به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  163 ، دی ماه 1391

 

آنچه در زیر مشاهده می کنید متن گفتگوی "رادیو همراه" با رفیق بابک آزاد حول مسایل کارگری و برخی موضوعات مبرم روز جامعه ما می باشد. پیام فدایی این گفتگو را با برخی تغییرات از حالت گفتار به نوشتار تبدیل کرده و به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.

 

راديو همراه: درود ما را بپذيريد رفيق بابک.

بابک آزاد: زنده باشيد. من هم به شما و شنوندگان عزيز راديو سلام می کنم، و با تشکر از فرصتی که در اختيار من قرار داديد.

سوال: رفیق بابک بگذارید صحبت امروز را با مساله روزی که دغدغه خيلی از کارگران و مردم ما است، شروع کنيم. يعنی مساله تحریم های قدرتهای امپرياليستی و اثرگذاری آنها بر معیشت کارگران و زحمتکشان. آیا به نظر شما اين  تحریم ها همانطور که دولتهای غربی ادعا می کنند بیشتر رژیم را نشانه گرفته و باعث اختلال در روند حکومت اين رژيم ميشود، یا عملا بار اصلی آن بر دوش کارگران و زحمتکشان جامعه سرشکن می شود و زندگی را برای آنها هر چه بيشتر سخت تر می کند؟

پاسخ: بهتره که به وضعيت مردم بعد از اين تحريم ها در ايران نگاه کنيم. به راحتی ميشود ديد که واقعأ اين تحريم ها کمر مردم کارگر و زحمتکش وطن ما را شکسته، و از طرف ديگر هيچ نوع تأثيری در سيستم سرکوب و ماشين دولتی رژيم نگذاشته است. مشخص است که مردم در اين فاصله کوتاه با چه مصيبتی در آن کشور گرفتار شده اند. به عنوان مثال، دارو که يکی از مسائل اصلی مردم بيمار در آنجاست، به شدت گران شده است. مثلا کسانی که مرض قند دارند و بايد انسولين مورد نيازشان را تهيه کنند، در اين فاصله بايد چندين برابر پول برای آن بدهند. تازه اگر ما نگاه کنيم می بينيم که داروها در ليست تحريم کشورهای امپرياليستی قرار ندارد. ولی عملأ، از آنجايی که بودجه ای که قبلأ برای خريد دارو از طرف دولت صرف می شد، صرف هزينه سرکوب و ماشين جنگی و پروژه ضدملی هسته ای می شود. خوب معلوم است که اولين کاری که رژيم می کند اين است که بودجه هايی که مستقيمأ به مردم ربط دارد را قطع می کند. از طرف ديگر ما می بينيم که (دولت) حقوق معلم ها و کارمندها را پرداخت نمی کند. و واحدهای توليدی که از قبل هم به شکلی با بحران مواجه بودند، آنها هم به خاطر نداشتن مواد اوليه توليد مجبورند کارگران را اخراج کنند، در کارخانه ها را ببندند. مسلمأ کارگری که اخراج شده، ديگر توانايی خريد ابتدايی ترين مايحتاج زندگی اش را ندارد. بنابراين، همانطور که گفتم، رژيم از هزينه های ماشين جنگی و سرکوب و پروژه های غيرانسانی که پيش می برد، کم نکرده است. به هر صورت فروش نفت که بخش اصلی بودجه کشور را تأمين می کند، کاهش يافته است. اين يک واقعيت است، تحريم ها يک چنين تأثيری را گذاشته است. ولی رژيم از هزينه های اساسی مردم می زند، و پروژه های خودش را پيش می برد. پس خيلی راحت مشخص است که مردم با چه بدبختی ای دارند زندگی می کنند. مثلأ در اين رابطه، دولت با ارز يک سری بازی ها کرده، ارز را گران کرده، دلار ۱۲۰۰ تومن را ۴۰۰۰ تومان کرده است. و مردم مجبورند برای خريد ابتدايی ترين مايحتاج زندگی اشان، قيمت بيشتری پرداخت کنند، چون همه چيز با دلار مقايسه می شود. و کشور هم با توجه به اقتصاد بيماری که دارد، بيشتر کالاهای ضروری مردم را وارد می کند. اين شراطی است که در کشور بوجود آمده. اما از طرف ديگر، گران شدن کالاها برای انگل ها و پولدارها و سرمايه دارهای کشور اهميتی ندارد. آنها که پولشان به قول معروف از پارو بالا می رود و هرچيزی را می توانند تهيه کنند و مشکلی ندارند. ولی بار اصلی اين تحريم واقعأ بر دوش مردم کارگر و زحمتکش ايران است.

