به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 176 ، بهمن ماه 1392

 

توضیح: آن چه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر در مراسم یادمان چهل و سومین سالگرد رستاخیز سیاهکل می باشد که در تاریخ 8 فوریه 2014 در شهر  اسلو (نروژ) برگزار شد. پیام فدایی این سخنرانی را از حالت گفتار به نوشتار درآورده و با برخی ویرایش ها برای اطلاع  خوانندگان نشریه منتشر می کند. در ضمن این سخنرانی با توجه به محدودیت وقت با تغییراتی در مراسم بزرگداشت سیاهکل در تاریخ 14 فوریه 2014 در شهر تورنتو (کانادا) نیز ایراد شد. فایل های صوتی هر دوی این سخنرانی ها و پرسش و پاسخ های متعاقب آن در سایت سیاهکل، در آدرس  www.siahkal.com برای علاقه مندان درج شده است.

 

سیاهکل در آینه تاریخ

 

ضمن درود و سپاس از حضور همه دوستان و رفقای حاضر در این جلسه که برای گرامی داشت یاد و خاطره دو روز بزرگ تاریخی یعنی 19 بهمن سال 49، رستاخیز سیاهکل و آغاز جنبش مسلحانه و همچنین 21 و 22 بهمن 1357 قیام پر شکوه توده ها بر علیه رژیم سلطنتی در اینجا گرد آمده اند از طرف خودم و برگزار کنندگان این مراسم به تک تک شما خوش آمد می گم.

 

در این شکی نیست که هنگام بررسی تاریخ مبارزاتی مردم ایران، می بینیم که در این تاریخ غنی، در طول مبارزات آزادیبخش مردم ما از زمان انقلاب مشروطه، رستاخیز سیاهکل در بهمن سال 1349 و قیام توده ها که نقطه اوج انقلاب سالهای 56-57 بود، وقایعی هستند که از جایگاه ویژه و ممتازی در حافظه تاریخی مردم ما برخوردار شده اند.  چرا؟ چون تاثیرات تاریخی و تجاربی که این رویدادهای تاریخی در پیوند با یکدیگر در جامعه ما به جای گذاردند بعد از گذشت چند دهه هنوز منبع بزرگی از انرژی و شور مبارزاتی و آموزش های انقلابی برای توده های آگاه و بویژه نسل جوونی یه که هم اکنون در مبارزات بزرگ و کوچک روزمره خودش برای رسیدن به آزادی و یک جامعه دمکراتیک بر علیه نظام و رژیم حاکم می جنگه.

 

43 سال پیش صفیر گلوله هایی که از غرش سلاح رزمندگان سیاهکل در 19 بهمن سال 49 در جنگل های شمال در شرایط حاکمیت یکی  از سیاه ترین دوره های دیکتاتوری و خفقان و وحشت و ناامیدی و شکست، شلیک شد و بر قلب رژیم وابسته به امپریالیسم شاه نشست، نوید بخش آغاز یک دوران مبارزاتی جدید بر علیه رژیم شاه و "جزیره ثبات" اربابان امپریالیست این رژیم در خاورمیانه بود. رزمندگان سیاهکل در شرایط یک بن بست مبارزاتی که تحت تأثیر عوامل مختلف و از جمله شکست تمامی شیوه های عقیم مبارزات گذشته در جامعه تحت سلطه ما حاکم شده بود، با حمله به پاسگاه سیاهکل به رژیم شاه اعلان جنگ دادند و افسانه قدرقدرتی این رژیم و افسانه ضعف مطلق توده ها رو شکستند. حرکت اون ها نشون داد که می توان با "نیرویی کوچک" در مقابل دشمن تا بن دندان "مسلح" به پا خاست. 

 

خُب همه می دونن که رژیم شاه با بسیج هزاران نیرو و انبوهی از تجهیزات از زمین و هوا سر انجام سیاهکل را به خون نشاند، اما (به قول رفیق کبیر امیر پرویز پویان) اون "نسیم تندی" که با مبارزه مسلحانه در جنگل های سیاهکل وزیدن گرفت، به تدریج و با کسب حمایت توده ای به "طوفانی ویران کننده" بدل گشت که پایه های رژیم سرکوبگر شاه رو درنوردید. به این ترتیب رزمندگان سیاهکل و تئوری راهنمای اون ها، تئوری ای که توسط رفقا مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان تدوین شده، موفق به ایجاد یک راهگشایی بزرگ در بن بست مبارزاتی آن دوره شدند. مبارزه مسلحانه پیشاهنگان صدیق در این دوره باعث به میدان آمدن توده های میلیونی ای گشت و من مطمئنم بسیاری از دوستان و رفقایی که امشب این جا هستن، اینو با چشمای خودشون دیدن که چه طور مردم در جریان قیام 21 و 22 بهمن با شعار "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم" و "فدایی فدایی تو افتخار مائی" به پادگان ها و مراکز سرکوب حمله ور شده و قدرت کارگران و خلقهای تحت ستم رو به منصه ظهور رسوند.

 

به این گونه بود که در مصاف بین خلق و ضد خلق در آن روزهای بزرگ یکی از بزرگترین آموزش های حماسه سیاهکل مبنی بر این که رژیم های وابسته و دیکتاتوری در مقابل توده های مسلح به میدان آمده "ببرهای کاغذی " ای بیش نیستند، و در مقابل یک دشمن تا بن دندان مسلح نمی توان بجز با اعمال قهر انقلابی و کاربرد زبان زور هیچ مبارزه جدی و مثمر ثمری را ادامه داد و به هیچ موفقیت تثبیت شده مبارزاتی رسید، متبلور شد. راه گشایی سیاهکل و صحت آموزش های تئوری مبارزه مسلحانه ، سیاهکل را برای همیشه در تاریخ مبارزاتی مردم ما جاودانه ساخت.

 

 آموختن از تاریخ و آموزش های تئوری سیاهکل

 

اجازه بدید تا در این جا به  نکته مهمی اشاره کنم. ما تاریخ رو بررسی می کنیم و مورد کنکاش قرار می دیم تا از گذشته درس بگیریم برای ساختن و هموار کردن راه آینده. و در واقع ملتی که  نخواهد از تاریخ گذشته خودش درس بگیره مجبور به تکرار اون می شه. در نتیجه در جریان بحث امشب هم که عنوانش "سیاهکل در آیینه تاریخه" من سعی می کنم  به برخی از آموزش های سیاهکل از زاویه بنیان های فکری و  شیوه برخورد آن انقلابیون کبیر به مسایل انقلاب که در گذر زمان و پراتیک اجتماعی هر چه بیشتر مورد تایید قرار گرفته و صحت خودش رو نشون داده بپردازم. و امیدوارم که نسل جوان ما بویژه نسل جوانی که در داخل کشور هر روز سیطره رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی رو در کوچه و خیابون و کارخونه و دانشگاه و ... به چالش می کشه با مطالعه و رجوع به تجارب مبارزاتی ای که از نسل پیش از خودش یعنی نسل سیاهکل و قیام به جا مانده ، از آموزش های اون ها در جهت آموزش خودش و شناخت شرایط کنونی و پیدا کردن راه اصلی مبارزه برای تغییر این شرایط جهنمی و استثمارگرانه بهره بگیره.

