به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  161 ، آبان ماه 1391

 

آنچه در زیر می آید، متن گزارش سیاسی کمیته مرکزی سازمان به نشست وسیع تشکیلاتی چریکهای فدایی خلق است که اخیرا برگزار شد.  پیام فدائی به این وسیله گزارش مذکور را در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.

 

گزارش سیاسی به نشستِ وسیعِ تشکیلاتیِ چریکهای فدایی خلق ایران

 

رفقا!

با درود های انقلابی!

اين روز ها هر کس نگاهی به صحنه سياسی در ايران بيندازد يکی از اولين مسائلی که توجهش را به خود جلب می کند بالا گرفتن تنش در روابط جمهوری اسلامی با آمريکا و ديگر قدرتهای غربی است.  در بستر همين تنش هاست که اين قدرتها به بهانه "پروژه هسته ای" جمهوری اسلامی، تحريم هائی را طرح و اعمال نموده اند که هر روز هم ابعاد وسيع تری پيدا کرده و تاثيرات هر چه بزرگ تری بر روی اقتصاد کشور و بالطبع زندگی مردم گذاشته و می گذارد. بنا به برخی گزارشات منتشر شده به دنبال تحريم های نفتی اعمال شده از سوی قدرتهای بزرگ، تولید روزانه نفت ایران به یک میلیون و دویست هزار بشکه  یا ۵۲ درصد ظرفیت صدور، کاهش یافته است و اين امر بر اساس همين گزارشات تاکنون زیانی معادل ده درصد توليد نا خالص ملی در سال به کشور وارد نموده است. واضح است که در صورت تداوم اين تحريم ها و عدم امکان جمهوری اسلامی برای فروش نفت از طریق دور زدن تحریم ها، تأثیرات به وجود آمده بيشک فزونی هم خواهد يافت.  از سوی ديگر به دليل تحريم های بانکی اعمال شده، دولت در پرداخت های خود برای واردات کالاهای مورد نيازش با مشکل مواجه گشته است. با توجه به اين واقعيت که اقتصاد ايران، اقتصادی تک محصولی و وابسته به ارز حاصل از فروش نفت می باشد و حدوداً 85 در صد بودجه دولت از اين طريق تامين می شود و از سوی ديگر اين اقتصاد شديداً متکی به واردات کالاها از بازارهای خارجی است، بهتر می توان نتايج و تاثيرات دراز مدت چنين تحريم هائی را تصور نمود. بی دليل نيست که هنوز چيزی از اعلام تحريم نفتی نگذشته که در مجلس رژيم صحبت از بازگشت به "اقتصاد کوپنی" دوران جنگ ايران و عراق می شود و خبرگزاريهای دولتی از عدم تداوم پروژه "هدفمند کردن يارانه ها"  که دولت از آن به عنوان بزرگ ترین طرح اقتصادی ایران در نیم قرن گذشته یاد می کرد، خبر می دهند.

در چنين اوضاعی است که هر روز آمريکا و متحدينش از خطر يک "ايران اتمی" برای صلح جهان و در نتيجه وجود "همۀ گزینه های روی میز" سخن می گويند. اين سخن هم تأکيدی است بر امکان حمله نظامی و شعله ور نمودن آتش جنگی خانمانسوز در ایران. در همين راستا هم هست که دولت اسرائيل اين سگ دست آموز آمريکا، کمپين بزرگی مبنی بر احتمال حمله به ايران سازمان داده و هر روز برای حمله احتمالی اش زمان تعيين می کند. کار اين تهديدات در اسرائیل به آنجا کشيده که صدای اپوزيسيون دولت آن کشور هم در آمده و آنها نخست وزير اسرائیل را به "هراس آفرینی" و دنبال کردن "سیاست خطرناک و غیر مسئولانه" متهم می کنند. این واقعیات در شرايطی است که  رسانه های امپرياليستی با وقاحت ويژه خويش، از اين دم می زنند که بعد از سوريه که در تب سرکوبگری های رژيم ددمنش اسد و تجاوزات آشکار قدرتهای بزرگ امپرياليستی و وابستگانشان می سوزد، "نوبت" ايران است.  جدا از اينکه اين بحران چه مسيری را در آينده طی کند و به جنگی که برخی از نشريات غربی مدعی اند که مدتهاست عملا شروع شده فرا رويد و يا اين اوضاع برای مدت ديگری تداوم يابد و يا توافقاتی بین قدرتهای امپریالیستی اوضاع را تغيير دهد، در هر حال  اين تنش ها  يکی از مشخصه های اصلی شرايطی که در آن قرار گرفته ايم  را تشکيل می دهند.