سوال: نکته جالبی را شما اشاره کرديد. در رابطه با داروها، در فارس، سايت رسمی سپاه پاسداران، محمد مهدی قيامت در اين رابطه گفته است که "داروهای بيهوشی که در دو دهه گذشته به دليل کيفيت پائين از فهرست داروها حذف شده بودند، هم اکنون به دليل کمياب شدن داروها، وارد بازار شده اند." اين ريسک بزرگی است برای جامعه، برای مردمی که می خواهند عمل جراحی بکنند. و (محمد مهدی قيام) ميگويد که نميشود عمل جراحی را متوقف کرد. ولی با اين کاری که می کنند، کسی که می خواهد عمل جراحی بکند، يک قدم به مرگ بيشتر نزديک می کنند.

پاسخ: دقيقأ، با توجه به همين واقعيت هاست که ما می بينيم فشار اصلی تحريم ها روی دوش مردم است. رژيمی که تمام اهرم های قدرت مالی و اقتصادی را در دست خود دارد، به فکر مردم که نيست و چيزهای اساسی که به زندگی و سلامت و مسائل مردم ربط دارد را قطع کرده است. يکی دارو، يکی مسئله اخراج کارمندها و معلمين، تعطيل شدن کارگاه ها و کارگاه ها به علت نبود مواد اوليه، و به هر حال تمام اين مسائلی که الان اتفاق افتاده.

سوال: بله، مرسی از واقعيت هايی که شما به درستی اشاره کرديد. و ما می دانيم که سرنگونی رژيم و تماميت آن تنها راه حل اين مشکلات دارو و مسکن و کار و هر مسئله ديگر در ايران هست. رفيق بابک، ما شاهد اين هستيم که نيرو ها و افرادی که بیشتر به منافع خودشان توجه می کنند، ولی سنگ به اصطلاح آزادی و دمکراسی را به سینه خود می زنند، خواهان شدت تحریم ها هستند. و برخی حتی از حمله نظامی امپریالیست ها برای سرنگونی اين حاکمیت استقبال می کنند. آنها می گويند که اگر تعدادی هم کشته شوند، خوب، باکی نیست و باید برای رهایی هزینه بدهيم. حال، کدام "رهایی"! معلوم نيست! حتمأ اين دوستان وضعيت اسفبار عراق و افغانستان را نديده اند. رفيق بابک، به نظر شما، با چه روشهائی مردم می توانند به آزادی برسند؟

پاسخ: در اين رابطه، خيلی روشن، دو مثال در مقابل ما وجود دارد. دو تا واقعيت وجود دارد، کشور افغانستان و کشور عراق در همسايگی ما. من فکر می کنم که برای هر کسی روشن است که امپرياليست ها و قدرت های بزرگ، آزادی و دمکراسی و حقوق بشر را بهانه ای برای حمله نظامی به اين دو کشور قرار دادند و اين دو کشور را اشغال کردند. اما شرايطی که در آنجا حاکم است، نشان می دهد که واقعأ چه بلايی بر سر مردم اين دو کشور آورده اند. نه تنها آزادی و دمکراسی در اين کشورها مستقر نشده، بلکه شرايط جنگی حاکم شده که جز خون و خونريزی و فلاکت و بدبختی و بی خانمانی و آوارگی برای مردم آن دو کشور به ارمغان نياورده است. بنابراين، معلوم است که حمله دولت های بزرگ، دولت های امپرياليستی، و اشغال نظامی هر کشوری، جز بلا و بدبختی و خانمانسوزی برای مردم آن کشورها به ارمغان نمی آورد. من تعجب می کنم چطور (برخی) سازمانها و جريان های سياسی، يا در مقابل اين احتمال حمله و اين تحريم ها سکوت می کنند و يا اين که خيلی روشن، واقعأ بی شرمانه، از آن حمايت می کنند. دليل واقعی اش، چيزی نيست جز فکر کردن به قدرت حتی در زير سايه تفنگ سربازان اشغالگر خارجی. و اين مسئله ای است که مردم ما بايد در رابطه با آن آگاه باشند و گول اين چنين سازمان ها و جريان های سياسی را نخورند. آزادی و برابری تنها و تنها به دست توانای خود مردم هر کشوری، مشخصأ در مورد ايران هم فقط به دست مردم ايران بدست خواهد آمد. و دخالت امپرياليست ها جز بدبختی و بیچارگی و خرابی يک ملت، چيز ديگری برای آن ملت به بار نمی آورد. و واقعيت روشن اين دو کشور و کشورهای ديگری که توسط امپرياليست ها و قدرت های خارجی اشغال شدند، اين واقعيت را خيلی روشن نشان می دهند.