 

ضرورت درس گیری از سیاهکل یک زمینه دیگر هم داره. امروز ما می بینیم  که برغم گذشت 43 سال از رستاخیز سیاهکل، تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل یعنی تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک به اشکال مختلف آماج حمله دشمنان مردم از طرف یک جبهه بزرگ قرار گرفته. نگاهی به خروارها مطلب و کتاب و مقاله ای که به سفارش مرتجعین حاکم و وزارت اطلاعات و اتاق های فکر اون ها بر علیه اون سنت ها و مبارزات توسط انواع روشنفکران رنگارنگ نان آلوده خور و قلم به مزد نظام منتشر و با آزادی تمام در چارچوب نظام دیکتاتوری حاکم پخش می شه نشون می ده که چطور علاوه بر سرکوب قهر آمیز فیزیکی جوانان مبارز با گرایشات چپ و کمونیستی، در عرصه ایدئولوژیک - نظری هم  یک جبهه واحد برای کوبیدن کمونیسم راستین در ایران، که با نام کمونیست های فدایی  عجینه، درست شده. در این جبهه با جعل تاریخ، با تحریف نظرات و شخصیت انقلابی انقلابیون دهه 50  تلاش می کنن ذهن جوان های مبارز ما رو که شدیداً خواهان تجربه آموزی از مبارزات انقلابی دهه پنجاه هستند را مسموم کنن و اذهان کاوشگر جوان های ما رو طوری با سموم تولیدات فکری شون پر کنن که اون ها از مبارزه برعلیه نظام سرمایه داری و دیکتاتوری حاکم بر جامعه ما منصرف بشن و "زیر آب" انقلابیون سیاهکل رو بزنه. در نتیجه پاسداری و آموختن از راه سیاهکل و حراست از ارزش های اون، خودش راهی برای مقابله با تلاش های ارتجاعی جمهوری اسلامی به مثابه حامی چنین جبهه ای هم هست.

 

بطور مثال در پیشبرد همین کارزار ضد انقلابی و خط وزارت اطلاعاته که ما می بینیم اخیرا یکی از نشریات داخل کشور به نام "اندیشه پویا" مقاله ای به قلم باصطلاح سردبیر خودش تحت عنوان "فدائیان جهل" می نویسه و در این مطلب 2-3 صفحه ای تا جایی که می تونه دروغ های بیشرمانه بر علیه چریکهای فدایی خلق ردیف می کنه و مثلا تلاش می کنه تا اون ها رو از چشم جوانان مبارز ما بیاندازه و خراب کنه. بطور مثال در این نوشته سراسر جعل و افترا یکی از پاکترین و محبوب ترین فرزندان کمونیست کارگران و زحمتکشان ایران زمین یعنی رفیق امیر پرویز پویان آماج قرار می گیره و تلاش می شه تا از این کمونیست فدایی شجاع چهره یک آدم ضعیف النفس ارائه بشه که گویا "به لحاظ روانی به ترس از اسلحه" مبتلا بوده. اونم در شرایطی که همه می دونن رفیق پویان رفیقی بوده که در جریان زندگی کوتاه و پر بار خودش نه تنها شخصا در عملیات های نظامی خطیر (نظیر مصادره بانک آیزنهاور) شرکت داشته، بلکه هنگام محاصره محل خانه تیمی اش در خرداد 1350  تا آخرین لحظات زندگی شرافتمندانه و انقلابی ش با مزدوران ساواک جنگید و به اعتراف خود ماموران ساواک شاه او و رفیق رحمت الله پیرو نذیری با شلیک آخرین گلوله هاشون بدست خودشون جان باختند تا زنده به دست دشمن نیفتند! البته این تنها یک نمونه از دروغ پردازی های شارلاتانیستی سردبیر نشریه پویاست. در حقیقت هر کس که این مطلب رو بخونه می فهمه که چطور نویسنده قلم به مزد این نوشته سعی کرده تا در پیشبرد خط وزارت اطلاعات به منظور کمونیست زدایی و کوبیدن چریکهای فدایی خلق ایران تمام اون اراجیف دسته چندم که چند سال پیش از سوی وزارت اطلاعات در کتاب دشمن موسوم به "چریکهای فدایی خلق ایران از اولین کنش ها تا  بهمن 57" منتشر شد رو با استعداد خویش در قلم زنی خلاصه کرده و در نوشته "فداییان جهل" ارائه بده.

 

البته من مطمئنم که رفقا و دوستان می دانند نوشته اخیر نشریه تاریک اندیش پویا در حمله به کمونیست ها، اولین و آخرین نمونه از کمپین برای چپ ستیزی و فدایی ستیزی نیست که بطور وسیع توسط روشنفکران قلم به مزد پخش می شه؛ اگه بریم یک نگاه کوچکی به نشریات داخل و مطالبی که در دنیای مجازی پخش می کنند بیاندازیم خواهیم دید که لیست بلند بالایی از نشریات باصطلاح روشنفکری و فرهنگی و اجتماعی و غیره از "اندیشه پویا" گرفته تا "مهر نامه" و "شهروند" و "شرق" و ... با نویسندگان قلم به مزد (اکثرا به اصطلاح اصلاح طلب) از محمد قوچانی و رضا خجسته رحیمی گرفته تا نام های دیگری مثل محمد صادق جنان صفت، بیژن مومیوند، مریم شبانی، علی ملیحی و دیگرانی که بخاطر "یک مشت ریال" شرف و وجدان روشنفکری را به حراج می گذارند، وجود دارند که با مجوز وزارت ارشاد و تایید وزارت اطلاعات هر روز از زاویه ای و به بهانه ای بر علیه چپ و در راس آن علیه چریکهای فدایی خلق و انقلابیون دهه 50 و در نفی باصطلاح خشونت و مبارزه مسلحانه مطلب می نویسند. در بخش سایبری همین جبهه، ده ها سایت و وبلاگ دست ساز سربازان گمنام امام زمان و هم چنین سایت های نزدیک و وابسته به حزب خائن توده و اکثریت هستند که بویژه این روزها مشغول به قول معروف تلاش برای زیر آب زدن مشی چریکی و مبارزات انقلابیون دهه 50 و ادامه دهندگان راه آنان هستند. بعضی از این ها حتی در قالب پاسخ به یاوه های اندیشه پویا و ظاهراً در دفاع از چریکهای فدائی چون رفیق پویان اندیشه های خود و نوع دیگری از تحریف تاریخ چریکهای فدائی خلق را به حلق جوانان ایران می ریزند. اون هم در شرایط خفقان و دیکتاتوری ای که کمترین امکان برای انتشار مطالب مستقل و یک تاریخ نگاری واقعی رو نمی ده.

