به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  163 ، دی ماه 1391

 

گفتگو با یکی از اعضای کمیته نروژ "ایران تریبونال"

در رابطه با  مشاهدات و تجربیاتش از این پروژه !

پیام فدائی: با تشکر از اینکه به دعوت ما برای این گفتگو پاسخ مثبت دادید. قبل از هر سوالی لطفا خودتان را هر طور که صلاح می دانید معرفی کنید. 

پاسخ: با تشکر از اینکه این فرصت را بمن دادید که با پویندگان انقلاب بخصوص نسل جوان کمونیست ایران گفتگویی داشته باشم. من لیلا هستم از زندانیان دهه 60 همچنین عضوی از خانواده جانباخته‌گان قتل عام 67 بدست رژیم وابسته جمهوری اسلامی حافظ نظام سرمایه داری حاکم.

سوال: بگذارید این گفتگو را با این سوال شروع کنیم که تا جائی که ما می دانیم شما از اعضای کمیته محلی تریبونال در نروژ بوده اید، جزء آن بخش که بعدا از آنها جدا شدند. شما چگونه و در چه زمانی با پروژه تریبونال آشنا شدید؟ و در ابتدا تصور و چشم اندازتان از این برنامه چه بود؟

پاسخ: در سال 2009 با این پروژه آشنا شدم. آن زمان از ایران خارج شده بودم اما هنوز به اروپا نیامده بودم. اما بطور رسمی در فوریه 2012 با ایران تریبونال همکاری‌ام را شروع کرده‌ام در این تاریخ به اتفاق چند تن از دوستان و رفقایی که از زندانیان سیاسی دهه 60 و خانواده جان باختگان آن دهه بودند گرد هم آمدیم و کمیته کاری ایران تریبونال واحد نروژ را تشکیل داده و شروع به کار کردیم. ذکر یک نکته را در اینجا ضروری میدانم بر خلاف ادعای مسئول این پروژه  که مدعی است خانواده‌ها و زندانیان بطور "خودجوشی" گردهم آمده و این کارزار را راه اندازی نموده‌اند، باید بگویم که این  افراد که تعدادشان از انگشتان دست هم فراتر نمیرود، با شناسایی یک نفر در هر کشور، سعی نمودند از طریق این فرد به شناسایی خانواده‌ها و زندانیان سیاسی اقدام کنند و سپس آنها را به شرکت در کارزاری که میرود تا جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کند، دعوت نمایند. این واقعیتی است و اتفاقی است که عملاً روی داده و در همه جا به همین صورت اقدام شده است. اما در مورد تصور و چشم انداز من از این برنامه لازم است تاکید کنم که  من به حکم وظیفه تاریخی که نسبت به هم نسلان و هم بندیان در خود احساس میکنم، از هر حرکت عادلانه و حق طلبانه‌ایی که در جهت روشن شدن حقایق پشت پرده آن قتل عام سبعانه صورت گیرد حمایت و تا آنجا که بتوانم با آن همراه و هم گام میشوم. به عنوان عضوی از کمیته نروژ همانگونه که در اطلاعیه‌هایمان اعلام داشته‌ایم با علم به این که با شرکت در این پروژه و شهادت دادن در مورد شکنجه‌های بدنی و روحی خود و دوستان و رفقایم در دهه 60 و بخصوص شهادت در مورد اعدام دسته جمعی هزاران نفر از انقلابیون و بخصوص کمونیستها در قتل عام 67 بخشی از ناگفته‌های آن جنایت توسط کلیت نظام جمهوری اسلامی برملا میشود، به آن پیوستم. تا امکان یابم از ته دل و از تریبون این جریان فریاد بزنم که تمامی آن شکنجه‌ها و اعدامها از طرف کلیه جناحهای جمهوری اسلامی تایید و به مرحله اجرا گذاشته شد.  بیشتر از آن، فکر میکردم که میتوانم از ایران تریبونال به عنوان بلندگویی برای طرح تبانی تمام دول غربی نظام امپریالیستی و دولتهای مرتجع دست نشانده آن نظام در سراسر جهان و بخصوص در منطقه خاورمیانه با جمهوری اسلامی در تایید اعدام کمونیستهای ایران، استفاده کنم. در شرایطی که همه قرائن و فاکتها نشان می داد که جمهوری اسلامی یکی از نتایج نشست گوادالپ بود که با تعویض شاه این سگ زنجیری امپریالیسم  و سپردن قدرت به دار و دسته خمینی جنایتکار در ایران، تلاش نمود جهت حفظ منافع امپریالیستها، انقلاب و آزادیخواهان را به این وسیله سرکوب کند.  در چنین شرایطی مگر میتوانستیم به عنوان شاهد ایران تریبونال بر مسند صندلی شهادت بنشینیم و پروسه تاریخی بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی را به فراموشی بسپاریم؟ مگر میتوانستیم بر مسند چنان صندلی ای بنشینیم و خود را از روند تاریخی انقلابات جهانی پرولتاریا و زحمتکشان جدا سازیم و با دیدی ناسیونالیستی، تقلیل گرایانه و محدود، راجع به شکنجه، تجاوز جنسی و جنایتی که بر شخص "خود من" اتفاق افتاد سخن بگویم و توصیه‌های ارتجاعی پیام اخوان را برای "تخلیه روانی" به پیش ببرم؟  مگر می شد آرمان و خواست رفقا و دوستان جانباخته را به عنوان شاهد فراموش کنیم؟ مگر میشد به عنوان شاهد به دادگاه رفت و از مقاومت و پایداری تا آخرین نفس یک نسل انقلابی کمونیست که در زندان بیش از پیش به ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیسم به عنوان ضرورت اساسی جامعه در رسیدن به آزادی  رسیده بود سخن نگفت و از آن صرف نظر کرد؟ دل مشغولی من بعد از پرکردن اظهارنامه حقوقی، این موارد بود که برشمردم . همانگونه که در اطلاعیه شماره 2 کمیته کاری ایران تریبونال واحد نروژ به تاریخ  20 سپتامبر 2012 اعلام نمودیم، ایده طرح اولیه برای شکل گیری و تشکیل کارزار بین المللی ایران تریبونال در محکوم کردن دهه 60 توسط جمهوری اسلامی، در ابتدای راه به لحاظ سیاسی یک پروژه سالم و مترقی بود. اما واقعیت این است که تفکر غالب بر سیاستهای ایران تریبونال تلاش داشت با نادیده انگاشتن انگیزه‌های سیاسی دادخواهی خانواده‌های جان باختگان و جان بدر بردگان و سمت و سو دادن آن به طرف اهداف نظام سرمایه‌داری امپریالیستی، دادخواهی را در چهارچوب "حقوق بشری" و "عدالت انتقالی" طبق نظریه نظریه‌پردازان بورژوازی امپریالیستی به پیش ببرد و همانگونه که شاهد بودیم  همین کار را هم کردند.