شناخت واقع بینانه اوضاع توصیف شده در فوق و اندیشیدن در مورد آن می تواند کمک کند تا موضع روشنی در قبال آن اتخاذ نمود، موضعی که با واقعيت و منافع کارگران و ستمديدگان در انطباق باشد. واقعيت اين است که اين تنشها چه از زاويه تاثيری که بطور بالفعل و روزمره بر زندگی کارگران و مردم ستمديده می گذارد و چه از نظر تاثيری که در تشديد تضاد های درونی طبقه حاکمه دارا بوده و زمینه را برای تشدید مبارزات توده ها فراهم می آورد، آو چه از زاويه اينکه ممکن است به تجاوزات آشکار نظامی انجاميده و صحنه سياسی کشور را بالکل تغيير دهد، برای آينده کشور و سرنوشت مردم ما و طبيعتا جنبش انقلابی آنها از اهميت حياتی برخوردار است. پيچيدگی شرايط به سمتی می رود که بدون يک موضع گيری روشن که بيشک ار تحليل مشخص اوضاع نشات می گيرد هيج نيروی انقلابی قادر به حفظ مواضع مردمی خود نخواهد بود. به همين دليل هم هست که در شرايطی که امپرياليستها برای مواجهه با اوضاع ملتهب کنونی در حال آلترناتيو سازی می باشند، شاهد جا به جائی هائی در صفوف اپوزيسيون جمهوری اسلامی می باشيم.

رفقا!