 

این ها همه تنها نمونه هایی از کمپین دروغپردازی ست که بر علیه رستاخیز سیاهکل براه افتاده. چرا که همون طور که گفتم سیاهکل و تئوری راهنمای اون به اعتبار راه گشایی سترگی که در مبارزات مردم ما بر علیه دیکتاتوری حاکم ایجاد کرده بودن مثل هر اندیشه پویای دیگر خیلی سریع از طرف دشمنان طبقاتی اش مورد حمله قرار گرفتند. حمله ای که امروز هم با شدت تمام جریان داره.

 

پس از سیاهکل، در مقابل شادی و شعف توده ها از حضور یک جریان مبارزاتی و متعلق به خودشون، شاه و دستگاه های تبلیغاتیش کوشیدند تا مذبوحانه اون رو حرکت مشتی "خرابکار" و "تروریست" جا  بزنند. خمینی این مظهر تبهکار ارتجاع و استعمار، "سیاهکل" رو حرکت "استعمار" خواند و حزب رسوای توده که حیاتش سرا پا از خیانت و خدمتگزاری به استثمارگران بود با تمام توان ضمن دادن القابی نظیر "جدا از توده" و "مشی چریکی" سعی در کوبیدن و بی اعتبار کردن و عقیم جلوه دادن مبارزات فداکارانه چریک ها بر آمد. این کمپین از همان زمان یعنی 43 سال پیش شروع شده است.

 

اما تشدید این حملات امروز، در دوره حیات ننگین جمهوری اسلامی، نمایانگر یک واقعیت عینی یه. هجوم نظری - ایدئولوژیک سازمان یافته از سوی جبهه بورژوازی دقیقاً به خاطر وجود نسلی از جوان های مبارز ما هستش که گرچه اکثرا در دوره قیام و یا در دهه خونین 60 و در جریان نسل کشی کمونیست ها و سایر مبارزین توسط جمهوری اسلامی تازه بدنیا آمده بودند، اما در هر شورش و خیزش بزرگ توده ای و بطور مثال در خیزش توده ای سال 88 در صف مقدم مبارزه برای سرنگونی این رژیم مبارزه کردند، آموزش دیدند و تجربه کسب کردند. درست در برخورد با این نسل و کاوشگری اون در تجارب نسل پیشین و مشخصا در زندگی انقلابیون دهه 50 برای یافتن راه مبارزه موثر و پاسخ به سئوال چه باید کرد در جهت سرنگونی این رژیم، کمونیست ستیزی و فدایی ستیزی و اشاعه ناامیدی از مبارزه یکی از سلاح های جمهوری اسلامی و دستگاه اطلاعاتی اونه.

 

در همین رابطه همین چند وقت پیش جوون هایی از همین نسل رو دیدم که خودشون رو مارکسیست می دونستند و تاکید می کردند که کتاب های بنیان گزاران چریکهای فدایی خلق یعنی "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"  نوشته رفیق مسعود احمد زاده و "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" اولین کتاب هایی بوده اند که اون ها و رفقاشون پس از گرویدن به مبارزه پیدا کرده اند ، در محافل شون مطالعه کرده اند و از اون ها تاثیر پذیرفتند. اون ها نیز تاکید می کردند که گرایش به عنصر فدایی و مبارزه مسلحانه یکی از تفکرات و گرایشهای حاکم در محافل مبارزاتی امروز جوان های ما در سطح جامعه ست.

 

 برخی از اتهامات و تحریف های رایج بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه

 

در این قسمت از صحبتهام اجازه می خوام که با توجه به تشدید کمپین سیاسی نظری ارتجاعی ای که در سال های اخیر از سوی جبهه ارتجاع غالب و مغلوب بر علیه تئوری رزمندگان سیاهکل در جریانه مختصرا به یکی دو تا از اتهامات بی پایه آن ها اشاراتی بکنم.

 

یکی از اتهامات رایج امروز دشمن و نیروهای ارتجاعی زائده اون که در نشریات  داخل و خارج بر علیه رستاخیز سیاهکل و کمونیست های فدایی تکرار می شه عبارت از اینه که اصولا کار رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راه اون ها، از حمله به یک پاسگاه "فکسنی" و کشتن چند ژاندارم و یا پاسبان کشی فراتر نرفته و در نتیجه، این اعمال فاقد بار سیاسی و مبارزاتی بی نظیری ست که توده های آگاه و روشنفکران جامعه ما به آن داده و می دهند. با اشاره به این که این اتهام اکثرا از سوی پس مانده های ساواکی رژیم شاه عنوان و با همکاری مرتجعین دست اندرکار رژیم جمهوری اسلامی شدیداً پژواک می شه، باید بگم که هرکس که در وجودش ذره ای از شرافت انسانی موجود باشه می تونه با یه تحقیق و تفحص بی طرفانه در نظرات و اعمال رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راه اون ها بفهمه که اساسا هدف و شیوه مبارزه چریکها به هیچ وجه اقدام به "پاسبان" و "ژاندارم" کشی نبود. تنها ابلهان هستند که بدون درک شرایط تاریخی آن دوره می کوشند که حمله به پاسگاه سیاهکل و یا به سزای اعمال رسوندن عوامل ماشین سرکوب دیکتاتوری رو به لحاظ نظامی عملی ناچیز جلوه دهند. اتفاقا در شرایطی که هر پاسبان فکسنی ای در گوشه و کنار این کشور مظهر قدرقدرتی دیکتاتوری مطلق العنان شاه بشمار می رفت و کسی جرات نداشت به همین ژاندارم ها و پاسبان های فکسنی "تو" بگوید، حمله مسلحانه به کلانتری ها و حمله یک گروه از جوانان و تسخیر پاسگاه سیاهکل، عمل شجاعانه بی نظیری بود که بذر امید به مبارزه در دل توده ها می کاشت. به همین دلیل هم عمل انقلابی دسته جنگل چریکهای فدائی خلق مثل بمبی در جامعه خفقان زده ما منفجر شد و با تاثیرات اجتماعی بزرگی که بجای گذارد نوید پایان زمستان را داد. یک راه گشایی رو ایجاد کرد.

 

حمله به پاسگاه سیاهکل و آغاز مبارزه مسلحانه در جامعه از چنان اهمیت عظیمی برخوردار بود که باعث شد که ماشین نظامی شاه سراسیمه به شمال کشیده بشه. حالا همین عملیات را با بسیاری از عملیات های نظامی بزرگی که بعد از سیاهکل و حتی در زمان رژیم جمهوری اسلامی بر علیه ماشین سرکوب این رژیم صورت گرفت مقایسه کنید می بینیم که هیچ کدام از اون ها نتونستند چنین تاثیری را بر جامعه بگذارند.