سوال: در فاصله ای که با این مجموعه همکاری می کردید عملا چه کمک هائی جهت پیشرفت کارهای این پروژه  و چه نقش و موقعیتی در این رابطه داشتید؟

پاسخ: من یکی از اعضای کمیته کاری واحد نروژ بودم، غیر از کارهای عمومی که بطور جمعی انجام میدادیم -که در این مورد توضیحات لازم را خواهم داد - من از طرف کمیته مسئول تماس با رسانه‌ها، بخصوص آنهایی که رو به داخل بودند، بودم. اولین گام عملی کمیته نروژ، شرکت در مراسم سالروز تاسیس و بنیانگذاری "کومله" سازمان کردستان حزب کمونیست ایران بود. در این مراسم اطلاعیه‌ای برای شناساندن و درخواست کمک مالی توسط خود من خوانده شد. اما کمک مالی ای جمع آوری نشد. بسیاری از شرکت کنندگان در آن مراسم برای نخستین بار بود که  اسم ایران تریبونال را می شنیدند. پس از خواندن اطلاعیه از طرف دوستان و رفقایم در کمیته، مورد اعتراض و انتقاد واقع شدم که اطلاعیه "سیاسی و خطی" بود. دلیل دوستان من این بود که چرا در پایان اطلاعیه شعار "مرگ بر امپریالیسم" را داده‌ام. در اینجا لازم می دانم که تاکید کنم  که دلیل اصلی این امر، تبلیغات  کمیته بین المللی و یگانه مسئول آن که در ضمن مسئولیت کل کارزار هم بر عهده داشت، بود که همواره  جهت پیشبرد خط نادرست خود چنین تبلیغ می کرد که به دلیل وجود گرایشها و جریانهای غیرکمونیست در صفوف اعدام شدگان دهه 60، نباید از شعارهای "تفرقه افکنانه" استفاده شود. و دوستان و رفقای من در کمیته نروژ هم واقعاً از سر تعهدی که در خود نسبت به جان باختگان احساس میکردند و دلسوزانه به همکاری با کارزار روی آورده بودند  نمی خواستند هیچ خللی به این کارزار وارد شود.

در مراسم هشت مارس و اول ماه مه که در اسلو برگزار شد، با شرکت فعال سعی کردیم به جمع‌آوری کمک مالی بپردازیم. در هر دوی این مراسم  ها با فروش قهوه، سوپ، چای و ساندویچ، نهایت سعی و تلاشمان را کردیم. و در هر دو مورد موفق شدیم مقداری کمک جمع آوری کنیم. البته این تلاشها جدا از کمک های خود اعضای کمیته بود برای مثال یکی از اعضای کمیته که خواهر چهار جان باخته در دهه 60 بود از جیب خود کمک قابل ملاحظه‌ای به کارزار نمود.