با توجه به اينکه  کشور ما که سرمايه داری وابسته بر آن حاکم است، تحت سلطه امپرياليسم قرار دارد و نظام سرمايه داری حاکم، ايران را به جزئی ارگانيک از نظام امپرياليستی جهانی تبديل کرده ، برای درک روندهای کنونی و سير محتمل رويداد ها بايد ديد که چنين بحرانها و تنشهائی عملا منافع چه امپرياليستهائی را تامين می کند و چه نيرو هائی از آن سود می برند و کدام سرمايه ها با تکيه بر اين تنشها در رقابت های ذاتی نظام جهانی دست بالا را پيدا می کنند. همانطور که رفيق مسعود، تئوريسين کبير سازمان ما با تحليل ساخت اقتصادی ايران تاکيد نموده امپریالیسم در ایران صرفاً یک نیروی خارجی نیست بلکه مساله "سلطه امپرياليسم را بايد بطور ارگانيک و به مثابه زمينه هر گونه تحليل و تبين در نظر گرفت". پس هر تحليلی بايد با تکيه بر اين واقعيت به ارزيابی شرايط کنونی بپردازد؛ و با در نظر گرفتن تنيدگی های اقتصادی و سياسی جامعه  ایران با نظام جهانی سرمايه داری، این واقعیت را مورد توجه خود قرار دهد که قدرتهای بزرگ امپرياليستی (عمدتاً آمریکا و انگلیس) از یک طرف خود بر طبل تنش و بحران می کوبند و از طرف دیگر دست نشاندگانشان با تهديدات و ترفند های گاه مسخره - همچون بستن تنگه هرمز - همان تنش ها و بحران های دست ساز این امپریالیست ها را تشديد کرده و راه پيشبرد سياستهای امپرياليستی را هموار می سازند. این امر در شرايطی صورت می گیرد که نظام جهانی امپرياليستی را بحرانی بزرگ فراگرفته و بورژوازی امپرياليستی به هر حيله و دسيسه ای متوسل می شود تا از تبعات اين بحران خلاصی يابد.  بحرانی که امروز نظام امپریالیستی با آن مواجه است بنا بر برخی از گزارشات مطبوعات خود بورژوازی از بحران بزرگ سال 1929 تا کنون کمتر سابقه داشته است. این بحران که ریشه در تناقضات ذاتی نظام سرمايه داری دارد در جريان رشد خود، توليد را در همه کشور ها کاهش داده  و باعث تعطيلی مراکز توليدی و در نتيجه رکود اقتصاد گشته است. روشن است که يکی از نتايج رکود اقتصادی، همواره و بطور طبيعی گسترش اخراج های کارگری است که خود زمينه ساز تشديد فقر و فلاکت رنجبران می گردد. جهت مقابله با اين بحران گسترده در همه کشور های سرمایه داری، شاهد دخالت هر چه بيشتر دولتها در امور اقتصادی و اختصاص دادن منابع دولتی به بانکها و شرکتها برای غلبه آنها بر خطر واقعی  ورشکستگی شان می باشيم. در همه این کشور ها ، سرمايه داران با منجمد کردن دستمزد ها و تشديد استثمار کارگران در تلاشند تا بار هر چه بيشتری از اين بحران را بدوش کارگران بيندازند. اين ، البته امر تازه و نادانسته ای نيست چرا که  تاريخ حيات و سلطه امپرياليسم نشان داده که يکی از روشهای مقابله بورژوازی امپرياليستی با بحرانهای ذاتی اين سيستم،  همانا سرشکن نمودن بار هر چه بيشتر اين بحرانها به دوش نه تنها کارگران کشورهای متروپل بلکه بدوش کارگران و توده های ستمدیده کشور های تحت سلطه  می باشد. مارکس و انگلس که دوران امپرياليسم را به چشم نديده بودند در رابطه با روشهای مقابله بورژوای با بحرانهای ذاتی خودش در مانيفست اين سوال را طرح می کنند که : "از چه طريقی بورژوازی بحران را دفع می کند ؟" و سپس چنين پاسخ می دهند که: "از طرفی به وسیله محو اجباری توده های تمام و کمالی از نيرو های مولده و از طرف ديگر بوسيله تسخير بازارهای تازه و بهره کشی بيشتری از بازار های کهنه".   و در قرن بيستم هم جهان شاهد بود که اين بورژوازی امپرياليستی برای فائق آمدن بر بحرانهای ذاتی نظام خود علاوه بر کاهش اجباری تولید و بیکار سازی های اجباری و بهره کشی بیشتر از بازارهای کهنه به خصوص بطور وسيع در مستعمرات، در جهت تسخیر بازارهای تازه و در واقع حل تضاد های قدرتهای امپرياليستی، جهان را درگير دو جنگ بزرگ جهانی نمود.

دو جنگ بزرگ جهانی، مناطق نفوذ قدرتهای امپرياليستی را تغيير داد و همچنين با فعال کردن صنايع نظامی و افزايش فروش تجهيزات نظامی، هر چند با تحمل ضرر های بسیار در اثر رشد انقلاب و جنبش های رهائی بخش و آزادیخواهانه توده ها در اقصی نقاط جهان، راه مقابله با بحرانهای اقتصادی این نظام را هموار نمود.