سوال : در ادامه، ما شاهد به اصطلاح "بهار عربی" هم هستيم. ديديم که در مصر، در ليبی، ثمره اين بهار عربی چه شد. و حال می بينيم که مزدوران ضدانقلابی که در مقابل انقلاب در سوريه به نوعی دارند صف آرايی می کنند، با بشار اسد، مشغول جنگ بر سر قدرت هستند. و امپرياليست ها هم از اين اوباش و مزدورهای ضدانقلاب دفاع می کنند.

پاسخ: مردم برای مبارزه با اين حاکميت های سياه و سرکوبگری که در اين کشورها، باز هم با حمايت از امپرياليست ها، حکومت می کردند، به پا خواستند. مردم برای احقاق حق خودشان، مبارزاتی را شروع کردند، خيزش هايی را شکل دادند و شجاعانه به خيابان آمدند و با دست خالی در مقابل مزدوران رژيم های دست نشانده در کشورهای عربی مبارزه کردند. ولی واقعيت اين است که همانطوری که انقلاب ايران در سال ۵۷ توسط امپرياليست ها و توطئه آنها به بی راهه رفت، و آنها با حمايت خود، رژيم جنايتکار خمينی را سر کار آوردند، در کشورهای ليبی و تونس و مصر و ... هم می بينيم که چطور امپرياليست ها مسير انقلاب مردم را منحرف کردند، و عوامل و مزدوران خودشان را،  دستجات و گروه های به شدت ارتجاعی اسلامی مثل اخوان المسلمين و گروه های اسلامی  وابسته به خودشان را سر کار آوردند. آنها تلاش کردند که به مردم بقبولانند که قدرت گيری اين دولت های مرتجع، نتيجه انقلاب توده هاست. يعنی، وانمود کردند که نتيجه انقلاب مردم در مصر، محمد مرسی است. اين واقعيت نشان ميدهد که تا زمانی که مردم تشکلات واقعی خودشان، احزاب واقعی خودشان را نداشته باشند، و تا زمانی که فقط و فقط به نيروی خودشان متکی نباشند- و اگر چشم به حمايت خارجی و قدرت های امپرياليستی داشته باشند- سرنوشتی به جز اين بوجود نمی آيد. و در همين جا ميشود گفت که احزاب و جريانات سياسی ايرانی که از تحريم ها حمايت می کنند و از امپرياليست ها می خواهند که با حمله نظامی رژيم را تهديد کنند، واقعأ در مزدوری و همکاری اشان با کشورهای سرکوبگر، کشورهای امپرياليستی، حاضرند دست به هر عملی بزنند. و اينجاست که مردم ما بايد هشيار باشند و در مقابل اين توطئه ها بايستند و اجازه ندهند که به هيچ شکل چنين توطئه ای برای به انحراف بردن انقلاب و مبارزات مردم شکل بگيرد.

