49 رژيم ديکتاتور شاه 13 رزمنده انقلابی سياهکل يعنی 13 آذرخش فراموش نشدنی را بيرحمانه در ميدان چيتگر تهران تيرباران نمود. و يا در 17 مهر سال 50 پنج رزمنده آرمان خلق را به خون نشاند و هنوز مردم ما در غم از دست دادن چنين انقلابيونی بودند که در اسفند سال 50 به دنبال محاکماتی فرمايشی ، 19 کمونيست انقلابی که رفقای بنيانگذار سازمان چريکهای فدائی خلق رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی در ميان آن ها بودند، اعدام گشتند. اين ليست جنایت بسیار طولانی است اما همين چند نمونه تو دهنی محکمی است به دهان دروغ پرداز بلندگوی تبلیغاتی امپرياليسم آمريکا که ماهيت ضد مردمی اش نيازی به توضيح ندارد.

 

همان طور که قبلا گفتم در اين برنامه تلاش مذبوحانه ای شد تا خسرو گلسرخی و هم رزمش کرامت دانشيان را غير سياسی و غير انقلابی و کسانی که شايستگی جايگاهی که در دل مردم کسب کرده اند را ندارند جلوه دهند. چنين دروغگويانی نمی فهمند که علت جايگاه والای چنين انقلابيونی در ميان مردم قبل از هر چيز مقاومت آن ها در مقابل استبداد حاکم و عدم ندامت شان در دادگاه نمايشی بودکه ساواک شاه سازمان داده بود. آن ها با درک ضرورت زمان از آرمان های خود دفاع کرده و در دفاع از باورها و اعتقادات شان استواری نشان دادند. و خلق با دیدن این پایداری ها بود که نام وی و کرامت را برای همیشه در سینه خود حک نمود.

 

در واقع در آن شرایط مبارزاتی ، گلسرخی با گفتن اين که من یک فدایی خلق هستم حمایت و پشتیبانی خود را ار مبارزات مسلحانه که عليه رژيم جريان داشت اعلام کرد و یا گفتن این که من يک مارکسیست - لنینيست هستم کل نظام جابرانه حاکم را بطور ريشه ای محکوم نمود و با بيان اين که من از خلقم دفاع میکنم و نه از خودم ، مهر خلق اش را برای هميشه به سوی خود جلب نمود و در تاریخ ایران جاودانه شد. کسی که حرف و عملش صداقت بود. ایمان بود و تا آخرین لحظه زندگی بر آن پای فشرد و جانش را برای تحقق آن تقدیم خلق مبارز ایران کرد.  و خونش مصداق اين شعر شد: "خون ما پیرهن کارگران ، خون ما پیرهن دهقانان".  شاعر انقلابی ای که مردمش را دوست داشت و قلبش با رنج ها و درد های آن ها می تپيد. و برای دختر رحمان همان قدر دل می سوزاند که برای فرزند خودش و با همين احساس هم بود که سرود:

"باید که رنج را بشناسیم

وقتی که دختر رحمان

با یک تب دو ساعته می میرد

باید که دوست بداریم یاران

بايد که قلب ما

سرود و پرچم ما باشد."

 

فروردين 93