به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 170 ، مرداد ماه  1392

بابک

سوانح حين کار !

چرا هر روز تعدادی از نان آوران خانواده های کارگری از محل کار خود سالم به خانه باز نمی گردند؟ چرا هر روز غم سنگين از دست دادن همسر و فرزند جوان و والدين و دوست و عزيزی، بر انبوه رنج و اندوه خانواده های کارگری می افزايد؟ چرا کارگر نقاش ۳۵ ساله ای در يکی از روزهای مرداد ماه امسال (۱۳٩۲) در حين کار در اثر سقوط از ارتفاع  ۶ متری در خیابان حکمت تهران جان باخت؟  چرا در روز ۲۸ مرداد در مشهد کارگر ساختمانی ۴۰ ساله‌ای به سبب برخورد سیم برق فشار قوی - ۲۰ هزار ولتی - با لوله فلزی که در دست داشت، دچار سوختگی شدید شد و جان خود را از دست داد؟  چرا چندين کارگر در روز ۲۶ مرداد در اثر انفجار گاز مايع در يک کارگاه توليد موزائيک در تبريز شديدأ مجروح شدند؟ چرا حميد، کارگر نوجوان ۱۶ ساله در هنگام تعمير آسانسور به داخل چاهک آسانسور سقوط کرد و از ناحيه پا و کمر شديدأ دچار جراحت و نقص عضو شد؟ ووو...

در پاسخ به اين چرا ها در تبليغات بورژوازی ايران پاسخ واحدی وجود داشته و دارد  و آن هم اين است که بی احتياطی کارگر و عدم توجه وی به مسائل ايمنی باعث بروز چنين حوادثی می شود. به اين ترتيب "کارگر بی احتياط" عامل همه اين حوادث قلمداد می شود. اما با رجوع به خود واقعیت می توان دید که آز و طمع سرمایه داران عامل اصلی در وقوع چنین حوادث مرگبار می باشند. مثلاً با کمی دقت متوجه می شويم که اگر صاحبکار آن کارگر نقاش برای کارگرش داربست می زد، او هم از ارتفاع 6 متری سقوط نمی کرد و جان خود را از دست نمی داد. همچنين اگر کارفرمای مشهدی مقررات کار در نزديکی کابل های برق فشار قوی را رعايت می کرد، امروز آن کارگر ساختمانی هنوز زنده بود. همان طور که اگر صاحب سودجوی کارخانه موزائيک سازی در تبريز به خاطر صرفه جويی در مخارج توليد از صرف هزينه برای بازرسی منظم و تعمير لوله های کهنه گاز چشم پوشی نمی کرد، احتمال وقوع چنين انفجای وجود نداشت و يا خيلی کم می شد. اما اگر حتی "بی احتیاطی" کارگر را یکی از دلایل بروز چنین حوادثی بدانیم آن وقت پرسیدنی است که آیا مسئوليت آموزش کارگر و بالابردن آگاهی وی نسبت به سوانح حين کار بر دوش کسی جز کارفرما و دولت حامی وی قرار دارد؟ اگر کارفرما وقت و بودجه لازم جهت آموزش کارگران بگذارد، اگر دولت که در ایران خود عملا بزرگترين کارفرمای کشور هم می باشد – در شرايطی که هر سال هزاران کودک و نوجوان خانواده های کارگری از فرط فقر و نداری وادار به ترک تحصيل شده و برای تأمين زندگی خود و خانواده اشان وارد بازار کار می شوند- به گسترش هنرستان ها و بر قراری کلاس های آموزشی مبادرت می کرد، و وظيفه آموزش ايمنی محيط کار به کارگران را بر عهده می گرفت، این برخوردها می توانست در جلوگیری از بروز حوادث کار نقش داشته باشد. در حالی که در واقعیت امر آموزش نيروی کار جوان عملاً به دوش کارگر های با تجربه تر افتاده که اين کارگران در کنارشان به کار واداشته می شوند. دولت نه تنها در این زمینه به وظيفه اش عمل نمی کند ، بلکه با پشتیبانی از کارفرمای سود جو که با عدم رعایت ایمنی کار ،عامل اصلی به وجود آمدن حوادثی است که به مرگ و یا در صورت زنده ماندن کارگر به ناقص العضو شدن او می انجامد، در واقع همراه سرمایه داران با جان کارگران بازی می کند.