سوال: رفيق بابک اجازه بدهيد يک طنز تلخ سياسی را، يا طنزی را از ايران بيان کنيم و بعد برويم سراغ گفتارمان در رابطه با مسائل کارگری. رئيس سازمان بسيج مستضعفين، سردار مزدور محمد رضا نقدی، در همايش وسيع رسانه ميگويد که "آمريکا آنقدر ضعيف شده که اگر ما همين امروز به آنها حمله بکنيم نه تنها قدرت پاسخگويی ندارد، بلکه برای مذاکره با ايران، به التماس هم می افتد." اين همان شعارهای جنگ جنگ تا پيروزی، تا فتح کربلا و ... ، و خوراک جمهوری اسلامی است که می خواهد به جامعه تزريق بکند.

مسائل کارگری، بريم سراغ يک موضوع ديگر در ايران که بسيار هم شناخته شده است. اخیرا "سعید مرتضوی" جنایتکار، مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی به نمايندگی از سوی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، پیش نویس اصلاحیه قانون تامین اجتماعی را ارائه کرده است. و در این پیش نویس، افزایش سن بازنشستگی تا پنج سال را، به بهانه بالا رفتن سن امید به زندگی در ایران، مطرح ميکند. در ادامه، شرایط بازنشستگی در مشاغل سخت و زیان آور، ميرود که سخت تر بشود. و همچنين شرايط کسانی که در حوزه بهداشت عمومی، می خواهند به اين سازمان مراجعه بکنند، و اين سازمان هم همه اينها را به دولت می فرستد. به نظر شما، چه اهدافی ميشود گفت که پشت اين به اصطلاح اصلاحیه هست؟

پاسخ: قبل از هر چيز بايد بدانيم که اين صندوق تامين اجتماعی عمدتأ با دسترج کارگران شکل گرفت، و ٩۸ درصد از سرمايه اين صندوق متعلق به کارگرهاست. از سال ۱٣۵۴، زمانی که اين قانون تصويب شد، درصدی از حقوق کارگرها و کارمندها به اين صندوق ريخته شده، و در آنجا يک ذخيره پولی وجود دارد که در واقع متعلق به کارگران و کارمندهاست. الان اين جنايتکاران حاکم، در ادامه تمام دزدی های بی شرمانه اشان به منابع و منافع مردم ايران، حالا نيز تصميم گرفته اند که يک دزدی بزرگی را هم در ارتباط با اين بودجه ای که در صندوق تأمين اجتماعی وجود دارد، انجام بدهند. ولی در اصل صاحبان اصلی اين پول، کارگرها و مردم ايران هستند. و اين کاری که الان اين جنايتکاران رژيم تأئيد کردند و قراره که به اجرا بگذارند، يک دزدی بزرگ، واقعأ دزدی کلان و آشکار برعليه کارگران رنجديده ايران است. در اين رابطه هم مشخصه که جنايتکار وقيحی مثل سعيد مرتضوی می تواند اين کار را بکند. به همين دليل يک چنين شخص منفور و جانی را برای اين کار درنظر گرفته اند. به هرحال، سن بازنشستگی را بالا برده اند، و از طرف ديگر درصد پولی که از کارگرها گرفته ميشود (به عنوان سهم کارگران برای ريختن در آن صندوق) را هم قرار است که افزايش بدهند، و از طرف ديگر هم قرار است که بخشی از هزينه های درمانی و بهداشتی را هم از اين صندوق برداشت کنند؛ که اين اساسأ قرار نبوده، و اصلأ جزو قانون نيست. ولی يک چنين کاری را می کنند. واقعيت اين است که دزدی های آشکار و پنهان اين جنايتکاران، عوامل رژيم، در همه جا، در جای جای سازمانها و اداره های مختلف ادامه دارد. و يکی از اين دزدی هايشان هم اين است که سعيد مرتضوی را مأمور کرده اند که اين بودجه که حاصل دسترنج مردم است را به غارت ببرند. بجز اين چيز ديگری نمی تواند باشد.

سوال: در رابطه با صحبتی که قبلأ با شما داشتيم، دقايقی پيش، دوست عزيزی در فيس بوک يک پيام برای راديو فرستاده که "مقدار بسياری از مواد خوراکی و دارويی دارد به فلسطين و لبنان و سوريه فرستاده می شود، برنج و روغن و ...". و او از مردم می خواهد که اين اقلام را برای خودشان ذخيره کنند. چون اعتقاد دارد که اوضاع بدتر از اين خواهد شد. اين پيام را من از فيس بوک گرفتم و برای شما و شنوندگان ارائه دادم.