اما در مورد مسئولیت شخصی خودم؛ همانطور که گفتم من مسئول تماس با رسانه‌ها بودم یک مصاحبه با تلویزیون رهایی زنان انجام دادم که تا این تاریخ هنوز هم در تارنمای ایران تریبونال وجود دارد. یک مصاحبه دیگر هم با تلویزیون برابری انجام دادم که ایران تریبونال از درج آن در تارنما خودداری کرد و دلیلش را هم بعدها مسئول ایران تریبونال، که در ارتباط با "از ما بهتران" بود در یکی از جلسات پالتاکی اعلام کرد و گفت از این ببعد هیچکس "حق" ندارد بدون اطلاع قبلی با هیچ رسانه‌ای گفتگو کند. این مطلب را بعد از برگزاری مرحله اول اعلام داشت. من در اینجا گفته خود  بابک عماد را عیناً نقل میکنم : "اگر کسی میخواهد با رسانه‌ای صحبت کند، فقط درخواست کمک مالی نماید! نه مثل آن خانمی که از نروژ همه‌اش امپریالیست، امپریالیست میکرد. نیازی به گفتن این مطالب ما نداریم." فکر می کنم که بهتر است قضاوت را به خواننده عزیز واگذارم.

سوال: چرا و در چه زمانی شما از این پروژه جدا شدید؟

پاسخ: در اوائل سپتامبر بدنبال مجادلاتی که در درون کارزار در رابطه با برنامه ها و روشهایش پیش آمد و من بعدا آنها را بیشتر توضیح خواهم داد بطور رسمی جدا شده و به عنوان اکثریت،کمیته نروژ را منحل اعلام کردیم. دلائل جدائی‌مان را در اطلاعیه شماره 1 خیلی صریح و روشن اعلام کردیم. که  فکر می کنم بهتر است گوشه ای از آنرا در اینجا نقل کنم. در آن اطلاعیه آمده است که  در پی آشکار شدن ماهیت ایران تریبونال به دلیل وجود مهره‌ها و عناصر وابسته به سرمایه مالی امپریالیستی و به خصوص با ورود پیام اخوان به این جریان که وابستگی اش به مراکز و نهاد های امپریالیستی غیر قابل کتمان است، کارزار مزبور دچار تحول کیفی گشت و این پروژه به سوی منافع و اهداف نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی هدایت شد.  به این ترتیب هدایت و کانالیزه کردن این دادخواهی و سمت و سو دادن آن به یک امر حقوقی صرف و استفاده ابزاری از خون جان باختگان، به آشکاری در مقابل دید همگان قرار گرفت و بر  عدم شفافیت و سکتاریسم حاکم بر این حرکت افزود.  بنابراین ما که با انتظارات دیگری به این جریان پیوسته بودیم با توجه به مجموعه دلائل توضیح داده شده از این پروژه جدا شدن خود را  اعلام می کنیم. چرا که ما خاطره مقاومت و شکست ناپذیری زندانیان سیاسی دهه 60، جنایت و کشتار بیرحمانه و سیستماتیک جمهوری اسلامی پشت درهای بسته بازداشتگاه ها، زندانها و سکوت و همراهی امپریالیستها بویژه در تابستان 67 را "نه فراموش میکنیم و نه میتوانیم ببخشیم" و از آنجائیکه ایران تریبونال خود را "دموکراتیک" و "مستقل" و دادخواهِ خونِ این جان باختگان معرفی می کرد تصور ما این بود که با پیوستن به این کارزار میتوانیم در افشای جنایت جمهوری اسلامی در سطح بین المللی و انعکاس و تاثیر آن بر افکار عمومی جهان، توده‌های محروم و زحمتکش ایران و بخصوص خانواده‌های داغدار جان باختگان، گامی هر چند کوچک برداشته و به منظور پیش برد این هدف در شناساندن ایران تریبونال، جمع‌آوری کمکهای مالی در این فاصله پیگیرانه تلاشی نمودیم.

سوال:  آیا در این فاصله و در جریان برنامه های جمعی ای که برای سازماندهی این پروژه داشتید هیچ نشانه ای از آنچه بعدا عملا رخ داد و باعث جدائی شما شد مشاهده کردید؟

 