 

گذشته از این واقعیت، بر خلاف القائات مربوط به باصطلاح پاسبان کشی چریکها و ناچیز نشون دادن عملیات نظامی اون ها رفیق مسعود با نبوغ وافر خودش اساسا در کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک برای هر کسی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشد توضیح داده که: "هدف مبارزه مسلحانه در آغاز نه وارد کردن ضربات نظامی به دشمن  بلکه وارد کردن ضربات سیاسی بر دشمن بود ، هدف نشان دادن راه مبارزه و آگاه کردن توده ها از قدرت مبارزاتی شان بود". امری که با نثار خون رزمندگان سیاهکل و چریکهای فدائی خلق دیگر در دهه 50 تحقق پیدا کرد و با افشای چهره رژیم شاه بر افسانه قدرقدرتی آن نقطه پایان گذارد و توده ها را نیز نسبت به قدرت تاریخی خویش آگاه ساخت. بنابراین، عملیات نظامی تسخیر پاسگاه سیاهکل هر چند یک عملیات کوچک نظامی بود ولی تاثیرات سیاسی آن بسیار عظیم بود و کل جامعه خفقان زده ما در آن دوره رو زیر و رو کرد. آیا در اون شرایط سیاه چنین عملیات متهورانه ای و نتایج سیاسی اون با هیچ معیاری قابل اندازه گیری هست؟

 

 یکی دیگه از  اتهامات رایج و کهنه علیه چریکها و سیاهکل اینه که گویا مبارزه چریکها "مبارزه جدا از توده" و فاقد ارتباط با جامعه  بود که عده ای جوان های عاشق سلاح در هیبت "قهرمان" و "ناجی توده" ظاهر شدند  و صرفا با الگو برداری از نمونه کوبا (همون باصطلاح افسانه 12 مرد طلایی) فکر می کردن که به نیابت از طبقه کارگر و توده ها با انجام "ترور" می توانند قدرت سیاسی رو بدست بیارن. و بطور خلاصه رزمندگان سیاهکل با الگو برداری از کوبا چشم انداز کسب سریع قدرت سیاسی با عمل متهورانه چریکی تعدادی روشنفکر جدا از توده رو داشتن. 

 

این اتهام نیز یه اتهام بدون پایه و جزئی از مجموعه اتهاماتیه که اگر چه در طول سال های مدید توسط شماری از دوستان نادان خلق و نیروهای درون صف انقلاب هم علیه چریکها تکرار شده اما افتخار ابداع این اتهام و سرمنشاء اون به حزب خائن و رسوای توده می رسه.

 

اما پیش از این که بخوام در مقام پاسخگویی به این اتهام بر بیام مایلم ابتدا یه نکته ای رو در مورد شیوه برخورد منتقدان دروغین جنبش مسلحانه بیان بکنم. در بین ما کمونیست ها رسمه که با توجه به شیوه برخورد و سنت مارکسیستی در مبارزه نظری با مخالفان مون وقتی در صدد نقد یک تفکر و تحلیل بر می آییم، حتماً سعی می کنیم نخست آن چه که نظر مخالف بطور واقعی ادعا می کنه رو درست به همان صورتی که هست مطرح کنیم، بعد عدم انطباق اون نظر و ادعاها رو با واقعیت نشون بدیم و بعد هم نظر اثباتی مون را جایگزین اون چه که نقد شده بگذاریم. متاسفانه مخالفین نظری جنبش مسلحانه در طول 43 سال گذشته هر بار که با ادعای "نقد" تئوری مبارزه مسلحانه و جنبش چریکی به میدان آمده اند با یه برخورد ضد مارکسیستی، و "دون کیشوت" وار اول هر آن چه که در توشه داشتن رو بخرج دادن تا نظرات چریکهای فدایی خلق رو تحریف کنن و بعد هم اون چه که خودشون تحریف کرده ن رو به عنوان نظر چریکها به مخاطب قالب کنن. و بعد هم همون تحریف خودشون رو به اسم نظر چریکها به آسونی باصطلاح نقد بکنن.

 

با این توضیح حالا وقتی به آثار خود چریکها مراجعه می کنیم می بینیم که اتخاذ مشی مسلحانه نه برخاسته از "اراده گرایی" و یا "عشق به اسلحه" چند جوان بلکه حاصل کشف یک قانونبندی بود که در اثر یک مطالعه عمیق چند ساله و کار تحقیقی گروهی از با سوادترین کمونیست های ایران از شرایط عینی جامعه ما شکل گرفت و این مطالعه عینی اون ها رو به این جمع بندی رسوند که با توجه به سلطه یک دیکتاتوری خشن و قهر آمیز که هر گونه فضای تنفس سیاسی در جامعه رو بسته و به هیچوجه امکان تشکل و مبارزه متشکل به طبقه کارگر نمی دهد، راه انقلاب همچون راهی که بلشویک ها در روسیه پیمودند نمی تونه باشه. یعنی تحت سلطه دیکتاتوری نمی شه انتظار داشت که طبقه کارگر در یک پروسه غیر مسلحانه متشکل بشه بعد اعتصاب عمومی راه بیاندازه و این اعتصاب به قیام منجر بشه و طبقه کارگر متشکل هم بتونه اون قیامو رهبری بکنه! چریکهای فدائی خلق اعلام کردند که راه انقلاب ایران راه اعتصاب عمومی و قیام نیست. بلکه باید از همان آغاز  با انجام مبارزه مسلحانه ضمن ایجاد شکاف در سد دیکتاتوری به تدریج توده ها رو به میدون آورد و با تکیه بر این اصل که انقلاب کار توده هاست اون ها رو به تدریج در جهت امر انقلاب متشکل کرد. اگر به کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" نوشته رفیق کبیر مسعود احمد زاده رجوع کنید می بینید که تئوریسین های چریکهای فدائی خلق بر خلاف اتهامات مفتریان در مورد کسب سریع قدرت به نیابت از توده ها به طور کاملا برجسته ای در اون شرایط تاکید می کنند که "ما به این زودی منتظر حمایت خلق نیستیم....".