يکی از شناخته شده های فعال که خودش هم کارگر است، شاهرخ زمانی است که در هفته های اخیر يک نامه فرستاده. شاهرخ زمانی عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری و سندیکای نقاشان است که در ۱۵ خرداد سال پيش، سال ۱٣۹۰ دستگیر و پس از آن به یازده سال زندان محکوم شد. در اين نامه، که از زندان فرستاده، جنبش کارگری جهانی را خطاب قرار داده و خواهان حقوق ابتدایی برای کارگران و زحمتکشان شده است. به نظر شما چرا فعالان سندیکایی در ایران، نمی توانند مثل کشورهای ديگر آزادانه فعالیت بکنند؟

پاسخ: بله، من اتفاقأ نامه ای را که شاهرخ زمانی به سازمان جهانی کار نوشته، خواندم. اتفاقأ خيلی مسائلی را که در آن نامه مطرح کرده بود، خيلی درست بود. و مشخصأ مطرح کرده بود که سازمان جهانی کار که آزادی تشکل و حق اعتصاب را به رسميت می شناسد، چطور  جمهوری اسلامی که کارگرها را به شدت سرکوب می کند و هيچ نوع حق تشکل و سنديکا و هر نوع تشکل صنفی را به رسميت نمی شناسد، هنوز عضو سازمان جهانی کار است؟ همچنين در آن نامه نوشته شده بود که سياست های ضدکارگری جمهوری اسلامی منجر به حبس های سنگين برای فعالين کارگری شده است. و به عنوان مثال، همين الان علاوه بر خود شاهرخ زمانی، رضا شهابی، افشين اوسانلو، محمد جراحی، و کسان ديگری هم در زندان هستند و حبس های طولانی مدت گرفته اند.

برگرديم به سوالی که شما از من کرديد. واقعيت اين است که تحت سلطه حکومت های ديکتاتوری مثل جمهوری اسلامی، به هيچ نوع تشکل صنفی اجازه تشکيل و ادامه کاری نمی دهند. مشخصأ ما ديديم که فعالين کارگری با چه سختی ای درصدد تشکيل سنديکای کارگران شرکت واحد، سنديکای کارگران هفت تپه، و سنديکای کارگران نقاش برآمدند و تا يک جاهايی هم پيش رفتند. اما توسط رژيم سرکوبگر و به غايت ارتجاعی جمهوری اسلامی، با هجوم به اين تشکل ها و دستگيری فعالين اصلی و شکنجه و حبس های سنگين برای آنها، تمام اين سنديکاها را عملأ فلج کرد. و حتی زمانی هم که صحبت از حضور (اين سنديکاها) بود، عملأ کاری نمی توانستند بکنند. واقعيت اين است که وقتی که تشکلی، هر نوع تشکل کارگری، شکل می گيرد و کارگرها در اين تشکل ها برای پيگيری مسائل صنفی خود مبارزه می کنند، در طول اين مبارزه سنديکايی در اين تشکل ها، کارگرها به قدرت واقعی خود پی برده و می بينند که چطور می توانند با اين تشکل و اتحادی که ميان کارگران بوجود آمده، با رژيم مبارزه کنند. به همين دليل هم هست که رژيم جمهوری اسلامی به درستی می داند که در جهت منافع اقليتی انگل و مزدور و سرمايه داران و آقازاده ها و تمام کسانی که اين حکومت را اداره می کنند، بايد يک چنين تشکلاتی را سرکوب کنند. و تحت يک چنين ديکتاتوری هم هست که  هيچ تشکل صنفی شکل نمی گيرد و در اولين قدم هایش با سرکوب مواجه ميشود. به عنوان مثال، ما بعد از سرنگونی رژيم شاه و اوايل به قدرت رسيدن جمهوری اسلامی، شاهد تشکيل شوراها و  تشکل های زيادی در محيط های توليدی و کارخانه ها بوديم. ولی رژيم بعد از مستقر و تا حدودی تثبيت کردن خود، اولين يورشی که آورد به تشکل های کارگری بود. و به همين دليل است که ما فعالين چريک های فدايی خلق ميگوئيم که بدون سرنگونی کامل جمهوری اسلامی، هيچ نوع راه برون رفتی از مشکلات پيش روی برای ايجاد تشکل های کارگری و احقاق حقوق کارگران وجود ندارد و اولين شرطی که در مقابل اين وجود دارد، سرنگونی کامل جمهوری اسلامی است. و تجربه هم نشان داده که تحت سلطه چنين رژيمی، واقعأ صحبت از هر تشکلی عملأ راه به جايی نمی برد و به سرکوب و دستگيری و زندان رهبرها و فعالينش منجر می شود. به هر صورت، باز مسئله اين است که آيا فعاليت درجهت برپايی چنين تشکل هايی، تحت حاکميت جمهوری اسلامی، می تواند مبارزه را جلو ببرد؟ ما با نگاهی به واقعيت 33 ساله حاکميت جمهوری اسلامی، می بينيم که عملأ تمام اين تشکل ها در مقاطع مختلف سرکوب شدند و نتوانستند وظايف اصلی خودشان را انجام بدهند؛ يک نمونه آن هم، همين دستگيری شاهرخ زمانی است.