پاسخ: مطمئنا تغییراتی که در جریان حرکت این پروژه بوجود آمدند ناگهانی و یکباره نبودند، اما از همان اوایل کار مشترک ما با گردانندگان پروژه نشانه هایی وجو داشت که این یک حرکت شفاف و دمکراتیک نیست. اساس کارها و تصمیم ها به طور فردی و از طرف مسئول این پروژه گرفته می شد در حالی که زحمت کارها بر روی دوش یک مجموعه وسیع قرار داشت. از طرف دیگر یکی از نکات مهم برای خود من این بود که در جریان حرکت معلوم شد که برای گردانندگان ایران تریبونال خانواده های جان باختگان و خود جان به دربردگان قتل عام دهه 60 نقش ابزاری دارند. برای شما یک مثال ذکر می کنم. در زمانیکه ما کمیته را تشکیل دادیم و شروع به کار نمودیم، اوج کار و فعالیت کارزار بود. یعنی درست در فاصله زمانی ژانویه 2012 تا آپریل 2012.  تمام تلاشها روی این مسئله متمرکز شده بود. از بالا به بابک اعلام شده بود به صد شاهد در دادگاه نیاز داریم، و او توی سر خودش میزد و هی فشار می‌آورد؛ "شاهد"، به "شاهد احتیاج داریم".  تمام هم و غم و توان کمیته‌های کاری در جهت پیدا کردن جان بدر یردگان و یافتن خانواده‌های جان باختگان بود.  نه جان بدربردگان و نه خانواده‌ها هیچگونه نقش دیگری در این کارزار غیر از آنکه پس از کشف شدن، اظها نامه حقوقی پر و ارسال نموده و بعنوان شاهد در دادگاه حاضر شدند را نداشتند.  به همین دلیل و با توجه به عدم شفافیت در روابط درونی مواردی که مثل جلسه لندن انسان را تکان دهد کمتر دیده می شد.

سوال: شما به عنوان یکی از اعضای کمیته تریبونال در نروژ از زمان جدائی از این برنامه تا کنون سه اطلاعیه منتشر کرده اید بطور خلاصه برای خوانندگان ما توضیح دهید که چرا این اطلاعیه ها را دادید و در آنها  بر روی چه مسائلی انگشت گذاشته شده است؟

پاسخ: به ایران تریبونال پیوستیم چرا که خود را دموکراتیک و مستقل و دادخواه خون جان باختگان معرفی میکرد. اما آنچه در عمل مشاهده نمودیم دقیقاً عکس آن چیزی بود که ادعایش را میکرد. پیام اخوان مسئول تیم دادستانی، مؤسس "سازمان اسناد حقوق بشر" می باشد که پروژه‌ایی امپریالیستی است و نمیتواند عملاً گامی برخلاف منافع و اهداف امپریالیستها که تامین کننده هزینه‌های مالی آن میباشند بردارد. وجود و حضور اعضای تیم دادستانی اخوان و امثالهم و کمیسیون "حقیقت یاب" که جملگی در وابستگی‌هایشان به سازمانها و نهادهای مالی امپریالیستها هیچ شکی باقی نگذاشته‌اند و با اهداف خاصی این پروژه را دنبال میکنند، برای هر شخص واقعا حقیقت جویی یک معیار غیر قابل چشم پوشی در اثبات واقعیت فوق می باشد. برای نمونه به این حرف اخوان دقت کنید تا اهداف آنها را بهتر دریابید. در "مصاحبه اختصاصی عرصه سوم" با وی میگوید : "ما برای کسانیکه جان سالم از آن جنایت بدر برده‌اند این امکان را فراهم آورده‌ایم که داستانهایشان را پشت تریبونهای بین المللی بگویند." ببینید مساله دادگاهی کردن جمهوری اسلامی به دلیل جنایاتش صرفا به چی و آنهم به چه قیمتی تبدیل شده است.

 از سوی دیگر مصوبه دیوان ایران تریبونال نشان داد هدف اصلی آنها نه حقیقت یابی زوایای پنهان کشتار و قتل عام و نه بازخوانی پرونده زندانیان سیاسی و قتل عام آنها بلکه استفاده ابزاری از خانواده‌های جان باختگان و زندانیان سیاسی جان بدر برده از قتل عام 67 میباشد. جریانی که خود را دموکراتیک معرفی میکرد در عمل نشان داد و به جرات میتوان گفت از ماهیتی ضد دموکراتیک برخوردار بود. بابک عماد مسئول گروه بین المللی این کارزار بطور خودسرانه تمام کارها را به تنهایی پیش میبرد و به هیچکس هم پاسخگو نبود. جلسات مجمع عمومی با سخنان او شروع و با جمعبندی و گزارش او خاتمه می یافت. حتی به همان تعداد افرادی هم  که در اطراف وی قرار داشتند مسئولیت مهمی داده نمی شد.  و آنها ظاهرا غیر از ادمین در اتاق پالتاک بودن و  یا مصاحبه با این یا آن رسانه و کارهای این چنینی، دیگر مسئولیتی نداشتند. در یکی از این سه اطلاعیه ما به توضیح مسائل مالی ایران تریبونال نیز پرداخته ایم.  چرا که بعد از پایان مرحله اول دادگاه، مسئولین تریبونال تحت فشار بسیار مجبور به انتشار گزارش مالی شدند. اما این گزارش پر از ابهام بود که نتوانست هیچ کس را قانع کند. با توجه به اینکه یکی از فعالیتهای ما جمع آوری کمک مالی بود و ما در کمیته‌های کاری ای که بودیم برای گرفتن و جمع آوری کمکهای مالی اقدام میکردیم، خودمان شاهد بودیم که با این فعالیتها نمیتوانستیم و موفق نمیشدیم که کمک قابل توحهی جمع کنیم.  نه از فروش آنچه که تهیه دیده بودیم و نه از طریق تبلیغات مجزا، هیچ کمک مالی مشکل حل کنی جمع آوری نمی شد به همین دلیل جهت روشن شدن ابهامات گزارش مالی آنها، اقدام به صدور این اطلاعیه کردیم. در این رابطه ما در اطلاعیه شماره 3 خود بر اساس احساس مسئولیت اخلاقی و تاریخی و سیاسی‌مان، توضیحات لازم را منتشر کردیم و از خوانندگانی که تا به امروز موفق نشدند میخواهیم یکبار دیگر این اطلاعیه را بخوانند. توصیه من برای خواندن مجدد این اطلاعیه به این دلیل میباشد که میتوانند به عنوان مشت نمونه خروار است، حد گرفتن کمک مالی از مردم و ادعا های بی اساس مجریان و دنباله روان پیام اخوان ها را بهتر شناخته و فریب دروغ و ریاکاری هایشان را نخورند.