 

از طرف دیگه مبارزه مسلحانه از نظر چریکهای فدائی خلق نقش مهم دیگری هم در آن شرایط داشت. با توجه به تاریخ دردناکی که توده های آن زمان به دلیل شکست مبارزات پیشین و خیانت رهبران گذشته از سر گذرانده بودند، (از تجربه سالیان سال سلطه حزب توده بر جنبش چپ کشور و کودتای 28 مرداد 1332 گرفته تا تجربه فرار رهبران فرقه دمکرات) آن ها دشمنان خودشان را به طور مطلق توانا و خودشان را هم به طور مطلق ناتوان می پنداشتند و نسبت به روشنفکران و مبارزین سیاسی هم بی اعتماد بودند. در چنین اوضاعی چریکهای فدائی خلق وظیفه خود می دانستند که از رفقای رهبری گرفته تا بقیه رفقا با انجام مبارزه مسلحانه علیه رژیم ضمن نشان دادن صداقت و صمیمت و وفاداری واقعی کمونیست های راستین ایران به توده ها ، آن ها را به ضعف دشمن و قدرت خود نیز واقف سازند. تازه من این حرفا رو می زنم باید تاکید کنم که هدف تئوری مبارزه مسلحانه همون طور که رفیق مسعود احمد زاده در کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" تاکید می کنه به این مساله محدود نبود. بلکه اصل مسئله ای که در اون موقع در مقابل روشنفکران و کمونیست های ما مطرح بود این بود که چه جوری یه نقبی بزنند به قدرت تاریخی توده ها و اون ها رو به میدون بیارن. برای این که انقلاب کار توده هاست و انقلاب اجتماعی هم بدون رهبری طبقه کارگر به پیروزی نمی رسه. بنابر این هدف استراتژیک اون مبارزه مسلحانه که با حمله به اون پاسگاه (سیاهکل) و جلوتر از اون با حمله به اون کلانتری شروع شد و ادامه پیدا کرد، به میدون آوردن نیروی مبارزاتی توده ها بود، وارد کردن ضربات نظامی به دشمن بود، و تشکیل ارتش خلق و شکست ارتش ضد خلق در جریان یک مبارزه طولانی با توجه به شرایط ایران بود. یک مبارزه مسلحانه طولانی و توده ای که در نهایت هدفش رسیدن به سوسیالیزم و  واژگونی کل اون نظام استثمارگرانه بود. این هدف اون مبارزه بود. اون اعمال در این جهت انجام می شد و نه کشتن صرفا چهار تا پاسبان و ژاندارم.

 

اتهام دیگری که به مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق می زنند اینه که گویا این مبارزه صرفا از کوبا یا کشورهای آمریکای لاتین تقلید شده. (افسانه 12 مرد طلایی و انقلاب به نیابت از توده ها) اتفاقاً در این مورد رفیق مسعود در همون کتاب می گه این مسلمه که تجربیات انقلابی پیشین درس های آموختنی دارند و باید هم آموخته شوند، و از این لحاظ "سود رسانند" ، اما هر گاه در نظر گرفته شود که در تحلیل نهایی این عمل انقلابی‌ست که قادر به کشف ویژگی شرایط هر کشور و تصحیح و تکمیل تئوری انقلاب است، بی‌شک تئوری های پیشین اگر قرار باشد بطور مکانیکی تعمیم داده بشوند، "زیان‌آور" می‌شوند. (مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بخش بررسی انقلاب در انقلاب) آیا دیگه حرف از این روشن تر وجود داره نه اون ها می خواستن بروند و از انقلاب کوبا تقلید کنن و نه چنین کاری هم در عمل شد. اتفاقا بر اساس همین بنیان فکری و بینش فکریه که ما می بینیم در بین چریکهای فدایی خلق ایران در دهه 50 یک جمله معروف وجود داره که اون ها راهنمای عمل خود قرار داده بودند که میگه: ما نام تمام رهبران انقلابی جنبش کارگری را بر پرچم خود حک می کنیم اما در ایران ما راه خودمان را می رویم. این یکی از مظاهر استقلال این جُنبشه. و اصولا مگر جنبش چریکهای فدایی خلق در ایران و تئوری مبارزه مسلحانه که در اون دوره شروع کرد و جامعه قبولش کرد، مگر مظهر استقلال طلبی کمونیست ها در ایران نبود؟ مگر اون موقع نبود که یه عده از  روشنفکران ما دنبال راه شوروی می خواستن راه بیفتن و یه عده دیگه دنبال راه چین می خواستن راه بیفتن؟ ولی چریکهای فدایی خلق آمدن گفتن ما تحلیل مشخص از شرایط مشخص کشور خودمون می کنیم و اون راه مبارزاتی ای که در کشور خودمون جواب می ده رو می ریم و انجام می دیم.

  

آیا کسی می تونه با مشاهده این مدارک و توضیحات روشن در تحلیل های کمونیست های فدایی باز هم ادعا کنه که اون ها با کپیه برداری از انقلاب کوبا و با اعتقاد به مشی جدا از توده در صدد انجام عملیات مسلحانه به منظور انقلاب به نیابت از توده ها بوده اند ؟ پاسخ اینه که آره باز هم کسی می تونه این کارو کنه ولی مطمئنا چنین نیرویی در چشم توده ها در جایگاهی رفیع تر و پر افتخار تر از عوامفریب و اتهام زن نمی ایسته.

 

تقابل دو گفتمان

خب اجازه بدید تا من بحث برخورد به تحریفات رایج در مورد تئوری رزمندگان سیاهکل رو که اتفاقا یک لیست قدیمی و بالا بلند 43 ساله رو شامل می شه همین جا ببندم و بحث خودم رو با تاکید بر خصوصیات گفتمان نوینی که سیاهکل در جامعه ما مبلغش شد، ادامه بدم.

 

ببینید سیاهکل مثل هر جنبش بزرگ اجتماعی دیگه به قول اون جمله معروف "تجلی غرش رعد در آسمان بی ابر" نبود، بلکه در اثر رشد و تکامل روندهای عینی و کار ارزشمند مبارزاتی آگاه ترین فرزندان کمونیست ایران بوقوع پیوست و به خاطر تطابقش با واقعیت در مبارزات به بن بست رسیده مردم ما راهگشایی کرد. به این اعتبار  سیاهکل آغاز یک دوره نوین مبارزاتی در تاریخ جامعه تحت سلطه ماست.

 

سیاهکل یک گفتمان جدید رو عرضه کرد. این گفتمان حاصل نقد نظری و عملی تئوری قبل از خودش بود. وقتی به تاریخ کشورمون رجوع کنیم می بینیم که تا پیش از سیاهکل ما شاهد غلبه یک گفتمان سیاسی در جامعه مون هستیم که حداقل پس از کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 32 تا اواخر دهه 40 بر جامعه تحت سلطه ما بر افکار عمومی و بر ذهن روشنفکران ما سیادت داشت. این گفتمان با تسلیم در مقابل دیکتاتوری عریان و نفس بُر حاکم بر جامعه، که به قول رفیق پویان پیامش این بود "با من کنار بیایید تا باقی بمانید سلطه من را بپذیرید تا از یورش مرگبار من در امان باشید" با استناد به سرکوب وحشیانه تمام مبارزات و شکست های پیشین، از جمله مطرح می کرد که چون خلق امیدی به مبارزه سیاسی ندارد در شرایط دیکتاتوری باید برای اجتناب از نابودی صرفا در محدوده ای که دشمن معلوم کرده حرکت کرد، نباید دشمن را به مقابله برانگیخت بلکه باید منتظر روز موعود شد تا توده ها از جای برخیزند. در این روز موعود که اساسا معلوم نبود کی می رسه و نقش پیشاهنگ در تسریع روند اون چیه قرار بود که پس از یک دوره تدریجی "کار آرام سیاسی" در چارچوب دیکتاتوری موجود سرانجام مردم متشکل بشوند ، اعتصاب عمومی کنند و قیام می کنند،  و از این مسیر می شه حکومت را برانداخت و به آزادی رسید.

