به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  158 ، مرداد ماه 1391

 

صادق ولایتی

نامه ای به یاران

 

در محله ای در جنوب تهران و در یک خانواده کارگری زندگی می کردم. در زمانی که مردم ایران بر علیه رژیم شاه به انقلاب برخاستند حدوداً 19 ساله بودم. با توجه به محیط کارگری خانه و محله مان، درد و رنج ستمدیدگان امر ملموسی برایم بود، واقعیتی که در فضای ملتهب و انقلابی سال های 56-57 مرا نیز چون هزاران جوان دیگر به سیاست  می کشاند. به همین دلیل هم از طریق بچه های محل با مسائل سیاسی و با توجه به فضای سیاسی آن سال ها بالطبع با سازمان چریکهای فدائی خلق ایران آشنا شدم و مفهوم درست زندگی را در مبارزه برای تحقق آرمان های انقلابی آن سازمان یافتم.

 

در حین خواندن کتاب چریکهای فدائی خلق و بختک حزب توده خائن یاد خاطره ای از آن دوران افتادم که مایلم از طریق این نامه با شما در میان بگذارم. در آن دوران طبیعی بود که به علت فضای بازی که ایجاد شده بود دسترسی به کتاب های چپ امر ساده ای شده بود و من که مانند همه هم نسلانم به دلیل دیکتاتوری وابسته شاه از چنین منابعی دور نگهداشته شده بودم با شتاب و حرص فراوان به مطالعه آن ها روی آورده بودم. برای توصیف وضع خودم شاید بهتر باشد بگویم که کتاب ها را یکی بعد از دیگری می خوندم تا جبران گذشته ها را هم بکنم.

 

در آن سال ها یکی از اقوام مادری من که از خانواده بسیار ثروتمندی بودند حدودا سالی دو بار نزد ما می آمدند و هر بار با یک ماشین مدل جدید، که اصلا تناسبی با وضع خانواده ما و محله ای که زندگی می کردیم نداشت.  در آن محله کارگری بچه های محل به من می گفتند شما عجیب فامیل هائی دارید. و واقعا هم آن اقوام، از ثروتمندان طبقه بالا بودند که جدا از رابطه فامیلی با مادرم رابطه ای با ما نداشتند. اما نکته جالب این رابطه این بود که آن ها از یک خانواده توده ای بودند. در دو یا سه بار آخر که به دیدن ما آمدند ، همیشه مرا در حال کتاب خواندن دیده بودند و از زمانی که متوجه شده بودم توده ای هستند با توجه به گرایشات سیاسی ای که پیدا کرده بودم تمایلی به نشست و برخاست با آن ها را نداشتم و به همین دلیل هم در اطاقی که بودم می ماندم و محلی به آن ها نمی گذاشتم. یک بار فامیل مان همان شخص توده ای بدون اجازه وارد اتاق شد و سئوال کرد که چه می خوانم و با دیدن کتابی که در دست داشتم متوجه شد که از آثار مارکسیستی است و شروع کرد از انقلاب فرانسه ،از انقلاب آلمان و ... برایم گفتن وپس از اینکه کلی اظهار فضل نمود  به انقلاب ایران رسید و از همه حرف هائی که زده بود نتیجه گرفت که از رژیم تازه به قدرت رسیده یعنی جمهوری اسلامی باید پشتیبانی کرد. با توجه به توضیحات سیاسی که برایم داده بود به حد بالای سواد سیاسی او پی برده بودم و روشن بود که به دلیل سطح دانش سیاسی من در آن زمان که تازه مطالعات سیاسی ام را شروع کرده بودم  من خیلی از اطلاعاتی که او از انقلابات مختلف رخ داده در تاریخ داشت را نشنیده و نمی دانستم و برایم بسیار بسیار دشوار بود که دهان باز کنم و چیزی بگویم چون می دانستم برای هر حرفی جوابی خواهد داشت، و به همین دلیل هم حقیقتا خود را عاجز احساس می کردم.   اما علیرغم این ناتوانی، در زمینه زندگی کارگری خانواده ام و گرایش خودم به سازمان فدائی که خود را ادامه دهنده راه سیاهکل قلمداد می کرد موضع اش در مورد رژیم جدید را نمی توانستم قبول کنم و احساس می کردم که اگر همه آن حرف ها برای توجیه دفاع از جمهوری اسلامی باشد چه ارزشی دارد. بنابراین پیش خودم فکر کردم فقط یک سئوال از او می کنم تا موقعیت او را بهتر ارزیابی کنم.