سوال: می دانید که  پس از برگزاری برنامه تریبونال در لندن و سپس در لاهه مسائلی آشکار گشت که تعجب همگان را برانگیخت و به شناخت ماهیت واقعی دست اندرکاران این پروژه خیلی کمک نمود. مثلاً  شرکت بعضی از افراد شناخته شده در دم و دستگاه نیروهای امپریالیستی نظیر پیام اخوان، جفری نایس، جان کوپر وابسته به حزب دست راستی محافظه کار انگلیس و غیره، یا در خواست از کشورهای اسلامی برای تحقیق در باره نقض حقوق بشر در ایران؛ کشورهائی که خودشان دستانشان تا مرفق به خون آزادیخواهان آلوده است. آیا در زمان تدارک این برنامه به چنین مسائلی اشاره شده بود؟

پاسخ:  از خلال پاسخهای من به سوالهای قبلی می توان به سامان درونی این کارزار پی برد. واقعیت این است که در ایران تریبونال نه سازماندهی و نه برنامه ریزی از پایین صورت نگرفته، هر چه بوده ار بالا تصمیم گرفته میشد. و به همین دلیل هم به علت عدم کنترل جدی از پائین، این پروژه خیلی زود بازیچه دست کسانی شد که شما نام بردید.

پس از برگزاری مرحله اول و زمانیکه موریس کاپیتورن پرونده دادخواهی عزیزان ما را به صورت بابک عماد مسئول این برنامه که قبلا در باره اش توضیح داده ام پرت میکند و میگوید "بروید هر کاری می‌توانید بکنید"! درست است که در آن زمان دیگر یابوی ایران تریبونال از پل گذشته بود اما این فرصت دست داده بود که با سلب صلاحیت از کمیسیون حقیقت یاب به این حقارت تن ندهند؛  متاسفانه آنها از فرصت استفاده نکرده و با تسلیم شدن در مقابل خواستهای جان کوپرها و اخوان‌ها و با اطاعت کورکورانه به لاهه رفته و اجازه دادند پرونده یک دهه خونین از خون بهترین و پاکباخته‌ترین فرزندان ما به این شکل خفت بار در پوشه گذاشته شده و ابتدا برای عامل اول و اصلی این جنایتِ جمهوری اسلامی و سپس به کشورهای همکاری اسلامی برای "حقیقت یابی" فرستاده شود. واقعیتی که نشان داد دست اندرکاران این جریان نه جاهل و نه نادان بلکه ریاکاران سیاسی میباشند.

مشاهده سیر رویداد ها نشان می دهد که ایران تریبونال محصول فکری جان کوپر و همین افرادی که شما بر شمردید میباشد. این روزها ما شاهدیم که همین افراد و نزدیکان و همفکران شان دست اندر کار راه اندازی پروژه هایی مشابه برای حلبچه و جنایتی که در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق افتاد، میباشند. و پیشاپیش هم اعلام نموده‌اند که احتمال اینکه بتوانیم بدانیم صدام سلاح شیمیایی و گازهای اعصاب را از چه طریق و چه کشورهایی خریداری نموده بسیار کم است. اما با این همه اعلام می کنند که کشوری را که احتمال میدهند سلاح شیمیایی در اختیار صدام قرار داده باشد شوروی سابق میباشد و نه مثلا آلمان و آمریکا.  و یا پروژه دیگری در رابطه با جنایاتی که رژیم فاشیست و وابسته ترکیه در حق مردم تحت ستم کُرد، طی سالیان دراز روا داشته را دقیقاً به همین سبک و سیاق ایران تریبونال میخواهند بقول خودشان حل و فصل نمایند. اینها همه پروژه‌های ساخته امپریالیستها برای پوشاندن دستان به خون آلوده خودشان در پی این جنایت هاست.  اما امروز دیگر دستشان برای همه رو شده است و رسوا تر از آنند که بتوانند مردم آگاه را بفریبند.