 

این مبانی و نتیجه سلطه گفتمان غالب تاپیش از سیاهکل بود. اما از اواسط دهه چهل عناصر نوینی در جامعه شروع به رشد و نضج کرده بودند این عنصر نوین و بالنده عنصر کمونیست های فدایی بود که با یک گفتمان جدید در نظر و عمل تبلور پیدا کرد و به میدان آمد.

 

در توضیح خلاصه مبانی نظری تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل، این تئوری مبنای تحلیلش رو از ساختار اقتصادی و زیر بنای جامعه آغاز کرد. در تحلیل چریکهای فدائی خلق، از لحاظ تاریخی خط سیر نفوذ امپریالیسم در ایران، از دوره قاجار ترسیم و نشون داده شده که ایران از زمان رضا شاه به یک جامعه نومستعمره که در ظاهر مستقل ولی در واقع وابسته به امپریالیسم بود تبدیل شد. بعد به تدریج با تعمیق روابط سرمایه داری امپریالیستی و از بین رفتن بورژوازی ملی، ما شاهد حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته در ایران شدیم که الآن هم رژیم جمهوری اسلامی داره از اون حفاظت می کنه . یه پرانتز کوچیک باز کنم.  وقتی چریکهای فدایی خلق لفظ سرمایه داری یا بورژوازی وابسته رو به کار می برن، از این ور و آن ور یه صداهایی شنیده می شه که گویا این "بورژوازی وابسته" یه ترم مارکسیستی نیست. و اختراع مثلا یه عده ای یه که کاری به مارکسیسم ندارن و ... من فقط برای اون عده ای که شیفته پیدا کردن اینجور "مبانی مارکسیستی" هستن یه مثال می زنم. اگه اینا برن و کتاب امپریالیسم لنین رو بخونن که هنوز هم در تحلیل جهان امروزی نو است ، لنین این رو می گه. میگه "استیلای سرمایه مالی و مبارزه دول معظم در راه تقسیم اقتصادی و سیاسی جهان یک سلسله شکل های انتقالی وابستگی دولتی بوجود می آورد....." و ما شاهد "شکل های گوناگونی از کشورهای  وابسته" هستیم "که در صورت ظاهر استقلال سیاسی دارند ولی عملا در دام وابستگی مالی و دیپلماتیک گرفتارند".

 

این همان نظامی است که بر ایران حاکمه و رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی با تمام قوا در حفظ و پاسداری از اون کوشیده اند. ویژگی  بارز و نتیجه سیاسی این مناسبات اقتصادی ناشی از سلطه امپریالیسم در جامعه ما، دیکتاتوری شدیداً و وسیعاً قهر آمیز است. و این فرق داره با یه جامعه سرمایه داری کلاسیک و جوامعی که ما درش زندگی می کنیم و ازادی های سیاسی در رو بناش حالا در هر حدی پذیرفته شده و ادعا می کنه که یک دمکراسی ای کم یا زیاد داره.  در جوامعی مثل ایران جایی که بورژوازی وابسته حاکمه، طبقه حاکم تحمل کوچکترین آزادی سیاسی و دمکراسی رو نداره. نگاهی به تاریخ تقریبا یک سده اخیر نشون می ده که چه در زمان رضا شاه و چه محمد رضا شاه و بعد هم جمهوری اسلامی دیکتاتوری عریان روبنای سیاسی اجتناب ناپذیر سیستم اقتصادی مسلط بر جامعه ما بوده. معنی اش هم اینه که این دیکتاتوری عریانه که اجازه نمی ده کمترین منفذ مبارزه سیاسی و غیر قهر آمیز بتونه شکل بگیره جلو بره و تثبیت بشه. این دیکتاتوریه که سرکوب می کنه هر گونه تشکل رو. و حقوق صنفی طبقه کارگر و خواست دستمزد اون رو سرکوب می کنه و اجازه نفس کشیدن به هیچ آزادیخواهی رو نمی ده. و وقتی که چنین مانعی در مقابل روشنفکران و مبارزات توده های ما قرار داره، اون موقع طرفداران جنبش مسلحانه می گن برای این که شرایط رو حاضر کنیم تا توده ها به میدون بیان و متشکل بشن ، طبقه کارگر بتونه متشکل بشه باید دست به مبارزه مسلحانه در مقابل این رژیم زد تا این مانع یعنی استبداد خشن رو از جلوی مبارزات مردم با قدرت زور برداشت.  از این تحلیل این نتیجه حاصل می شه که تا زمانی که سلطه امپریالیسم از بین نره، تا زمانی که این نظام و روبنای سیاسی ناگزیر اون یعنی دیکتاتوری در جریان یک انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر نابود نشن ، آزادی بدست نخواهد آمد و نباید به سرنگونی صرف این رژیم ها دل خوش کرد.

 

نکته بسیار مهم و اساسی در این تحلیل برخورد چریکهای فدائی خلق نسبت به طبقه کارگره. برای رزمندگان سیاهکل "طبقه کارگر" و رهبری طبقه کارگر صرفا یک عبارت برای جا خوش کردن در ورای اون و توجیه تمایلات روشنفکری نبود. بلکه در گفتمان  سیاهکل، پیشرو می بایست به معضل چگونگی ایجاد رابطه و تاثیر گذاری بر روی این طبقه دوران ساز و کشوندن او به صحنه مبارزه در قالب یک طبقه سازمان یافته و آگاه به منافع خود پاسخ بده.

 

می دونید که از دیر باز نظری وجود داره که راه ارتباط گیری روشنفکران با طبقه کارگر را این می دونه که روشنفکرن لباس کارگری تن بکنند و برند تو کارخانه ها و در آن جا با کارگران تماس بگیرند. و گویا از این طریق میشه کارگران را، هم در تشکل های صنفی اش متشکل کرد و هم با آن ها حزب طبقه کارگر را ساخت. اما این راهیه که خود واقعیت باطل بودنشو نشان داده.