امروز ما شاهدیم که امپریالیست ها و به ویژه دولت امپریالیستی آمریکا برای غلبه بر بحران های خویش و گسترش مناطق نفوذ شان بر طبل جنگ می کوبند و در چند سال گذشته افغانستان و عراق و ليبی را  آماج تعرضات خود قرار داده اند. در شرايطی که بحران سرتا پای نظام امپریالیستی آنها را فرا گرفته، شاهدیم که به بهانه پروژه هسته ای جمهوری اسلامی و خطر موهوم چنين پروژه ای، گوئی برای صلح جهانی!!، ميليارد ها دلار تجهيزات نظامی به عربستان و امارات و قطر و بقيه کشورهای خاورميانه فروخته اند؛ و دارند به بهانه خطر جمهوری اسلامی سپر دفاع موشکی در قطر نصب می کنند آنهم در کشوری که حتی پرسنل لازم برای راه انداختن چنين سيستمی را نيز در اختيار  ندارد. آنچه امپریالیست ها به چنین کشورهائی با دولت های دست نشانده تحمیل می کنند، در واقع به گونه ای همان "بهره کشی بيشتری از بازار های کهنه" است که مارکس و انگلس مطرح کرده اند.

تسخیر بازارهای جدید برای حل بحران نظام امپریالیستی که در ذات خود جنگ بین امپریالیست ها را به دنبال دارد، در شرایط شدت یابی بحران های امپریالیستی امروز نه فقط در شکل حمله به کشورهای تحت سلطه نظیر عراق، لیبی (آمریکا و متحدین اش از طریق حمله به این کشورها در حین کشتار وحشیانه مردم بی گناه، سعی کردند غارت منابع و ثروت های مردم عراق و لیبی را نیز به انحصار خود در آورده و دست قدرت هائی چون روسیه و چین را نیز از آن منابع و ثروت ها کوتاه کنند) جریان دارد بلکه در شکل های پوشیده و غیر مستقیم با جنگ افروزی نیروهای بومی وابسته به خود نیز (مورد سوریه یکی از آنها است)، تعقیب می شود. این امر مسأله ای بسیار جدی است که خطر آن کشور ما را نیز تهدید می کند. بر چنین اساسی است که تنش کنونی جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدین اش جریان دارد؛ و با توجه به این که آمریکا سیاست جنگ طلبانه خود را تعقیب می کند می توان متوجه شد که چرا سردمداران جمهوری اسلامی ناله سر داده اند که قدرتهای غربی در مذاکرات با آنها "جدی" برخوردار نمی کنند!

 

با توجه به اين واقعيات، می توان فهمید که اين تنشها آنطور که برخی بی هیچ پایه مادی و با ذهنی گرائی از بلند پروازی های جمهوری اسلامی و سهم خواهی آنها از منابع منطقه در رقابت با آمريکا و بقيه امپرياليستها صحبت میکنند، بوجود نیامده بلکه با توجه به وابستگی تمام و کمال جمهوری اسلامی به امپریالیست ها، تنش های موجود نتیجه سياست امپرياليستی آگاهانه ای جهت ميليتاريزه کردن هر چه بيشتر منطقه، فروش تجهيزات نظامی، کنترل هر چه بيشتر منابع انرژی و ایجاد نوسان در قيمت آن، تحت فشار گذاشتن رقبای امپرياليست ديگر و زمينه سازی برای تجاوزات امپرياليستی در هر زمان که ضرورت يافت می باشد. وقتی چنین هدف هائی - که هرکسی با رجوع به خود واقعیاتی که امروز در جریان است متوجه آن می شود - را با برخی نظرات و به اصطلاح تحلیل ها در این زمینه مقایسه کنیم می بینیم که سخنان آنها بيشتر به شوخی شباهت دارد نظیر این که  گویا رقابت بورژوازی ايران با بورژوازی آمريکا بر سر سلطه بر منطقه  اين وضع را به بار آورده است!! بر اساس چنين تحليل های "واقع بينانه ای" بورژوازی ايران يعنی طبقه ای که حتی قادر به تامين بازار داخلی خودش هم نيست حال برای سلطه بر بازار منطقه با بزرگترين قدرت نظامی جهان سر شاخ شده است! در هر صورت  بايد توجه داشت که تحريم ها  و تنشهای امپریالیست ها با جا به جائی هائی که در صفوف اپوزيسيون شکل داده، مبارزه نظری بزرگی را بر کمونيستها و نيرو های انقلابی تحميل نموده و تحميل خواهد کرد.