سوال: به دنبال انتقاداتی که در سطح جنبش به این پروژه شد ما شاهد هتاکی ها و فحاشی های زننده طرفداران این پروژه علیه منتقدین بوده ایم . آنها به جای پاسخ به پرسشها و انتقادات طرح شده، منتقدین را از جمله به همگامی با جمهوری اسلامی متهم می کنند و به این وسیله از پاسخ فرار می کنند، بدون شک این روش نمی تواند در مناسبات درونی این حرکت منعکس نشده باشد. آیا در زمانی که شما با این پروژه همکاری می کردید با جلوه هائی از این بی ظرفیتی در شنیدن انتقاد و تحمل منتقدین مواجه شده بودید؟

پاسخ:  سوال خیلی خوبی است و در آن به واقعیتی اشاره می شود که هر کس با این کارزار از درون آشنا باشد حتما نمونه هائی از این بی ظرفیتی را می تواند به خاطر آورده و گوشزد کند.  بگذارید چند نمونه ذکر کنم که خود شاهد بوده ام.

قرار بود من بعنوان شاهد در مرحله اول دادگاه حاضر شوم. اما چون برای سفر مشکل ویزا داشتم تا زمانی که دعوتنامه برایم فرستادند و من تقاضای ویزا کردم مدت زمانی به طول انجامید.  بنابراین نتوانستم برای روز هفدهم "یک روز قبل از برگزاری مرحله اول" به لندن سفر کنم. تلفنی از نروژ اطلاع دادم که من به محض حاضر شدن ویزا برای ادای شهادت خواهم آمد.  روز چهارشنبه سومین روز دادگاه ویزایم بدستم رسید؛ برای بلیط مجدد اقدام کردم و حاضر شده به فرودگاه رفتم. در فرودگاه با مسئول برنامه تماس گرفتم  و اطلاع دادم که من دارم می‌آیم. در جوابم گفت:" نه. نه. نیایید!". و در جواب چرایی من، اطلاع داد که من شما را از لیست شاهدین حذف کرده‌ام و دیگر نیازی به آمدنتان نیست. پس از نزدیک به یک ساعت مجادله بمن آدرس داد و گفت میتوانید بیایید اما فقط برای دیدن، نه برای ادای شهادت. پس از پایان دادگاه، وقتی از لندن برگشت من مجدداً با او تماس گرفتم و دلیل حذف را پرسیدم این بار گفت من این کار را نکرده‌ام بلکه مسئولین دادگاه این کار را کرده‌اند و من نمیتوانم دیگر کاری کنم. اما اگر مادرتان هست میتواند برای شهادت در مرحله دوم او را ببریم!

مورد دوم: درست یک هفته یا ده روز مانده به برگزاری مرحله اول که در لندن برگزار می شد من از مسئول کمیته کشوری نروژ پرسیدم که آیا مشخص شده کدام رسانه باید و یا قرار است دادگاه را پوشش خبری دهد؟ همین پرسش را مسئول کمیته کشوری از مسئول کارزار  میکند، و او چنین پاسخ میدهد: "ما با صدای امریکا، بی بی سی، و چند رسانه دیگر تماس گرفته‌ایم ولی تا این لحظه هیچکدام به ما جواب نداده‌اند و هنوز نمیدانم کدام رسانه قرار است دادگاه را پوشش دهد."

در حالیکه وقتی که جلسه دادگاه را از طریق اینترنت پیگیری می کردم، همچنان که منتظر دقایق پایانی بودم مشاهده نمودم که شخصی که کنار اسمش مدیر اجرایی ایران تریبونال نوشته شده بود  بر صفحه مانیتور ظاهر شد. که وقتی که بیشتر دقت کردم دیدم برای شهرزاد نیوز از دادگاه گزارش تهیه نموده. حالا با توجه به اینکه در جواب کمیته ما گفته بودند که تا کنون هیچ رسانه‌ایی قرار نیست دادگاه را پوشش خبری دهد و در عمل شهرزاد نیوز را در صحنه می بینیم متوجه می شویم که صداقتی در کار نبوده است. و اطلاع رسانی شفاف انجام نمی شده است. به هر حال قضاوت با خواننده است که چرا در جواب سئوال افرادی مثل من این چنین جواب می دادند و در عمل طور دیگری برنامه ریزی کرده بودند! داستان شهرزاد نیوز هم که کسی نیست که نداند که با بودجه اختصاصی دولت هلند راه اندازی شده است. 