به او گفتم که اما این رژیم مثل همان رژیم وابسته سابق شاه است که امروز در شکل مذهبی خود را نشان میدهد و یک اشاره به روابط اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی در آن دوران با کشور های دیگر کردم که نمونه هایش در آن دوران سر زبان ها بود. در مخالفت با موضع من هر چه گفت جز توجیه و دروغ در آن ندیدم و به همین دلیل هم به موضع خود پافشاری کردم. در موقع رفتن، فامیل توده ای مان به مادرم گفت مواظب این پسرتان باشید راه را اشتباهی می رود. در این موقع پدر کارگرم به فارسی اما با لهجه ترکی گفت شما نگران نباشید، پسرم راهش را به درستی پیدا کرده که این حرف او در موقعیتی که من بودم و آن سن و سالی که داشتم با توجه به کارگر بودن پدرم خیلی برایم با ارزش بود و احساس بسیار زیبائی پیدا کردم.

 

حال که کتاب رفیق اشرف را می خوانم پیش خود می گویم کاش من این اطلاعات را همان موقع می داشتم،  چرا که یکی از برجستگی های کتاب به نظر من اطلاعات و وقایع نا گفته ای است که امروز در جنبش در اختیار ما قرار می گیرد و چقدر برای شناخت تفکر توده ای ارزنده و کمک کننده است. البته لازم است تاکید کنم که این اطلاعات و وقایع نا گفته فقط در این کتاب نیست، بلکه در کتاب بذرهای ماندگار و در جدال با خاموشی و مصاحبه ها و نوشته های دیگری از رفیق اشرف دهقانی و رفقای مبارز دیگر هم شاهد اش هستم و با مطالعه آن ها  همیشه احساس می کنم گمشده هایم را در آن ها پیدا می کنم.

 

این مطلب را هم بیان کنم که تازه کتاب جدید رفیق اشرف در مورد حزب توده را خوانده و تمام کرده بودم که در شهری که زندگی می کنم ، با یک پیرمرد مسن توده ای مواجه  شدم که حدوداً 20 دقیقه ای با هم در یک مسیر حرکت کردیم. طبق معمول بحث به مسائل سیاسی کشید و زمانی که شروع به تشریح خیانت های حزب توده در رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی کردم دیگر طاقت نیاورد و شروع کرد به جای رد آن ها به گفتن اراجیفی که نشان دهنده بی صداقتی او بود و یا بهتر است بگویم نشان می داد که با آن سن و سال یک توده ای واقعی است، و چون تاریخ حزبش با خیانت، عوام فریبی و بی صداقتی همراه است و هیچ چیز برای دفاع از خود در چنته ندارد به همین دلیل به گفتن اراجیف متوسل می شود.  در آخر بحث مان بمن گفت که شما به من توهین کرده اید و من گفتم اتفاقا این شما هستید که دارید توهین می کنید و برعکس من  هیچگونه توهینی به شما نکردم و نخواهم کرد. آن چه من گفتم تنها بیان واقعیت سیاست ها و مواضع حزب شما بود اگر شما بیان واقعیت را توهین تلقی می کنید به این خاطر است که آن مواضع و سیاست ها در واقعیت خیانت کارانه بوده اند.

به هر حال باز یکی از مسئل مهم کتاب به عقیده من نشان دادن نفوذ ساواک شاه در حزب توده و یا همکاری این حزب با جمهوری اسلامی می باشد که  با اسناد و مدارک کافی نشان داده شده است. از اینکه حزب توده در آن سال ها کشتار مردم آذربایجان را تائید می کرده و ده ها سند و مدرک دیگر در رابطه با سازشکاری های این جریان که جای کوچکترین شک و شبهه ای در خیانت های این حزب نمی گذارد.

 

برایم جالب است که بدانم ، زمانی که افراد وابسته به این حزب و یا جریانات مشابه به اعلامیه ها و نوشته های گذشته خود رجوع می کنند چگونه فکر می کنند، تحلیل ها و نوشته های دروغین و تهوع آوری که با هیچ استدلالی قابل توجیه نیست.

 

واقعیت این است که کسی که قلب اش آگاهانه برای توده ها می تپد، آگاهانه و طبقاتی مسائل را نگاه می کند.  امروز پس از گذشت سی و سه سال از قیام پر شکوه بهمن حقانیت نوشته های رفقای انقلابی مانند احمد زاده ها ، پویان ها را می بینم و احساس می کنم که برای نابودی دشمن، باید با پیگیری  راه آن کمونیست های کبیر فدایی و رهروان شان که ادامه دهندگان در جدال با خاموشی هستند، پرچم جسارت و امید و مبارزه بویژه در میان نسل جوان را همچنان در جنبش. در اهتزاز نگاه داشت.

همان طور که تاریخ همیشه نشان داده و نشان خواهد داد پیروزی از آن خلق هاست.

 

با درود به خلق مبارز ایران و با درود به تمامی رفقای انقلابی که برای تحقق آرمان های کمونیست های فدایی در هر سطح و شکلی پیکار می کنند.

مرداد 1391