سوال: رفیق بابک، نقش ديکتاتوری در جلوگيری از تشکل يابی کارگری، موردی بود که شما به درستی اشاره کرديد، و يک واقعيت است که ما اين را در محيط کارگری امان، به عينه شاهد بوديم. اين مسئله فقط مختص به رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی نيست. بلکه در رژيم های سابق، و به ويژه در رژيم سابق پهلوی هم بود. در ۱۳۴۳ تعداد ۷٣ سنديکای کارگری در تهران بود و ۳۸ سنديکای کارگری در شهرستانها. ولی اصلاحيه قانون که در ۱۳۴۳ رخ داد، اين سنديکاها و اتحاديه های کارگری را محدود کرد. فرقی هم نمی کند، چه واحد توليدی متعلق به دولت و يا نهادهای گوناگون، بطور مثال سپاه، بنیاد شهید، جهاد و غیره، فرقی نمی کند، ديکتاتوری و سرکوب در همه جا هست، فقط در مسائل دولتی نيست. يا متعلق به بخش خصوصی هم که نورچشمی ها و آقازاده ها همين همه جا، در اين ورطه سرمايه داری هستند و کارخانه هايی که به دست اينها رسيده و يک شبه ميلياردر شدند را به صورت خيلی پليسی و امنيتی به پيش می برند. به نظر شما، راه برون رفت طبقه ی کارگر از این وضعیت چیست؟ يعنی وضعيتی که کارخانه های دولتی، کارخانه های بنيادی، مثل سپاه پاسداران، و يا آقازاده ها چپاول می کنند و بيشتر به نفع امپرياليسم جهانی دارند سرکوب کارگران را به پيش می برند.

پاسخ: واقعيت ٣٣ ساله سلطه جمهوری اسلامی بر ايران نشان ميدهد که راه رسيدن به آزادی، راه رسيدن به رفاه، راه رسيدن به برابری، جز از طريق مبارزه عليه ديکتاتوری جمهوری اسلامی و سرنگونی اين رژيم به غايت ضد مردمی نيست. و آنهم فقط و فقط به دست مردم ستمديده، و به رهبری طبقه کارگر مبارز و آگاه کشورمان، و نه با حمايت و دخالت قدرت های امپرياليستی. و در اين رابطه است که ما بايد تمام انرژی و فعاليتمان را بگذاريم حول سرنگونی کامل اين رژيم با هر جناح و دسته اش. و تنها راه نجات مردم ما هم همين است. و هيچ راه حل ديگری وجود ندارد. اين رژيم به هيچ وجه از درون استحاله نمی شود. هيچ  جناحی در درون اين رژيم وجود ندارد که بخواهد منافع واقعی کارگران و زحمتکشان ايران را تأمين کند. و از طرف ديگر هم، هيچ کشور خارجی دلش برای مردم ميهن ما نسوخته و دخالت هيچ کشور خارجی هم نميتواند آزادی و برابری برای مردم ما به ارمغان بياورد. به هر حال، تنها راه، مبارزه خود مردم با اين رژيم است، سرنگونی انقلابی اين رژيم است. و تنها طبقه ای که ميتواند اين هدف را تا به آخر پيش ببرد، طبقه کارگر است که هم می تواند خودش را آزاد کند، و هم بشريت را، و هم کل جامعه را از شر سرمايه دارها آزاد کند. سرمايه دارهايی که فرقی نمی کند، در زمان پهلوی به شکل ديگری حضور داشتند، و الان هم آقازاده ها و پاسدارها و جنايتکارهای سرکوبگر و کسانی هستند که اهرم های مهم اقتصادی را به دستشان گرفته اند. و در اين رابطه است که درد و رنج مردم ما هر روز عميق تر و گسترده تر ميشود. به هر حال، تنها راه، فقط مبارزه با جمهوری اسلامی و سرنگونی انقلابی آن است.  