مورد سوم: تا یک روز قبل از برگزاری مرحله اول دادگاه  هیچ اسمی از موریس کاپیتورن در میان  نبود. روز موعود فرا رسید. در 18/6/2012 برای جلسه نخست دادگاه یک ساعت زودتر از شروع، من به انتظار نشسته بودم . در همان لحظات اول شروع بر صفحه مانیتور، اسم موریس کاپیتورن برای تبلیغ حضور نامبارکش به نمایش درآمد. من موریس کاپیتورن را از سال 1375 خورشیدی که به عنوان مسئول کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، برای بررسی وضعیت حقوق بشر به دعوت جمهوری اسلامی به ایران آمده بود می‌شناختم و به درستی بیاد داشتم که گزارشی به نفع جمهوری اسلامی و با ادعای  وضعیت رو به بهبود حقوق بشر در ایران در 50 صفحه منتشر کرده بود.  برای این که بیشتر مطمئن شوم به سراغ  نشریه "پیام فدایی" شماره 9 که گزارش موریس کاپیتورن را مورد نقد قرار داده بود رفته و گزارش را دوباره مرور کردم. خوانندگان می توانند پیام فدائی شماره 9 را در سایت سیاهکل ملاحظه کنند. این که با دیدن کاپیتورن چه حالی به من دست داد قابل وصف نیست. درست در آن زمان بود که بیشتر از هر زمان دیگری پی بردم در چه مسیر نادرست و انحرافی ای پا گذاشته‌ام. بعد از اطلاع از جضور موریس کاپیتورن در این دادگاه در زمان استراحت بین جلسه صبح و بعد از ظهر روز 18 ژوئن (همان روز اول)  فورا با دوستی که از نروژ در دادگاه حضور داشت تماس گرفته و به او گفتم این موریس کاپیتورن از کجا آمد، در جوابم گفت من نمیدانم. جهت اطلاعش در مورد کاپیتورن مسائل لازم را گفتم و از او خواستم که در زمان شهادت از کاپیتورن بپرسد که شما آیا همان کاپیتورنی هستی که در سال 1375 به ایران آمدید؟  و بگوید که این دادخواهی ما سرنوشت همان گزارش 50 صفحه‌ای شما را پیدا نکند! از او خواستم از بابک بپرسد و به او از قول من بگوید که چرا به ما نگفتید این شخص در کمیسیون حقیقت یاب حضور دارد؟ بابک در جواب این خانم گفته بود این کاپیتورن آن کاپیتورن نیست.  دوباره من تماس گرفتم و گفتم دوست عزیز، حتماً این مسئله را روشن کن. وظیفه توست که این کار را انجام دهی. در فردای آن روز یعنی 19 ژوئن مجدداً تماس گرفتم و این بار به من گفت مسئول برنامه میگوید که گزارشی را که شما مدعی هستید، کاپیتورن تهیه نکرده و کسی دیگری تهیه کرده است . پرسیدنی است که آیا شخصی که خود را به خانواده جان باختگان، چپ و انقلابی، متعهد و پایبند به آرمانهای جان باختگان معرفی می‌نماید و مدعی میشود که میخواهد داد آنها را از بیدادگران باز پس ستاند و این دفتر و دستک عریض و طویل را به این منظور راه اندازی نموده این پاسخ گویی فریبکارانه را چرا در پیش می گیرد و چنین فریبکاری ای برای چه کسی قابل هضم میباشد برای من که قابل هضم و قبول نمیتوانست باشد و نیست.

سوال: با توجه به این واقعیت که شما با دیدن اهداف و مسیر های نادرست از این برنامه جدا شدید به باور شما چنین فعالیت هائی باید در چه مسیر ها و برای تحقق چه اهدافی پیش برود؟

پاسخ:  کشتار دهه 60 بخصوص قتل عام 67 یک زخم عمیق اجتماعی است. این کشتار ها عملی جنایتکارانه و کاملاَ سیاسی بوده و به نظر من باید جوابی سیاسی و انقلابی بگیرد. صورت مساله، نه مسئله اعدام یک نفر و یا یک گروه خاص بوده و نه صرفا فرد خاصی در رژیم چنین تصمیمی گرفته است.  کلیت رژیم جمهوری اسلامی تصمیم گرفته و با حمایت رسمی و غیر رسمی امپریالیستها، دست به این عمل جنایتکارانه زده . بنابراین اینکه ما بیاییم و بگوییم فلان فرد و یا فلان بخش حاکمیت این جنایت فجیع را مرتکب شده‌اند اشتباه محض میباشد.  واقعیت این است که مسئولیت سیاسی و اخلاقی این کشتار به عهده تمام کسانی است که آن روز در قدرت بودند. و چنین برنامه ای باید همه آمرین و عاملین این جنایت یعنی تمامی رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی را افشاء و محکوم کند. اما شاهد بودیم که  هدف از برگزاری دادخواهی در این کارزار آن طوری که مسئولین ایرانی‌اش ادعا میکنند فقط جنبه معنوی و اخلاقی دارد و برای آرام کردن دردهای مردمی است که درد کشیده‌اند. و عزیزانشان را از دست داده‌اند و برای خالی کردن خودشان باید بیایند و فقط سخن بگویند. به نظر من فقط سخن گفتن از دردها و رنجها دادخواهی یک نسل انقلابی کار ساز نیست. دادخواهی مسئله‌ای کاملاً سیاسی است ، چرا که زندانی سیاسی، سیاسی‌ترین بخش جامعه میباشد و از همه مهمتر، این یک مساله طبقاتی است. در حالیکه دست اندرکاران این برنامه مشخص تلاش شان این بود که همین خصوصیات را از آن سلب نموده و دور سازند. در حالیکه ما در باره کسانی صحبت می کنیم که در مهمترین و بزرگترین جدال بعد از سرنگونی رژیم گذشته یعنی سرکوب انقلاب مردم به دفاع از انقلاب برخاسته بودند.  مبارزه و مقاومت دهه 60 یعنی نیروی مدافع انقلاب برای حفظ دست آوردهای انقلاب که جمهوری اسلامی با زور سرنیزه یکی پس از دیگری در حال پس گرفتن آنها از مردم بود ماهیت مبارزه آن دوره را مشخص می کند. جدال انقلاب با ضد انقلاب حاکم و همین باید در هر دادخواهی واقعی با صراحت طرح شود.