 

درحال حاضر، در اپوزيسيون جمهوری اسلامی بطور مشخص سه دسته قابل تشخيص می باشند. کسانی که با شنيدن عربده های جنگ طلبانه امپرياليستها در تعارض با اين جنگ طلبی امپرياليستی چه آشکار و چه پنهان از جمهوری اسلامی دفاع می کنند و مخالفت با تحريمها و حمله احتمالی نظامی قدرتهای غربی، ضديت آنها با جمهوری اسلامی را به حاشيه رانده است و به نظر می رسد که بار ديگر به ياد تز "دفاع از ميهن" کذائی در جريان جنگ ايران و عراق افتاده اند و قادر به درس گيری از آن تجربه تلخ تاريخی نمی باشند. اينها  در بستر عربده های به اصطلاح ضد امپرياليستی جمهوری اسلامی و تبليغات رياکارانه قدرتهای بزرگ و رسانه های وابسته به آنها برای جمهوری اسلامی هويتی مستقل هم قائل می شوند. دسته ديگری هم در ضديت با رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی و با توجيه اينکه فعلا مردم قادر به خلاصی از شر اين رژيم به دست خود نيستند از تحريمها و تعرض نظامی قدرتهای غربی به جمهوری اسلامی پشتيبانی نموده  و دل به تغيير رژيم به دست قدرتهای بزرگ بسته اند. این دسته گاه برای توجيه اين موضع ضد مردمی مدعی می شوند که تلفات مردم در تصادفات رانندگی بيشتر از صدماتی است که در جريان اين تحريم ها خواهند کشيد و يا می کشند! و چنين هزينه ای هم برای نابودی جمهوری اسلامی مشکلی در بر ندارد!  و در اين راستا و با چنين توجيهاتی برای يورش ارتش آمريکا هورا می کشند. اما دسته سومی هم در اين اپوزيسيون  وجود دارد که ضمن مخالفت ريشه ای و آشکار با جمهوری اسلامی و مبارزه بی وقفه جهت سرنگونی اين ديکتاتوری عريان، سرنگونی جمهوری اسلامی را زمانی در راستای منافع کارگران و توده های ستمديده می ببيند که نه از بالا بلکه از پائين و به دست مردم و با انقلاب آنها رخ دهد و در کنار همه خواست های انقلابی خواهان استقلال ایران از هر نیروی امپریالیستی بوده و عملاً در جهت قطع قطعی نفوذ امپریالیست ها از همه شئونات جامعه ما گردد. به همين دليل این نیرو از اپوزیسیون، مخالف هر گونه دخالت امپرياليستی در ایران است که به معنی پايمال شدن حق تعيين سرنوشت مردم به دست قدرتهای امپريالستی هم می باشد. سازمان ما در اين صف قرار دارد و روشن است که صف بندی های ذکر شده در بالا بر بستر تحولات سياسی جاری، مبارزه ايدئولوژيک همه جانبه ای را مقابل ما و همه کمونيستها انقلابی قرار می دهد که بايد خود را برای پاسخ گوئی به آن کاملا آماده نمايند.

 

رفقا!

تنشهای کنونی و احتمال حمله نظامی قدرتهای غربی به اين رژيم تا کنون مبارزه ايدئولوژيک سنگينی  را بر سازمان ما - که ضمن شناخت رژيم جمهوری اسلامی به مثابه رژيمی وابسته به امپرياليسم همواره بر اين وابستگی تاکيد کرده و اين امر را  منطبق بر واقعیت و درست ترين تحليل از اين پديده منحوس ارزیابی نموده و شناسانده -  تحمیل کرده است؛ و ما تا کنون سرفرازانه آنرا پيش برده و با موفقیت به وظایف خود در زمینه مبارزه ایدولوژیک چه درتقابل با اندیشکده های بورژوائی و چه با پس مانده های تفکر آنها در میان نیروهای خرده بورژوائی،عمل کرده ایم.