سوال: شما اشاره کرديد که اين فقط طبقه کارگر است که می تواند اين کار را بکند، يعنی با حمايت مردم و به رهبری طبقه کارگر است که می توانيم از شر سرمايه دارهای امپرياليسم رها بشويم. چرا بايد اينچنين باشد؟ چرا فقط طبقه کارگر؟

پاسخ: خوب، واقعيت در جوامع سرمايه داری، اين را به ما ميگويد، اين را در مقابل ما می گذارد. اين واقعيت که مناسبات توليدی بر اصل مالکيت خصوصی بنا شده، و ثروت هايی که در جامعه وجود دارد در دست تعداد محدودی افتاده است، و اکثريت مطلق مردم در فقر و فلاکت به سر می برند، و اين روابط و مناسبات نابرابر که اکثريت مردم بايد ساعت ها کار کنند که حداقلی از دستمزدشان را سرمايه دارها به آنها بدهند، اين واقعيت که اصل نابرای در جامعه بر اساس مالکيت خصوصی است. و بنابر چنين واقعيت هايی است که طبقه کارگر که چيزی برای از دست دادن ندارد، تنها طبقه ای است که می تواند مبارزه را تا به آخر پيش ببرد.

سوال: اگر اتحاد طبقه کارگر برای رهائی کارگران از ظلم و جور نظام سرمايه داری، امری الزامی است، اما گاه شنيده می شودکه برخی اين اتحاد را اتحاد گرایشات سیاسی قلمداد می کنند. آيا واقعا اتحاد گرايشات سياسی مدعی حمايت از کارگران، اتحاد طبقه کارگر است؟ يعنی، بعضی از نيروهای سياسی خودشان را نماينده مدعی طبقه کارگر می دانند و وقتی که می خواهند اتحادی را تشکيل بدهند، اين را اتحاد طبقه کارگر می دانند.

پاسخ: اگر در يک کشوری، گرايشات سياسی مدعی حمايت از کارگران، با کارگرها در ارتباط باشند و هر کدام يک حدی از حمايت کارگرها را پشت سر خود داشته باشند، و يا يک بخشی از کارگرها را متشکل کرده باشند، در اين صورت ما می توانيم بگوئيم که اتحاد اين گرايشات سياسی، اين سازمان های سياسی، می تواند اتحاد طبقه کارگر باشد. ولی واقعيت اين است که در ايران، کارگران ما فاقد هر گونه تشکل مستقل هستند. و سازمانهای سياسی هم با اين کارگرها در ارتباط ارگانيک و مشخصی قرار ندارند که ما بتوانيم بگوئيم حمايت کارگرها را پشت سر خود دارند. اين يک واقعيتی است که در جامعه ما وجود دارد. بنابراين، ما اتحاد و نزديکی جريان های سياسی با هم را نمیتوانيم اتحاد طبقه کارگر به حساب بياوريم.

سوال: اين برميگردد به اين اتحادهايی که قارچ وار بيرون می آيند. و به نوعی ميشود گفت که نيروی راست، جناح راست در آمريکا بود که سال پيش اين اتحاد سکولارها را به پا کرده بود. بعضی از نيروهای چپ هم اين کار را انجام دادند، به هم نزديک شدند و اين را معنا بخشيدند به طبقه کارگر.