 

بگذارید یه مثال بزنم، در دوره شاه یک سازمانی بود موسوم به "ساکا" (سازمان انقلابی کارگران ایران). ساکا رو می توان نمونه تیپیک تجلی همین خط محسوب کرد. سازمانی که از سال حدودا 46 تا 50 فعالیت داشت و این سازمان بر طبق ادعاهاش تمام تلاش خودش رو آموزش مارکسیسم و کار در میان طبقه کارگر به منظور آگاه کردن اون ها قرار داده بود و باز هم بنا به ادعای خودش موفق به ایجاد هسته های کارگری در کارخانه های برخی شهرهای کشور در میان کارگران شده بود. بررسی تجربه ظهور و سقوط این جریان که در زمان یورش ساواک و مواجهه با به قول رهبرانش "اولین یورش امنیتی" برغم داشتن ده ها کادر در کمترین زمان ممکنه در هم شکسته شد حاوی آموزش های مهمیه. برغم چندین سال کار پیگیرانه و مستمر سیاسی ای که "ساکا" در راستای پیشبرد "کار آرام سیاسی" و خط خودش انجام داد، اون کارها منجر به هیچ تغییری در رابطه پیشرو با طبقه نشد. از اون فراتر طبقه کارگر ایران حتی نه در آن زمان و نه بعد هیچ گاه این جریان رو نشناخت و در مبارزاتش از اون تاثیری هم نپذیرفت. حالا همین مثال رو مقایسه کنید با تاثیرات گفتمان سیاهکل بر روی طبقه کارگر.

 

رفیق کبیر امیر پرویز پویان ضمن توضیح ضرورت سازمان یابی طبقه کارگر و ضرورت ارتباط سازمانی روشنفکران انقلابی با این طبقه از یک طرف موانعی که شرایط اختناق و دیکتاتوری برای این منظور به وجود می آورد را مورد بحث قرار داد و از طرف دیگر به واقعیت های تلخ گذشته که باعث شده بود کارگران نسبت به روشنفکران بی اعتماد باشند و یا وجود دو مطلقی که قبلاً توضیح دادم مانعی بر سر راه ارتباط گیری روشنفکران با طبقه کارگر به وجود آورده بود. البته منظور از ارتباط صرفاً ارتباط ساده نیست بلکه ارتباطی است که به متشکل شدن طبقه کارگر منجر بشه. با در نظر گرفتن همه این واقعیت ها، رفیق پویان از ضرورت اعمال قدرت انقلابی صحبت می کنه و توضیح می ده که مبارزه مسلحانه قادره در سد دیکتاتوری حاکم شکاف ایجاد بکنه و مطرح می کنه  وقتی کارگران در پرتو مبارزه مسلحانه نیروی انقلابی مشاهده می کنن و می بینن که دشمن ضربه پذیره و قدرتش مطلق نیست در نتیجه دیگر نسبت به پیشاهنگ شان احساس بیگانگی نمی کنند و جای بیگانگی رو "حمایت" از اون منبع قدرت می گیره و کارگر "آینده خودش رو با آینده مبارزه" پیشرو در "ارتباط مستقیم" می بینه. در نتیجه در راه "واژگونی نظام" استثمارگرانه و دشمنانش، از مبارزه انقلابی اول "حمایت" معنوی و بعد هم "حمایت فعال" می کنه و به اون مبارزه می پیونده.

 

در تحقق همین چشم انداز ما دیدیم گفتمان سیاهکل و عملی که از اون برخاست خیلی سریع چهره جامعه تحت سلطه و خمود ما رو از این رو به اون رو کرد و تاثیرات شگرفی بر روحیه توده ها در کل و طبقه کارگر ایران و جنبش های اعتراضی اون به طور مشخص گذارد. کارگران ایران نام چریکهای فدایی خلق رو می شناختند و بهش حمایت و نیرو می دادن. با فروریختن سد دیکتاتوری و ایجاد شرایط اعتلای مبارزاتی در مقطع قیام چریکهای فدایی خلق ایران و راهشون مورد اقبال وسیع توده ها و بویژه طبقه کارگر ایران قرار گرفته بود. این سازمان نه تنها به بزرگترین سازمان چپ خاور میانه تبدیل شد بلکه در توضیح ابعاد نفوذش در طبقه کارگر ایران به عنوان یه مثال کافیه که بگم در همون ماه های اولیه بعد از قیام بیش از هزار محفل کارگری هوادار چریکهای فدایی خلق شکل گرفت.  این واقعیت بیشتر از هر بحث و نظری نشان داد که تنها راه مبارزه چریکهای فدایی خلق قادر به ارتباط بین روشنفکران انقلابی و طبقه کارگر شد و نشان داد که با صرف رفتن روشنفکرها به کارخانه ها نمی شه کارگران رو به خود جلب و اون ها رو متشکل کرد. منتها در اینجا یه اتفاق دیگه هم افتاد.

 

سازمانی که از سال های 49-50 چنان نقش تاریخی و بزرگی رو در هموار کردن راه مبارزات کارگران و تشکل طبقه کارگر ایفا کرده بود، متأسفانه پس از قیام بهمن دیگه به هیچ وجه آن سازمان انقلابی اولیه نبود. در نتیجه این سازمان نیروی انقلابی کارگرانی را که به ندای پیشاهنگانش پاسخ داده و در ابعاد توده ای به میدان مبارزه آمده بود را به هرز برد. عدم تداوم خط انقلابی رزمندگان سیاهکل و نفوذ تدریجی اندیشه های توده ای و سرانجام تسخیر این سازمان از درون توسط دار و دسته منحط توده ای های جوان ، روند رشد بالنده سازمانی که بر مبنای گفتمان سیاهکل و تئوری های اون حرکت می کرد را دچار وقفه ساخت و سیر سقوط اون به دامن بورژوازی آغاز شد.

 