اگر فقط اخبار رسمأ منتشر شده را (چون می دانيم که در جمهوری اسلامی حتی اخبار حوادث کار هم  سانسور شده و همه حوادث گزارش داده نمی شود. این امر به خصوص در مورد کل اخبار مربوط به زنان کارگر با برجستگی خود را نشان می دهد) در نظر بگيريم، می بينيم که صدمات ناشی از سوانح کار بر پيکر طبقه کارگر ايران و عدم حمايت دولت از آن ها يکی از معضلاتی است که زندگی مشقت بار اين طبقه تحت ستم هر چه بیشتر پر رنج و درد کرده است. هر روز تعدادی از کارگران ايران در محل کار شديدأ مجروح و دچار نقص عضو شده و يا جان خود را از دست می دهند. اکثر اين سوانح درست به خاطر سودجويی های سرمایه داران به وجود می آیند، سرمايه دارانی که با هدف کاهش مخارج توليد، کارگران را وادار به استفاده از ابزار کار کهنه و معيوب می کنند، و گاه حتی از تامين يک کلاه ايمنی و يا يک جفت دستکش کار هم برای آنان خودداری می کنند، در عین حال که ضمن مقصر و بی احتیاط جلوه دادن کارگر سانحه دیده، حاضر نمی شود، حتی اندک پولی را نیز صرف آموزش مقررات ايمنی به کارگران بنماید.

با نگاهی به روند رشد نظام سرمايه داری می بينيم که اين سيستم ضدخلقی در تمام طول تاريخ خود با پا گذاشتن بر روی اجساد بيشمار کارگران که قربانی سودجويی طبقه سرمايه دار شده، رشد کرده و گسترش يافته و در واقع پيشرفت سيستم سرمايه داری هميشه با استثمار شديد طبقه کارگر و وارد کردن ضربات و صدمات جبران ناپذير جسمی و جانی و روحی بر پيکر اين طبقه همراه بوده است. این واقعیت در مورد سیستم سرمایه داری وابسته ایران با برجستگی خود را نشان داده و می دهد.

کارگران و زحمتکشان ايران در طی اعتراضات و مبارزات خود با طبقه سرمايه دار سودجو و رژيم حامی آن، به عينه به اين واقعيت پی برده اند که "کارگر" از نظر طبقه سرمايه دار حاکم و دولت، صرفا يک جسم جاندار و ابزار توليد است که گویا فاقد هرگونه شأن و مقام و حيثيت انسانی می باشد. از نظر سرمایه دار و دولت پشتیبانش (رژیم جمهوری اسلامی) کارگر بايد تا آخرين لحظه ممکن برای توليد ارزش اضافه مورد استفاده قرار بگيرد تا جيب سرمايه دار پر تر گردد . طبقه کارگر ايران به روشنی می بيند که "کارگر" از نظر جمهوری اسلامی فاقد هر گونه ارزش است و اين رژيم ضد کارگر هر روز و به بهانه ای حتی قانون کار دست ساز خودش را هم به ضرر کارگر تغيير می دهد و يا کارگران را از شمول آن خارج می سازد. طبقه سرمايه دار که به کارگر به عنوان يک کالا و ابزار توليد نگاه می کند هميشه (و بخصوص در زمانی که با بحران روبرو شده) برای افزايش سود و بيشتر کردن سرمايه های خود، به کاهش و يا حذف مقررات ايمنی و بيمه سوانح اقدام کرده و منجر به افزايش تعداد و شدت سوانح کار و نقص عضو و مرگ کارگران شده است. کارگران آگاه به روشنی می بينند که نجات از چنين شرايطی، جز با نابودی اين نظام ظالمانه امکان پذير نیست؛ و اين امر هم تنها از طريق مبارزه قهرآميز برای نابودی کامل سيستم سرمايه داری حاکم امکان پذير می باشد.

مرداد 1392 – آگوست 2013