پاسخ: بله، در اين رابطه، اين اولين بار نبوده. اگر برگرديم به سالهای گذشته، شاهد اتحادهای خيلی زيادی از اين دست، در مواقع مختلف از طرف نيروهای سياسی هستيم. ولی اين اتحادها از آنجايی که پيوند ارگانيک با مبارزات طبقاتی درون ايران ندارد، و از آنجا که اين جريانات سياسی رابطه منسجم و ارگانيکی با طبقه کارگر و جنبش واقعی که در ايران وجود دارد و در حال حرکت است، ندارند، اين اتحادها جز شکست و جز سرخوردگی، چيز ديگری برای کل مبارزه و اپوزيسيون ندارند. من نمی دانم چرا اين جريانات سياسی نمی توانند از اين تجربيات درس بگيرند. به نظر من اين اتحادها، هيچکدام اتحاد واقعی طبقه کارگر نيست. فقط فرصت طلبی ای است که در ميان جريانات راست و ارتجاعی که تنها به قدرت در ايران فکر می کنند، در اين جرياناتی که اين اتحادها را شکل می دهند، وجود دارد. شايد همانطور که می بينند که آنها (امپرياليست ها) در فکر آلترناتيوسازی هستند، اينها (گروه های سياسی راست) هم شايد می خواهند آلترناتيوهای خودشان را بسازند. به نظر من هيچ ربطی به طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی در جامعه ما ندارد، و اتحادهای بادکنکی و کاغذی هستند، و دردی را از دردهای بی شمار جامعه ما کم نمی کنند. شايد فقط يک دلخوشی باشد برای خود آن کسانی که اين اتحادها را شکل می دهند. به نظر من، ادعاهای پوچی هستند و هيچ قدمی در مبارزه طبقاتی به جلو نمی برند.  

سوال: اينها بيشتر اتحادهای کاغذی هستند که جديدأ با اين تکنولوژی روز، اتحادهای اينترنتی هم ميشود گفت که هستند.

پاسخ: جالب اين است که اتفاقأ، من نمونه هايی را ديدم از اطلاعيه هايی که از طرف اين اتحادها منتشر شده است. جالب است که برخی از کسانی که در اين اتحادها اسمشان وجود دارد، اعتراض کرده اند که کسی با آنها در رابطه با اين اطلاعيه حرفی نزده، و صحبتی با آنها نشده است. يعنی، اين افراد بدون اينکه خودشان خبر داشته باشند، و بدون آنکه اطلاعی از متن اين اطلاعيه ها داشته باشند، می بينند که اسمشان زير اين اطلاعيه ها است. و از اطلاعيه نويس ها می خواهند که اسامی آنها را از اين اطلاعيه ها حذف کنند.

اين نشان می دهد که اين اتحادها چقدر پوشالی هستند و حتی در جهت همان اهدافی هم که خودشان ادعا می کنند، توافقی بين آن نيروها وجود ندارد. وقتی ما نگاه می کنيم می بينيم که نيروهايی با تفکرات و مواضع سياسی کاملأ  متضاد در موقعيت هايی که پيش آمده، به چنين کاری دست زده اند. به عنوان مثال، مشخصأ در مورد ايران تريبيونال. به نظر من اينها مسئله طبقه کارگر ايران نيست، مسئه مبارزه طبقاتی در جامعه نيست. و بيشتر همانطور که گفتيد، اتحادهای کاغذی، اينترنتی، و يک دلخوشکنکی برای آنها است، يک نوع سرگرمی است. مبارزه جدی نيست.

رادیو همراه: اينها برای حل اختلافات و معضل در دوره جمهوری اسلامی و کمک به طبقه کارگر نيست، بلکه بيشتر برای حل اختلافات خودشان است که دور هم جمع می شوند. من تشکر می کنم از اين که دعوت ما را پذيرفتيد، اميدوارم در دفعات بعد بيشتر شما را داشته باشيم. و اگر صحبت پايانی دارید، بفرمائيد.

بابک آزاد: من هم تشکر می کنم که اين وقت را در اختيار من گذاشتيد. به اميد سرنگونی هرچه زودتر رژيم جمهوری اسلامی. و با آرزوی آزادی و سوسياليسم برای مردم ميهنمان.