در پرتو سقوط این سازمان، ما شاهد شدیم که گفتمان کهنه ی پیش از سیاهکل، گفتمان "کار آرام سیاسی" بار دیگه با استفاده از شرایط شبه دمکراتیک سال های اول پس از قیام و ظرفیتی که تسخیر رهبری سازمان توسط باند سازشکار فرخ نگهدارها  و فروپاشی اون در اختیارش گذارده بود دوباره به بازسازی خودش پرداخت و بعد از قیام اپورتونیسم نقش بزرگ و مخربی در جنبش انقلابی ایفاء کرد. اما اگر سازمان ها و نیروهای مدافع این گفتمان یعنی کار آرام سیاسی از مساعد ترین شرایط شبه دمکراتیک ناشی از یک دوره انقلابی برخوردار بودند، برغم اون که با شعف تمام بارها از مضرات استیلای گفتمان مشی مسلحانه بر جنبش کارگری و "کوبیدن میخ به تابوت مشی چریکی" سخن می گفتن، اما این نیروها موفق نشدن حتی یکی از موفقیت های با ارزش رزمندگان سیاهکل و ادامه دهندگان راه اون ها در ارتباط گیری با این طبقه، در سازماندهی و تشکل اون و پیشرفت مبارزاتش و  ایجاد شرایط ساختن یک حزب واقعی و نه قلابی طبقه کارگر گام اساسی بردارن. در عوض با عرضه آن تئوری های کهنه شده و تحلیل های مبتنی بر اون منتقدین گفتمان و راه سیاهکل تا جایی که تونستن در مورد ماهیت ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی در میان مردم و طبقه کارگر توهم پراکنی کردند. از ماهیت ملی و ضد امپریالیستی رژیم و یا جناح های درونیش لاف زدن. در انتصابات حکومتی به دنبال جناح های مختلف اون دویدن، کارگرها رو برای تولید بیشتر تشویق کردن، در جبهه های جنگ ارتجاعیش با عراق به اصطلاح شهید دادن، با ذره بین دنبال جناح مترقی و یا معتدل در میون گرگ های حاکم گشتن. افسانه اصلاح پذیری این رژیم تا مغز استخوان وابسته و دیکتاتوری رو اشاعه دادن که یکی از نمونه های آخرش رو هم در برخورد به انتخابات نمایشی سال گذشته و تلاش این نیروها برای رای دادن به انتصاب روحانی دیدیم.

 

در جمع بندی این قسمت باید بگم که گفتمان سیاهکل حاصل نقد و نشان دادن سترونی گفتمان غالب قبل از خودش و پاسخی برای ضرورت گسست از اون ها بود. سیاهکل با گذر از آن تحلیل های عقیم با نظر و عمل خودش در جنبش مردم ما راه گشایی کرد و چون منطبق با واقعیت بود چشم انداز وسیعی در مقابل روشنفکران ما و طبقه کارگر گشود. سیاهکل مانیفست انقلاب ایران رو ارائه داد و با عملش امکان رشد و اعتلای اون رو ثابت کرد. گفتمان سیاهکل، برغم گفتمان قبل از خودش توده ای شد و جامعه به چریکهای فدایی خلق نیرو داد و از راه اون ها الهام گرفت.

 

در پایان

صحبت هام رو با ذکر یه نکته در مورد شرایط کنونی به پایان می برم و امیدوارم که خسته تون نکرده باشم.

 

43 سال بعد از رستاخیز سیاهکل و 35 سال پس از قیام پر شکوه مردم ما در شرایطی قرار داریم که سلطه یک دیکتاتوری جهنمی در قالب رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، تسمه از گرده کارگران و خلق های تحت ستم ما کشیده دیکتاتوری ای که کمترین کنش سیاسی مسالمت آمیز رو بر نمی تابه و  کوچکترین ندای آزادیخواهانه رو تحمل نمی کنه و هر مطالبه طبیعی برای نان و کار و مسکن و دستمزد عادلانه رو با گلوله و زندان جواب می ده. رژیمی که در طول 35 سال گذشته در جهت حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما و تأمین منافع سرمایه داران غارتگر جهانی با اعمال یک استبداد خشن و قرون وسطایی، با بر پا کردن چوبه های دار و شکنجه، نشون می ده که هیچ زبانی بجز زبان زور رو نمی فهمه.

 

تمامی واقعیات مادی ناشی از این شرایط اسارت بار که از اعماق جامعه بر می آیند نشانگر این حقیقت است که با چنین دیکتاتوری وحشی ای جز با زبان زور نمی توان صحبت کرد و برای برانداختن اون باید مسلح شد. امروز در حالی که در سراسر سرزمین مون شاهد بروز روزمره اعتصابات و اعتراضات کارگری، مبارزات و شورش های مردمی، مبارزات زنان و خلق های تحت ستم می باشیم، می بینیم که سئوال "چه باید کرد؟" و "چگونه می توان این رژیم را بدست مردم سرنگون کرد؟" و به "آزادی" رسید، معضل ذهن کاوشگر نسلی از جوانان آگاه ماست که در راه یافتن پاسخ های خود به طور طبیعی و انکارناپذیری به جستجو و کاوش در تجارب مبارزاتی نسل های پیشین و بطور مشخص انقلابیون دهه 50 هستند.

 

می خواهم از این فرصت استفاده کنم و به این جوان های عزیزمون تاکید کنم که با آموختن از گفتمان سیاهکل و شیوه برخورد اون انقلابیون (و تاکید می کنم نه با کپیه برداری از سیاهکل، چون من نمی خوام و اینو تبلیغ نمی کنم که برن و همون کار رو انجام بدن) با آموختن از تجربیات سیاهکل باید پیش از هر چیز در جهت تشکل خودشون بر بیان. چون هیچ مبارزه ای بدون تشکل پیش نمی ره. جوون ها باید شرایط واقعی جامعه شون رو بشناسن و راه های موثر مبارزه برای تغییر شرایط جهنمی موجود و سرنگونی این رژیم رو بر اساس واقعیت پیدا بکنن. مسلما با توجه به شرایط ایران و دیکتاتوری جمهوری اسلامی این تشکل برای بقا و ادامه کاری و انجام یک مبارزه انقلابی با جمهوری اسلامی نمی تونه یه تشکل مخفی و متکی بر قدرت سلاح نباشه. در نتیجه اون ها باید از "علنی" کاری هایی که نتیجه ای جز شناخته شدن و شکار شدن توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم نداره ، بپرهیزند. 

 

هم چنین به عنوان حسن ختام صحبتم ، من از این فرصت استفاده می کنم و با تأکید بر این که سازمان ما تنها سازمانی است که باور ها و اندیشه های رزمندگان سیاهکل را زنده نگاه داشته و با توجه به محیط فعالیت خود، و با توجه به شرایط خودش با همه وجود در جهت تداوم آرمان ها، ترویج راه و رسم انقلابی آنان مبارزه می کند، یکبار دیگه از تمام رفقای مبارز، دوستان عزیز و نیروهای صدیق که قلبشون برای طبقه کارگر و زحمتکشان و رهایی اون ها از این شرایط جهنمی می تپه ، دعوت می کنم که به تلاش های مبارزاتی چریکهای فدایی خلق ایران، در خدمت به امر رهایی کارگران و خلق های تحت ستم به هر طریقی که می تونن کوچک یا بزرگش کمک کنن. چون به عنوان یک نیروی مستقل، چریکهای فدایی خلق ایران هیچ منبعی بجز اتکا به همین کمک ها، به همین مبارزات و تلاش های عزیزانی که در کارهای مبارزاتی بهش می کنن ندارن.

 

ضمن سپاس مجدد از حضور تک تک شما که به صحبتهام گوش کردید امیدوارم که در بخش نظرات و پاسخ و پرسش ها با برخورد فعالتون به زدودن کاستی ها و ارتقا سطح بحث های امشب کمک کنید.