اما امروز انسانها در دوره تاریخی بسیار بدی بسر میبرند. دوره سلطه کامل امپریالیست ها بر جهان که سعی در نابود کردن تمام دست آوردهای مبارزاتی بشر دارند.، دوره رکود جنبشهای انقلابی، آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده های تحت ستم است . و در چنین شرایطی نباید اجازه داد که دشمنان مردم پرچم دادخواهی جانباختگان ما را بر افرازند و برای شهدای ما اشک تمساح بریزند.

سوال: با سپاس فراوان از اینکه در این گفتگو شرکت کردید در پایان اگر موردی هست که مایلید به آن اشاره کنید بفرمائید؟

پاسخ:  ما فریاد خفه شده و خونین زندانیانی هستیم که در دهه 60 به صورت انفرادی و گروهی به جوخۀ اعدام سپرده شده و یا به دار آویخته شدند و در جای جای وطن در زنجیرمان به صورت دسته جمعی در گورهای بی نام و نشان به طرز دردناکی به خاک سپرده شدند.

یاران و رفقای ما بخاطر تغییر سرنوشت و بهبود زندگی نسلهای آینده آگاهانه در راه آزادی و سوسیالیسم جان شیرین‌شان را فدا نمودند. ما قربانی نیستیم و همانگونه که تا امروز هم ساکت ننشسته‌ایم نمیتوانیم نظاره گر این باشیم که اشخاصی مانند پیام اخوان‌ها که جزء "صد مرد مؤثر جهان" معرفی شده اند با داشتن عضویت در بنیادهای مالی وابسته به امپریالیستها و در کنار دیگر مدیران و شخصیتهای شناخته شده و نمایندگان هار ترین جناحهای سرمایه داری و طراح تحریم ها، جنگها و نقشه‌های راه، علیه مردم زحمتکش کشورهای فقیر و کم زور و  برای عزیزان ما اشک تمساح بریزد.  پیام اخوان در جلسه ای که در روز شنبه 8 سپتامبر 2012 در سالن کتابخانه نورت یورث در کانادا - تورنتو برگزار شده در پاسخ به این سئوال که "فکر میکنید که ایران تریبونال به اهدافش دست یافته است" میگوید: "تنها امید من جامعه مدنی است. فضای گفتگو و پرهیز از خشونت است. فضای حقوق بشر بودن در نظر گرفتن باورهای سیاسی مذهبی، من فکر میکنم بیشتر این جنگ و دعواها مثل همین تهمت ها در میان نسلی است که دیگر دارد از بین میرود. نسل جدید دیدش متفاوت است" من میپرسم: در حالیکه پیام اخوان مرگ نسل من و ما را شادمانه به انتظار نشسته چگونه میتواند از قهرمانان آن نسل دفاع نماید؟  کشتار دهه 60 بالاخص قتل عام 67 توطئه‌ای از پیش طراحی شده توسط حاکمیت جمهوری اسلامی می باشد که  نه تنها لکه ننگی بر پیشانی این رژیم بلکه همه آنهایی است که از این رژیم پشتیبانی کردند و یا مصلحت اندیشانه سکوت نمودند. زندانیان سیاسی در دهه 60 و تابستان 67 با مقاومت خویش این حقیقت را به اثبات رساندند که سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام قادر نخواهد بود مبارزینی که کینه عمیق به نظام سرمایه داری و دشمنان آزادی و برابری دارند را درهم بشکند. همانگونه که چنین ترفند ها و اقداماتی قادر به رسیدن به چنین هدف نامقدسی نخواهند بود .در پایان با ادای احترام به یاد و خاطره هزاران شهید دهه 60، قتل عام 67 و شهیدان سالها و ماهها و روزهای اخیر، در برابر پایداری و مقاومت خانواده‌های داغدیده سر تعظیم فرود می‌آورم.