 

گاه به رفقا!ی ما گفته می شود و يا به تحليل ما ايراد گرفته می شود که اگر جمهوری اسلامی وابسته است پس چرا امپرياليستها می خواهند آنرا تغيير دهند؟ جدا از اينکه واقعیات انکار ناپذیر حاکی از آنند که تا کنون همواره امپرياليستها از اين رژيم دفاع کرده و برای آن نه شيطان بزرگ، بلکه فرشته رحمت بوده اند، اما چريکهای فدائی از همان دهه 60 که چنين بحثهائی هم مطرح نبود بار ها و رسما اعلام کرده اند که امپرياليستها هرگز و هيچ گاه و در هيچ کجا سرنوشت خود را با سرنوشت رژيمهای وابسته شان گره نمی زنند. آنها در هر حال منافع خود را تعقیب نموده و هرگاه تاریخ مصرف آن رژیم ها را تمام شده تلقی کنند لحظه ای در تعویض آنها با دست نشاندگان جدیدشان تردید نمی کنند. همان طور که چرچيل، سياستمدار معروف انگلستان سالها پيش گفته بود امپرياليسم  منافع ثابت دارد نه ياران ثابت و هميشگی. برای اثبات اين ادعا چه فاکتی روشن تر از سرنوشت رژيم شاه وجود دارد که هویزر او را چون موش مرده ای به بیرون پرتاب کرد. بنابراين گرچه روند تاکنونی تنشهای فوق الذکر نشان دهنده سودهائی است که آمريکا و متحدينش از اين اوضاع بحرانی می برند اما بايد در نظر داشت که همواره امکان دارد قدرتهای غربی دست به يار گيری جديدی زده و در جهت جايگزينی رژيم جديدی گام بردارند. 

 

اينکه اوضاع چه سيری به خود بگيرد در اين واقعيت هيچ تغييری نمی دهد که تحليل فوق و نظر سازمان ما در زمینه مسأله مورد بحث، تنها نظر انقلابی است که رهائی مردم را تنها به دست خود آنها و در بستر انقلابی که نابودی نظام موجود و قطع قطعی سلطه امپرياليستی را نشانه گرفته باشد می داند. این همان رسالتی است که تنها با انقلابی به رهبری طبقه کارگر درطی جنگی توده ای و طولانی تحقق خواهد یافت.

 

رفقا!

در اين گزارش تلاش شد تا به اصلی ترين مؤلفه های سياسی اوضاع جاری اشاره شده و توجه نشست را به مباحثه در رابطه با اين امر جلب نمايد. این ها اموری هستند که بدون تمرکز مباحثات نشست بر روی آن، سازمان ما قادر نخواهد بود در مواجهه با رويداد های در پيش رو برخوردی خلاق و منطبق با واقعيت در پيش گيرد. از پروژه هسته ای تا آلترناتيوسازی های امپرياليستی، از تحريم ها تا تلاش برای زدودن قبح گرفتن کمک مالی از امپرياليسم آمریکا، از تبليغات جنگی تا اتحاد عمل های مبارزاتی آينده، هر موضع گيری انقلابی منوط است به تحليل روشن داشتن از موقعيتی که ذکر شد. دامن زدن به مبارزه ايدئولوژيک در اين رابطه و پيشبرد وظايف مشخصی عملی ای که از چنين تحليلی استنتاج می شود امری است که در مقابل تک تک ما قرار گرفته است. به اميد اينکه مباحثات نشست قادر شود به سازمان ما در داشتن تحليل ها و مواضع هر چه عينی تر و واقعی تر از موقعيت کنونی کمک نمايد.

 

پيروز باد انقلاب!   زنده باد کمونيسم!